تفسير مجمع البيان جلد ۷

امين الاسلام طبرسي
ترجمه : علي کرمي

- ۶ -


/ سوره مائده / آيه هاى 115 - 109

109 . يَوْمَ يَجْمَعُ اللَّهُ الرُّسُلَ فَيَقُولُ ماذا اُجِبْتُمْ قالُوا لا عِلْمَ لَنا اِنَّكَ اَنْتَ عَلاَّمُ الْغُيُوبِ.

110 . اِذْ قالَ اللَّهُ يا عيسىَ ابْنَ مَرْيَمَ اذْكُرْ نِعْمَتى عَلَيْكَ وَ عَلى والِدَتِكَ اِذْ اَيَّدْتُكَ بِرُوحِ الْقُدُسِ تُكَلِّمُ النَّاسَ فِى الْمَهْدِ وَ كَهْلاً وَ اِذْ عَلَّمْتُكَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ التَّوْريةَ وَ الْاِنْجيلَ وَ اِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ بِاِذْنى فَتَنْفُخُ فيها فَتَكُونُ طَيْراً بِاِذْنى وَ تُبْرِئُ الْاَكْمَهَ وَ الْاَبْرَصَ بِاِذْنى وَ اِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتى بِاِذْنى وَ اِذْ كَفَفْتُ بَنى اِسْرائيلَ عَنْكَ اِذْ جِئْتَهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَقالَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ اِنْ هذا اِلاَّ سِحْرٌ مُبينٌ.

111 . وَ اِذْ اَوْحَيْتُ اِلَى الْحَوارِيّينَ اَنْ امِنُوا بى وَ بِرَسُولى قالُوا امَنَّا وَاشْهَدْ بِاَنَّنا مُسْلِمُونَ.

112 - اِذْ قالَ الْحَوارِيُّونَ يا عيسىَ ابْنَ مَرْيَمَ هَلْ يَسْتَطيعُ رَبُّكَ اَنْ يُنَزِّلَ عَلَيْنا مائِدَةً مِنَ السَّماءِ قالَ اتَّقُوا اللَّهَ اِنْ كُنْتُمْ مُّؤْمِنينَ.

113 . قالُوا نُريدُ اَنْ نَّأْكُلَ مِنْها وَ تَطْمَئِنَّ قُلُوبُنَا وَ نَعْلَمَ اَنْ قَدْ صَدَقْتَنا وَ نَكُونَ عَلَيْها مِنَ الشَّاهِدينَ.

114 . قالَ عيسَى ابْنُ مَرْيَمَ اَللَّهُمَّ رَبَّنا اَنْزِلْ عَلَيْنا مائِدَةً مِنَ السَّماءِ تَكُونُ لَنا عيدَاً لِاَوَّلِنا وَ اخِرِنا وَ ايَةً مِنْكَ وَارْزُقْنا وَ اَنْتَ خَيْرُالرَّازقينَ.

115 . قالَ اللَّهُ اِنّى مُنَزِّلُها عَلَيْكُمْ فَمَنْ يَكْفُرْ بَعْدُ مِنْكُمْ فَاِنّى اُعَذِّبُهُ عَذابَاً لا اُعَذِّبُهُ اَحَدَاً مِنَ الْعالَمينَ.

1 جمه- 2ترجمه

109 - و روزى را [به ياد آور] كه خداپيام آوران [خود ]را گرد مى آورد، و [به آنان ]مى فرمايد: [در برابر پيام آسمانى شما، از سوى امتها] چه [واكنش و ]پاسخى به شما داده شد؟ آنان مى گويند: [بار خدايا!] ما هيچگونه دانشى [در اين مورد ]نداريم، تويى كه خود داناى نهانهايى.

110 - و [نيز] هنگامى را كه خدا مى فرمايد: هان اى عيسى پسر مريم! نعمت [گران ]مرا بر خود و بر مادرت به ياد آور، هنگامى كه تو را بوسيله «روح القدس» تأييد نمودم، در حالى كه در گاهواره [در پرتو قدرت خدا و به اعجاز] و در ميانسالى [به يارى وحى الهى ] با مردم سخن مى گفتى، و آنگاه كه كتاب و حكمت و تورات و انجيل را به تو آموختم؛ و آنگاه كه به فرمان من [پديده اى ]بسان شكل پرنده، از گل مى ساختى، و در آن مى دميدى؛ و به خواست من پرنده اى [واقعى ]مى گشت؛ و نا بيناى مادرزاد و [گرفتار به بيمارى ] پيس را به خواست من شفا مى بخشيدى؛ و آنگاه كه مردگان را بخواست من [زنده ساخته و از گورهايشان ]بيرون مى آوردى؛ و آنگاه كه [گزند و خطر] بنى اسرائيل را - هنگامى كه دليلهاى روشن براى آنان آورده بودى، [امّا آنان در انديشه جان تو بودند] - از تو بازداشتم، امّا كسانى از آنان كه كفر ورزيده بودند، گفتند: اين [همه ]جز افسونى آشكار [چيز ديگرى ]نيست.

111 - و هنگامى را [به ياد آور] كه به حواريون وحى نمودم كه به من و به پيامبرم [عيسى ] ايمان بياوريد، گفتند: ما ايمان آورديم و [تو] گواه باش كه ما مسلمانيم.

112 - و هنگامى را كه حواريّون گفتند: هان اى عيسى پسر مريم! آيا پروردگار تو مى تواند [با برآوردن خواسته ما ]خوانى [رنگين و پرنعمت ] از آسمان براى ما فرو فرستد؟ او [در پاسخ آنان ]گفت: اگر ايمان داريد، پرواى خدا پيشه سازيد.

113 - گفتند: ما مى خواهيم از آن [خوان آسمانى ] بخوريم، و دلهايمان [به بنده نوازى و قدرت او] آرامش يابد و بدانيم كه به ما راست گفته اى، و بر آن [قدرت وصف ناپذير و يكتايى او و رسالت پيامبرش براى هميشه ] از گواهان باشيم.

114 - عيسى پسرمريم [رو به آسمان كرد و ]گفت: بارخدايا، پروردگارا، از آسمان خوانى [رنگين ] بر ما فرو فرست تا براى آغاز و انجام ما عيدى باشد، و نشانه اى [روشن ] از سوى تو. و ما را روزى ده كه تو بهترين روزى دهندگانى.

115 - خدا، [با برآوردن دعاى او] فرمود: من آن را بر شما فروخواهم فرستاد، امّا [بهوش كه ] پس از آن هر كس از شما كفر ورزد، او را به گونه اى كيفر خواهم كرد كه هيچ يك از جهانيان را آن گونه عذاب نخواهم نمود.

نگرشى بر واژه ها

«وحى»: اشاره و افكندن مفهوم و پيام به دل درنهان. وحى داراى اقسام گوناگونى است كه از آن جمله به مفهوم الهام قلبى و وحى با فرود فرشته وحى است. واژه «وحى» لازم است، امّا «اوحى» متعدّى است، گرچه به باور پاره اى با هم تفاوتى ندارند.

«حوارى»: خالص و پاكيزه هر چيزى و هر كسى را مى گويند و حواريون مسيح، به مفهوم ياران خالص او آمده است.

«استطاعت»: توانايى و قدرت. با اين تفاوت كه اين واژه، بيشتر به مفهوم توانايى اعضا و جوارح يا در بيان توانايى جسمى انسان نيز به كار مى رود. امّا واژه قدرت به مفهوم توانايى مادى و معنوى است. به همين دليل به خدا «قادر» گفته مى شود، امّا «مستطيع» نمى گويند.

«مائده»: خوان رنگين، و نعمت ارزانى شده. «تهذيب اللّغة» مى گويد: اين واژه به مفهوم اسم مفعول آمده و به معناى عطا شده و ارزانى گرديده است.

«عيد»: نام چيزى است كه به هنگامه مشخصّ باز مى گردد و به مفهوم پندار و خيال و غم نيز به كار رفته است.

تفسير

وصف رستاخيز در اين آيه شريفه سخنى از روز رستاخيز و گردآمدن پيامبران دربارگاه خداست كه مى فرمايد.

يَوْمَ يَجْمَعُ اللَّهُ الرُّسُلَ

و از روزى بترسيد كه خدا پيامبران را گرد مى آورد.

آيه مورد بحث بسان اين آيه است كه مى فرمايد: از روزى پرواكنيد كه به سوى خدا باز گردانده مى شويد: «وَاتَّقُوا يَوْماً تُرْجَعُونَ فيه اِلَى اللّهِ...»

با اين بيان، واژه «يوم» ظرف نيست، بلكه مفعولٌ به است، چراكه منظور آيه شريفه اين است كه: از كيفر روزى بترسيد كه پيامبران را گرد خواهد آورد. چرا كه ترس از روز معنا و مفهومى ندارد، بلكه اين ترس از كيفر روز رستاخيز است كه مفهوم دارد. و در اينجا مضاف حذف شده، و مضاف اليه كه واژه «يوم» باشد جانشين آن گرديده است.

فَيَقُولُ ماذا اُجِبْتُمْ

به آنان مى فرمايد: در برابر دعوت توحيدى و انسانى شما از سوى امّتها چه واكنش و پاسخى داده شده؟

اين پرسش براى سرزنش گناهكاران و كفرگرايان و منافقان در روز رستاخيز و در برابر همه انسانهاست تا رسوا گردند، و گرنه خدا نيك مى داند كه پاسخ امتها چه بوده است.

قالُوا لا عِلْمَ لَنا

در تفسير اين فراز نظراتى آمده است:

به باور گروهى از جمله «ابن عباس»، «مجاهد»، «حسن» و «كلبى»... منظور اين است كه روز رستاخيز به گونه اى هراس انگيز و تكاندهنده است كه دلها را به اضطراب و قلبها را به طپش مى افكند، تا آنجا كه هركس همه دانستنيهاى خويش را از ياد مى برد، و پيامبران خدا نيز از ترس آن روز چنان اندوهگين و افسرده مى شوند كه از پاسخ به اين پرسش ناتوان گرديده و مى گويند: ما را در اين مورد هيچ دانش و آگاهى نيست. امّا پس از اينكه به حال عادى باز مى گردند، در بارگاه خدا، لب به سخن مى گشايند و گواهى مى دهند كه چه كسانى پيام آنان را گواهى نمودند و ايمان آوردند و چه كسانى دعوت آنان را دروغ انگاشتند و به ستيزه جويى برخاستند.

2 - امّا به باور برخى از جمله «حسن» و «جبايى»،منظور اين است كه ما دانش بى كرانه تو را نداريم، چرا كه تو به ظاهر و با طن و برون و درون انسانها آگاهى و ما از باطن آنان بى خبريم و آنچه باعث كيفر خواهد شد، چگونگى درون و باطن انسانهاست.

«جبايى» پس از بيان اين ديدگاه مى افزايد: چگونه ممكن است كه پيامبران خدا آگاهيها و دانشها و دانستنيهاى خويش را از هول و هراس آن روز دهشتناك از ياد ببرند با اينكه آنان موردمهر و لطف خدا هستند و اندوه آن روز بر دلهاى آنان نمى نشيند؛ چرا كه قرآن در وصف آنان مى فرمايد: دلهره بزرگ روز رستاخيز، آنان را اندوهگين نمى سازد...

«لا يَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الْاَكْبَرُ...»(40)

و نيز مى فرمايد:

«... فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلا هُمْ يَحْزنُونَ»(41)

... آنان در روز رستاخيز، نه بيمى خواهند داشت و نه اندوهگين مى گردند.

امّا در پاسخ «جبايى» مى توان گفت: منظور از اين نكته كه دلهره بزرگ روز رستاخيز آنان را اندوهگين نمى سازد، آتش دوزخ است.

و منظور از نداشتن بيم و اندوه، نويد به آنان است كه نجات خواهند يافت؛ بسان نويد به بيمارى كه به او گفته مى شود: نترس خطرى تو را تهديد نمى كند.

3 - «ابن انبارى» مى گويد: منظور اين است كه: دانش ما يك دانش همه جانبه و حقيقى نيست. ما در برابر دعوت خويش، از آنان پاسخى مى شنيديم و در زندگى، از آنان رفتار و عملكردى مى نگريستيم، امّا نمى دانيم پس از رحلت ما از جهان، آنان بادين و آيين ما چه كردند؟ و همانگونه كه خود وعده فرموده اى پاداش و كيفر نيز به فرجام كار انسانها بستگى دارد و نه آغاز آن.

4 - «ابن عباس» در روايت ديگرى بر آن است كه: منظور اين است كه: ما جز آنچه توبه ما آموخته و ما را آگاهى بخشيده اى دانشى نداريم.

5 - و به عقيده برخى ديگر، منظور خدا از اين پرسش و اين پاسخ پيامبران تحقّق بخشيدن به خوارى و رسوايى گناهكاران و كفرگرايان است و گرنه خدا به درون و برون پديده ها و موجودات و انسان، آگاه است و نيازى به گواهى هيچ كسى نيست.

اِنَّكَ اَنْتَ عَلاَّمُ الْغُيُوبِ.

به بيان برخى منظور از اين تعبير مبالغه است، نه بسيارى آگاهيها. و پاره اى نيز برآنند كه منظور زياد شمردن آگاهيها و معلومات است. و جان سخن اين است كه: ما هرچه را بنگريم مى دانيم، امّا تو هر چه روى دهد و هر چه باشد و هر چه خواهدشد و درون وبرون را مى دانى و از همه چيز آگاهى.

رهنمود آيه

آيه شريفه، دليل روشنى است بر اين واقعيت كه سرانجام روز رستاخيز خواهد آمد و معاد و جهان پس از مرگ و زنده شدن و برانگيخته گرديدن انسانها براى حساب و كتاب و پاداش و كيفر ترديد ناپذير است.

«ابو سعيد» در تفسير خويش، در تفسير اين آيه مى گويد: اين آيه شريفه نشانگر سستى عقيده شيعه است كه امامان اهل بيت را داراى علم غيب معرّفى مى كند.

و ما در پاسخ او مى گوييم:

سخن نامبرده دروغ و گزافه اى در مورد پيروان اهل بيت است، چرا كه نه تنها در ميان پيروان اهل بيت كه در ميان همه امت اسلام هيچ گروهى را نمى شناسيم كه كسى جز يكتا آفريدگار هستى را عالم به غيب بداند و وصف نمايد و بر اين باوريم كه اگر فرد يا گروهى مخلوقى را چنين وصف كند شرك گرا و از دين بيگانه است؛ و شيعيان امامان نور از اين پندار به دورند و هر كسى چنين نسبتى به آنان بدهد، خدا ميان دروغپرداز و پيروان اهل بيت داورى خواهد كرد.(42)

مواهب خدا بر بنده برگزيده اش «مسيح» در آيه پيش خداى جهان آفرين به وصف رستاخيز و گرد آمدن پيامبران در آن روز پرداخت؛ و اينك در اين آيه و آياتى كه در پى آن خواهد آمد به وصف مسيح پرداخته و مى فرمايد:

اِذْ قالَ اللَّهُ يا عيسىَ ابْنَ مَرْيَمَ

و هنگامى را به ياد آور كه خدا مى فرمايد: هان اى عيسى پسر مريم!

روشن است كه منظور، روز رستاخير است و بدان دليل فعل ماضى به جاى مضارع به كار رفته است تا نشان دهد كه فرارسيدن آن روز نزديك و ترديد ناپذير است و چيزى كه فرارسيدن آن قطعى باشد، چنان است كه گويى آمده است.

نكته ديگر اين است كه: خدا در آيه شريفه مسيح را پسر مريم مى خواند تا براى مسيحيان روشن سازد كه او بنده خداست نه خدا، چرا كه فردى كه داراى مادر است، نمى تواند خدا باشد.

اذْكُرْ نِعْمَتى عَلَيْكَ وَ عَلى والِدَتِكَ

نعمت گران مرا را بر خود و برمادرت به يادآور! و سپاس بگزار!

واژه «نعمت» در آيه شريفه اگر چه بظاهر مفرد است، امّا منظور از آن همه نعمتهاست، بسان اين آيه شريفه كه مى فرمايد:

«... وَاِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لا تُحْصُوها...»(43)

... و اگر نعمتهاى خدا را شمارش كنيد نخواهيد توانست...

لازم به ياد آورى است كه مصدر مضاف، صلاحيت آن را دارد كه به معناى جنس باشد.

اِذْ اَيَّدْتُكَ بِرُوحِ الْقُدُسِ

آنگاه كه تو را بوسيله روح القدس تأييد و يارى كردم.

منظور از «روح القدس» فرشته وحى است كه تفسير آن گذشت.

تُكَلِّمُ النَّاسَ فِى الْمَهْدِ وَ كَهْلاً

كه در گاهواره و در دوران ميانسالى و بزرگى با مردم سخن مى گفتى.

«حسن» مى گويد: گهواره مسيح عليه السلام دامان پاك مادرش بود.

وَ اِذْ عَلَّمْتُكَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ التَّوْريةَ وَ الْاِنْجيلَ

در تفسير اين جمله از آيه شريفه، دو ديدگاه مطرح است:

1 - به باور برخى منظور اين است كه: «به تو دانش و هنر نوشتن و علم و آگاهى دينى آموختم».

2 - امّا به باور برخى ديگر منظور اين است كه «به تو كتابهاى آسمانى و دانش و حكمت آموختم»

با اين بيان، واژه «الكتاب» فراگيرنده همه كتابهاست.

وَ اِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ بِاِذْنى

و آنگاه را به يادآور كه به فرمان و خواست من از گل چيزى به صورت پرنده اى مى ساختى.

فَتَنْفُخُ فيها فَتَكُونُ طَيْراً بِاِذْنى

پس در آن مى دميدى و به خواست من پرنده اى مى گرديد.

واژه «طير» هم مذكّر است و هم مؤنث كه به اعتبار ظاهر و معنا اين گونه است. و مفرد آن نيز «طائر» مى باشد.

و منظور اين است كه به مجرد اينكه مسيح عليه السلام به اذن خدا در آن مى دميد، آفريدگار هستى آن كالبد خاكى را به گوش و پوست و خون و استخوان و پر و بال تبديل مى ساخت و آن كالبد را به زيور حيات مى آراست.

و اين گونه بود كه آن كالبد گلى و خاكى به خواست خدا پرنده اى كامل و زنده مى شد و نه به خواست و كار مسيح.

وَ تُبْرِئُ الْاَكْمَهَ وَ الْاَبْرَصَ بِاِذْنى

و كور مادرزاد و مبتلا به بيمارى پيسى را به خواست و فرمان من بهبود و شفا مى بخشيدى و اين كار بزرگ و شگفت انگيز به اين صورت بود كه آن حضرت دعا مى كرد و خدا دعا و خواست او را برمى آورد.

وَ اِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتى بِاِذْنى

و به ياد آور آنگاه را كه مردگان را به خواست و فرمان من زنده و از گورها بيرون مى آوردى تا مردم آنها را بنگرند.

و اين كار بهت آور نيز باراز و نياز مسيح با خداو پذيرفته شدن دعاى او صورت مى گرفت.

در اين فراز از آيه، خدا زنده ساختن و بيرون آوردن مردگان از گورها را به مسيح نسبت مى دهد، چرا كه به دعا و خواست او از بارگاه خدا انجام مى شد؛ امّا كار در حقيقت، كار خدا بود.

وَ اِذْ كَفَفْتُ بَنى اِسْرائيلَ عَنْكَ اِذْ جِئْتَهُمْ بِالْبَيِّناتِ

و آنگاه كه دلايل روشن براى بنى اسرائيل آوردى و آنان از روى كفر و عناد و كينه و حسادت براى آسيب رساندن و كشتن تو بسيج شدند؛ امّا من شرارت آنان را دفع و آنها را از آسيب رساندن به تو باز داشتم.

اين باز داشتن شرارت آنان از مسيح عليه السلام، ممكن است از روى لطف باشد و يا از روى قهر، همانگونه كه از شرارت كفرگرايان نيز - كه در انديشه جان پيامبر بودند - جلوگيرى كرد و جان گرامى او را نجات داد.

فَقالَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ اِنْ هذا اِلاَّ سِحْرٌ مُبينٌ.

و آنان كه رسالت تو را انكار مى كردند، گفتند: اين كارها و معجزات شگرف چيزى جز افسونى آشكار و هويدا نيست كه مسيح آورده است.

پيام آيه

در آغاز پيام خدا به مسيح كه مى فرمايد: اى عيسى... نعمتهاى مرا بر خود و مادرت به ياد آورد... منظور اين است كه اين نعمتهاى خدا را بر شمار و به كسانى كه رسالت و دعوت تو را دروغ مى انگارند بگو و روشنگرى كن تا حجّت بر آنان تمام شود، چرا كه گروهى از آنان رسالت تو را انكار مى كنند و گروهى تو را خداى خويش مى پندارند...

نعمت وحى و رسالت در ادامه سخن و بر شمردن نعمتهايى كه به مسيح عليه السلام ارزانى شد، در اين آيه مى فرمايد:

وَ اِذْ اَوْحَيْتُ اِلَى الْحَوارِيّينَ اَنْ امِنُوا بى وَ بِرَسُولى

و زمانى را به ياد آور كه به حواريون الهام كردم، يا با آيات و نشانه هاى خود به دل آنان افكندم و به آنان اشاره كردم كه به من و يكتايى و صفات جلال و جمال من ايمان بياورند و تورا بنده شايسته و پيام رسان من بشناسند و رسالت تو را بپذيرند.

در مورد «حواريون» در گذشته نيز بحث و گفتگو شد. و در اين مورد برخى برآنند آنان كارگزاران و وزيران مسيح در تنظيم امور و تدبير شئون بودند، و برخى آنان را ياران خالص و درست كردار او عنوان داده اند.

قالُوا امَنَّا وَاشْهَدْ بِاَنَّنا مُسْلِمُونَ.

و پس از وحى ما بود كه آنان گفتند: ما ايمان آورديم؛ بار خدايا، تو گواه باش و گواهى ده كه ما مسلمانيم.

تقاضاى حواريّون در اين آيه شريفه در مورد تقاضاى آنان از مسيح و خداى او ى فرمايد:

اِذْ قالَ الْحَوارِيُّونَ يا عيسىَ ابْنَ مَرْيَمَ هَلْ يَسْتَطيعُ رَبُّكَ اَنْ يُنَزِّلَ عَلَيْنا مائِدَةً مِنَ السَّماءِ

و هنگامى را به يادآور كه حواريون گفتند: هان اى عيسى ... آيا پروردگار مى تواند از آسمان خوانى براى ما فرود آورد؟

در مورد عامل «إذ» در آغاز آيه شريفه، دو نظر است:

1 - به باور «ابو على فارسى» منظور اين است كه، اگر از خدا بخواهى تا براى ما خوان آسمانى فرو فرستد، خدا دعاى تو را برآورده مى سازد و دليل روشنى بر صداقت تو در رسالت و دعوت آسمانى مى گردد.

با اين بيان آنان در باره قدرت آفريدگار هستى ترديدى نداشتند، چرا كه خداشناس و با ايمان بودند، بلكه آنان اين تقاضا را از مسيح مى نمودند تا بدين وسيله راستى گفتار و درستى دعوت او را بيازمايند و ترديدى در مورد او درژرفاى جانشان باقى نماند. و به همين دليل گفتند: مى خواهيم به اوج اطمينان برسيم، درست همانگونه كه حضرت ابراهيم از آفريدگار هستى تقاضا نمود تا در برابر ديدگان او زنده شدن مردگان را به او نشان دهد و چگونگى آن را بنماياند تا اطمينان قلبى شان استوارتر گردد.(44)

2 - امّا به باور برخى منظور اين است كه: آيا خدا مى تواند «خوان آسمانى» بر ما فرستد؟ و اين پرسش يك پرسش واقعى بود كه در آغاز هدايت و دينداريشان و آنگاه كه هنوز ايمانشان به كمال نرسيده بود، كردند و به همين دليل هم عيسى به آنان فرمود: اگر ايمان داريد از خدا پروا كنيد.

3 - پاره اى مى گويند: منظور اين است كه آيا خدا دعا و تقاضاى تو را برآورده مى سازد؟ كه در اين صورت «استطاعت» به مفهوم «اطاعت» و پذيريش خواهد بود. و مفهوم آن اين است كه: آيا اگر تو از خدا براى ما «خوان آسمانى» بخواهى خواسته ات پذيرفته است؟

4 - و پاره اى ديگر همچون «زجاج» برآنند كه تقاضاى حواريّون از مسيح يا بدان دليل بود كه بسان ابراهيم در انديشه اطمينان دل و آرامش جان بيشتر و كاملترى بودند و مى خواستند زيور ايمان براى هميشه در دلهايشان استوار گردد، و يا بدان دليل بود كه آنان هنوز شفا يافتن كورانى مادر زاد و گرفتاران به بيمارى پيسى و زنده شدن مردگان به اعجاز مسيح و خواست و قدرت خداى او را نديده بودند و خود آن بزرگوار را نمى شناختند.

قالَ اتَّقُوا اللَّهَ اِنْ كُنْتُمْ مُّؤْمِنينَ.

«مسيح» در پاسخ آنان گفت: اگر ايمان داريد، پرواى خدا پيشه سازيد و از او چيزى نخواهيد كه پيش از شماكسى چنين چيزى نخواسته است.

به باور «ابو على» منظور راهنمايى آنان به سوى تقواى واقعى است؛ بسان اين آيه شريفه كه مى فرمايد:

«يا ايّها الّذين آمنوا اتقوا اللّه....»(45)

هان اى كسانى كه ايمان آورده ايد! پرواى خدا را پيشه سازيد.

امّا به باور «زجاج» منظور اين است كه مسيح به آنان دستور داد تا از خداى توانا نشانه ها و معجزه ها نخواهند و در اين كار بر خدا و پيامبر سبقت نجويند، چرا كه آيات و نشانه ها و معجزات بزرگتر و بيشتر از آنچه آنان تقاضا مى كردند، در دسترس آنان قرار گرفته بود كه از جمله آنها شفا يافتن كور مادر زاد و پيس، و زنده شدن مردگان به دست مسيح و به فرمان خدا و خواست او بود.

قالُوا نُريدُ اَنْ نَّأْكُلَ مِنْها

در تفسير اين جمله نيز دو نظر است:

1 - به باور برخى منظور اين است كه: ما مى خواهيم از آن «خوان آسمانى» بهره ورگرديم و تقاضاى ما صادقانه و به اين جهت بود.

2 - امّا به باور برخى واژه «اراده» به مفهوم محبت است و معناى آيه اين است كه: ما دوست داريم كه از آن خوان آسمانى بهره ور گرديم.

وَ تَطْمَئِنَّ قُلُوبُنَا

اين نكته را ممكن است از روى بينش گفته باشند. و به باور «عطا» منظورشان اين باشد كه: ما مى خواهيم بر ايمان و يقين و باور قلبى مان بيفزاييم، چرا كه هرچه دليل و برهان و نشانه و آيه بيشتر باشد، شناخت و معرفت افزونترى در دل استقرار مى يابد.

وَ نَعْلَمَ اَنْ قَدْ صَدَقْتَنا

و به اوج آگاهى و دانش برسيم كه تو در دعوت و رسالت خويش راستگو هستى و آنچه آورده اى به ما راست گفته اى.

اين فراز تأييد كننده ديدگاهى است كه مى گويد: اين پرسش حواريون مربوط به آغاز ايمان وگرايش و ديندارى آنان است.

آرى، حق مطلب اين است كه آنان اين تقاضا را به منظور رسيدن به يقين و شناخت كامل، طرح كردند و بر آن بودند كه با آمدن معجزه به خواست مسيح ايمانشان به او و رسالت و دعوتش استوار و كامل شود.

وَ نَكُونَ عَلَيْها مِنَ الشَّاهِدينَ.

و آنگاه به يكتايى آفريدگار هستى و رسالت تو گواهى دهيم.

و به باور برخى: نزد بنى اسرائيل گواهى دهيم كه تو براستى پيامبر خدا هستى.

واينك دعاى مسيح در اين آيه شريفه سخن از دعاى آن پيامبر بزرگ خداست كه پس از تقاضاى حواريون رو به بارگاه خدا نمود و با همه وجود گفت:

قالَ عيسَى ابْنُ مَرْيَمَ اَللَّهُمَّ رَبَّنا اَنْزِلْ عَلَيْنا مائِدَةً مِنَ السَّماءِ

بار خدايا! پروردگارا! از آسمان و از فراز سرمان «خوان آسمانى» بر ما فرود فرست.

تَكُونُ لَنا عيدَاً لِاَوَّلِنا وَ اخِرِنا

تا براى آغاز و انجام ماعيدى باشد، و ما و همه آيندگان، روز فرود «خوان آسمانى» را عيد بگيريم.

در تفسير اين فراز از آيه شريفه دو نظر آمده است:

1 - به باور گروهى از جمله «جبايى» منظور اين است كه: آن روزى كه تو «مائده آسمانى» بر ما فروفرستى، ما آن روز را عيد مى گيريم و آيندگان نيز بسان ما آن روز را گرامى مى دارند و عيد اعلان مى كنند.

2 - امّا به باور برخى منظور اين است كه با برآمدن خواسته ما، از بركت و فزونبخشى خدا «خوان آسمانى» و نعمت گرانى روزى ما مى گردد و ما براى هميشه بدان مفتخر و ازآن بهره ور مى گرديم.

«ابن عباس» در اين مورد مى گويد: منظور اين است كه بار خدايا، اين خوان آسمانى را بر ما فرو فرست تا روز فرود آن براى ما و نسلهاى آينده عيد باشد.

وَ ايَةً مِنْكَ

و نشانه اى از قدرت تو باشد. چرا كه اين خوان آسمانى نشانه اى است از سوى خدا كه دلها را براى ايمان نرم و انديشه ها را روشن وجانها را آماده مى سازد و مردم را به اعتراف به حق وادار مى سازد و در نتيجه بوسيله آن نشانه پرشكوه، مردم به يكتايى خدا و رسالت پيامبرت ايمان مى آورند.

وَارْزُقْنا وَ اَنْتَ خَيْرُالرَّازقينَ.

و آن نعمت گران را روزى ما گردان كه تو بهترين روزى دهندگانى.

«جبايى» مى گويد: منظور اين است كه، سپاسگزارى از آن و ديگر نعمتهاى خودت را روزى ما ساز.

يك نكته ظريف

از آيه شريفه اين نكته دريافت مى گردد كه بندگان، گاه وسيله رسيدن روزى و يا وسيله روزى رسانى يكديگرند چرا كه در اين آيه مى فرمايد: و خدا بهترين روزى دهندگان است. اگر بندگان خدا به خواست و تدبير آن نظام بخش فرزانه هستى روزى رسان يكديگر نبودند اين جمله بى معنا بود همانگونه كه اگر گفته شود: خدا بهترين خدايان است، بى معنا خواهند بود.

بر آمدن تقاضاى مسيح و فرود مائده آسمانى

در اين آيه شريفه به بر آمدن خواسته مسيح و فرود «خوان آسمانى» پرداخته و مى فرمايد:

قالَ اللَّهُ اِنّى مُنَزِّلُها عَلَيْكُمْ فَمَنْ يَكْفُرْ بَعْدُ مِنْكُمْ فَاِنّى اُعَذِّبُهُ عَذاباً لا اُعَذِّبُهُ اَحَداً مِنَ الْعالَمينَ.(46)

خدا در پاسخ خواسته مسيح فرمود: من آن را بر شما فرو خواهم فرستاد، امّا اگر كسى از شما پس از آن كفران نعمت كند و به ناسپاسى به بارگاه خدا روى آورد او را به گونه اى كيفر خواهم كرد كه هيچ يك از مردم جهان را آن گونه كيفر نكرده باشم.

در تفسير فراز آخر آيه نظراتى آمده است:

1 - به باور گروهى منظور از واژه «عالمين» جهانيان آن عصر و زمان است. آنان پس از فرود آن خوان آسمانى راه كفران و ناسپاسى در پيش گرفته و خدا آنان را به صورت خوك و ميمون در آورد.

اين ديدگاه از حضرت كاظم عليه السلام نيز روايت شده است.

2 - امّا به باور برخى منظور عذاب «استيصال» يا عذاب نابود سازنده و ريشه كن كننده است.

3 - و پاره اى بر آنند كه منظور نوعى از عذاب است كه جز آنان كسى بدان گرفتار نگرديد. آنان پس از فرود مائده آسمانى و كفران و ناسپاسى خويش در خور چنين كيفر دردناكى اند. چرا كه آنان پس از ديدن چنين معجزه اى كه براى بيدارى و هوشيارى انسان بسنده بود، باز هم به كفر و تباهى روى آوردند و در خور كيفرى گرديدند كه ويژه خود آن ناسپاسان باشد، درست همانگونه كه معجزه فرود مائده آسمانى نيز به آنان اختصاص داشت.

داستان فرود مائده آسمانى در مورد فرود مائده آسمانى، ديدگاه دانشمندان يكسان نيست:

1 - گروهى بر آنند كه اين خوان آسمانى فرود نيامد، چرا كه وقتى حواريّون از شرايط دريافت آن و چگونگى سپاس در برابر آن نعمت گران آگاهى يافتند، تقاضاى خويشتن را پس گرفتند و در نتيجه فرود نيامد.

2 - امّا ديدگاه درست اين است كه مائده آسمانى فرود آمد. چرا كه خدا از فرود آن خبر مى دهد و روشن است كه خداى جهان آفرين جز بر اساس حق و راستى خبر نمى دهد.

و روايات بسيارى نيز از پيامبر گرامى و يارانش و نيز نسل پس از ياران پيامبر رسيده است كه همه آنها بيانگر فرود مائده آسمانى به تقاضاى آنان و دعاى خالصانه مسيح است.

«كعب» در اين مورد آورده است كه:

«مائده آسمانى» در روز يكشنبه فرود آمد به همين دليل هم مسيحيان آن روز را مبارك و روز عيد اعلام داشتند.

چگونگى فرود آن

در مورد چگونگى فرود آن «خوان آسمانى» و نيز چيزهايى كه به همراه آن بود، نيز ديدگاهها گوناگون است؛ براى نمونه:

1 - «عمار ياسر» از پيامبر گرامى آورده است كه:

بر آن «خوان آسمانى» نان و گوشت بود؛ چرا كه آنان غذايى تقاضا نموده بودند كه جاودانه باشد و هماره از آن بهره ور گردند و طبيعى است كه چنين غذايى كاملترين و بهترين خواهد بود.

پيامبر گرامى در اين مورد فرمود:

تقاضاى آنان به دعاى مسيح پذيرفته شد و پيام آمد كه: هان، اى بندگان خدا ! تا آنگاه كه دست به خيانت نزده و چيزى از آن برنداريد و نهان نكنيد، اين خوان رنگين و بى دريغ گسترده است. اما اگر جز اين رفتار كنيد، دچار عذاب خواهيد شد. و شگفتا كه از فرود آن چيزى نگذشته بود كه آنان دست به خيانت و ناسپاسى زدند.

2 - «ابن عباس» در اين مورد مى گويد: مسيح عليه السلام به بنى اسرائيل فرمان داد كه به مدت يك ماه روزه بدارند و عبادت خدا نمايند، آنگاه هرچه مى خواهند از پروردگار خويش تقاضا كنند، كه به آنان ارزانى خواهد شد.

آنان دستور آن حضرت را به انجام رساندند و در پايان كار گفتند:

هان اى پيامبر خدا! اگر ما يك ماه براى يكى از بندگان خدا كار مى كرديم، ما را سير مى كرد و به ما لطف مى نمود، اينك ما سى روز است كه روزه داشته ايم، از خداى پر مهر بخواه تا بر ما مائده آسمانى فرو فرستد، در اين هنگام بود كه خوان آسمانى بوسيله فرشتگان فرود آورده شد. بر اين خوان رنگين هفت گرده نان و مقدارى ماهى بود كه همه از آن خوردند و سير شدند.

اين ديدگاه از حضرت باقر عليه السلام نيز روايت شده است.

3 - «عطا» آورده است كه:

هرگاه آن خوان وصف ناپذير آسمانى گسترده مى شد، همه نعمت ها جز گوشت در آن موج مى زد.

4 - «سعيد بن جبير» در اين مورد آورده است كه:

در آن خوان پر بركت آسمانى جز نان و گوشت همه چيز بود.

5 - «عطّاء» در اين رابطه آورده است كه: در آن سفره گسترده و پر نعمت جز ماهى و گوشت همه نعمتها موجود بود.

6 - «عطيه» آورده است كه: به تقاضاى آنان و دعاى پربركت حضرت مسيح عليه السلام از آسمان «خوانى» فرود آمد كه در آن يك ماهى وصف ناپذيرى بود و در آن ماهى، طعم و مزّه همه نعمتهاى خوردنى موجود بود.

7 - «عمّار» و «قتاده» آورده اند كه:

بر آن خوان رنگين يك نوع از ميوه هاى پر طراوت بهشت بود.

8 - و نيز «قتاده» آورده است كه:

آن مائده آسمانى هر بامداد و شامگاه فرود مى آمد و بسان همان ترنجبين و بلدرچين بود كه بر بنى اسرائيل فرود آمد.

9 - «يمان» در اين مورد مى گويد:

آن خوان آسمانى بر آنان فرود آمد و آنان هرگاه مى خواستند، از آن بهره ور مى شدند.

10 - «عطا بن ابى رباح» از «سلمان» آورده است كه:

به خداى سوگند كه مسيح، آن بنده برگزيده خدا نه كار نادرستى در زندگى انجام داده و نه يتيمى را از خود رانده بود. نه با صدا خنديده و نه مگسى را به ستم رانده بود و هرگز از او كار بيهوده اى سرنزده بود.

هنگامى كه بنى اسرائيل از آن حضرت تقاضاى «مائده آسمانى» كردند در حالى كه در اوج پارسايى و بندگى خدا و ياد او بود و لباس پشمينه اى برتن داشت با ديدگانى پر از اشك رو به بارگاه خدا نمود وگفت:

بار خدايا! بر ما مائده اى از آسمان فرو فرست تا از آن بهره ور گرديم و بندگى ات كنيم...

در اين هنگام بود كه سفره سرخ رنگى در ميان دو توده ابر در برابر چشمان مردم فرود آمد و در برابر آنها قرار گرفت. عيسى اشك شوق ريخت و گفت:

بارخدايا مرا از سپاسگزاران بارگاهت قرار ده!

پروردگارا، اين خوان آسمانى را مايه رحمت هماره براى ما قرار ده و آن را وسيله عذاب و كيفر ما نساز. يهود كه چشم بر آن دوخته بودند، بويى از آن به مشامشان مى رسيد كه هرگز چنان بوى عطر آگين و جانبخشى به جانشان نرسيده بود.

مسيح عليه السلام وضو ساخت و نماز ى طولانى خواند، آنگاه بر سفره نشست و گفت: بسم اللَّه خير الرازقين در آن سفره يك ماهى سرخ كرده و آماده اى بود كه ازآن روغن مى ريخت و در سمت سر آن ماهى، نمك قرار داشت و در سمت دم آن سركه، و در كنارش از هر سو جز «تره»، انواع سبزيهاى تازه و پر طراوت خودنمايى مى كرد.

پنج گرده نان تماشايى در كنار سفره بود كه بر روى يكى از آنها «زيتون» و بر روى ديگر انبوهى «عسل»، و بر سوّمى «روغن»، و بر چهارمى «پنير» و بر ديگرى گوشت و كباب بود.

«شمعون» گفت: هان اى پيامبر خدا اينها از خوراكيهاى دنياست يا نعمت هاى آخرت؟

مسيح فرمود: نه از اين است و نه از آن، بلكه نعمتى است كه خدا در پرتو خواست و قدرت خويش پديد آورده است. بنابراين از آنچه درخواست كرديد بهره ور شويد و سپاس آنها را گزاريد تا خدا شما را يارى نموده و از فزونبخشى خود بر نعمت هايش براى شما بندگان بيفزايد.

معجزه اى ديگر

«حواريون»، پس از فرود «مائده آسمانى» به آن حضرت گفتند: بسيار بجاست كه معجزه اى ديگر بر ما بنمايانى.

مسيح عليه السلام به آن ماهى كه بر سفره بود گفت:

هان اى ماهى! به خواست خدا و در پرتو قدرت آفريدگارت زنده شو!

در اين هنگام ماهى در برابر ديدگان بهت زده همه، به جنب و جوش آمد و زنده شد. آنان ترسيدند، كه مسيح عليه السلام به آنان گفت: پس چرا چيزهايى را مى خواهيد كه با بر آمدن خواسته هايتان ناراحت شويد؟ من از آن مى ترسم كه شما با اين بهانه جويى، سر انجام ناسپاسگزار گرديده و دچار عذاب شويد.

آنگاه به آن ماهى فرمان داد كه به شرايط پيش باز گردد و چنين شد.

سپس مسيح بر آن خوان آسمانى نشست، امّا بنى اسرائيل گفتند تا خودت از آن نخورى ما نخواهيم خورد.

مسيح فرمود: پناه بر خدا من از آن نخواهم خورد بايد كسى بخورد كه آن را تقاضا مى كرد. و آنان نخوردند.

مسيح عليه السلام بينوايان و محرومان و بيماران را فرا خواند و فرمود بخوريد كه براى شما گوارا و بر ناسپاسان بلاست.

و آنگاه يكهزار و سيصد نفر زن و مرد بينوا از آن خوردند و سير شدند. و شگفتا كه ماهى بسان همان لحظه اى بود كه تازه فرود آمده و گويى دست نخورده بود. و پس از آن در حالى كه ديدگان مردم آن سفره را بدرقه مى كرد، به آسمان بالا رفت.

از چيزهاى به ياد ماندنى اين بود كه هر بيمارى از آن مائده آسمانى بهره ور گرديد، شفا يافت و هر بينوايى خورد، بى نياز گرديد. و كسانى كه نخورده بودند سخت پشيمان شدند. و پس از آن بود كه به هنگام فرود آمدنِ مائده آسمانى، همه براى بهره ورى از آن هجوم مى آوردند و عيسى بناگزير براى آنان نوبت و صف قرار داد.

اين «خوان رنگين» به مدت چهل روز، تنها شب ها فرود مى آمد، امّا پس از آن، فرودش به صورت يك روز درميان گرديد. وخدا به مسيح وحى فرستاد كه آن را ويژه بينوايان ساز و نه ثروتمندان و قدرتمندان.

گروه توانگر، از اين دستور و برنامه، بر آشفته شدند و به افشاندن بذر ترديد درميان ديگران پرداختند.

در اين شرايط بود كه خداىِ پر مهر به مسيح وحى كرد كه: هان اى پيامبر من! به هنگام تقاضاى آنان و دعاى تو، من شرط كردم كه اگر كسى پس از فرود «مائده آسمانى» راه كفر و ناسپاسى پيش گيرد، او را به عذابى سخت و بى نظير گرفتار سازم، و اينان راه ناسپاسى در پيش گرفته اند.

«مسيح» گفت:

بارخدايا اينان بندگان تو هستند؛ اگر مى خواهى كيفرشان كن و اگر مى خواهى به لطف و مهرت آنان را مورد عفو و بخشايش ات قرار ده.

و سر انجام سيصد و سى دو تن از ناسپاس ترين آنان كه شب در خانه هاى خويش و در كنار زنان خود آرميده بودند، به كيفر فتنه انگيزى و ترديد افكنى و ناسپاسى مسخ شده و به صورت خوك در آمدند و پس از سه روز گردش در كوچه ها و خيابانها در برابر چشمان بهت زده واشكبار كسان و نزديكان خويش، سر انجام به هلاكت رسيدند.

در روايت رسيده از امامان اهل بيت در اين مورد آمده است كه:

آن خوان پر نعمت آسمانى هر روز به دعاى مسيح فرود مى آمد و آنان بر كنار آن گرد آمده و بهره ور مى شدند، و آنگاه به آسمان مى رفت.

پس از مدتى توانگران آنان بر آن شدند كه بينوايان را از كنار آن خوان آسمانى برانند و آن را به انحصار خود در آورند؛ و درست در آن شرايط بود كه خدا نعمت را از آنان سلب كرد و زورمندان و انحصارگران را به صورت بوزينه و خوكها در آورد تا عبرت روزگاران باشند.