تفسير كوثر جلد سوم

يعقوب جعفرى مراغى

- ۳۰ -


از اين آيه و چندين آيه ديگر فهميده مى شود كه در عالم آخرت كه عالم يقين و كشف و شهود و پيدا شدن نهانهاست، باز كسانى به دروغ متوسل مى شوند و اين حالت را كه در دنيا داشته اند و جزء ذات آنها شده است، در آخرت هم بروز مى دهند حتى اگر به بيهودگى آن يقين داشته باشند. اينكه بعضيها دروغ گفتن برخى از افراد در عالم آخرت را بعيد مى دانند و اينگونه آيات را به نحوى توجيه مى كنند، استبعادشان بى مورد است زيرا با وجود چنين آياتى كه به صراحت بر مطلب دلالت دارد، ديگر جاى شك و ترديد و استبعاد نيست و اساساً افرادى كه در دنيا به سخن دروغ و سوگند دروغ عادت كرده اند و طبع و ذات آنها با دروغ خو گرفته است، اين صفات مانند هر صفت ديگر در آخرت هم با آنهاست و آنها از وحشت آن روز به هر وسيله اى از جمله سوگند دروغ متوسل مى شوند حتى اگر بدانند كه فايده اى ندارد. درست است كه در آخرت تكليف نيست ولى مجرمان براى نجات خود تلاش خواهند كه و به دنبال شفيعانى خواهند بود و با سخنانى كه به زبان خواهند آورد و دروغهايى كه خواهند گفت سعى در جلب نظر شفيعان خواهند كرد. قرآن آشكار از دروغ گفتن مجرمان و سوگندهاى دروغ آنها خبر مى دهد و اين مطلب علاوه بر آيه مورد بحث در آيات ديگر هم آمده است مانند:

يوم يبعثهم الله جميعا فيحلفون له كما يحلفون لكم و يحسبون انهم على شيئ الا انّهم هم الكاذبون (مجادله/18)

روزى كه خداوند همه آنها را برانگيزد پس براى خدا سوگند ياد مى كنند همانگونه كه براى شما سوگند مى خورند و گمان مى كنند كه آنها بر چيزى هستند آگاه باشيد كه آنها درغگويانند.

با وجود چنين آيات صريح و روشنى ديگر جاى بحث وجود ندارد و بايد پذيرفت كه مجرمان در قيامت به دروغ و سوگند دروغ متوسل خواهند شد با اينكه مى دانند اين سخنان فايده اى ندارد و در روايتى آمده است كه مجرمان در مراحل نخستين قيامت دروغ مى گويند ولى بعدها ديگر از آن مأيوس مى شوند و دروغ را ترك مى كنند.

وَ مِنْهُمْ مَنْ يَسْتَمِعُ اِلَيْكَ وَ جَعَلْنا عَلى قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَنْ يَفْقَهُوهُ وِ فى آذانِهِمْ وَقْرًا وَ اِنْ يَرَوْا كُلَّ آيَة لا يُؤْمِنُوا بِها حَتّى اِذا جآءُوكَ يُجادِلُونَكَ يَقُولُ الَّذينَ كَفَرُوا اِنْ هذآ اِلاّ أَساطيرُ الْأَوَّلينَ (* )وَ هُمْ يَنْهَوْنَ عَنْهُ وَ يَنْأَوْنَ عَنْهُ وَ اِنْ يُهْلِكُونَ اِلاّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما يَشْعُرُونَ(* )

از آنها كسانى هستند كه به تو گوش مى دهند و بر دلهاى آنان پوششهايى قرار داده ايم كه مبادا آن را بفهمند و در گوشهايشان سنگينى گذاشته ايم; و اگر هر نشانه اى را ببينند، به آن ايمان نمى آورند و چون به نزد تو آيند، با تو ستيز مى كنند، آنها كه كافر شده اند مى گويند: اين، چيزى جز افسانه هاى پيشينيان نيست(25) و آنان (مردم را) از آن (قرآن) باز مى دارند و خود نيز از آن دورى مى كنند و جز خويشتن را هلاك نمى سازند ولى نمى فهمند (26)

نكات ادبى

1 ـ «من» موصوله است و مفرد و جمع آن يكى است و لذا در اين آيه هم ضمير مفرد و هم ضمير جمع براى آن آورده شده است.

2 ـ «اكنّة» جمع كنان يا كنّ به معناى پوشش و پرده.

3 ـ «ان يفقهوه» مفعول له است و لذا محل آن نصب است.

4 ـ «وقر» سنگينى و ثقل. به بار سنگين «وقر» گفته مى شود و وقار هم از همين واژه مشتق شده به سنگينى در رفتار دلالت دارد.

5 ـ «حتى» در اينجا براى غايت نيست بلكه براى بيان وقت است.

6 ـ «يجادلونك» با تو ستيز مى كنند، مجادله مى كنند. اصل جدل به معناى شدّت و خشونت است و چون در مقام مجادله دو طرف با يك ديگر شدّت عمل نشان مى دهند، لذا به آن مجادله گفته شد.

7 ـ «اساطير» جمع اسطوره، افسانه، قصه هاى مربوط به گذشتگان. اصل آن «سطر» است كه به معناى كتابت منظم كلمات و تأليف آن است و چون افسانه هاى گذشتگان در كتابها و صحيفه ها نوشته شده و بر جاى مانده است، لذا به آن اسطوره يا اساطير گفته مى شود.

8 ـ «عنه» در هر دو جا ضميرى است كه مرجع آن مى تواند شخصى پيامبر يا قرآن باشد ولى ظاهر سياق آيه دلالت بر آن دارد كه منظور قرآن است و هر چند كلمه قران در آيه نيامده ولى به قرينه «يستمعون» و «ان يفقهوه» و «اساطير» معلوم است.

9 ـ «ينئون» از نأى به معناى دورى است. ضمنا ميان دو كلمه «ينهون» و «ينئون» جناس ناقص وجود دارد كه از محسنات بديع است.

تفسير و توضيح

آيه (25) و منهم من يستمع اليك و جعلناعلى...: زمانى كه پيامبر اسلام در مكه بود هر جا فرصتى پيش مى آمد قرآن تلاوت مى كرد و بعضى از مشركان گاهى آشكارا و گاهى پنهانى به آيات قرآن گوش مى دادند گوش دادن آنها يا براى اين بود كه مى خواستند بدانند محمد(ص) چه چيز تازه اى آورده و يا براى شيرينى آيات قرآن بود و به هر حال آنها به قرآن گوش مى دادند ولى هدايت نمى شدند و در آيات قرآنى تدبر و انديشه نمى كردند. اين آيه در بيان اين حالت مشركان چنين اظهار مى دارد:

از آنها كسانى هستند كه به تو گوش فرا مى دهند ولى در دلهاى آنها پوششهايى نهاده ايم تا آن را نفهمند و بر گوشهايشان سنگينى قرار داده ايم!

اينكه خداوند بر دلهاى كسانى مهر مى زند و يا بر آن پوشش و پرده اى قرار مى دهد و در نتيجه آنها از فهم حقايق آيات الهى ناتوان مى شوند، در چندين آيه از قرآن مجيد آمده است و منظور از آن اين است كه چنين افرادى در اثر انتخاب راه غلط و عناد و ستيز با حق كه از روى آزادى انجام مى دهند، آنچنان در گمراهى پيش مى روند كه ديگر خود را از مسير هدايت الهى خارج مى كنند و پوششها و پرده ها در جلو بينش آنها قرار مى گيرد و از آنها سلب توفيق مى شود. بنابراين، سقوط در اين ورطه هولناك، نتيجه اعمال خود آنهاست و هيچگونه جبرى در كار نيست و به طور مكرّر گفته ايم كه هدايت الهى چند گونه است يكى هدايت عام خداست كه شامل مؤمن و كافر مى شود و ديگرى هدايت خاص اوست كه فقط شامل مؤمن مى شود و كافر تا وقتى خود را در مسير اين هدايت خاص قرار نداده نمى تواند از آن استفاده كند.

آياتى كه درباره مهر زدن يا پوشش قرار دادن بر دلهاى كافران آمده بسيار است و از جمله آنهاست آياتى كه در زير مى خوانيم:

ختم الله على قلوبهم و على سمعهم و على ابصارهم غشاوة(بقره/7)

خداوند بر دلها و گوشهايشان مهر زده و بر ديدگانشان پرده اى است.

و جعلنا بينك و بين الذين لا يؤمنون الاخرة حجابا مستورا(اسراء/45)

و ميان تو و كسانى كه به آخرت ايمان ندارند، پرده اى پنهانى قرار داده ايم.

انّا جعلنا على قلوبهم اكنة ان يفقهوه و فى آذانهم وقرا (كهف/57)

همانا بر دلهايشان پوششهايى قرار داديم مبادا كه بفهمند و در گوشهايشان سنگينى نهاديم.

جالب اينكه گاهى انسان به مرحله اى از گمراهى مى رسد كه اين حالت را در خود مى فهمد و احساس مى كند:

و قالوا قلوبنا فى اكنة مما تدعونا اليه و فى آذاننا وقر (فصلت/5)

و گفتند: دلهاى ما از آنچه ما را به سوى آن مى خوانيد در پوششهايى است و در گوشهاى ما سنگينى است.

درباره اين موضوع پيش از اين به طور مشروح بحث كرده ايم رجوع شود (جلد اول صفحه 56 بحثى درباره مهرزدن خدا بر دلهاى كافران)

در ادامه آيه مورد بحث آمده كه اين كافران هر گونه نشانه و معجزه اى را ببينند ايمان نمى آورند و اين نتيجه همان حجابى است كه بر دلهاى آنهاست و چون پيش تو آيند با تو مجادله و ستيز مى كنند و راجع به قرآن داورى آنها چنين است كه آيات قرآنى چيزى جز افسانه هاى پيشينيان نيست. آنها قرآن را چيزى در رديف افسانه هاى ايران و روم و داستانهاى رستم و اسفنديار قلمداد مى كردند تا از عظمت آن بكاهند و گاهى هم قرآن را سحر و جادو معرفى مى كردند:

و اذا تتلى عليهم آياتنا بيّنات قال الذين كفروا للحقّ لما جائهم هذا سحر مبين(احقاف/7)

و چون آيات روشن ما به آنها تلاوت مى شود كافران درباره حق چون به آنها آيد، گويند: اين سحرى آشكار است.

داستان وليد حكيم بزرگ عرب كه پس از انديشه هاى بسيار، قرآن را سحرى تأثير كننده معرفى كرد، در سوره مدثر آمده است (آيات 11 ـ 26)

آيه(26) و هم ينهون عنه و ينأون عنه...: اين كافران كه چنين قضاوت نابخردانه اى درباره قرآن داشتند، هم ديگران را از قرآن باز مى داشتند و هم خودشان از آن دورى مى كردند و اين بالاترين بدبختى براى انسان است كه علاوه بر گمراهى خود، باعث گمراهى ديگران هم بشود و وزر و بال آنها را به گردن گيرد. اينان جز خودشان را هلاك نمى كنند ولى نمى فهمند چون گمراهى ديگران به وسيله اينها، عذابى بر عذابشان مى افزايد.

در اين آيه ضمير (عنه) در هر دو جا به قرآن برمى گردد كه در آيه پيش صحبت از آن بود و كافران آن را افسانه پيشينيان خواندند. بازداشتن مردم از قرآن به اين صورت بود كه مشركان شنيدن قرآن را قدغن كردند و قصه گويانى را مأموريت دادند كه در هر كجا محمد(ص) قرآن تلاوت مى كند شروع به قصه گفتن كنند تا مردم به قرآن گوش ندهند:

و قال الذين كفروا لاتسمعوا لهذا القرآن و الغوا فيه (فصلت/26)

و كسانى كه كافر شدند گفتند به اين قرآن گوش ندهيد و در آن، سخن بيهوده قرار دهيد.

آنچه گفتيم مفهوم روشنى از آيه است كه سياق و ظاهر آيه به آن دلالت مى كند ولى بعضى از مفسران گفته اند كه ضمير (عنه) به شخص پيامبر برمى گردد و منظور آيه اين است كه كافران مردم را از آزار كردن به محمد(ص) دور مى كردند و به او ايمان نمى آوردند و مقاتل بن سليمان گفته است كه منظور، ابوطالب عموى پيامبر بود ك از طرفى از پيامبر در برابر دشمنان حمايت و دفاع مى كرد و از طرف ديگر به دين او ايمان نياورده بود.

سخن مقاتل بن سليمان سخن باطل و نادرستى است چون علاوه بر اينكه ظاهر آيه به آن دلالت نمى كند، با حقايق تاريخى هم سازگار نيست زيرا كه به عقيده شيعه و بعضى از اهل سنّت ، ابوطالب مسلمان بود و به پيامبر ايمان آورده بود و ايمان او از شعرهايش كه خوشبختانه بر جاى مانده است، به خوبى آشكار است(براى روشن شدن مطلب رجوع شود به كتاب محققانه ابوطالب مؤمن قريش نوشته خنيزى)

وَ لَوْ تَرى اِذْ وُقِفُوا عَلَى النّارِ فَقالُوا يا لَيْتَنا نُرَدُّ وَ لا نُكَذِّبَ بِآياتِ رَبِّنا وَ نَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنينَ (* )بَلْ بَدا لَهُمْ ما كانُوا يُخْفُونَ مِنْ قَبْلُ وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ وَ اِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ (* )وَ قالُوا اِنْ هِىَ اِلاَّ حَياتُنَا الْدُّنْيا وَ ما نَحْنُ بِمَبْعُوثينَ (* )وَ لَوْ تَرى اِذْ وُقِفُوا عَلى رَبِّهِمْ قالَ أَلَيْسَ هذا بِالْحَقِّ قالُوا بَلى وَ رَبِّنا قالَ فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ (* )

اگر بينى هنگامى را كه آنان را بر آتش نگهداشته اند(چيز هولناكى خواهى ديد) مى گويند: اى كاش بازگردانيده مى شديم و آيات پروردگارمان را تكذيب نمى كرديم و از مؤمنان مى شديم(27) بلكه آنچه پيشتر پنهان مى كردند بر آنان آشكار گرديد و اگر آنها باز گردانيده شوند، باز به آنچه از آن نهى شده اند برمى گردند و همانا آنان دروغگويانند(28) و گفتند: زندگى ديگرى جز زندگى دنيايى ما وجود ندارد و ما برانگيخته شدنى نيستيم(29) و اگر ببينى هنگامى را كه آنان در مقابل پروردگارشان نگهداشته شده اند(چيز هولناكى خواهى ديد) مى گويد: آيا اين حق نيست؟ مى گويند: آرى سوگند به پروردگار ما! مى گويد: پس در برابر آنچه به آن كفر ورزيديد، عذاب را بچشيد(30)

نكات ادبى

1 ـ «لو» يا براى شرط است و جزاى آن به خاطر معلوم بودن حذف شده است و يا براى تمنى است و به معناى اى كاش است.

2 ـ «وقفوا» نگهداشته شده اند. فعل مجهول از وقف به معناى باز ايستادن.

3 ـ «لا نكذّب» منصوب است با ان ناصبه مقدر و «نكون» هم عطف بر آن است .

4 ـ «بل» براى اضراب و نفى سخن آنهاست.

5 ـ «بدا» آشكار شد. روشن گشت. كلمه«بداء» هم از اين ماده است.

تفسير و توضيح

آيات (28-27) ولو ترى اذوقفوا على النار...: در روز قيامت سرنوشت شوم و ذلّت بارى در انتظار مشركان و كافران است آنها در آن روز موقف ها و مراحل مختلفى راپشت سر خواهند گذاشت. يكى از آن موقف ها هنگامى است كه آنها را به آتش عرضه مى كنند و در برابر آتش نگهداشته مى شوند تا وارد دوزخ شوند و اين پس از مرحله حساب و كتاب و صدور حكم الهى است و مرحله بسيار سخت و دشوارى براى آنهاست. خداوند در اين آيه خطاب به پيامبر خود مى فرمايد: اگر آنان را در آن حالت كه بر آتش نگهداشته شده اند ببينى، حال زار آنها را خواهى ديد و چيز هولناكى مشاهده خواهى كرد.

مشركان و كافران در اين موقف كه خود را در برابر آتش مى بينند و ديگر جايى براى چون و چرا و عذر و بهانه نمى يابند، به خود مى آيند و مى گويند: اى كاش بار ديگر به دنيا و عالم تكليف برمى گشتيم و آيات پرردگارمان را تكذيب نمى كرديم و به خدا و پيامبرانش ايمان مى آورديم. ولى اين سخنها از هول روز قيامت و روبرو شدن با آتش است و آنها از آنجهت اين سخن را مى گويند كه چيزى را كه از پيش پنهان مى كردند بر آنان آشكار شده است و آن همان آتش جهنم است و منظور از پنهان كردن آنها اين است كه آنها در دنيا به قيامت و آتش دوزخ عقيده نداشتند و كافر بودند و مى دانيم كه كفر به معناى پوشانيدن حق است و بنابراين، آنچه را كه آنها در دنيا به آن كفر مىورزيدند و مى پوشانيدند، در اين موقف بر آنها آشكار مى شود و آن همان آتش دوزخ است.

در پايان آيه اضافه مى كند كه اگر به فرض آنان به آرزوى خود مى رسيدند و به دنيا بازگردانيده مى شدند، باز هم به سوى كفر و معصيت برمى گشتند و اينان در اين سخن خود كه مى گفتند اگر به دنيا برمى گشتيم ايمان مى آورديم، دروغگو هستند. البته مجّرد آرزو كردن نمى تواند دروغ باشد ولى اينكه مى گفتند اگر به دنيا برگرديم ايمان مى آوريم، سخن دروغى بود زيرا اگر آنها به دنيا برمى گشتند، مظاهر فريبنده دنيا و همان خودخواهى ها و جاه طلبى ها و لذت جويى ها، آنها را از ايمان به خدا و پيامبران باز مى داشت و به قولى كه داده بودند عمل نمى كردند. البته آرزوى آنها هرگز عملى نخواهد شد و خود آنها اين را مى دانستند و اين يك آرزوى محال مانند آرزو كردن پيران است كه دوران جوانى را را آرزو مى كنند!

آيات (30-29) و قالوا ان هى الا حياتنا الدنيا...: انكار معاد يكى از ويژگيهاى مشركان است آنها علاوه بر انحراف در توحيد و مبدأ، انحراف بزرگ ديگرى هم در معاد داشتند و معتقد بودند كه زندگى فقط زندگى اين دنياست و انسان با مردن به كلى نابود مى شود و ديگر زنده نخواهد شد و قيامت و معادى در كار نيست. اين در حالى است كه عقيده به معاد و زندگى پس از مرگ يكى از مشتركات اديان الهى است و تمام پيامبران آن را تذكر داده اند.

مشركان عصر پيامبر اسلام سخن او را در مورد معاد به شدت ردّ مى كردند و از آن اظهار شگفتى مى نمودند و حتى به خاطر اين سخن، به او نسبت جنون مى دادند.

و قال الذين كفروا هل ندلّكم على رجل ينبّئكم اذا مزّقتم كلّ ممزّق انكم لفى خلق جديد. افترى على الله كذبا ام به جنّة (سباء/8-7)

و كسانى كه كافر شدند گفتند: آيا شما را به مردى راهنمايى كنيم كه خبر مى دهد كه وقتى به كلى نابود شديد هر آينه آفرينش نوى خواهيد داشت. آيا او بر خدا دروغ مى بندد يا او را ديوانگى است؟

به خطر همين انكار شديد مشركان است كه در قرآن كريم مسأله معاد به صورت گسترده اى مطرح شده و دلايل متعددى بر امكان معاد و نيز نمونه هايى از معاد و زندگى دوباره در اين جهان مانند زنده شدن زمين در فصل بهار و خروج آتش از هيزم تر و نيز قصه هايى از پيامبران پيشين درباره معاد، ذكر شده است.

در آيات مورد بحث، دليل خاصى بر امكان معاد ذكر نشده و فقط سخن مشركان در نفى معاد و اينكه ما هرگز برانگيخته نخواهيم شد، نقل گرديده ولى براى ردّ سخن آنها صحنه اى از صحنه هاى قيامت را كه مربوط به همين منكران معاد است ترسيم مى كند. به اين صورت كه خطاب به پيامبر اسلام مى فرمايد: اگر هنگامى را ببينى كه آنها در برابر پروردگارشان نگهداشته شده اند، حالت پريشان آنها را مشاهده خواهى كرد. وقتى در روز قيامت در برابر پروردگارشان قرار گرفتند، خدا به آنها مى گويد: آيا اين حق نيست يعنى اكنون كه زنده شده ايد و در قيامت حاضر شده ايد، باز هم در آن شك داريد؟ آنها كه با لعيان قيامت را مشاهده كرده اند، خواهند گفت: آرى قسم به پروردگامان كه قيامت حق است ولى اين اقرار و اعتراف سودى بر آنان نخواهد داشت و به آنها خطاب خواهد شد كه به سزاى كفرى كه در دنيا داشتيد عذاب دوزخ را بچشيد.

مطلبى كه در اينجا تذكر مى دهيم اين است كه در اين آيه از گفتگوى خداوند با مشركان در روز قيامت خبر مى دهد و چنين گفتگوهايى كه همراه با غضب خداوند است ميان خدا و كافران انجام خواهد شد ولى خداوند سخنى را كه از روى لطف و محبت باشد در قيامت به كافران نخواهد گفت و آنها در حسرت يك سخن مهر آميز از سوى خداوند، خواهند سوخت و اينكه در آيه ياد شده در زير آمده، ناظر به همين معناست:

و لا يكلّمهم الله يوم القيامة و لا ينظر اليهم و لا يزكّيهم(آل عمران/77)

و خدا در روز قيامت با آنها سخن نخواهد گفت و به آنها نگاه نخواهد كرد و آنها راپاكيزه نخواهد ساخت.

ملاحظه مى كنيد كه لحن آيه نشان مى دهد كه منظور اين است كه خدا در روز قيامت سخن محبت آميزى به آنان نخواهد گفت و نگاهى از روى لطف به آنها نخواهد

كرد و حال آنها را اصلاح نخواهد كرد و اين منافات ندارد با اينكه خدا از

روى عتاب و قهر و غضب با كافران سخن بگويد و عذاب سخت خود را به آنان گوشزد كند.

قَدْ خَسِرَ الَّذينَ كَذَّبُوا بِلِقآءِ اللّهِ حَتّى اِذا جآءَتْهُمُ السّاعَةُ بَغْتَةً قالُوا يا حَسْرَتَنا عَلى ما فَرَّطْنا فيها وَ هُمْ يَحْمِلُونَ أَوْزارَهُمْ عَلى ظُهُورِهِمْ أَلا سآءَ ما يَزِرُونَ (* )وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيآ اِلاّ لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ لَلدّارُالْآخِرَةُ خَيْرٌ لِلَّذينَ يَتَّقُونَ أَفَلا تَعْقِلُونَ (* )

همانا كسانى كه ملاقات خدا را دروغ انگاشتند، ضرر كردند تا چون قيامت ناگهان بر آنان فرا رسد، مى گويند اى دريغ بر ما به خاطر كوتاهى كه در آن كرديم; و آنان بار گناهشان را بر پشت خود مى كشند; همانا بد است آنچه بر دوش مى كشند(31) و زندگى دنيا چيزى جز بازى و بيهودگى نيست و البته خانه آخرت براى كسانى كه پرهيزگاى كنند بهتر است، آيا انديشه نمى كنيد؟(32)

نكات ادبى

1 ـ «ساعة» لحظه معين و در اينجا منظور از آن، لحظه قيامت است.

2 ـ «بغتة» ناگهان.

3 ـ «يا حسرتنا» اى دريغ، افسوس. آمدن حرف ندا بر سر يك اسم معنا به مفهوم آن است كه انسان در آن واقع شده است. نظير: يا ويلنا، يا عجبا.

4 ـ «ما فرّطنا» از تفريط به معناى كوتاهى و قصور كردن در مقابل افراط كه به پرداختن و اهميت دادن بيش از حدّ گفته مى شود. ضمناً «ما» در اينجا يا موصوله است و يا مصدريه.

5 ـ «اوزار» جمع وزر به معناى سنگينى است و به كوهى كه به آن پناه مى برند «وَزَر» گفته مى شود وزير كسى است كه سنگينى حكومت را بر دوش دارد.

6 ـ «لعب» بازى، بازيچه، سرگرمى.

7 ـ «لهو» كار بيهوده كه نفعى به انسان ندارد.

تفسير و توضيح

آيات (32-31) قد خسر الذين كذّبو بلقاء الله...: در آيه پيش سخن مشركان را نقل كرد كه گفتند زندگى فقط زندگى اين دنياست و آنها عالم آخرت را انكار مى كردند و اينك در اين آيه خاطر نشان مى سازد كه چنين افرادى كه ملاقات پروردگار را در روز قيامت انكار مى كنند، ضرر كرده اند و چه ضرر و زيانى بالاتر از اين كه انسان خود را براى روز ملاقات خداوند آماده نكند. چنين شخصى خود را از آثار و فوايد عظيم ايمان به خدا و روز قيامت بى بهره كرده و علاوه بر آن خود را در عذاب آخرت قرار داده است.

آنها قيامت و ملاقات پروردگار را تكذيب مى كنند ولى ناگهان روز قيامت فرا مى رسد و در آن روز حقيقت را درمى يابند و افسوس كوتاهى ها و قصورهاى خود را مى خواند و بار گناهانشان را بر دوش مى كشند و چه بد است آن بارى كه مى كشند!

اين حقيقت در آيه ديگرى هم آمده و در آنجا اضافه شده كه آنها علاوه بر بار گناه خود، بار گناه ديگرانى را كه باعث گمراهى آنها شده اند نيز بر دوش خواهند كشيد:

وليحملنّ اثقالهم و اثقالا مع اثقالهم و ليسئلن يوم القيامة عما كانوا يفترون(عنكبوت/13)

و البته بارهاى گران خود و بارهاى گرانى را همراه با بارهاى گران خود برمى دارند و در روز قيامت از آنچه دروغ گفته اند پرسيده مى شوند.

در آيه بعد، زندگى دنيا و آخرت را با يكديگر مقايسه مى كند. و اظهار مى دارد كه زندگى دنيا چيزى جز بازيچه و بيهودگى يا همان لعب و لهو نيست و عالم آخرت براى پرهيزگاران بهتر است. البته بازيچه و بيهوده بودن زندگى دنيا مربوط به كارهاى دنيوى است وگرنه كارهايى كه در دنيا براى آخرت انجام مى گيرد مانند عبادت و كارها خير، لعب و لهو نيست بلكه كارى مفيد و سودمند است و انسان مى تواند و بايد از زندگى دنيا براى عالم آخرت پلى بسازد و آبادى آخرت را در همين دنيا پى ريزى كند. آنچه مسلّم است اين است كه پرهيزگاران و اولياء خدا آخرت را بر دنيا ترجيح مى دهند و همواره در انديشه آن هستند.

پس از مقايسه ميان دنيا و آخرت، مردم را به انديشيدن و فكر كردن دعوت مى كند تا خود به برترى آخرت بر دنيا پى ببرند.

قَدْ نَعْلَمُ اِنَّهُ لَيَحْزُنُكَ الَّذى يَقُولُونَ فَاِنَّهُمْ لا يُكَذِّبُونَكَ وَ لكِنَّ الظّالِمينَ بِآياتِ اللّهِ يَجْحَدُونَ (* )وَ لَقَدْ كُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِكَ فَصَبَرُوا عَلى ما كُذِّبُوا وَ أُوذُوا حَتّى أَتاهُمْ نَصْرُنا وَ لا مُبَدِّلَ لِكَلِماتِ اللّهِ وَ لَقَدْ جآءَكَ مِنْ نَبَاِ الْمُرْسَلينَ (* )

همانا ما مى دانيم كه آنچه آنها مى گويند، تو را اندوهگين مى سازد; آنها تو را تكذيب نمى كنند بلكه اين ظالمان آيات خدا را انكار مى كنند(23) و براستى پيامبرانى پيش از تو تكذيب شدند پس در برابر تكذيب و اذيت صبر كردند تا اينكه يارى ما به آنها رسيد; و كسى نيست كه بتواند كلمات خدا را دگرگون كند و همانا از خبرهاى پيامبران به تو رسيده است(34)