اكنون درسهايى را كه از اين آيات آموخته ايم مرور مى كنيم :
1 تعصّب و گروه گرايى هاى نابجا، انسان را به كارها و سخنانِ جاهلانه مى كشاند.
تنها خود را حق مى داند و حاضر به پذيرش حق ديگران نيست .
2 مساجد، سنگر مبارزه با كفر و شرك است لذا دشمن سعى در خرابى بناى ظاهرى و معنوى
آن دارد. پس بايد تلاش كنيم ، مساجد چنان پررونق و پرجمعيت باشد كه دشمن از نفوذ در
آن بترسد.
3 والدين و مربيان و همچنين خادمان و متوليان مساجد، نه فقط نبايد مانع حضور كودكان
و نوجوانان در مساجد شوند بلكه بايد همواره آنانرا به حضور در مجامع مذهبى تشويق
كنند.
4 خداوند جهت و محّل خاصى ندارد. به هر سو رو كنيم خدا آنجاست اما حكمتِ قبله آن
است كه اجتماعات بزرگِ عبادى هماهنگ و همسو، آنهم به سوى اولين مركز توحيد يعنى
كعبه باشد.
5 خدا، انسان نيست كه نياز به فرزند و همسر داشته باشد. او خالقِ انسان و فرزند و
همسر است چنانكه خالق و حاكم همه هستى است . آنچه در ذهن از خدا تصور كنيم ، مخلوق
ماست نه خالق ما.
ابتدا به آياتِ 118 و 119 از سوره بقره گوش مى سپاريم :
وَقَالَ الَّذِينَ لاَ يَعْلَمُونَ لَوْلاَ يُكَلِمُنَا
اللّهُ اءَوْ تَاءتِينَا آيَةٌ كَذَ لِكَ قَالَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِّثْلَ
قَوْلِهِمْ تَشَبَهَتْ قُلُوبُهُمْ قَدْ بَيَّنَّا الاَيَتِ لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ
إِنَّآ اءَرْسَلْنَكَ بِالْحَقِّ بَشِيراً وَنَذِيراً وَلاَ تُسْئَلُ عَنْ
اءَصْحَبِ الْجَحِيمِ
ترجمه :
آنان كه نمى دانند (و نمى خواهند حق را بشناسند و بپذيرند)
گويند: چرا خداوند (مستقيماً) با خود ما سخن نمى گويد، يا آيه و نشانه اى بر خود ما
نمى آيد؟ همچنين گروهى كه پيش از آنان بودند مثل سخن آنها را مى گفتند. دلها و
ادراكاتشان مشابه است ، همانا ما آيات و نشانه ها را (به اندازه كافى ) براى اهل
يقين (و حقيقت جويان ) روشن ساخته ايم .
(اى پيامبر) ما ترا به حق فرستاديم تا بشارت گر و بيم دهنده
باشى و تو مسئولِ (گمراهى ) دوزخيان (و به جهنم رفتن آنها) نيستى .
يكى از ايرادهايى كه افراد ناآگاه و يا مُغرض در برابر پيامبر اسلام مطرح مى كردند
اين بود كه چه لزومى دارد خداوند شما پيامبران را واسطه ميان ما و خودش قرار دهد؟
چرا مستقيماً با خود ما سخن نمى گويد و آياتش را بر ما نازل نمى كند؟ كه در اين
صورت ما كلام خدا را مى پذيرفتيم .
قرآن در برابر اين سخنانِ و تقاضاهاى بى جا، پيامبر و مسلمانان را دلدارى مى دهد كه
اين ايرادها، حرفِ تازه اى نيست و قبل از اينها نيز ديگران اين توقعات نابجا را
داشته اند، زيرا دلهاى اين افرادِ لجوج همانند ديگر بيمار و حق ستيز است .
اين افراد كه ظرفيت و لياقت دريافت آيات الهى را ندارند، بر فرض هم اگر آيات الهى
بر خود اينها هم نازل مى شد نمى پذيرفتند، زيرا بدنبال بهانه اند نه پذيرش حق وگرنه
انسان بايد حرفِ حق را بپذيرد گرچه از ديگران باشد.
معيار حقّ، آن نيست كه من بگويم يا من بفهمم . اگر گفتيم چون آيات الهى بر من نازل
نشده پس من نمى پذيرم ، معلوم مى شود آنچه كه در اين ميان مهم است ، من هستم نه
حقّ.
روشن است كه پيامبران وظيفه اى جز ابلاغ آيات الهى و پند و اندرز مردم ندارند. آنها
ماءمور انجام وظيفه اند نه ضامن نتيجه و لذا مردم را بر پذيرش حق ، مجبور نمى
سازند، بنابراين كسانى كه گمراه شوند و به دوزخ روند، با انتخاب خود رفته اند و
پيامبران در برابر آنها مسئوليتى ندارند.
اكنون به آيه 120 از سوره بقره گوش مى سپاريم :
وَلَنْ تَرْضَى عَنْكَ الْيَهُودَ وَلاَ النَّصَرى حَتَّى
تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ قُلْ إ نَّ هُدَى اللّهِ هُوَ الهُدَى وَلَئِنْ اتَّبَعْتَ
اءَهْوَآءَهُمْ بَعْدَ الَّذِي جَآءَكَ مِنَ الْعِلْمِ مَالَكَ مِنَ اللّهِ مِنْ
وَلِيّ وَلاَ نَصِيرٍ
ترجمه :
(اى پيامبر) هرگز يهود و نصارى از تو راضى نخواهند شد
تا(آنكه تسليم خواسته آنان شوى و) از آيين آنان پيروى كنى . بگو هدايت ، تنها هدايت
الهى است و (بدان ) اگر از هوى و هوس آنان پيروى كنى بعد از آنكه علم و حقيقت به
سوى تو آمده است ، هيچ سرپرستى و ياورى از سوى خدا براى تو نخواهد بود.
بعد از ماجراى تغيير قبله ، ناراحتى يهود از مسلمانان بيشتر شد و بعضى از مسلمانان
تمايل داشتند قبله همان بيت المقدس باشد تا بتوانند با يهوديان مدينه در دوستى و
صميميت زندگى كنند.
غافل از آنكه تغيير قبله ، بهانه اى از سوى يهود براى مخالفت با مسلمانان بود و
آنها نه تنها خود حاضر به پذيرش اسلام نبودند بلكه مى خواستند مسلمانان از دين خود
دست برداشته و يهودى شوند.
اين آيه يك اصل كلّى را مطرح مى كند كه هر چه شما مسلمانان از مواضعِ به حق خود عقب
نشينى كنيد، دشمن به همان ميزان در كفرِ باطل خود پيشروى مى كند. پس در مقامِ سازش
با دشمنانِ دين برنياييد.
اكنون به آيه 121 سوره بقره گوش مى سپاريم :
الَّذِينَ ءَاتَيْنَهُمُ الْكِتَبَ يَتْلُونَهُ حَقَّ
تِلاوَتِهِ اءُولَئِكَ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَمَنْ يَكْفُرْ بِهِ فَاءُولئِكَ هُمُ
الْخَسِرُونَ
ترجمه :
كسانى كه به آنها كتاب آسمانى داده ايم و چنان كه سزاوار آن
است ، آنرا تلاوت مى كنند، آنان به (قرآن و پيامبر اسلام ) ايمان مى آورند و كسانى
كه به او كافر شدند پس آنان زيانكارند.
از آنجا كه قرآن ، همواره در برخورد با مخالفان ، عدل و انصاف را رعايت مى كند، لذا
اين آيه مى فرمايد گرچه اكثر اهل كتاب حاضر به پذيرش اسلام نشده اند، امّا آنان كه
كتب آسمانى را با ديده حق پذيرى تلاوت مى كنند به پيامبر و قرآن ايمان مى آورند.
اين آيه به روشنى بيان مى دارد كه قرائت الفاظ قرآن گرچه با صوت خوش هم باشد، كافى
نيست ، آنچه موجب هدايت و سعادت انسان مى شود تفكر و تدبر در مفاهيم قرآن است كه در
اينصورتِ حقّ تلاوت ، ادا مى شود.
اكنون به آيات 122 و123 از سوره بقره گوش مى سپاريم :
يَبَنِى إِسْرََّءِيلَ اذْكُرُوا نِعْمَتِىَ الّتِىَّ
اءَنْعَمَتُ عَلَيْكُمْ وَاءَنّىِ فَضَّلْتُكُمْ عَلَى الْعاَ لَمِينَ
وَاتَّقُواْ يَوْماً لا تَجْزى نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَيْئاً وَلاَ يُقْبَلُ مِنْهَا
عَدْلٌ وَلاَ تَنْفَعُهَا شَفَعَةٌ وَلاَ هُمْ يُنْصَرُونَ
ترجمه :
اى بنى اسرائيل ، نعمت هايم را كه به شما ارزانى داشته ام و
اينكه شما را بر جهانيان برترى بخشيدم ، ياد كنيد.
و بترسيد از روزى كه هيچكس چيزى (از عذاب خدا) را از ديگرى دفع نمى كند و هيچ بدل و
عوضى از او پذيرفته نمى شود وهيچ شفاعتى او را سود نمى بخشد و يارى نمى شوند.
اگر شنوندگان گرامى به ياد داشته باشند اين دو آيه قبلاً در آياتِ 47 و48 همين سوره
آمده بود كه مطالب مربوط به آنها را بيان كرديم و با توجه به فرصتِ كم برنامه ،
امكانِ تكرار آن نمى باشد.
اكنون درسهايى را كه از اين آيات آموخته ايم مرور كنيم :
1 حق را بپذيريم اگرچه از جانب ديگران باشد. گمان نكنيم كه هر چه را من يا حزب و
گروه من مى گويد حق است و هر چه را ديگران مى گويند، باطل . حق و باطل را معيار
شناخت افراد قرار دهيم نه آنكه اشخاص براى ما ملاك حق و باطل باشند.
2 پيامبران الهى براى پند و اندرز و بشارت و انذار آمده اند نه اجبار و اكراه مردم
به ايمان آوردن ، لذا منحرفان ، خود در برابر اعمال خود مسئولند كه با اختيار راه
انحراف را در پيش گرفته اند.
3 دعوتِ ديگران به دين نبايد به قيمت صرف نظركردن از اصول باشد زيرا ما بايد بدنبال
هدايتِ ديگران باشيم نه هوى و هوس و خواسته هاى آنان .
4 رعايت انصاف لازم است حتى درباره مخالفان ، لذا آياتى كه از بنى اسرائيل انتقاد
مى كند از كلماتى مثلِ (كثير) بمعناى ((بيشتر))
و (فريق ) به معناى ((گروه ))
استفاده كرده است تا حق صالحان آنها از بين نرود.
ابتدا به آيه 124 سوره بقره گوش مى سپاريم :
وَإِذِ ابْتَلىَّ إِبْرَ هِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَا تٍ
فَاءَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَاماً قَالَ وَمِنْ
ذُرِّيَّتي قَالَ لاَ يَنَالُ عَهْدِى الظَّا لِمِينَ
ترجمه :
و آنگاه كه ابراهيم را، پروردگارش با حوادث گوناگونى ،
آزمايش كرد و او از عهده همه برآمد، خداوند فرمود همانا من تو را امام و رهبر مردم
قرار دادم . ابراهيم گفت : خدايا از نسل من نيز (امامانى قرار بده )، خداوند فرمود:
پيمان من به ستمكاران نمى رسد.
حضرت ابراهيم عليه السلام در ميان پيامبران جايگاه و منزلت خاصى دارد. نام او 69
مرتبه و در 25 سوره قرآن آمده و از او همانند پيامبر اسلام به عنوان اسوه و نمونه
ياد شده است .
در اين سوره نيز از اين آيه به بعد، ضمن هجده آيه ، سخن از اين پيامبر بزرگ الهى ،
قهرمان توحيد و معمار بناى كعبه است . او كه با پيروزى در آزمايش هاى گوناگون الهى
، به مقام امامت رسيد.
آزمايش از سنت هاى حتمى الهى براى همه مردم است . البته آزمايش هاى خداوند مثل
آزمايش هاى بشرى نيست كه براى آگاه شدنِ باشد، زيرا او همه چيز را مى داند.
اين آزمايش ها براى بروز استعدادها و نيك و بد انسانهاست تا مشخص شود هر كس براساس
اختيارى كه خداوند به او داده چه راهى را انتخاب مى كند، تا كيفر و پاداش آنرا
دريافت دارد.
در اين آيه نيز منظور از (كَلِمات ) يك سلسله وظائف سنگينى است كه خداوند بر دوش
ابراهيم گذارد و او از عهده انجام همه آنها برآمد، كه به برخى از آنها اشاره مى
كنيم :
ابراهيم در ميان اقوام و خويشان خود تنها موحّد بود اما عليه شرك و بت پرستى قيام
كرد و به تنهايى وارد بتخانه شد و همه بتها را شكست . با آنكه بت پرستان به جزاى
اين كارش ، او را در آتش انداختند ولى او با خونسردى كامل و با ايمان و يقين به خدا
وارد آتش گشت و به امر الهى ، آتش بر او سرد و ايمن شد.
با آنكه پس از عمرى عقيم بودن ، و در سنّ پيرى خداوند فرزندى نصيب آنها كرده بود،
ولى چون امر الهى آمد، فرزندش اسماعيل را براى قربانى به قربانگاه برد.
ابراهيم ، مقام امامت را براى نسل و ذريه خود نيز طلب مى كند امّا خداوند در پاسخ
مى فرمايد: اين مقام ، مورثى نيست بلكه هر كس كه لياقت داشته باشد آنرا دريافت مى
كند.
مقام امامت بالاتر از مقام رسالت است . ((رسول
)) ماءمور ابلاغ احكام الهى و بشارت و انذار مردم است
اما ((امام )) مسئول
تحقق بخشيدن به آن احكام و اجراى عدالت اجتماعى در ميان مردم است .
اين آيه به روشنى بيان مى دارد كه امامت ، عهد و امانت الهى است كه به ظالمان و
گنهكاران نمى رسد. بر اين اساس ما شيعيان معتقد هستيم كه امام نيز همچون پيامبر
بايد معصوم باشد و كسى كه سابقه شرك و گناه داشته باشد لايق امامت نيست .
اكنون به آيه 125 سوره بقره گوش مى سپاريم :
وَإِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثَابةً لِلنَّاسِ وَاءَمْناً
وَاتَّخِذُواْ مِن مَّقَامِ إِبْرَهيمَ مُصَلّىً وَعَهِدْنَا إ لَىَّ إِبْرَ هِيمَ
وَإِسْمَا عِيلَ اءَنْ طَهِّرَا بَيْتِىَ لِلطَّآئِفِينَ وَالْعاَ كِفِينَ
وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ
ترجمه :
و (به ياد آوريد) هنگامى كه خانه (كعبه ) را محل رجوع و
اجتماع مردم و مركز امن قرار داديم (و گفتيم ) از مقام ابراهيم جايگاهى براى نماز
اختيار كنيد. و ما با ابراهيم و اسماعيل عهد كرديم كه خانه مرا براى طواف كنندگان و
معتكفان و راكعان و ساجدان ، پاك و پاكيزه كنيد.
آيه قبل به مقام والاى ابراهيم و امامت او اشاره كرد. اين آيه يادگار بزرگ ابراهيم
يعنى كعبه را يادآور مى شود و مى فرمايد اين خانه ، خانه مردم و ميعادگاه موحدانِ
تاريخ است . ميعادگاهى امن و مقدس كه محل طواف و نماز است .
حاجيان كه به مكّه مى روند، پس از طوافِ كعبه بايد دو ركعت نماز بگذارند، خداوند
براى قدردانى از زحمات ابراهيم ، سنگى را كه او به هنگام بالا بردن ديوار كعبه بر
روى آن مى ايستاده ، همچون محرابِ نماز در جلوى حاجيان قرار داده تا آنان جلوتر از
مقام ابراهيم به نماز نايستند.
ابراهيم و اسماعيل نه فقط معمارِ بناى كعبه بلكه خادم آن بوده اند و به فرمان
خداوند، مسجدالحرام را براى اهل عبادت و نماز، از هرگونه آلودگى و پليدى پاك مى
ساخته اند.اصولاً مسجد كه خانه خداست بايد خادمش نيز از اولياء خدا و پاكان باشد و
هر كسى حق تصّدى امور مسجد را ندارد.
اكنون به آيه 126 سوره بقره گوش مى سپاريم :
إِذْ قَالَ إِبْرَهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا بَلَداً ءَامِناً وَارْزُقْ اءَهْلَهُ
مِنَ الَّثمَرَتِ مَنْ ءَامَنَ مِنْهُمْ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الاَْخِرِ قَالَ
وَمَنْ كَفَرَ فَاءُمَتِّعُهُ قَلِيلاً ثُمَّ اءضْطَرُّهُ إِلَى عَذَابِ النَّارِ
وَبِئْسَ الْمَصِيرُ
ترجمه :
و (به ياد آوريد) آن هنگام كه ابراهيم گفت : پروردگارا اين
سرزمين را شهرى اَمن قرار ده و اهل آنرا، آنها كه به خدا و روز قيامت ايمان دارند
از بهره هاى گوناگون ، روزى ده . خداوند (در پاسخ دعاى او) گفت : البته من كافران
را نيز بهره اى اندك خواهم داد، ولى آنها را به (كيفر اعمالشان ) به سوى عذاب آتش
مى كشانم كه چه سرانجامى است .
حضرت ابراهيم كه كعبه را بنا نمود و آنرا براى عبادت مهيا ساخت از خداوند براى
ساكنان شهر مكّه ، دو درخواست را مطرح نمود يكى امنيّت و آرامش و يكى رزق و نعمت ،
و آسايش در معيشت .
البته ابراهيم فقط در مورد مؤ منان دعا كرد ولى خداوند در پاسخ او مى فرمايد من رزق
مادى را به همه مردم چه مؤ من و چه كافر، عطا مى كنم ، و كافران را بخاطر كفرشان از
رزق دنيوى محروم نمى سازم گرچه در قيامت بخاطر اعمالشان ، در جهنم خواهند بود.
اين آيه دو مطلب را مى رساند يكى آنكه بهره مندى مؤ منان از نعمت هاى مادى و رفاه و
آسايش دنيوى ، مطلوب است و لذا حضرت ابراهيم آنرا از خداوند مى خواهد.
دوم آنكه بهره مندى كافران از رفاه مادى ، نشانه حقانيت آنها نيست بلكه دليل بى
ارزش بودن متاع دنيا در نزد خداوند است .
اكنون به آيه 127 سوره بقره گوش مى سپاريم :
وَإ ذْ يَرْفَعُ إِبْرَهِيمُ القَوَاعِدَ مِنَ البَيْتِ
وَإِسْمَعِيلُ رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّآ إِنّكَ اءَنْتَ السَّمِيعُ العَلِيمُ
ترجمه :
و (به ياد آوريد) آن هنگام را كه ابراهيم پايه هاى خانه
(كعبه ) را با اسماعيل بالا مى برد (و چنين دعا مى كردند) پرودگارا (اين كار را) از
ما بپذير كه همانا تو شنواى دانايى .
خانه كعبه از زمان حضرت آدم بوده امّا بدست حضرت ابراهيم ، تجديد بنا شده است دليل
اين مطلب آن است كه حضرت ابراهيم در موقع اسكان همسر و فرزندش در سرزمين مكه مى
گويد:
(رَبَّنا اِنِّى اَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَتِى بِوادٍ غَيْرِ
ذى زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّم )
ترجمه :
((پروردگارا، من خاندانم را در اين سرزمين خشك و بدون
زراعت ، در كنار خانه تو ساكن كردم ))
پس بهنگام ورود ابراهيم به مكّه ، خانه خدا يعنى كعبه وجود داشته است . علاوه بر
آنكه خداوند آيه 96 آل عمران ، كعبه را اولين خانه مردم معرفى مى كند.
اين آيه مى رساند كه اگر كار براى خدا باشد، بناّيى و كارگرى نيز عبادت است و
اصولاً نوع كار مهم نيست پذيرفته شدن آن به درگاه خداوند مهم است . حتى اگر كعبه
بسازيم ولى مورد قبول خدا قرار نگيرد ارزشى ندارد.
اكنون درسهايى را كه از اين آيات مى آموزيم مرور مى كنيم :
1 خداوند مقاماتِ معنوى را بر اساس لياقت افراد عنايت مى كند و حوادث گوناگون ،
آزمايش هايى است كه خداوند مقرر مى دارد تا افراد ظرفيت و لياقت خود را بروز دهند و
به آن مقامات برسند.
2 امامت و رهبرى امت ، منصبى الهى است نه مقامى دنيوى ، لذا هر كس حق حكومت و امامت
بر جامعه اسلامى را ندارد و بايد از جانب خداوند تعيين شود.
3 مساجد، مكان هاى منسوب به خداوند هستند پس بايد از حرمت و قداست خاصى برخودار
باشند و پاكان و صالحان متولى امور مساجد باشند نه افراد بى صلاحيت و نااهل .
4 مكّه ، شهر نمونه اسلامى هم محل عبادت است و هم مركز امنيّت و اصولاً عبادت و
پرستش خدا، در سايه امنيّت و آرامش خاطر انسانها، ميّسر است ، زيرا دين از دنيا جدا
نيست .
ابتدا به آيه 128 سوره بقره گوش مى سپاريم :
رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَمِنْ
ذُرِّيَّتِنَآ اءُمَّةً مُّسْلِمَةً لَّكَ وَاءَرِنَا مَنَاسِكَنَا وَتُبْ
عَلَيْنَآ إِنَّكَ اءَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ
ترجمه :
(حضرت ابراهيم و اسماعيل گفتند) پرودگارا ما را تسليم فرمان
خود قرار ده و از نسل ما، امّتى كه تسليم تو باشند به وجود آر و راه و روشِ پرستش
را به ما نشان ده و بر ما ببخشاى كه همانا تو توبه پذير مهربانى .
رمز موفقيت حضرت ابراهيم در همه آزمايش ها، تسليم بودن او در برابر فرمان هاى الهى
بود كه عالى ترين نمونه آن را در آمادگى براى ذبح فرزندش ، اسماعيل به نمايش
گذاشت .
لذا ابراهيم از خداوند مى خواهد نه فقط او بلكه فرزندش اسماعيل ، بلكه نسل آنها را
انسانهايى مطيع و تسليم دستورات الهى قرار دهد زيرا همه كمالات در بندگى خدا و
پرستش ذاتِ يگانه اوست .
البته پرستش بايد در شكل و قالب مخصوصى صورت پذيرد تا از هرگونه بدعت و خرافه بدور
ماند، لذا حضرت ابراهيم از خداوند مى خواهد كه خدايا راه و روشِ عبادت را خودت به
ما بياموز تا آن گونه كه تو مى خواهى تو را عبادت كنيم .
اكنون به آيه 129 سوره بقره گوش مى سپاريم :
رَبَّنَا وَابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولاً مِّنْهُمْ يَتْلُواْ
عَلَيْهِمْ ءَايَتِكَ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَبَ وَالْحِكْمَةَ وَيُزَكِّيهِمْ
إِنَّكَ اءَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ
ترجمه :
پرودگارا در ميان آنها پيامبرى از خودشان مبعوث كن تا آيات
تو را بر آنان بخواند و كتاب و حكمت را به آنان بياموزد و آنان را (از گناه و
آلودگى ) پاك سازد. همانا تو تواناىِ حكيمى .
توجه به نسل و دودمان از يك سو و دلسوزى و آينده گرى از سوى ديگر موجب مى شد كه
حضرت ابراهيم در دعاهاى خود، بيش از آنكه براى خود از خدا چيزى بخواهد به فكر هدايت
و سعادتِ آيندگان باشد.
از آنجا كه سعادت بشر بدون هدايت الهى امكان پذير نيست لذا ابراهيم از خداوند مى
خواهد تا پيامبرى براى مردم بفرستد كه تعليم و تربيتِ آنها را به عهده گيرد و دانش
و بينش آنها را رشد بخشد.
اكنون به آيه 130 و 131 سوره بقره گوش مى سپاريم :
وَمَنْ يَرْغَبُ عَنْ مِّلَّةِ إِبْرَهِيمَ إ لا مَنْ سَفِهَ
نَفْسَهُ وَلَقَدِ اصْطَفَيْنَهُ فِى الدُّنْيَا وَإِنَّهُ فِى الاَْخِرَةِ لَمِنَ
الصَّلِحِينَ
إِذْ قَالَ لَهُ رَبُّهُ اءَسْلِمْ قَالَ اءَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعَلَمِينَ
ترجمه :
كيست كه از آئين ابراهيم روى بگرداند مگر كسى كه خود را سفيه
و بى خرد كند. و همانا ما ابراهيم را در دنيا برگزيديم و قطعاً او در آخرت از
صالحان است .
(بخاطر بياوريد) هنگامى را كه پروردگار ابراهيم به او گفت : تسليم باش ، او گفت در
برابر پروردگار جهانيان تسليم شدم .
اين آيه حضرت ابراهيم را به عنوان يك انسان نمونه و برگزيده خداوند معرفى مى كند كه
آئين و مكتب او مى تواند به عنوان يك مكتب الهى ، الگو و اسوه ديگر انسانها قرار
گيرد.
آيا اين سفاهت نيست كه انسان ، چنين آئينى را با اين پاكى و صفا رها سازد و به سراغ
بى راهه هاىِ شرك و كفر برود؟ آئينى كه هم با فطرت بشرى سازگار است و هم عقل و خرد
آنرا مى پذيرد.
آئين ابراهيم به قدرى ارزش دارد كه پيامبر اسلام افتخار مى كند كه راه او، راه
ابراهيم است . كسى كه در منطق ، كافر را مبهوت مى كند و در شجاعت ، يك تنه همه بت
ها را با تبر مى شكند.
و در تسليم ، همسر و فرزند خود را در بيابان داغ مكّه رها مى كند و گاهى نوجوانش را
به قربانگاه مى برد تا نشان دهد دل از همسر و فرزند نبسته و تنها به خدا دل بسته
است .
روشن است كه خداوند چنين انسانى را با چنان شايستگى هايى ، برمى گزيند و به عنوان
پيامبر و امام ، الگوى ديگران قرار مى دهد و تخلف از راه او را سفاهت و بى خردى مى
شمرد.
اكنون به آيه 132 سوره بقره گوش مى سپاريم :
وَوَصَّى بِهَآ إِبرهيمُ بَنِيهِ وَيَعْقُوبُ يَبَنِىَّ
إِنَّ اللّهَ اصْطَفَى لَكُمْ الدِّينَ فَلاَ تَمُوتُنَّ إِلا وَاءَنْتُمْ
مُّسْلِمُونَ
ترجمه :
و ابراهيم و يعقوب ، فرزندانشان را به همان آئينِ (توحيدى )
سفارش نمودند (و چنين گفتند) اى فرزندان ، خداوند دينِ (يكتاپرستى ) را براى شما
برگزيده است پس (تا پايان عمر بر آن باشيد) و جز در حالِ تسليم (و فرمان بردارى او)
نميريد.
پدر دلسوز و مهربان ، پدرى نيست كه تنها در فكر تاءمين زندگى مادى فرزندانش باشد
بلكه سلامتِ فكر و عقيده ، و دورى از انحراف و گمراهى بايد بيش از هر چيز مورد توجه
والدين باشد.
اولياى خدا همواره فرزندان خود را به سوى خدا دعوت مى كرده اند و وصيت آنها بهنگام
مرگ نه فقط درباره تقسيم ارث و اموال دنيوى ، بلكه سفارش به توحيد و عبادت بوده است
.
اكنون به آيه 133 سوره بقره گوش مى سپاريم :
اءَمْ كُنْتُمْ شُهَدَآءَ إِذْ حَضَرَ يَعْقُوبَ
الْمَوْتُإِذْ قَالَ لِبَنِيهِ مَا تَعْبُدُونَ مِنْ بَعْدِى قَالُواْ نَعْبُدُ
إِلَهَكَ وَإِلهَ ءَابَآئِكَ إِبْرَهِيمَ وَإِسْمَعِيلَ وَإِسْحَقَ إِلَهاً وَحِداً
وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ
ترجمه :
آيا شما (يهوديان ) هنگامى كه مرگ يعقوب فرا رسيد حاضر
بوديد؟ در آن هنگام كه به فرزندان خود گفت : پس از من چه مى پرستيد؟ گفتند: خداى تو
و خداى پدرانت ابراهيم و اسماعيل و اسحاق ، كه خداى يكتاست و ما در برابر او تسليم
هستيم .
گروهى از يهود اعتقاد داشتند كه يعقوب هنگام مرگ ، فرزندان خود را به دينى كه يهود
به آن معتقد بودند، سفارش و توصيه كرده است . خداوند در ردّ اين ادعا مى فرمايد:
مگر شما در هنگام مرگ يعقوب حاضر بوده ايد كه چنين مى گوييد؟ بلكه او از فرزندان
خود تسليم بودن در برابر خداى يكتا را خواست و فرزندانش وعده دادند كه تنها خداى
يگانه را بپرستند.
چنانكه در آيه قبل گفتيم ، پدران بايد نسبت به آينده فكرى و عقيدتى فرزندان خود
احساس مسئوليت كنند و در فرصت هاى مناسب و موقعيت هاى حسّاس ، اين نظارت خود را
اعمال نمايند.
يكى از دلايل توحيد آن است كه همه پيامبران از يك خدا خبر داده اند و خداى ابراهيم
و اسماعيل و اسحاق يكى بوده است ، در حاليكه اگر خداى ديگرى نيز وجود مى داشت او
نيز بايد براى هدايت مردم ، پيامبرانى مى فرستاد و خود را به مردم معرفى مى كرد.
اكنون درسهايى را كه از اين آيات آموخته ايم مرور مى كنيم :
1 تنها تسليم خدا باشيم كه رمز موفقيت در آزمايش هاى الهى ، روحيه تسليم و فرمان
بَرى از اوست .
2 در دعا، تنها به فكر نيازهاى مادى نباشيم بلكه براى سعادت فرزندان و نسل آينده
نيز دعا كنيم .
3 سفيه كسى نيست كه عقل و خرد نداشته باشد، بلكه سفيه كسى است كه با داشتن عقل و
خرد، به بى راهه رود و مايه گمراهى خود و خاندانش گردد.
4 حسن عاقبت و دوام ايمان تا لحظه مرگ مهم است . چه بسا افرادى كه مسلمان بودند ولى
نامسلمان مردند. پس به فكر حفظ ايمان خود و فرزندانمان باشيم و به مسلمان بودن
امروزمان ، دل خوش نكنيم .
ابتدا به آيه 134 از سوره بقره گوش مى سپاريم :
تِلْكَ اءُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَهَا مَا كَسَبَتْ وَلَكُمْ
مَا كَسَبَتُمْ وَلاَ تُسئَلونَ عَمَّا كَانُواْ يَعْمَلُونَ
ترجمه :
آنها امّتى بودند كه در گذشتند، آنچه را (از اعمالِ خوب و
بد) بدست آوردند، براى آنان و آنچه را شما بدست آورديد براى خودتان است و شما از
آنچه آنها انجام داده اند، بازخواست نمى شويد.
بنى اسرائيل بسيار، به نياكان خود، افتخار مى كردند و گمانشان اين بود كه هر چند هم
آلوده باشند، به خاطر كمالاتِ پيشينيانشان مورد عفو قرار مى گيرند. لذا بجاى آنكه
در فكر اصلاح خود باشند بدنبال ذكر كارهاى پدرانشان بودند.
اين آيه به آنان و ديگر انسانها و از جمله مسلمانان ، هشدار مى دهد كه بدانيد هر كس
مسئول كارهاى خويش است و در قيامت ، رابطه هاى پدرى و فرزندى و خويشاوندى ، كار ساز
نيست ، پس به نيكى نياكان خود، دل خوش نكنيد.
اميرمؤ منان على عليه السلام در جمله اى كوتاه مى فرمايند:
((اَلَّشَرفُ بِالْهِمَمِ الْعالِيَة ، لا
بِالرِّمَمِ الْبالِيَة )) يعنى
((شرافتِ انسان به همّت بلند اوست نه به استخوانهاى
پوسيده نياكانش ))
اكنون به آيه 135 سوره بقره گوش مى سپاريم :
وَقَالُواْ كُونُواْ هُوداً اءَوْ نَصَرَى تَهْتَدُواْ قُلْ
بَلْ مِلَّةَ إِبْرَهِيمَ حَنِيفاً وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ
ترجمه :
(اهل كتاب هر كدام ) گفتند يهودى يا مسيحى شويد تا هدايت
يابيد، بگو (چنين نيست ) بلكه پيروى از شيوه ابراهيم ، كه حق گرايى بود (مايه هدايت
است ). او كه اهل شرك نبود.
يهوديان خود را بر حق مى ديدند و مسيحيان را بر باطل ، و مسيحيان نيز خود را بر حق
مى دانستند و يهوديان را بر باطل ، لذا هر يك ، ديگرى را به آيين خود دعوت مى كرد و
مى گفت اگر مى خواهيد هدايت شويد بايد به آيين ما درآييد.
قرآن در پاسخ به اين انحصارطلبىِ بى دليل مى فرمايد: راه هدايت ، حق گرا بودن است
نه حزب گرا بودن ، و اين حق گرايى را از ابراهيم بياموزيد كه هرگز گرفتار شرك و
خودپرستى نگرديد.
اين آيه به ما مى آموزد كه نام و عنوان مهم نيست ، ايمان و عمل اهميت دارد. يهودى
يا نصرانى بودن يك عنوان بيش نيست . آنچه ارزش دارد توحيد و يكتاپرستى است .
اكنون به آيه 136 سوره بقره گوش مى سپاريم :
نَّا بِاللّهِ وَمَآ اءُنْزِلَ إِلَيْنَا وَمَا اءُنْزِلَ إ لَىَّ إِبْرَ هِيمَ
وَإِسْمَا عِيلَ وَإِسْحَقَ وَيَعْقُوبَ وَالاَسْبَاطِ وَمَا اءُوتِىَ مُوسى
وَعِيسى وَمَآ اءُوتِىَ النَّبِيُّونَ مِنْ رَّبِّهِمْ لا نُفَرِقُ بَيْنَ اءَحَدٍ
مِنْهُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ
ترجمه :
(اى اهل كتاب بجاى آنكه هر كدام ديگرى را نفى كنيد) بگوييد:
ما به خدا ايمان آورده ايم و همچنين به آنچه بر ما نازل شده و آنچه بر ابراهيم و
اسماعيل و اسحاق و يعقوب و پيامبرانِ از نسل او نازل شده و آنچه به موسى و عيسى
داده شده و آنچه به ديگر پيامبران از سوى پرودگارشان داده شده (ايمان داريم )، بين
هيچيك از آنان جدايى قائل نيستيم (و ميان آنان تفاوتى نمى بينيم ) و تنها در برابر
خدا تسليم هستيم .
بدنبال آيه قبل كه درگيرى ميان يهود و نصارى را بر سر دينشان مطرح ساخت ، اين آيه
خطاب به آنان و پيروانِ ديگر اديان مى فرمايد، ميان پيامبران الهى ، تفاوتى نيست
زيرا همه آنها از سوى يك خدا آمده اند.
آنچه نيز بر آنها نازل شده ، همه از سوى يك خداست ، پس هر خداپرستى بايد به همه
پيامبران الهى و همه آنچه بر آنها نازل شده ايمان بياورد، نه آنكه فقط پيامبر خودش
را قبول داشته باشد و ديگر پيامبران و كتابهاى آنها را نفى كند.
پيامبرانِ الهى ، همچون معلّمان يك مدرسه اند كه هر كدام تربيتِ گروهى از انسانها
را در مقطعى از زمان ، به عهده دارند و متناسب با رشد فكرى بشر در طول تاريخ ،
خداوند كتاب ها و آيين هاى كامل ترى را براى هدايت بشر نازل كرده است .
اكنون به آيه 137 سوره بقره گوش مى سپاريم :
فَإِنْ ءَامَنُواْ بِمِثْلِ مَآ ءَامَنْتُمْ بِهِ فَقَدِ
اهْتَدُواْ وَّإِنْ تَوَلَّواْ فَإِنَّمَا هُمْ فِى شِقَاقٍ فَسَيَكْفِيكَهُمُ
اللّهُ وَهُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ
ترجمه :
پس اگر (اهل كتاب نيز) به مانند آنچه شما (مسلمانان ) به آن
ايمان آورده ايد، ايمان آورند، حتماً هدايت خواهند شد و اگر سرپيچى نمايند، جز اين
نيست كه آنها در ستيز (با تو)اند. ولى خداوند تو را در برابر آنان كفايت مى كند
زيرا او شنونده داناست .
اين آيه خطاب به مسلمانان مى فرمايد: اگر اهل كتاب به جاى خود محورى و تعصباتِ
نژادى ، همانند شما مسلمانان به همه پيامبران و كتب آنها ايمان آورند هدايت مى
يابند.
ولى اگر خود را محور و ملاكِ حق بدانند و پيروان ديگر اديان و پيامبران آنها را
منحرف بشمارند، اين نشانه ستيز با حق و جدايى از گروه حق طلبان است .
پايانِ اين آيه به مسلمانان دلگرمى مى دهد كه در برابر توطئه هاى دشمنانِ دين ،
خداوند براى شما كافى است زيرا او بر آنچه درباره شما مى گويند و برنامه ريزى مى
كنند شنوا و آگاه است .
اكنون به آيه 138 سوره بقره گوش مى سپاريم :
صِبْغَةَ اللّهِ وَمَنْ اءَحْسَنُ مِنَ اللّهِ صِبْغَةً
وَنَحْنُ لَهُ عَبِدُونَ
ترجمه :
چنين است رنگ آميزى الهى ، و كيست بهتر از خدا در رنگ آميزى
و نگارگرى ؟، ما تنها او را عبادت مى كنيم .
خداوند، اوّل نقّاشِ عالم است . او در آغاز خلقت ، روح انسان را با فطرتى پاك ، رنگ
آميزى نمود، ولى انسان ها بر آن رنگ الهى ، رنگِ خواسته ها و هوس هاى نفسانى ،
كشيدند و آن رنگِ فطرت را از نقشِ وجود پاك ساختند.
تعصبات و گرايشاتِ فردى و گروهى ، رنگ هايى است كه موجب تفرقه و جدايى ميان انسانها
مى گردد در حاليكه بايد همه رنگ هاى نژادى و قومى ، رنگ بازند، تا آن رنگ الهى در
انسان ظاهر گردد.
همه رنگ ها در طول زمان كم رنگ و به مرور بى رنگ مى شوند، جز رنگ الهى كه ثابت و
پايدار است . همه رنگ ها موجب تمايز و جدايى است ، جز رنگ الهى كه مايه وحدت و
برادرى ، آنهم در سايه عبادتِ خداى واحد مى گردد.
معمولاً انسان ها، رنگ پذيرند و در هر جمعى وارد شوند، براى آنكه مورد پذيرش قرار
گيرند، هم رنگِ جماعت مى شوند، در حاليكه سفارشِ دين ، نه هم رنگى ، كه بى رنگى است
.
بى رنگى از همه رنگ هايى كه موجب امتيازطلبى انسانها مى شود چه نام و عنوان ، چه
سنّ و سواد و چه مال و مقام كه در اين بى رنگى ، رنگ الهى ظاهر شود.
اكنون درسهايى را كه از اين آيات آموخته ايم ، مرور مى كنيم
:
1 به جاى تكيه بر نياكان و افتخار به آنان ، در فكر كار خود باشيم كه هر كس در گرو
عمل خود است . مبادا ديگران براى آخرت خود تلاش كنند ولى ما به اَنساب خود دل خوش
كنيم .
2 حق گرا باشيم نه حزب گرا. حق گرايى ، چشم و گوش انسان را براى درك حقيقت باز مى
كند ولى حزب گرايى ، انسان را از ديدن ضعف هاى خود و كمالاتِ ديگران ، كور مى سازد.
3 همراه با ايمان قلبى ، تسليم بودن در عمل هم لازم است . نمى توان ادعاى ايمان
داشت ولى بجاى دستورات الهى تسليمِ هوى و هوسِ خود بود.
4 برترين رنگ ها، رنگِ فطرت الهى است كه خداوند وجود همه انسانها را به آن رنگ ،
آميخته است ، رنگى پايدار، وحدت بخش و مايه صفا و صميميت .
ابتدا به آيه 139 سوره بقره گوش مى سپاريم :
قُلْ اءَتُحَآجُّونَنَا فِى اللّهِ وَلَنَآ اءَعْمَلَنَا
وَلَكُمْ اءَعْمَلَكُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُخْلِصونَ
ترجمه :
(اى پيامبر به اهل كتاب ) بگو آيا درباره خداوند با ما
مجادله مى كنيد در حاليكه او پرودگار ما و شماست و اعمال ما براى ما و اعمالِ شما
از آنِ شماست و ما براى او خالصانه عبادت مى كنيم .
متاءسفانه بعضى پيروان اديان ، كه آشنايى كامل با معارف دينى ندارند، تصور مى كنند
آنها در نزد خداوند مقام و منزلت خاصى دارند و خدا تنها به فكر آنها بوده و تنها
براى آنها پيامبرانى فرستاده است و لذا حاضر به پذيرش پيامبران ديگر و پيروان آنها
نيستند.
در حاليكه خداوند با هيچ قوم و نژادى نسبتِ فاميلى ندارد. همه در نزد او يكسان
هستند و تنها چيزى كه موجب دورى يا نزديكى انسانها از او مى گردد اعمال آنهاست كه
هر كس نيز در گرو عمل خودش هست .
البته عملى مورد قبول واقع ميشود كه خالصانه براى خدا انجام شود كه اين گونه عمل ،
نشانه ايمان واقعى و دورى از هرگونه عقيده شرك آلود است .
اين آيه نشان مى دهد كه انحصارطلبىِ انسان ، گاه به حدى مى رسد كه حتى خدا را هم
تنها براى خود مى خواهد نه ديگران ، و او را تنها خداى خود مى داند نه ديگران . در
حاليكه خداوند در انحصار هيچ دين و آيين يا نژاد و قبيله اى نيست و پرودگار همه
جهانيان است .
اكنون به آيه 140 سوره بقره گوش مى سپاريم :
اءَمْ تَقُولُونَ إِنَّ إِبْرَهِيمَ وَإِسْمَعِيلَ وَإِسْحَقَ وَيَعْقُوبَ
وَالاَسْبَاطَ كَانُواْ هُوداً اءَوْ نَصَرى قُلْ ءَاءَنْتُمْ اءَعْلَمُ اءَمِ
اللّهُ وَمَنْ اءَظْلَمُ مِمَّنْ كَتَمَ شَهَدَةً عِنْدَهُ مِنَ اللّهِ وَمَا
اللّهُ بِغَفِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ
ترجمه :
(اى اهل كتاب ) آيا مى گوييد كه ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و
يعقوب و پيامبران از نسل او، يهودى يا نصرانى بوده اند؟ (اى پيامبر به آنان ) بگو
شما بهتر مى دانيد يا خداوند؟ و كيست ستمكارتر از آن كس كه گواهىِ الهى را (درباره
پيامبران ) كه نزد اوست كتمان كند و خداوند از اعمالِ شما غافل نيست .
بعضى از پيروان حضرت موسى و حضرت عيسى ، براى اثبات حقانيت دين خود و نفى اديان
ديگر، چنين ادعا مى كردند كه حتى حضرت ابراهيم و پيامبران پس از او نيز، بر آيين
آنها بوده اند.
با آنكه از جهت تاريخى حضرت موسى و حضرت عيسى ، پس از آن پيامبران آمده اند و چنين
ادعايى ، جز تعصّب بى جا و نژادپرستى باطل ، هيچ دليل ديگرى نمى تواند داشته باشد.
قرآن ، تحريف و يا كتمان حقيقت را بزرگ ترين ظلم مى داند زيرا چه بسا موجب انحراف
در عقيده و فكرِ نسل ها و عصرهاى مختلف و مانع رشد و تكاملِ فرهنگىِ جامعه بشرى
گردد.
اكنون به آيه 141 سوره بقره گوش مى سپاريم :
تِلْكَ اءُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَهَا مَا كَسَبَتْ وَلَكُمْ
مَا كَسَبْتُمْ وَلاَ تُسئَلُونَ عَمَّا كَانُواْ يَعْمَلُونَ
ترجمه :
(به هر حال ) آن امّت بگذشت ، آنچه بدست آوردند براى خودشان
و آنچه هم شما بدست آورده ايد از آنِ خودتان است وشما از كارهايى كه آنها انجام
داده اند بازخواست نمى شويد.
اين آيه در پاسخ به ادعاهاى پوچ برخى يهود و نصارى كه در آيه قبل آمد، مى فرمايد
چرا در فكر كشاندن سابقه تاريخى خود تا زمان حضرت ابراهيم هستيد.
يك جامعه زنده بايد بر اعمال خويش متكى باشد نه به تاريخ گذشته اش . پيامبران و
اقوام پيشين همه درگذشتند و اعمالشان مربوط به خودشان است چنانكه شما نيز مسئول
اعمالِ خودتان هستيد.
فضيلت ، امرى اكتسابى است كه هر فرد و گروهى بايد خودش آنرا بدست آورد، نه امرى
موروثى كه فرزندان از پدران به ارث برند.
اكنون درسهايى را كه از اين آيات مى آموزيم مرور مى كنيم :
1 خدا، خداى همه انسانها بلكه همه موجودات است . او در انحصار هيچ دين و آيينى نيست
و هيچ كس يا گروهى در نزد او امتيازى ندارد. تنها عمل انسانهاست كه مايه قرب يا
بُعد آنها از او مى گردد.
2 تحريف حقايق دينى و تاريخى ، ظلم فرهنگى به نسل بشر است كه در نزد قرآن بزرگ ترين
ظلم ها به حساب مى آيد.
3 به فكر عمل خويش باشيم نه آنكه به تاريخ گذشتگان مغرور شويم و فخرفروشى كنيم ، نه
نيكى آنها براى ما پاداشى آورد و نه بدى آنها موجب كيفر ما گردد.
4 قبله يعنى به آن سوى كه خدا فرمان داده روى كنيم نه آنكه خدا در آن جهت باشد. پس
چه آن زمان كه رو به بيت المقدس بوده ايم و چه اكنون كه رو به كعبه مى ايستيم ،
تفاوتى نمى كند زيرا هر دو به فرمان خدا بوده است نه خواستِ خودمان .