تفسير كاشف (جلد سوم)
سوره هاى مائده تا انفال

علامه محمد جواد مغنيه
مترجم : موسی دانش

- ۳۵ -


آمدن جادوگران

وَ جَاءَ السحَرَةُ فِرْعَوْنَ قَالُوا إِنّ لَنَا لأَجْراً إِن كنّا نحْنُ الْغَلِبِينَ(113)

قَالَ نَعَمْ وَ إِنّكُمْ لَمِنَ الْمُقَرّبِينَ(114)

قَالُوا يَمُوسى إِمّا أَن تُلْقِىَ وَ إِمّا أَن نّكُونَ نحْنُ الْمُلْقِينَ(115)

قَالَ أَلْقُوا فَلَمّا أَلْقَوْا سحَرُوا أَعْينَ النّاسِ وَ استرْهَبُوهُمْ وَ جَاءُو بِسِحْرٍ عَظِيمٍ(116)

وَ أَوْحَيْنَا إِلى مُوسى أَنْ أَلْقِ عَصاك فَإِذَا هِىَ تَلْقَف مَا يَأْفِكُونَ(117)

فَوَقَعَ الحَْقّ وَ بَطلَ مَا كانُوا يَعْمَلُونَ(118)

فَغُلِبُوا هُنَالِك وَ انقَلَبُوا صغِرِينَ(119)

وَ أُلْقِىَ السحَرَةُ سجِدِينَ(120)

قَالُوا ءَامَنّا بِرَب الْعَلَمِينَ(121)

رَب مُوسى وَ هَرُونَ(122)

قَالَ فِرْعَوْنُ ءَامَنتُم بِهِ قَبْلَ أَنْ ءَاذَنَ لَكمْ إِنّ هَذَا لَمَكْرٌ مّكَرْتُمُوهُ فى الْمَدِينَةِ لِتُخْرِجُوا مِنهَا أَهْلَهَا فَسوْف تَعْلَمُونَ(123)

لأُقَطعَنّ أَيْدِيَكُمْ وَ أَرْجُلَكُم مِّنْ خِلَفٍ ثُمّ لأُصلِّبَنّكُمْ أَجْمَعِينَ(124)

قَالُوا إِنّا إِلى رَبِّنَا مُنقَلِبُونَ(125)

وَ مَا تَنقِمُ مِنّا إِلا أَنْ ءَامَنّا بِئَايَتِ رَبِّنَا لَمّا جَاءَتْنَا رَبّنَا أَفْرِغْ عَلَيْنَا صبراً وَ تَوَفّنَا مُسلِمِينَ(126)

جادوگران نزد فرعون آمدند و گفتند: اگر غلبه يابيم ، ما را پاداشى هست ؟ (113) گفت : آرى ، و شما از مقربان خواهيد بود. (114) گفتند: اى موسى ! آيا نخست تو مى افكنى ، يا ما بيفكنيم ؟ (115) گفت : شما بيفكنيد. چون افكندند، ديدند مردم را جادو كردند و آنان را ترسانيدند و جادويى عظيم آوردند. (116) و به موسى وحى كرديم كه عصاى خود را بيفكن . به ناگاه ديدند كه همه جادوهايشان را مى بلعد. (117) پس حق به ثبوت رسيد و كارهاى آنان باطل شد. (118) در همان جا مغلوب شدند، و خوار و زبون باز گشتند. (119) جادوگران به سجده وادار شدند. (120) گفتند: به پروردگار جهانيان ايمان آورديم ؛ (121) پروردگار موسى و هارون . (122) فرعون گفت : آيا پيش از آن كه من به شما رخصت دهم به او ايمان آورديد؟ اين حيله اى است كه درباره اين شهر انديشيده ايد تا مردمش را بيرون كنيد. به زودى خواهيد دانست . (123) دست ها و پاهايتان را به خلاف يكديگر خواهم بريد و همگى تان را بر دار خواهم كرد. (124) گفتند: ما به نزد پروردگارمان باز مى گرديم . (125) خشم بر ما نمى گيرى ، جز آن كه چون نشانه هاى پروردگارمان بر ما آشكار شد به آنها ايمان آورديم . اى پروردگار ما! بر ما شكيبايى ببار و ما را مسلمان بميران . (126)

واژگان :

استرهبوهم : آنان را از كارهاى سحرآميز ترسانيد.

تلقف الى ء: آن را با مهارت و سرعت مى بلعد.

الافك : تغيير دادن چيزى از چهره اصلى آن ؛ دروغ نيز در واقع همين است .

المكر: نيرنگ . هرگاه هدف از نيرنگ ، انجام كار بد باشد، اين عمل نكوهيده و هرگاه هدف از آن ، انجام كار خوب باشد، پسنديده است .

تقطيع الاءيدى و الاءرجل من خلاف : دست راست و پاى چپ و يا بر عكس آن بريده شود.

اعراب :

مصدر ريخته شده از ((اما اءن تلقى )) و ((اما اءن نكون )) مفعول است براى فعل محذوف ، يعنى اختر اما القاءك و اما القاءنا؛ انتخاب كن : افكندن خودتان را و يا افكندن ما را. ((ان الق )) ((ان )) مفسره است و ((اءوحينا)) را تفسير مى كند؛ زيرا ((ان )) در اين جا با ((اى )) هم معناست . و نيز جايز است كه ((ان )) مصدريه باشد و مصدر ريخته شده مجرور به باى جر محذوف ؛ يعنى ((و اءوحينا بالالقاء.)) ((هنالك )) در محل نصب بنابر ظرفيت و متعلق به ((غلبوا))؛ زيرا اشاره است به مكانى كه آنان در آن مغلوب شدند. ((صاغرين )) حال و همانند آن است ((ساجدين )). ((رب موى و هارون )) بدل از ((رب العالمين )). و ((ما تنقم ))، ((ما)) براى استفهام انكارى و محل آن رفع است ؛ چون مبتدا مى باشد و جمله ((تنقم )) خبر. مصدر ريخت شده از ((اءن آمنا)) مفعول ((تنقم ))؛ يعنى ((لاتنقم منا الا الايمان )).

تفسير :

وجاء السحرة فرعون قالوا ان لنا لاءجرا ان كنا نحن الغالبين # قال نعم و انكم لمن المقربين . اين جادوگران كه با فرعون عليه موسى تبانى و سازش كردند، نمايندگان دينى در عصر خود بودند. در هر عصرى چنين افرادى وجود دارند، افرادى كه عليه دين و وجدان خود با هر كى كه به آنان حق حساب بپردازد چانه مى زنند. به عنوان مثال : در دوران ما صهيونيست ها و استعمارگران افراد زيادى از روحانى نمايان و غير روحانيان را مى خرند و به آنها حق حساب مى پردازند در مقابل ، آنها نيز از صهيونيست ها فرمان مى برند و از طريق فريب دادن و گمراه كردن مردم ، به يارى استعمار و استثمارگران مى پردازند و بدين منظور انجمن ها و گروه هايى را به نام دين و اصول آن تشكيل داده اند. لكن اينان به زودى رسوا خواهد شد و مورد نفرين و لعن افراد آگاه و مخلص قرار خواهند گرفت .

قالوا يا موسى اما اءن تلقى و اما اءن نكون نحن الملقين . جادوگران موسى را مخير گذاشتند كه او آغاز كند و يا آنان شروع كنند؛ زيرا به جادو و پيروزى خود اطمينان داشتند و براى موسى (عليه السلام ) اهميتى قائل نبودند. در اين جا سخن رازى بسيار شگفت آور است كه مى گويد: جادوگران به سبب رعايت ادب و احترام ، موسى (عليه السلام ) را مخير گذاردند. (قال اءلقوا.) موسى به سبب سبك شمردن آنان و جادويشان گفت : شما بيندازيد. فلما اءلقوا سحروا اءعين الناس و استرهبوهم وجاءو بسحر عظيم . اين كه سحر به ((اعين )) نسبت داده شده ، دليل بر آن است كه جادوى آنها واقعيت نداشته و صرفا نيرنگ و گمراهى بوده است . ((و استرهبوهم ))؛ يعنى جادوگران تماشاچيان را ترسانيدند و از روى نيرنگ و گمراهى جادوى بزرگى آوردند نه از روى حقيقت و واقعيت .

و اءوحينا الى موسى اءن اءلق عصاك فاذا هى تلقف ما ياءفكون # فوقع الحق و بطل ما كانوا يعملون . موسى ترسيد كه مبادا نادانان با نيرنگ و گمراهى جادوگران فريب بخورند. از اين رو خداوند اراده او را محكم و به وى وحى كرد كه با اوست و آنچه را جادوگران آورده اند واقعيت ندارد، بلكه تنها نيرنگ و ساختگى است و به او فرمان داد كه عصايش را بيندازد. وقتى موسى عصاى خود را انداخت ، تمام آنچه را آنها با نيرنگ ساخته بودند بلعيد و آنچه را ساخته و پرداخته آنها بود باطل كرد و حق براى همگان آشكار گرديد. فرعون از وحشت ضربه اى كه بر او وارد آمد، گيج و مبهوت شد؛ زيرا او مردم را گرد آورده و جادوگران را از تمام نقاط دعوت كرده بود تا با آنان تخت قدرت و سلطنت خود را تحكيم بخشد و دروغگويى موسى را براى مردم ثابت كند. اما ناگهان ، معجزه موسى ، قضيه را معكوس كرد و تمام مردم را از جمله خود جادوگران به راستگويى و امانت دارى موسى (عليه السلام ) و همچنين به دروغگويى و خيانت فرعون ايمان مى آورند. فغلبوا هنالك وانقلبوا صاغرين . جادوگران پس از آن همه غرور و خودخواهى مغلوب و زبون شدند. اگر كار در همين حد، متوقف مى شد، كار، تا حدودى براى فرعون آسان بود؛ لكن او با چيزى رو به رو گرديد كه به مراتب شكننده تر و تلخ ‌تر بود. واءلقى السحرة ساجدين # قالوا آمنا ربرب العالمين # رب موسى و هرون . همين جادوگرانى كه فرعون با آنان ، موسى و هارون را به مبارزه طلبيده بود، با كمال فروتنى تسليم مى شوند و در برابر پروردگار جهانيان ، پروردگار موسى و هارون به سجده مى افتند و نه در برابر فرعونى كه آنها را آورده بود تا دعوت خدا و حق را باطل كنند.

سوال : مقصود از سخن جادوگران : ((رب موسى و هارون ))، چيست ، با اين كه مى دانيم با وجود اين سخن آنان : ((آمنا رب العالمين )) نيازى بدان نيست .

پاسخ : فرعون به مردم مى گفت : ((من بالاترين پروردگار شما هستم و جز خودم ، خداى ديگرى براى شما سراغ ندارم )) و اگر جادوگران تنها به گفتن ((رب العالمين )) بسنده مى كردند، فرعون با نيرنگ آن را تحريف مى كرد و مى گفت : منظور آنان از رب العالمين ، من هستم . از اين رو، آنها را نيرنگ و تحريف او را با سخن خود: ((رب موسى و هارون ))، بستند.

درباره جادوگرى

در جلد اول ، تحت عنوان ((جادو و حكم آن )) درباره جادو سخن گفتيم و از جمله بيان كرديم كه ما با كسانى هستيم كه جادو را امرى واقعى نمى دانند و بر اثبات اين مدعا دليل اقامه كرديم ؛ اكنون عطف به سخنان پيشين ، مطالب زير را مى آوريم :

اين سخن خدا: ((سحروا اءعين الناس ؛ چشمان مردم را جادو كردند)) دليل روشنى است بر اين كه جادو واقعيت ندارد، بلكه شعبده و نيرنگ است . اما معناى سخن خدا: ((جاؤ وا بسحر عظيم )) آن است كه آنچه آنان آوردند در ظاهر و در چشم مردم بزرگ است و نيز آنها در شعبده و نيرنگ به مرحله نهايى رسيده اند. اين معنا را آيه 66 از سوره طه روشن و تاكيد مى كند: ((... ناگهان از جادويى كه كردند چنان در نظرش آمد كه آن رسن ها و عصاها به هر سو مى دوند))؛ زيرا آنها در حقيقت نمى دويدند، بلكه چنين به نظر مى رسيد. از پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) رواى شده كه فرمود: ((هر كس جادوگر يا كاهن و يا دروغگويى را تصديق كند، به آنچه خدا فرو فرستاده ، كافر شده است )).

بسيارى از مفسران مى گويند: جادوگران فرعون براى به حركت در آوردن رسن ها و عصاها حيله اى به كار بردند؛ بدين ترتيب كه در داخل آنها ماده جيوه قرار دادند، تا با گرماى خورشيد به حركت در آيند. عامل حركت آنها هر چه باشد، ما ايمان يقينى داريم كه جادوگر دروغگوست و جز فردى نا آگاه او را تصديق نمى كند و نيز يقين داريم كه كارهاى شگفت آورى كه جادوگران فرعون انجام دادند و يا در زمان ما هندى ها و ديگران انجام مى دهند، بى ترديد سببى دارد و ما هر چند نوع اين سبب را نمى دانيم ؛ لكن يقين داريم كه واقعيت را دگرگون نمى سازند؛ زيرا در غير اين صورت ، بايد جادوگر مى توانست زيان را از خود دفع و منفعت را جلب كند و با اراده خود بر تمام جهان حكم براند و شريك خداى متعالى در قدرتش باشد، حال آن كه خدا بسيار بالاتر از اين پندارهاست .

قال فرعون آمنتم به قبل اءن آذن لكم . آيا به اين منطق توجه مى كنيد؟ فرعون از جادوگران مى خواهد كه در امور قلبى خود نظير ايمان ، محبت و كينه از او اجازه بگيرند، در حالى كه در جان هستى انسانى وجود ندارد كه كسى بر قلب او حكومت كند؛ لكن منطق خودكامگان چنين است . ان هذا المكر مكرتموه فى المدينة لتخرجوا منها اءهلها فسوف تعلمون . فرعون با سخنان خود، اين تهمت را به جادوگران مى زند كه ايمانشان به موسى (عليه السلام ) از روى دليل و باور نيست ، بلكه صرفا توطئه و نيرنگى است كه از پيش آن را با موسى زمينه سازى كرده اند و هدف از اين توطئه آن است كه زمامداران مصر را بيرون كنند و خود زمام حكومت را در دست بگيرند. فرعون اين سخن را گفت ، در حالى كه او خود مى دانست كه دروغ مى گويد: لكن مى خواست ، امر را بر مردم مشتبه سازد؛ زير از اين بيم داشت كه آنان عليه او قيام كنند و به موسى ايمان بياورند. اما مردم مى دانستند كه موسى با هيچ كدام از آنها (پيش ‍ از اين حادثه ) ديدار نداشته است ؛ زيرا فرعون اين جادوگران را از جاهاى مختلف گرد آورده بود.

ستمكاران در هنگامه رويارويى با حق است . مسعودى در مروج الذهب مى گويد: معاويه در سال 59 ه‍ مردم را گرد آورد تا با فرزندش ‍ يزيد بيعت كنند. مردى از قبيله ازد برخاست و گفت : اگر اين مُرد (به معاويه اشاره كرد)، اين (با اشاره به يزيد) به جاى اوست و هر كس نپذيرد با اين مواجه خواهد شد و شمشيرش را تكان داد. سپس معاويه او گفت : بنشين . تو از بهترين سخنوران مردم هستى .

قالوا انا الى ربنا منقلبون هر چه مى خواهى بكن كه ما به تو به كشتار تو اهميت نمى دهيم ؛ زيرا ما به ديدار و عدالت پروردگار خود يقين داريم و هر كس كه به ديدار خدا ايمان داشته باشد، چنين موضعى خواهد داشت و حتى شهادت را سعادت و وسيله اى براى خشنودى و پاداش خداوند مى داند؛ اما كسانى كه از مرگ در راه خدا مى ترسند و از آن فرار مى كنند، افرادى هستند كه تنها از لحاظ تئورى به ديدار خدا ايمان دارند و از لحاظ عملى به او كافرند.

و ما تنقم منا الا اءن آمنا بآيات ربنا لما جاءتنا. اى سخن جادوگران نوعى هشدار به فرعون است ؛ زيرا معنايش اين است كه (اى فرعون !) تو از ما خشمگين نمى باشى ! بلكه تنها از خدا و پيامبرش خشمگين هستى ؛ چرا كه ما هيچ گناهى نداريم جز اين كه به خدا و پيامبرش موسى ايمان آورديم : ((آيا نمى دانند كه هر كس با خدا و پيامبرش مخالفت مى ورزد جاودانه در آشت جهنم خواهد بود و اين رسوايى بزرگ است )).(163)

ربنا اءفرغ علينا صبرا. در چنين موقعيتى ، شكيبايى در كشته شدن و شكنجه شدن ، پسنديده است ؛ زيرا در راه خدا مى باشد. جادوگران از خداى سبحان خواستند كه اين فضيلت را به آنان عطا كند تا مبادا اعصاب آنان خرد شود و هنگامى كه اثر ضربه شمشير را در بدن خود احساس كنند اراده شان متلاشى گردد. (و توفنا مسلمين )؛ ما را در حالى بميران كه در برابر تو و پيامبرت تسليم باشيم و به شكنجه و عذاب در راهت خشنود.

آزاد گذاردن موسى و قوم او

وَ قَالَ المَْلأُ مِن قَوْمِ فِرْعَوْنَ أَ تَذَرُ مُوسى وَ قَوْمَهُ لِيُفْسِدُوا فى الأَرْضِ وَ يَذَرَك وَ ءَالِهَتَك قَالَ سنُقَتِّلُ أَبْنَاءَهُمْ وَ نَستَحْىِ نِساءَهُمْ وَ إِنّا فَوْقَهُمْ قَهِرُونَ(127)

قَالَ مُوسى لِقَوْمِهِ استَعِينُوا بِاللّهِ وَ اصبرُوا إِنّ الأَرْض للّهِ يُورِثُهَا مَن يَشاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَ الْعَقِبَةُ لِلْمُتّقِينَ(128)

قَالُوا أُوذِينَا مِن قَبْلِ أَن تَأْتِيَنَا وَ مِن بَعْدِ مَا جِئْتَنَا قَالَ عَسى رَبّكُمْ أَن يُهْلِك عَدُوّكمْ وَ يَستَخْلِفَكمْ فى الأَرْضِ فَيَنظرَ كيْف تَعْمَلُونَ(129)

مهتران قوم فرعون گفتند: آيا موسى و قومش را مى گذارى تا در زمين فساد كنند و تو خدايانت را ترك گويد؟ گفت : پسرانشان را خواهم كشت و زنانشان را زنده خواهم گذاشت . ما بالاتر از ايشانيم و بر آنها غلبه مى يابيم . (127) موسى به قومش گفت : از خدا مدد جوييد و صبر پيشه سازيد كه اين زمين از آن خداست و به هر كس از بندگانش كه بخواهد آن را به ميراث مى دهد. و سرانجام نيك از آن پرهيزگاران است . (128) گفتند: پيش از آن كه تو بيايى در رنج بوديم و پس از آن كه آمدى باز در رنجيم . گفت : اميد است كه پروردگارتان دشمنتان را هلاك كند و شما را در روى زمين جانشين او گرداند. آن گاه بنگرد كه چه مى كنيد. (129)

تفسير :

و قال الملاء من قوم فرعون اءتذر موسى و قومه ليفسدوا فى الاءرض . پس از آن نمايش وحشتناك ، كه موسى در آن پيروز و فرعون رسوا شد، موسى به فراخوانى خود به سوى خداى يكتا ادامه داد و دليل او همان چيزى بود كه ديروز ميان او و جادوگران اتفاق افتاد. از اين رو، پيرامون او گروه زيادى گرد آمدند. سران قوم فرعون ترسيدند كه مبادا اوضاع دگرگون شود و چرخ زمانه عليه آنان و اربابشان بچرخد. بدين سبب ، آنان فرعون را بر ضد موسى تشويق كردند و گفتند: تا كى درباره موسى سكوت اختيار مى كنى و او را آزاد مى گذارى كه در زمين فساد كند؟ البته مقصود آنها از ايجاد فساد در زمين اين بود كه مردم خداى يگانه را پرستش كنند؛ امرى كه به ستم آنان و خودكامگى فرعون پايان خواهد داد.

(و يذرك وآلهتك .) اين سخن اطرافيان فرعون نشان مى دهد كه وى خدايانى داشته كه آنها را پرستش مى كرده است و ظاهر سخن مزبور با اين سخن فرعون منافات دارد: ((من خدايى جز خودم براى شما سراغ ندارم ... من عالى ترين پروردگار شما هستم )). مفسران از اين تضاد پاسخ ‌هايى داده اند كه بهترين آنها اين است : فرعون را خدايانى بود كه گمان مى كرد وى پسر محبوب آنهاست و او در حكومت و سلطنت خود از آنها كمك مى گيرد. بر اين اساس ، سخن او كه مى گفت : من خدايى جز خودم براى شما سراغ ندارم ، بدين معناست كه حاكمى به نام رب و يا اله براى مصرى ها جز او وجود ندارد و او در اين باره شريك و همتايى ندارد و اين معنا را سخن ديگر فرعون تاييد مى كند كه قرآن از زبان او نقل مى كند: ((آيا پادشاهى مصر و اين جويباران كه از زير پاى من جارى هستند از آن من نيستند))(164)

قال سنقتل اءبناءهم و نستحيى نساءهم . فرعون پيش از زاده شدن موسى (عليه السلام )، پسران بنى اسرائيل را مى كشت و دختران را باقى مى گذارد. وقتى كه سران قوم فرعون ، وى را بر ضد موسى تشويق كردند، او در پاسخ آنان گفت : به زودى همان رفتار نخستين خود را با بنى اسرائيل از سر خواهد گرفت ؛ يعنى سران را مى كشد و دختران را زنده نگه مى دارد تا نسل آنان از بين برود. و انا فوقهم قاهرون ؛ يعنى او (فرعون ) در حال حاضر نيز بر بنى اسرائيل غالب است ، چنان كه پيش از موسى نيز غالب بود.

قال موسى لقومه استعينوا بالله و اصبروا ان الاءرض لله يورثها من يشاء من عباده والعاقبة للمتقين . وقتى بنى اسرائيل تهديد فرعون و وعده او به اين كشتار را شنيدند، به زارى و انابه افتادند و موى (عليه السلام ) آنان را به آرامش فرا خواند و به شكيبايى و توكل بر خدا دستورشان داد و نيز در صورتى كه صبر و تقوا را پيشه كنند، به پيروزى اميدوارشان كرد؛ زيرا زمين و پادشاهى از آن خداست و نه از آن فرعون و خدا با پرهيزگاران است .

قالوا اءوذينا من قبل اءن تاءتينا و من بعد ما جئتنا. فرعون پيش از آمدن موى بنى اسرائيل آزار مى داد و پس از آمدن او نيز بر ستم و آزار خود افزود. وقتى آنان اين موضوع را به موسى گفتند، قال عسى ربكم اءن يهلك عدوكم و يستخلفكم فى الاءرض فينظر كيف تعملون . موسى يقين داشت كه فرعون به هلاكت مى رسد و نيز او مى دانست كه به زودى بر بنى اسرائيل منت خواهد گذارد. و آنان را رهايى مى بخشد و بر زمين حاكم خواهد ساخت . موى اين وعده ها را به طور اميدوارى بيان كرد و نه به طور يقين ، تا آنها به وعده اش متكى باشند. آن گاه موسى (عليه السلام ) به قومش اين نكته را گوشزد كرد: مهم نيست كه خدا دشمن آنان را هلاك و آنها را جانشين او در زمين كند، بلكه مهم آن است كه آنان از خدا بپرهيزند و وظيفه جانشينى او را در زمين به خوبى انجام دهند؛ چرا كه خداوند مى نگرد كه آيا آنان خوب رفتار مى كنند و يا در زمين فساد به وجود مى آورند. بنى اسرائيل كارهاى زيادى در زمين انجام دادند؛ زيرا در گذشته پيامبران و مصلحان را كشته بودند و بعدها نيز دولتى برپا كردند كه جز كشتار و آواره كردن ، هيچ قانونى ندارد.

در سال 1968 م ؛ كتاب در اسرائيل منتشر شد به نام سياخ لوخاميم ، يعنى سخن سربازان . روزنامه الاهرام در شماره مورخ 68/8/23، برخى از مطالب اين كتاب را ترجمه كرده است . و ما مطلب كوتاه زير را از ترجمه الاهرام نقل مى كنيم :

((هر كس نتواند فردى را بكشد و يا خانه اى را بر سر كسانى كه در آن قرار دارند خراب كند، بهتر است كه در خانه خود بنشيند؛ زيرا جنبش صهيونيستى بر همين پايه استوار است . وقتى ما به سرزمين فلسطين آمديم ملت ديگرى در آن سكونت داشت و زندگى مى كرد و ما انتظار نداشتيم كه آنان به زودى كشتزارها و خانه هاى خود را با كمال خشنودى و رضايت به ما واگذارند. از اين رو، ناچار شديم آنان را بكشيم تا خانه و مزرعه آنها را بگيريم و يا آنان را به شكن تهديد كنيم تا فرار كنند و خانه و مزرعه را براى ما رها نمايند)).

اين است آيين اسرائيل و اين است هدف آن ؛ يعنى كشتار و آواره كردن ... . و اسرائيل صرفا كشورى به سان ديگر كشورها نيست ، بلكه تنها يك گروه و باند مسلح صهيونيستى و استعمارى است ؟ هدفش كشتار و آواره كردن صاحبان خانه و كشتزارها از نيل تا فرات است ، تا خانه ها و كشتزارهايشان را اشغال كنند... اما عرب ها براى اين گروه چه آماده كرده اند؟ آرى ، هيچ وسيله و راه حلى وجود ندارد، جز همان اصل ويتنامى ها كه مى گويد: يا مرگ يا زندگى . يا بايد اسرائيل كشته و آواره شود و يا عرب ها، راه سومى وجود ندارد؛ چرا كه جمع شدن اين دو گروه در يك منطقه امكان پذير است .

مؤ اخذه قوم فرعون

وَ لَقَدْ أَخَذْنَا ءَالَ فِرْعَوْنَ بِالسنِينَ وَ نَقْصٍ مِّنَ الثّمَرَتِ لَعَلّهُمْ يَذّكرُونَ(130)

فَإِذَا جَاءَتْهُمُ الحَْسنَةُ قَالُوا لَنَا هَذِهِ وَ إِن تُصِبهُمْ سيِّئَةٌ يَطيرُوا بِمُوسى وَ مَن مّعَهُ أَلا إِنّمَا طئرُهُمْ عِندَ اللّهِ وَ لَكِنّ أَكثرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ(131)

وَ قَالُوا مَهْمَا تَأْتِنَا بِهِ مِنْ ءَايَةٍ لِّتَسحَرَنَا بهَا فَمَا نحْنُ لَك بِمُؤْمِنِينَ(132)

فَأَرْسلْنَا عَلَيهِمُ الطوفَانَ وَ الجَْرَادَ وَ الْقُمّلَ وَ الضفَادِعَ وَ الدّمَ ءَايَتٍ مّفَصلَتٍ فَاستَكْبرُوا وَ كانُوا قَوْماً مجْرِمِينَ(133)

وَ لَمّا وَقَعَ عَلَيْهِمُ الرِّجْزُ قَالُوا يَمُوسى ادْعُ لَنَا رَبّك بِمَا عَهِدَ عِندَك لَئن كَشفْت قوم فرعون را به قحط و نقصان محصول مبتلا كرديم ، شايد پند گيرند. (130) چون نيكى اى نصيبشان مى شد مى گفتند: حق ماست . و چون بدى اى به آنها مى رسيد، موى و همراهانش را بدشگون مى دانستند. آگاه باشيد، آن نيك و بد كه به ايشان رسد از خداست ، ولى بيشترينشان نمى دانند. (131) و گفتند: هرگونه نشانه اى براى ما بياورى كه ما را بدان مسحور كنى به تو ايمان نخواهيم آورد. (132) ما نيز بر آنها نشانه هايى آشكار و گوناگون ، چون طوفان و ملخ و شپش و قورباغه و خون فرستاديم . باز سركشى كردند، كه مردمى مجرم بودند. (133)

واژگان :

الاءخذ: گرفت با دست و در اين جا مراد از آن گرفتار شدن است .

السنة : به معناى سال و نيز به معناى قحطى به كار مى رود. گفته مى شود: ((اءسنت القوم ))؛ يعنى دچار قحطى شدند و در آيه همين معنا مراد است .

التطير: فال بد زدن و مقصود از ((طائرهم )) نصيبى است كه برايشان مقدر شده بود.

اعراب :

((يطيروا)) در اصل ((يتطيروا، بوده و ((تاء)) به ((طاء)) قلب و در آن ادغام شده است . ضمير: به )) به ((مهما)) مى گردد. ((بمؤ منين ))، ((باء)) زياد و ((مؤ منين )) خبر براى ((نحن )). ((آيات )) حال از چيزهايى است كه در آيه ذكر شده (؛ از قبيل الطوفان و الجراد و...).

تفسير :

و لقد اءخذنا آل فرعون بالسنين و نقص من الثمرات لعلهم يذكرون . مصر سرزمينى بود حاصل خيز و پر از نعمت و فرعون به حاصل خيزى آن مباهات مى كرد زيرا مى گفت : ((و اين جويبارهاست كه از زير پايم روان است )). متنبى شاعر معروف عرب درباره روباهان مصر چنين گفته است : ((فقد بشمن ، ما تفنى العناقيد؛ هر آينه روباهان از پرخورى به ناراحتى افتاده اند و خوشه هاى انگور هنوز تمام نشده اند)).

خداوند در دوران فرعون و موسى قحطى و تنگدستى را به مسر آورد تا فرعون از گمراهى اش دست بردارد و به دعوت حق پاسخ مثبت دهد. در برخى از روايات آمده است كه هرگاه زمامداران ، ستم پيشه كنند باران بند مى آيد. خواه ميان ستم حاكم و خشك ساى ، به طور كلى ، رابطه اى باشد و خواه نباشد، خداوند قوم فرعون را به سبب ستمكارى آنان مجازات كرد تا شايد پيش از آن كه در ژرفاى دريا غرق شوند به خود آيند.

فاذا جاءتهم الحسنة قالوا لنا هذه و ان تصبهم سيئة يطيروا بموسى و من معه . آنها با اين منطق رويدادها را تفسير و تحليل مى كردند كه هر آنچه از نيكى به آنان مى رسد حق ايشان است ؛ زيرا آنها بر بندگان خدا حكومت مى كنند و هر آنچه از بدى به آنان مى رسد به سبب كسى است كه آنها را به سوى حق فرا مى خواند؛ اما خدا و طبيعتى كه خدا آن را آفريده است هيچ نقشى در فراوانى و قحطى ندارد. از اين رو، خدا سخن آنها را رد مى كند و مى گويد: اءلا انما طائرهم عند الله ولكن اءكثرهم لا يعلمون . ((طائرهم )) كنايه از قحطى اى است كه به آنان رسيد و اين كه اين قحطى به اراده خداوندى است كه تمام اسباب به او منتهى مى شود و شگون بد زدن آنها به موسى ، خرافات و نادانى است .

سوال : چرا ((الحسنة )) با الف و لام و معرفه و ((سيئة )) بدون الف و لام و نكره آمده است ؟

پاسخ : دور نيست كه معرفه بودن الحسنة اشاره بدين نكته باشد كه خير طبيعت همچون حاصل خيزى و امثال آن زياد است و نكرده بودن سيئة اشاره به اين باشد كه شر طبيعت همانند زلزله و طوفان اندك است .

و قالوا مهما تاءتنا به من آيه لتسحرنا بها فما نحن لك بمؤ منين . اين سخن اعتراف آشكارى است به اين كه آنان حق را نمى پذيرند و نيز اعتراف به ناتوانى از اين كه از روى دليل و برهان با حق رو به رو شوند. از اين رو، كيفر دشمنى آنان با حق آن بود كه خدا ايشان را به پنج نوع عذاب گرفتار ساخت :

1. فاءرسلنا عليهم الطوفان ؛ از باران آسمانى بر آنها طوفان فرستاديم كه كشتزارها و دام هاى آنان را نابود كرد.

2. (والجراد): بالطبع پس از طوفان ، ملخ به سراغ آنان آمد و باقى علف و زراعت آنها را خورد.

3. (والقمل ): به ضم قاف و تشديد ميم ، حيوانات كوچكى هستند شبيه ميمون كه بر شتر لاغر سوار مى شوند. به فتح قاف و تخفيف ميم به معناى شپش است و هر دوى آنها موجب فرود آمدن بلا و گسترش وبا مى شوند.

4. (والضفاد ع ): قورباغه ها كه زندگى را بر آنان ناگوار مى كنند.

5. (والدم ): خون . برخى گفته اند: آب هاى آنان به خون تبديل شد و آنان از دسترسى به آب گوارا محروم شدند. برخى گفته اند: آنها به بيمارى خون دماغ مبتلا شده بودند.

وقتى كه عذاب بر آنها فرود آمد

عَنّا الرِّجْزَ لَنُؤْمِننّ لَك وَ لَنرْسِلَنّ مَعَك بَنى إِسرءِيلَ(134)

فَلَمّا كشفْنَا عَنهُمُ الرِّجْزَ إِلى أَجَلٍ هُم بَلِغُوهُ إِذَا هُمْ يَنكُثُونَ(135)

فَانتَقَمْنَا مِنهُمْ فَأَغْرَقْنَهُمْ فى الْيَمّ‏ِ بِأَنهُمْ كَذّبُوا بِئَايَتِنَا وَ كانُوا عَنهَا غَفِلِينَ(136)

وَ أَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الّذِينَ كانُوا يُستَضعَفُونَ مَشرِقَ الأَرْضِ وَ مَغَرِبَهَا الّتى بَرَكْنَا فِيهَا وَ تَمّت كلِمَت رَبِّك الْحُسنى عَلى بَنى إِسرءِيلَ بِمَا صبرُوا وَ دَمّرْنَا مَا كانَ يَصنَعُ فِرْعَوْنُ وَ قَوْمُهُ وَ مَا كانُوا يَعْرِشونَ(137)

و چون عذاب بر آنها فرود آمد، گفتند: اى موسى ! بدان عهدى كه خدا را با تو هست او را بخوان ، كه اگر اين عذاب از ما دور كنى به تو ايمان مى آوريم و بنى اسرائيل را با تو مى فرستيم . (134) چون تا آن زمان كه قرار نهاده بودند عذاب را از آنها دور كرديم ، پيمان خود را شكستند. (135) پس ، از ايشان انتقام گرفتيم و در دريا غرقشان كرديم ؛ زيرا آيات ما را دروغ مى انگاشتند و از آنها غفلت مى ورزيدند. (136) و به آن مردم كه به ناتوانى افتاده بودند، شرق و غرب آن سرزمين را كه بركت داده بوديم به ميراث داديم ، و وعده نيكويى كه پروردگار تو به بنى اسرائيل داده بود بدان سبب كه شكيبايى ورزيده بودند، به كمال رسيد و هر چه را فرعون و قومش ‍ مى ساختند و كاخ ‌هايى را كه بر مى افراشتند ويران كرديم . (137)

واژگان :

الرجز: منحرف شدن از حق و از اين قبيل است : ((و الرجز فاهجر: از پليدى دورى كن )).

نكث العهد: پيمان را شكست .

اليم : دريا.

يعرشون : اگر از عرش گرفته شده باشد، به معناى ساختن ساختمان است و اگر از عريش گرفته شده باشد به معناى درختان انگور (تاك ) است .

اعراب :

((اذاهم ))، ((اذا)) به معناى مفاجات و ناگهان است . ((اءورثنا)) به سبب همزه (باب افعال ) به دو مفعول متعدى مى شود كه اول ، ((القوم )) و دوم ، ((مشارق الاءرض )) است . ((ما كان يصنع ))، ((ما)) به معناى الذى و اسم ((كان )) ضمير مستترى است كه به ((ما)) بر مى گردد.

تفسير :

خداى سبحان در آيه پيشين بيا كرد كه او قوم فرعون را به پنج نوع عذاب مبتلا ساخت و هر وقت كه يك نوع از اين عذاب ها بر آنان فرود مى آمد، به موسى (عليه السلام ) متوسل مى شدند تا به سبب احترامى كه در پيشگاه خدا دارد از و بخواهد كه عذاب را از آنها بر دارد و پيمان مى بستند كه هرگاه موى خواسته آنها را بر آورده سازد، دعوت حق را اجابت كنند. خداوند نيز عذاب را تا مدت معينى از آنها بر مى داشت تا راه توبه را براى آنها هموار سازد و حجت را بر آنان تمام كند. لكن آنها پيمان را مى شكستند و به گفته خود عمل نمى كردند. از اين رو، خدا دومين عذاب را بر آنها فرو مى فرستاد. بار ديگر، آنها به انابه و توسل مى پرداختند و خدا نيز دوباره عذاب را از آنها بر مى داشت و به همى ترتيب ادامه يافت تا به عذاب پنجم يا تجربه پنجم رسيد كه پس از اين مرحله ، نوبت به انتقام قطعى خداوند مى رسيد. بدين سبب ، خدا از آنان انتقام گرفت و آنها را به ژرفاى دريا فرو انداخت .

پس از گذشت مدت درازى از غرق شدن فرعون و وفات موسى و هارون ، از ميان بنى اسرائيل ، داوود و سليمان (عليه السلام ) به پا خاستند و دولتى را به وجود آوردند كه مرزهاى آن شرق و غرب را فرا مى گرفت ؛ لكن اين دولت به زودى از بين رفت و بختنصر بر اسرائيليان مسلط شد، سپس ايرانيان بر آنان حكومت كردند و آن گاه جانشينان اسكندر و پس از آنها، روميان .