نسيم ايمان
تفسير سوره مومنون

آيه الله سيد مرتضى حسينى نجومى‏

- ۱ -


سوره شريفه مؤمنون:

بسم الله الرحمن الرحيم:

الحمد لله رب العالمين و الصلاه و السلام على خير خلقه و اشرف بريته محمد و آله الطاهرين و اللعنه الدائمه على اعدائهم اجمعين من الان الى قيام يوم الدين.

ويژگى‏هاى سوره شريفه:

سوره شريفه مومنون به اتفاق صاحب نظران، مكى بوده و در مكه معظمه بعد از سوره انبياء نازل شده و هفتاد و چهارمين سوره به ترتيب نزول بوده است و در جاى گاه ترتيب فعلى قرآن مجيد، سوره بيست و سوم است.

آيات آن نزد كوفيان 118 و نزد بصريان 119 آيه است و اين، بدان جهت است كه آيه شريفه: ثم ارسلنا موسى و اخاه هرون باياتنا و سلطان مبين را دو آيه شمرده و تا (هرون) را يك آيه گفته‏اند. ولى قرائت كوفيان منسوب و منتهى به امير مؤمنان (عليه السلام) و معتبرتر از ساير قرائت‏هاست.

در تفسير ابوالفتوح رازى عدد حروف اين سوره، چهار هزار و هشتصد و دو حرف و عدد كلمات آن هزار و هشتصد و چهل كلمه است.

در سوره شريفه ناسخ و منسوخى نيست و اين كه گفته‏اند در ابتداى امر در حال نماز جايز بوده به اين جانب و آن جانب روى گرداندن و نگاه كردن و به آيه شريفه الذين هم صلاتهم خاشعون منسوخ گشته صحيح نيست.

بعضى از مفسران گفته‏اند بعضى از آيات اين سوره گويا در مدينه نازل شده است؛ زيرا وجود آيه شريفه زكات والذين هم للزكاة فاعلون، شاهدى است كه تمام اين سوره در مكه معظمه نازل شده؛ چرا كه زكات نخستين بار در مدينه تشريع شد و به دنبال نزول آيه خذ من اموالهم صدقة(1) پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) امر فرمود مأموران جمع زكات (جباية الزكاة) به اطراف بروند و از مردم زكات بگيرند.

بايد توجه داشت كه زكات مفهوم گسترده‏اى دارد؛ به معناى وظايف مالى كه اشخاص بايد انجام دهند، چه واجب و چه مستحب و شايد بعضى موارد خمس را هم در بر بگيرد و معناى آن منحصر به زكات واجب نيست. از امام باقر (عليه السلام) و امام صادق (عليه السلام) نقل شده است كه: فرض الله الزكاة مع الصلاة؛ خداوند وظيفه مالى را با نماز واجب فرموده است.

گذشته از اين، عده‏اى گفتند، زكات نيز در مكه واجب بود، ولى به صورت اجمالى و سربسته؛ يعنى مسلمان موظف بود مقدارى از اموال خود را به نيازمندان بدهد و آن گاه كه حكومت اسلامى در مدينه تشكيل شد زكات تحت برنامه دقيقى قرار گرفت و براى آن نصاب تعيين شد و پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) مأموران جمع زكات را به عنوان جمع آوران زكات به اطراف فرستاد تا از مردم زكات بگيرند. گذشته از آن كه مضامين و سياق آيات سوره شريفه مناسبت با وضع مكه و حال مسلمانان و مؤمنان آن زمان دارد، نه آنكه توجه اصلى سوره به احكام تكليفى و وظايف عملى مسلمانان مثل سور مدنى بوده باشد.

مجموع مضامين و مطالب آن با اعتقادات و رسالت نبى اكرم مناسبت دارد و در سوره شريفه اشاره به ايمان به خداوند متعال و روز قيامت شده و آيات آغازين آن بيان‏گر صفاتى است كه سبب رستگارى و فلاح مؤمنان است. در اين سوره صفات پسنديده و شايسته بندگى مؤمنان و صفات ناپسنديده و رذائل اخلاقى كافران با كمال دقت بيان شده است. نشانه‏هاى گوناگون خداشناسى و آيات آفاقى و انفسى پروردگار در پهنه عالم هستى بيان شده و نمونه‏هايى از نظام شگرف عالم آفرينش در آسمان و آفرينش انسان و حيوانات و گياهان شمرده است.

براى تشويق و تعليم جنبه‏هاى عملى سرگذشت عبرت‏انگيز جمعى از پيامبران، چون: نوح، هود، موسى و عيسى (عليه السلام) و فرازهايى از زندگى آنان آمده است؛ همانطور كه با تعبيرات تند و كوبنده به مستكبران هشدار توبه و باز گشت به سوى حضرت حق متعال مى‏دهد. محتواى سوره شريفه، مجموعه‏اى از درس‏هاى اعتقادى و عملى و بيدار كننده و بيان خط سير مؤمنان بود. و متناسب با نزول مجموعه سوره، شريفه و مكه معظمه است.

ارزش و تعالى مقام والاى مؤمنان و صفات برتر آنان سبب شده است تا سوره به نام مؤمنان ناميده شود و اشاره به آن كه برترى مقام درجات آنان به سبب ايمان حقيقى آنان است كه همراه عمل آنهاست. كافران نيز بدانند كه كفر و شرك و اعمال ناشايست در دنيا و آخرت سرانجام ناگوار و دردناك دارد و ادعاى ايمان به لقلقه زبان كافى نيست، بلكه جاى گزينى ايمان واقعى در دل و جان آدمى ارزنده و والاست.

سوره شريفه، به ايمان به خداوند متعال و قيامت و معاد تمييز مؤمنان از كافران فرا مى‏خواند. صفات ارزنده بندگان مؤمن و اخلاق رذيله و اعمال ناپسند كافران را بيان كرده، مؤمنان و صالحان را بشارت و كافران و ناپاكان را انذار و زنهار مى‏دهد. عذاب آخرت را بيان مى‏دارد و پاداش‏ها و گرفتارى‏هايى كه بر منكران نبوت به جهت اذيت و آزار به خداپرستان و پيامبران الهى از زمان نوح تا زمان مسيح عيسى بن مريم رفته است، بيان مى‏دارد.

بيان زمينه‏هاى اصول عقيدتى، توحيد، نبوت و معاد و نظام حاكم بر جهان از مشخصه‏هاى سوره‏هاى مكى است.

همان طور كه براى هر كدام از سور قرآنى فضيلت‏ها و خصوصياتى از رسول اكرم و ائمه طاهرين رسيده است، براى سوره مباركه مؤمنون نيز در كتاب ثواب الاعمال نقل شده؛ از جمله امام صادق (عليه السلام) فرموده است:

من قرء سورة المؤمنين ختم الله له بالسعادة، اذا كان يدمن فى قراءتها فى كل جمعة و كان فى الفردوس الاعلى مع النبيين و المرسلين‏(2)؛

هركس سوره مؤمنين را قرائت كند، ختم فرمايد خداوند عاقبت او را به سعادت و هرگاه مداومت كند در هر جمعه، منزلش در فردوس اعلا با پيامبران و مرسلين باشد. در تفسير مجمع البيان از ابى بن كعب از رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) آمده است كه:

قال من قرء سورة المؤمنين بشرتة الملائكة يوم القيامة بالروح والريحان و ما تقر به عينه عند نزول ملك الموت؛

هركس سوره مؤمنين را تلاوت كند، فرشتگان در قيامت او را به روح و ريحان بشارت دهند و هنگامى كه فرشته مرگ براى قبض روح او مى‏آيد چنان بشارتى به او دهد كه چشمش روشن شود.

البته روشن است خواندن و تلاوت تنها بدون توجه به مضمون قرآنى و عمل به آن، خلاف دستور و روش پيامبر و توقع ثواب‏هاى وارده، طمع خام و رجاى مذموم است.

قرائت سوره‏هاى قرآنى با هدف توجه به مضامين آنها و تحصيل تكامل به عمل دستورهاى آن‏هاست؛ همان طور كه در بعضى از روايات، از عمل كردن به قرآن و آيات تعبير به اقامه آنها شده است؛ از جمله در رواياتى وارد شده كه هنگام نزول آيات آغازين اين سوره، رسول اكرم فرمود:

لقد انزلت على عشر آيات من اقامهن دخل الجنة ثم قرء (قد افلح المؤمنون) حتى ختم العشر(3)؛

به تحقيق بر من نازل شد ده آيه كه هركس آن‏ها را اقامه و برپا دارد داخل بهشت شود، پس قرائت فرمود: (قد افلح المؤمنون) تا ده آيه را.

برپا داشتن و اقامه آيات، عمل كردن مداوم و خالص بر مضمون آن‏هاست.

فضيلت‏هاى بسم الله‏

(بسم الله الرحمن الرحيم)

والاترين جمله آسمانى و سرلوحه هر كتاب نازل شده از ساحت قدس ربوبى، همانا اين جمله شريفه است. صفوان جمال از امام صادق (عليه السلام) نقل مى‏كند كه:

ما انزل الله من السماء كتاباً الا و فاتحته بسم الله الرحمن الرحيم؛

خداوند متعال هيچ كتابى را از آسمان نازل نفرمود، مگر آن كه ديباچه و اول آن بسم الله الرحمن الرحيم بود.

مهج الدعوات در كتاب فضل الدعا، ااز امام صادق (صلى الله عليه و آله و سلم) نقل مى‏كند كه:

بسم الله الرحمن الرحيم اسم الله الاكبر أو قال: الاعظم؛ بسم الله الرحمن الرحيم؛

بسم الله الرحمن الرحيم بزرگ‏ترين اسم خداوند است. يا فرمود: بالاترين اسم بسم الله الرحمن الرحيم است‏(4).

در عيون الاخبار از امام رضا (عليه السلام) نقل شده كه فرمود:

بسم الله الرحمن الرحيم أقرب الى اسم الله الاعظم من سواد العين الى بياضها(5)؛

بسم الله الرحمن الرحيم به اسم اعظم خداوندى نزديك‏تر است از سياهى چشم به سفيدى آن.

تبركى بس گران قدر كه آدمى كار و عمل خود را با نام ايزد متعال آغاز كند، خداوندى كه قدرت و كمال او بى نهايت بوده و هر قدرت و كمالى در جهان آفرينش از قدرت ذاتى او سرچشمه مى‏گيرد. رحمت و لطف خداوندى، همه موجودات را در برگرفته و همه عوامل و ذرات بهره دهى عالم آفرينش به لطف و رحمت واسعه خداوندى بهره مى‏دهند و چه بهتر كه آدمى هر كارى - كوچك و بزرگ - را با نام خداوند، آن هم با تمسك به رحمت واسعه او شروع كند و با تبرك از رحمانيت و رحيميت او كمك بخواهد. توسل و ارتباط با نام پاك حضرت حق آن هم با لفظ الله كه اشاره به ذات بى انتهاى او و دو صفت رحمانيت و رحيميت دارد - كه منشأء همه الطاف و مرحمت‏هاست - وظيفه عبوديت و استعانت عبد و بنده است.

صدوق (رحمه الله عليه) در كتاب توحيد به اسناد خودش از امام صادق (عليه السلام) در حديثى بلند از رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) نقل مى‏كند كه:

من حزنه امر يتعاطاه فقال: بسم الله الرحمن الرحيم و هو مخلص الله و يقبل بقلبه اليه لم ينقك من احدى اثنتين اما بلوغ حاجته فى الدنيا و اما يعد له عند ربه و يدخرلديه و ما عندالله و ابقى للمؤمنين‏(6)؛

هركه او را كارى را كه بايد انجام دهد محزون و غمگين سازد، اگر در ابتداى آن بگويد: بسم الله الرحمن الرحيم و در اين توسل، توجه خالص و ناب او براى خداوند باشد و به تمام قلب و جانش به خداوند روى آورده باشد، از دو چيز خالى نيست: يا آن كه در دنيا به حاجت و مقصود خود مى‏رسد و يا آن كه در محضر خداوند براى او آماده و ذخيره مى‏گردد و آنچه نزد خداوند باشد بهتر و پادارتر براى مؤمنان است.

در اصول كافى به سندش از جميل بن دراج روايت مى‏كند كه امام صادق (عليه السلام) فرمود:

لا تدع بسم الله الرحمن الرحيم و ان كان بعده شعر:؛

بسم الله الرحمن الرحيم را وامگذار، گرچه بعد از آن بخواهى شعرى بخوانى.

امام باقر (عليه السلام) فرمود:

سزاوار است هنگامى كه كارى را شروع كنيم، چه كودك و چه بزرگ بسم الله بگوييم تا مبارك و ميمنت گردد.

فضيلت ابتدا به بسم الله‏

امير مؤمنان (عليه السلام) فرمود:

ان رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) حدثنى عن الله - عزوجل - انه قال: كل امر ذى بال لم يذكر فيه بسم الله الرحمن الرحيم فهو ابتر (و در بعضى از روايات) لم يبدء فيه؛

رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) به من خبر داد از خداوند - عزوجل - كه فرموده است: هر كار مهم و ارزنده‏اى كه در آن بسم الله الرحمن الرحيم ذكر نشود، يا به نام خدا آغاز نگردد ناقص و ناپايدار خواهد بود(7).

پايدارى هر امرى به وابستگى به حضرت حق متعال و پايندگى اوست. آنچه كه از خدا بريده است و به فنا و ناپايدارى سپرده شده و هر عملى و هر مقدار كه به خداوند پيوسته است به همان اندازه پايدار و سودمند است.

شروع قرآن كريم و آغاز كردن با جمله شريفه: بسم الله الرحمن الرحيم خود دستور عملى است كه انسان‏ها بدانند هر عملى كه با نام خداوند متعال شروع شود گران قدر و پايدار بوده، بى فرجام و ناپايدار نخواهد ماند.

توسل و ارتباط با نام پاك حضرت حق آن هم با لفظ الله كه اشاره به ذات شريف بى انتهاى او و در دو صفت رحمانيت كه منشأء همه الطاف و مرحمت‏هاست، وظيفه عبوديت و استعانت بندگان است.

دستور خداوند است كه بنده هر كارش را با بسم الله الرحمن الرحيم شروع كند؛ همان گونه كه روش پيامبران نيز چنين بوده است و خداوند خود به رسول گرامى‏اش دستور مى‏دهد كه: اقرا باسم ربك‏(8)؛ بخوان به نام پروردگارت.

و نوح (عليه السلام) سوار شدن همراهان به كشتى فرمود: بر كشتى سوار شويد بسم الله مجريها و مرساها به نام خداوند مجرى و توقف گاه كشتى متبرك است و اين، روش همه پيامبران است. سليمان (عليه السلام) در نامه خود به بلقيس نوشت: انه من سليمان و انه بسم الله الرحمن الرحيم‏(9).

اين چنين اهميت دادن به بسم الله الرحمن الرحيم در آغاز هر كار موجب مى‏گردد كه شروع قرآن كريم به بسم الله باشد كه او سزاوارتر از هر كارى به بسم الله است. آيات شريفه قرآنى، اصيل‏ترين مايه‏هاى هدايت انسانى و تأمين سعادت جاودانه آن است. پس براى آغاز با بسم الله الرحمن الرحيم از هر عملى شايسته‏تر و از هر امر مهمى پراهميت‏تر است.

قرآن كريم خود بزرگترين عمل كننده به مضامين خود است و چنين است كه ابتداى هر سوره شريفه با اين آيه شريفه آغاز مى‏گردد. امام صادق (عليه السلام) فرمود:

ما انزل الله من السماء كتاباً الا فاتحته بسم الله الرحمن الرحيم و انما كان يعرف انقضاء السورة بنزول بسم الله الرحمن الرحيم ابتداء للاخرى‏(10)؛.

خداوند متعال هيچ كتابى را از آسمان نازل نكرده، مگر آن كه ابتداى آن، بسم الله الرحمن الرحيم بود و تماميت هر سوره و آغاز سوره‏اى ديگر به آمدن بسم الله الرحمن الرحيم بود.

مگر سوره برائت، چون اعلان جنگ به مشركان و بيزارى و تنفر از پيمان‏شكنان و نمايان‏گر غضب بود. طبعاً تناسب با نواى رحمت و ابراز رحمانيت و رحيميت حضرت بارى نداشت و به همين جهت، آن سوره شريفه با بسم الله الرحمن الرحيم آغاز نگشت، بلكه با آيه شريفه: برآءة من الله و رسوله شروع شد. از امير مؤمنان على (عليه السلام) منقول است كه:

لم ينزل بسم الله الرحمن الرحيم على رأس سورة براءة لان بسم الله للامان و الرحمة و نزلت براءة لرفع الامان بالسيف؛

بسم الله الرحمن الرحيم بر سر سوره برائت نيامده؛ چون بسم الله براى امان و رحمت است و سوره توبه براى برداشتن امان به شمشير آمده است. رحمت الهى با برداشتن امان و كار شمشير مناسب ندارد.

تبرك آغاز به نام بارى و استعانت از ذات مقدس و آن هم با دو صفت رحمانيت و رحيميت، توجه به لطف و عنايت او در همه امور دنيا و آخرت است. همه ذرات عالم وجود از مؤمن كافر و حيوان و نبات و جمال مشمول لطف و رحمانيت اويند. كلمه شريفه الرحمن در 168 موضوع از قرآن كريم آمده است كه 113 موردش در آغاز سوره‏ها و بسم اللهها و چهار مورد هم به ضميمه اسم الرحيم و در يك مورد با لفظ الله قل ادعواالله او ادعوا الرحمن و پنجاه مورد هم تنها آمده است. اسم الرحيمنيز 225 بار آمده است كه 113 مورد در آغاز سوره‏ها و چهار مورد به ضميمه كلمه الرحمن و 108 مورد هم جداگانه آمده است.

گفته‏اند موارد استعمال كلمه شريف الرحمن در وصفيت است و در بعضى موارد هم به طور عمليت آمده است، مانند الرحمن خلق الانسان‏(11) الرحمن على العرش استوى‏(12) و: و عباد الرحمن الذين يمشون‏(13). در مواردى هم به ضميمه الرحيم آمده است، همچون تنزيل من الرحمن الرحيم‏(14) يا: هو الرحمن الرحيم و اما كلمه شريفه الرحيم در همه موارد قرآنى به عنوان وصف ذاتى براى ذات بارى تعالى آمده است، مثل: ان الله غفور رحيم‏(15)، و ان ربك لهو العزيز الرحيم‏(16).

فرق ميان رحمان و رحيم‏

ميان كلمه رحمان و رحيم فرق‏هايى قايل شده‏اند به دليل صيغه مبالغه بودن كلمه رحمان و دلالت داشتن بر كثرت و مبالغه رحمت و صفت مشبه بودن كلمه رحيم و دلالت داشتن بر لزوم و ثبوت هميشگى رحمت عده‏اى نيز گفته‏اند: كلمه الرحمن الرحيم دلالت بر ثبوت الهى در دنيا بر همه انسان‏ها - چه مؤمن و چه كافر - است و الرحيم دلالت بر ثبوت رحمت در عالم آخرت بر خصوص مؤمنان است. با اين همه، رحمت در ظاهراً فرقى ميان اين دو نيست، جز آنكه كلمه رحمان صيغه مبالغه و دلالت بر ثبوت رحمت در ذات شريف الهى دارد و كلمه رحيم به مقتضاى صفت مشبه بودن دلالت بر ثبوت و لزوم رحمت در ذات شريف الهى و از لوازم حتمى و جدانشدنى در ذات است، چون عليم و قدير و چون شريف و وضيع و سخى و بخيل در انسان‏ها همان طور كه اشاره شد، هر دو كلمه بر يك مضمون دلالت دارند و در مشمول بر همه خلايق در دنيا و آخرت يك‏سانند، گرچه از بعضى روايات استفاده مى‏شود كه معناى رحمان مشمول كامل بر همه كائنات در دنيا دارد و معناى رحيم مخصوص مؤمنان در عالم آخرت است. اين فرق با مضامين آيات شريفه سازگر نبوده و آن روايات را بايد تأويل كرد، مثل آن كه آخرت، دار جزا و پاداش است، جزاى سوء و عقاب براى گناه‏كاران خود سببى است تا رحمت شامل حال آنان نشود، نه آنكه مضمون و معناى كلمه رحمت اختصاص به مؤمنان داشته باشد، بلكه لفظ رحيم نيز در قرآن به طور عام و بدون اختصاص به مؤمنان با عالم آخرت آمده است، چون: فمن تبعنى فانه منى و من عصانى فانك غفور رحيم‏(17)؛ هر كس از من پيروى كرد از من است و هركه مرا عصيان كرد به درستى كه پروردگار من مهربان و رحيم است. بالناس لروف رحيم‏(18)؛ به درستى كه خداوند به مرمان مهربان و رحيم است. ربكم الذى يزجى لكم الفلك فى البحر لتبتغو من فضله انه كان بكم رحيماً(19)؛ پروردگار شما كسى است كه كشتى را در دريا به حركت در مى‏آورد تا از نعمت و فضل او بهره‏مند شويد، زيرا او بر شما مهربان است.

در دعاى پنجاه و چهارم: دعاء استكشاف الهموم (گشايش غم‏ها و غصه‏ها) از صحيفه سجاديه چنين مى‏خوانيم:

يا فارج الهم و كاشف الغم يا رحمن الدنيا و الاخرة و رحيمهما صل على محمد و آل محمد...؛

اى گشاينده گرفتارى‏ها و اى برطرف كننده غم‏ها و اندوه‏ها، اى رحمان دنيا و آخرت و اى رحيم آن، دو درود فرست بر محمد و آل محمد.

البته عام بودن رحمت الهى در دنيا روشن است كه همه ذرات عالم وجود، نيازمند اصل وجود هستى به ذات بى‏نيازى‏اند كه آن‏ها را از مرحله نيستى و امكان ذاتى به مرحله هستى و وجوب بالغيرى درآورد. در مجمع البيان از عكرمه نقل كرده كه الرحمن به يك رحمت است و الرحيم به صد رحمت. صاحب مجمع البيان فرموده است: گويا اين معنا را از گفتار رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) اقتباس كرده است كه:

ان الله - عزوجل - مأة رحمة و انه انزل منها واحدة الى الارض فقسمها بيت خلقه بها يتعاطعون و يتراحمون و اخر تسعاً و تسعين لنفسه يرحم بها عباده يوم القيامة. و روى: ان الله قابض هذه الى تلك فيكملها مأة يرحم بها عبادة يوم القيامة؛

خداوند را صد رحمت است كه تنها يك رحمت از آنها را به زمين نازل و در ميان خلق خود تقسيم كرده است و بر اثر همان يك صدم رحمت است كه خلايق عالم به يك ديگر مهربانى و تعاطف ورزيده با هم به مهربانى و رحمت برخورد مى‏كنند و نود و نه قسمت آن را براى خود تا روز قيامت تأخير انداخته تا با آن به بندگان خود ترحم كند.

روايت شده كه خداوند آن يك صدم را هم به آن نود و نه صدم مى‏افزايد تا روز قيامت درباره بندگانش صددرصد رحمت كامله خود را عنايت فرمايد.

(رستگارى دنيا و آخرت)

1 قد افلح المؤمنون

بى گمان، مؤمنان به رستگارى دنيا و آخرت دست يافتند.

مؤمنان كسانى‏اند كه به خداوند متعال و وحدانيت او و پيامبران او و آنچه آنان از جانب حضرت حق متعال آورده‏اند و به روز جزا و پاداش او و ايمان حقيقى و قلبى دارند.

در مقدمه اين تفسير شريف اشاره شده كه چون سوره شريفه فضائل و ويژگيهاى خاص مؤمنان را بيان مى‏كند سوره مؤمنون ناميده شده است.

جمعى گفته‏اند كه فلاح به معناى بقا و نيل مراد و رهايى از مكروه است و افلاح وارد شدن در آن مى‏باشد؛ همان طور كه ابشار مشتق از بشر - به كسر ياء - به معناى داخل شدن در بشارت است. بعضى نيز گفته‏اند: افلح به معناى پايدار ماندن است؛ يعنى اعمال نيك مؤمنان پايدار و برجا مى‏ماند، نه آنم كه به هبا و هدر رفته و تباه شده باشد. بعضى، افلح را مشتق از افلح، چون ضرب به معناى قطع، گرفته‏اند، لكن در حقيقت فلح به معناى پيروزى و ظفر و رسيدن به مقصود است و اين كه در مثل عربى مى‏گويند: الحديد بالحديد يفلح (آهن با آهن شكافته مى‏شود) فلح به معناى قطع نيست، بلكه به معناى ظفر و پيروزى است؛ يعنى با آهن بر آهن مى‏توان پيروز شد. فلاح به معناى ظفر و رسيدن به مقصود و آرزو و در موارد استعمالش گاه به معناى پيروزى و رسيدن به آرزوى دنيوى است، چون:

قد افلح اليوم من استعلى‏(20)؛

به تحقيق كه پيروز گشت امروز آن كه طالب علو و مقام بالا بود.

پيروزى دنيوى و اين جهانى، رسيدن به سعادت زندگى است و به قول راغب: هو البقاء و الغنى و العز، و پايدارى و توان‏گرى و عزت و آنچه كه زندگى را گوارا سازد و گاه پيروزى و رسيدن به سعادت، اخروى است و باز هم به گفته راغب ذالك اربعة أشياء بقاء بلافناء و غنى بلا فقر و عز بل ذل و علم بلا جهل؛ بقا و پايدارى كه زوال و فنايى در آن نباشد عبارت است از غنا و ثروتى كه دست خوش نادارى و فقر نگردد، عزت و احترامى كه در آن ذلت و خوارى نباشد و علم و دانايى كه آميخته با جهل و نادانى نباشد. در كتاب شريف عيون اخبار الرضا از امام باقر (عليه السلام) نقل كرده است كه خداوند به مؤمن سه خصلت عطا كرد: عزت در دنيا و فلاح و رستگارى در آخرت و مهابت و احترام در دل‏هاى ستم‏گران. سپس اين آيات را قرائت كرد: ولله العزة و لرسوله و المؤمنين و قد فلح المؤمنين ت هم فيها خالدون.

مؤمنان آنانند كه چنان اذعان و تصديق قلبى در دل و جان خويش دارند كه قهراً و به حكم عقل به لوازم اعتقاد خويش پاى بندند. ايمان حقيقى به معناى دارا بودن اعتقاد حقيقى در دل و جان است، نه دانايى به آن چيز. چه بسا آدميان چيزى را مى‏دانند، اما اعتقاد قلبى و وجدانى بر آن ندارند. ايمان، پايه عمل و حركت انسان است؛ زيرا ايمان گذشته از علم به چيزى، خود، مايه گرويدن و دل سپردن به آن چيز است. انسان گاهى به چيزى ايمان دارد، اما از عمق جان بدان نگرويده است. ايمان تنها دانا بودن و عالم به صدق چيزى بودن نيست، بلكه چيزى را زياده بر اين آگاهى دارد و آن، اعتراف باطنى و دل سپردن و اذعان و اعتراف قلبى به آن چيز است. البته ايمان به بدون علم ممكن نيست، اما علم بدون ايمان ممكن است؛ همان طور كه خداوند متعال درباره موسى و قضاياى فرعون مى‏فرمايد: و جحدوا بها و استيقنها انفسهم ظلماً و علوا(21) آيات الهى را در معجزه موسى (عليه السلام) ديدند و بر آن يقين و علم حقيقى يافتند، اما باز هم آن را انكار كردند؛ زيرا هواهاى نفسانى و نخوت و ستم آنان مانع بود تا به حقيقت يقين خود، يعنى به نبوت و صدق موسى اعتراف كنند و سر بسپارند. علم دارند اما نمى‏گروند و سر نمى‏سپارند و لذا نقطه مقابل علم، جهل و شك است و نقطه مقابل ايمان، كفر و پوشاندن حقيقت و علت اين بى ايمانى با علم باطنى انسان به حقيقت ايمان خود صفات رذيله انسانى، جون تكبر، حسد، حرص و امثال اين هاست.

پيش از اين اشاره شد كه علم نظرى و استدلالى آدمى را به وجود مبدأ و معاد رهنمون مى‏شود. اما اعتقاد حقيقى و ايمان آدمى را وادار مى‏كند تا از معلوم نظرى را پيروى كندو عملاً ملتزم به آن شود. پس ايمان حقيقى به چيزى همراه با التزام و لوازم آن چيز است و ايمان به خداوند متعال در عرف قرآنى عبارت است از: تصديق به وحدانيت و يگانگى او و رسالت پيامبران او و تصديق به روز جزا و بازگست به سوى او و تصديق و اعتراف حقيقى به هر آنچه آنان از جانب خداوند بى همتا و نبوت پيامبران بزرگ و احكام شريعت مقدس و قيامت و سؤال و جواب آن دارند، طبعاً به اين امور متهد بوده، دنبال وظايف اين ايمان و اعمال صالح آنند.

همان گونه كه گفتيم، اذعان و اعتقاد و ايمان واقعى به چيزى كم و بيش همراه با پى آمدها و لوازم آن است. اين مسئله كم و بيش به مراتب اذعان و اعتقاد و ايمان واقعى انسان است. پس ايمان حقيقى به خداوند متعال و پيامبران او و روز جزا كم و بيش همراه با ترتيب آثار اين ايمان است. به همى جهت در قرآن كريم هر جا صفات نيك و پسنديده مؤمنان را ذكر مى‏كند و يا از جزاى خير و پاداش جميل آنان سخن مى‏گويد، به دنبال ايمان، عمل صالح را نيز ذكر مى‏كند، مانند آيه شريفه:

الذين آمنو عملو الصلحات طوبى لهم و حسن مآب‏(22)؛

كسانى كه ايمان آورده و عمل صالح انجام مى‏دهند خوشا به حال آنان كه سرانجام نيك دارند.

يا:

من عمل صالحاً من ذكر اؤ اونثى و هو مؤمن فلنحيينه حياة طيبة(23)؛

هركس عمل صالح به جا آورد، چه مرد و چه زن، در حالى كه ايمان داشته باشد، ما به طور قطع او را به حياتى طيب و پاكيزه زنده مى‏كنيم.

باز هم اشاره كنيم كه علم به چيزى و اعتقاد به آن، غير از ايمان قلبى و وابستگى ايمان به آن است؛ چه، عملى و يقينى براى انسان‏ها چون علم و يقين به مرگ است، كه هيچ انسانى زنده جاويد و پايدار هميشگى نيست، اما باز هم آدميان باور مردن ندارند و آمادگى براى آن فراهم نمى‏آورند؛ چون آن گره ايمانى و اعتقادى را به آن ندارند همچون معتادان به عادت‏هاى زشت و يا زيان بار كه علم به زشتى و يا زيان عادت خود دارند، اما باز هم آن را ترك نمى‏كنند و عذرها و بهانه‏ها مى‏آورند تا اعتياد خود را توجيه كنند.

پس اعتقاد و ايمان همراه با ترتيب آثار است، اما فى الجمله تقيد و دل سپردن نور معتقد و مؤمن به اعتقاد و ايمان خويش بسته به ميزان اعتقاد و ايمان اوست. همان طور كه علم گه گاه دچار قوت و ضعف‏هايى مى‏شود، اعتقاد وايمان نيز چنين است؛ افراد با ايمان نيز گه گاه بر خلاف لوازم ايمان خود عمل مى‏كنند، اما هميشگى و پايدار نيست، بلكه به سبب كوران‏هايى است كه گاه از دل آدمى بر مى‏خيزد و آدمى را از مسير ايمانى‏اش منحرف مى‏كند، پس ايمان نيز مانند مراتب نور، قابل شدت و ضعف است. ايمان به خداوند وقتى اثر مى‏كند و آدمى را به اعمال نيك و صفات پسنديده نفسانى، از قبيل خشيت و خضوع و اخلاص و امثال آنه مى‏كشاند كه انگيزه‏هاى باطل و تسويلات شيطانى بر آن غلبه نكند. مداومت و تفحظ بر چنين حالات پسنديده، بسته به مراقبت‏ها و حفاظت‏هايى است كه آدمى از نفس خود بروز دهد كه بالاتين آن مراقبت‏ها و حفاظت‏ها، همانا حالت خشوع و خضوع در نماز و دورى از لغوها و لهوهاست.

صيغه ماضى افلح در آيه شريفه آمده تا دلالت قطعى كند بر تحقق فلاح، همان طور كه كلمه قد نيز براى تأكيد و تثبيت و تحقق چيزى است كه مورد توقع و انتظار ثبوت است؛ يعنى مؤمنان رستگار شدند، با آن چنان تأكيدى كه گويى مستقبل دور، امروز به تحقق پيوسته و به صيغه ماضى افلح آورده شده است، چون قد قامت الصلاة، يعنى يقيناً نماز بر پا مى‏شود. افتتاح سوره شريفه به چنين بشارتى سرنوشت لذت بخش و افتخار آفرين آنان را بيان مى‏كند تا بشارت آسمانى، مايه شعله ور شدن آتش شوق و عشق در دل‏هاى انسان‏ها گردد و آينده روشن و الهى خود را ببيند.

(خشوع در نماز)

2 الذين هم فى صلاتهم خاشعون

مؤمنان آنانند كه در نمازهايشان خاشع و فروتن‏اند.

هم چنان كه اشاره گرديد، ايمان حقيقى براى انسان، مايه دل سپردگى و تسليم محض است و ايمان به حضرت حق و ايمان به عظمت او سبب خضوع و خشوع بنده در حال توجه به محضر شريف اوست. بزرگ‏ترين نشانه كمال ايمان، همانا خشوع در حال نماز و عبادت و روى گرداندن از لغوهاست. هرچه ايمان بالاتر، خشوع و اعراض از لغو، بيشتر.

حقيقت خشوع‏

خشوع، فروتنى و خضوع ويژه‏اى است كه به كسى كه در محضر بزرگ قاهرى حضور مى‏يابد، دست مى‏دهد. آن چنان مقهور عظمت قاهر حاضر مى‏گردد كه تنها متوجه او گشته و از همه جا قطع مى‏گردد. اين حالت، حالت درونى است كه اگر توجه تام در قلب پديد آيد به همه اعضا و جوارح سرايت كرده، آنه نيز خاشع مى‏گردند. خشوع اعضا و جوارح نيز نشانه خضوع و خشوع قلب است. به همين جهت، رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) مردى را ديدند كه در حال نماز با ريش خود بازى مى‏كرد فرمود:

اما انه لو خشع قلبه لخشعت جوارحه؛

اگر او به قلب خود خاشع بود، اعضا و جوارح او نيز خاشع مى‏برد.

حقيقت نماز و عبادت هم با اين خشوع تحقق مى‏يابد. قرآن كريم خواندن نماز را نشانه مؤمنان نمى‏شمارد، بلكه خشوع در نماز را از ويژگى‏هاى حقيقت آنان مى‏شمارد؛ يعنى نماز مؤمنان واقعى تنها الفاظى بى حقيقت و حركاتى بى روح و فاقد معنا نيست، بلكه هنگام نماز با نظر به حقارت خود و عظمت بارى تعالى چنان غرق حالت حضور و راز و نياز مى‏گردند كه گويى از دنيا و غير خدا بريده و سراپا ادب محض و تسليم خالص‏اند.

در اهميت مقام نماز و توجه به آن شايسته است آدمى به آفرينش خود و فطرت الهى به وديعه نهاده شده در او نظرى بيفكند. نخستين بيدار باش براى او همانا توجه به اصل خلقت خود و هدف نهايى او از اين آفرينش است هر موجودى خلق شده است تا به كمال مورد نظر خويش برسد. نباتات و حيوانات تا حدى و زمانى كمالى دارند، سپس به دست نيستى و نابودى مى‏افتند و از ميان مى‏روند، اما آيا به راستى آدمى خلق شده تا چون سنگها و نباتات و حيوانات فاقد عقل و شعور و بدون فطرت نيايش و پرستشى كه از درون جان آدمى در كمال زيبايى و جمال به آدمى ارزش مى‏بخشد، بدون اين ارزش‏ها وجود و هستى خود را تباه نكنند. آدمى تابش فطرت را در نهاد خود به روشنى در مى‏يابد. آنچنان كه گاه غرق گناهان است و بر حال خود و تيرگى احوال خود و چه بسيار تاسف مى‏خورد و خورد در ظلمات مى‏بيند، اما نور الهى را از دور مى‏بيند و حسرت نجات و طاعت دارد.

به راستى، پرواز در اوج‏هاى معرفت و عشق و علاقه و شيفتگى به حضرت حق در فطرت هر انسانى چون آفتاب نهاده شده و افسوس كه آدمى با آلودگى گناه و سقوط از مراتب عالى انسانى به قعر حيوانيت، اين فطرت را زير پا مى‏نهد. تابش نور معرفت و عشق به حضرت حق متعال همانا با عبوديت شايسته و خالص بنده در برابر عظمت بار تعالى بدست مى‏آيد و بالاترين مظهر بندگى شايسته عبد، همانا نماز است.

ارزش انسانيت و نورانيت فطرت الهى، همانا به نماز به دست مى‏آيد؛ آن هم نمازى كه با خشوع قلبى آدمى را به عالم عشق و محبت و راز و نياز با حضرت حق متعال ببرد، نه آن نماز كه با كسالت، استخفاف، تهاون و تكلف باشد.