3ـ منظور از تعبير «شهر رمضان الّذى انزل فيه القرآن» اين است كه درباره ماه رمضان
و وجوب صيام آن، قرآن نازل شده كه منظور آياتى از قرآن است كه مربوط به رمضان و
روزه دارى است. گفته اند همانگونه كه به مجموع كتاب آسمانى، قرآن گفته مى شود، به
چند آيه هم قرآن اطلاق مى شود.
اين وجه از دو وجه اولى هم سست تر است و تدبر در آيه بى پايگى اين سخن را روشن
مى سازد زيرا آيه اى كه درباره رمضان نازل شده همين آيه است و محتواى آن يك جمله
خبرى است و خبر دادن در يك آيه از نزول همين آيه كار عبث و غير حكيمانه اى است كه
كلام خداوند از آن بدور است. از اين گذشته دو آيه ديگر را كه نزول قرآن در شب قدر
را بيان مى كنند چه بايد كرد؟
4ـ منظور اين است كه قسمت عمده قرآن در ماههاى رمضان سالهاى رسالت نازل شده است و
لذا مى توان از راه تغليب نزول همه قرآن رابه ماه رمضان نسبت داد.
اين وجه نيز در سستى و ضعف دست كمى از وجوه قبلى ندارد و جريانات تاريخى آن را رد
مى كند بخصوص اينكه نزول قرآن به تمام ايام و ليالى رمضان نسبت داده نشده بلكه به
قرينه دو آيه ديگر(1) نزول قرآن فقط در يك شب از رمضان كه همان شب قدر است اتفاق
افتاده و پرواضح است كه كسى نمى تواند ادعا كند كه قسمت اعظم قرآن در نزول تدريجى
خود در شب هاى قدر دوران رسالت نازل شده
است.
اين بود تأويلات مختلفى كه در مورد آيات مربوط به نزول قرآن در رمضان و ليلة القدر
گفته شده اما به طورى كه تذكر داديم حقيقت اين است كه هيچ يك از اين وجوه و تأويلات
با ظاهر و سياق آن آيات مناسب نيست بخصوص آيه سوره دخان كه در آن صحبت از انزال
كتاب مبين است كه به مجموع قرآن اطلاق مى شود.
با توجّه به سستى اين وجوه چهارگانه و عدم تناسب آنها با ظواهر آيات ياد شده به نظر
مى رسد همان وجهى كه در آغاز بيان كرديم مناسبتر و قويتر است و منظور آيات اين است
كه قرآن كريم به صورت دفعى و يكباره در ماه رمضان و در شب قدر نازل شده هر چند به
صورت تدريجى وبه اقتضاى نياز درطول بيست و يا بيست و سه سال فرود آمده است اين معنى
علاوه بر اين كه با ظاهر آيات مطابقت دارد، با روايات متعددى هم تأييد شده است كه
نمونه اى از آنها را پيش از اين نقل كرديم.
مطلب ديگراين كه اين معنى، مشكل ديگرى را كه گهگاه مطرح مى شود حل مى كند و آن
اينكه نزول قرآن در ماه رمضان با عقيده شيعه درباره اينكه بعثت پيامبر(ص) روز 27
رجب بوده، سازگار نيست زيرا بدون شك آياتى چند دراول بعثت نازل شده وطبق رواياتى كه
از طريق شيعه و سنى رسيده است، پنج آيه از سوره علق همزمان با آغاز بعثت و آياتى از
سوره مدثر با فاصله اندكى از آن نازل شده است.
با توجه به مطلبى كه گفتيم پاسخ اين سؤال روشن است و آن اين كه منظور از نزول قرآن
در رمضان نزول دفعى و يكپارچه آن است واين مانع از آن نمى شود كه چند آيه در مرحله
نزول تدريجى قرآن در 27 رجب نازل شده باشد بنابراين مى توانيم بگوييم كه قرآن در
لوح محفوظ بوده و در آغاز بعثت فقط چندين آيه جهت اعلام رسالت و نبوت پيامبر و به
عنوان براعت استهلال بر وى نازل گرديده و سپس در يكى از شبهاى ماه رمضان اولين سال
بعثت كه همان ليلة القدر بود، مجموع قرآن يكباره بر قلب آن حضرت نازل شده (به شرحى
كه پيش از اين گفته ايم).
البته بعضيها اين احتمال را هم مطرح كرده اند كه روز بعثت پيامبر هيچگونه آيه اى
بر وى نازل نشد و فقط به او اعلام رسالت شد اما اين احتمال با توجه به روايات
بسيارى كه از طريق فريقين وارد شده و نزول پنج آيه اول سوره علق را همزمان با آغاز
رسالت دانسته است احتمال بسيار بعيدى است و نمى توان آن را پذيرفت.
نكته ديگرى كه در اينجا ياد آور مى شويم اين است كه تعيين روز 27 رجب به عنوان روز
بعثت، موضوعى است كه شيعيان تقريباً در آن اتفاق نظر دارند و هرچند بيشتر علماء اهل
سنت بعثت پيامبر(ص) را در ماه رمضان مى داننداما در چندين روايت كه از طريق آنها
وارد شده همين 27 رجب روز بعثت پيامبر(ص) ذكر شده است.(2)
وَ اِذا سَأَلَكَ عِبادى عَنّى فَاِنّى قَريبٌ أُجيبُ دَعْوَةَ الدّاعِ اِذا دَعانِ
فَلْيَسْتَجيبُوا لى وَ لْيُؤْمِنُوا بى لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ (*)
و هنگامى كه بندگانم از تو مرا پرسيدند ، همانا من نزديكم خواندن خواننده را وقتى
مرا بخواند اجابت مى كنم، پس مرا اجابت كنند و به من ايمان بياورند شايد كه راه
پيدا كنند (186)
تفسير و توضيح
آيه (186) و اذا سالك عبادى... : همانگونه كه روزه دارى انسان را به خداوند نزديك
مى كند، دعا كردن نيز همين اثر را دارد و انسان مى تواند به وسيله دعا خود را به
خدا نزديك كند در اين آيه كه سرشار از لطف و مرحمت خداوند به بندگان است خطاب به
پيامبر اظهار مى دارد: اگر بندگان من مرا از تو پرسيدند به آنها بگو كه من به آنها
نزديك هستم. البته منظور از اين نزديكى يك قرب معنوى است وگرنه خداوند مكان ندارد و
در عين حال همه جا وجود دارد. قرب خدا به اين است كه سخن بنده خود را مى شنود و از
حال او آگاه است.
خداوند در اين آيه وعده مى دهد كه هر كس دعا كند و او را بخواند، خداوند دعاى او را
اجابت خواهد كرد و به گفته ها و خواسته هاى او توجه خواهد نمود اما مطلبى را
مى فرمايد كه به منزله شرط قبولى دعاست و آن اينكه (فليستجيبوا لى) آنها هم مرا
اجابت كنند و دعوت مرا بپذيرند يعنى خدا را اطاعت كنند و به دستورات او عمل نمايند.
همانگونه كه در آيه ديگر فرمود:
يا ايها الذين آمنوا استجيبوا لله و للرسول اذادعاكم لما يحييكم (انفال/24)
اى كسانى كه ايمان آورده ايد خدا و پيامبر را اجابت كنيد هنگامى كه شما را به چيزى
مى خوانند كه شما را زنده مى كند.
بنابراين اجابت بايد متقابل باشد، بندگان دعوت خدا را اجابت كنند و به احكام شرع و
اوامر و نواهى خدا عمل نمايند و در مقابل خداوند نيز دعاهاى بندگان را اجابت كند و
خواسته هاى آنان را عملى سازد.
اينكه گاهى ما دعا مى كنيم و به اجابت نمى رسد براى آن است كه ما نيز خدا را اجابت
نكرده ايم بنابراين خداوند تعهدى در مقابل ما ندارد ولى در عين حال گاهى اگر مصلحت
بنده ايجاب كند، دعاى او را اجابت مى كند و حاجتش را روا مى سازد. توجه كنيم كه
اجابت دعا تنها به اين نيست كه حتماً حاجت مورد نظر برآورده شود بلكه گاهى خداوند
دعاى كسى را اجابت مى كند ولى به مصلحت او نمى بيند كه خواسته اش برآورده شود زيرا
در زندگى انسان آنچنان عوامل بزرگ و كوچك مرئى و نامرئى عمل مى كنند كه گاهى انسان
از مصلحت خود به كلى بى خبر است و چيزى را طلب مى كند كه به ضرر اوست ولى او
نمى داند در چنين شرايطى اجابت دعا از سوى خدا به اين است كه خدا به بنده خود
پاداشى نيكو بدهد و يا برآوردن حاجت او را به تأخير بيندازد به طورى كه در احاديث
آمده است.
البته هر چه كه مصلحت بنده است خداوند آن را انجام مى دهد ولى گاهى مصلحت در آن است
كه نيازى از بنده برطرف شود اما به شرط اينكه خود بخواهد و دعا كند يعنى مصلحت
انجام آن كار بعد از دعاى بنده محقق مى شود. در چنين
مواردى دعا كارساز است و به اجابت مى رسد ولى چون ما از چنين مواردى خبر نداريم ،
بايد هميشه تمام حاجات خود را از خدا بخواهيم و در آن اصرار كنيم. ضمناً به هنگام
دعا كردن نبايد انتظار معجزه داشته باشيم و چيزى را كه طبق قانون علل و اسباب امكان
پذير نيست از خدا بخواهيم چون معناى اين گونه دعاها اين است كه خدا نظام عالم را به
هم بزند تا خواسته ما عملى شود و خدا هرگز چنين نمى كند بلكه بايد چيزهايى را از
خدا بخواهيم كه امكان وقوع داشته باشند و از خدا بخواهيم كه ما را به اسباب و علل
آن رهنمون شود و به ما توفيق دستيابى به آن را مرحمت نمايد.
توجه كنيم كه دعا چه اجابت بشود و چه اجابت نشود، نوعى عبادت است و با دعا انسان به
خداى خود نزديك مى شود و لذا خداوند هر نوع دعايى را پاداش مى دهد بنابراين كسى كه
دعا مى كند و توفيق چنين حالى را مى يابد، بايد خوشحال باشد زيرا كه اين عمل او
موجب رضايت و خوشنودى خداوند است و انسان با دعا كردن خود را در معرض نسيم رحمت
الهى قرار مى دهد.
در اين آيه پس از بيان اين مطلب كه خداوند دعاى دعا كننده را اجابت مى كند پس بايد
او هم دعوت خدا را اجابت نمايد، اضافه مى كند كه: و به من ايمان بياورد. يعنى اينكه
به قدرت و توانايى خدا در برآوردن خواسته هاى او ايمان و اطمينان داشته باشد كه اگر
اين دو شرط انجام يافت و دعا كننده خدا را اجابت نمود و به قدرت او ايمان پيدا كرد،
در اين حالت است كه اميد راهيابى وجود دارد و انسان مى تواند اميدوار باشد كه دعاى
او مستجاب خواهد شد.
البته دعا كردن براى خود آدابى دارد كه در كتب احاديث و دعا آمده است و نمونه هايى
از آن در قرآن نيز آمده است يكى از آنها همان اجابت دستورات خداست كه در آيه مورد
بحث آمده و يكى ديگر اين است كه دعا كننده با تضرع و خشوع دعا كند:
ادعوا ربكم تضرعا و خفية انه لايحب المعتدين (اعراف / 55)
پروردگار خود را با زارى و پنهانى دعوت كنيد همانا او تجاوزگران را دوست
ندارد.
ديگر اينكه دعا از روى ترس از غضب خدا و طمع در رحمت او باشد:
و ادعوه خوفا و طمعا (اعراف / 56)
و او را از روى ترس و طمع بخوانيد.
ديگر اينكه پيش از دعا كارهاى خيرى انجام بدهد:
انهم كانوا يسارعون فى الخيرات و يدعوننا رغبا و رهبا (انبياء / 90)
آنها در انجام كارهاى خير شتاب مى كردند و ما را از روى رغبت و ترس مى خواندند.
أُحِلَّ لَكُمْ لَيْلَةَ الصِّيامِ الرَّفَثُ اِلى نِسآئِكُمْ هُنَّ لِباسٌ لَكُمْ
وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُنَّ عَلِمَ اللّهُ أَنَّكُمْ كُنْتُمْ تَخْتانُونَ
أَنْفُسَكُمْ فَتابَ عَلَيْكُمْ وَ عَفا عَنْكُمْ فَالْآنَ باشِرُوهُنَّ
وَابْتَغُوا ما كَتَبَ اللّهُ لَكُمْ وَ كُلُوا وَ اشْرَبُوا حَتّى يَتَبَيَّنَ
لَكُمُ الْخَيْطُ الْأَبْيَضُ مِنَ الْخَيْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ ثُمَّ
أَتِمُّوا الصِّيامَ اِلَى اللَّيْلِ وَ لا تُباشِرُوهُنَّ وَ أَنْتُمْ عاكِفُونَ
فِى الْمَساجِدِ تِلْكَ حُدُودُ اللّهِ فَلا تَقْرَبُوها كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللّهُ
آياتِه لِلنّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ (*)
براى شما در شبِ روزه دارى آميزش با زنانتان حلال شد آنها پوششى براى شمايند و شما
پوششى براى آنها هستيد. خدا مى دانست كه شما به خود خيانت مى كرديد پس توبه شما را
پذيرفت و شما را آمرزيد. پس اكنون با آنها آميزش كنيد و آنچه را خدا بر شما نوشته
است بجوييد و بخوريد و بياشاميد تا وقتى كه رشته سفيد صبح از رشته سياه بر شما
آشكار گردد. سپس روزه را تا شب به پايان برسانيد و در حالى كه در مسجدها مشغول
اعتكاف (عبادت) هستيد با آنها (زنها) آميزش نكنيد. اين مرزهاى خداست پس به آن نزديك
نشويد خداوند اين چنين نشانه هاى خود را به مردم آشكار مى سازد شايد آنها پرهيزگارى
كنند (187)
نكات ادبى
1 ـ «رفث» در اينجا كنايه از همبسترى زن با مرد است مانند: «فلا رفث و لافسوق» و در
اصل به معناى سخن درشت و بداست.
2 ـ «تختانون» خيانت مى كنيد «اختيان» شدت در خيانت است مانند: اكتساب كه شدت در
كسب مى باشد.
3 ـ «خيط الابيض» خط سفيد در سپيده و فجر در افق كه در سمت مشرق ظاهر مى شود.
4 ـ «خيط الاسود» خط سياه كه بالاى خط سفيد در سپيده قرار دارد.
5 ـ من در «من الفجر» يا بيانيه است كه فجر را بيان مى كند و يا براى تبعيض است كه
قسمتى از فجر را مى گيرد.
6 ـ «عاكف» يعنى عابد و اعتكاف عبادت مخصوصى است كه در مسجد جامع شهر انجام
مى گيرد.
تفسير و توضيح
آيه (187) احل لكم ليلة الصيام... : پس از تشريع روزه و وجوب آن، مسلمانان تنها
مى توانستند از هنگام مغرب تا وقت نماز عشاء غذا بخورند و آب بنوشند و با زنان خود
همبستر شوند و چون وقت عشاء مى گذشت ديگر وقت امساك از آن چيزها بود و گاهى بعضى از
آنها را در آن فرصت خواب مى ربود، ديگر در شبانه روز هيچگونه غذايى نمى خوردند. يك
شب مطعم بن جبير كه پيرمردى بود در آن فرصت به خواب رفت و ديگر نتوانست غذا بخورد
صبح كه براى حفر خندق آمده بود از حال رفت و پيامبر و مسلمانان بر او رقّت آوردند و
نيز بعضى از اصحاب شبانه پس از عشاء هم گاهى معصيت مى كردند و با زنان خود همبستر
مى شدند يكبار عمربن خطاب چنين كرد و صبح روز بعد پيش پيامبر به گناه خود اعتراف
نمود
بعضى ديگر از اصحاب هم به همين گناه اعتراف كردند. اينجا بود كه خداوند بر مسلمانان
در امر روزه تخفيف داد و طىّ همين آيه شريفه آن تخفيف را اعلام نمود.
طبق اين آيه، هم همبستر شدن با زن و هم خوردن و آشاميدن تا طلوع فجر مجاز شد و
مسلمانان فرصت بيشترى براى استفاده از لذائذ پيدا كردند. در اين آيه ضمن اعلام حلال
بودن زناشويى در شب روزه، به همين مناسب مطلب جالبى را درباره زن و مرد اعلام
مى كند و آن اينكه زنها نسبت به مردها و مردها نسبت به زنها درحكم لباس هستند
همانگونه كه لباس مايه آرامش و آسايش و زينت است و انسان را از گرما و سرما حفظ
مى كند و عيوب انسان را مى پوشاند، زن و مرد نيز نسبت به همديگر همين حكم را دارند
و گويا آنها لباس براى يكديگرند.
آنگاه اضافه مى كند كه خداوند مى دانست كه شما به نفس خود خيانت خواهيد كرد يعنى
مرزهاى احكام را رعايت نخواهيد نمود و اسير شهوات خواهيد شد اين است كه اكنون اين
تخفيف را مى دهد و از گناهانى كه تا كنون درباره اين حكم كرده ايد مى گذرد و شما را
مى آمرزد. توجه كنيم كه اين ، يك حكم موقتى بود و براى امتحان مردم و هم آماده سازى
آنها براى پذيرش حكم اصلى بود كه آن را پس از تخفيف آسانتر بپذيرند و اين از نظر
روانى بسيار مهم است كه تكليف شاقّى براى مردم وضع شود و مردم به زحمت آن را اجرا
كنند ولى بعدها در آن تخفيفى داده شود در اين موقع است كه اجراى آن تكليف خيلى
راحت تر و آسانتر خواهد بود. مثل اينكه به كسى بگويند بايد پنجاه كيلو بار را
بردارى و از جايى به جايى انتقال دهى و پس از آنكه او خود را آماده اين كار نمود ،
ميزان آن بار به سى كيلو يا بيست كيلو تخفيف داده شود در اين موقع حمل آن بار براى
آن شخص خيلى آسانتر خواهد بود از اينكه از اول همين ميزان به او گفته مى شد.
پس از اين تخفيف اجازه داده مى شود كه از حالا به بعد تا سپيده دمان با زنها آميزش
كنند و بخورند و بياشامند و از فجر تا شب روزه بگيرند و از چيزهايى كه گفته شده
امساك نمايند. ضمناً پس از بيان مجاز بودن آميزش با زنان تا سپيده دم، اضافه مى كند
آنچه خدا براى شما فرض كرده است آن را طلب كنيد و بجوييد. شايد منظور
اين باشد كه شما به كيفيت روزه گرفتن يهود و نصارى توجه نكنيد آنها احكامى مخصوص به
خود داشتند و شما احكامى مخصوص به خود داريد هر چند كه اصل روزه گرفتن ميان شما و
آنها مشترك است ولى به هر حال شما تابع احكامى باشيد كه خدا براى شما فرض كرده ست و
روزه را به كيفيتى كه مخصوص شماست بگيريد.
در بيان اينكه آغاز امساك بايد از سپيده دم باشد، چنين تعبير مى آورد كه بخوريد و
بياشاميد تا وقتى كه خط سفيد از خط سياه سپيده براى شما روشن شود منظور اين است كه
خط سفيدى را كه هنگام طلوع صبح صادق در سمت مشرق آشكار مى گردد، مشاهده كنيد و از
آن به بعد امساك نماييد. بعضى از ساده لوحان از اصحاب پيامبر گمان مى كردند كه
«خيط» در اين آيه به معناى لغوى آن يعنى «نخ» مى باشد و لذا عدى بن حاتم دو نخ سفيد
و سياه تهيه كرده بود و هنگام صبح به آنها نگاه مى كرد و گمان مى نمود كه اگر هوا
آنقدر روشن شود كه اين دو نخ از هم تشخيص داده شود، هنگام امساك است. وقتى اين سخن
را به پيامبر خدا (ص) اظهار نمود، پيامبر خنديد و فرمود: منظور سفيدى روز و تاريكى
شب است.
در دنباله آيه به مناسبت حكم روزه ، حكم ديگرى را كه مشابه آن است بيان مى كند و آن
اينكه در حالى كه در مساجد اعتكاف كرده ايد با زنان خود همبستر نشويد. اعتكاف يك
عبادت خاصى است كه استحباب دارد و از جمله احكام آن اين است كه شخص سه شبانه روز در
مسجد جامع محل خود بماند و عبادت كند و از مسجد بيرون نرود مگر براى ضرورت و در اين
سه روز روزه بگيرد. يكى ديگر از احكام آن كه در اين آيه آمده پرهيز از آميزش با زن
است و از ظاهر آيه چنين برمى آيد كه اين حكم شامل شبها هم مى شود چون شخص معتكف
روزها روزه گرفته و نمى تواند با زن آميزش كند پس اين حكم شامل شبها مى شود و معتكف
نمى تواند از مسجد خارج شود و با زن خود همبستر گردد. البته احكام اعتكاف به تفصيل
در كتب فقهى آمده است.
در پايان يادآور مى شود كه احكامى كه گفته شد حدود خدا هستند و شما نبايد به حدود
خدا كه در واقع مرزهاى خداست نزديك شويد يعنى حتى بايد قدرى هم
احتياط كنيد و تا نهايت حد و مرز پيش نرويد و مثلا درست است كه وقت امساك ،
سپيده دم تعيين شده ولى بايد از باب احتياط اندكى جلوتر امساك كرد.
اين تعبير در جاى ديگر قرآن كه درباره طلاق سخن مى گويد، جور ديگر است:
تلك حدود الله فلاتعتدوها (بقره / 229)
اين حدود خداست پس از آن تجاوز نكنيد.
درباره طلاق جايى براى احتياط و شبهه نيست چون يا طلاق داده مى شود و يا داده
نمى شود ولى در امساك براى روزه چون به طور دقيق آن لحظه فجر را مشكل بتوان تشخيص
داد، لذا بهتر است اندكى جلوتر امساك شود و حدود و مرزهاى احكام به طور قطعى رعايت
گردد و اين نمى شود مگر اينكه به حدود الهى نزديك نشوند و قدرى از آن فاصله بگيرند.
و اين چنين است كه خداوند آيات و نشانه هاى خود را در جهت بيان احكام براى مردم
ظاهر مى كند تا مگر آنها پرهيزگار باشند و به وظايف و تكاليف خود عمل كنند.
وَ لا تَأْكُلُوا أَمْوالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْباطِلِ وَ تُدْلُوا بِها اِلَى
الْحُكّامِ لِتَأْكُلُوا فَريقًا مِنْ أَمْوالِ النّاسِ بِالاْثِْمِ وَ أَنْتُمْ
تَعْلَمُونَ (*)يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْأَهِلَّةِ قُلْ هِىَ مَواقيتُ لِلنّاسِ وَ
الْحَجِّ وَ لَيْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ ظُهُورِها وَ لكِنَّ
الْبِرَّ مَنِ اتَّقى وَ أْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوابِها وَ اتَّقُوا اللّهَ
لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ (*)
اموالتان را در ميان خود به باطل نخوريد و آن را به حاكمان (قاضيان) رشوه ندهيد تا
مقدارى از اموال مردم را به گناه بخوريد در حالى كه خود مى دانيد (188) از تو
درباره ماههاى نو مى پرسند بگو: آنها وقتهايى براى مردم و حج مى باشند و نيكويى اين
نيست كه به خانه ها از پشت آنها وارد شويد بلكه نيكوكار كسى است كه پرهيزگار باشد و
به خانه ها از درهاى آنها وارد شويد و از خدا پروا كنيد شايد رستگار باشيد(189)
نكات ادبى
1 ـ «اكل» در اينجا به معناى تصرف است و چون معمولا منظور از تصرف مال خوردن آن است
، از اين رو «اكل» را كنايه از هر گونه تصرفى گرفته اند.
2 ـ «تدلوا» از ادلاء به معناى پرداختن مال به جهت رشوه و اصل آن از انداختن دلو به
چاه براى برداشتن آب است. گويا رشوه دهنده مالى را به سوى قاضى مى اندازد تا از آن
به نفع خود برداشت كند.
3 ـ «اهله» جمع هلال به معناى ماه نو، عربها به ماه نو تا دو يا سه شب هلال
مى گويند و از آن به بعد را قمر مى نامند و به ماه چهارده شبه «بدر» مى گويند.
4 ـ «مواقيت» جمع ميقات كه اسم زمان و مصدر ميمى از وقت است و به معناى وقت است
مانند ميعاد كه به معناى وعده است و منظور از آن در اينجا شمارش اوقات است.
تفسير و توضيح
آيه (188) ولاتاكلوا اموالكم بينكم... : جامعه وقتى سالم مى شود كه روابط اقتصادى
در آن سالم باشد و اگر در ميان مردم فساد مالى حاكم گردد به تباهى جامعه منجر
مى شود مخصوصاً اگر فساد مالى در ميان طبقه حاكم جامعه مانند كارگزاران دولتى و
قاضيان و واليان شايع شود، موجب فساد عمومى و تباهى فراگير در جامعه مى شود.
براى حفظ سلامت جامعه از فساد مالى، قرآن كريم در اين آيه دستور مى دهد كه اموال
خود را ميان خود به باطل نخوريد و به قاضيان رشوه ندهيد كه حق را باطل كنند و شما
اموال مردم را به ناحق بخوريد در حالى كه خود مى دانيد كه ناحق است. در اين آيه
نخست به صورت كلى از فساد مالى نهى مى كند زيرا اكل مال به باطل شامل تمام اموالى
است كه به طور نامشروع به دست آيد چه از طريق ربا و چه از طريق معاملات باطل و چه
از طريق غصب و چه از طريق قمار ويا راههاى ديگر ولى در ميان اينها يك
مورد را بخصوص نام مى برد و آن رشوه خوارى است كه بلاى خانمانسور در اجتماع بشرى
است و در هر جامعه اى ريشه بدواند، بدبختى بزرگى را دامنگير آن جامعه مى سازد. قرآن
كريم در جاى ديگر از رشوه خوارى يهود به شدت انتقاد مى كند و از آنها به عنوان
خورندگان «سحت» يعنى مال حرام نام مى برد:
سمّاعون للكذب اكّالون للسحت (مائده / 42)
شنوندگان دروغ و خورندگان مال حرام.
پىنوشتها:
1. آيه سوره قدر و آيه سوره دخان.
2. رجوع شود به: سيره حلبى ج 1 ص 238 و كنزل العمال ج 12 ص 312.