(برپا دارندگان نماز)
9 والذين
هم على صلواتهم يحافظون؛
و مؤمنان آنانند كه بر نمازهاى خود محافظ و نگاهباناند.
نخستين آيه درباره ويژگىها و صفات مؤمنان خشوع در نماز بود و آخرين آيه از صفات
آنان نيز محافظت بر نمازهاست؛ محافظت بر آداب و شرايط و دقت در زمان و مكان و
تعداد. خشوع با محافظت تفاوت دارد. خشوع، صفت نماز گزار است در حال به جا آوردن
نماز و آن اثر ايمان مؤمن در همه نمازهاى اوست. به همين جهت نماز را در آيه شريفه
خشوع مفرد آورده تا اشاره باشد بر خشوع مؤمن در نمازش، ولى محافظت نماز تعهد بر
شرايط آن از مقدمات و مقارنات خوددارى از مبطلات مىباشد و به همين جهت، فرمود: بر
نمازهايشان كه هر نمازى وقتى و
شرطى و عددى دارد و اين تفاوت، شاهدى است كه مراد از اين آيه شريفه، همانا محافظت
بر افراد و اوقات و خصوصيات نمازهاست؛ يعنى مؤمنان با كمال دقت مراقبت بر نمازها
دارند كه چيزى از آنها فوت نشود.
در همه آيات پيشين، صفات مؤمنان با جمله اسميه آمده است، مانند: خاشعون، معرضون،
فاعلون، حافظون و راعون و در اين آيه با جمله فعليه (يحافظون) آمده تا اشاره باشد
بر تجدد و تكرر حال صلات و اختلاف احوال آن.
در كتابهاى قديم گفتهاند كه در قرن اول هجرى سحرها و بعد از فجر، راهها پر از
مردمى بود كه با چراغ دستىهاى خود به مسجد مىرفتند، در سحرهاى شبهاى جمعه: و
اسفا كه آن رسمها از ميان رفته است و گفتند: اولين سستى و ناتوانى كه در عبادات
مردم در اسلام واقع شده، همانا ترك رفتن سحرها به مسجد بود.
(جاودانگى در بهشت)
10 و
أولئك هم الوارثون؛
11 الذين
يرثون الفردوس هم فيها خالدون؛
اينان تنها ايشان وارثانند، آنان كه بهشت فردوس را به ارث برده و هم ايشان در آن
جاودانه خواهند ماند.
مؤمنان، وارثان بهشتاند؛ آنان با رفتار شايسته در دنيا وظايف خود را به پايان
مىبرند و در نتيجه عاقبت كار آنان به بهشت مىكشد و آنان برندگان بهشت برين پايدار
بى پايان و زوال در آناند. آنچه را كه خداوند متعال براى مؤمنان حقيقى فراهم آورده
است. آنان آن نعمتها و فيوضات را به جزا و پاداش در مىيابند كه گويى حق آنان بوده
و بى شريك و سهيمى به آنان منقل شده است.
آيه شريفه: الذين
يرثون فردوس بيان كيفيت و
چگونگى و ارزش غير قابل توصيف ارث مؤمنان را بيان مىدارد كه فردوس ارث آنان است.
فردوس، باغ و بستانى كه از طراوت و زيبايى حيرتانگيز و وصف ناشدنى است؛ همان طور
كه بعضى از باغهاى دنيايى را از راه مبالغه و شگفتى فردوس و بهشت برين تشبيه
مىكنند واژه فردوس را بعضى رومى و عدهاى فارسى و برخى حبشى گفتهاند و اگر چنين
باشد از باب توافق در لغت است و قرآن بى نياز از كلمات غير عربى است.
الذين يرثون الفردوس پايان كار
مؤمنان بهشت برين و فردوس علا است كه گويى همچون ميراث بازمانده از ديگران بديشان
مىرسد.
از پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) نقل شده است كه:
ما منكم من احد الا وله منزلان: منزل فى الجنة و منزل فى النار. فان مات و دخل
النار و ورث اهل الجنة منزله:
نيست از شما احدى مگر آن كه براى او دو منزل و جاىگاه است.
منزلى در بهشت و منزلى در آتش، اگر دوزخى شده وارد جهنم گردد، اهل بهشت منزل گاه او
را به ارث مىبرند.
در كتاب شرح الايات الباهره از امام موسى بن جعفر روايت شده كه درباره آيه شريفه: قد
افلح المؤمن فرمود: اين آيه در
شأن رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) و اميرالمومنين (عليه السلام) و فاطمه و
حسن و حسين (عليهم السلام) نازل شده است.
البته آيه شريفه عموميت دارد و بالاترين و والاترين مصاديق مؤمنان، هر آينه خمسه
طيبه (عليهم السلام) مىباشند.
على بن ابراهيم قمى از حضرت صادق (عليه السلام) نقل كرده كه خداوند خلقى را نيافريد
مگر آن كه منزلى در بهشت و منزلى در آتش براى او قرار داد. چون اهل بهشت در بهشت و
اهل آتش در منزلگاه آتشين خود سكوت يافتند، منادى آنان را ندا كند كه اى اهل بهشت،
مشرف بر جهنم شويد. پس بر اهل آتش مشرف شوند كه پرده از منازل و جايگاههاى آنان در
جهنم برداشته شود. سپس آنان را مىگويند كه: اين جايگاههاى شما بود كه اگر خداوند
را عصيان و نافرمانى مىكرديد داخل آن مىگرديديد. حضرت فرمود: اگر كسى از شدت
خوشحالى مىمرد هر آينه بهشتيان از شدت خوشحالى آن روز مىمردند كه متعال عذاب را
از آنان بازداشت.
پس از آن منادى ندا كند: اى اهل آتش، سرهاى خود را برگيريد و آنان سرهاى خود را بر
مىدارند و جاىگاههاى خود را با نعمتهاى بهشتى مىنگرند. آنان را مىگويند: اين
منازل و جايگاههاى شما بود و اگر پروردگارتان را پرستش مىكرديد بدين جايگاهها
داخل مىشديد. حضرت فرمود اگر كسى از شدت اندوه مىمرد هر آينه جهنميان از شدت غصه
مىمردند و چنين است كه بهشتيان منازل بهشتى جهنميان را به ارث مىبرند و جهنميان
منازل جهنمى بهشتيان را و اين است فرموده خداى متعال:
اولئك هم الوارثون الذين يرثون الفردوس هم فيها خالدون.
هم فيها خالدون عالم آخرت، عالم
بقاست و زوالى در آن نيست، چه بهشت بهشتيان باشد و چه دوزخ دوزخيان، و حضرت امير
(عليه السلام) فرمود: خلفتم
للبقاء لاللفناء.
(آفرينش انسان)
12 و
لقد خلقنا الانسان من سلالة من طين؛
13 ثم
جعلناه نطفة فى قرار مكين؛
و به تحقيق آفريديم انسان را از عصاره و كشيده از گل، سپس آن را نطفهاى در قرارگاه
مطمئن (رحم) قرار داديم.
خداوند متعال در آيات پيشين اوصاف مؤمنان راستين را بيان فرمود با مژده رستگارى
ابدى آنان و هم چنين پاداش ارزشمند و بىمانندى را كه در پايان حيات دنيايىشان و
صحراى قيامت بدانها عطا مىكند؛ يعنى خلود در بهشت برين را بيان داشت، آنگاه
وجدان انسانى و فطرت ايمانى او را بيدار باشى مىزند كه به موضوع آفرينش خود و
اسرار عجيب آن نظرى افكند كه روشنترين راه براى تحصيل ايمان و معرفت، همانا تأمل
در سير خلقت خود و شگفتى عالم آفرينش است، چه از اسرار و شگفتىهاى جهان درونى او و
چه اسرار و رازهاى شگرف عالم هستى بيرون از او، تا با تأمل در اين شگفتىها و عجايب
و گردش و سير در آفاق و انفس ايمان آورد كه او مخلوق و پرورده رب مهربان خويش است،
خداوندى كه يگانه و بى شريك است و هر انسانى بايد تنها او را بپرستد و براى او هيچ
شريكى و انبازى نگيرد.
به تحقيق كه ما انسان را از سلاله و عصارهاى از گل و طين آفريديم. سلاله چون
عصاره، چيزى كه برگرفته از چيزى و كشيده و بيرون آورده از آن باشد. طين گل خاك و
آبى مخلوط به هم، آن چنان كشيدهاى، چون موى از خمير. شگفتا كه آدمى با اين همه
استعدادها و شايستگىها و با اين همه به خود باليدن از خاكى بى ارزش خلق شده است.
برترين موجودات جهان و افضل مخلوقات از خاكى خلق شده است كه لگدكوب همان انسان است
(و دربى ارزشى، ضربالمثل)، آيا اين به راستى نهايت قدرت نمايى خداوندى نيست كه از
خاكى بى قيمت و بى ارزش اين چنين موجود بديع و زيبا و شگفتآور را پديد آورد.
اين همه عجايب و شگفتىهاى انسانى از مواد بسيار ريزى كه از ميلياردها اجزاى طبيعت
حاصل و خلاصه و سلاله شود و در جرم صغيرى، عالم اكبر منطوى گردد.
اين، نخستين گام آفرينش انسان است. بعد از آن، خداوند او را به نطفه تبديل كرده و
در سومين مرحله او را در جايگاهى مكين و استوار و قرارگاهى امن و امان قرار مىدهد: ثم
جعلناه فى قرار مكين.
همين آب كشيده شده، از تمام نعمتهاى خلقتى كه انسان از آنها استفاده كرده با يك
تركيب و نزديكى زن و مرد به رحم زن قرارگاه
مكين و استوار منتقل مىگردد.
ميليونها جانور بسيار ريزى به شكل زالو كه بسيار پرشتاب در حركتند، از صلب مرد
خارج مىگردند و در قرارگاه مكين (رحم) جاى مىگيرند. اين نطفهها آن قدر ريزند كه
با پنجاه هزار بار بزرگ كردن با ميكروسكوپهاى بسيار قوى قابل رؤيت است و شگفتا كه
در هر نزديكى ممكن است تا دويست ميليون از اين جانوران از مرد خارج شود و فقط يكى
يا بيشتر در رحم مىماند و مبدأ پيدايش انسانى يك قلو يا بيشتر مىگردد و باقى آنها
همه از بين مىرود و عجبا كه هر فرد از آن ميليون حيوان وارث خصوصيات روحى و جسمى
مرد است و گه گاه تا دو سه نسل اين اين خصوصيات به وراث مىرود.
قرارگاه مكين اين حيوانات بسيار ريز، همان رحم زن است كه از موقعيت خاصى در بدن
انسان برخوردار است.
در واقع، محفوظترين نقطه بدن كه از هر طرف كاملاً تحت حفاظت است: ستون فقرات و
دندهها از يك طرف، استخوان نيرومند لگن خاصره و پوششهاى متعدد شكم از سوى ديگر و
حفاظتهايى كه از ناحيه دستها به هنگام خطر انجام مىگيرد، همگى شاهد استوارى اين
قرارگاه امن و امان است و عجيب آن كه گه گاه كه زن مىخواهد خود را از بلايا و
سختىهايى كه بر جسم او وارد شود، حفظ كند به حالتى در مىآيد كه غالباً مايه حفاظت
اين قرارگاه مكين است و در همين مهد امن و امان، نطفه چهرههاى گوناگون خلقت را به
خود مىگيرد و مراحل خلقتى را پشت سر مىگذارد. از همين جا كه در مىيابيم چرا رحم
زن را قرارگاه مكين شمرده است؛ چون هم تمكن نگه دارى و حفظ نطفه را از فساد و هدر
رفتن دارد و هم نطفه در آن تمكن زيست دارد.
انتقال اين سلاله طين به رحم زن و قرارگاه مكين زاييده نعمتى است كه خداوند متعال
براى حفظ نوع بشر و بقاى نسل او عنايت كرده است و آن همان تمايل جنسى است كه پدر و
مادر به عيش و عشرت به كنار يكديگر مىروند، ولى عنايت الهى اين عشرت را هدر
نمىدهد و با او بقاى نسل آدمى را فراهم مىآورد.
(مراحل تكامل جنين)
14 ثم
خلقنا النطفة علقة فخلقنا العلقة مضغة فخلقنا المضغة عظاماًفكسونا العظام لحماً ثم
أنشأناه خلقاً آخر فتبارك الله احسن الخالقين؛
سپس نطفه را به صورت علقه (خون بسته) و علقه را به صورت مضغه (چيزى شبيه گوشت
جويده) و مضغه را به صورت استخوانهايى درآورديم و سپس بر آن استخوانها گوشت
پوشانديم و از آن پس آن را آفرينش تازهاى ايجاد كرديم، بزرگ و مبارك است خداوندى
كه بهترين خلق كنندگان است.
نطفه بعد از انتقال به رحم، به صورت علقه همچون خون بسته، درآمده و سپس چون گوشتى
كوبيده شده (مضغه) در مىآيد و بعد از اين مرحله، سلولهاى اين مسافر عجيب تبديل به
سلولهاى استخوانى مىشود: فخلقنا
المضغة عظاماً. و سپس مضغه را استخوان خلق كرديم و پس از اين مرحله تدريجاً
عضلهها و گوشت روى آن را چون لباس مىپوشاند؛ گوشت، روى آن ساخته و پرداخته
مىگردد، نه آن كه عظام و استخوانها تبديل به گوشت شوند: فكسونا
العظام لحماً.
اين جمله يك دنيا لطافت دارد. لباس، مايه زينت و زيبايى است و اگر اين لباس بر
استخوانها نبود چقدر اندام انسانى زشت و نازيبا بود و چه قدر وحشتناك، همان گونه
كه اسكلتها مايه وحشت است. لباس حافظ بدن است.
گوشتها و عضلهها، حافظ استخوانهاست و چه بسيار استخوانها را از آسيبها و
ضربهها كه بر بدن وارد مىشود حفظ مىكند و گذشته از اين كه همچون لباس بدن
استخوانى انسان را از سرما و گرما حفظ مىكند.
مراحل گوناگونى را كه آفرينش نطفه مىپيمايد هر كدام عالم عجيبى دارد و علو از
شگفتىهاست و در زمان ما چه كتابها در مورد آن نوشتهاند كه يكى از آنها كتاب
رازهاى جهان آفرينش مىباشد. سبحان الله هنگامى كه قرآن از مراحل گوناگون خلقت
جنينى انسان و شگفتىهاى آن سخن به ميان مىآورد اثرى از علم جنينشناسى و دانش آن
نبود.
دقت در اين موجود عجيب كه با چشم مسلح به زحمت قابل رؤيت است روشن مىسازد كه چگونه
در مخفىگاه رحم محل امن و امان خود هر روز شكل و نقش تازهاى به خود مىگيرد. گويى
جمعى نقاش چيرهدست، گروهى صنعتگر مبدع و ماهر در كنار اين قطره آب نشستهاند و شب
و روز روى آن كار مىكنند تا اين ذره ناچيز را در زمان بسيار كوتاهى با ظرافت
فوقالعاده از مراحل و گذرگاهها مختلف حيات بگذارند و آن هنگام كه پاى به عالم
بيرون از رحم مىگذارد و چند صباحى بر او مىگذرد آن چنان زيبايى خيره كنندهاى
دارد هيچ انسانى از ديدن او سير نمىگردد.
اين موجود بسيار زيبا و ظريف آن هنگام كه نطفه بود اجزاى آن همگى به هم مانند بود،
پس چگونه جزئى از نطفه، چشم و جزئى از آن، گوش و جزئى، استخوان و اجزاى ديگر، اعضاى
ديگر شدند؟ هر كدام از اين اعضا خود چون كارخانهاى بهتآور و شگفتانگيز به انجام
وظيفه مشغول مىشوند. مرد خود كه چنين قدرتى نداشت و از انجام دادن اين تقسيمات
ناتوان بود. اجراى ذره بينى كه از پيكر مرد پيدا و جدا شده بود فاقد عقل و قدرت بود
و از نظر دانايى و توانايى ميليونها بار ناتوانتر از خود مرد، زن هم مانند مرد
فاقد اين قدرت بود. ماده هم كه شعور ندارد تا مبادى اعضا را از يكديگر جدا كند، سپس
آنها را به فعليت و توانايى خالصشان برساند. پس چه دانش و چه قدرتى اين كارخانه
دقيق پيكرسازى را ساخته و به كار انداخته است؟ كارخانهاى كه مواد اوليهاش يك چيز
است؛ همان نطفهها. جانوران يك جور و يكسان، ولى فرآوردههاى گوناگون از نظر حجم و
رنگ و اثر و چيزهاى ديگر بيرون مىدهد، آنگاه همه را جمع كرده يك مجموعه واحد و
شخصيتى يگانه درست مىكند، كاش مىشد از مراحل رشد و نمو اين نطفه و جنين به طور
كامل تصوير بردارى كرد و اين مراحل را از مقابل چشمان حيرت زده محققان و بينندگان
گذراند، تا همگان به روشنى آفتاب، شگفتىهاى اين سفر انسانى را ببينند. علم
جنينشناسى زمان و تحقيقات روز افزون دانشمندان، چه مسائل و مرحلهها را روشن كرده
است. اما دنيا دنيا سيرها و سفرها از اين موجود عجيب هنوز در پرده ابهام است و همين
مقدار را هم كه بشر بدان دست يافته است خوب كه مىنگرد و متوجه اين آفرينش عجيب
مىگردد، بى اختيار آيه شريفه: فتبارك
الله احسن الخالقين را با خود
زمزمه مىكند.
اينها مراحل مادى همان نطفه بود و مرحله بسيار مهم آفرينش را خداوند تذكر مىدهد
كه: ثم
انشاناه خلقا آخر فتبارك الله احسن الخالقين؛ سپس آن را آفرينش تازهاى
ايجاد كرديم، بزرگ و مبارك خداوندى كه او بهترين آفرينندگان است. انشاء از
نشأ به معناى ايجاد، پرورش و تربيت چيزى است و خلق به معناى ايجاد با اندازهگيرى
دقيق خداوند - تبارك و تعالى - در اين جمله تغيير تعبير داده، مراحل پيشين آفرينش
انسانى را با تعبير خلق و آفريدن آورده است و در اين جمله، تعبير به انشأ و پيدايش
چيزى جديد و نو فرمود كه از جنس مخلوقات پيشين نبوده خلق و و ايجادى بدون اتكا بر
مقدمات قبلى است به همين جهت در اين جمله كلمه ثم آورده
تا تمايزى ميان مراحل قبلى از نطفه و علقه و مضغه و عظام بوده باشد.
مراحل قبلى از جهات مادى و آفرينشى، همچون اوصاف، خواص، رنگ، طعم، شكل و غير اينها
از يك سنخ هم جنس و هم ماده بودند. اما اكنون خلقتى نو به او عنايت مىفرمايد كه
حقيقت انسانى و محل فيوضات علم، قدرت و حيات است.
اين حقيقت، مادى نبوده و پوشيدنى نيست. آن هنگام كه ملك الموت جان انسانها را
مىگيرد اين حقيقت را مىگيرد، نه آنچه در قبر مىماند و متلاشى مىگردد و مىپوسد.
آن جسم و بدن، آلت و ابزار حقيقت جان آدمى بود، نه خود او. اين جاست كه آدمى از دل
و جان بر اين قدرت نمايى بىنظير كه در ظلمتكده رحم اين چنين تصوير بديعى با اين
همه عجايب و شگفتىها و قطره آبى نقش مىزند آفرينها مىگويد. بر آن علم و حكمتى
كه اين همه استعداد و شايستگى را در موجودى به اين خردى و ناچيزى ايجاد كرده
آفرينها مىگويد و از دل و جان، كلام خداوند را مىخواند كه: فتبارك
الله احسن الخالقين و خداوند
خود بهترين ميزان كننده و اندازه گيرنده است كه هر چيزى را با تقدير و اندازهگيرى
عجيب و بهتآور به ميزان و مقدار خاص خود مىآفريند: و
خلق كل شىء فقدره تقديراً(44).
آرى، او بهترين خلق كنندگان است. اگر بندگان او بخواهند چيزى را بسازند، از مراد
موجود اين جهان كه خداوند آفريده و در اختيار آنان نهاده است، استفاده كرده و چيزى
نو را به اذن خداوند پديده آورند و اختراع مىكنند، آن هم با انواع ضعفها و
كاستىها و باز هم به اذن خداوند. امام آفرينش ايجاد توسط خداوند، نه نيازمند كمك و
ماده و نقشهاى است و نه با ضعيفها و نقصها همراه است.
(چشيدن مرگ)
15 ثم
انكم بعد ذلك لميتون؛
و سپس شما به يقين بعد از اين هر آينه مردگانيد.
خداوند متعال، آخرين مرحله يقينى را كه پيش چشم همه انسانهاست، بيان مىدارد و اين
مرحله، آخرين مراحل تدبير الهى در دنيا براى انسانهاست و همانگونه كه مراحل يقينى
و محسوس همگان است، اين مرحله را هم به چشم خويشتن مىبينند و لذا جمله را اسميه و
تاكيد ان و لام
تاكيد و صفت مشبهه (ميتون) آورد
تا حتميت قضيه را بيان دارد كه مرگ از مراحلى است كه به طور وجوب و حتم در مسير
تقدير شما انسانهاست. همچنان كه خداوند متعال فرمود:
كل نفس ذائقه الموت و نبلوكم بالشر والخير فتنة و الينا ترجعون(45)؛
هر كسى از شما چشنده مرگ است و شما را به شر و خير مىآزماييم و به سوى ما باز
مىگرديد.
و فريق
فى الجنة و فريق فى السعير(46).
اين انسان با اين همه شگفتىهايش و با آن همه عجايبى كه در مسير ساختمان او به كار
مىرود تا ابد زنده نمىماند؛ زمانى فرا مىرسد كه همان ساختمان عجيبى كه آن همه
دقت در پيدايشش به كار رفت، از هم فرو مىريزد و خلق جديد او كه همان نفس و روح او
باشد و همين اعمال خويشتن باقى مىماند.
(روز حشر)
16 ثم
انكم يوم القيامة تبعثون
و پس از آن حتماً شما در قيامت برانگيخته مىشويد.
آخرين مرحله و تماميت تدبير و تقدير خداوندى و آخرين نقطه در مسير آدمى آن است كه
به مقتضاى ماندگارى و هميشگى هر كه در آنجا پاى گذارد ديگر بيرون آمدنى نيست. نبايد
اين تصور پيش آيد كه آفرينش اين جهان و اين نظام و اين طى مراحل عجيب نطفه انسانى
بىهدف و بيهوده بوده است.
اين نظام كاملا هدفمند بوده و به عالم جزا و پاداش اعمال دنيايى انسانى مىپيوندد.
پس بدانيد كه در قيامت برانگيخته و به پاداشها و جزاها فراخوانده خواهيد شد.
مرحله دهم و آخرين مرحله عبارت است از حركت انسانى و استقرار ابدى او و تحقق غايت و
هدف خلقت او.
اگر آدمى به راستى اين آخرين مرحله و سرانجام را نمىپذيرد، مرحلههاى پيشين را كه
قطعاً و يقيناً مىبيند و خلقت مداوم و مستمر انسانها را كه در مىيابد، پس ايمان
به اين آخرين مرحله پيدا كرده و يقيناً همان طور كه تا آستان مرگ پيشرفت به مرحله
بعث و حساب نيز خواهد رسيد و بايد آماده پاسخگويى به اعمال و رفتار خود گردد.
همين مضمون در آيات پنجم تا هفتم سوره حج نيز بيان شده است:
اى مردم! اگر در رستاخيز و بعث شك داريد، ما شك را از خاك آفريديم و سپس از نطفه و
بعد از خون بسته شده و سپس از مضغه كه بعضى داراى شكل و خلقت است (و) بعضى بدون
شكل: مخلقة
و غير مخلقة و اين جهت است تا
براى شما روشن سازيم كه بر هر چيز قادريم. جنينهايى را كه بخواهيم تا مدت معينى در
رحم مادران قرار مىدهيم و سپس شما را به صورت طفل بيرون مىفرستيم و هدف آن است كه
به رشد و بلوغ و شايستگى برسيد، در اين ميان بعضى از شما مىميرند و بعضى آنقدر عمر
مىكنند كه به فرسودگى و بدترين مرحله زندگى و پيرى (ارذل العمر) مىرسند؛ آن چنان
كه با پيرى چيزى از دانستنىهاى خود را به خاطر نخواهند داشت. همين زمين در فصل
زمستان آن را مرده و خشك مىبينى و آن هنگام كه باران را بر آن فرو مىباريم به
حركت در مىآيد و رشد مىكند و انواع گياهان شاداب و زيبا را مىروياند: من
كل زوج بهيج اين بدان جهت است
كه بدانيد خداوند حق است و مردگان را زنده مىكند و بر هر چيز توانا است و اينكه در
رستاخيز شكى نيست و خداوند تمام كسانى را كه در قبرها آرميدهاند، زنده مىكند.
خلقت آسمانها و تسلط بر آنها
17 و
لقد خلقنا فوقكم سبع طرائق و ما كنا عن الخلق غافلين؛
و به تحقيق كه ما آفريديم بالاى سر شما هفت راه و ما از خلق خود هيچگاه غافل نبوده
و نيستيم.
براى طرائق جمع
طريق تفسيرهاى گوناگونى ذكر كردهاند، همچون راه با
طبقههاى روى هم چيده شده ي پهن
شده و روى
هم چيده شده و اگر آن را به
معناى راها معنا كنيم بايد به معناى راههاى عبور و مرور باشد و تا با نزول امر از
ناحيه حضرت حق متعال و صعود اعمال ما به سوى او و هبوط و عروج ملائكه متناسب باشد،
مثل: اليه
يصعد الكلم الطيب و العمل الصالح يرفه(47)؛
به سوى او كلم طيب بالا مىرود و آن عمل صالح را بالا مىبرد. يا درباره ملائكه
فرمود:
و ما نتنزل الا بأمر ربك(48)؛
و ما نازل نمىشويم مگر به امر و دستور پروردگارت.
و اگر طرايق به معناى آسمانها گرفته شود، طبعاً به معناى محيطهايى است كه ما را در
بر گرفتهاند و ظهور كلمه هفت (سبع) در تعيين و تقدير ميزان معين است؛ نه به معناى
تكثير و تمثيل و كنابه از زيادتى.
با پيشرفت علوم بشرى، به ويژه هيئت و كيهانشناسى امروز، آسمان به معناى طبقه هوا
با مدارهاى سيارات خانواده خورشيدى و يا حتى كهكشان مجموعهها و يا غير اينها
نيست؛ امروز با تلسكوپهاى بسيار قدرتمند باز هم بشر قدرت ديد خود را از دست
مىدهد، با آنكه به قدرت رصد ستارگانى به فاصله ميلياردها سال نورى رسيده است و
حساب اين مقدار فاصله با سرعت حيرتانگيز نور در هر ثانيه براى انسان شگفتانگيز
است. باز هم بشر امروزى آگاه شده است كه ميلياردها كهكشان كه هر كدام ميلياردها
خانوادههاى خورشيدى ومنظومهها را در بر گرفته است در جريان و گردشاند و از كجا
معلوم كه عالم خلقت ما در سرآغاز است، نه پايان و ذرهاى كوچك در برابر جهان بس با
عظمت. با اين گستردگى و عظمت، چگونه مىتوان گفت كه مراد از آسمانهاى هفتگانه،
طبقه هوا يا مدارات سيارههاى منظومه شمسى و يا حتى مجموعه كهكشانها باشد، بلكه
مجموعه آنچه كه به چشم مسلح مىآيد، همان آسمان اول است كه خداوند متعال مىفرمايد: انا
زينا السماء الدنيا بزينة الكواكب(49)؛
ما آسمان دنيا را به زينتهاى ستارگان زينت داديم.
پس شايد آسمانهاى ديگر از مجموعه عالم مادى و فيزيكى اين جهان خارج و به معانى
ديگرى اشراف سماوى و متعالى بر عالم فيزيكى جان ما داشته باشد. و قرآن به اين
مجموعه عنوان هفت آسمان را داده است.
اين مجموعه چون فضل و بندى به هم پيوسته، همديگر را نگه مىدارند و وسعت و عظمت
اين عالم موجب نمىشود خداوند متعالى كه آفريدگار حافظ آن از بدو تا ختم است. از آن
غافل شود، بلكه هيچ كدام، از خداوند منقطع و بىارتباط نبوده و از تحت مراقبت او
بيرون نمىباشد. لذا خداوند متعال در آخر آيه شريفه فرمود: كنا
عن الخلق غافلين. كلمه خلق اشاره به آن است كه خلقت، آفريده پروردگار و
شاهدى بزرگ بر علم و توجه او به آن است؛ آفريننده عالم و قادر از آفريده خود
هيچگاه غافل و ناتوان نيست.
(باران، لطف الهى)
18 و
انزلناه من السماء ماء بقدر فأسكناه فى الارض و انا على ذهاب به لقادرون؛
و ما از آسمان آب فرو فرستاديم به مقدار معين، سپس آن را در ميان پايدار و ساكن
كرديم، در حالى كه ما براى از بين بردن آن كاملاً تواناييم.
عرب به آنچه در بالاى سر بوده و سايه افكن باشد، مثل سماء البيت، يعنى سقف خانه،
سماء مىگويد.
و ما را از بالاى سر شما (ابرهاى بالاى سر شما) آب (باران، نازل كرديم، آن هم به
مقدار معين كه مقتضاى مصلحت و تدبير تام و شايسته الهى است كه او خالق و مقدر است و
هر چيزى را به مقتضاى او اندازهگيرى مىكند، حتى آب نازل از ابرها، نه يك قطره كم
و نه يك قطره بيش از آنچه تدبير و مصلحت اقتضا مىكند و لطف آن كه هر ابرى به
مقتضاى ظرفيت خود باران مىبارد و خداوند هم آن آبها و بارانها را در زمين ساكن و
مستقر و در انبارهاى زيرزمينى و ظرفيتهاى زيرين سطح زمين محافظت و ذخيره مىكند،
سپس به صورت چشمه سارها و نهرها و چاهها از منابع آنها، چه از كوه ها و چه از
منابع زيرزمينى در زمينهاى هموار ظاهر و جارى مىكند و مايه حيات را در زندگى كره
زمين فراهم مىآورد، حال آن كه اگر خداوند مىخواست، مىتوانست آن آبها را به كلى
از ميان ببرد تا قطرهاى نصيب نيازمندان آن نشود.
از نعمتهاى خداوندى، تشكيل ابرها از درياها و اقيانوسهاست كه با آبهاى شور و
تلخ، آب خوش گوار از ابرها مىريزد و مايه بهرهورى نيازمندان آن آبها از نباتات و
جان داران مىگردد. مگر ممكن بود دست بشرى اين همه صحراها، دشتها، سركوههاى بلند،
درههاى صعبالعبور و بيابانهاى گسترده بى كران را سيراب كند. لطف و رحمت خداوندى
آب باران را به اندازهاى فرو مىبارد كه نه آن قدر زياد باشد تا زمين را غرق و بى
بهره سازد و نه آن قدر كم كه تشنه كامان در جهان - گياهان و حيوانات - سيراب
نگردند.
نياز گياه و حيوان به آب دائمى است و هميشه باران نيست و باز هم لطفى ديگر از
خداوند متعال: آب نازل از آسمان در زمين و مخزنهاى زير زمينى ساكن و نگه مىدارد
تا به تدريج نياز نيازمندان فراهم آيد. شگفتا اگر همه قشر زمين از گلهاى رس يا
سنگهاى سخت نفوذناپذير بود. آبها در يك جا مىماند، چه بسا آلوده و موجودات زنده
مىشد و حيات از روى كره زمين رخت بر مىبست و اگر همه سطح زمين نفوذناپذير بود و
آبها را در قعر خود فرو مىبرد با گذشت زمان اندكى بعد از قطع باران، همه جا خشك
شده و قطرهاى آب در دسترس نبود.
سطح رويين زمين نفوذپذير و قشر زيرين سخت و نفوذناپذير است. آبها از سطح زمين به
داخل آن نفوذ و در آن جا مهار و ذخيره مىگردد و ديگر بار از راه چشمهها و چاهها
و قناتها مورد استفاده واقع مىشود، بى آن كه آلوده گشته بگندد و ناگوارىها و
زحمتها ايجاد كند، بلكه چه بسا عبور آبهاى آلوده از قشرهاى مختلف نفوذپذير زمين
سبب تصفيه آنها مىگردد و بشر امروزين هم طريقه تصفيه آبها را از منابع طبيعى
آموخته است.نگه دارى بارانها و آبها تنها در منابع زيرزمينى نيست. چه بسا
افراشتگىها و مرتفعات كوهها مخزن برفهاى انباشته شده باشد و همه ساله به تدريج
آب و نياز نيازمندان را مرتفع مىسازد و هرچه حرارت هوا بيشتر شود آب بيشتر به دست
آمده، به سوى دشتها و هامونها سرازير مىگردد و سرزمينهاى تشنه را سيراب مىكند.
اما با تمام الطاف و تفاضيل باز هم خداوند متعال مىفرمايد: و
انا على ذهاب به لقادرون؛ يعنى و يقيناً ما مىتوانيم تمام اين آبها را از
ميان برده و مايه حيات كره زمين را هم بر سر آن نياريم. اعطاى باران، نعمتى است و
تداوم آن و تحفظ بر آن،نعمتى ديگر، تا قدردانى موجودات تشنه چگونه باشد.
(باران و روييدنىها)
19 فأنشأنا
لكم به جنات من نخيل و أعناب لكم فواكه كثيرة و منها تأكلون؛
و سپس ما براى شما به وسيله آن آب، باغهايى از درختان خرما و انگور ايجاد كرديم،
باغهايى كه در آنها ميوههاى بسيار است و شما از آنها مىخوريد.
بلى، با همين آبهاى گواراى جارى از آسمان، چه باغها و بهشتهايى از درختان
گوناگون، چون نخيل، انگور، زيتون و ميوههاى گوناگون ديگرى براى شما فراهم آورديم
كه مايه بهره برى و بهرهبردارى شما واقع گشته و سلامت خود را از آنها تأمين
مىكنيد. و زندگى و حيات خود را به وسيله آنها فراهم مىآوريد.
فأنشأنا لكم به ما با اين
آبهاى فرو از آسمان اين همه نعمت براى شما فراهم آورديم و به راستى اگر آبها نبود
حياتى و جنبشى در زمين نبود: و
جعلنا من الماء كل شىء حى(50) چه
بهرهها و چه استفادهها كه انسانها از نعمت آب مىبرند. گذشته از اين، همه
ميوهها و سرسبزىها، برگهاى درختان و چوبهاى آنها چه قدر مايه بهرهبرى از
لباسها و فرشها و نيازمندىهاى بشرى است، حتى همين كاغذ كه با آن، كتابها چاپ و
نشر مىشود به ويژه كتابهاى دينى و تفسيرى. از چوب آنها خانهها ساخته و سقفها
فراهم مىآورند، يا براى سوخت استفادهها مىبرند. از ريشه و برگها و تخمها و
ميوهها چه بسيار مواد دارويى تهيه شده و از مازاد آنها علوفه و غذاى دامها فراهم
مىگردد، اگر آب نبود، چگونه مىشد همه ساختمانها و بناها را بنيان نهاده و آنها
را به وسيله مواد چسبنده به هم پيوند داد.
ياد آورى نخيل و اعقاب (خرما و انگورها)براى آنان شايد به جهت انس خاطر آنان با اين
دو ميوه بسيار شاداب و پر ماده حياتى بوده است؛ همان طور نام بردن درخت زيتون هم به
واسطه انس ذهن آن مردمان با اين روغن بوده كه رهآورد سفرهاى سينا و شام آنان بوده
است. خداوند سبحان در آيات مباركه دهم و يازدهم سوره نحل همين موضوع را تذكر فرمود
كه:
هو الذى انزل من السماء ماء لكم منه شراب و منه شجر فيه تسيمون ينبت لكم به الزارع
والزيتون و النخيل و الاعناب و من كل الثمرات ان فى ذلك لايه القوم يتفكرون؛
او كسى است كه فرو فرستاد از آسمان براى شما آبى كه مايه آشاميدن شماست و از آن
آبها درختان و گياهان سبز مىشود كه شما حيوانات خود را به چرا مىبريد.
خداوند با آن باران آسمانى براى شما زراعت و زيتون و نخل و انگور مىروياند و هم
چنين از همه ميوهها، يقينا در اين امور، نشانه روشنى است براى آنان كه مىانديشند
و تدبير مىكنند.
گفته شد كه تذكر در خصوص اين سه ميوه به دليل انس ذهنى آن مردمان بوده، ولى در
حقيقت ويژگى خاصى در اين ميوهها هست كه نام برده شدهاند. هر كدام مجموعهاى از
منافع و خواص باارزش براى سلامتى انسانهاست كه در دانش پزشكى و غذاشناسى به بسيارى
از آنها اشاره شد و بازگويى آنها به طول مىانجامد.
اطلاع از چگونگى و ارزش خواص و منافع آنها نيازمند مراجعه به كتابهاى پزشكى و
غذايى است. گذشته از سه ميوه نام برده، خداوند متعال باز هم تذكر مىدهد كه چه
بسيار ميوهها گوناگون كه در باغهاى بهشتى هست كه شما از آنها مىخوريد و بهره
مىبريد. ممكن است معناى: منها
تاكلون آن باشيد كه از آنها
روزى مىخوريد و مىگذرانيد؛ يعنى مايه زندگى و گذران شماست.
(زيتون و روغن آن)
20 و
شجره تخرج من طور سيناء تنبت بالدهن و صبغ للاكلين؛
و درختى از طور سينا به وجود مىآيد كه روغن و نان خورش براى خورندگان است.
(شجرة) منصوب و عطف بر (جنات) و مفعول انشأنا
لكم است؛ يعنى و هم چنين براى
شما از بارانها و آبهاى آسمانى درختى را رويانيديم كه از طور سينا به وجود مىآيد
كه براى شما روغن مىدهد و مىروياند؛ ميوهاى مىدهد كه روغن از آن مىگيرند. صبغ به
كسر صادر و سكون با به
معناى خورش و آنچه با نان خوريد.
همان طور كه اشاره شد، نام بردن از درخت زيتون شايد به سبب انس ذهنى آن مردم با
روغن زيتونى بوده كه رهآورد كاروانيان تجارتى از شام و سينا بوده است. و نيز
احتمال دارد مرا از طور سيناء هر كوه پر خير و بركت و زيبا و پر درخت بوده باشد و
دهن هم روغن ميوههاى مختلف آن درختان باشد.
(تدبر در خلقت چهار پايان
21 و
ان لكم فى الانعام لعبرة نسقيكم مما فى بطونها و لكم فيها منافع كثيره و منها
تأكلون؛
و براى شما در نظر به چهارپايان عبرتى است. مىنوشانيم به شما از شير و شربتى كه در
شكم آنهاست و براى شما در همين چهارپايان چه منافع و بهرههاى زيادى است و از خود
آن هم مىخوريد.
چه عبرتها و چه درسهايى كه در خلق چهارپايان نيست. شير آن حيوانات را مىنوشد،
بهرهاى شاداب كه در شكم حيوان به وجود مىآيد. چه منافع و بهرههاى بسيار كه آن
حيوانات برده نمىشود، همچون پشم، مو، كرك، پوست و گوشت آن حيوانات. حتى از فضولات
آن نيز استفاده مىكنند و از اين امور به راستى مايه عبرت است كه خداوند متعال
چگونه با رأفت و رحمت حق خود را تدبير مىكند.
و لكم فيها منافع كثيرة و منها تأكلون سر
تا پاى زندگى ما را منافع حيوانى تشكيل مىدهد، گذشته از بهرههايى كه از چهارپايان
به عنوان مركب راهوار و در خشكىهاى زمين برده مىشود؛ همانگونه كه از كشتىها در
درياها استفاده مىشود.