تفسير مجمع البيان جلد ۹

امين الاسلام طبرسي
ترجمه : علي کرمي

- ۷ -


/ سوره اعراف / آيه هاى 156 - 148

148 . وَاتَّخَذَ قَوْمُ مُوسى مِنْ بَعْدِه مِنْ حُلِيِّهِمْ عِجْلاً جَسَدًا لَهُ خُوارٌ اَلَمْ يَرَوْا اَنَّهُ لا يُكَلِّمُهُمْ وَلا يَهْديهِمْ سَبيلاً اِتَّخَذُوهُ وَكانُوا ظالِمينَ.

149 . وَلَمَّا سُقِطَ فى اَيْديهِمْ وَرَاَوْ اَنَّهُمْ قَدْ ضَلُّوا قالُوا لَئِنْ لَّمْ يَرْحَمْنا رَبُّنا وَيَغْفِرْلَنا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرينَ.

150 . وَلَمَّا رَجَعَ مُوسى اِلى قَوْمِه غَضْبانَ اَسِفًا قالَ بِئْسَما خَلَفْتُمُونى مِنْ بَعْدى اَعَجِلْتُمْ اَمْرَ رَبِّكُمْ وَاَلْقىَ الْاَلْواحَ وَ اَخَذَ بِرَأْسِ اَخيهِ يَجُرُّهُ اِلَيْهِ قالَ ابْنَ اُمَّ اِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونى وَكادُوا يَقْتَلُونَنى فَلا تُشْمِتْ بِىَ الْاَعْدآءَ وَلا تَجْعَلْنى مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمينَ.

151 . قالَ رَبِّ اغْفِرْلى وَلِاَخى وَاَدْخِلْنا فى رَحْمَتِكَ وَاَنْتَ اَرْحَمُ الرَّحِمينَ.

152 . اِنَّ الَّذينَ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ سَيَنا لُهُمْ غَضَبٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَذِلَّةٌ فِى الْحَيَوةِ الدُّنْيا وَكَذلِكَ نَجْزِى الْمُفْتَرينَ.

153 . وَالَّذينَ عَمِلُوا السِّيَّاتِ ثُمَّ تابُوا مِنْ بَعْدِها وَامَنُوآ اِنَّ رَبَّكَ مِنْ بَعْدِها لَغَفُورٌ رَحيمٌ.

154 . وَلَمَّا سَكَتَ عَنْ مُوسَى الْغَضَبُ اَخَذَ الْاَلْواحَ وَفى نُسْخَتِها هُدىً وَرَحْمَةٌ لِلَّذينَ هُمْ لِرَبِّهِمْ يَرْهَبُونَ.

155 . وَاخْتارَ مُوسى قَوْمَهُ سَبْعينَ رَجُلاً لِميقاتِنا فَلَمَّآ اَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ قالَ رَبِّ لَوْشِئْتَ اَهْلَكْتَهُمْ مِنْ قَبْلُ وَاِيَّاىَ اَتُهْلِكُنا بِما فَعَلَ السُّفَهآءُ مِنَّا اِنْ هِىَ اِلاَّ فِتْنَتُكَ تُضِلُّ بِها مَنْ تَشآءُ وَتَهْدِى مَنْ تَشآءُ اَنَْتَ وَلِيُّنا فَاغْفِرْلَنا وَارْحَمْنا وَاَنْتَ خَيْرُ الْغافِرينَ.

156 . وَاْكْتُبْ لَنا فى هذِهِ الدُّنْيا حَسَنَةً وَفى الْاخِرَةِ اِنَّا هُدْنآ اِلَيْكَ قالَ عَذَابى اُصيبُ بِه مَنْ اَشآءُ وَرَحْمَتى وَسِعَتْ كُلَّ شَى ءٍ فَسَاَكْتُبُها لِلَّذينَ يَتَّقُونَ وَيُؤْتُونَ الزَّكوةَ وَالَّذينَ هُمْ بِأياتِنا يُؤْمِنُونَ.

ترجمه

148 - و قوم موسى پس از [حركت ] او [به سوى طور]، از [زر و]زيورهاى خويش گوساله اى ساختند؛ پيكره اى [بى جان ] كه بانگى [چون بانگ گاو] داشت. آيا نديدند كه آن [مجسمه بى روح ] نه با آنان سخن مى گويد و نه به آنان راهى مى نمايد؟! [آرى، آنان ]آن [پيكره گوساله ]را [به پرستش ] بر گرفتند و [مردمى ] ستمكار بودند.

149 - و آن گاه كه [آثار ويرانگر گوساله پرستى ] به دست شان افتاد و ديدند كه به راستى گمراه شده اند، گفتند: اگر پروردگارمان بر ما نبخشايد و ما را نيامرزد بى ترديد از زيانكاران خواهيم بود.

150 - و هنگامى كه موسى خشمگين و اندوهناك به سوى قوم خويش بازگشت، [به آنان ] گفت: پس از [رفتن ] من [به سوى طور] چه بد جانشينى براى من نموديد [و چه بد دين توحيديم را به شرك آلوديد]!

آيا بر فرمان پروردگار خود پيشى گرفتيد [و از راه درست به بيراهه رفتيد]؟! و [آن گاه در حال خشم واندوه ] آن لوح ها را [به كنارى ] افكند و سر برادر خود، [هارون ]را گرفت و او را به سوى خود كشيد. [و هارون ] گفت: اى پسر مادرم! اين مردم مرا [زيرفشار] به ناتوانى كشيدند و چيزى نمانده بود كه مرا بكشند؛ بنا بر اين مرا دشمن شاد مساز و مرا با گروه ستمكار [همرديف ]قرار مده.

151 - [موسى روى نيايش به بارگاه خدا نمود و] گفت: پروردگارا، من و برادرم را بيامرز و ما را به رحمت خود درآور، و [راستى كه ] تو مهربان ترين مهربانانى.

152 - بى ترديد آن كسانى كه گوساله را [به پرستش ]برگرفتند، به زودى خشمى از پروردگارشان و ذلّتى در زندگى اين جهان به آنان خواهد رسيد؛ و ما كسانى را كه [به خدا] دروغ مى بندند اين گونه كيفر مى دهيم.

153 - و آن كسانى كه به بدى ها [و گناهان ] دست يازيدند و پس از آن توبه كردند و ايمان آوردند، [مى توانند به رحمت خدا اميد بندند؛ چرا كه ] پروردگارت پس از آن [توبه، نسبت به آنان ]بسيار آمرزنده و مهربان است.

154 - و هنگامى كه خشم موسى [از شرك گرايى گوساله پرستان ]فرو نشست، آن لوح ها را بر گرفت و [به بيان مفاهيم و مقررات آنها براى مردم پرداخت؛ چرا كه ] در نوشته هاى آن، براى كسانى كه از پروردگار شان [حساب مى برند و] مى ترسند رهنمود و رحمتى بود.

155 - و موسى از ميان [جامعه و] قوم خود هفتاد مرد را براى [حركت به سوى ]وعده گاه ما برگزيد؛ پس هنگامى كه [از موسى تقاضا كردند تا خدا را به آنان بنماياند، آن جا بود كه صاعقه اى مرگبار پديد آمد و] زمين لرزه [اى سخت ] آنان را فراگرفت [و همه را از پا درآورد، موسى ] گفت: پروردگارا! اگر مى خواستى آنان و مرا پيش از اين نابود مى ساختى؛ آيا ما را به [كيفر ]آنچه سبك مغزان انجام داده اند نابود مى سازى؟! [آرى ]اين [چيزى ] جز آزمون تو نيست؛ هر كه را بخواهى [و در خور آن بدانى ] به وسيله آن، گمراه مى سازى و هر كه را بخواهى [و شايسته بدانى ]راه مى نمايى؛ [بار خدايا! ]تو سر رشته دار [و سرپرست ] مايى؛ پس ما را بيامرز و بر ما رحمت آور، و [راستى كه ] تو بهترين آمرزندگانى.

156 - و براى ما در اين جهان [نيكى و] نعمتى [بسيار] مقرّر فرما و در سراى آخرت [نيز نعمتى فراوان به ما ارزانى دار]؛ چرا كه ما به سوى تو باز گشته ايم. [خداى پرمهر به موسى ] فرمود: عذاب من [اين گونه است كه ] هر كسى را بخواهم [و در خور كيفر بنگرم ] با آن هدف قرار مى دهم، و رحمت [و مهر] من بر همه چيز گسترده است؛ و به زودى آن را براى كسانى كه پرواپيشه مى سازند و زكات [و حقوق مالى خويشتن را] مى دهند، و [نيز به ]كسانى كه به آيات [و نشانه هاى يكتايى و قدرت ] ما ايمان مى آورند مقرّر خواهيم داشت.

نگرشى بر واژه ها

اتخاذ: برگزيدن.

حُلّى: زر و زيور.

جسد: كالبد و پيكره حيوان.

خُوار: صداى گاو.

سقط فى ايديهم: بلا را در كف دست خود يافتند. اين جمله در مورد فرد يا گروهى به كار مى رود كه به اشتباه خويش پى برده و پيشمان شده اند.

أَسف: خشم آميخته به تأسف و دريغ.

عجله: پيشى گرفتن بر انجام كارى پيش از وقت آن، كه كارى ناپسند است.

شماتت: شادمان شدن دشمن از فرجام زيانبار كار فرد و جامعه اى را مى گويند.

النّول: فرارسيدن، نايل آمدن.

السّكوت: سكون و آرامش.

اختيار: برگزيدن چيز خوب.

فتنه: آزمون.

تفسير شرك گرايى و گوساله پرستى پس از ترسيم داستان «ميقات» و بخش هايى از سرگذشت بنى اسرائيل، اينك قرآن به شرك گرايى و انحراف عقيدتى و دينى آنان پس از رفتن موسى به ميقات پرداخته و مى فرمايد:

وَاتَّخَذَ قَوْمُ مُوسى مِنْ بَعْدِه مِنْ حُلِّيِهِمْ عِجْلاً جَسَدًا لَهُ خُوارٌ

پس از حركت موسى به سوى آن وعدگاه، «سامرى» و همفكرانش كه شمارشان بسيار بود - از زر و زيورهايى كه به منظور آراستگى خود در روز عيد آوردند بودند، و نيز به وسيله غنايم و زيورهايى كه پس از غرق شدن فرعونيان نصيب اينان گرديده بود، دست به ساختن پيكره گوساله اى زدند كه بانگ گاو برمى آورد؛ و آنگاه با يك واپسگرايى رسوا به پرستش آن پرداختند.

چگونه؟

در اين مورد كه چگونه مجسمه و پيكره بى جان آن گوساله دست ساز، بانگ گاو برمى آورد دو نظر آمده است:

1 - به باور برخى، «سامرى» مشتى خاك از جاى پاى مركب فرشته وحى كه براى درهم نورديدن دريا آمده بود، برگرفت و آن را بردهان آن پيكره بى جان افشاند كه در دم آن مجسمه به گوشت و استخوان و خون تبديل شد و جان گرفت و به صورت گوساله اى زنده به بانگ برآوردن پرداخت.

گفتنى است كه اين كار امكان پذير است و ممكن است خداى فرزانه براى آزمون بندگان خويش چنين كارى را انجام دهد و چنين اثرى در خاكِ جاى پاى مركب فرشته وحى قرار دهد.

2 - امّا به باور گروهى، از جمله «بلخى»، «زجاج» و «جبايى» او نقشه و فريبى به كار برده بود كه هوا در دهان و درون آن پيكره جريان مى يافت و صدايى بسان بانگ گاو از آن بر مى خواست.

به هر حال سامرى در ميان بنى اسرائيل از موقعيت و نفوذى چشمگير بهره ور بود، و هنگامى كه سى روز از غيبت موسى گذشت و او بازنگشت، وى پنداشت كه موسى جهان را بدرود گفته است؛ از اين رو اين نقشه فريبكارانه و جاه طلبانه را ريخت و مردم را به پرستش گوساله اش فراخواند، و بيشتر مردم نيز از فرمانبردارى هارونِ راستگو و درست كردار دست شسته و از پى آن عنصر فريبكار و ظاهر ساز به راه افتادند و گوساله پرستى پديد آمد.

اَلَمْ يَرَوْا اَنَّهُ لا يُكَلِّمُهُمْ وَلا يَهْدِيهِمْ سَبيلاً

آيا آنان نمى ديدند و نمى دانستندكه آن گوساله طلايى با آنان سخن نمى گويد و براى آنان سود و زيانى ندارد و راه نيكبختى و رستگارى را به آنان نشان نمى دهد؟!

و بدين سان آفريدگار هستى روشنگرى مى كند كه آنان به راه فساد و تباهى گام سپردند؛ چرا كه وقتى چيزى نه نيك و بدى را بگويد ونه سود و زيانى برساند و نه به راهى هدايت و ارشاد كند، پيكره بى جانى است كه كارى از آن ساخته نيست؛ بنابراين چنين چيزى چگونه مى تواند مورد پرستش قرار گيرد و معبود انسان شود؟!

اِتَّخَذُوهُ وَكانُوا ظالِمينَ

آرى، آنها گوساله را به خدايى و پرستش برگرفتند و راستى كه مردمى بيداد پيشه بودند.

در دومين آيه مورد بحث مى افزايد:

وَلَمَّا سُقِطَ فى اَيْديهِمْ وَرَاَوْا اَنَّهُمْ قَدْ ضَلُّوا قالُوا لَئِنْ لَمْ يَرْحَمْنا رَبُّنا وَيَغْفِرْلَنا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرينَ

و هنگامى كه با بازگشت موسى و رهنمودها و هشدارها و سرزنش هاى او به خود آمدند و از كار خويش پيشمان شدند و دريافتند كه سخت به بيراهه رفته و گمراه گشته اند، گفتند: اگر پروردگار ما توبه ما را نپذيرد و گناه گوساله پرستى را بر ما نبخشايد و ما را نيامرزد به راستى از زيانكاران و درخور عذابى سخت خواهيم بود.

«حسن» بر آن است كه همه بنى اسرائيل جز هارون به گوساله پرستى روى آوردند؛ چرا كه موسى رو به بارگاه خدا مى گويد: پروردگارا، مرا و برادرم را بيامرز...(34) و اگر جز او بنده با ايمان و خالص ديگرى بود او را نيز دعا مى كرد. امّا پاره اى بر اين باورند كه گروهى از آنان به آفت مرگبار گوساله پرستى روى آوردند و نه همه آنان.

بازگشت موسى و واكنش او در برابر آن انحراف بزرگ در اين آيه شريفه آفريدگار هستى جريان بازگشت موسى از ميقات و واكنش سخت و سنجيده او در برابر گوساله پرستى را به تابلو مى برد و مى فرمايد:

وَلَمَّا رَجَعَ مُوسى اِلى قَوْمِه غَضْبانَ اَسِفًا قالَ بِئْسَما خَلَفْتُمُونى مِنْ بَعْدى

به باور «ابن عباس» هنگامى كه موسى به سوى قوم بازگشت اندوهگين بود.

امّا به باور «ابودرداء» متأسف و خشمگين بود.

از ديدگاه «ابو مسلم» از كردار قوم خشمگين بود؛ چرا كه هردو واژه داراى يك مفهوم است و براى تأكيد به كار رفته اند.

امّا از ديدگاه برخى ديگر، او پس از بازگشت، از عملكرد زشت قوم خويش خشمگين گرديد و بدان جهت كه از نيايش با خداى خويش محروم شده بود اندوهناك بود.

او پس از بازگشت فرياد برآورد كه: شما پس از رفتن من به كوه طور دست به كار زشت و ظالمانه اى يازيديد.

اَعَجِلْتُمْ اَمْرَ رَبِّكُمْ

آيا برفرمان پروردگار خود پيشى گرفتيد؟

«ابن عباس» در تفسير اين فراز مى گويد: آيا شكيبايى ننموديد تا وعده خدا فرا رسد و من از ميقات بازگردم؟

امّا «حسن» مى گويد: آنان پس از سپرى شدن سى روز، چنين پنداشتند كه موسى جهان را بدرود گفته و ديگر شكيبايى ننمودند تا مدت چهل روز كه وعده خدا بود به پايان برسد.

به باور «كلبى» منظور اين است كه آيا براى گوساله پرستى شتاب كرديد و شكيبايى ننموديد تا فرمان خدا فرارسد؟

امّا به باور «ابو على» منظور اين است كه: آيا شما وعده پاداش خدا را با شتابزدگى پشت سرنهاديد و به گوساله پرستى روى آورديد؟

وَاَلْقىَ الْاَلْواحَ

و او از شدت خشم و اندوه لوح ها را در برابر آنان به زمين افكند.

از پيامبر گرامى آوردند كه فرمود:

يرحم اللّه اخى موسى، ليست المخبر كالمعاين...(35)

خدا برادرم موسى را مهرباران سازد، آرى، شنيدن كى بود مانند ديدن! خدا به او خبر داده بود كه بنى اسرائيل در غيبت او دستخوش فتنه و انحراف مى گردند و گزارش خدا را هم درست مى دانست، امّا با اين وصف آنچه را در دست داشت محكم گرفته بود و با آن ها به سوى قوم بازگشت، و با ديدن انحراف بزرگ جامعه اش چنان درخشم و اندوه شد كه آنچه را زير بغل داشت بر زمين افكند.

وَ اَخَذَ بِرَأْسِ اَخيهِ يَجُرُّهُ اِلَيْهِ

در تفسير اين فراز ديدگاه ها يكسان نيست:

1 - به باور «جبايى» منظور اين است كه موسى سر برادر را گرفت و كشيد تا گوساله پرستان دريابند به چه كار زشت و ظالمانه اى دست يازده اند. و اين كار به هنگام خشم و ناراحتى روى مى دهد.

انسان گاه در اوج خشم لب مى گزد و گاه ريش خود را مى كشد و گاه با ديگرى تند برخورد مى نمايد، و موسى با برادرش اين گونه برخورد نمود.

ياد آورى مى گردد كه اين كارها در برخى از جامعه ها و در عصر و زمانى تحقير به شمار مى آيد و گاه تحقير و اهانت به شمار نمى آيد.

2 - مرحوم «مفيد» مى گويد: موسى مى خواست ازا ين راه نشان دهد كه از كردار آنان سخت خشمگين شده است و بدين وسيله بر آن بود كه زشتى كار آنان را برايشان روشن سازد تا ديگر گرد چنين كارهاى ناروايى نگردند.

3 - از ديدگاه برخى او مى خواست برادرش را از قوم جدا و به گوشه اى ببرد و از او درمورد جريان انحراف عقيدتى مردم پرس و جو كند تا از چگونگى عملكرد وواكنش او در برابر گوساله پرستان آگاه گردد؛ به همين دليل وقتى دريافت كه او رسالت خود را بخوبى انجام داده است، او را نيز بسان خودش دعا كرد.

4 - و از ديدگاه برخى ديگر، موسى هنگامى كه هارون را در اثر انحراف قوم بسان خودش اندوه زده و ناراحت ديد، براى آرامش خاطر او به گونه اى سرش را كشيد كه درد گرفت و پاره اى پنداشتند كه در انديشه تحقير اوست؛ و آنگاه براى نشان دادن بى گناهى او درباره اش دعا كرد.

5 - و پاره اى مى گويند: منظور اين بود كه هارون را از پيروى شايسته و بايسته از خودش نكوهش نمايد، چنانكه در آيه ديگرى آمده است كه او به هارون گفت: قال يا هارون مامنعك إِذ رايتهم ضلّوا الاّ تتبعنى...(36)

هان اى هارون! هنگامى كه ديدى آنان گمراه شدند چه چيز مانع پيروى تو از من گرديد؟

قال ابْنَ اُمَّ اِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونى وَكادُوا يَقْتَلُونَنى

هارون گفت: اى پسر مادرم، مردمى كه مرا در ميان آنان نهادى و رفتى، دست از حمايت من كشيدند و مرا ناتوان ساختند، و بدان دليل كه با گرايش كفر آميزشان به مخالفت برخاستم، نزديك بود مرا بكشند.

«حسن» مى گويد: هارون برادر پدر و مادرى موسى بود، امّا بدان دليل او را فرزند مادر خطاب كرد كه عواطف برادرانه او را بيشتر برانگيزد.

فَلا تُشْمِتْ بِىَ الْاَعْدآءَ

پس كارى نكن كه در ظاهر به من اهانت گردد و دشمنان از سرنوشت من شاد و خرسند گردند.

وَلا تَجْعَلْنى مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمينَ.

و در نكوهش و سرزنش واظهار خشم، مرا همرديف گوساله پرستان قرار مده.

هنگامى كه هارون به موسى توجّه داد كه اين سبك برخورد او قوم را به اشتباه مى افكند و در نظر آنان به او اهانت مى شود، آن حضرت رو به باگار خدا نمود و گفت: پروردگارا، من و برادرم را بيامرز! و بدين وسيله متوجّه خدا گرديد.

قالَ رَبِّ اغْفِرْلى وَلِأَخى

گفتنى است كه اين طلب آمرزش بدان معنى نيست كه از او و برادرش گناهى سرزده بوده و اينك در انديشه آمرزش خواهى اند؛ چرا كه بر اساس دلايل ترديد ناپذير، پيامبران و امامان راستين نه دست به گناه و زشتى مى زنند و نه دستخوش اشتباه و انحراف مى گردند.

«جبايى» مى گويد: موسى با اين دعا مى خواست به بنى اسرائيل تفهيم كند كه چگونگى برخوردش با هارون به خاطر اشتباه او نبود، بلكه درست بسان اين است كه فرد خشمگين به خودش صدمه مى زند.

وَاَدْخِلْنا فى رَحْمَتِكَ

و ما را در بهشت پر نعمت خود درآور.

وَاَنْتَ اَرْحَمُ الرَّحِمينَ.

و اين فراز را در آخر دعاى خويش بيان كرد تا درجه اميد خود به خدا را روشن سازد؛ زيرا كسى كه ارزانى داشتن نعمت را آغاز مى كند، بايد آن را كامل سازد، و كسى كه مهر و بخشايشش گسترده است بيشتر مى بخشد و رحمت مى آورد؛ بنا بر اين هنگامى كه او را بعنوان «ارحم الراحمين» مى خوانند، در انديشه رحمت و بخشايش بيشتر اويند؛ همچنان كه به هنگام طلب بخشش بيشتر، او را با عنوان «يا اجود الاجودين» مى خوانند.

دستاورد پرستش هاى ذلّت بار در اين آيه شريفه آفريدگار هستى به هشدار گوساله پرستان پرداخته و مى فرمايد:

اِنَّ الَّذينَ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ سَيَنا لُهُمْ غَضَبٌ مِنْ رَبِّهِمْ

آن كسانى كه گوساله را به خدايى گرفتند و پرستيدند، به زودى گرفتار خشمى از پروردگار خويش خواهند شد.

در آيه شريفه به جاى وعده آتش و عذاب، خشم خدا را به كار مى برد؛ چرا كه خشم خدا براى بازداشتن از كار زشت مؤثرتر است.

وَذِلَّةٌ فِى الْحَيَوةِ الدُّنْيا

اينان در زندگى اين جهان به خفّت و خوارى گرفتار خواهند شد.

«زجاج» مى گويد: منظور از خوارى و خفت آنان در اين جهان اين بود كه فرمان يافتند تا يكديگر را بكشند؛ امّا به باور برخى مجبور شدن آنان به پرداخت «جزيه» و پذيريش شرايط آن است، كه اين پندار درست به نظر نمى رسد، چرا كه گوساله پرستان به پرداخت جزيه موظف نشدند؛ بنا بر اين منظور همان كشتن يكديگر و تسليم شدن در برابر قتل است.

وَكَذلِكَ نَجْزِى الْمُفْتَرينَ.

و آنان را كه دروغ بگويند و از پى پندارهاى بى اساس خود بروند اين گونه با تهديد و عذاب و خشم كيفرشان مى دهيم.

و قرآن بدان دليل آنان را دروغبافان و دروغسازان مى نامد كه به پرستش گوساله پرداخته و آن را معبود و خداى خويش خواندند و گفتند: خدا همين است.

در ترسيم ادامه داستان مى فرمايد:

وَالَّذينَ عَمِلُوا السِّيَّاتِ ثُمَّ تابُوا مِنْ بَعْدِها وَامَنُوآ اِنَّ رَبَّكَ مِنْ بَعْدِها لَغَفُورٌ رَحيمٌ.

و آن كسانى كه به بيراهه شرك وگناه گرايش يافتند و به بدى ها دست يازيدند و آنگاه پشيمان شدند و روى توبه به بارگاه خدا آورده و از آن پس به راه ايمان و كارهاى شايسته بازگشتند، بدانند كه خدا پس از توبه واقعى از گناه و زشتى وجبران آن، بسيار آمرزنده و مهربان است.

پاره اى نيز گفته اند: منظور اين است كه كسانى كه شرك ورزيدند و گناه كردند، آنگاه ايمان آوردند، بدانند كه خدا توبه پذير است.

و مى افزايد:

وَلَمَّا سَكَتَ عَنْ مُوسَى الْغَضَبُ اَخَذَ الْاَلْواحَ

و هنگامى كه خشم موسى فرونشست، لوحه هايى را كه در آنها تورات نوشته شده بود برگرفت.

برخى برآنند كه تنها شعله هاى خشم فرونشست، امّا خشم او از ميان نرفت؛ چرا كه آنان توبه درست و واقعى نكرده بودند. و پاره اى نيز مى گويند: از آنجايى كه توبه آنان واقعيت داشت، خشم موسى نيز زدوده شد.

وَفى نُسْخَتِها هُدىً وَرَحْمَةٌ لِلَّذينَ هُمْ لِرَبِّهِمْ يَرْهَبُونَ.

به باور «جبايى» و «ابو مسلم» منظور اين است كه آنچه در لوحه ها نوشته بود، رهنمود و رحمتى براى جهانيان بود. امّا برخى برآنند كه آنچه در لوحه ها رونويسى شده بود، مردم را به مفاهيم و مقررات دينى راه مى نمود، و براى كسانى كه بر اثر خوف از خدا گناه و نافرمانى خدا نمى نمودند و به دستورات آن عمل مى كردند رحمت و مايه بخشايش بود.

از آيه اين نكته دريافت مى گردد كه مى توان تورات را در صورت خشم و ناراحتى به زمين افكند، امّا مشروط بر اين كه افكندن آن به انگيزه بى حرمتى و غرض ورزى نباشد.

همراهان موسى در كوه طور در اين آيه شريفه جريان نمايندگان و برگزيدگان بنى اسرائيل را كه به همراه موسى به كوه طور رفتند به تابلو مى برد و مى فرمايد:

وَاخْتارَ مُوسى قَوْمَهُ سَبْعينَ رَجُلاً لِميقاتِنا

و موسى از ميان جامعه و مردم خويش هفتاد مرد براى رفتن به ميعادگاه برگزيد.

در مورد اين پرسش كه موسى آنان را چه زمانى برگزيد و هدف از اين كار چه بود، دو نظر آمده است:

1 - به باور «جبايى»، «ابو مسلم» و انبوهى از مفسرين، موسى پيش از حركت به سوى ميقات براى نيايش با خدا و دريافت پيام او اين گروه را برگزيد، و هدف از اين گزينش و بردن هفتاد نفر اين بود كه آنان در نيايش موسى و دريافت پيام او و فرود كتاب آسمانى اش تورات، حضور داشته باشند و آن رويداد شگرف را به بهانه جويان بنى اسرائيل باز گويند و گواه رسالت و صداقت او باشند.

آنان به همراه موسى به ميقات رفتند و آنجا پس از شنيدن نداى خدا به پيامبرش موسى، تقاضاى ديدار خدا را نمودند، كه با يك صاعقه و زمين لرزه شديد نقش بر زمين شدند. آن گاه خداى پرمهر دگرباره آنان را زندگى بخشيد و باموسى به سوى قوم باز آمدند.

با اين بيان، منظور از اين ميقات و همراهى نمايندگان بنى اسرائيل با موسى، همان ميقاتى است كه در آيات گذشته از آن سخن رفت، و روند آيات اين گونه است كه خدا نخست داستان ميقات را بازگفت و از پى آن به شرك گرايى و گوساله پرستى آنان پس از غيبت موسى از جامعه پرداخت و اينك دگرباره به ادامه داستان ميقات مى پردازد.

به باور ما اين ديدگاه درست است و در «تفسير «علىّ بن ابراهيم» نيز آمده است.

2 - امّا در برابر ديدگاه نخست، به باور برخى موسى ميقات ديگرى نيز داشت و آن گروه هفتاد نفرى را پس از گوساله پرستى و شرك و گناه قوم، به سوى ميقات برد تابه بارگاه خدا پوزش خواهى كنند و توبه قوم را بازگويند و آمرزش بخواهند.

فَلَمَّآ اَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ

در تفسير اين فراز ديدگاه ها متفاوت است:

1 - به باور برخى منظور اين است كه: هنگامى كه آن گروه پيام و سخن خدا به موسى را شنيدند، گفتند: هان اى موسى! اينك خدا را به گونه اى آشكار و روشن بر ما بنماى. و در آن لحظه بود كه دچار زمين لرزه و حركت سختى شدند، به گونه اى كه چيزى نمانده بود كه بندهاى اندامشان از هم جدا گردد.

موسى از مرگ آنان برخود لرزيد و بر ايشان دعا كرد؛ چرا كه مى ترسيد پس از بازگشت به سوى قوم مورد اتهام قرار گيرد و موضوع و چگونگى رويداد را از او نپذيرند.

2 - امّا به باور «ابن عباس» آن گروه هفتاد نفرى كه به موسى گفتند: تا خدا را به گونه آشكار و روشن نظاره نكنيم، ايمان نخواهيم آورد و آن گاه گرفتار صاعقه شدند، گروه ديگرى بودند. جريان اينان اين گونه بود كه خدا به موسى فرمان داد تا هفتاد نفر از قوم خويش براى نيايش با خدا برگزيند، و او چنين كرد، و آنان ضمن نيايش با خدا از بارگاهش تقاضا كردند كه به آنان نعمتى ارزانى دارد كه نه پيش از آن به كسى ارزانى شده باشد و نه پس از آن ارزانى گردد؛ آفريدگار هستى آن تقاضا را نپذيرفت و نپسنديد و آنان را بازمين لرزه اى سخت هشدار داد.

3 - از اميرمؤمنان آورده اند كه آن گروه بدان جهت گرفتار آن لرزش وحشتناك شدند كه موسى را به كشتن برادرش هارون متهم ساختند، جريان بدين صورت بود كه موسى وهارون وفرزندان او روزى به دامنه كوهى رفته بودند ودر آنجا هارون همان گونه كه بر روى تختى خوابيده بود، به ناگاه جهان را بدرود گفت: موسى با اندوهى عميق پيكر برادر را به خاك سپرد و به سوى قوم بازگشت. آنان از سرنوشت هارون پرسيدند، و پس از دريافت پاسخ، گفتند: اين گونه نيست، بلكه از شيوه پسنديده او دچار آفت حسادت شده اى و او را از ميان برداشته اى.

موسى گفت: به خدا پناه مى برم: و آنگاه فرمود هركس را مى خواهيد برگزينيد تا موضوع برايتان روشن گردد.

آنان هفتاد نفر از ميان خود برگزيدند و موسى آنان را به كنار آرامگاه هارون برد و در آنجا ندا برداشت كه برادرم هارون! بگو تو راكشته اند يا خود جهان را بدرود گفته اى؟ از سوى هارون ندا برخاست كه خود جهان را بدرود گفته ام و كسى مرا نكشته است.

آن گروه هفتاد نفرى از گناه خويش اندوهگين شدند و گفتند از اين پس چنين نخواهيم كرد، امّا در همانجا دچار آن لرزش سخت شدند و بيهوش نقش بر زمين گرديدند.

پاره اى نيز بر آنند كه آنان مردند و خدا دگرباره آنان را زنده ساخت و به مقام رسالت و هدايت مردم برگزيد.«وهب» مى گويد: اين لرزش سخت، مرگ نبود، بلكه آنان با نظاره بر آن شرايط سخت به گونه اى به لرزه درآمدند كه چيزى نمانده بود كه بند بند وجودشان از هم بگسلد و موسى كه از حال آنان سخت متأثر شده و از تصوّر فقدانشان بدان دليل كه دستياران و فرمانبرداران و كارگزاران او بودند - ناراحت شده بود، رو به بارگاه خدا كرد و با ديدگانى اشكبار براى سلامت و نجات آنان دعا كرد، و پس از دعاى موسى بود كه به ساحل آرامش رسيدند و با دلى اميدوار به شنيدن كلام خدا پرداختند.

قالَ رَبِّ لَوْشِئْتَ اَهْلَكْتَهُمْ مِنْ قَبْلُ وَاِيَّاىَ اَتُهْلِكُنا بِما فَعَلَ السُّفَهآءُ مِنَّا

موسى رو به بارگاه خدا آورد و گفت: پروردگا را! اگر مى خواستى اين هفتاد نفر را نابود سازى، پيش از اين مرا نيز با آنان هلاك مى كردى! اينك من در پاسخ بنى اسرائيل چه بگويم؟!

اين فراز گرچه به ظاهر پرسشى است امّا در حقيقت به مفهوم نفى مى باشد و منظور اين است كه: پروردگارا! ما را به كيفر عملكرد ناهنجار و نا بخردانه سبك مغزان قوم نابودمساز - خدايا! از تو مى خواهم كه رنج و گرفتارى را از جامعه ما بر طرف ساخته و ما را نجات بخشى.

به باور برخى منظور از كردار سبك مغزان، گوساله پرستى است، و موسى فكر مى كرد كه هلاكت آنان به كيفر گوساله پرستى سبك مغزان بنى اسرائيل است. امّا پاره اى مى گويند: منظور، درخواست ديدن خدا بود كه آنان آن را با موسى در ميان نهادند.

اِنْ هِىَ اِلاَّ فِتْنَتُكَ

به باور گروهى از جمله «سعيد بن جبير» منظور اين است كه اين لرزش شديدى كه بر اندام اينان افتاده است چيزى جز آزمايش تو و گران كردن بار مسؤوليت و بندگى وموظّف ساختن مردم به شكيبايى و پايدارى و عمل به آنچه فرو فرستاه اى نيست.

آرى، پيام و مفهوم آيه مورد بحث بسان اين آيه شريفه است كه مى فرمايد: او لايرون انّهم يفتنون فى كلّ عامٍ مرة او مرتين ثم لايتوبون...(37)

آيا نمى بينند كه آنان در هر سال يك بار يا دوبار با پيش آمدن رنج و گرفتارى آزموده مى شوند، بازهم توبه نمى كنند و عبرت نمى گيرند؟

به هرحال، هم در آيه مورد بحث و هم در اين آيه از گرفتاريها به آزمون تعبير شده، و اين بدان جهت است كه نيروى شكيبايى و پايدارى آنان در برابر فراز و نشيب ها افزون گردد.

ونيز اين آيه شريفه نظير همان دو آيه است كه مى فرمايد: آيا مردم پنداشتند كه تا گفتند ايمان آورديم، رها مى گردند و مورد آزمايش قرار نمى گيرند؟ «احسب الناس أن يتركوا أن يقولوا امنّا و هم لا يفتنون».(38)

«ابن عباس» در تفسير آيه مى گويد: منظور اين است كه اين لرزش شديد چيزى جز عذاب و كيفر تو نيست.

با اين بيان، در آيه شريفه واژه «فتنه» به مفهوم عذاب آمده است و اين در قرآن نمونه دارد كه از جمله اين آيه است كه مى فرمايد: «يوم هم على النّار يفتنون»(39) همان روز كه آنان بر آتش كيفر گردند.

بنابر اين، گويى منظور اين است كه: اين كيفر و هلاكت چيزى جز عذاب تو نيست كه بر اثر كفر و گوساله پرستى و نيز درخواست نا بجا و نادرست ديدار خدا دامانشان را گرفت.

تُضِلُّ بِها مَنْ تَشآءُ وَتَهْدِى مَنْ تَشآءُ

به باور «ابن عباس» منظور اين است كه: اين لرزش سخت را به هركس كه بخواهى مى رسانى و او را بدين وسيله كيفر مى كنى و از هركس كه خواستى ان را دور مى سازى.

امّا به باور برخى منظور اين است كه: هركس را بخواهى به خاطر نا شكيبايى و ناخشنودى، از پاداش خود محروم مى سازى و هركس را بخواهى در پرتو شكيبايى و مقام خشنودى از خود، به سوى پاداش پرشكوه خويش راه مى نمايى.

اَنَْتَ وَلِيُّنا فَاغْفِرْلَنا وَارْحَمْنا وَاَنْتَ خَيْرُ الْغافِرينَ.

تو يار و ياور ما و سرپرست و سر رشته دار كار مايى؛ و تو هستى كه ما را از همه خطرات حفظ مى كنى؛ پس ما را بيامرز و بر ما رحمت آور كه تو بهترين عيب پوشان و برترين آمرزندگانى.

و نيايشگرانه افزود كه:

وَاكْتُبْ لَنا فى هذِهِ الدُّنْيا حَسَنَةً

و براى ما در اين جهان نيكى و نعمتى بسيار بنويس!

واژه «حسنه» در فرهنگ عرب به مفهوم نيكى و فرمانبردارى از خدا و انجام كارهاى شايسته است، امّا در آيه شريفه به مفهوم نعمت آمده است و اين بدان دليل است كه نعمت مورد پذيريش روح است، همان گونه كه فرمانبردارى خدا، مورد قبول خرد مى باشد؛ و نيز بدان دليل كه نعمت، ثمره فرمانبردارى است.

گفتنى است كه موسى از خدا مى خواهد كه نيكى و نعمت را براى او و ايمان آوردگان بنويسد؛ چرا كه هر آنچه نوشته شود دوام بيشترى دارد.

وَفى الْاخِرَةِ

و در سراى آخرت نيز براى ما نيكى و نعمت فراوان مقرر دار.

به باور پاره اى واژه «حسنة» در دنيا به مفهوم نام بلند و ستايش نيكو، و در سراى آخرت به معناى مقام والاست. امّا از ديدگاه پاره اى ديگر، در اين جهان به مفهوم توفيق انجام كار شايسته و در سراى آخرت آمرزش و بهشت پرطراوت خداست.

اِنَّا هُدْنآ اِلَيْكَ

چرا كه ما به وسيله توبه به سوى تو بازگشته ايم.

قالَ عَذَابى اُصيبُ بِه مَنْ أَشآءُ

خدا در پاسخ دعاى موسى فرمود: هر كدام از گناهكاران را كه بخواهم، گرفتار عذاب خود خواهم ساخت؛ و اين بيان بدان دليل است كه پاره اى از گناهكاران مورد عفو قرار خواهند گرفت.

وَرَحْمَتى وَسِعَتْ كُلَّ شَى ءٍ

در مورد اين فراز ديدگاه ها يكسان نيست:

1 - به باور «حسن» و «قتاده» منظور اين است كه رحمت خدا در اين جهان شامل حال مردم شايسته كردار و گناهكار مى گردد و هر دو از رحمت او بهره مى برند، امّا در جهان ديگر تنها مردم پرواپيشه و شايسته كردارند كه از مهر و رحمت او بهره ور خواهند شد.

2 - امّا به باور «عطّيه» منظور اين است كه اين درست است كه رحمت خدا گسترده است و همه چيز را فراگرفته، امّا تنها پرواپيشگان هستند كه از رحمت او برخوردار مى گردند؛ چرا كه كفرگرايان در اين سرا به بركت وجود توحيدگرايان در آسايش اند؛ درست بسان كسى كه از نور و روشنايى مشعل ديگرى بهره ور مى گردد، امّا در سراى آخرت ديگر به آن صورت نيست و تنها مردم با ايمان از رحمت و مهر خدا بهره ور مى گردند.

3 - از ديدگاه پاره اى منظور اين است كه اگر همه پديده ها و تمامى انسان ها به درياى بى كران رحمت خدا درآيند، همه آنان را فرا مى گيرد؛ امّا كسانى هستند كه به سرگشتگى و گمراهى تن مى سپارند و به سوى رحمت و بخشايش و مهر خدا روى نمى آورند.

در روايت است كه پيامبر گرامى نماز مى خواند كه مردى از صحرانشينان گفت:«اللّهم ارحمنى و محمداً و لا ترحم معنا احداً»

بار خدايا، تنها به من و پيام آورت محمّد مهر و رحمت آور و هيچ كس ديگر را به همراه ما شامل مهر و بخشايش و رحمتت قرار مده.

هنگامى كه پيامبر نماز را به پايان برد، فرمود: هان اى بنده خدا! تو آنچه را گسترده و بى كرانه است، تنگ و محدود ساختى.

فَسَأَكْتُبُها لِلَّذينَ يَتَّقُونَ

مهر و رحمت خود را براى كسانى مى نويسم كه از شرك گرايى و دست يازيدن به گناهان بزرگ دورى مى جويند.

وَيُؤْتُونَ الزَّكوةَ

و زكات و حقوق مالى خويش را مى دهند؛ چرا كه پرداختن زكات و حقوق مالى از مقررات دشوار خداست. به باور برخى از جمله «ابن عباس» منظور اين است كه از خدا و پيامبرش فرمان مى برند. با اين بيان سخن از خود سازى وتزكيه نفس و پاكسازى جان است.

وَالَّذينَ هُمْ بِاتِنا يُؤْمِنُونَ

و كسانى كه آيات و نشانه هاى يكتايى و قدرت ما را باور مى كنند و بدانها ايمان مى آورند.

از «ابن عباس»، «قتاده» و «ابن جريح» روايت است كه چون اين آيه مباركه بر قلب مصفاى پيامبر فرود آمد، شيطان گفت: اينك دريافتم كه رحمت بى كران خدا مرا نيز فرا مى گيرد؛ از اين رو آفريدگار هستى فرمود: به زودى آن را براى كسانى كه پرواپيشه مى سازند مقرّر مى دارم : فَسَأَكْتُبُها لِلَّذينَ يَتَّقُونَ... اينجا بود كه يهود و نصارا گفتند: ما مردمى هستيم كه هم پرواپيشه ساخته ايم و هم حقوق مالى خويش را مى پردازيم، پس رحمت خدا شامل حال ما مى گردد. درست در اين شرايط بود كه خدا شرط ديگرى قرار داد و آن را ويژه كسانى ساخت كه به آخرين پيام آسمانى و آخرين پيام آور خدا ايمان آورند: اَلَّذينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِىَّ الْاُمِّىَّ...(40)