تفسير مجمع البيان جلد ۹

امين الاسلام طبرسي
ترجمه : علي کرمي

- ۱۴ -


/ سوره اعراف / آيه هاى 206 - 196

196 . اِنَّ وَلِيِّىَ اللَّهُ الَّذى نَزَّلَ الْكِتابَ وَهُوَ يَتَوَلَّى الصَّالِحينَ.

197 . وَالَّذينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِه لايَسْتَطيعُونَ نَصْرَكُمْ وَلااَنْفُسَهُمْ يَنْصُرُونَ.

198 . وَاِنْ تَدْعُوهُمْ اِلَى الْهُدى لايَسْمَعُوا وَتَريهُمْ يَنْظُرُونَ اِلَيْكَ وَهُمْ لايُبْصِرُونَ.

199 . حُذِ الْعَفْوَ وَاْمُرْ بِالْعُرْفِ وَاَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلينَ.

200 . وَاِمَّا يَنْزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطانِ نَزْعٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ اِنَّهُ سَميعٌ عَليمٌ.

201 . إِنَّ الَّذينَ اتَّقَوْا اِذا مَسَّهُمْ طآئِفٌ مِنَ الشَّيْطانِ تَذَكَّرُوا فَاِذا هُمْ مُبْصِرُون.

202 . وَإِخْوانُهُمْ يَمُدُّونَهُمْ فِى الْغَىِّ ثُمَّ لا يُقْصِرُونَ.

203 . وَاِذا لَمْ تَاْتِهِمْ بِايَةٍ قالُوا لَوْ لاَ اجْتَبَيْتَها قُلْ اِنَّمآ اَتَّبِعُ مايُوحى اِلَىَّ مِنْ رَبّى هذا بَصآئِرُ مِنْ رَبِّكُمْ وَهُدىً وَرَحْمَةٌ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ.

204 . وَإِذِا قُرِءَى الْقُرْانُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ اَنْصِتُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ

205 . وَاذْكُرْ رَبَّكَ فى نَفْسَكَ تَضَرُّعًا وَخيفَةً وَدُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَالْاصالِ وَلا تَكُنْ مِنَ الْغافِلينَ.

206 . اِنَّ الَّذينَ عِنْدَ رَبِّكَ لا يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِه وَيُسَبِحُونَهُ وَلَهُ يَسْجُدُونَ.

ترجمه

196 - به يقين سالار [و سرور] من خداست، همان كسى كه اين كتاب [پرشكوه ] را فرو فرستاده است، و اوست كه همه شايسته كرداران را سرورى [و كارهايشان را تدبير ]مى كند.

197 - و آنهايى را كه جز او مى خوانيد [و مى پرستيد]، نه مى توانند شما را يارى رسانند و نه خودشان را يارى دهند [و از خود دفاع كنند].

198 - و اگر آنها را به [حق و] هدايت فراخوانيد [نداى شما را ]نمى شنوند، و آنها را مى بينى كه [گويى ] به تو مى نگرند در حالى كه [در حقيقت شما را] نمى بينند.

199 - [هان اى پيامبر، در راه دعوت به سوى خدا] گذشت [و كرامت ]را پيشه ساز، و به [كارهاى شايسته و ]پسنديده فرمان ده، و از مرم نادان روى برتاب.

200 - و اگر از شيطان [رانده شده ] وسوسه اى به تورسيد، به خدا پناه بر؛ چرا كه او شنوا و داناست.

201 - بى گمان كسانى كه پروا پيشه ساخته اند، هنگامى كه وسوسه اى از [سوى ]شيطان به آنان در رسد به خود مى آيند [و خدا و حسابرسى او را به ياد مى آورند و در پرتو اين بيدارى راه درست را مى يابند] و ناگهان بينا مى گردند.

202 - و [آنان كه پروا پيشه نساخته اند هم مسلكان و ]برادرانشان هماره آنان را در گمراهى [و نگونسارى به پيش ] مى كشانند و [از اين گمراهگرى ] باز نمى ايستند.

203 - و هرگاه براى آنان آيه اى [از سوى خدا بياورى آن را دروغ مى انگارند، امّا هنگامى كه ]. نياورى، مى گويند: چرا [از نزد خود] آن را بر نگزيدى [و آيه اى برايمان نياوردى ]؟! [اى پيامبر] بگو: من تنها آنچه را از سوى پروردگارم به من وحى مى گردد پيروى مى كنم [ و از خود چيزى نمى گويم و نمى آورم ].[ و كران تا كران ] اين [قرآن پرشكوه، برهانهاى روشن و ]بينشهايى است از سوى پروردگار شما، و براى مردمى كه ايمان مى آورند [و حق را مى پذيرند] رهنمود و رحمتى [پايان ناپذير و جاودانه ] است.

204 - و هنگامى كه قرآن خوانده مى شود به آن گوش [جان ]سپاريد و سكوت برگزينيد، باشد كه مورد رحمت [و بخشايش خدا] قرارگيريد.

205 - [و تو اى پيامبر!] پروردگارت را باتضرع وترس، [هم ] در دل خويش و [هم ] با نداى آرام و آهسته، بامدادان و شامگاهان ياد كن و [هرگز] از غافلان مباش.

206 - بى گمان آنان كه در پيشگاه پروردگارت [از مقامى والا بهره ور ]هستند، [هرگز] از پرستش [خالصانه و شورانگيز] او تكبر نمى ورزند و [ذات پاك ] او را به پاكى [و عظمت ]مى ستايند و براى او سجده مى كنند.

نگرشى بر واژه ها

عفو: اين واژه به مفهوم مقدار اضافى يك چيز، حدّ وسط و ميانه، آسان گرفتن كارها و گذشت از لغزش و خطا آمده است.(69)

عرف: شناخته شده، پسنديده، شايسته و هر وصف نيكو؛ درست در برابر ناشناخته و «نُكر».

نزغ: فريفتن و از جاى خود حركت دادن. پاره اى نيز آن را به وسوسه و تباهى و تبهكارى معنى كرده اند و برخى نيز بر آنند كه به مفهوم ورود دركارى به منظور پديد آوردن تباهى است.

ممسوس: جن زده.

اجتباء: برگزيدن و انتخاب نمودن.

بصائر: برهان ها و بينش ها.

انصات: سكوت گزيدن براى گوش سپردن.

آصال: اين واژه جمع «اصل»، و آن نيز جمع «اصيل» به ساعات ميان عصر و غروب خورشيد گفته مى شود.

تفسير

سالار و معبود شايسته كرداران در ادامه سخن با شرك گرايان، آفريدگار هستى پس از وعده يارى به پيامبرش اينك به او دستور مى دهد كه به شرك گرايان و تبهكاران بگو:

اِنَّ وَلِيِّىَ اللَّهُ الَّذى نَزَّلَ الْكِتابَ وَهُوَ يَتَوَلَّى الصَّالِحينَ

به يقين آن قدرت بى كرانى كه مرا در راه حق و عدالت يارى مى رساند و شر شما را از من دور مى سازد و كار مرا تدبير و سرپرستى مى كند، آن خدايى است كه اين كتاب پرشكوه را، به منظور تأييد و در جهت پيشرفت دعوت من فرو فرستاده و همو مردمى را كه شايسته كردار باشند سرپرستى و يارى مى كند. آرى، خداى توانا هم در ميدان بحث و دليل و برهان و فرو فرستادن بينش ها و برهان ها يار و ياور من است و هم در ميدان دفاع از من و دفع شرارت شما از راه و رسم جاودانه من.

وَالَّذينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِه لايَسْتَطيعُونَ نَصْرَكُمْ وَلا أَنْفُسَهُمْ يَنْصُرُونَ.

امّا بت ها و معبودهاى ساخته و پرداخته شما نه توان يارى رسانى به شما را دارند و نه حتى مى توانند از خود دفاع كنند و خود را يارى نمايند.

در ادامه سخن همين نكته به صورت ديگرى ترسيم شده ونوعى تكرار به نظر مى رسد، در حالى كه در حقيقت اين گونه نيست، بلكه بيشتر منظور سرزنش بت پرستان و تكان دادن مغزهاى خمود آنان بود، امّا در اينجا منظور روشن ساختن تفاوت ميان خداى واقعى و درخور پرستش و مبعودهاى ساختگى و ناتوان است كه در خورستايش و پرستش نسيتند.

بر اين باور است كه گويى پيامبر گرامى به آنان مى فرمايد: خداى من در همه ميدانها مرا يارى مى كند و او بر اين كار تواناست، امّا خدايان پندارى شما نه شما را يارى مى كنند و نه توان دفاع از خودشان را دارند.

آنگاه مى افزايد:

وَإِنْ تَدْعُوهُمْ اِلَى الْهُدى لايَسْمَعُوا

و اگر آنها را به حق و هدايت فراخوانيد، نداى شما را نمى شنوند.

در تفسير اين فراز دو نظر آمده است:

1 - به باور «جبايى» و «فرّاء» منظور اين است كه: اگر شما اين بت ها را به سوى هدايت و رشد فرا خوانيد، نداى شما را هم نمى شنوند.

2 - امّا به باور «حسن» منظور اين است كه: اگر شرك گرايان را به سوى دين و آيين آسمانى و زندگى ساز فراخوانيد، چنانند كه گويى نداى دعوت شما را نمى شنوند.

وَتَريهُمْ يَنْظُرُونَ اِلَيْكَ وَهُمْ لايُبْصِرُونَ

و آنها را مى بينى كه گويى به تو مى نگرند در حالى كه در حقيقت شما را نمى بينند.

به باور گروهى منظور اين است كه: آن بت ها را به گونه اى ساخته و پرداخته ايد كه خيره خيره به شما مى نگرند، امّا چيزى نمى بينند.

اما به باور گروهى ديگر منظور، شرك گرايان عرب مى باشند كه به سيماى پيامبر و دو لب او به هنگام دعوت آن پيشواى بشردوست نظاره مى كردند، امّا مفاهيم بلند و سخنان جانبخش ودليل و برهان او را نمى ديدند و در نمى يافتند

چهار دستور انسانساز به پيامبر در آيات گذشته آفريدگار هستى پيامبر خود را به دعوت مردم فرمان داد، اينك در اين آيه شريفه به منظور آراستگى او به ارزش هاى انسانى و اخلاقى مى فرمايد:

حُذِ الْعَفْوَ

سياست گذشت و عفو و گذشت پيشه ساز!

در تفسير اين فراز سه نظر است:

1 - به باور گروهى از جمله «ابن عباس» منظور اين است كه: هان اى پيامبر! هر آنچه از هزينه زندگى و مخارج آنان افزون مى آيد بگير. چرا كه در آغاز دعوت پيامبر و زمانى كه آيه زكات فرود نيامده بود برنامه اين گونه بود، و با فرود آيه زكات آن شيوه نسخ گرديد.

2 - امّا به باور برخى ديگر همچون «مجاهد» منظور اين است كه: هان اى پيامبر! سياست كرامت و گذشت پيشه ساز و با مردم سختگير مباش و در حقوق و حدود خدا و خلق و خودت گذشت داشته باش.

در روايت است كه: احبّ اللّه عبدًا سمحاً بائعا و مشتريا قاضيا و مقتضياً. آفريدگار هستى بنده اى را دوست مى دارد كه در برخورد با مردم كارها را آسان گيرد و به آسانى خريد و فروش و داد و ستد عادلانه نمايد و بدون سختگيرى داورى و حكومت كند و به داورى و حكومت عادلانه ديگران رضايت دهد.

3 - از ديدگاه پاره اى منظور اين است كه: اى پيامبر! پوزش خواهى ديگران را بپذير و از بازخواست آنان در برابر رفتار ناهنجارشان بگذر.

در روايت است كه وقتى اين آيه شريفه فرود آمد، پيامبر گرامى مفهوم آن را از فرشته وحى جويا شد و او گفت: اجازه دهيد تا از خدا بپرسم. آن گاه پس از بازگشت گفت: اى پيامبر: إِنّ اللّه يأمرك أن تعفو ممن ظلمك و تعطى من حرمك و تصل مَنْ قطعك(70)؛ خداى فرزانه به تو فرمان مى دهد كه از آن كسى كه در حق تو ستم روا داشته است، بگذرى و مورد عفوش قرار دهى، و به آن كسى كه تو را از حقوق و بهره ات محروم ساخته، نعمت ارزانى دارى، و به كسى كه از تو گسسته و بريده است نزديك شوى.

وَأَمُرْ بِالْعُرْفِ

ومردم را به كارهاى شايسته و پسنديده اى كه از ديدگاه خرد وشريعت مطلوب است فرمان ده.

وَاَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلينَ.

و از مردم نادان، پس از آن كه حق را بر ايشان روشن ساختى واتمام حجت كردى و از حق پذيريشان نوميد شدى دورى گزين، تا از منزلت تو كاسته نشود؛ چرا كه گفتگو باانسانهاى سبك مغز، انسان را كوچك مى كند.

روشن است كه آيه مورد بحث به وسيله آيه جهاد و پيكار با ظالمان و كفر گرايان نسخ نشده است؛ چرا كه اين آيه عام است و آن خاصّ.

«ابن زيد» مى گويد: پس از فرود آيه اى كه گذشت، پيامبر گرامى گفت: بارخدايا! اينك با خشم خويش چه بايد كرد؟ آنگاه بود كه اين آيه فرود آمد كه:

وَاِمَّا يَنْزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ

وهرگاه شيطان تو را وسوسه كرد، از خدا بخواه تاتو را در پناه خود حفظ كند.

و برخى بر آنند: كه اگر شيطان با وسوسه اش بر آن شد كه تو را از انجام فرمان خدا باز دارد، به خدا پناه بر.

اِنَّهُ سَميعٌ عَليمٌ.

چرا كه او شنوا و داناست.

به باور برخى منظور اين است كه: او دعاى تو را مى شنود و از حال تو آگاه است.

امّا به باور برخى ديگر، واژه «نزغ» نخستين مراحل وسوسه، و «مسّ» به مفهوم دست يافتن وتسلّط بر فرد است. به همين جهت است كه خدا ميان پيامبرش و پرواپيشگان فرق نهاده و براى هر كدام تعبير جداگانه اى آورده است.

پرواپيشگان و راه پيكار با وسوسه شيطان اينك در اين آيه شريفه به پروا پيشگان مى آموزد كه چگونه با وسوسه شيطان و شيطان صفتان به پيكار برخيزند:

إِنَّ الَّذينَ اتَّقَوْا اِذا مَسَّهُمْ طآئِفٌ مِنَ الشَّيْطانِ تَذَكَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُون

به باور «ابن عباس» منظور اين است كه : آن كسانى كه پرواى خدا پيشه ساخته و از گناه دورى مى جويند، هرگاه شيطان رانده شده به وسوسه آنان مى پردازد تا به گناهشان بكشاند، به ياد خدا و حسابرسى او مى افتند و به خود مى آيند و از گناه و نا فرمانى خدا دورى مى جويند و به سوى رشد و سازندگى جان و روح خويش حركت مى كنند.

امّا به باور «حسن» منظور اين است كه: هنگامى كه شيطان با وسوسه هاى خود بر گرد آنان بگردد، به ياد خدا مى افتند.

از ديدگاه «سعيد بن جبير» منظور اين است كه انسان پرواپيشه كسى است كه دستخوش خشم مى گردد، امّا هنگامى كه در يك لحظه به خود آمد خشمش فرو مى نشيند.

و از ديدگاه «مجاهد» منظور كسى است كه آهنگ گناه مى كند و با ياد خدا آن را وامى نهد و پاكى مى جويد.

در ادامه روشنگرى در اين مورد مى افزايد:

وَاِخْوانُهُمْ يَمُدُّونَهُمْ فِى الْغَىِّ ثُمَّ لا يُقْصِرُونَ.

به باور گروهى از جمله «مجاهد» منظور اين است كه شيطان ها، كه برادران شرك گرايانند، گناه و حق كشى و زشتكارى را در نظر آنان زيبا جلوه مى دهند و از هيچ تلاش ارتجاعى براى گمراهى آنان فروگذار نمى كنند.

امّا به باور گروه ديگرى، از جمله «ابن عباس» منظور اين است كه: شيطان ها شرك گرايان و بيداد پيشگان را به گناه و زشتى و سوسه مى كنند و وامى دارند، واينان نيز بسان پروا پيشگان نيستند كه با تصميم آهنين خويش در برابر وسوسه پايدارى ورزند و گناه نكنند.

در هشتمين آيه مورد بحث مى فرمايد:

وَإِذا لَمْ تَأْتِهِمْ بِايَةٍ قالُوا لَوْ لاَاجْتَبَيْتَها

به باور گروهى از جمله «زجاج» منظور اين است كه: هان اى پيامبر! و هرگاه براى آنان آيه اى بياورى، آن را دروغ مى انگارند و نمى پذيرند، امّا هرگاه نياورى و وحى مدتى به تأخير افتد، مى گويند: همه آياتى كه براى مامى خوانى كه وحى آسمانى نيست، پس چرا آيه اى از خود نمى سازى و برايمان نمى آورى؟

امّا به باور گروهى ديگر از جمله «ابو مسلم» منظور اين است كه: هرگاه آيه اى نياورى، مى گويند: چرا از بارگاه خدا درخواست نمى كنى كه آيه اى بر تو فرود فرستد؟

قُلْ إِنَّمآ اَتَّبِعُ مايُوحى اِلَىَّ مِنْ رَبّى

هان اى پيامبر به آنان بگو: من آيات را از پيش خود نمى آورم، بلكه همه اين آيات از سوى خداست و او هر گاه بخواهد و مصلحت بداند آيات خود را فرو مى فرستد، و نه به دلخواه مردم. و من هم كه پيام آور او هستم، تنها پيرو وحى و فرمان او هستم و از آن ذرّه اى انحراف نمى جويم و وظيفه ام تقاضاى وحى از بارگاه او نيست؛ زيرا خداى فرزانه هرگاه اراده فرمود و مصلحت ديد پيام مى فرستد و مرا به دريافت آيات مفتخر مى سازد.

هذا بَصآئِرُ مِنْ رَبِّكُمْ

اين قرآن شكوهمند، برهانها و بينش هايى روشن از سوى پروردگار شماست و راه و رسم زندگى و دين و آيين را به شما نشان مى دهد.

وَهُدىً وَرَحْمَةٌ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ.

و مايه هدايت و رحمتى است براى مردمى كه ايمان مى آورند و راه نجات و رستگارى را مى جويند.

قرآن بدان دليل خود را هدايت و رحمت براى مردم با ايمان وصف مى كند كه تنها اين گروه از آن بهره ور مى گردند و راه رشد و كمال را از آن مى جويند و نه ديگران.

از آيه شريفه اين نكته ظريف دريافت مى گردد كه گفتار و عملكرد پيامبر تابع وحى الهى است، نه برخاسته از قياس وگمان و رأى و پندار.

نظم و پيوند اين آيه

در مورد نظم و پيوند آيه مورد بحث دو نظر است:

به باور «ابو مسلم» آخرين آيه مورد بحث به «يسئلونك عن السّاعة» پيوند مى خورد، و منظور اين است كه از تو آياتى مى خواهند، و هنگامى كه نياورى مى گويند: چرا آيه اى نمى آورى؟!

امّا به باور برخى، آيه مورد بحث به آيه پيش از خود پيوند دارد و منظور اين است كه: شرك گرايان در گمراهى هستند و هنگامى كه آيه اى نياورى به ياوه سرايى مى پردازند.

آداب شنيدن قرآن در اين آيه شريفه آفريدگار هستى به ترسيم آداب شنيدن آيات قرآن پرداخته و مى فرمايد:

وَإِذا قُرِى ءَ الْقُرْانُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ اَنْصِتُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ.

و هنگامى كه قرآن خوانده شود بدان گوش بسپاريد و خاموشى گزينيد تا از درس هاى انسان ساز و اندرزهاى آن بهره ور شويد ومورد مهر و بخشايش خدا قرار گيريد.

در مورد اين هنگام و اين وقت كه بايد سكوت نمود و قرآن را گوش فرا داد ديدگاه ها متفاوت است:

1 - به باور گروهى از جمله «سعيد بن جبير» منظور اين است كه: اگر مأموم در نماز جماعت، قرائت امام را مى شنود به آن گوش بسپارد.

اين ديدگاه از حضرت باقرعليه السلام نيز روايت شده است. و در اين مورد آورده اند كه مردم مسلمان در آغاز ظهور اسلام و اقامه نمازهاى جماعت، به يكديگر سلام مى گفتند و اگر كسى وارد مى شد و مى پرسيد: اينك چندمين ركعت نماز است؟ به اوپاسخ مى دادند. به همين جهت خدا آنان را از اين كارها هشدار و به آنان فرمان سكوت داد.

2 - امّا به باور گروهى ديگر از جمله «عطا» منظور سكوت به هنگام خواندن خطبه ها در نماز جمعه و شنيدن آنهاست.

3 - از ديدگاه «حسن» منظور گوش فرادادن به قرائت نماز و خطبه جمعه است.

4 - امّا از ديدگاه مرحوم «طوسى» منظور سكوت در نماز و گوش سپردن به قرائت آن است؛ چراكه تنها در حال نماز است كه سكوت و گوش دادن به قرائت واجب است، و در غير نماز سكوت و گوش دادن به آيات قرآن بسيار خوب است، امّا واجب نيست.

از حضرت صادق عليه السلام آورده اند كه: سكوت براى گوش دادن به آواى قرآن، هم در حال نماز واجب است و هم در حال غير نماز، امّا «طوسى» مى گويد: در حال نماز واجب و در غير آن مستحبّ است.

درتفسير «عياشى» از حضرت صادق عليه السلام آورده اند كه : روزى امير مؤمنان در حال نماز بود، كه يكى از سردمداران «خوارج» به قصد تعرض ظالمانه به مقام والا ى ايمان و اخلاص آن توحيدگراى بزرگ به تلاوت اين آيه شريفه پرداخت: ولقد اوحى اليك و الى الّذين من قبلك...(71)، آن گرانمايه عصرها ونسل ها به احترام قرآن ساكت شد... فانصت له اميرالمؤمنين (72)

و نيز از حضرت صادق عليه السلام پرسيدند كه: اگر فردى به تلاوت قرآن مشغول است و ديگرى آيات خدا را مى شنود، آيا بر آن كسى كه مى شنود ادب و سكوت واجب است؟

آن بزرگوار پاسخ داد: آرى، هر گاه قرآن نزد شما تلاوت شد بايد گوش جان سپاريد و سكوت كنيد. «و اذا قُرءَ عندك القران وجب عليك الأِنصات»(73)

5 - و «زجاج» مى گويد: ممكن است منظور اين باشد كه هرگاه قرآن خوانده شد سكوت كنيد و آن را بشنويد و به مقررات آن عمل نماييد و از مرزهاى آن نگذريد.

«جبايى» بر اين، باور است كه اين آيه شريفه در آغاز دعوت پيامبر فرود آمد تا مردم به آيات خدا دل سپارند و پيامبر او را دريابند و به آن عمل كنند.

6 - و به باور «احمد بن حنبل» اين آيه مباركه، به اجماع امّت، درباره نماز است.

آداب نيايش با خدا قرآن در ادامه سخن از نماز و ياد خدا به پرتوى از آداب دعا ونيايش با خدا پرداخته و مى فرمايد:

وَاذْكُرْ رَبَّكَ فى نَفْسَكَ تَضَرُّعًا وَخيفَةً وَدُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ

به باور برخى روى سخن در آيه شريفه با پيامبر گرامى است، امّا پيام به مردم با ايمان است؛ چرا كه آن حضرت آن گونه كه شايسته و بايسته بود با آفريدگارش راز ونياز مى كرد.

پاره اى نيز بر آنند كه روى سخن با مردم است و به آنان دستور مى دهد كه: هان اى مردم! خداى خود را با تضرع و ترس و آرام و آهسته بخوانيد و آن گونه كه شايسته است او را ستايش كنيد و بزرگ داريد و به ياد آوريد.

«زراره» از حضرت باقرعليه السلام يا از حضرت صادق عليه السلام آورده است كه: هرگاه به عنوان مأموم به نماز ايستاده اى و امام قرائت را آهسته مى خواند سكوت كن و در دل خدا را ستايش نما.(74)

به باور برخى منظور اين است كه با تفكّر و انديشه در نعمت هاى خدا به ياد او باش.

امّا به باور برخى ديگر منظور اين است كه به ياد شكوه و عظمت و نامهاى نيكو و صفات بزرگ خدا باش. و بدان دليل رهنمود مى دهد كه باتضرع و بيم اورا بخوانيد كه دعا با اين ويژگيها بهتر پذيرفته مى شود.

«جبايى» مى گويد: ياد خدا به آرامى و در دل، خالص تر و از ريا دورتر است. و اين نكته كه قرآن خاطر نشان مى سازد كه دعا به آرامى و آهسته باشد منظور اين است كه صدا معتدل باشد و از مرحله دلنشين آن نگذرد؛ همان گونه كه در آيه ديگرى مى فرمايد: و نمازت را به آواز بلند و يا بسيار آهسته مخوان؛ و لا تجهر بصلاتك و لا تُخافت بها...(75)

«ابن عباس» در اين مورد مى گويد: منظور اين است كه شرايطى به وجود آيد كه امام صداى خود را به گوش مردمى كه به جماعت ايستاده اند برساند.

بِالْغُدُوِّ وَالْاصالِ

«قتاده» مى گويد: منظور است كه بامدادن و شامگاهان هماره به ياد خدا باشيد و پيوسته سپاس او را بگويد و او را فراموش نكنيد.

به باور برخى، قرآن بدان دليل روى نيايشِ بامدادان و شامگاهان انگشت مى نهد كه انسان در اين دو وقت از انديشه دنيا و كسب و كار آسوده است و بهتر مى تواند دل در گرو ياد خدا و عشق او بسپارد.

وَلا تَكُنْ مِنَ الْغافِلينَ

و از آن كسانى مباش كه از ياد خدا و نيايش با او و نماز و دعا غافل هستند.

به باور گروهى از جمله «ابن زيد» روى سخن در آيه شريفه با كسانى است كه به سكوت و شنيدن آيات قرآن فرمان يافته اند؛ به همين جهت بود كه مسلمانان هرگاه صداى تلاوت قرآن را مى شيندند، سراپاگوش و ادب مى شدند و با شنيدن نام خدا و بهشت و دوزخ او صداى خود را به دعا و نيايش با خدا بلند مى كردند.

و در آخرين آيه مورد بحث كه پايان بخش اين سوره نيز مى باشد، به منظور تشويق بيشتر به ياد خدا و نيايش با او مى فرمايد:

إِنَّ الَّذينَ عِنْدَ رَبِّكَ لا يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِه

به باور گروهى از جمله «حسن» منظور اين است كه فرشتگان، آن بندگان شايسته كردارى كه در پيشگاه خدا هستند، با همه مقام ومنزلت خود دربارگاه خدا، او را با همه وجودمى پرستند و لحظه اى از ياد او غفلت نمى ورزند. به عبارت ديگر منظور اين است كه اگر شما از پرستش و عبادت خدا سرباز مى زنيد و سركشى مى كنيد، بدانيد كه آنان كه برتر وبالاتر از همه شما هستند و دربارگاه قدس مقامى والا دارند، به پرستش و عبادت خداى يكتا افتخار مى كنند.

يادآورى مى گردد كه منظور از «عند رب»، قرب معنوى است و نه مكانى. در اين مورد «زجاج» مى گويد: هركسى به فزون بخشى و مهر خدا نزديك است، در پيشگاه اوست.

وَيُسَبِحُونَهُ وَلَهُ يَسْجُدُونَ

آنان خدا را از آنچه درخور ذات پاكش نيست برتر و بالاتر مى شمارند و دربرابر او خضوع مى نمايد. پاره اى نير برآنند كه: در برابرش نماز مى گزارند.

پرتوى از آيات

در آياتى كه ترجمه وتفسير آن گذشت، آفريدگار هستى پيامبر گرانقدر خود را مخاطب ساخته واز جمله چهار دستور بسيار اساسى و سازنده به او مى دهد كه سخت درخور تعمّق و باور و عمل در ميدان هاى گوناگون زندگى است، و بر همگان به ويژه صاحبان فكر وانديشه و نيز صاحبان قدرت و امكانات است كه به اين دستورات الهام بخش و انسان ساز، كه ريشه و اساس ارزش هاى اخلاقى وانسانى است بينديشند.

اين دستورات چهارگانه عبارتند از:

1 - گذشت و بزرگوارى در برابر بد رفتارى ها و مدارا نمودن با مردم و پذيرفتن پوزش ها و دورى گزيدن از انتظار و توقع بى جا و كارهاى فراتر از توان وامكانات ديگران.

2 - دعوت مردم به خوبى ها و ارزش ها با همه وجود و با بهترين شيوه ها و بهترين سبكِ ارائه الگو.

3 - دورى گزيدن از رويارويى با عناصر نادان، متعصبّ، فريب خورده، لجوج و كسانى كه حقيقت را نمى پذيرند، و هدف مقدس خود را پى گرفتن. حذ العفو وامربالعرف واعرض عن الجاهلين.

4 - در برابر طغيان خشم و وسوسه شيطان به خدا پناه بردن و به ياد او بردن: و إمّا نيز غنّك من الشيطان نزغٌ فاستعذ باللّهِ...

پروردگارا، به اين آيات انسان پرور و شكوهبارت سوگندت مى دهيم، كه مارا به اين ارزش هاى والا و انسانى نزديك و از وسوسه ها و دمدمه هاى خطر خيز و خطرناك شيطان و شيطان خصلت هاى تاريك انديش و ددمنش دور ساز و پناه ده!

سوره انفال