تفسير كاشف (جلد سوم)
سوره هاى مائده تا انفال

علامه محمد جواد مغنيه
مترجم : موسی دانش

- ۷ -


هر گروهى روشى دارد

وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتَابِ وَمُهَيْمِنًا عَلَيْهِ فَاحْكُم بَيْنَهُم بِمَا أَنزَلَ اللّهُ وَلاَ تَتَّبِعْ أَهْوَاءهُمْ عَمَّا جَاءكَ مِنَ الْحَقِّ لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجًا وَلَوْ شَاء اللّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَـكِن لِّيَبْلُوَكُمْ فِي مَآ آتَاكُم فَاسْتَبِقُوا الخَيْرَاتِ إِلَى الله مَرْجِعُكُمْ جَمِيعًا فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ (48)وَأَنِ احْكُم بَيْنَهُم بِمَآ أَنزَلَ اللّهُ وَلاَ تَتَّبِعْ أَهْوَاءهُمْ وَاحْذَرْهُمْ أَن يَفْتِنُوكَ عَن بَعْضِ مَا أَنزَلَ اللّهُ إِلَيْكَ فَإِن تَوَلَّوْاْ فَاعْلَمْ أَنَّمَا يُرِيدُ اللّهُ أَن يُصِيبَهُم بِبَعْضِ ذُنُوبِهِمْ وَإِنَّ كَثِيرًا مِّنَ النَّاسِ لَفَاسِقُونَ (49)أَفَحُكْمَ الْجَاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ حُكْمًا لِّقَوْمٍ يُوقِنُونَ (50)

و اين كتاب را به راستى بر تو نازل كرديم ؛ تصديق كننده و حاكم بر كتابهايى است كه پيش از آن بوده اند. پس بر وفق آنچه خدا نازل كرده است در ميانشان حكم كن و از پى خواهش هايشان مرو تا آنچه را از حق بر تو نازل شده است واگذارى . براى هر گروهى از شما شريعت و روشى نهاديم . و اگر خدا مى خواست همه شما را يك امت مى ساخت ؛ ولى خواست در آنچه به شما ارزانى داشته است بيازمايدتان . پس در خيرات بر يكديگر پيشى گيريد. همگى بازگشتتان به خداست تا از آنچه در آن اختلاف مى كرديد آگاهتان سازد. (48) ميانشان بر وفق آنچه خدا نازل كرده است حكم كن و از خواهش هايشان پيروى مكن و از ايشان بپرهيز كه مبادا بفريبندت تا از بعضى چيزهايى كه خدا بر تو نازل كرده است سر باز زنى . و اگر روى گردان شدند بدان كه خدا مى خواهد آنان را به پاداش ‍ برخى گناهانشان عقوبت كند، و هر آينه بسيارى از مردم نافرمانند. (49) آيا حكم جاهليت را مى جويند؟ براى آن مردمى كه اهل يقين هستند چه حكمى از حكم خدا بهتر است ؟ (50)

واژگان :

المهيمن على الشى ء: كسى كه امور مربوط به آن را انجام مى دهد.

الشرعة و الشريعة : اين دو واژه يك معنا دارد كه عبارت است از: راه آب و يا محل رفتن به آب . آن گاه در معناى احكامى استعمال شده اند كه خداوند براى بندگان خود قرار داده است و مناسبت موجود ميان اين دو معنا آن است كه آب و احكام خداوند متعال ، هر كدام سبب زندگى مى باشد.

المنهاج : راه روشن .

الابتلاء: آزمايش .

اءن يفتنوك : تو را از حق منحرف مى كنند.

اعراب :

((بالحق )) متعلق به محذوف و حال از ((الكتاب )) و ((مصدقا)) نيز حال است . ((يبلوكم )) منصوب به ان كه پس از لام در تقدير است و مصدر موول ، مجرور به لام و متعلق به محذوف و تقدير آن : ((فرقكم ليبلوكم )) مى باشد. مصدر ريخته شده از ((ان احكم )) مبتدا و خبر آن محذوف و تقدير: ((الحكم بالحق لازم )) است . مصدر ريخته شده از ((ان يفتنوك )) مفعول لاجله است بنابر حذف مضاف و تقدير: احذرهم مخافه ان يفتنوك مى باشد. ((حكما)) تميز است .

تفسير :

و اءنزلنا اليك الكتاب بالحق مصدقا لما بين يديه من الكتاب و مهيمنا عليه . مراد از كتاب اول قرآن است ؛ زيرا خطاب متوجه حضرت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) است . مراد از كتاب دوم ، جنس كتاب است كه تمامى كتابهاى آسمانى از جمله تورات و انجيل را در بر مى گيرد. خداوند پس از آن كه از تورات و انجيل و موسى و عيسى (عليه السلام ) ياد مى كند، سخن از قرآن و محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) به ميان مى آورد و با بيان دو ويژگى به وصف قرآن مى پردازد: نخست آن كه قرآن هر كتابى را كه بر يكى از پيامبران نازل شده باشد تصديق مى كند. دوم آن كه قرآن بر تمام كتابهاى آسمانى پيشين حاكم است ؛ بدين معنا كه قرآن به حقانيت و درستى تورات و انجيل گواه مى دهد و نيز اصول و احكامى را كه در اين دو كتاب تحريف شده ، بيان مى كند تا مردم ، اصلى را از ساختگى ، كه سران اديان به دروغ آن را به خدا نسبت داده اند، تشخيص دهند.

فاحكم بينهم بما اءنزل الله و لا تتبع اءهواءهم عما جاءك من الحق . روشن است كه پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) تنها به حق حكم مى كند و از حق ، خواه بزرگ باشد و خواه كوچك ، چشم نمى پوشد و محال است كه او از خواسته آفريده اى پيروى كند. چگونه چنين كند كه گفتار و كردار او، معيار تشخيص حق و عدالت است ؟ حتى اگر فرض شود كه اگر فرد نيرنگ بازى بخواهد با تظاهر و رياكارى ، پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) را فريب دهد و پيامبر اكرم هم به سبب اين كه بشر است در معرف فريب خوردن قرار گيرد؛ خداوند با عنايت خود، او را حفظ مى كند و پيش از آن كه وى بر وفق تمايل آن فريبكار كارى انجام دهد، او را از واقعيت آگاه مى گرداند: ((اگر نه آن بود كه پايدارى ات داده بوديم ، نزديك بود كه اندكى به آنان ميل كنى )).(37)

سوال : اگر قضيه چنين است ، پس چرا خداوند با اين خطاب ، پيامبر معصومش را خطاب مى كند؟

پاسخ : اولا، در گذشته بيان كرديم كه هرگاه خطاب از مقام عالى صادر شود، حالت فردى كه مورد خطاب است و مقامش هر چه باشد در نظر گرفته نمى شود، بلكه اين موضوع تنها زمانى لحاظ مى شود كه مقام خطاب كننده با مقام خطاب شونده مساوى و يا پايين تر از او باشد.

ثانيا، خداوند مى داند كه يك عده از دانشمندان فاسد امت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) انحراف از فرمان او را با بهانه هاى شيطانى توجيه خواهند كرد. از اين رو خداوند، پيامبرش را با خطاب مزبور، مخاطب ساخت تا به اين دانشمندان هشدار دهد كه به جهت خوش خدمتى به حاكمان و پولداران و همراهى با آنان ، دين خدا را بازيچه خود قرار ندهند.

لكل جعلنا منكم شرعة و منهاجا. مضاف اليه حذف شده و در اصل ، ((لكل امة )) بوده است . ((منكم )) خطاب به تمام مردم و يا به امت هاى سه گانه : يهود، نصارا و مسلمانان است . ((شرعة )) به معناى شريعت و آن عبارت است از: احكام عملى كه انسان با آنها فرمان خدا را به قصد پاداش و خشنودى او، امتثال مى كند. گفتنى است كه واژه شريعت اخص از واژه دين است ؛ زيرا دين ، هم شريعت را شامل مى شود و هم اصول عقيده را. ((منهاج )) به معناى راه روشن مى باشد؛ يعنى خداوند براى هر امتى ، شريعتى روشن ، كه هيچ گونه اشتباه و پيچيدى در آن وجود ندارد، قرار داده است .

اين آيه ، تصريح دارد كه شريعت خدا در تمام دوران ها براى تمام مردم يكى نبوده ، بلكه در گذشته هر شريعتى مدت معينى داشته است و نيز همه اديان تنها در اصول عقيده با يكديگر اتفاق دارند، نه در شريعت (و احكام فرعى .)

سوال : اگر چنين است ، پس چرا از ميان شريعت ها، تنها شريعت اسلامى هميشگى و دايمى است ؟

پاسخ اين پرسش را تنها كسى مى تواند دريافت كند كه شريعت اسلامى را بررسى كند؛ زيرا در آن صورت ، خواهد ديد كه اسلام قوانين پايدارى دارد كه به جهت سازگارى با فطرت انسان ، با دگرگونى شرايط و زمان ، دگرگون نمى شود، به عنوان مثال : از جمله آنها قوانين زير است :

((خداوند هر كس را تنها به اندازه توانش مكلف مى سازد))؛ ((هر انسانى بيگناه است ، مگر اين كه محكوميت او به اثبات برسد))؛ ((صلح بهتر است ))؛ ((اعتراف خردمندان بر ضد خود، جايز است ))؛ ((مردم در گرو شرطهاى خودشان هستند))؛ ((با بودن شبهه ، حد جارى نمى شود))؛ ((در اسلام ، نه ضرر زدن به خود جايز است و نه ضرر زدن به ديگرى ))، ((ضرورت موجب مى شود كه اشياى حرام به مباح تبديل شود))؛ ((يقين را جز يقين نمى شكند))؛ ((دفع مفسده بهتر از جلب منفعت است ))؛ ((ضرر، با ضررى كه همانند آن است برطرف نمى شود))؛ ((دليل شخص غايب بر قوت خود باقى است تا اين كه حضور پيدا كند)) و قواعد ديگرى از اين قبيل ، كه فقها براى هر كدام چندين جلد كتاب نوشته اند. تغيير اين اصول محال است ، مگر اين كه فطرت انسان تغيير پيدا كند.

ولو شاء الله لجعلكم اءمة واحدة . خداوند انسان را از ديگر آفريده هاى خود با اين ويژگى مشخص ساخته كه استعداد دانايى و نادانى و پيشرفت و عقب ماندگى و نيز استعداد كار نيك و بد را در او قرار داده ، آن گاه او را از يكى نهى كرده و به ديگرى دستور داده است . نتيجه اين استعداد و امر و نهى آن شد كه مردم در استفاده از اين استعداد و فرمانبردارى و نافرمانى خداوند متفاوت باشند و اگر خداوند اين موهبت را به انسان نمى داد، تمام مردم در يك سطح قرار داشتند و همانند حيوانات و پرندگان و حشرات رفتار مى كردند و خوبى را از بدى و موفقيت را از ناكامى تشخيص نمى دادند.

ولكن ليبلوكم فيما آتاكم . خداوند اين موهبت را به ما داد و به ما امر و نهى كرد تا همانند اربابى كه بردگانش را آزمايش مى كند ما را بيازمايد كه كدام بهتر عمل كند. على رغم اين كه خدا از تمام رازهاى نهفته در دلها آگاهى دارد؛ لكن جز در برابر كار، پاداش و جز پس از هشدار و ابلاغ ، كيفر نمى دهد.

فاستبقوا الخيرات الى الله مرجعكم جميعا فينبئكم بما كنتم فيه تختلفون ؛ يعنى اكنون كه خداوند موهبت ياد شده را به انسان بخشيده و براى امت ها شرايع و قوانين را وضع كرده است تا اعمالى را انجام دهند كه انسان آنها استحقاق پاداش پيدا مى كند، بر همه ما لازم است كه در انجام دادن كارهاى نيك بر يكديگر سبقت بگيريم ؛ چرا كه نخستين هدف از شرايع ، همين امر است و هر كس ‍ اختلاف شرايع را وسيله ستم و كينه توزى قرار دهد، خداوند از او در فرداى قيامت باز مى پرسد و به اندازه اى كه استحقاق دارد مجازاتش خواهد كرد.

و اءن احكم بينهم بما اءنزل الله و لا تتبع اءهواءهم و احذرهم اءن يفتنوك عن بعض ما اءنزل الله اليك . اين آيه ، تكرار آيه قبل است . برخى از مفسران گفته اند: آيه قبل در مورد دادخواهى يهوديان درباره زنا و اين آيه در مورد دادخواهى آنان درباره قتل نازل شد. اين توجيه و نيز توجيهات ديگرى كه در كتابهاى تفسير آمده است ، هيچ گونه دليلى ندارد. ما در جلد اول بيان كرديم كه قرآن كريم بدان سبب ، از تكرار بهره مى گيرد كه تكرار عامل نيرومندى است در پيدايش و تكوين و گسترش افكار و نظريه ها. ديگر آن كه ضمير ((اهواءهم )) به يهود بر مى گردد و شيوه قرآن اين است هر چه را كه مربوط به آنان باشد از هر چيز ديرى بيشتر تاكيد و تكرار مى كند و اين امر، نشان مى دهد كه يهود بدترين امت هايند و تاريخ قديم و جديد آنها بر اين موضوع گواهى مى دهد و كسى آنها را اهل خير نمى پندارند، مگر اين كه خود اهل شرارت باشد. اين حقيقت با روشن ترين معنايش پس از جنگ ژوئن سال 1967 براى افكار عموم جهان آشكار گرديد.

فان تولوا لاعلم اءنما يريد الله اءن يصيبهم ببعض ذنوبهم ؛ يعنى اگر آنان از فرمان خدا روى برتابند، خداوند به زودى ذليل و خوارشان خواهد كرد.

سوال : چرا خداوند گفت : ((ببعض ذنوبهم )) و نگفت : ((بذنوبهم ))؟ و آيا اين سخن بدان معناست كه خداوند آنها را به سبب برخى از گناهانشان مجازات و برخى ديگر را عفو مى كند؟

پاسخ : سخن خدا: ((ببعض ذنوبهم )) به اعراض يهود از حكم رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) اشاره دارد و معنايش اين است كه ، اى پيامبر! از اين كه يهود، حُكمت را نپذيرفتند ناراحت مباش ؛ زيرا خداوند آنان را به سبب اين سرپيچى كردن مجازات خواهد كرد.

و ان كثيرا من الناس لفاسقون . فاسق كسى است كه خدا را در يكى از احكامش نافرمانى كند. بنابراين ، بسيارى از مردم ، بلكه تمام آنها فاسق مى باشند، مگر اندكى از آنان ، لكن واژه كثير به معناى اكثريت به كار مى رود و نه بر عكس .

اءفحكم الجاهلية يبغون . هر حكمى برخلاف حكم خدا باشد حكم جاهليت است ، خواه اين حكم در دوران جاهليت صادر شده باشد و يا در دوران پس از آن .

و من اءحسن من الله حكما لقوم يوقنون . ترديدى نيست كه هر حكمى كه به نحوى در آن صلاح مردم باشد، حكم خدا محسوب مى شود، خواه نصى خاص از كتاب و سنت درباره آن وارد شده باشد و يا نشده باشد و هر حكمى كه به نحوى به ضرر مردم باشد، محال است كه خدا از آن خشنود شود، حتى اگر حق الهى موجب ضرر باشد ساقط مى شود و دليل اين كه هر حكم سودمند براى مردم حكم خداست ، آيه 24 از سوره انفال است : ((اى ايمان آورندگان ! چون خدا و پيامبرش شما را به چيزى فرا خوانند كه زندگى تان مى بخشد دعوتشان را اجابت كنيد...))؛ زيرا معناى آيه اين است كه هر دعوتى به زندگى ، دعوتى است به سوى خدا و پيامبر او.

مفسران در باره معناى لام در سخن خدا: ((لقوم يوقنون )) اختلاف كرده اند. برخى مى گويند: لام به معناى ((عند، است ؛ همانند كتبته لخمس خلون من شهر كذا كه لام به معناى ((عند، است ؛ يعنى نوشتم آن را در پنجم فلان ماه . برخى مى گويند: به معناى بيان است . نظريه درست آن است كه لام به معناى اختصاص مى باشد؛ نظير ((الجنة للمتقين ))؛ زيرا تنها مومنانى كه اهل يقين هستند بر وفق حكم خدا عمل و حكم مى كنند.

ممنوعيت دوستى با يهود و نصارى

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَتَّخِذُواْ الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِيَاء بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاء بَعْضٍ وَمَن يَتَوَلَّهُم مِّنكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللّهَ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ (51)فَتَرَى الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ يُسَارِعُونَ فِيهِمْ يَقُولُونَ نَخْشَى أَن تُصِيبَنَا دَآئِرَةٌ فَعَسَى اللّهُ أَن يَأْتِيَ بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِّنْ عِندِهِ فَيُصْبِحُواْ عَلَى مَا أَسَرُّواْ فِي أَنْفُسِهِمْ نَادِمِينَ (52)وَيَقُولُ الَّذِينَ آمَنُواْ أَهَـؤُلاء الَّذِينَ أَقْسَمُواْ بِاللّهِ جَهْدَ أَيْمَانِهِمْ إِنَّهُمْ لَمَعَكُمْ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فَأَصْبَحُواْ خَاسِرِينَ (53)

اى كسانى كه ايمان آورده ايد! يهود و نصارا را به دوستى بر مگزينيد. آنان خود دوستان يكديگرند. هر كس از شما كه ايشان را به دوستى گزيند در زمره آنهاست . و خدا ستمكاران را هدايت نمى كند. (51) آنهايى را كه در دل مرضى دارند مى بينى كه به صحبتشان مى شتابند، مى گويند: مى ترسيم كه به ما آسيبى رسد. اما باشد كه خدا فتحى پديد آرد يا كارى كند، آن گاه از آنچه در دل نهان داشته بودند پشيمان شوند. (52) آنها كه ايمان آورده اند مى گويند: آيا اينان همان كسانند كه به خدا سوگندهاى سخت مى خوردند كه با شما خواهند بود؟ اعمالشان باطل گرديد و خود در زمره زيانكاران در آمدند. (53)

واژگان :

الدائرة : چيزى كه بر شى ء احاطه دارد و مراد از آن در اين جا مصيبت هايى است كه در طول زمان پيش مى آيد؛ چنان كه مى گويند: ((دارت عليه الدوائر؛ فرود آمد بر او مصيبت ها و گرفتارى ها)).

اعراب :

((بعضهم اولياء بعض )) مبتدا و خبر و جمله استينافيّه مى باشد و محلى از اعراب ندارد. ((فى قلوبهم مرض )) مبتدا و خبر و جمله ، صله ((الذين )). ((فترى )) اگر به معناى ديدن باشد به يك مفعول نياز دارد و آن عبارت است از: ((الذين )). بنابراين ، جمله ((يسارعون )) حال است . و اگر ((ترى )) از افعال قلوب باشد به دو مفعول نياز دارد و در اين صورت ، ((يسارعون )) مفعول دوم خواهد بود. ((جهد)) مفعول مطلق براى ((اقسموا))؛ زيرا به ((ايمان )) اضافه شده ، و ((ايمان ، تبه معناى قسم است . بنابراين ، نظير قعدت جلوسا و جلست قعودا مى باشد (كه هر دو مصدر به يك معنا و مصدر دوم از هر جمله مفعول مطلق نوعى و به معناى ((نشستم نشستنى )) است .)

تفسير :

يا اءيها الذين آمنوا لا تتخذوا اليهود و النصارى اءولياء. اسلام بر همه اديان و نژادها سخت نمى گيرد و از ديدگاه آن ، ميان سياه و سفيد، عرب و عجم ، مسلمان و غير مسلمان تفاوتى وجود ندارد و همگى در برابر عدالت و قانون برابرند. بر اين اساس ، هر انسانى ، هر كه باشد، حق دارد آزاد زندگى كند و جان و مالش در امان باشد و مادام كه آزارش به ديگرى نرسد، هيچ كس سلطه اى بر وى ندارد و اما اگر به ديگرى تجاوز و ايجاد فساد كند، بر او حد جارى خواهد شد. به عنوان نمونه : هرگاه مسلمانى به ديگرى جنايت كند، بر ما مسلمانان واجب است كه از وى بيزارى جوييم و بر او خشم گيريم و بر قوه قضائيه است كه او را از تجاوز باز دارد و مجازات كند. و هرگاه يهودى و مسيحى ديگران را اذيت نكند، ما دست نيكى و احسان به سوى او دراز مى كنيم ، هر چند وى نبوت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) و قرآن را قبول ندارد. خداوند متعال مى گويد: ((خدا شما را از نيكى كردن و عدالت ورزيدن با آها كه با شما در دين نجنگيده اند و از سرزمينتان بيرون نرانده اند، باز نمى دارد. خدا كسانى را كه به عدالت رفتار مى كنند دوست دارد. جز اين نيست كه خدا از دوستى ورزيدن با كسانى كه با شما در دين جنگيده اند و از سرزمين خود بيرونتان رانده اند يا در بيرون راندنتان همدستى كرده اند شما را باز دارد. و هر كه با آنها دوستى ورزد از ستمكاران خواهد بود)).(38)

اگر ما اين آيه را، كه مسلمانان را به نيكى و احسان به همه طوايف و پيروان اديانى كه با مسلمانان دشمنى ندارند دعوت مى كند، به آيه اى كه در مقام تفسير آن هستيم ، عطف كنيم و اين دو آيه را در يك كلام گرد آوريم ، معنايش اين مى شود: اى كسانى كه ايمان آورده ايد! يهوديان و مسيحيان را مادامى كه با شما به دشمنى و جنگ برخيزند به دوستى نگيريد؛ اما اگر آنان بخواهند به طور مسالمت آميز با شما زندگى كنند، شما نيز با آنها برخورد و معاشرت نيكو داشته باشيد و همگى با يكديگر دوستانه زندگى كنيد و حتى به آنان نيكى نماييد و عدالت در پيش گيريد؛ چرا كه خداوند عدالت و نيكى را به تمام آفريده هايش ، چه مومن باشند چه كافر، دوست دارد. لكن با يك شرط و آن اين كه ، جنايتى بر كسى مرتكب نشده باشد؛ زيرا تمام مردم عيال خدا هستند و محبوب ترين آنان نزد خدا كسى است كه از همه بيشتر به عيال او سود برساند. بنابراين ، عامل خوش رفتارى با هر انسانى ، در نزد خدا آن است كه اين انسان با ديگران بد رفتارى نكند؛ اما كسى كه خدا را انكار مى كند و كافر مى شود، اين مسئله به ضرر خود اوست . پيش تر درباره دوستى مومن با كافر و نيز انواع و اقسام آن ، در تفسير آيه 30 از سوره آل عمران ، به تفصيل سخن گفته شد.

بدين مناسبت بايد اشاره كنيم كه اگر ما مسلمانان از يهود نفرت داريم ، تنها بدان سبب است كه آنها در داخل خانه هاى ما با ما جنگيدند و زنان و كودكانمان را از آن بيرون كردند؛ چنان كه سبب اصلى دشمنى ما با ايالات متحده آمريكا و انگلستان و ساير دولتهاى استعمارى ، كه از اسرائيل پشتيبانى مى كنند، آن است كه اين كشورها از اسرائيل پشتيبانى كردند تا فلسطينى ها را از خانه هايشان بيرون كنند. اينك بار ديگر سخن خدا را، كه خطاب به مسلمانان است ، تكرار مى كنيم : ((جز اين نيست كه خدا شما را از دوستى ورزيدن با آن كه با شما در دين جنگيده اند و از سرزمين خود بيرونتان رانده اند يا در بيرون راندنتان همدستى كرده اند باز دارد. و هر كه با آنها دوستى ورزد از ستمكاران خواهد بود)).

نفت و يهود و نصارى

بعضهم اءولياء بعض . مفسران اتفاق دارند بر اين كه منظور آن است كه برخى از يهوديان برخى ديگر از خودشان و بعضى از نصارا بعضى ديگر از خودشان را دوست دارند، نه اين كه هر كدام از دو طايفه يهود و نصارا طايفه ديگر را دوست داشته باشد؛ زيرا دشمنى ميان اين دو طايفه بيش از دشمنى ميان نصارا و مسلمانان است ؛ به اين دليل كه يهود مريم را به زنا نسبت مى دهد، در حالى كه مسلمانان او را تقديس مى كنند و از هر عيب و تهمتى مبرا مى دانند.

ترديدى نيست كه مفسران زمانى سخن فوق را گفتند كه شركت هاى جهانى نفت و نيز موسسه هاى عظيم انحصارى كه مى خواهند بر ثروت و سرنوشت ملت ها مسلط گردند وجود نداشت . اما امروز كه اين شركت ها و موسسه ها ايجاد شده ، صاحبان مسيحى اين شركت ها مى بينند كه يهود بهترين ابزارى است كه آنها مى توانند براى حفظ منافع و رسيدن به اهداف خود بر آنها تكيه كنند. از اين رو، آمدند و دولت اسرائيل را در فلسطين بر پاك كردند و آن را مورد تاييد و حمايت قرار دادند و براى آن نقشه هاى تجاوز و توسعه طلبى ترسيم و نيز تعهد كردند كه در سازمان ملل متحد و شوراى امنيت در كنارش بايستند. اسرائيل هم به دنبال آنها راه افتاد و آنها را محور خود قرار داد و پس از آن كه برايش آشكار شد كه جز در سايه فرمانبردارى بى چون و چرا از دستورهاى استعمار و اجراى نقشه هايش نمى تواند به زندگى خود ادامه دهد، دستورهاى او را امتثال و نقشه هايش را اجرا كرد.

آرى ، اگر استعمارگران و اذنابشان مى خواهند با چنگال هاى اسرائيل درنده به آرزوهاى خود برسند، ما هم به خدا و حق مشروع خود اتكال داريم و براى بازگرداندن حق غصب شده خود آماده ايم تا در نبردى بى امان و سرنوشت ساز شركت كنيم .

و من يتولهم منكم فانه منهم ان الله لا يهدى القوم الظالمين ؛ يعنى هر كس كه يهوديان و مسيحيانى را كه با اسلام و مسلمانان دشمنى مى ورزند دوست بدارد، در حكم آنان خواهد بود و همانند آنها مورد بازپرسى و مجازات قرار خواهد گرفت ؛ زيرا هر كس ‍ قومى را بپسندد، از همان قوم محسوب مى شود. اين آيه دليل قاطعى است بر اين كه جنايت و خطر مزدوران استعمار و آنان كه نقش ‍ پاسدار و حافظ منافع استعمار را بازى مى كنند به مراتب بيش از خود استعمارگران و يا دست كم همانند آنهاست ؛ چرا كه اينان ركن اصلى استثمار و تجاوزگرى آنان محسوب مى شوند.

فترى الذين فى قلوبهم مرض يسارعون فيهم . از سياق آيه چنين بر مى آيد كه حكايت است از واقعه و حادثه اى خاص از كه خلاصه اش از اين قرار است :

برخى از منافقان كه خداوند با جمله ((فى قلوبهم مرض )) بدان اشاره كرده است ، با يهوديانى كه در باطن دشمن اسلام و مسلمانان بودند و در ظاهر دوست آنان ، رابطه دوستى برقرار كرده بودند. اين منافقان وقتى براى اين كار، سرزنش مى شدند، مى گفتند: شايد روزگار عوض شود و اسلام ضعيف شود و قدرت و شوكت در اختيار يهوديان و مشركان قرار گيرد.

بنابراين ، اگر از هم اكنون ما راه احتياط در پيش نگيريم و كسى را كه روزى به ما كمك كند در ميان آنان نداشته باشيم ، همه چيز از دست ما خواهد رفت و دچار سرنوشت بدى خواهيم شد و معناى آيه يقولون نخشى اءن تصيبنا دائرة . نيز همين است . فرصت طلبان ميان تمام گروه ها مذبذب هستند تا زمانى كه يك گروه بر ديگران غالب آيد، آن گاه به گروه غالب مى گويند: آيا ما با شما نبوديم ؟ به بيانى ديگر: ((انسان هاى منافق در زبان با همه موافق مى باشند؛ اما در حقيقت ، تنها به هوس هاى خود پاسخ مى دهند: ((به خدا سوگند مى خورند كه از شمايند و حال آن كه از شما نيستند، اينان از شما بيمناكند)).(39) مقصود آن است كه آنها از جان و منافع خود مى ترسند.

سوال : چرا خداوند گفت : ((يسارعون فيهم )) و نگفت : ((يسارعون اليهم ))؟

پاسخ : واژه ((فيهم )) رساتر از ((اليهم )) است ؛ زيرا وقتى انسان در داخل چيزى قرار دارد توانش بيشتر از آن زمانى است كه در حال شتاب به سوى آن چيز باشد.

فعسى الله اءن ياءتى بالفتح اءو اءمر من عند فيصبحوا على ما اءسروا فى اءنفسهم نادمين . مراد از ((فتح )) پيروزى مسلمانان بر يهوديان و مشركان و مراد از ((امر من عنده )) آشكار ساختن حالت منافقان و ذلت و خوارى آنان است و معناى آيه آن است كه منافقان براى خود نقشه طرح كردند با دشمنان اسلام رابطه داشته باشند؛ چرا كه تصور مى كردند به زودى گردش روزگار به نفع كافران و به زبان مسلمانان خواهد بود؛ اما وقتى قضيه بر عكس شد آنان پشيمان شدند؛ لكن زمانى كه ديگر پشيمانى برايشان سودى نداشت .

و يقول الذين آمنوا اءهولاء الذين اءقسموا بالله جهد اءيمانهم انهم لمعكم . وقتى خداوند مسلمانان را بر دشمنانشان پيروز كرد، منافقان نتوانستند حسرت و پشيمانى خود را پنهان كنند و آثار اين پيمانى از لابه لاى سخنان و در گونه هاى صورتشان هويدا بود. از اين رو، وقتى حقيقت منافقان بر مومنان آشكار گرديد، آنان سخت شگفت زده شدند و برخى با برخى ديگر گفتند: مگر اينان ، همان كسانى نيستند كه ديروز سوگند ياد مى كردند كه ايمانشان از همه قوى تر است و در تاكيد اين سخن خود مى گفتند: ما از شما و با شما هستيم ؟ چه چيزى آنان را واداشت تا به دروغگويى و ريا كارى بپردازند. حبطت اءعمالهم فاءصبحوا خاسرين . رازى و صاحب المنار مى گويند: ممكن است اين جمله از سخنان خدا باشد و ممكن است از سخنان مومنان . اما احتمال اين كه جمله مذكور از سخنان خدا باشد، مطلقا مورد ندارد؛ زيرا سياق آيه نشان مى دهد اين جمله از سخنان مومنان است و نه سخنى و خبرى تازه از سوى خداوند؛ معناى آن ، اين است كه مومنان پس از آن كه از وضعيت و بازى هاى منافقان شگفت زده شدند گفتند: اعمال منافقان نظير نماز و روزه كه در پيش چشم ما بدان تظاهر مى كردند، باطل گرديد و هيچ گونه پاداشى به آنها داده نخواهد شد. ((فاصبحوا خاسرين )). آنان دنيا را از دست دادند؛ زيرا ذليل و خوار شدند و در آخرت نيز زيان مى بينند؛ چرا كه خداوند وعده عذاب دردناك به آنها داده است .