تفسير كوثر ، جلد چهارم

آيت الله يعقوب جعفرى مراغى

- ۲۳ -


تفسير و توضيح

آيه (5) فاذا انسلخ الاشهرالحرم فاقتلوا المشركين... : در آيات پيش گفته شد كه مشركان فقط چهارماه مهلت دارند كه وضعيت خود را روشن كنند. اينك در اين آيه چگونگى برخورد با مشركان را پس از سپرى شدن مهلت يادشده كه چهارماه حرام است، بيان مى كند. منظور از حرام بودن آن چهار ماه اين است كه نبايد در آن چهارماه با مشركان جنگيد و آنها آزادند كه هر كجا خواستند رفت و آمد كنند و اگر آغاز مهلت مقرر را روز عيد قربان بگيريم بدون توجه به مسأله «نسيئى» اين چهار ماه حرام در دهم ربيع الاول تمام مى شود. نمى توان گفت كه منظور از ماههاى حرام در اينجا همان ماههاى حرام اصطلاحى است چون در آن صورت، مهلت مقرر در پايان ماه محرم تمام مى شود كه جمعاً يك ماه و بيست روز مى شود و چهار ماه تمام نخواهد بود مگر اينكه چهارماه را از اول شوّال حساب كنيم همانگونه كه بعضى ها گفته اند ولى اين احتمال بعيد است چون اين آيات در روز عيدقربان به مشركان ابلاغ شد و بايد مهلت مقرر از همان روز اعلام شده باشد.

به هر حال در اين آيه مسلمانان را مورد خطاب قرار مى دهد و مى گويد: وقتى آن چهارماه حرام سپرى شد، مشركان را هر كجا كه يافتيد بكشيد و آنها را بگيريد و محصورشان كنيد و در زندان افكنيد و در هر كمينگاهى بر سر راه آنها بنشينيد. يعنى به آنها امان ندهيد و اگر از همان آغاز، از پذيرش اسلام سرباز زدند كشته شوند و اگر ديديد كه در ترديد هستند و احتمال دارد كه با اندكى تأمل مسلمان شوند آنها را زندانى كنيد تا وضعشان مشخص گردد پس اگر توبه كردند و مسلمان شدند و نماز خواندند و زكات دادند، در اين صورت آنها را رها كنيد و راهشان را باز كنيد; آنها هم حقوقى مانند ساير مسلمانها دادند و خدا آمرزنده و مهربان است يعنى شرك قبلى آنها را مى بخشد.

آيه (6) و ان احد من المشركين استجارك فاجره... : پس از دستور اكيد در قلع و قمع و سركوبى مشركان بعد از سپرى شدن مهلت مقرر كه در آيه پيش داده شد، در اين آيه اجازه مى دهد كه اگر يكى از مشركان از تو پناه خواست به او پناه بده و اين به علت احتمال هدايت شدن اوست; چون وقتى در پيش مسلمانان باشد، كلام خدا را مى شنود و اى بسا شنيدن كلام خدا در او اثر كند و مسلمان شود. وقتى به يك مشرك پناه دادى بايد او را به جايگاه امن خود برسانى. يعنى آسيبى نزنى و به قوم و قبيله خود كه محل امن و برقرارى اوست برسانى.

بعد اضافه مى كند كه اين پناه دادن براى آن است كه آنها گروهى هستند كه نمى دانند و اگر مدتى نزد مسلمانان باشند شايد به آگاهى هايى برسند و دست از شرك بردارند.

كَيْفَ يَكُونُ لِلْمُشْرِكينَ عَهْدٌ عِنْدَ اللّهِ وَ عِنْدَ رَسُولِه اِلاَّالَّذينَ عاهَدْتُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ فَمَا اسْتَقامُوا لَكُمْ فَاسْتَقيمُوا لَهُمْ اِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقينَ (* ) كَيْفَ وَ اِنْ يَظْهَرُوا عَلَيْكُمْ لا يَرْقُبُوا فيكُمْ اِلاًّ وَ لا ذِمَّةً يُرْضُونَكُمْ بِأَفْواهِهِمْ وَ تَأْبى قُلُوبُهُمْ وَ أَكْثَرُهُمْ فاسِقُونَ (* ) اِشْتَرَوْا بِآياتِ اللّهِ ثَمَنًا قَليلاً فَصَدُّوا عَنْ سَبيلِه اِنَّهُمْ سآءَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ (* ) لا يَرْقُبُونَ فى مُؤْمِن اِلاًّ وَ لا ذِمَّةً وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُعْتَدُونَ (* )

چگونه براى مشركان نزد خدا و نزد پيامبر او پيمانى باشد؟ مگر كسانى كه نزد مسجدالحرام با آنها پيمان بستيد; پس تا وقتى كه براى شما (بر سر پيمان خود) پايدارى كردند پس شما هم براى آنها پايدارى كنيد همانا خداوند پرهيزگاران را دوست مى دارد (7) چگونه (براى آنها پيمانى باشد) در حالى كه اگر بر شما غلبه كنند درباره شما نه خويشاوندى را رعايت مى كنند و نه عهد و پيمان را. آنها شما را با دهانهاى خود راضى مى كنند در حالى كه دلهايشان نمى پذيرد و بسيارى از آنان فاسق هستند (8) آيات خدا را به بهايى اندك فروختند و از راه او منع كردند براستى كه آنان چه كار بدى مى كنند (9) آنها درباره هيچ مؤمنى نه خويشاوندى و نه عهد و پيمانى را رعايت نمى كنند و آنان همان تجاوزگران هستند (10)

نكات ادبى

1 ـ «كيف يكون» استفهام انكارى و براى نفى است.

2 ـ «يكون» ناقصه است و اسم آن «عهد» و خبر آن يا «كيف» است كه به خاطر صدارت در كلام مقدم شده و يا «للمشركين» است كه به خاطر مجرور بودن مقدم شده است.

3 ـ ««الاّالّذين» يا استثناى منقطع است به تقدير «لكنّ الّذين» و يا متصل است و مشركين مستثنى منه مى باشد.

4 ـ منظور از «المسجدالحرام» كلّ حرم است و اطلاق اين تعبير بر حرم شايع است.

5 ـ «استقاموا» پايدارى كردند، به عهد خود پاى بند شدند.

6 ـ «كيف» باز براى انكار است و اعاده و تكرار آن به خاطر فاصله افتادن با جمله «الاالذين عاهدتم...» مى باشد.

7 ـ «يظهروا» غلبه كنند، دست يابند.

8 ـ «اِلّ» قرابت، خويشاوندى، هر نوع تعهدى كه به طور طبيعى حاصل مى شود از الّ يئلّ الاّ به معناى درخشيدن و روشن شدن است چون تعهداتى كه از خويشاوندى حاصل مى شود واضح و روشن است.

9 ـ «ذمّة» پيمان، تعهد، بر عهده گرفتن. از ذمّ به معناى نكوهش مشتق شده است. گويا كسى كه به تعهد خود عمل نمى كند نكوهش مى شود.

10 ـ «افواه» دهانها. جمع فم. اين از موارد نادرى است كه بعضى از اشتقاقات يك واژه با واو و هاء و بعضى ديگر با دو ميم آمده است.

تفسير و توضيح

آيه (7) كيف يكون للمشركين عهد عندالله و عند رسوله... : اعلام برائت از مشركان و لغو پيمانهاى آنها از سوى خداوند حتى براى مسلمانان غير منتظره بود و لذا براى تحكيم و تأكيد بر اين موضوع به صورت استفهام انكارى مى پرسد: چگونه براى مشركان نزد خدا و نزد پيامبرش پيمانى باشد؟ يعنى كسى كه مشرك است اصلاً خدا و رسول را قبول ندارد ولذا در هر جا كه به مصلحت خود ديدند پيمان با مسلمانان را شكستند و آن را زيرپا گذاشتند. بنابراين مسلمانان هم مقابله به مثل مى كنند و پيمان آنها را ناديده مى گيرند و مسلّم است كه با لغو پيمان، مسلمانان تعهدى ندارند و چون از قدرت و توان جنگى برخوردار هستند با مشركان كه مانع پيشرفت اسلام هستند مى جنگند.

در ادامه آيه آن گروه از مشركان را كه پيمان خود را نشكسته اند استثنا مى كند و اظهار مى دارد كه كسانى از مشركان كه نزد مسجدالحرام با آنان پيمان بستيد، پيمان آنها محترم است و تا وقتى كه آنها در اين پيمان پايدارى مى كنند شما نيز پايدارى كنيد و بر سر پيمان خود باشيد. منظور از اين گروه از مشركان همان بنى كنانه و بنى ضمره است كه پيش از اين درباره آنها سخن گفتيم. آنها پيمان خود با مسلمانان را نقض نكردند و به دشمنان اسلام كمك ننمودند و لذا پيمان آنها همچنان محترم است و شكستن آن از سوى مسلمانان مخالف با روح ايمان و تقواست و به همين جهت در پايان آيه مى فرمايد: خدا پرهيزگاران را دوست دارد و يكى از نشانه هاى پرهيزگارى پاى بند بودن به تعهد و پيمان است مگر اينكه طرف مقابل آن را بشكند كه ديگر حرمتى ندارد. نظير اين مطلب را در آيه 4 از همين سوره كه گذشت خوانديم.

آيات (8-10) كيف و ان يظهروا عليكم لايرقبوا فيكم... : چگونه مشركان عهد و پيمانى نزد خدا دارند در حالى كه اگر آنها بر شما مسلمانان دست يابند و غلبه كنند هرگز هيچ تعهدى را درباره شما رعايت نخواهند كرد نه خويشاوندى و قرابت را محترم خواهند شمرد و نه پيمان عدم تعرض را رعايت خواهند كرد.

اگر مشركان گاهى سخنان خوشايندى مى زنند اين ظاهر قضيه است، آنها مى خواهند مسلمانان را فريب دهند و با سخنان خود آنها را راضى كنند ولى در دلهاى خود با مسلمانان كينه دارند و خوشنودى مسلمانان را نمى خواهند و بيشترِ مشركان فاسق هستند; يعنى پيمان شكنى مى كنند. اينكه مى فرمايد: بيشتر آنها چنين هستند، آن دو قبيله را كه بر عهد و پيمان خود با مسلمانان پاى بند بودند يعنى قبيله بنى كنانه و بنى ضمره استثنا مى كند و آنها اقليتى بودند كه از پيمان خود خارج نشدند بنابراين، واژه «فاسق» در اينجا به معناى خارج شدن از پيمان است و به معناى فسق و فجور و گناه نيست چون فسق به اين معنا در همه مشركان وجود دارد.

در آيه بعد راجع به همان اكثريت مشركان اظهار مى دارد كه آنان آيات خدا را به بهاى اندكى فروختند و مانع پيشرفت اسلام و سدّ راه خدا شدند و آنان چه كار بدى مى كنند. منظور از آيات خدا همان آيات قرآن است كه آنها با تكذيب آن و پيروى از هوا و هوسهاى خود در واقع آن آيات را به بهاى دنياپرستى و لذت جويى فروختند. نظير معامله اى كه احبار و رهبان از يهود و نصارى با آيات تورات و انجيل كردند.

اين مشركان درباره هيچ مؤمنى به تعهدات خود پاى بند نيستند و نه خويشاوندى و نه پيمان هيچ كدام را محترم نمى شمارند و آنان گروهى تجاوزگر هستند و همواره مى خواهند بر مسلمانان تجاوز كنند.

فَاِنْ تابُوا وَ أَقامُوا الصَّلوةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ فَاِخْوانُكُمْ فِى الدّينِ وَ نُفَصِّلُ الْآياتِ لِقَوْم يَعْلَمُونَ (* ) وَ اِنْ نَكَثُوا أَيْمانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَ طَعَنُوا فى دينِكُمْ فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ اِنَّهُمْ لا أَيْمانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَنْتَهُونَ (* ) أَلا تُقاتِلُونَ قَوْمًا نَكَثُوا أَيْمانَهُمْ وَ هَمُّوا بِاِخْراجِ الرَّسُولِ وَ هُمْ بَدَءُوكُمْ أَوَّلَ مَرَّة أَتَخْشَوْنَهُمْ فَاللّهُأَحَقُّ أَنْ تَخْشَوْهُ اِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ (* )

پس اگر توبه كردند و نماز را به پاداشتند و زكات را دادند، پس برادران شما در دين هستند و آيات را براى گروهى كه مى دانند به طور مشروح بيان مى كنيم (11) و اگر سوگندهاى خود را پس از پيمانشان شكستند و در دين شما بدگويى كردند، پس با پيشوايان كفر بجنگيد كه آنان را هيچ سوگندى نيست، باشد كه باز ايستند (12) آيا با گروهى نمى جنگيد كه سوگندهاى خود را شكستند و در بيرون كردند پيامبر كوشيدند و آنها بودند كه براى نخستين بار (جنگ) با شما را آغاز كردند; آيا از آنها مى ترسيد؟ اين خداست كه شايسته است از او بترسيد اگر مؤمنان هستيد (13)

نكات ادبى

1 ـ «فاخوانكم» خبر مبتداى محذوف است به تقدير: «فهم اخوانكم»

2 ـ «فى الدين» متعلق به اخوانكم است چون در آن معناى فعلى وجود دارد.

3 ـ «ايمان» جمع يمين، سوگندها. از يمين به معناى دست راست. در قديم وقتى قسم مى خوردند دست راست خود را بلند مى كردند.

4 ـ «طعنوا» از طعن به معناى عيب جويى و اصل آن از طعن به معناى زدن نيزه است گويا كسى كه عيب جويى مى كند، به طرف مقابل ضربه مى زند.

5 ـ «ائمه» جمع امام واصل آن «اءمِمة» بود كسره ميم اول به همزه دوم داده شد و ميم در ميم ادغام گرديد و همزه وزن جمع افتاد و ائمّه شد به معناى پيشوايان، سركردگان.

6 ـ «همّوا» از همّ به معناى قصد كردن، آهنگ كارى نمودن.

تفسير و توضيح

آيات (11-12) فان تابوا و اقاموا الصلوة و آتوا الزكوة... : با لغو پيمانهاى مشركان واعلام جنگ با آنها، آنان يكى از دو راه را در پيش دارند يا اسلام را بپذيرند و حقوق مساوى با مسلمانان داشته باشند و جان و مالشان در امان باشد و يا اينكه در شرك و كفر خود بمانند كه در اين صورت مسلمانان با آنها خواهند جنگيد.

اين است كه در اين آيه مى فرمايد: اگر مشركان توبه كردند و نماز به پاداشتند و زكات دادند، پس برادران دينى شما هستند. يعنى آنها هم در امان خواهند بود. اضافه مى كند كه آيات خود را به تفصيل براى گروهى كه مى دانند بيان مى كنيم. ولى اگر مشركان پيمانهاى خود را شكستند و به دين شما عيب و ايراد گرفتند، در اين صورت با پيشوايان كفر بجنگيد. آنها ديگر عهد و پيمانى ندارند يعنى پيمانهاى آنها احترامى ندارد. اين كار را ادامه بدهيد تا مگر آنها از كفر خود برگردند و از مخالفت با اسلام بازايستند.

اينكه مى فرمايد: با پيشوايان كفر بجنگيد، براى آن است كه آنها هستند كه به عنوان سران كفر و شرك مردم را از راه حق بازمى دارند و بايد در مرحله اوّل با آنها مبارزه كرد و بقيه مردم دنباله رو آنها هستند. اگر كسانى مانند ابوسفيان وعكرمة بن ابى جهل و حرث بن هشام كه گردانندگان جامعه شرك بودند سركوب شوند، ديگران جرئت مبارزه و جنگ با اسلام را نخواهند داشت.

آيه (13) الاتقاتلون قومانكثوا ايمانهم و همّوا... : براى تشويق و ترغيب مسلمانان به جنگ با مشركان، بعضى از جنايتهاى آنها را برمى شمارد و به مسلمانان خطاب مى كند كه آيا شما با گروهى نمى جنگيد كه پيمانهاى خود را شكستند و كوشيدند كه پيامبر اسلام را از خانه و كاشانه خود بيرون كنند و آنها بودند كه براى اولين بار جنگ با شما را آغاز كردند و آن در جنگ بدربود كه با وجود اينكه كاروان تجارتى آنها به سلامت از حوزه نفوذ مسلمانان ردّ شده بود و خطرى آن را تهديد نمى كرد، باز براى كوبيدن اسلام با مسلمانان جنگ را شروع كردند و البته شكست خوردند.

اينها همان كسانى بودند كه در مكه مسلمانان را آزار و اذيت كردند و پيامبر مجبور شد شهر و ديار خود را ترك كند. سزاى كسانى كه چنين رفتارى با مسلمانان داشته باشند و پيمان خود را هم محترم نشمارند چيست؟ جز اينكه بايد با آنها جنگيد تا شرّ آنها دفع شود.

براى تحريك احساسات مسلمانان علاوه بر يادآورى جنايتهاى آنان مى فرمايد: آيا شما از آنها مى ترسيد؟ در حالى كه اين خداست كه شايسته است از او بترسيد اگر ايمان داريد.

ترس از خدا نه براى اين است كه او ستم مى كند و موجود ترسناكى است، بلكه براى آن است كه انسان وظايف و تكاليف خود را انجام ندهد و مورد مؤاخذه قرار بگيرد. ديگر اينكه عظمت و بزرگوارى او باعث نوعى خوف در انسان مى شود كه مبادا سزاوار عظمت او بندگى نكرده باشم.

قاتِلُوهُمْ يُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَيْديكُمْ وَ يُخْزِهِمْ وَ يَنْصُرْكُمْ عَلَيْهِمْ وَ يَشْفِ صُدُورَ قَوْم مُؤْمِنينَ (* ) وَ يُذْهِبْ غَيْظَ قُلُوبِهِمْ وَ يَتُوبُ اللّهُ عَلى مَنْ يَشآءُوَ اللّهُ عَليمٌ حَكيمٌ (* ) أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تُتْرَكُوا وَ لَمّا يَعْلَمِ اللّهُ الَّذينَ جاهَدُوا مِنْكُمْ وَ لَمْ يَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللّهِ وَ لا رَسُولِه وَ لاَ الْمُؤْمِنينَ وَليجَةً وَ اللّهُ خَبيرٌ بِما تَعْمَلُونَ (* )

با آنان بجنگيد تا خدا به دست شما آنان را عذاب كند و خوارشان سازد و شما را بر آنان پيروز گرداند و سينه هاى گروهى با ايمان را شفا بخشد (14) و خشم دلهاى آنان را برطرف كند و خدا توبه هر كس را كه بخواهد مى پذيرد و خدا داناى فرزانه است (15) آيا گمان كرديد كه رها شويد و هنوز خدا آن گروه از شما را مشخص نكرده كه جهاد نمودند و جز خدا و پيامبر او و مؤمنان، همرازى نگرفتند؟ و خدا به آنچه انجام مى دهيد آگاه است (16)

نكات ادبى

1 ـ «ويتوب» جمله مستأنفه است و عطف بر «يذهب» نمى باشد و لذا مرفوع است.

2 ـ «يتوب» در اينجا به معناى توبه پذيرى است. چون توبه از بنده رجوع به خداست و از خدا پذيرفتن توبه است كه آن نيز نوعى رجوع است.

3 ـ «ام حسبتم» عطف بر «الاتقاتلون» است. حرف ام هميشه جمله استفهاميه را عطف مى كند.

4 ـ «وليجة» همراز، هم نشينى كه اسرار انسان را بداند، كسى كه از گروه ديگر وارد گروهى شود تا اسرار آنان را به دست آورد، جاسوس. از ولوج مشتق است كه به معناى داخل شدن است.

تفسير و توضيح

آيات (14-15) قاتلوهم يعذّبهم اللّه بايديكم... : در اين آيات نيز بر جنگ با مشركان تأكيد مى شود و اين بار، هم وعده پيروزى به مسلمانان مى دهد و هم فوائد اين جنگ را گوشزد مى كند.

شما با مشركان بجنگيد تا خدا به دست شما آنها را عذاب كند و آنها نتيجه كارهاى جنايت بار خود را ببينند و نيز خدا آنها را خوار و ذليل كند و شما را بر آنها پيروز گرداند و دلهاى گروهى با ايمان را تشفّى بدهد و خشم دلهايشان را برطرف سازد. مؤمنان رنجهاى بسيارى ازمشركان ديده بودند و سينه هايشان لبريز از خشم و درد بود. جنگيدن با آنها و شكست دادن دشمن باعث آرامش دلها و تشفّى خاطر آنها مى شود و عقده ها مى ريزد.

در ادامه آيه اضافه مى كند كه خداوند توبه هر كس را كه بخواهد مى پذيرد، اشاره به اينكه ممكن است از اين مشركان كسانى به سوى اسلام گرايش پيدا كنند و مسلمان شوند كه خدا توبه آنها را مى پذيرد. البته كسانى كه توبه كنند و اسلام را بپذيرند، براداران مسلمانان مى شوند و حقوقى مساوى با مسلمانان پيدا مى كنند.

در آخر آيه اظهار مى دارد كه خدا دانا و فرزانه است يعنى از تمام كارهاى شما و مشركان آگاهى دارد و هر دستورى مى دهد از روى حكمت و فرزانگى است.

آيه (16) ام حسبتم ان تتركوا و لمّا يعلم الله الذين جاهدوا منكم... : فرمان جهادى كه صادر شد و مسلمانان به جنگ با مشركان خوانده شدند، علاوه بر سركوبى دشمنان اسلام و آن فوائدى كه در آيات پيش گفته شد، خاصيت ديگرى هم دارد و آن اينكه ايمان مسلمانان به بوته آزمايش گذاشته مى شود و آن گروه از مسلمانان كه اهل جهاد و ايمان هستند و در دين خود استوارند مشخص مى گردند.

در اين آيه مى فرمايد: آيا شما گمان كرديد كه سرخود رها مى شويد و هنوز خداوند آن گروه از شما را كه جهاد كرده اند و جز خدا و پيامبرش ومؤمنان، براى خود همرازى نگرفته اند، مشخص و معلوم نكرده است; يعنى خدا در اين جنگ بى امان كه در پيش داريد، درجه ايمان و جهاد افراد را به نمايش خواهد گذارد و و آنها كه اهل جهاد هستند و هيچگونه سروسرّى با مشركان ندارند، شناخته خواهند شد.

توجه كنيم كه منظور از جمله (ولمّا يعلم الله = هنوز خدا ندانسته است) اين نيست كه خدا هنوز افراد مجاهد و با ايمان را نشناخته است و مى خواهد در اين جنگها بشناسد، بلكه منظور اين است كه هنوز خداوند چنين افراد را براى ديگران مشخص نكرده است و اين افراد ظهور وبروز نكرده اند.

بارها گفته ايم كه تعلّق علم خدا به وجود چيزى عين وقوع آن چيز است; يعنى وقتى علم خداوند بروجود چيزى تعلّق يافت بى درنگ آن چيز وجود پيدا مى كند و در اينجا نيز منظور از اينكه هنوز خدا ندانسته است، اين است كه هنوز خداوند مراتب ايمان و جهاد اين گروه را براى مردم آشكار نكرده است.

همچنين در اين آيه خداوند مسلمانان را از اينكه همرازى از غير خودشان داشته باشند و كافران را محرم اسرار خود كنند، برحذر مى دارد. مسلمانان بايد همانگونه كه بر جان و مال و ناموس خود مى ترسند، بر اسرار مسلمانان هم بترسند و در حفظ آن بكوشند و اينكه در بعضى از آيات از دوستى با كافران به شدت منع شده براى همين است كه ممكن است اين دوستيها بجايى برسد كه مسلمانان اسرار جامعه خود را در اختيار كافران بگذارند.

يا ايها الذين آمنوا لاتتخذوا بطانة من دونكم (آل عمران / 118)

اى كسانى كه ايمان آورده ايد از غير خودتان همدل و همرازى نگيريد.

چند روايت

1 ـ قال ابوجعفر(ع): لاتتخذوا من دون الله وليجة فلاتكونوا مؤمنين فان كل سبب و نسب و قرابة و وليجة و بدعة و شبهة منقطع الا ما اثبته القرآن.(170)

امام باقر(ع) فرمود: جز خدا همرازى نگيريد كه در اين صورت مؤمن نخواهيد بود، همانا هر سببى و نسبى و قرابتى و همراز گرفتنى و بدعتى و شبهه اى بريده خواهد شد مگر آن چيزى كه قرآن آن را اثبات كرده است.

2 ـ عن ابى جعفر (ع) فى قوله: «و لم يتخذوا من دون الله و لارسوله و لا المؤمنين وليجة» يعنى بالمؤمنين آل محمد و الوليجة البطانة. (171)

امام باقر (ع) در باره سخن خدا «و جز خدا و پيامبرش و مؤمنان همرازى نمى گيرند» فرمود: منظور از مؤمنان آل محمد (ع) هستند و وليجه به معناى همراز است.

ما كانَ لِلْمُشْرِكينَ أَنْ يَعْمُرُوا مَساجِدَ اللّهِ شاهِدينَ عَلى أَنْفُسِهِمْ بِالْكُفْرِ أُولئِكَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ وَ فِى النّارِ هُمْ خالِدُونَ (* ) اِنَّما يَعْمُرُ مَساجِدَ اللّهِ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَ الْيَوْمِ الاْخِرِ وَ أَقامَ الصَّلوةَ وَ آتَى الزَّكاةَ وَ لَمْ يَخْشَ اِلاَّ اللّهَ فَعَسى أُولئِكَ أَنْ يَكُونُوا مِنَ الْمُهْتَدينَ(* )

مشركان حق ندارند كه مساجد خدا را آباد كنند در حالى كه بر كفر خويشتن گواهند، آنان اعمالشان تباه شده است و در آتش جاويدان خواهند بود (17) اين است و جز اين نيست كه مساجد خدا را كسى آباد مى كند كه به خدا و روز واپسين ايمان دارد و نماز را برپا داشته و زكات را داده و جز از خدا نترسيده، پس اميد است كه آنان از هدايت شدگان باشند(18)

نكات ادبى

1 ـ لام در «للمشركين» براى ملكيت و حق است يعنى حق آنان نيست و آنها را نسزد كه مساجد را آباد كنند.

2 ـ «ان يعمروا» در حكم مفرد و اسم كان است و خبر آن «للمشركين» است كه مقدم شده. ضمناً عمارت به معناى آباد ساختن است كه شامل آبادى ظاهرى مانند ترميم خرابيها و آبادى معنوى مانند عبادت در مساجد مى شود.

3 ـ «شاهدين» حال از مشركين است.

4 ـ «حبطت» تباه شد. از بين رفت. احباط يك اصطلاح قرآنى است و به معناى تباه شدن اعمال نيك است و اختصاص به كافران و مشركان دارد.

5 ـ «فعسى» اميد است. اظهار اميدوارى از جانب خدا به معناى تحقق موضوع است.

تفسير و توضيح

آيات (17-18) ما كان للمشركين ان يعمروا مساجد الله ... : مشركان مكه همواره به خود مى باليدند كه ما متوليان مسجدالحرام هستيم و آن را تعمير مى كنيم و به حاجيان آب مى دهيم. در اين آيه اظهار مى دارد كه آنان حق ندارند و آنان را نسزد كه مسجد خدا را آباد كنند در حالى كه بر كفر خود گواهند. يعنى آنها كه خدا و رسول او را قبول ندارند و كارشان بت پرستى است چگونه به خود اجازه مى دهند كه مسجد خدا را آباد كنند؟

مشركان در عين حال كه بت پرست بودند، به خدا اعتقاد داشتند ولى براى او شريك قرار مى دادند و اين انحراف بزرگ و غيرقابل بخششى بود كه اعمال نيك آنها را نيز تباه مى كرد. آنها هر كار نيكى مانند تعمير مساجد و آب دادن حاجيان كه انجام مى دادند چون از روى اخلاص براى خدا نبود، هيچ گونه ارزش معنوى نداشت و در اين آيه آنها از تعمير مسجد نهى شده اند چون تعمير مسجد يك عبادت است و آنها اهل عبادت براى خدا نبودند بلكه بتها را عبادت مى كردند.

تعمير مسجد براى آنان ثوابى نداشت و اعمال آنها تباه بود و جايگاه آنها آتش جهنم بود كه جاودانه در آن خواهند ماند.

در آيه بعدى كسانى را كه شايسته براى آبادسازى مساجد هستند معرفى مى كند، كسانى حق دارند مساجد خدا را آباد كنند كه چهار ويژگى داشته باشند:

1 ـ به خدا و روز قيامت ايمان داشته باشند; مشركان هر چند كه به نحوى خدا را قبول داشتند ولى به روز قيامت معتقد نبودند.

2 ـ نماز را برپا دارند;

3 ـ زكات را بپردازند; اين دو ويژگى اختصاص به مسلمانان دارد.

4 ـ جز خدا از كس ديگرى نهراسند. اگر اين ويژگى در كسى پيدا شد، اعمال او از روى اخلاص و تنها براى خدا خواهد بود چون او از هيچ كس واهمه ندارد و در برابر خدا كسى را پرستش نمى كند.

اگر اين ويژگيها در كسى جمع شود او شايستگى آبادسازى مساجد خدا را دارد و اميد آن مى رود كه از «مهتدين = راه يافته گان» باشد. البته اظهار اميدوارى درباره چيزى از سوى خدا، به معناى محقق بودن آن چيز است و بنابراين آنها حتماً از هدايت شدگان هستند ولى اين تعبير با تعبيرهاى قاطعى چون «اولئك المؤمنون حقا» فرق دارد و اشاره به اين مى كند كه اگر اين صفات چهارگانه كه گفته شد در كسى پيدا شود هر چند كه هدايت يافته است ولى معلوم نيست كه او تا آخر در هدايت باشد و ممكن است هدايت از او سلب شود و مهم اين است كه انسان از «مهتدين» باشد يعنى كسانى كه هميشه و همواره در راه هستند.

بحثى درباره جايگاه مسجد در اسلام

مسجد به عنوان قلب تپنده جهان اسلام و جايگاهى براى عبادت، همواره مورد توجه و اهتمام مسلمانان بوده است و نخستين اقدامى كه پيامبر اسلام پس هجرت به مدينه و تشكيل حكومت به عمل آورد ساختن مسجد بود. اينك بحثهايى را درباره مسجد تقديم مى كنيم:

واژه «مسجد»

اين واژه اسم مكان از سجده و به معناى محل سجده است. اين واژه در بعضى از لهجه هاى قبايل عربى به صورت «مسيد» آمده است و قلب حرف جيم به ياء در ميان عربهاى جزيرة العرب شايع است. همچنين در اندلس و بلاد مغرب به مسجد «مزد» يا «مسيد» گفته مى شود(172). اضافه مى كنيم كه مسجد در لهجه آذريها «مچد» تلفظ مى شود.

در كتب لغت سجده را به معناى خضوع و فروتنى مخصوص معنا كرده اند كه نوع شايع آن گذاشتن پيشانى بر زمين است، همچنين به معناى ادامه نظر هم آمده است.

فيروز آبادى ضمن معنا كردن مسجد به خضوع و ادامه نظر و انحناء گفته است كه «مسجد» به معناى پيشانى و هفت عضو سجده است و نيز گفته است كه سجد يسجد از باب نصر ينصر است و اسم مكان آن بايد با فتحه عين بيايد ولى در چند مورد به اين قاعده عمل نشده از جمله در كلمه مسجد كه با كسره جيم آمده است و از آنجا كه سجده به معناى فروتنى است، از لحاظ لغت به ركوع هم مى توان سجده گفت همانگونه كه در آيه و ادخلوا الباب سجّدا، اين واژه به معناى ركوع كنندگان مى باشد.(173)

ابن منظور نيز معناى مشابهى براى سجده ذكر كرده و گفته: سجده يعنى گذاشتن پيشانى بر زمين بالاترين خضوع است و هر نوع خضوعى را مى توان سجده گفت و در آيه شريفه «يتفيّؤ ظلاله عن اليمين سجّدا لله» سجّد به معناى خضّع مى باشد.(174)و ما اضافه مى كنيم كه در تمام آياتى كه به زمين و آسمان و موجودات بيجان نسبت سجده داده شده منظور از آن همان خضوع و تسليم در برابر اراده حق تعالى است.

راغب اصفهانى سجده را به انحناء و تذلل معنا مى كند و مى گويد: سجده عام است و شامل انسان و حيوان و جماد مى شود سپس درباره واژه مسجد مى گويد: مسجد محل نماز است و گفته شده كه همه زمين مسجد است چون در روايتى آمده كه زمين، مسجد و پاك كننده قرار داده شده و گفته شده كه مساجد مواضع سجود است كه عبارت است از پيشانى و دماغ و دو دست و دو زانو و دو پا.(175)

اشاره راغب اصفهانى به روايتى از پيامبر اسلام است كه فرمود: جعلت لى الارض مسجدا و طهورا = زمين براى من محل سجده و پاك كننده قرار گرفت» و اين درست است; چون همه جاى زمين مى تواند محل سجده باشد ولى مسجد اصطلاحى آن جايگاه ويژه اى است كه آماده براى نماز و عبادت شده و احكام خاص خود را دارد.

با اينكه لفظ مسجد و اشتقاقات آن به طور مكرر در قرآن آمده بعضى از لغت شناسان و مفسران اين واژه را يك واژه سريانى مى دانند كه به زبان عربى داخل شده است از جمله سيوطى كلمه «سجّدا» را از كلمات دخيله و از اصل سريانى مى داند(176) مستشرق انگليسى استانلى لينپول مسجد را بر گرفته از واژه meschitaايتاليايى و يا mesqita اسپانيايى مى داند.(177)

ما تصور مى كنيم كه ورود اين واژه از سريانى به عربى بعيد نيست چون زبانهاى عربى و عبرى و سريانى و نبطى تقريبا ريشه واحدى دارند ولى گفته لينپول بعيد به نظر مى رسد و اگر تشابهى وجود دارد يا صرفاً تصادفى است و يا از عربى به اين زبانها وارد شده است چون كلمه مسجد حتى در زمان جاهليت و پيش اسلام در ميان عربها رايج بود. و نمونه آن مسجدالحرام است كه در ميان آنها متداول بود. چون در قرآن آمده و واژه هاى قرآن مطابق با اصطلاحات عصر جاهلى است.

مسجد در قرآن

اين واژه به صورت مفرد و جمع بيست و هشت بار در قرآن آمده و اشتقاقات آن نيز دهها بار در قرآن مورد استفاده قرار گرفته است.

كلمه مسجد گاهى در قرآن به مساجد خاصى اطلاق شد و گاهى هم مسجد به خصوصى مورد نظر نبوده بلكه همه مساجد را شامل مى شود. از مواردى كه در آنها مسجد خاصى مورد نظر بوده است، مساجد زير را مى توان نام برد:

1 - مسجدالحرام، اين مسجد پانزده بار در قرآن ذكر شده از جمله:

فولّ وجهك شطر المسجد الحرام (بقره/ 144)

پس صورت خود را به سوى مسجد الحرام بر گردان.

2 - مسجدالاقصى، نام اين مسجد فقط يك بار در قرآن آمده:

سبحان الذى اسرى بعبده ليلا من المسجدا الحرام الى المسجد الاقصى (اسراء/1)

منزه است خدايى كه بنده خود را شبى از مسجد الحرام به مسجد الاقصى حركت داد.

3 - مسجد قبا، البته نام اين مسجد در قرآن نيامده ولى آيه اى كه مى خوانيم درباره همين مسجد است:

لمسجد اسّس على التقوى من اوّل يوم احقّ ان تقوم فيه (توبه/ 108)

البته مسجدى كه از نخستين روز بر اساس تقوا پايه گذارى شده شايسته است كه در آن باشى.

4 - مسجد اصحاب كهف كه در داستان اصحاب كهف به آن اشاره شده:

و قال الذين غلبوا على امرهم لنتخذن عليهم مسجدا (كهف/ 21)

و كسانى كه بر آنها دست يافتند گفتند بر آنها مسجدى قرار مى دهيم.

5 - مسجد ضرار، اين مسجدى بود كه منافقان آن را در مدينه ساخته بودند و پيامبر مأمور شد كه آن را خراب كند و اين آيه درباره آن نازل شد:

و الذين اتخذوا مسجدا ضرارا و كفرا و تفريقا بين المؤمنين و ارصادا لمن حارب الله و رسوله من قبل (توبه/ 107)

و كسانى كه مسجد را براى ضرر زدن و كفر وجدايى ميان مؤمنان و كمينگاهى براى كسانى كه از پيش با خدا و رسول او جنگ مى كردند، قرار داده اند.

همچنين در آيات متعددى مسجد يا مساجد به صورت كلى و عام مطرح شده و بعضى از احكام آن بيان گرديده است:

و اقيموا وجوهكم عند كل مسجد (اعراف/ 29)

و صورتهاى خود را نزد هر مسجدى استوار بداريد.

يا بنى آدم خذوا زينتكم عند كل مسجد (اعراف/ 31)

اى فرزندان آدم آرايش خود را نزد هر مسجدى بر گيرد.

انما يعمر مساجد الله من آمن بالله و اليوم الاخر (توبه/ 18)

همانا مساجد خدا را كسانى تعمير مى كنند كه به خدا و روز قيامت ايمان داشته باشند.

و لا تباشروهنّ و انتم عاكفون فى المساجد (بقره/ 187)

و با زنان مباشرت نكنيد در حالى كه شما در مساجد معتكف هستيد.

و من اظلم ممّن منع مساجد الله ان يذكر فيها اسمه و سعى فى خرابها (بقره/ 114)

و چه كسى ستمكارتر از كسى است كه از مساجد خدا منع كند كه نام خدا در آنها برده شود و در خرابى آن بكوشد.

تشويق براى ساختن مسجد

از آنجا كه مسجد نقش مهمى در حيات دينى و حتى در شئون اجتماعى و اقتصادى و سياسى و علمى مسلمانان دارد، اولياء اسلام همواره مردم را به ساختن مسجد تشويق كرده اند و پاداشهاى بزرگى براى اين كار ذكر نموده اند.

قرآن كريم ساختن و تعمير مسجد را شايسته كسانى مى داند كه به خدا و روز قيامت ايمان دارد و بنابراين، ساختن مسجد نشانه روشنى از ايمان به خدا و قيامت است:

انما يعمر مساجد الله من آمن بالله و اليوم الاخر و اقام الصلوة و آتى الزكوة و لم يخش الا الله فعسى اولئك ان يكونوا من المهتدين (توبه/ 18)

همانا مساجد خدا را كسى تعمير مى كند كه به خدا و روز قيامت ايمان دارد و نماز را به پا مى دارد و زكات را مى دهد و از كسى جز خدا نمى ترسد اميد است كه آنان از هدايت شدگان باشند.

از اين آيه فهميده مى شود كه تعمير و آباد سازى مسجد كار افراد با ايمانى است كه به تكاليف دينى خود عمل مى كنند و تنها از خدا مى ترسند و رابطه خاصى ميان آباد كردن مسجد و ايمان و عمل صالح وجود دارد. و اظهار اميدوارى مى كند كه چنين كسانى از هدايت شدگان باشند. البته منظور از هدايت شدگان همانهايى هستند كه همواره در صراط مستقيم قدم بر مى دارند و در آن ثابت قدم هستند و گرنه با يك يا چند بار كار خوب كردن انسان از مهتدين نمى شود.

البته تعمير مسجد كه در آيه آمده گاهى به صورت ساختن و بناى مسجد است و گاهى هم به صورت رفتن و نماز خواندن در آن است چون آبادى مسجد با حضور مسلمانان در آن ميسر مى شود و گرنه مسجدى كه مردم در آن رفت و آمد ندارند، خراب است اگر چه به بهترين شكلى درست شده باشد.

در روايات و احاديث وارده از معصومين (ع) هم تشويقهاى بسيارى از ساختن و تعمير مسجد شده است كه چند نمونه را مى آوريم:

1 ـ عن ابى عبدالله(ع) قال: من بنى مسجداً بنى الله له بيتا فى الجنّة..(178)

امام صادق(ع) فرمود: هر كس مسجدى را بنا كند، خدا براى او در بهشت خانه اى بنا كند.

2 - عن جعفر بن محمد (ع) عن آبائه قال: ان الله اذا اراد ان يصيب اهل الارض بعذاب قال: لولا الذين يتحابّون فىّ و يعمرون مساجدى و يستغفرون بالاسحار لولاهم لأنزلت عذابى.(179)

امام صادق(ع) از پدران خود نقل مى كند كه فرمود: وقتى خداوند بخواهد اهل زمين را عذابى برساند، مى گويد: اگر نبود كسانى كه براى من همديگر را دوست دارند و مساجد را آباد مى كنند و سحرگاهان استغفار مى كنند، اگر آنها نبودند عذاب خود را نازل مى كردم.

3 - عن رسول الله (ص) قال: من بنى مسجدا ولو كمفحص قطاة بنى الله له بيتا فى الجنة.(180)

پيامبر خدا فرمود: هر كس مسجدى را بنا كند اگر چه به اندازه لانه پرنده باشد خدا براى او در بهشت خانه اى بنا مى كند.

4 - قال رسول الله(ع): من بنى مسجدا فى الدنيا اعطاه الله بكلّ شبر منه او قال بكلّ ذراع منه سيرة اربعين الف عام مدينة من ذهب و فضّة و درّ و ياقوت و زمرّد و زبرجد و لؤلؤ.(181)

پيامبر خدا فرمود: هر كس در دنيا مسجدى بنا كند، خداوند در مقابل هر يك وجب آن يا گفت: هر يك ذراع آن، براى او به اندازه مسير چهل هزار سال، شهرى از طلا و نقره و درّ و ياقوت و زمرّد و زبرجد و لؤلؤ مى دهد.

به خاطر همين آيات و روايات و فضيلتهايى كه در آنها آمده، در طول، تاريخ همواره مسلمانان در ساختن مسجد پيشقدم بودند و در جاى جاى شهرها و روستاهاى سرزمين هاى اسلامى مسجدى را مى بينى كه در ميان خانه ها و مراكز تجارى مردم سر بركشيده و محل تجمع مؤمنان است. بعضى از شهرها آن قدر مسجد داشتند كه به شهر مسجدها و شهر مناره ها شهرت يافته بودند.

به گفته يعقوبى (متوفى 278) در بصره هفت هزار مسجد وجود داشت.(182)

و همو درباره بغداد مى گويد: اين شهر داراى سى هزار مسجد بوده است(183) و تلمسانى درباره شهر قرطبه مركز خلافت اسلامى در اندلس گفته است كه بيش از سى و هشت هزار مسجد دارد.(184) هر چند كه اين ارقام مبالغه آميز به نظر مى رسد ولى به هر حال بر كثرت تعداد مساجد در اين شهرها دلالت دارد.