نسيم ايمان
تفسير سوره مومنون

آيه الله سيد مرتضى حسينى نجومى‏

- ۳ -


(برپا دارندگان نماز)

9 والذين هم على صلواتهم يحافظون؛

و مؤمنان آنانند كه بر نمازهاى خود محافظ و نگاهبان‏اند.

نخستين آيه درباره ويژگى‏ها و صفات مؤمنان خشوع در نماز بود و آخرين آيه از صفات آنان نيز محافظت بر نمازهاست؛ محافظت بر آداب و شرايط و دقت در زمان و مكان و تعداد. خشوع با محافظت تفاوت دارد. خشوع، صفت نماز گزار است در حال به جا آوردن نماز و آن اثر ايمان مؤمن در همه نمازهاى اوست. به همين جهت نماز را در آيه شريفه خشوع مفرد آورده تا اشاره باشد بر خشوع مؤمن در نمازش، ولى محافظت نماز تعهد بر شرايط آن از مقدمات و مقارنات خوددارى از مبطلات مى‏باشد و به همين جهت، فرمود: بر نمازهايشان كه هر نمازى وقتى و شرطى و عددى دارد و اين تفاوت، شاهدى است كه مراد از اين آيه شريفه، همانا محافظت بر افراد و اوقات و خصوصيات نمازهاست؛ يعنى مؤمنان با كمال دقت مراقبت بر نمازها دارند كه چيزى از آن‏ها فوت نشود.

در همه آيات پيشين، صفات مؤمنان با جمله اسميه آمده است، مانند: خاشعون، معرضون، فاعلون، حافظون و راعون و در اين آيه با جمله فعليه (يحافظون) آمده تا اشاره باشد بر تجدد و تكرر حال صلات و اختلاف احوال آن.

در كتاب‏هاى قديم گفته‏اند كه در قرن اول هجرى سحرها و بعد از فجر، راه‏ها پر از مردمى بود كه با چراغ دستى‏هاى خود به مسجد مى‏رفتند، در سحرهاى شب‏هاى جمعه: و اسفا كه آن رسم‏ها از ميان رفته است و گفتند: اولين سستى و ناتوانى كه در عبادات مردم در اسلام واقع شده، همانا ترك رفتن سحرها به مسجد بود.

(جاودانگى در بهشت)

10 و أولئك هم الوارثون؛

11 الذين يرثون الفردوس هم فيها خالدون؛

اينان تنها ايشان وارثانند، آنان كه بهشت فردوس را به ارث برده و هم ايشان در آن جاودانه خواهند ماند.

مؤمنان، وارثان بهشت‏اند؛ آنان با رفتار شايسته در دنيا وظايف خود را به پايان مى‏برند و در نتيجه عاقبت كار آنان به بهشت مى‏كشد و آنان برندگان بهشت برين پايدار بى پايان و زوال در آن‏اند. آنچه را كه خداوند متعال براى مؤمنان حقيقى فراهم آورده است. آنان آن نعمت‏ها و فيوضات را به جزا و پاداش در مى‏يابند كه گويى حق آنان بوده و بى شريك و سهيمى به آنان منقل شده است.

آيه شريفه: الذين يرثون فردوس بيان كيفيت و چگونگى و ارزش غير قابل توصيف ارث مؤمنان را بيان مى‏دارد كه فردوس ارث آنان است.

فردوس، باغ و بستانى كه از طراوت و زيبايى حيرت‏انگيز و وصف ناشدنى است؛ همان طور كه بعضى از باغ‏هاى دنيايى را از راه مبالغه و شگفتى فردوس و بهشت برين تشبيه مى‏كنند واژه فردوس را بعضى رومى و عده‏اى فارسى و برخى حبشى گفته‏اند و اگر چنين باشد از باب توافق در لغت است و قرآن بى نياز از كلمات غير عربى است.

الذين يرثون الفردوس پايان كار مؤمنان بهشت برين و فردوس علا است كه گويى همچون ميراث بازمانده از ديگران بديشان مى‏رسد.

از پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) نقل شده است كه:

ما منكم من احد الا وله منزلان: منزل فى الجنة و منزل فى النار. فان مات و دخل النار و ورث اهل الجنة منزله:

نيست از شما احدى مگر آن كه براى او دو منزل و جاى‏گاه است.

منزلى در بهشت و منزلى در آتش، اگر دوزخى شده وارد جهنم گردد، اهل بهشت منزل گاه او را به ارث مى‏برند.

در كتاب شرح الايات الباهره از امام موسى بن جعفر روايت شده كه درباره آيه شريفه: قد افلح المؤمن فرمود: اين آيه در شأن رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) و اميرالمومنين (عليه السلام) و فاطمه و حسن و حسين (عليهم السلام) نازل شده است.

البته آيه شريفه عموميت دارد و بالاترين و والاترين مصاديق مؤمنان، هر آينه خمسه طيبه (عليهم السلام) مى‏باشند.

على بن ابراهيم قمى از حضرت صادق (عليه السلام) نقل كرده كه خداوند خلقى را نيافريد مگر آن كه منزلى در بهشت و منزلى در آتش براى او قرار داد. چون اهل بهشت در بهشت و اهل آتش در منزل‏گاه آتشين خود سكوت يافتند، منادى آنان را ندا كند كه اى اهل بهشت، مشرف بر جهنم شويد. پس بر اهل آتش مشرف شوند كه پرده از منازل و جايگاه‏هاى آنان در جهنم برداشته شود. سپس آنان را مى‏گويند كه: اين جايگاه‏هاى شما بود كه اگر خداوند را عصيان و نافرمانى مى‏كرديد داخل آن مى‏گرديديد. حضرت فرمود: اگر كسى از شدت خوش‏حالى مى‏مرد هر آينه بهشتيان از شدت خوش‏حالى آن روز مى‏مردند كه متعال عذاب را از آنان بازداشت.

پس از آن منادى ندا كند: اى اهل آتش، سرهاى خود را برگيريد و آنان سرهاى خود را بر مى‏دارند و جاى‏گاه‏هاى خود را با نعمت‏هاى بهشتى مى‏نگرند. آنان را مى‏گويند: اين منازل و جايگاه‏هاى شما بود و اگر پروردگارتان را پرستش مى‏كرديد بدين جايگاه‏ها داخل مى‏شديد. حضرت فرمود اگر كسى از شدت اندوه مى‏مرد هر آينه جهنميان از شدت غصه مى‏مردند و چنين است كه بهشتيان منازل بهشتى جهنميان را به ارث مى‏برند و جهنميان منازل جهنمى بهشتيان را و اين است فرموده خداى متعال:

اولئك هم الوارثون الذين يرثون الفردوس هم فيها خالدون‏(43).

هم فيها خالدون عالم آخرت، عالم بقاست و زوالى در آن نيست، چه بهشت بهشتيان باشد و چه دوزخ دوزخيان، و حضرت امير (عليه السلام) فرمود: خلفتم للبقاء لاللفناء.

(آفرينش انسان)

12 و لقد خلقنا الانسان من سلالة من طين؛

13 ثم جعلناه نطفة فى قرار مكين؛

و به تحقيق آفريديم انسان را از عصاره و كشيده از گل، سپس آن را نطفه‏اى در قرارگاه مطمئن (رحم) قرار داديم.

خداوند متعال در آيات پيشين اوصاف مؤمنان راستين را بيان فرمود با مژده رستگارى ابدى آنان و هم چنين پاداش ارزشمند و بى‏مانندى را كه در پايان حيات دنيايى‏شان و صحراى قيامت بدان‏ها عطا مى‏كند؛ يعنى خلود در بهشت برين را بيان داشت، آن‏گاه وجدان انسانى و فطرت ايمانى او را بيدار باشى مى‏زند كه به موضوع آفرينش خود و اسرار عجيب آن نظرى افكند كه روشن‏ترين راه براى تحصيل ايمان و معرفت، همانا تأمل در سير خلقت خود و شگفتى عالم آفرينش است، چه از اسرار و شگفتى‏هاى جهان درونى او و چه اسرار و رازهاى شگرف عالم هستى بيرون از او، تا با تأمل در اين شگفتى‏ها و عجايب و گردش و سير در آفاق و انفس ايمان آورد كه او مخلوق و پرورده رب مهربان خويش است، خداوندى كه يگانه و بى شريك است و هر انسانى بايد تنها او را بپرستد و براى او هيچ شريكى و انبازى نگيرد.

به تحقيق كه ما انسان را از سلاله و عصاره‏اى از گل و طين آفريديم. سلاله چون عصاره، چيزى كه برگرفته از چيزى و كشيده و بيرون آورده از آن باشد. طين گل خاك و آبى مخلوط به هم، آن چنان كشيده‏اى، چون موى از خمير. شگفتا كه آدمى با اين همه استعدادها و شايستگى‏ها و با اين همه به خود باليدن از خاكى بى ارزش خلق شده است. برترين موجودات جهان و افضل مخلوقات از خاكى خلق شده است كه لگدكوب همان انسان است (و دربى ارزشى، ضرب‏المثل)، آيا اين به راستى نهايت قدرت نمايى خداوندى نيست كه از خاكى بى قيمت و بى ارزش اين چنين موجود بديع و زيبا و شگفت‏آور را پديد آورد.

اين همه عجايب و شگفتى‏هاى انسانى از مواد بسيار ريزى كه از ميلياردها اجزاى طبيعت حاصل و خلاصه و سلاله شود و در جرم صغيرى، عالم اكبر منطوى گردد.

اين، نخستين گام آفرينش انسان است. بعد از آن، خداوند او را به نطفه تبديل كرده و در سومين مرحله او را در جايگاهى مكين و استوار و قرارگاهى امن و امان قرار مى‏دهد: ثم جعلناه فى قرار مكين.

همين آب كشيده شده، از تمام نعمت‏هاى خلقتى كه انسان از آنها استفاده كرده با يك تركيب و نزديكى زن و مرد به رحم زن قرارگاه مكين و استوار منتقل مى‏گردد. ميليون‏ها جانور بسيار ريزى به شكل زالو كه بسيار پرشتاب در حركتند، از صلب مرد خارج مى‏گردند و در قرارگاه مكين (رحم) جاى مى‏گيرند. اين نطفه‏ها آن قدر ريزند كه با پنجاه هزار بار بزرگ كردن با ميكروسكوپ‏هاى بسيار قوى قابل رؤيت است و شگفتا كه در هر نزديكى ممكن است تا دويست ميليون از اين جانوران از مرد خارج شود و فقط يكى يا بيشتر در رحم مى‏ماند و مبدأ پيدايش انسانى يك قلو يا بيشتر مى‏گردد و باقى آنها همه از بين مى‏رود و عجبا كه هر فرد از آن ميليون حيوان وارث خصوصيات روحى و جسمى مرد است و گه گاه تا دو سه نسل اين اين خصوصيات به وراث مى‏رود.

قرارگاه مكين اين حيوانات بسيار ريز، همان رحم زن است كه از موقعيت خاصى در بدن انسان برخوردار است.

در واقع، محفوظترين نقطه بدن كه از هر طرف كاملاً تحت حفاظت است: ستون فقرات و دنده‏ها از يك طرف، استخوان نيرومند لگن خاصره و پوشش‏هاى متعدد شكم از سوى ديگر و حفاظت‏هايى كه از ناحيه دست‏ها به هنگام خطر انجام مى‏گيرد، همگى شاهد استوارى اين قرارگاه امن و امان است و عجيب آن كه گه گاه كه زن مى‏خواهد خود را از بلايا و سختى‏هايى كه بر جسم او وارد شود، حفظ كند به حالتى در مى‏آيد كه غالباً مايه حفاظت اين قرارگاه مكين است و در همين مهد امن و امان، نطفه چهره‏هاى گوناگون خلقت را به خود مى‏گيرد و مراحل خلقتى را پشت سر مى‏گذارد. از همين جا كه در مى‏يابيم چرا رحم زن را قرارگاه مكين شمرده است؛ چون هم تمكن نگه دارى و حفظ نطفه را از فساد و هدر رفتن دارد و هم نطفه در آن تمكن زيست دارد.

انتقال اين سلاله طين به رحم زن و قرارگاه مكين زاييده نعمتى است كه خداوند متعال براى حفظ نوع بشر و بقاى نسل او عنايت كرده است و آن همان تمايل جنسى است كه پدر و مادر به عيش و عشرت به كنار يكديگر مى‏روند، ولى عنايت الهى اين عشرت را هدر نمى‏دهد و با او بقاى نسل آدمى را فراهم مى‏آورد.

(مراحل تكامل جنين)

14 ثم خلقنا النطفة علقة فخلقنا العلقة مضغة فخلقنا المضغة عظاماًفكسونا العظام لحماً ثم أنشأناه خلقاً آخر فتبارك الله احسن الخالقين؛

سپس نطفه را به صورت علقه (خون بسته) و علقه را به صورت مضغه (چيزى شبيه گوشت جويده) و مضغه را به صورت استخوان‏هايى درآورديم و سپس بر آن استخوان‏ها گوشت پوشانديم و از آن پس آن را آفرينش تازه‏اى ايجاد كرديم، بزرگ و مبارك است خداوندى كه بهترين خلق كنندگان است.

نطفه بعد از انتقال به رحم، به صورت علقه همچون خون بسته، درآمده و سپس چون گوشتى كوبيده شده (مضغه) در مى‏آيد و بعد از اين مرحله، سلول‏هاى اين مسافر عجيب تبديل به سلول‏هاى استخوانى مى‏شود: فخلقنا المضغة عظاماً. و سپس مضغه را استخوان خلق كرديم و پس از اين مرحله تدريجاً عضله‏ها و گوشت روى آن را چون لباس مى‏پوشاند؛ گوشت، روى آن ساخته و پرداخته مى‏گردد، نه آن كه عظام و استخوان‏ها تبديل به گوشت شوند: فكسونا العظام لحماً.

اين جمله يك دنيا لطافت دارد. لباس، مايه زينت و زيبايى است و اگر اين لباس بر استخوان‏ها نبود چقدر اندام انسانى زشت و نازيبا بود و چه قدر وحشتناك، همان گونه كه اسكلت‏ها مايه وحشت است. لباس حافظ بدن است.

گوشت‏ها و عضله‏ها، حافظ استخوان‏هاست و چه بسيار استخوان‏ها را از آسيب‏ها و ضربه‏ها كه بر بدن وارد مى‏شود حفظ مى‏كند و گذشته از اين كه همچون لباس بدن استخوانى انسان را از سرما و گرما حفظ مى‏كند.

مراحل گوناگونى را كه آفرينش نطفه مى‏پيمايد هر كدام عالم عجيبى دارد و علو از شگفتى‏هاست و در زمان ما چه كتاب‏ها در مورد آن نوشته‏اند كه يكى از آنها كتاب رازهاى جهان آفرينش مى‏باشد. سبحان الله هنگامى كه قرآن از مراحل گوناگون خلقت جنينى انسان و شگفتى‏هاى آن سخن به ميان مى‏آورد اثرى از علم جنين‏شناسى و دانش آن نبود.

دقت در اين موجود عجيب كه با چشم مسلح به زحمت قابل رؤيت است روشن مى‏سازد كه چگونه در مخفى‏گاه رحم محل امن و امان خود هر روز شكل و نقش تازه‏اى به خود مى‏گيرد. گويى جمعى نقاش چيره‏دست، گروهى صنعت‏گر مبدع و ماهر در كنار اين قطره آب نشسته‏اند و شب و روز روى آن كار مى‏كنند تا اين ذره ناچيز را در زمان بسيار كوتاهى با ظرافت فوق‏العاده از مراحل و گذرگاه‏ها مختلف حيات بگذارند و آن هنگام كه پاى به عالم بيرون از رحم مى‏گذارد و چند صباحى بر او مى‏گذرد آن چنان زيبايى خيره كننده‏اى دارد هيچ انسانى از ديدن او سير نمى‏گردد.

اين موجود بسيار زيبا و ظريف آن هنگام كه نطفه بود اجزاى آن همگى به هم مانند بود، پس چگونه جزئى از نطفه، چشم و جزئى از آن، گوش و جزئى، استخوان و اجزاى ديگر، اعضاى ديگر شدند؟ هر كدام از اين اعضا خود چون كارخانه‏اى بهت‏آور و شگفت‏انگيز به انجام وظيفه مشغول مى‏شوند. مرد خود كه چنين قدرتى نداشت و از انجام دادن اين تقسيمات ناتوان بود. اجراى ذره بينى كه از پيكر مرد پيدا و جدا شده بود فاقد عقل و قدرت بود و از نظر دانايى و توانايى ميليون‏ها بار ناتوان‏تر از خود مرد، زن هم مانند مرد فاقد اين قدرت بود. ماده هم كه شعور ندارد تا مبادى اعضا را از يكديگر جدا كند، سپس آنها را به فعليت و توانايى خالصشان برساند. پس چه دانش و چه قدرتى اين كارخانه دقيق پيكرسازى را ساخته و به كار انداخته است؟ كارخانه‏اى كه مواد اوليه‏اش يك چيز است؛ همان نطفه‏ها. جانوران يك جور و يك‏سان، ولى فرآورده‏هاى گوناگون از نظر حجم و رنگ و اثر و چيزهاى ديگر بيرون مى‏دهد، آن‏گاه همه را جمع كرده يك مجموعه واحد و شخصيتى يگانه درست مى‏كند، كاش مى‏شد از مراحل رشد و نمو اين نطفه و جنين به طور كامل تصوير بردارى كرد و اين مراحل را از مقابل چشمان حيرت زده محققان و بينندگان گذراند، تا همگان به روشنى آفتاب، شگفتى‏هاى اين سفر انسانى را ببينند. علم جنين‏شناسى زمان و تحقيقات روز افزون دانشمندان، چه مسائل و مرحله‏ها را روشن كرده است. اما دنيا دنيا سيرها و سفرها از اين موجود عجيب هنوز در پرده ابهام است و همين مقدار را هم كه بشر بدان دست يافته است خوب كه مى‏نگرد و متوجه اين آفرينش عجيب مى‏گردد، بى اختيار آيه شريفه: فتبارك الله احسن الخالقين را با خود زمزمه مى‏كند.

اين‏ها مراحل مادى همان نطفه بود و مرحله بسيار مهم آفرينش را خداوند تذكر مى‏دهد كه: ثم انشاناه خلقا آخر فتبارك الله احسن الخالقين؛ سپس آن را آفرينش تازه‏اى ايجاد كرديم، بزرگ و مبارك خداوندى كه او بهترين آفرينندگان است. انشاء از نشأ به معناى ايجاد، پرورش و تربيت چيزى است و خلق به معناى ايجاد با اندازه‏گيرى دقيق خداوند - تبارك و تعالى - در اين جمله تغيير تعبير داده، مراحل پيشين آفرينش انسانى را با تعبير خلق و آفريدن آورده است و در اين جمله، تعبير به انشأ و پيدايش چيزى جديد و نو فرمود كه از جنس مخلوقات پيشين نبوده خلق و و ايجادى بدون اتكا بر مقدمات قبلى است به همين جهت در اين جمله كلمه ثم آورده تا تمايزى ميان مراحل قبلى از نطفه و علقه و مضغه و عظام بوده باشد.

مراحل قبلى از جهات مادى و آفرينشى، همچون اوصاف، خواص، رنگ، طعم، شكل و غير اينها از يك سنخ هم جنس و هم ماده بودند. اما اكنون خلقتى نو به او عنايت مى‏فرمايد كه حقيقت انسانى و محل فيوضات علم، قدرت و حيات است.

اين حقيقت، مادى نبوده و پوشيدنى نيست. آن هنگام كه ملك الموت جان انسان‏ها را مى‏گيرد اين حقيقت را مى‏گيرد، نه آنچه در قبر مى‏ماند و متلاشى مى‏گردد و مى‏پوسد. آن جسم و بدن، آلت و ابزار حقيقت جان آدمى بود، نه خود او. اين جاست كه آدمى از دل و جان بر اين قدرت نمايى بى‏نظير كه در ظلمت‏كده رحم اين چنين تصوير بديعى با اين همه عجايب و شگفتى‏ها و قطره آبى نقش مى‏زند آفرين‏ها مى‏گويد. بر آن علم و حكمتى كه اين همه استعداد و شايستگى را در موجودى به اين خردى و ناچيزى ايجاد كرده آفرين‏ها مى‏گويد و از دل و جان، كلام خداوند را مى‏خواند كه: فتبارك الله احسن الخالقين و خداوند خود بهترين ميزان كننده و اندازه گيرنده است كه هر چيزى را با تقدير و اندازه‏گيرى عجيب و بهت‏آور به ميزان و مقدار خاص خود مى‏آفريند: و خلق كل شى‏ء فقدره تقديراً(44).

آرى، او بهترين خلق كنندگان است. اگر بندگان او بخواهند چيزى را بسازند، از مراد موجود اين جهان كه خداوند آفريده و در اختيار آنان نهاده است، استفاده كرده و چيزى نو را به اذن خداوند پديده آورند و اختراع مى‏كنند، آن هم با انواع ضعف‏ها و كاستى‏ها و باز هم به اذن خداوند. امام آفرينش ايجاد توسط خداوند، نه نيازمند كمك و ماده و نقشه‏اى است و نه با ضعيف‏ها و نقص‏ها همراه است.

(چشيدن مرگ)

15 ثم انكم بعد ذلك لميتون؛

و سپس شما به يقين بعد از اين هر آينه مردگانيد.

خداوند متعال، آخرين مرحله يقينى را كه پيش چشم همه انسان‏هاست، بيان مى‏دارد و اين مرحله، آخرين مراحل تدبير الهى در دنيا براى انسان‏هاست و همان‏گونه كه مراحل يقينى و محسوس همگان است، اين مرحله را هم به چشم خويشتن مى‏بينند و لذا جمله را اسميه و تاكيد ان و لام تاكيد و صفت مشبهه (ميتون) آورد تا حتميت قضيه را بيان دارد كه مرگ از مراحلى است كه به طور وجوب و حتم در مسير تقدير شما انسان‏هاست. همچنان كه خداوند متعال فرمود:

كل نفس ذائقه الموت و نبلوكم بالشر والخير فتنة و الينا ترجعون‏(45)؛

هر كسى از شما چشنده مرگ است و شما را به شر و خير مى‏آزماييم و به سوى ما باز مى‏گرديد.

و فريق فى الجنة و فريق فى السعير(46).

اين انسان با اين همه شگفتى‏هايش و با آن همه عجايبى كه در مسير ساختمان او به كار مى‏رود تا ابد زنده نمى‏ماند؛ زمانى فرا مى‏رسد كه همان ساختمان عجيبى كه آن همه دقت در پيدايشش به كار رفت، از هم فرو مى‏ريزد و خلق جديد او كه همان نفس و روح او باشد و همين اعمال خويشتن باقى مى‏ماند.

(روز حشر)

16 ثم انكم يوم القيامة تبعثون

و پس از آن حتماً شما در قيامت برانگيخته مى‏شويد.

آخرين مرحله و تماميت تدبير و تقدير خداوندى و آخرين نقطه در مسير آدمى آن است كه به مقتضاى ماندگارى و هميشگى هر كه در آنجا پاى گذارد ديگر بيرون آمدنى نيست. نبايد اين تصور پيش آيد كه آفرينش اين جهان و اين نظام و اين طى مراحل عجيب نطفه انسانى بى‏هدف و بيهوده بوده است.

اين نظام كاملا هدفمند بوده و به عالم جزا و پاداش اعمال دنيايى انسانى مى‏پيوندد. پس بدانيد كه در قيامت برانگيخته و به پاداش‏ها و جزاها فراخوانده خواهيد شد.

مرحله دهم و آخرين مرحله عبارت است از حركت انسانى و استقرار ابدى او و تحقق غايت و هدف خلقت او.

اگر آدمى به راستى اين آخرين مرحله و سرانجام را نمى‏پذيرد، مرحله‏هاى پيشين را كه قطعاً و يقيناً مى‏بيند و خلقت مداوم و مستمر انسان‏ها را كه در مى‏يابد، پس ايمان به اين آخرين مرحله پيدا كرده و يقيناً همان طور كه تا آستان مرگ پيشرفت به مرحله بعث و حساب نيز خواهد رسيد و بايد آماده پاسخ‏گويى به اعمال و رفتار خود گردد.

همين مضمون در آيات پنجم تا هفتم سوره حج نيز بيان شده است:

اى مردم! اگر در رستاخيز و بعث شك داريد، ما شك را از خاك آفريديم و سپس از نطفه و بعد از خون بسته شده و سپس از مضغه كه بعضى داراى شكل و خلقت است (و) بعضى بدون شكل: مخلقة و غير مخلقة و اين جهت است تا براى شما روشن سازيم كه بر هر چيز قادريم. جنين‏هايى را كه بخواهيم تا مدت معينى در رحم مادران قرار مى‏دهيم و سپس شما را به صورت طفل بيرون مى‏فرستيم و هدف آن است كه به رشد و بلوغ و شايستگى برسيد، در اين ميان بعضى از شما مى‏ميرند و بعضى آنقدر عمر مى‏كنند كه به فرسودگى و بدترين مرحله زندگى و پيرى (ارذل العمر) مى‏رسند؛ آن چنان كه با پيرى چيزى از دانستنى‏هاى خود را به خاطر نخواهند داشت. همين زمين در فصل زمستان آن را مرده و خشك مى‏بينى و آن هنگام كه باران را بر آن فرو مى‏باريم به حركت در مى‏آيد و رشد مى‏كند و انواع گياهان شاداب و زيبا را مى‏روياند: من كل زوج بهيج اين بدان جهت است كه بدانيد خداوند حق است و مردگان را زنده مى‏كند و بر هر چيز توانا است و اينكه در رستاخيز شكى نيست و خداوند تمام كسانى را كه در قبرها آرميده‏اند، زنده مى‏كند.

خلقت آسمان‏ها و تسلط بر آن‏ها

17 و لقد خلقنا فوقكم سبع طرائق و ما كنا عن الخلق غافلين؛

و به تحقيق كه ما آفريديم بالاى سر شما هفت راه و ما از خلق خود هيچ‏گاه غافل نبوده و نيستيم.

براى طرائق جمع طريق تفسيرهاى گوناگونى ذكر كرده‏اند، همچون راه با طبقه‏هاى روى هم چيده شده ي پهن شده و روى هم چيده شده و اگر آن را به معناى راها معنا كنيم بايد به معناى راه‏هاى عبور و مرور باشد و تا با نزول امر از ناحيه حضرت حق متعال و صعود اعمال ما به سوى او و هبوط و عروج ملائكه متناسب باشد، مثل: اليه يصعد الكلم الطيب و العمل الصالح يرفه‏(47)؛ به سوى او كلم طيب بالا مى‏رود و آن عمل صالح را بالا مى‏برد. يا درباره ملائكه فرمود:

و ما نتنزل الا بأمر ربك‏(48)؛

و ما نازل نمى‏شويم مگر به امر و دستور پروردگارت.

و اگر طرايق به معناى آسمان‏ها گرفته شود، طبعاً به معناى محيطهايى است كه ما را در بر گرفته‏اند و ظهور كلمه هفت (سبع) در تعيين و تقدير ميزان معين است؛ نه به معناى تكثير و تمثيل و كنابه از زيادتى.

با پيش‏رفت علوم بشرى، به ويژه هيئت و كيهان‏شناسى امروز، آسمان به معناى طبقه هوا با مدارهاى سيارات خانواده خورشيدى و يا حتى كهكشان مجموعه‏ها و يا غير اين‏ها نيست؛ امروز با تلسكوپ‏هاى بسيار قدرتمند باز هم بشر قدرت ديد خود را از دست مى‏دهد، با آنكه به قدرت رصد ستارگانى به فاصله ميلياردها سال نورى رسيده است و حساب اين مقدار فاصله با سرعت حيرت‏انگيز نور در هر ثانيه براى انسان شگفت‏انگيز است. باز هم بشر امروزى آگاه شده است كه ميلياردها كهكشان كه هر كدام ميلياردها خانواده‏هاى خورشيدى ومنظومه‏ها را در بر گرفته است در جريان و گردش‏اند و از كجا معلوم كه عالم خلقت ما در سرآغاز است، نه پايان و ذره‏اى كوچك در برابر جهان بس با عظمت. با اين گستردگى و عظمت، چگونه مى‏توان گفت كه مراد از آسمان‏هاى هفت‏گانه، طبقه هوا يا مدارات سياره‏هاى منظومه شمسى و يا حتى مجموعه كهكشان‏ها باشد، بلكه مجموعه آنچه كه به چشم مسلح مى‏آيد، همان آسمان اول است كه خداوند متعال مى‏فرمايد: انا زينا السماء الدنيا بزينة الكواكب‏(49)؛ ما آسمان دنيا را به زينت‏هاى ستارگان زينت داديم.

پس شايد آسمان‏هاى ديگر از مجموعه عالم مادى و فيزيكى اين جهان خارج و به معانى ديگرى اشراف سماوى و متعالى بر عالم فيزيكى جان ما داشته باشد. و قرآن به اين مجموعه عنوان هفت آسمان را داده است.

اين مجموعه چون فضل و بندى به هم پيوسته، هم‏ديگر را نگه مى‏دارند و وسعت و عظمت اين عالم موجب نمى‏شود خداوند متعالى كه آفريدگار حافظ آن از بدو تا ختم است. از آن غافل شود، بلكه هيچ كدام، از خداوند منقطع و بى‏ارتباط نبوده و از تحت مراقبت او بيرون نمى‏باشد. لذا خداوند متعال در آخر آيه شريفه فرمود: كنا عن الخلق غافلين. كلمه خلق اشاره به آن است كه خلقت، آفريده پروردگار و شاهدى بزرگ بر علم و توجه او به آن است؛ آفريننده عالم و قادر از آفريده خود هيچ‏گاه غافل و ناتوان نيست.

(باران، لطف الهى)

18 و انزلناه من السماء ماء بقدر فأسكناه فى الارض و انا على ذهاب به لقادرون؛

و ما از آسمان آب فرو فرستاديم به مقدار معين، سپس آن را در ميان پايدار و ساكن كرديم، در حالى كه ما براى از بين بردن آن كاملاً تواناييم.

عرب به آنچه در بالاى سر بوده و سايه افكن باشد، مثل سماء البيت، يعنى سقف خانه، سماء مى‏گويد.

و ما را از بالاى سر شما (ابرهاى بالاى سر شما) آب (باران، نازل كرديم، آن هم به مقدار معين كه مقتضاى مصلحت و تدبير تام و شايسته الهى است كه او خالق و مقدر است و هر چيزى را به مقتضاى او اندازه‏گيرى مى‏كند، حتى آب نازل از ابرها، نه يك قطره كم و نه يك قطره بيش از آنچه تدبير و مصلحت اقتضا مى‏كند و لطف آن كه هر ابرى به مقتضاى ظرفيت خود باران مى‏بارد و خداوند هم آن آب‏ها و باران‏ها را در زمين ساكن و مستقر و در انبارهاى زيرزمينى و ظرفيت‏هاى زيرين سطح زمين محافظت و ذخيره مى‏كند، سپس به صورت چشمه سارها و نهرها و چاه‏ها از منابع آنها، چه از كوه ها و چه از منابع زيرزمينى در زمين‏هاى هموار ظاهر و جارى مى‏كند و مايه حيات را در زندگى كره زمين فراهم مى‏آورد، حال آن كه اگر خداوند مى‏خواست، مى‏توانست آن آب‏ها را به كلى از ميان ببرد تا قطره‏اى نصيب نيازمندان آن نشود.

از نعمت‏هاى خداوندى، تشكيل ابرها از درياها و اقيانوس‏هاست كه با آب‏هاى شور و تلخ، آب خوش گوار از ابرها مى‏ريزد و مايه بهره‏ورى نيازمندان آن آبها از نباتات و جان داران مى‏گردد. مگر ممكن بود دست بشرى اين همه صحراها، دشت‏ها، سركوه‏هاى بلند، دره‏هاى صعب‏العبور و بيابان‏هاى گسترده بى كران را سيراب كند. لطف و رحمت خداوندى آب باران را به اندازه‏اى فرو مى‏بارد كه نه آن قدر زياد باشد تا زمين را غرق و بى بهره سازد و نه آن قدر كم كه تشنه كامان در جهان - گياهان و حيوانات - سيراب نگردند.

نياز گياه و حيوان به آب دائمى است و هميشه باران نيست و باز هم لطفى ديگر از خداوند متعال: آب نازل از آسمان در زمين و مخزن‏هاى زير زمينى ساكن و نگه مى‏دارد تا به تدريج نياز نيازمندان فراهم آيد. شگفتا اگر همه قشر زمين از گل‏هاى رس يا سنگ‏هاى سخت نفوذناپذير بود. آب‏ها در يك جا مى‏ماند، چه بسا آلوده و موجودات زنده مى‏شد و حيات از روى كره زمين رخت بر مى‏بست و اگر همه سطح زمين نفوذناپذير بود و آب‏ها را در قعر خود فرو مى‏برد با گذشت زمان اندكى بعد از قطع باران، همه جا خشك شده و قطره‏اى آب در دسترس نبود.

سطح رويين زمين نفوذپذير و قشر زيرين سخت و نفوذناپذير است. آب‏ها از سطح زمين به داخل آن نفوذ و در آن جا مهار و ذخيره مى‏گردد و ديگر بار از راه چشمه‏ها و چاه‏ها و قنات‏ها مورد استفاده واقع مى‏شود، بى آن كه آلوده گشته بگندد و ناگوارى‏ها و زحمت‏ها ايجاد كند، بلكه چه بسا عبور آب‏هاى آلوده از قشرهاى مختلف نفوذپذير زمين سبب تصفيه آن‏ها مى‏گردد و بشر امروزين هم طريقه تصفيه آب‏ها را از منابع طبيعى آموخته است.نگه دارى باران‏ها و آبها تنها در منابع زيرزمينى نيست. چه بسا افراشتگى‏ها و مرتفعات كوه‏ها مخزن برف‏هاى انباشته شده باشد و همه ساله به تدريج آب و نياز نيازمندان را مرتفع مى‏سازد و هرچه حرارت هوا بيشتر شود آب بيشتر به دست آمده، به سوى دشت‏ها و هامون‏ها سرازير مى‏گردد و سرزمين‏هاى تشنه را سيراب مى‏كند. اما با تمام الطاف و تفاضيل باز هم خداوند متعال مى‏فرمايد: و انا على ذهاب به لقادرون؛ يعنى و يقيناً ما مى‏توانيم تمام اين آب‏ها را از ميان برده و مايه حيات كره زمين را هم بر سر آن نياريم. اعطاى باران، نعمتى است و تداوم آن و تحفظ بر آن،نعمتى ديگر، تا قدردانى موجودات تشنه چگونه باشد.

(باران و روييدنى‏ها)

19 فأنشأنا لكم به جنات من نخيل و أعناب لكم فواكه كثيرة و منها تأكلون؛

و سپس ما براى شما به وسيله آن آب، باغ‏هايى از درختان خرما و انگور ايجاد كرديم، باغ‏هايى كه در آن‏ها ميوه‏هاى بسيار است و شما از آنها مى‏خوريد.

بلى، با همين آب‏هاى گواراى جارى از آسمان، چه باغ‏ها و بهشت‏هايى از درختان گوناگون، چون نخيل، انگور، زيتون و ميوه‏هاى گوناگون ديگرى براى شما فراهم آورديم كه مايه بهره برى و بهره‏بردارى شما واقع گشته و سلامت خود را از آنها تأمين مى‏كنيد. و زندگى و حيات خود را به وسيله آنها فراهم مى‏آوريد.

فأنشأنا لكم به ما با اين آب‏هاى فرو از آسمان اين همه نعمت براى شما فراهم آورديم و به راستى اگر آب‏ها نبود حياتى و جنبشى در زمين نبود: و جعلنا من الماء كل شى‏ء حى‏(50) چه بهره‏ها و چه استفاده‏ها كه انسان‏ها از نعمت آب مى‏برند. گذشته از اين، همه ميوه‏ها و سرسبزى‏ها، برگ‏هاى درختان و چوب‏هاى آن‏ها چه قدر مايه بهره‏برى از لباس‏ها و فرش‏ها و نيازمندى‏هاى بشرى است، حتى همين كاغذ كه با آن، كتاب‏ها چاپ و نشر مى‏شود به ويژه كتاب‏هاى دينى و تفسيرى. از چوب آنها خانه‏ها ساخته و سقف‏ها فراهم مى‏آورند، يا براى سوخت استفاده‏ها مى‏برند. از ريشه و برگ‏ها و تخم‏ها و ميوه‏ها چه بسيار مواد دارويى تهيه شده و از مازاد آن‏ها علوفه و غذاى دام‏ها فراهم مى‏گردد، اگر آب نبود، چگونه مى‏شد همه ساختمان‏ها و بناها را بنيان نهاده و آن‏ها را به وسيله مواد چسبنده به هم پيوند داد.

ياد آورى نخيل و اعقاب (خرما و انگورها)براى آنان شايد به جهت انس خاطر آنان با اين دو ميوه بسيار شاداب و پر ماده حياتى بوده است؛ همان طور نام بردن درخت زيتون هم به واسطه انس ذهن آن مردمان با اين روغن بوده كه ره‏آورد سفرهاى سينا و شام آنان بوده است. خداوند سبحان در آيات مباركه دهم و يازدهم سوره نحل همين موضوع را تذكر فرمود كه:

هو الذى انزل من السماء ماء لكم منه شراب و منه شجر فيه تسيمون ينبت لكم به الزارع والزيتون و النخيل و الاعناب و من كل الثمرات ان فى ذلك لايه القوم يتفكرون؛

او كسى است كه فرو فرستاد از آسمان براى شما آبى كه مايه آشاميدن شماست و از آن آب‏ها درختان و گياهان سبز مى‏شود كه شما حيوانات خود را به چرا مى‏بريد.

خداوند با آن باران آسمانى براى شما زراعت و زيتون و نخل و انگور مى‏روياند و هم چنين از همه ميوه‏ها، يقينا در اين امور، نشانه روشنى است براى آنان كه مى‏انديشند و تدبير مى‏كنند.

گفته شد كه تذكر در خصوص اين سه ميوه به دليل انس ذهنى آن مردمان بوده، ولى در حقيقت ويژگى خاصى در اين ميوه‏ها هست كه نام برده شده‏اند. هر كدام مجموعه‏اى از منافع و خواص باارزش براى سلامتى انسان‏هاست كه در دانش پزشكى و غذاشناسى به بسيارى از آن‏ها اشاره شد و بازگويى آن‏ها به طول مى‏انجامد.

اطلاع از چگونگى و ارزش خواص و منافع آن‏ها نيازمند مراجعه به كتاب‏هاى پزشكى و غذايى است. گذشته از سه ميوه نام برده، خداوند متعال باز هم تذكر مى‏دهد كه چه بسيار ميوه‏ها گوناگون كه در باغ‏هاى بهشتى هست كه شما از آن‏ها مى‏خوريد و بهره مى‏بريد. ممكن است معناى: منها تاكلون آن باشيد كه از آن‏ها روزى مى‏خوريد و مى‏گذرانيد؛ يعنى مايه زندگى و گذران شماست.

(زيتون و روغن آن)

20 و شجره تخرج من طور سيناء تنبت بالدهن و صبغ للاكلين؛

و درختى از طور سينا به وجود مى‏آيد كه روغن و نان خورش براى خورندگان است.

(شجرة) منصوب و عطف بر (جنات) و مفعول انشأنا لكم است؛ يعنى و هم چنين براى شما از باران‏ها و آب‏هاى آسمانى درختى را رويانيديم كه از طور سينا به وجود مى‏آيد كه براى شما روغن مى‏دهد و مى‏روياند؛ ميوه‏اى مى‏دهد كه روغن از آن مى‏گيرند. صبغ به كسر صادر و سكون با به معناى خورش و آنچه با نان خوريد.

همان طور كه اشاره شد، نام بردن از درخت زيتون شايد به سبب انس ذهنى آن مردم با روغن زيتونى بوده كه ره‏آورد كاروانيان تجارتى از شام و سينا بوده است. و نيز احتمال دارد مرا از طور سيناء هر كوه پر خير و بركت و زيبا و پر درخت بوده باشد و دهن هم روغن ميوه‏هاى مختلف آن درختان باشد.

(تدبر در خلقت چهار پايان‏

21 و ان لكم فى الانعام لعبرة نسقيكم مما فى بطونها و لكم فيها منافع كثيره و منها تأكلون؛

و براى شما در نظر به چهارپايان عبرتى است. مى‏نوشانيم به شما از شير و شربتى كه در شكم آن‏هاست و براى شما در همين چهارپايان چه منافع و بهره‏هاى زيادى است و از خود آن هم مى‏خوريد.

چه عبرت‏ها و چه درس‏هايى كه در خلق چهارپايان نيست. شير آن حيوانات را مى‏نوشد، بهره‏اى شاداب كه در شكم حيوان به وجود مى‏آيد. چه منافع و بهره‏هاى بسيار كه آن حيوانات برده نمى‏شود، همچون پشم، مو، كرك، پوست و گوشت آن حيوانات. حتى از فضولات آن نيز استفاده مى‏كنند و از اين امور به راستى مايه عبرت است كه خداوند متعال چگونه با رأفت و رحمت حق خود را تدبير مى‏كند.

و لكم فيها منافع كثيرة و منها تأكلون سر تا پاى زندگى ما را منافع حيوانى تشكيل مى‏دهد، گذشته از بهره‏هايى كه از چهارپايان به عنوان مركب راهوار و در خشكى‏هاى زمين برده مى‏شود؛ همان‏گونه كه از كشتى‏ها در درياها استفاده مى‏شود.