تفسير مجمع البيان جلد ۷

امين الاسلام طبرسي
ترجمه : علي کرمي

- ۵ -


/ سوره مائده / آيه هاى 108 - 106

آيه شريفه، بى اساس بودن ديدگاه و پندار كسانى را روشن مى سازد كه مى گويند: خدا كودكان را به گناه پدران و مردگان را به خاطر گريه زنده ها عذاب مى كند.

106 . يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا شَهادَةُ بَيْنِكُمْ اِذا حَضَرَ اَحَدَكُمُ الْمَوْتُ حينَ الْوَصِيَّةِ اِثْنانِ ذَوا عَدْلٍ مِنْكُمْ اَوْ آخَرانِ مِنْ غَيْرِكُمْ اِنْ اَنْتُمْ ضَرَبْتُمْ فِى الْاَرْضِ فَاَصابَتْكُمْ مُصيبَةُ الْمَوْتِ تَحْبِسُونَهُما مِنْ بَعْدِ الصَّلوةِ فَيُقْسِمانِ بِاللَّهِ اِنِ ارْتَبْتُمْ لانَشْتَرى بِهِ ثَمَناً وَلَوْ كانَ ذا قُرْبى وَلانَكْتُمُ شَهادَةَ اللَّهِ اِنَّا اِذاً لَمِنَ الْاثِمينَ.

107 . فَاِنْ عُثِرَ عَلى اَنَّهُما اسْتَحَقَّا اِثْماً فَاخَرانِ يَقُومانِ مَقامَهُما مِنَ الَّذينَ اسْتَحَقَّ عَلَيْهِمُ الْاَوْلَيانِ فَيُقْسِمانِ بِاللَّهِ لَشَهادَتُنا اَحَقُّ مِنْ شَهادَتِهِما وَمَااعْتَدَيْنا اِنَّا اِذاً لَمِنَ الظَّالِمينَ.

108 - ذلِكَ اَدْنى اَنْ يَاتْوُا بِالشَّهادَةِ عَلى وَجْهِها اَوْيَخافُوا اَنْ تُرَدَّ اَيْمانٌ بَعْدَ اَيْمانِهِمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَاسْمَعُوا وَاللَّهُ لايَهْدِى الْقَوْمَ الْفاسِقينَ.

ترجمه

106 - اى كسانى كه ايمان آورده ايد! هنگامى كه يكى از شما را، [علايم ]مرگ فرا رسد، [بايد] گواهى ميان شما به هنگامه وصيّت، [برعهده ] دو تن عدالت پيشه از [همكيشان ] شما باشد؛ يا اگر در سفر بوديد و مصيبت مرگ شما را دررسيد، [و به گرفتن گواه از همكيشان خودتان دسترسى نبود] دو تن ديگر از غير [همدينان ]شما، [به گواهى فراخوانده شوند]؛ و اگر [به راستگويى آن دو به هنگام اداى گواهى ] ترديد نموديد، آن دو را پس از نماز نگاه داريد، آنگاه به خدا سوگند ياد كنند كه: ما در برابر اين [گواهى ] خريدار هيچ بهايى نيستيم گرچه [پاى ]خويشاوند [در ميان ] باشد، و گواهى خدا را پوشيده نخواهيم داشت، [چرا كه در آن صورت ] بى گمان از گناهكاران خواهيم بود.

107 - و اگر مشخّص گرديد كه آن دو تن [در گواهى خويش ]دستخوش گناهى شده اند كه در خور كيفر است، دو گواه ديگر از كسانى كه [بر آنان ستم رفته و] آن دو گواه سزاوارتر [به اداى گواهى ] در حق آنان خيانت ورزيده اند، به جاى آن دو قرار مى گيرند، آنگاه به خدا سوگند ياد مى كنند كه: گواهى ما از گواهى آن دو [كه كتمان حق مى كنند ]درست تر است و ما [از حق و عدالت ]فراتر نرفته ايم؛ چرا كه در آن صورت از ستمكاران خواهيم بود.

108 - اين [شيوه درست ] نزديكتر به اين است كه [گواهان از خدا بترسند و ]گواهى را به گونه بايسته آن ادا كنند، يا از اين بترسند كه پس از سوگندهايشان، سوگندهايى [به ميراث بران ]بازگردانيده شود، [و آنگاه خيانت آنان آشكار گردد]؛ و پرواى خدا پيشه سازيد و [اندرزهاى او را ]بشنويد و [بدانيد كه ]خدا گروه نافرمان را راه نمى نمايد.

نگرشى بر واژه ها

«عثر»: اين واژه از «عثور» به مفهوم آگاهى يافتن بر چيزى، برگرفته شده است.

«وَ كَذلِكَ اَعْثَرْنا عَلَيْهِمْ...»(33)

و اينگونه مردم را بر حال آنان آگاه ساختيم...

اين واژه در اصل به مفهوم افتادن و برخورد به چيزى، آمده است.

«استحقاق»: در خور و سزاوار شدن.

شأن نزول

در داستان فرود نخستين آيه مورد بحث(34) آورده اند كه:

سه تن، كه يكى از آنان مسلمان، و دو تن ديگر مسيحى بودند، براى تجارت از «مدينه» به سوى «شام» حركت كردند. در ميان راه «ابن ابى ماريه» كه مسلمان بود بيمار شد و ضمن نگارش وصيتنامه اى، آن را در درون كالاهاى خود جاسازى كرد و به دو همراه خود «تميم» و «عدى» سفارش كرد كه كالاها و دارايى او را به خاندانش برسانند؛ امّا آن دو پس از مرگ وى، كالاى او را گشودند و ضمن برداشتن چيزهاى خوب و باارزش آن، باقى مانده را به ورثه اش رساندند.

خاندان نامبرده پس از بررسى، دريافتند كه برخى از چيزهايى كه «ابن ابى ماريه» با خود برده و بايد بازگرداند، در درون كالاى او نيست، و آنگاه به وصيتنامه او برخوردند كه صورت دارايى و كالايش در آن بود.

به سوى آن دو تن رفتند و جريان را پرسيدند، امّا آن دو ضمن اظهار ناآگاهى از موضوع، گفتند: آنچه به ما سپرده شده است همين كالاهايى بود كه به شما داديم. اين كشمكش سرانجام نزد پيامبر رسيد و آنگاه بود كه اين آيه فرود آمد كه: يا ايّها الّذين آمنوا شهادة بينكم...(35)

اين شأن نزول از گروهى از مفسّران و نيز از حضرت باقر عليه السلام روايت شده است.

2 - در داستان فرود دوّمين آيه مورد بحث آورده اند كه:

پس از فرود آيه پيش، پيامبر گرامى، نماز عصر را خواند و «تميم» و «عدى» را فراخواند و در كنار منبر سوگندشان داد كه چيزى از دارايى رفيق خويش را كه از دنيا رفته است، برنداشته اند. و آنگاه آن دو پس از سوگند آزاد شدند.

پس از چندى ورثه آن مرد، آگاه شدند كه ظرف نقره اى كه داراى نقش و نگار خاصّى است و نزد مقتول بوده اينك، نزد آن دو خيانتكار است ولى هنگامى كه ظرف را خواستند، آنان گفتند از خودش خريده بوديم و فراموش كرديم كه شما را در جريان بگذاريم، و كار، دگرباره نزد پيامبر كشيده شد، و آنگاه بود كه اين آيه فرود آمد كه: فان عثر على أَنّهما استحقا اثماً فاخران يقوم مقامها...

در اين هنگام دو تن از ورثه ميّت سوگند ياد كردند كه آن دو مسيحى به مال رفيق راه خود كه از دنيا رفته خيانت ورزيده اند و پيامبر آن ظرف را گرفت و به ورثه بازگردانيد.

پس از سالها هنگامى كه «تميم» اسلام آورد، هماره مى گفت: خدا و پيامبرش راست مى گويند: ما ظرف نقره را برداشته بوديم، و اينك توبه كرده ايم و از خدا آمرزش خويشتن را مى خواهيم.

تفسير

اصل وصيّت و پرتوى از مقرّرات آن در آيات پيش آفريدگار هستى از مردم خواست تا در كارهاى خويش به پيشگاه قرآن باز گردندو رهنمود آن را مشعل راه زندگى سازند و اينك در نخستين آيه مورد بحث در باره اصل وصيّت و پرتوى از مقررات آن مى فرمايد:

يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا شَهادَةُ بَيْنِكُمْ اِذا حَضَرَ اَحَدَكُمُ الْمَوْتُ حينَ الْوَصِيَّةِ اِثْنانِ ذَوا عَدْلٍ مِنْكُمْ

اى كسانى كه ايمان آورده ايد! هنگامى كه يكى از شما را نشانه هاى مرگ در رسد، بايد گواهى ميان شما به هنگامه وصيت به عهده دوتن از چهره هاى عدالت پيشه از همدينان و همكيشان شما باشد.

در تفسير آيه شريفه ومفهوم «گواهى» مورد سفارش آن، ديدگاهها يكسان نيست:

1 - بباور «ابن عباس» منظور شهادت و گواهى حقوقى براى حراست از حقوق ديگران است كه در دادگاهها ادا مى گردد.

2 - امّا بباور گروهى، از جمله «سعيد بن جبير» و «ابن زيد» و ديگران منظور از شهادت در آيه شريفه، «حضور» است، نظير اين آيه كه مى فرمايد:

«وَلْيَشْهَدَ عَذا بَهُما طائِفَةٌ».(36)

و بايد گروهى از ايمان آوردگان، در كيفر آن «حضور يابند...» و نظير اين آيه است كه مى فرمايد:

«اَم كُنْتُمْ شُهَداءَ اِذْ حَضَرَ يَعْقُوبَ الْمُوْتُ ...»(37)

آيا آنگاه كه يعقوب رامرگ فرارسيد، شما حاضر بوديد؟..

با اين بيان مقصود آيه مورد بحث اين است كه: اگر در سفر نشانه هاى مرگ فرارسيد و مى خواهيد وصيت كنيد، بايد دوتن عادل حاضر و گواه وصيت شما باشند، و بدان دليل دوگواه مقرّر مى دارد كه به وصيت و حفظ حقوق ديگران در اسلام بسيار بهاداده شده است.

3 - و پاره اى بر آنند كه منظور اين است كه: همانگونه كه در مراسم «لعان» زن و مرد، هركدام مى گويد: خدا را به گواهى مى خوانم كه راست مى گويم، در اينجا نيز اگر ورثه نسبت به دو وصىّ بدگمان شدند، آن دو در اثبات گفتار خود، خدا را به گواهى مى طلبند كه ميّت آنان را به وصايت و يا گواهى براين كار برگزيده و اينك درست مى گويند.

بباور ما ديدگاه نخست بهتر و با آيه شريفه مناسب تر است.

نويسنده كتاب «نظم القرآن» در اين مورد مى نويسد:

واژه «شهادت» مصدر و به مفهوم شهود است و مضافى نيز در كنار آن در تقدير است و معناى آن اين است كه: شمارگواهان در ميان شما دو تن مى باشد...، درست نظير اين آيه كه مى فرمايد: اَلْحَجُّ اَشْهُرٌ مَعْلُوماتٌ....

هنگام انجام حج،ماههاى مشخص است...

اِذا حَضَر احَدَكُمْ المَوتُ حينَ الوَصيّةِ

هنگامى كه علائم و نشانه هاى مرگ پديدار شد،...

منظور از نشانه هاى مرگ، عبارت از بيماريها و يا ديگر علل و اسباب است.

«زجاج در اين باره گفته است: لازم نيست كه وصيت به هنگامه ظهور نشانه هاى مرگ انجام گيرد؛ بلكه منظور اين است كه انسان بايد براى پس از حيات خويش وصيت كند و نظرات خويش را بنويسد و يا باز گويد.

اثنان ذواعدل منكم.

اين دو گواه،بايد از همدينان و همكيشان عادل و درستكار شما باشند.

اَوْ آخَرانِ مِنْ غَيْرِكُمْ

در اين مورد ديدگاهها يكسان نيست:

به باور گروهى از جمله «ابن عباس» و «مجاهد» و سعيد بن جبير و...، منظور اين است كه: يا اين دو گواه بايد دوتن از كسانى باشند كه پيرو دين شما نيستند، امّا درستكارند.

از دو امام نور حضرت باقر و صادق نيز اين ديدگاه روايت شده است. و با اين بيان «اَو» در اين آيه شريفه براى تخيير نيست، چرا كه منظور اين است كه: اگر به دو شاهد عادل از همدينان خودتان دسترسى نبود، دو گواه غير مسلمان هم درست است.

2 - به باور گروهى ديگر از جمله «زهرى» منظور اين است كه: به هنگام وصيت، دو تن از فاميل و عشيره خود را به گواهى فرا خوانيد و يا دو تن بيگانه را، چراكه بستگان انسان از شرايط او آگاه ترند و وصيت او را از يادنمى برند و گواهى كافر نه در سفر پذيرفته است ونه در حضر.

3 - گروهى بر آنند كه اين آيه در مورد گواهى كافرانى است كه در پناه اسلام زندگى مى كردند و نسخ شد.

4 - و «ابوعبيده» ضمن بيان همه ديدگاهها مى گويد: همه دانشوران، آيه را در مورد گواهى اهل ذمّه تفسير نموده و آن را نسخ نشده عنوان كرده اند.

و اين ديدگاه را رواياتى تأييد مى كند كه مى گويد: در سوره «مائده» آيات نسخ شده بسيار اندك است و اين سوره، از سوره هاى محكم قرآن و غير منسوخ و آخرين سوره اى است كه فرود آمده است.

اِنْ اَنْتُمْ ضَرَبْتُمْ فِى الْاَرْضِ فَاَصابَتْكُمْ مُصيبَةُ الْمَوْتِ

يا اگر در سفر بوديد و مصيبت مرگ، بر شما فرا رسيد.

آفريدگار هستى مى دانست كه مرگ برخى انسانها در سفر خواهد بود و تنها از اهل كتاب، همسفر و همراه خواهند داشت و يا در شهر و كشورى زندگى خواهند نمود كه به مسلمان دسترسى نخواهند داشت؛ از اين رو مى فرمايد: اگر در سفر بوديد و مصيبت مرگ فرارسيد و دسترسى به گواه مسلمان نداريد، دوگواه غير مسلمان بروصيت خود به گواهى بخواهيد.

با اين بيان در هرحال بايد در گام نخست از پى دوگواه عادل همدين رفت، امّا اگر نبود از ديگران نيز مى توان به عنوان گواه بهره گفت.

تَحْبِسُونَهُما مِنْ بَعْدِ الصَّلوةِ فَيُقْسِمانِ بِاللَّهِ اِنِ ارْتَبْتُمْ

منظور اين است كه اگر در مورد دو گواه و درستى گفتارشان ترديد بود، آنان را پس از نماز عصر بازداشت كنيد تا به خدا سوگند ياد كنند كه درست مى گويند.

و بدان دليل عصر گاه را براى اين كار برگزيده كه مردم «حجاز» در اين فرصت گرد مى آمدند و براى رفع اختلافات سوگند ياد مى كردند. اين ديدگاه افزون بر اينكه از بسيارى از جمله «سعيد بن جبير» و قتاده رسيده، از حضرت باقرعليه السلام نيز همين ديدگاه روايت شده است.

امّا برخى برآنند كه منظور به هنگامه نماز ظهر و يا عصر است.

و برخى از جمله «ابن عباس» مى گويند: منظور، پس از اوقات عبادت غير مسلمانان است. و منظور از واژه «تحسبونهما» نيز، نه زندانى ساختن آنان، كه نگاه داشتن آنهاست.

اگر آن دو حاضر به سوگند نبودند چه بايد كرد؟

به باور برخى بايد آن دو را به اين كار مجبور ساخت.

روشن است كه اين موضوع هنگامى است كه در شهادت آنان ترديد و پندار خيانت و كتمان حقيقت و پايمال شدن حقوق باشد.

روى سخن با كيست؟ روى سخن در آيه شريفه باكيست؟

در اين مورد دو نظر است:

1 - به باور برخى روى سخن با ميراث بران است.

2 - امّا به باور برخى ديگر روى سخن با محاكم و دستگاه قضايى است. و فعل مضارع در اينجا به معناى امر است و فرمان مى دهد كه «احبسوهما»، آن دو را بازداشت كنيد.

در تفسير اين جمله از آيه مباركه برخى مى گويند:ممكن است منظور اين باشد كه اگر ميراث بران در مورد گواهان دچار بدگمانى و ترديد شدند و ادعايى طرح كردند، وظيفه گواهان كه در اينجا منكر شمرده مى شوند، سوگند ياد كردن است.

لانَشْتَرى بِهِ ثَمَناً

گواهان سوگند ياد مى كنند كه ما بر آن نيستيم كه با تحريف و تغيير حقيقت در انديشه سود جويى شخصى باشيم.

منظور از واژه «ثمن» چيز با ارزش است، چرا كه چيز با ارزش را مى خرند و نه قيمت و ارزش را.

اين تفسير بر اين اساس است كه ضمير در «به» به تحريف و تغيير گواهى باز گردد، امّا اگر همانگونه كه برخى گفته اند به «سوگند» باز گردد منظور اين مى شود كه:

ما سوگند خود را به كارهاى دنيا نمى فروشيم؛ چرا كه فروختن چيزى، به دست آوردن و خريدن بهاى آن است؛ و ما تنها از خدا حساب مى بريم.

وَلَوْ كانَ ذا قُرْبى

اگر چه كسى كه بسود و يا زيان او گواهى مى دهيم از نزديكان ما باشد.

وَلانَكْتُمُ شَهادَةَ اللَّهِ اِنَّا اِذاً لَمِنَ الْاثِمينَ.

ما گواهى وشهادتى را كه به فرمان خدا، اداى آن لازم و كتمان آن حرام است، هرگز پوشيده نمى داريم و حقيقت را مى گوييم؛ چرا كه اگر كتمان حقيقت نماييم،در آن صورت از گناهكاران خواهيم بود.

چه بايد كرد؟

اينك در اين آيه شريفه خداى جهان آفرين، حكم لغزش و خيانت دو گواه وصيت و يا دو وصىّ را ترسيم نموده و روشن مى سازد كه در صورت خيانت آنان چه بايد كرد.

فَاِنْ عُثِرَ عَلى اَنَّهُما اسْتَحَقَّا اِثْماً

پس اگر معلوم شد كه آن دو شاهد، مرتكب گناه خيانت شده اند.

به باور «ابن عباس» پس اگر اين موضوع پديدار شد كه دو گواه با سوگند دروغ و يا پوشيده داشتن حقيقت، گناه كرده اند، دو تن ديگر به جاى آنان قيام مى كنند امّا به باور «سعيد بن جبير» منظور دو وصىّ است.

پاره اى بر آنند كه منظور از در خور گناه شدن،در خور كيفر گرديدن است؛ بسان اين آيه كه مى فرمايد:

«اِنّى اُريدُ اَنْ تَبُوءَ بِاِثْمى وَ اِثْمِكَ...»(38)

من مى خواهم تو با بدوش كشيدن بار گناه من و گناه خودت به پيشگاه خدا باز گردى.

فَاخَرانِ يَقُومانِ مَقامَهُما مِنَ الَّذينَ اسْتَحَقَّ عَلَيْهِمُ الْاَوْلَيانِ

دو تن ديگر از كسانى كه بر آنان ستم رفته است و هر دو به ميّت نزديكترند،به جاى آن دو شاهد و يا آن دو وصىّ خيانتكار قرار مى گيرند.

منظور از «اَلْأوليان» نزديكترين بستگان ميّت، يا كسانى هستند كه به سوگند ياد كردن در اين مورد سزاوارترند، چرا كه همانگونه كه در شأن نزول آيه گذشت، در آن داستان، آن دو مسيحى ادعا كردند كه آن ظرف نقره را از رفيق مسلمان خود خريده اند و خيانت به مال او نكرده اند(39) بنابراين وظيفه ميراث بران است كه بر دروغ بودن ادّعاى آنان سوگند ياد كنند؛ چرا كه سوگند وظيفه منكر است و نه مدّعى. درست بسان اين موضوع مى شود كه فردى به طلب ديگرى از خودش اعتراف كند، آنگاه ادّعا كند كه آن را پرداخته است، در اين صورت طلبكار بايد سوگند بخورد و نه بدهكار.

يادآورى مى گردد كه «به باور برخى از جمله «ابن عباس» منظور آيه شريفه اين است كه: افراد با ايمان از غير مسلمان براى اداى گواهى شايسته ترند.

فَيُقْسِمانِ بِاللَّهِ لَشَهادَتُنا اَحَقُّ مِنْ شَهادَتِهِما

آنان به خدا سوگند ياد مى كنند كه گواهى ما در مورد وصيت ميت، از گواهى آن دو درست تر و براى پذيرش زيبنده تر است.

«ابن عباس» مى گويد: منظور اين است كه آن دو سوگند ياد مى كنند كه سوگندشان، از سوگند آن دو گواه خيانتكار بهتر است. با اين بيان منظور از گواهى در اينجا، سوگند است. چرا كه هر دو براى اثبات ادعا به كار مى رود.

وَمَا اعْتَدَيْنا

و ما از حق و عدالت تجاوز نكرده ايم.

«ابن عباس» مى گويد: منظور اين است كه، اين دو نفر سوگند ياد مى كنند كه در دادخواهى و مطالبه حقوق خويش از مرز حق تجاوز نكرده ايم.

برخى نيز بر آنند كه: در ادعاى خود كه شهادت خويشتن را درست و بهتر از گواهى آن دو تن خوانده ايم، زياده روى نكرده ايم.

اِنَّا اِذاً لَمِنَ الظَّالِمينَ.

چرا كه اگر چنين كنيم، از ستمكارانيم و در حق خود و ديگران ستم روا داشته ايم.

لازم به يادآورى است كه اين دو آيه از نظر تركيب و ترجمه و تفسير از پيچيده ترين آيات قرآن است. و ما نهايت تلاش خود را براى تحقيق و بررسى و تفسير آن نموديم و تا آنجايى كه ما مى دانيم كسى از مفسّرين به اين كار توفيق نيافته است.

در آخرين آيه مورد بحث مى افزايد:

ذلِكَ اَدْنى اَنْ يَاتْوُا بِالشَّهادَةِ عَلى وَجْهِها

اين روش و اين گونه سوگند دادن و يا اين مقررات، براى روشن شدن حقيقت و پوشيده نداشتن آن و اداى درست گواهى، بهتر و مؤثرتر است. چرا كه سوگند، آن هم با اين آداب و شرايط، از بسيارى از كارهاى ناروا جلوگيرى مى كند. از كارهايى كه بدون اين روش جلوگيرى از آنها دشوار است.

اَوْيَخافُوا اَنْ تُرَدَّ اَيْمانٌ بَعْدَ اَيْمانِهِمْ

و نيز اين روش بدان دليل بهتر است كه آنان مى ترسند كه مباد ميراث بران سوگند ياد كنند و آنها رسوا گردند و از آنان غرامت گرفته شود، به همين جهت ناگزير مى گردند كه به حق گواهى دهند و از دروغ پردازى و سوگندهاى دروغ بپرهيزند.

وَاتَّقُوا اللَّهَ وَاسْمَعُوا وَاللَّهُ لايَهْدِى الْقَوْمَ الْفاسِقينَ.

و از مخالفت فرمان خدا و مقررات او بترسيد و سوگند دروغ نخوريد و در امانتها خيانت ننماييد و به اندرزهاى انسانساز خدا گوش فرا دهيد و بدانيد كه خدا مردم فاسق و نافرمان را به سوى پاداش پرشكوه و بهشت پر طراوت و زيبا راه نمى نمايد.