تفسير مجمع البيان جلد ۲

امين الاسلام طبرسي
ترجمه : علي کرمي

- ۱۱ -


/ سوره بقره/ آيه هاى 182 - 180

180. كُتِبَ عَلَيْكُمْ اِذا حَضَرَ اَحَدَكُمُ الْمَوْتُ اِنْ تَرَكَ خَيْراً اَلْوَصِيَّةُ لِلْوالِدَيْنِ وَالْاَقرَبينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقَّاً عَلَى الْمَتَّقينَ.

181. فَمَنْ بَدَّلَهُ بَعْدَ ماسَمِعَهُ فَاِنَّما اِثْمُهُ عَلَى الَّذينَ يُبَدِّلُونَهُ اِنَ اللَّهَ سَميعٌ عَليمٌ

182. فَمَنْ خافَ مِنْ مُوص ٍ جَنَفاً اَوْ اِثْماً فَاَصْلَحَ بَيْنَهُمْ فَلا اِثْمَ عَلَيْهِ اِنَ اللَّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ.

ترجمه

180. بر شما [مردم باايمان ] نوشته شده است كه هرگاه يكى از شما را مرگ فرا رسد، اگر مالى برجاى مى گذارد، به سبك پسنديده [و شايسته ]اى، براى پدر و مادر و نزديكان [خويش ]وصيّت كند؛ [و ]اين [شيوه ]، بر پرواپيشگان واجب شده است.

181. پس هر كه آن [وصيّت و سفارش ] را پس از شنيدنش دگرگون سازد [يا تغييرى در آن پديدآورد]، گناه آن تنها بر [گردن ]كسانى است كه آن را تغيير مى دهند. بيقين كه خدا شنوا و داناست.

182. امّا هر كس دريابد كه وصيّت كننده اى [در وصيّت خود ]دستخوش انحراف [و تمايل بيجا به برخى از ورثه،] يا گناهى شده است، [و ]آنگاه [با اصلاح وصيّت ]، ميان آنان [كه بازماندگان اويند،] سازش دهد، گناهى بر او نيست. براستى كه خداوند بسيار آمرزنده و مهربان است.

نگرشى بر واژه ها

«معروف»: پسنديده و كارعادلانه اى كه ستم و تجاوزى در آن نيست.

«حَضَرَ»: حاضر شد، فرا رسيد.

«حق»: درست، ثابت، لازم، واجب.

«جنف»: انحراف از حق و عدالت به سمت باطل و بيداد.

تفسير

وصيّت، دستورى سازنده

قرآن شريف در دو آيه قبل، بخشى از تدابير سنجيده و عادلانه اسلام را در راه تأمين حقّ حيات ترسيم كرد؛ و اينك، در اين آيات، از برنامه اى سخن بميان مى آورد كه بيشتر بُعد اقتصادى و حقوقى و خانوادگى دارد و آن عبارت است از وصيّت شايسته و منصفانه، پيش از فرارسيدن مرگ.

«كتب عليكم اذا حضر احدكم الموت»

بر شما مردم باايمان مقرّر شده است كه هرگاه يكى از شما را مرگ فرارسد

«كتب» يعنى مقرّر و لازم و واجب شد؛ و تفسير «اذا حضر احدكم الموت» اين است كه «آثار و نشانه هاى مرگ - همچون: بيمارى، خطر، پيرى و مانند آنها - پديدار شود، نه آنكه فرشته مرگ برسد». و پاره اى نيز برآنند كه پيش از همه اينها، درحال صحّت و سلامت وصيّت كند.

«ان ترك خيراً»

اگر مالى برجاى مى گذارد

در اينكه اين ثروت و دارايى بايد چه اندازه باشد تا وصيّت بر آن لازم شود، ديدگاهها متفاوت است:

1. عدّه اى معتقدند كه مال و ثروتى داشته باشد؛ كم يا زياد، تفاوتى ندارد.

2. و گروهى ديگر بر اين اعتقادند كه كمتر از هزار يا پانصد درهم نباشد؛ و دسته اى آن را ميانگين هشتصد تا هزار درهم عنوان ساخته اند كه بايد براى آن و بيشتر از آن، وصيّت پسنديده اى بنويسيد.

آورده اند كه امير مؤمنان (ع) به عيادتِ يكى از دوستداران خود رفته بود؛ و او ضمن بيان وضعيت مالى خويش پرسيد كه آيا بايد وصيّت كند؟ آن حضرت فرمود: نه؛ چون دارايى تو هفتصد درهم است و قرآن دارايى فراوان را درنظر دارد كه مى فرمايد: «ان ترك خيراً».

به عقيده مؤلّف، ديدگاه دوّم درست است؛ چرا كه فرموده اميرمؤمنان (ع)، بهترين راهگشا و دليل براى ما است.

«الوصية للوالدين والأقربين بالمعروف»

به شيوه اى پسنديده [و شايسته ]، براى پدر و مادر و نزديكان [خود] وصيّت كند

سبك شايسته در وصيّت اين است كه وصيتنامه به گونه اى عادلانه و انسانى نوشته شود كه در آن نه در حقّ كسى ستم و بيدادى رفته باشد و نه تحميل و تجاوزى. و صاحبان بينش و خرد آن را گواهى كنند.

برخى را اعتقاد بر آن است كه ممكن است واژه «معروف» به اين معنا باشد كه به مقدار شايسته اى در حقّ پدر و مادر و نزديكان وصيّت كند؛ نه اينكه با ثروت فراوان مبلغ ناچيزى وصيّت كند كه در اينصورت كارش شايسته نيست.

جمعى از مفسّران مى گويند: ممكن است واژه «معروف» مربوط به وصيّت كننده باشد و تفسير آن اين باشد كه: وصيّت كننده طريق شايسته اى را در وصيّت خود درپيش گيرد، و چنان نباشد كه براى ثروتمندان فاميل يا خويشاوندان دور وصيّت كند و برايشان بهره اى قرار دهد، امّا براى بينوايان و خويشان نزديك آنگونه كه شايسته است، بهره اى قرار ندهد.

«حقّاً على المتّقين»

اين [شيوه ]، بر پرواپيشگان واجب شده است

اين جمله از آيه شريفه، بر لزوم وصيّت تأكيد مى كند.

گروهى از مفسّران بر اين عقيده اند كه بعضى از آيات يا روايات مربوط به ارث، اين آيه شريفه را نسخ كرده اند؛ و دسته اى نيز بر اين پندارند كه اين آيه درمورد كسانى كه ارث مى برند، نسخ شده است و درباره كسانى كه ارث نمى برند، بايد وصيّت شود؛ جمعى نيز معتقدند كه اين آيه شريفه منافاتى با آيات ارث ندارد و نسخ نشده است.

به اعتقاد ما و همه محقّقان و انديشمندان ما، آيه شريفه نسخ نشده است؛ چرا كه نسخ درصورتى تحقّق مى يابد كه در پيام دو آيه ناسازگارى كامل وجود داشته باشد، درحاليكه ميان آيات ارث و آيه وصيّت، چنين نيست.

طرفداران ديدگاه نخست، به روايتى از پيامبر (ص) استناد كرده اند كه: «لاوصية لوارث»؛ كه اين روايت را چنانچه ازنظر سند نيز درست باشد (كه چنين نيست)، باز هم نمى توان درمقابل آيه وصيّت قرار داد؛ زيرا در روايت آگاهى اندكى است، حال آنكه بيان قرآن، كامل و قطعى است. افزون بر اين، اگر سند و دلالت روايت مزبور درست و روشن بود، مى توانست كلّ آيه شريفه را تخصيص بزند و درنتيجه بگوييم: نوشتن وصيّت در مواردى فراتر از 13 دارايى، روا نيست.

پاره اى از مفسّران عقيده دارند كه اين آيه بدان دليل نسخ شده است كه به اجماع همه كارشناسان فقه، وصيّت واجب نيست.

اين ادّعا نيز درست نيست؛ چرا كه حتّى اگر وصيّت را واجب ندانيم، چه مانعى دارد كه آيه شريفه بيانگر يك دستور مستحبّ اخلاقى و خانوادگى و مالى باشد؟ بويژه آنكه درمورد اين دستور انسانى، روايات بسيارى نيز از امامان نور و آموزگاران راستين قرآن (ع) رسيده است كه براى نمونه، به برخى نظر مى افكنيم:

1. از حضرت باقر(ع) نقل كرده اند كه - در پاسخ كسى كه از درستى و روابودن وصيّت مى پرسيد - فرمود: آرى؛ وصيّت كسى كه وارث دارد، درست است. و آنگاه همين آيه شريفه را تلاوت فرمود كه: «كتب عليكم اذا ...».

2. از اميرمؤمنان (ع) نيز نقل كرده اند كه فرمود:

«من لم يوص عندموته لذوى قرابته ممّن لايرث فقد ختم عمله بمعصية.»

كسى كه به هنگام مرگ، براى خويشاوندان دورترش كه از او ارث نمى برند، وصيّت پسنديده اى نكند، زندگى و عملكردش با گناه و كوتاهى در اداى وظيفه بپايان رسيده است.

3. همچنين از پيامبر گرامى (ص) نقل كرده اند كه فرمود:

«من مات بغير وصية مات ميتة جاهليه.»

هر كه بدون وصيّت ازدنيا برود، مرگش بسان مرگ جاهليت است.

4. و نيز فرمود:

«من لم يحسن وصيّتةُ عندموته كان نقصاً فى مروءته و عقله.»

كسى كه هنگام مرگ وصيّت شايسته اى نكند، همين كوتاهى نشانگر كاستى جوانمردى و خردمندى اوست.

5. از ششمين امام نور (ع) است كه فرمود:

«ماينبغى لامرءٍ مسلم اَن يبيت الّا وصيتهُ تحت رأسه.»

بر انسان مسلمان نزيبد كه شب سر بر بالين نهد، مگر اينكه وصيتنامه اش را زير سرش قرار داده باشد.

«فمن بدّله بعد ماسمعه فانّما اثمه على الّذين يبدّلونه»

بنابراين هر كه [ وصىّ يا ورثه او و يا گواهان وصيّت ] پس از شنيدن [يا ديدن ] وصيّت، وصيتنامه را تغيير دهد، گناه اين دگرگونى و تغيير بر همانانى است كه آن را تغيير مى دهند[، نه بر وصيّت كننده ]

آرى؛ وصيّت فردى كه با شرايط مذكور در آيه و بينش وصيّت كرد، درخور احترام است و نبايد كسى آن را تغيير دهد.

ضمير در واژه «بدّله» به وصيّت برمى گردد؛ درست بسان اين آيه شريفه: «جائَهُ مَوْعِطَةٌ مِنْ رَبِّهِ ...»(327)؛ كه در آن، مذكّر بودن دو ضمير، به اعتبار مصدر آنها «ايصاء» و «وعظ» است.

«انّ اللّه سميعٌ عليمٌ»

بيقين كه خدا شنوا و دانا است

خداوند به آنچه وصيّت كننده وصيّت كرده - خواه عادلانه باشد يا ظالمانه و نادرست - هماره شنواست؛ و به آنچه وصىّ عمل مى كند - خواه درست و كامل عمل كند يا آن را تغيير دهد - داناست.

مقصود اين است كه پروردگار وصيّتهاى شما را مى شنود و از نيّتهاى شما آگاه است.

برخى برآنند كه تفسير آيه اين است كه: خدا همه شنيدنيها را مى شنود و تمامى دانستنيها را مى داند.

هشدار

آيه شريفه بيان مى دارد كه تغييردادن وصيّت و دگرگون ساختنِ آن، گناهى بزرگ است؛ و اين گناه بر ذمّه تغييردهندگان است، نه ميّت؛ چرا كه هركس مسئول عملكرد خويش است. درنتيجه، پندار كسانى كه مى گويند اگر ورثه بدهى ميّت را نپردازند و به وصيّت او عمل نكنند، وصيّت كننده به كيفر مى رسد، پندارى سست و بى پايه است؛ زيرا هيچكس بخاطر گناه ديگرى مجازات نمى شود. همچنانكه اگر ورثه ميّت بدهى او را بدون اينكه او وصيّت كرده باشد، بپردازند، اين اداى حقّ مردم نيز سودى به حال او ندارد، مگر اينكه خداوند خود، او را ببخشايد و كيفر نكند.

يادآور مى شود كه اين سخن با رواياتى كه طبق آنها، ميّت از كارهاى شايسته ورثه بهره ور مى شود، ناسازگار است. بنابراين اداى بدهى ميّت ازطريق ورثه، بدون وصيّت او نيز برايش مفيد است.

«فمن خاف من موص ٍ جنفاً او اثماً»

امّا كسى كه از انحراف وصيّت كننده [يا تمايل نادرست او به برخى از ورثه ] و يا گناه او [در وصيّت به كار نادرست ] بترسد

قرآن شريف در دو آيه گذشته، يكى از دستورهاى سازنده اسلامى را بروشنى بيان فرمود و هشدار داد كه هر گونه تغيير در وصيّت ديگرى گناه است و گناه آن به گردن تغييردهنده آن است. و اينك در اين آيه شريفه مى فرمايد: درست است كه تغيير وصيّت عادلانه و تنظيم شده برمبناى حق، گناهى بزرگ است، امّا تغيير وصيّت ظالمانه و نادرست نه تنها گناه نيست كه كارى شايسته و درخور پاداش است.

عدّه اى واژه «خاف» را به «علم» تفسير كرده و گفته اند: علّت اينكه بجاى اين واژه، از «ترس» استفاده شده، اين است كه گاه آن دو با هم هستند؛ براى نمونه، وقتى فردى مى گويد «مى ترسم اين خطر پيش آيد»، مفهومش اين است كه مى دانم پيش خواهد آمد.

موارد ديگرى نيز در قرآن هست كه اين دو مفهوم بجاى هم بكار رفته اند؛ ازجمله:

«وَاَنْذِرْ بِهِ الَّذينَ يَخافُونَ اَنْ يُحْشَرُوا اِلى رَبِّهِمْ...»(328)

و با اين قرآن، به كسانى كه مى دانند به سوى پروردگارشان محشور مى شوند، هشدار ده...

«... اِلّا اَنْ يَخافا اَلّا يُقيما حُدُودُاللَّهِ...»(329)

... مگر آنكه آن دو بدانند كه نمى توانند مقرّرات خدا را بپا دارند...

«فاصلح بينهم فلا اثم عليه»

آنگاه [با اصلاح وصيّت ] ميان آنان سازش دهد، گناهى بر او نيست

منظور اين است كه اگر كسى از انحراف وصيّت كننده يا وصيّت به گناه او بترسد و آن را تغيير دهد و ميان ورثه صلح و سازش پديد آورد، گناهى متوجّه او نيست.

اينكه چرا آيه شريفه درمورد تغييردهنده وصيّت ظالمانه و نادرست مى فرمايد: «بر او گناهى نيست» و بر پاداش براى او تصريح نمى كند، بعضى گفته اند علّت آن است كه اصلاحگر و سازش دهنده، با تقاضا از طرفهاى درگير، آنان را متقاعد مى سازد كه اندكى از حقوق خويش بگذرند و با هم اصلاح و آشتى كنند؛ و اين، گناه نيست. هدف آيه نيز نشان دادن اين نكته است و در مقام بيان پاداش فرد اصلاحگر نيست؛ چرا كه عمل او بى پاداش نخواهد بود.

برخى مى گويند: اين تعبير بدان دليل است كه «فلا اثم عليه» دربرابر «انّما اثمه» قرار گيرد تا بخوبى روشن شود كه تغييردهنده وصيّت عادلانه، گناهكار است؛ و تغييردهنده وصيّت ظالمانه بيگناه، چرا كه او بيداد و ستم را به عدالت برگردانده است و اين، نه تنها گناه نيست كه درخور پاداش است.

«انّ اللّه غفورٌ رحيمٌ»

براستى كه خداوند بسيار آمرزنده و مهربان است

آرى؛ خدايى كه گناهكاران را با ندامت از گناه و توبه عفو مى كند، رحمت و بخشايش خود را بر چنين اصلاحگرى بهتر و بيشتر فرو مى فرستد.

يادآور مى شود در روايتى از ششمين امام نور (ع)، دو واژه «جنفاً» و «اثماً» به وصيّت، فراتر از 13 مال تفسير شده است.

و از پيامبر گرامى (ص) است كه فرمود:

«مَنْ حضره الموت فوضع وصيّةً على كتاب اللَّه كان ذلك كفّارة لماضيع من زكاته فى حياته.»

هركس در آستانه مرگ، وصيّت شايسته اى براساس مقرّرات كتاب خدا بنويسد، اين كار او كفّاره زكاتى است كه در عمر خويش موفّق به اداى آن نشده است.

پرتوى از آيات

از ويژگيهاى قرآن، نگرش همه جانبه به نيازهاى طبيعى و خواسته هاى منطقى انسان و پاسخگويى بايسته و عادلانه به همه آنها است؛ و هم از اين ديدگاه است كه دستورات سازنده اى چون وصيّت را مقرّر مى دارد و به انسان اين حق را مى دهد كه بتواند تا 13 از دارايى و ثمره تلاش و كوشش خود را به سود خويش در بهترين و شايسته ترين راهها و براى نزديكان و دوستان درخور سپاس و تقدير وصيّت كند.

درست است كه اسلام مقرّرات ارث را براى تقسيم ثروت و دارايى انسان پس از مرگ او تنظيم كرده است، امّا از آنجا كه از قانون ارث تنها يك گروه از نزديكان آنهم هر كدام به اندازه مشخّص و معلومى بهره ور مى شوند، و هم از آنجا كه گاه درميان دوستان و نزديكان، كسانى شايسته پيدا مى شوند كه سهم ارث آنان برآورنده نيازشان نيست و راه ديگرى براى كمك به آنان لازم است، و باتوجّه به آنكه هر فردى دوستان نيازمندى دارد كه درخور بيشترين يارى و مساعدت اند، و نيز گاه انسان خواسته ها و آرزوها و هدفهايى دارد كه تا آخرين مراحل عمر نمى تواند به آنها جامه عمل بپوشاند، اسلام و قرآن شريف با عنايت به همه اين موارد، دستور انسانساز وصيّت را قرار داده است تا انسان بخشى از ثمره تلاش و كوشش خود را در راه شايسته و بايسته اى كه آرزو داشت، وصيّت كند.

بنابراين، وصيّت، امتيازى براى انسان است و بحق توجّه بسيارى به آن مبذول شده است.

پيامبر گرامى (ص) فرمود:

«ما ينبغى لامرء مُسلم اَنْ يبيت ليلة الّا وصيّته تحت رأسه.»(330)

براى انسان توحيدگرا زيبنده نيست كه شب را به سحر آورد مگر اينكه وصيّت او زير سرش باشد.

پيام ديگر اين آيات شريفه براى انسان آن است كه در همه ميدانها و مراحل، درس عدالت و دادگرى و پرواپيشگى و دورى از گناه و زشتى را به او مى دهد.

با دقّت در سه آيه شريفه اى كه بحث آنها در اين بخش رفت، درمى يابيم كه قرآن، نخست اصل وصيّت را مقرّر مى دارد و ازپى آن، بر احترام به وصيّت انسان، عمل درست به آن و تغييرندادن محتوايش تأكيد مى كند؛ و به دنبال اين دو دستور هشدار مى دهد كه وصيّت بايد از دو ويژگى برخوردار باشد:

1. عادلانه و انسانى باشد؛

2. بر كارهاى شايسته و سازنده راهگشا باشد.

پنجمين امام نور (ع) در اين مورد مى فرمايد:

«من عدل فى وصيّته كان كمن تصدّق بها فى حياته و من جار فى وصيّته لقى اللَّه عزّ و جلّ يوم القيامة و هو عنه معرض.»(331)

كسى كه در وصيّت خويش طريق عدالت را درپيش گيرد، بسان كسى است كه آن دارايى را در زندگى خود در راه خدا انفاق كرده است؛ و هركه بيداد ورزد، روز رستاخيز در حالى خداى را ديدار خواهد كرد كه مهر پروردگار از او برگرفته شده است.

و شگفت اينجاست كه پيامبر (ص) به عدالت و دادگرى در وصيّت، فوق العاده بها مى داد. نقل است كه يكى از انصار در آستانه مرگ خود همه دارايى اش را در راه خدا انفاق كرد، آنچنانكه پس از مرگش، كودكان وى نيازمند و محروم شدند. پيامبر (ص) هنگامى كه پس از بخاك سپردن ميّت از اين جريان مطّلع شد، براى نشان دادن نادرستى و ناعادلانه بودن كار و وصيّت او و هشدار به ديگران فرمود: اگر پيش از مراسم بخاك سپارى او از عمل نادرست و ظالمانه اش آگاه مى شدم، اجازه نمى دادم او را در گورستان مسلمانان به خاك بسپاريد؛ چرا كه او در حقّ كودكان خويش ستم روا داشته و آنان را فقرزده و نيازمند رها كرده و حقوق آنان را، به پندار نابخردانه خود براى پاداش، تضييع كرده است(332).

كوتاه سخن اينكه پيام آيه شريفه، سفارش به وصيّت كردن و بهره ورى از دارايى است، و نيز تأكيد بر اصل عدالت و دادگرى و رعايت حقوق همگان در همه ميدانها و مراحل، حتّى در آستانه مرگ. همچنين روشنگرى مى كند كه انسان در وصيّت خويش، همانند دوران زندگى، ابتدا به كارهاى مهمتر و سازنده تر همچون واجباتى كه ترك شده يا حقوقى كه جبران نشده است، سفارش كند و آنگاه به كارهاى مفيدتر و شايسته تر؛ و در همه حال اصل اساسى عمل به امور سازنده و پسنديده تر را ازياد نبرد(333).