تفسير كاشف (جلد اول)
سوره هاى فاتحه و بقره

علامه محمد جواد مغنيه
مترجم : موسي دانش

- ۳ -


4. ساده نويسى و روان نگارى

تفسير الكاشف از آن جهت كه با هدف آشنا ساختن نسلى جوان و جوياى واقعيت شكل گرفته است ، بر خلاف بسيارى از تفاسير، بسيار روان و در خور فهم است . نويسنده اين تفسير با مسائل جوانان بسيار آشناست . او عامل بى توجهى نسل جديد را به باورهاى دينى و مسائل اخلاقى ، هجوم فرهنگى غرب مى داند و راه رهايى از اين بن بست را در امور زير مى جويد: تبليغ دين در مدارس به خصوص آموزش قرائت ، حفظ و تفسير قرآن ؛ ارتباط روحانيون با جوانان و نشان دادن دين به عنوان سرچشمه سعادت ؛ تبيين روشن و دقيق حقايق دينى با كتابها، سخنرانى ها، مقالات و... .

در اين راستا مغنيه كتابها و مقالات بسيارى نوشته است . او در قالب تفسير الكاشف به صورتى ساده و شفاف ، سرچشمه نيازهاى روحى و مادى انسان را باورهاى دينى و اخلاق اسلامى معرفى مى كند. او در زمينه راه هاى رهايى مى نويسد: ((خواننده دليل اين ادعا را در همين تفسير خواهد يافت ؛ تفسيرى كه دين را به انواع مظاهر زندگى مرتبط مى سازد و به جنبه انسانى قرآن بيش از جنبه بلاغت كلمات آن اهميت يم دهد)).

((خصوصيت بارز تفسير عبارت است از: ((قانع كردن)). قانع كردن خوانده بر اين كه دين با تمام اصول و فروع و تعاليم خود، خير و كرامت و سعادت انسان را طالب است ، و هر كس از اين هدف منحرف شود از حقايق دين و راه استوار زندگى منحرف شده است . من براى اين كه به هدف مزبور برسم ، كوشيده ام تا شرح آيات قرآنى را ساده و روشن بياورم تا خواننده در هر سطحى كه باشد آن را بفهمد... از آن جا كه تفسير همانند هنر از شرايط محيطى سرچشمه مى گيرد، اين جانب در تفسير خود، به اين موضوع توجه كردم كه نسل جديد را به اصول و فروع دين قانع كنم و به آنها بنمايانم كه دين دوش به دوش زندگى حركت مى كند)).

5. فقه مقارن و كلام تطبيقى

از ديگر ويژگيهاى تفسير الكاشف ارائه تفسير آيات فقهى و كلامى به صورت تطبيقى است ؛ براى نمونه مفسر در بحث تيمم در تفسير آيه يا اءيها الذين آمنوا لاتقربوا الصلاة و اءنتم سكارى حتى تعلموا ما تقولون ولا جنبا...(74) به مقايسه ميان ديدگاه هاى گوناگون فقهى شيعه و مذاهب چهارگانه اهل سنت مى پردازد و در تفسير آيه يا اءيها الذين آمنوا اءطيعوا الله و اءطيعوا الرسول و اءولى الاءمر منكم (75) مذهب كلامى شيعه و ساير مذاهب كلامى را با هم مى سنجد و ناسازگارى ديدگاه هاى ايشان را برخاسته از مصداق مى داند.

همچنين در اين زمينه به تفسير آيات زير مى توان نگريست :

(يا اءيها الذين آمنوا اذا قمتم الى الصلاة ...)،(76) (و اءتموا الحج والعمرة لله فان اءحصرتم ...)،(77) (و من يرتدد منكم عن دينه فيمت و هو كافر...).(78)

6. راهنماى موضوعى آثار

در تفسير الكاشف متناسب با هر موضوع تفسيرى ، آثار ديگر نويسنده ، كه موضوع آن همان موضوع تفسيرى و يا بخشى از اثر درباره آن موضوع است ، معرفى مى شود؛ براى نمونه در ذيل آيه مثل الجنة التى وعد المتقون (79) تحت عنوان ((الشيعة الامامية و الصحابه)) چهار اثر خويش را، كه در همين زمينه نگاشته است ، معرفى مى كند:

1. مع الشيعة الاماميه ؛ 2. الشيعة و الحاكمون ؛ 3. الاثنا عشرية و اهل البيت ؛ 4. الشيعة و التشيع .

او در تفسير آيه يا اءيها الذين آمنوا ان كثيرا من الاءخبار و الرهبان ...(80) دو اثر خويش را به نام هاى مع الشيعة الاماميه و مع علماء النجف الاءشرف هم موضوع با مسئله ((اءبوذر و الاشتراكيه)) نشان مى دهد.

در تفسير آيه و اءتموا الحج والعمرة لله فان اءحصرتم فما استيسر من الهدى ...(81) كتابهاى الحج على المذاهب الخمسه ، الفقه على المذاهب الخمسه و فقه الامام جعفر الصادق (عليه السلام ) از جمله آثار خويش را معرفى مى كند كه درباره حج نوشته شده يا بخشى از آن درباره حج است .

7. راهنماى موضوعى تفسير

ويژگى ديگر تفسير الكاشف ارائه فهرست موضوعى و جايگاه بحث آن در تفسير است . بر اثر همين رويكرد است كه در تفسير الكاشف تفسير آيات مشابه يا هم موضع تكرار نشده ، يا اگر تكرار شده با اسلوب متفاوت است ؛ براى نمونه مغنيه در تفسير آيه خذ من اءموالهم صدقة (82) و آيه و انه لفى زبر الاءولين (83) فهرستى از صفحاتى كه در تفسير الكاشف درباره اين دو آيه بحث كرده ، ارائه مى دهد. او در تفسير (و انه لفى زبر الاءولين ) مخاطب را براى آشنايى با دلايل عقلى و نقلى وحيانى بودن قرآن ، به موارد زير ارجاع مى دهد:

الكاشف ، ج 1، ص 65، تفسير سوره بقره ، آيه 23؛ همان ، ج 2، ص 350، تفسير سوره نساء، آيه 53؛ همان ، ج 2، ص 389، تفسير سوره نساء، آيه 82؛ همان ، تفسير سوره نور، آيه 55 با عنوان ((وجه آخر لاعجاز القرآن))؛ همان ج 1، ص 233، تفسير سوره بقره ، آيه 46؛ همان ، ج 2، ص 492، با عنوان ((هل الانبياء كلهم شرقيون)).

8. تفسير موضوعى

تفسير الكاشف ، در شمار تفاسيرى است كه به روش تفسير ترتيبى ، آيات قرآن را تفسير مى كند. با وجود اين ، نويسنده گاه از شيوه تفسير موضوعى در كنار تفسير ترتيبى سود مى برد. براى نمونه مسئله خلود را با عنوان ((الخلود فى النار)) در ذيل آيه الله ولى الذين آمنوا يخرجهم من الظلمات الى النور...(84) و بحث تقيه را در ذيل آيه لا يتخذ المؤ منون الكافرين اءولياء من دون المؤ منين و من يفعل ذلك فليس من الله فى شى ء الا اءن تتقوا منهم تقاة ...(85) به شيوه تفسير موضوعى مورد بحث قرار مى دهد.

9. بهره گيرى از ساختار پرسش و پاسخ

نويسنده الكاشف براى تبيين بهتر مراد خداوند، تفسير خويش را به شكل پرسش و پاسخ سامان داده است . او مى نويسد: و لايضاح المراد منها نورده بضيغة السوال و الجواب .

با اين رويكرد، مفسر در تفسير بسيارى از آيات قرآن نخست پرسشى را مطرح مى كند و بعد به صورت كامل و روشن به پاسخ آن پرسش ‍ مى پردازد.

روش شناسى الكاشف

در طول تاريخ تفسير، برخى از مفسران ، با مبنا و معيار قرار دادن آيات ، انديشه هاى خويش را نظام و ساختار مى دهند و گروهى اندك با محور قرار دادن باورهاى خود، آيات را بر ديدگاه هاى خويش تطبيق مى دهند. اين گروه برخلاف گروه اول در پى يافتن مراد و مقصود خداوند نيستند، بلكه به دنبال تاءييد نظريات شخصى خود با آيات قرآن هستند.

مفسر تفسير الكاشف در شمار مفسرانى است كه آيات قرآن را مبنا قرار مى دهد و انديشه هاى خويش را بر اساس آيات پالايش مى كند. او در مقدمه تفسير مى نويسد: ((در اثناى پرداختن به تفسير، به نظريه ها و باورهاى فراوان ديگرى نيز دست يافتم ؛ به عبارت درست تر تفسير، بسيارى از برداشتها و افكار پيشينم را تصحيح كرد)).

روش تفسيرى مغنيه را در چند روش كلى مى توان خلاصه نمود:

1. تفسير به ماءثور؛ 2. تفسير عقلى ؛ 3. تفسير علمى .

1. تفسير به ماءثور

تفسير قرآن به كمك آيات قرآن ، روايات پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) و اهل بيت عليهم السلام يا سخن صحابه و تابعان ، آن گونه كه اهل سنت مدعى هستند، تفسير ماءثور ناميده مى شود.

الف - تفسير قرآن به قرآن

در الكاشف ، تفسير قرآن به قرآن از بهترين شيوه هاى تفسير قرآن معرفى شده است . در جاى جاى اين تفسير مصدر قرآن ، واحد خوانده و آيات مفسير يكديگر نمايانده شده است . در ذيل آيات (وترى الجبال تحسبها جامدة و هى تمر مر السحاب )،(86) (ولكن رحمد من ربك لتنذر)،(87) (و يرسل الصواعق فيصيب بها من يشاء)،(88) (و لتنذر اءم القرى و من حولها)(89) آيات قرآن به آن جهت كه مصدر واحدى دارند، مفسر يكديگر خوانده شده اند.

مغنيه در اين شيوه تفسيرى ، از مبينات براى تفسير مجملات ، از خاص در تفسير عام ، از محكمات در تبيين متشابهات و از سياق در فهم بهتر آيات سود مى برد:

يك . تبيين مجملات به وسيله مبينات ؛ براى نمونه در آيه شريفه يا اءيها الذين آمنوا اءوفوا بالعقود اءحلت لكم بهيمة الاءنعام الا ما يتلى عليكم غير محلى الصيد و اءنتم حرم ان الله يحكم ما يريد(90) جمله الا ما يتلى عليكم مجمل است و مغنيه در تفسير آن از غير محلى الصيد و اءنتم حرم و آيه حجرمت عليكم الميته والدم و لحم الخنزير و ما اءهل لغير الله به والمنخنقة والموقوذة والمتردية والنطيحة و ما اءكل السبع الا ما ذكيتم ...(91) سود مى برد.

دو. تفسير عام به خاص . در تفسير الكاشف از آيات خاص در تفسير آيات عام بهره گرفته شده است ؛ براى نمونه آيه شريفه والذين يتوفون منكم و يذرون اءزواجا يتربصن باءنفسهن اءربعة اءشهر و عشرا(92) از آيات عام قرآن شناخته مى شود؛ چه اين كه اين آيه درباره عده وفات است و عده وفات زن باردار در آن بيان نشده است . مغنيه براى تفسير اين آيه از آيه واءولات الاءحمال اءجهلن اءن يضعن حملهن (93) كه از آيات خاص قرآن به شمار مى آيد، سود مى برد.

سه . تفسير در پرتو سياق آيات . سياق آيات قرآن يكى از عناصر مهم تفسيرى است و مفسران بسيارى بر اساس سياق آيات در فهم بهتر آيات مى كوشند.

نويسنده تفسير الكاشف نيز بارها از سايق آيات سود مى برد؛ براى نمونه وى در تفسير آيات (بلى من كسب سيئة و اءحاطت به خطيئته فاءولئك اءصحاب النار هم فيها خالدون )،(94) (لا اكراه فى الدين )(95) و اءم يقولون افتراه قل ان افتريته فعلى اجرامى (96) از سياق سود مى برد. اما يك تفاوت اساسى ميان مغنيه و ديگر مفسران وجود دارد و آن است كه ايشان اعتماد به سياق آيات را همچون قاعده اى كلى ، نادرست مى داند: ((سوال : سياق آيات نشان مى دهد كه مراد از آيه تطهير (احزاب / 33) زنان پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم )اند. بنابراين چگونه عده اى از مفسران و محدثانى كه از آنان روايت نقل كرده ايد، آنها را از مصاديق اين آيه ندانسته اند؟

پاسخ : اولا، صاحب تفسير المنار از استادش شيخ محمد عبده (ج 2، ص ‍ 451، چاپ دوم ) نقل كرده است : روش قرآن چنين است كه انسان را از يك حالت به حالتى ديگر منتقل مى كند و آن گاه يكى پس از ديگرى به مباحث مورد نظر باز مى گردد.

امام جعفر صادق (عليه السلام ) مى گويد: آيه قرآن ، آغازش درباره چيزى و فرجامش درباره چيزى ديگر است . بنابراين درست نيست كه به سياق آيات قرآن حكيم چونان قاعده اى فراگير تكيه كنيم)).

ب - تفسير قرآن به روايات

روايات معصومين در تفسير الكاشف جايگاه بسيار بلندى دارد و نخستين تكيه گاه مفسر در فهم آيات سنت پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) است . در مقدمه تفسير مى خوانيم .

((در تفسير آيه و بيان مقصود آن ، قل از هر چيز بر حديثى تكيه كردم كه در سنت پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) به اثبات رسيده باشد؛ زيرا سنت ، ترجمان قرآن و راه شناخت معانى آن است . خداوند متعال مى فرمايد: هر چه پيامبر اكرم به شما داد بستانيد و از هر چه شما را منع كرد اجتناب كنيد)).

محمد جواد مغنيه در جاى جاى تفسير خويش از روايات معصومين در جهت فهم آيات سود مى برد و مجملات ، عمومات ، مطلقات آيات را تفسير مى كند؛ براى نمونه در تفسير آيات زير از روايات بهره گرفته است :

(و من الناس من يتخذ من دون الله اءندادا...)،(97) (ان الذين آمنوا والذين هاوا و النصارى و الصابئين ...)،(98) (فلولا نفر من كل فرقة منهم طائفة ليتفقهوا فى الدين ...)،(99) (يا اءيها الذين آمنوا لا تقربوا الصلاة و اءنتم سكارى ...)(100) و و كنتم على شفا حفرة من النار.(101)

هرچند نويسنده الكاشف مانند بسيارى ديگر از مسفران از شيوه تفسير روايى در فهم آيات وحى سود مى برد؛ يك تفاوت اساسى ميان نظرگاه ايشان با ساير مفسران وجود دارد و آن اين كه ، مغنيه روايات تفسيرى را كه بيشتر در حد خبر واحد هستند تنها در احكام شرعى و موضوعات آنها حجت مى داند و از بهره ورى از اين گونه اخبار در باورهاى دينى و مباحث و مسائل تاريخى و موضعات خارجى اجتناب مى كند. اگر هم در مواردى ايشان از اين گونه روايات سود مى برد، آن روايات با خود قرينه اى دارند كه سبب اطمينان مفسر مى گردد و به منزله سنت قطعى مى شود.

در تفسير آيه و اذ يرفع ابراهيم القواعد من البيت واسمعيل ...(102) مى خوانيم : ((اين جانب ، در ميان سخنان باستان شناسان ، در اين باره چيزى نيفتم و قرآن نيز به طور آشكار تاريخ تاءسيس خانه كعبه را بيان نكرده و تنها به اين مقدار بسنده كرده است كه ابراهيم و اسماعيل به ساختن خانه پرداختند و در اين باره با يكديگر همكارى كردند و اين سخن مشخص ‍ نمى كند كه آيا خانه پيش از ابراهيم وجود داشته ولكن خراب شده و آن گاه ابراهيم و فرزندش اسماعيل ، آن را تجديد بنا كرده اند و يا اين كه پيش از ابراهيم ابدا وجود نداشته است . سنت قطعى (يا خبر متواتر) نيز در اين باره وجود ندارد و رواياتى كه در اين موضوع آمده ، همگى خبر واحدند و خبر واحد تنها در احكام شرعى و يا بنا به قولى در احكام شرعى و موضوع آنها - چنان كه برخى گفته اند - حجت است ؛ اما در عقايد، مسائل تاريخى و موضوعات خارجى محض حجيت ندارد مگر اين كه قرينه اى وجود داشته باشد كه موجب اطمينان و اعتماد انسان بدان شود و در اين صورت ، خبر واحد به منزله خبر متواتر خواهد بود)).

افزون بر اين ، در نگاه مغنيه رواياتى به عنوان روايت تفسيرى در خور بهره بردارى هستند كه با آيات قرآن ناسازگارى نداشته باشند؛ براى نمونه وى در تفسير آيه صراط الذين اءنعمت عليهم غير المغضوب عليهم ولا الضالين روايتى را كه مراد از ((مغضوب عليهم)) را يهود و مراد از ((ضالين)) را نصارا معرفى مى كند، ناسازگار با عموم آيه مى خواند: ((در برخى از روايات آمده است كه مراد از ((مغضوب عليهم )) يهود و مراد از ((ضالين)) نصار است ؛ لكن لفظ آيه عام مى باشد، نه تخصيص در آن وجود دارد و نه استثنا. بنابراين ، هر كس كه فرمان بردار باشد نعمت و رحمت خدا شامل حال او خواهد شد و هر كس كه گناهكار باشد گمراه و مورد خشم است)).

2. تفسير عقلى

در طول تاريخ تفسير، عقل يكى از مهم ترين ابزارهاى فهم آيات وحى الهى بوده است . مفسران بسيارى در شناخت متشابهات از محكمات ، زدودن ناسازگارى آيات با يكديگر و فهم درست تر آيات از عقل سود برده اند و از جمله اين مفسران محمد جواد مغنيه است . در نگاه وى عقل موهبتى الهى است كه به انسان توانايى رسيدن به انديشه هاى دينى را ارزانى مى دارد، وجوب عمل به آيات و روايات را دليل مند مى سازد، ناسازگارى آيات را از ميان مى برد، تاءويل برخى از آيات را ضرورى نشان مى دهد و... .

در يك جمع بندى كوتاه ، عقل در تفسير الكاشف در زمينه هاى زير مبناى فهم آيات قرار مى گيرد:

يك . تاءويل برخى از مفاهيم قرآنى . در منظر نويسنده الكاشف ، هر آيه اى از آيات قرآن كه با حكم بديهى عقل ناسازگار افتد بايد تاءويل گردد و اين تاءويل بايد به گونه اى باشد كه با حكم عقل سازگار نمايد. او در مقدمه مى نويسد: ((هرگاه ظاهر لفظ با حكم بديهى عقل تعارض داشت لفظ را به گونه اى تاءويل كردم كه با عقل هماهنگى پيدا كند؛ زيرا عقل دليل و حجت بر وجوب عمل كردن به نقل و روايت است)).

بر اين اساس ، در تفسير وى براى جلوگيرى از تحريف قرآن ضرورى است ؛ چه اينكه فهم ظاهرى تعدادى از آيات قرآن بدون جريان تفسير عقلى تحريف قرآن را در پى دارد. مغنيه در تفسير آيه و ان منهم لفريقا يلوون اءلسنتهم بالكتاب ...(103) مى نويسد: ((تحريف به چند صورت تحقق مى يابد. گاهى تحريف به افزودن و گاهى به كاستن است ؛ يعنى چيزى به كتاب خدا افزوده و يا از آن حذف شود. گاهى با تحريف حركات ، به گونه اى كه معنا را تغيير دهد، صورت مى گيرد؛ مثلا فاعل را مفعول و مفعول را فاعل قرار دهند. همچنين ممكن است تحريف با تفسير تحقق پذيرد؛ به عنوان مثال : ((يدالله)) به معناى حقيقى دست تفسير شود و نه به دست مجازى ، كه مراد قدرت خداوند است)).

در اين راستا مغنيه در تفسير آيه حتى نرى الله جهرة (104) نخست اثبات مى كند خدا از جهت عقلى قابل رويت نيست و پس از آن آيه را تاءويل مى كند. او مى نويسد: ((اماميه و معتزله مى گويند: ديدن خدا با چشم ظاهرى محال است ، هم در دنيا و هم در آخرت ؛ چرا كه خدا نه جسم است و نه در جسمى حلول كرده و نه چيزى كه در مكانى قرار دارد. چون اين دو طايفه ، ديدن خدا را از لحاظ عقلانى محال مى دانند. آياتى كه در ظاهر بر امكان رويت خدا دلالت دارند، بر رويت او با عقل و بصيرت حمل كرده اند و نه بر ديدن او با چشم سر، و به تعبير فيلسوف بزرگ محمد بن ابراهيم شيرازى ، معروف به ملاصدرا يا صدرالمتاءلهين ، ديدن خدا با حقايق ايمان امكان پذير است نه با اعضاى بدن . و در تفسير آيات و قلنا يا آدم اسكن اءنت وزوجك الجنة ...(105) نيز، نويسنده الكاشف نخست عصمت انبيا را از راه عقل اثبات مى كند و سپس آياتى كه به ظاهر با عصمت انبيا ناسازگار است ، تاءويل مى نمايد.

دو. رفع ناسازگارى آيات . نويسنده الكاشف ناسازگارى و تناقض حقيقى ميان آيات با يكديگر را امكان ناپذير مى خواند، چنان كه ناسازگارى واقعى آيات با عقل را محال مى نامد؛ اما وى تناقض ظاهرى آيات را جايز مى شمرد و در رفع اين ناسازگارى از عقل به عنوان يكى از راه هاى زدودن تناقض بهره مى گيرد. او نخست آيات هم موضوع را در كنار هم قرار مى دهد و سپس با مبنا قرار دادن آيات سازگار با عقل ، آياتى را كه ناسازگار با آيات مورد تاءييد عقل و حكم عقلى است تاءويل مى كند؛ مانند آياتى كه موضوع آنها عصمت انبياست .

مغنيه در تفسير آيه ما اءصاب من مصيبة فى الاءرض ولا فى اءنفسكم (106) با عنوان ((المصائب و صاحب الضلال)) در نقد ديدگاه سيد قطب مى نويسد: ((تناقض حقيقى و واقعى ميان آيات و برخورد يكى از آنها با حكم عقل ، بر قرآن و در قرآن محال است . چگونه محال نباشد، در حالى كه اين كتاب از سوى خداى حكيم و داناست ! بنابراين ، هرگاه ظاهر آيه اى با آيه اى ديگر و يا با حكم عقل برخورد داشته باشد، مى فهميم كه اين ظاهر و اطلاق آن ، مراد خداوند تعالى نيست و اگر لفظ و نصارا به اهل كتاب تعبير كند و يا اين كه اين اطلاق بر اساس آن ، چيزى است كه به حكم عقل شناخته شده است ؛ نظير اين كه از قدرت خداوند به ((يد)) تعبير مى كند)).