تفسير مجمع البيان جلد ۲

امين الاسلام طبرسي
ترجمه : علي کرمي

- ۴ -


/ سوره بقره/ آيه هاى 157 - 151

151. كَما اَرْسَلْنا فيكُمْ رَسُولَاً مِنْكُمْ يَتْلُوا عَلَيْكُمْ آياتِنا وَ يُزَكّيكُمْ وَ يُعَلِّمُكُمُ الْكِتابَ وَالْحِكْمَةَ وَ يُعَلِّمُكُمْ مالَمْ تَكُونُواتَعْلَمُونَ.

152. فَاذْ كُرُونى اَذْكُرْكُمْ وَاشْكُرُوا لى وَلا تَكْفُرُونِ.

153. يا اَيُّهَاالَّذينَ آمَنُوااسْتَعينُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلوةِ اِنَ اللَّهَ مَعَ الصّابِرينَ.

154. وَلا تَقُولُوا لِمَنْ يُقْتَلُ فى سَبيلِ اللَّهِ اَمْواتٌ بَلْ اَحْياءٌ وَلكِنْ لاتَشْعُرُونَ.

155. وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَىْ ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَ نَقْص ٍ مِنَ الْاَمْوالِ وَالْاَنْفُس ِ وَالثَّمَراتِ وَ بَشِّرِالصّابِرينَ.

156. الَّذينَ اِذا اَصابَتْهُمْ مُصيبَةٌ قالُوا اِنّالِلَّهِ وَ اِنّا اِلَيْهِ راجِعُونَ.

157. اُولئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ اُولئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ.

ترجمه

151. همانسان كه [با تغيير قبله، نعمت خويش را بر شما كامل ساختيم، ]پيامبرى از خودتان درميان شما فرستاديم، [كه ] آيات ما را بر شما تلاوت مى كند؛ و شما را [از ضدّ ارزشها] پاك مى سازد، و كتاب و حكمت به شما مى آموزد؛ و آنچه را نمى دانستيد، به شما ياد مى دهد.

152. بنابراين، مرا ياد كنيد [تا] شما را ياد كنم؛ و مرا سپاس گزاريد، و [نعمتهاى بيشمار] مرا ناسپاسى نكنيد.

153. هان اى كسانى كه ايمان آورده ايد! [دربرابر مشكلات،] از شكيبايى و نماز يارى جوييد؛ چرا كه خدا با صابران است.

154. و به كسانى كه در راه خدا كشته مى شوند، مرده نگوييد؛ بلكه آنان زنده اند، ولى شما درنمى يابيد.

155. و بى گمان [همه ] شما را به [وسيله ] اندكى از ترس و گرسنگى و كاهش در داراييها و جانها و ميوه ها مى آزماييم؛ و شكيبايان را نويد ده.

156. همانان كه هرگاه مصيبتى به آنان دررسد، مى گويند: «ما از خداييم و به سوى او [نيز] بازمى گرديم».

157. آنانند كه درودهاى پروردگارشان و بخشايشى [ازجانب او] بر آنان [باد]؛ و آنانند راه يافتگان.

نگرشى بر واژه ها

«ارسال»: فرستادن.

«تلاوت»: خواندن به همراه نظم و ترتيب.

«تزكيه»: رشد و نموّ دادن، پاك كردن.

«حكمت»: دانشى كه قدرت انجام دادن كارهاى شايسته و بايسته را به انسان مى دهد.

«ذكر»: يادآورى.

«سبيل»: راه.

«حياة»: زندگى.

«شعور»: دريافتى كه از راه احساسات پديد مى آيد.

«لنبلونّكم»: مى آزماييم.

«خوف»: ترس.

«جوع»: گرسنگى.

«ثمره»: ميوه، محصول، فراورده هاى درختى.

«مصيبت»: رنجى كه بر روح اثر مى گذارد.

«رجوع»: بازگشت.

«اهتداء»: راه يافتن و رسيدن به حق.

تفسير

برنامه هاى پيامبر(ص)

در آيات پيشين، پس از بيان فلسفه تغيير قبله، خاطرنشان شد كه اين اقدام از آن جهت انجام گرفت كه خداوند مى خواست نعمت خويش را بر امّت محمّد(ص) كامل گرداند. و اينك در اين آيه مى فرمايد:

«كما ارسلنا فيكم رسولاً منكم.»

همانسان كه پيامبرى از [جنس ] خودتان براى شما فرستاد.

درمورد «كاف» در «كما ارسلنا»، دو نظر ارائه شده است:

1. بعضى اعتقاد دارند كه اين كاف تشبيه، به جمله «لاتمّ نعمتى عليكم» در آيه قبل برمى گردد؛ و درنتيجه معناى آيه چنين مى شود: ...تا نعمت خود را با تغيير قبله بر شما كامل گردانم، همانسان كه پيامبرى از جنس خودتان درميان شما فرستادم.

2. و برخى نيز بر اين عقيده اند كه اين «كاف» به «فاذكرونى» در آيه بعد تعلّق دارد و تفسير آيه بدينصورت است كه: فرستادن پيامبر از نوع خودتان براى شما، نعمتى گران است؛ و چون اين نعمت را به شما ارزانى داشتم، مرا ياد كنيد...

منظور از «رسولاً منكم» در اين آيه شريفه، محمّد(ص) - آخرين پيام آور خدا - است. و تفسير آيه اين است كه: پيامبرى را به سوى شما فرستاد كه از نوع خودتان و از قوم عرب است؛ و از آنجا كه آن گرانمايه جهان هستى از خود آنان بود، طبيعى است كه عزّت و سرفرازى و نام نيك را براى عرب به دنبال داشت؛ و به همين دليل، نعمتى ارجدار براى آنان بود.

افزون بر اين به اعتقاد عدّه اى، از آنجا كه عرب غرور و اعتماد به نفس و تعصّب ويژه اى داشتند، اگر پيامبرى از غير نژاد خودشان به سوى آنان برانگيخته مى شد، دعوت او را نمى پذيرفتند.

«يتلوا عليكم آياتنا و يزكّيكم و يعلّمكم الكتاب والحكمة»

مقصود از «آياتنا» (آيات ما)، قرآن شريف است كه فرشته وحى به فرمان خدا و ازجانب او بر قلب پيامبر(ص) فرود آورده است؛ و آن حضرت آن را بر مردم تلاوت مى كند و ضمن دعوت انسانها به رعايت مقرّرات خدا، آنان را از گناهان و ضدّارزشها پاك و پاكيزه مى سازد؛ رشد و تعاليشان را موجب مى شود؛ و كتاب و حكمت به آنها مى آموزد.

بيشتر مفسّران برآنند كه دو واژه «كتاب» و «حكمت» در اين آيه شريفه، درمورد قرآن بكار رفته و اين بخاطر ابعاد و مفاهيم گوناگون آن است؛ همانگونه كه درباره خدا نيز از صفات گوناگونى استفاده مى شود، مثلاً مى گوييم: خدا از همه رويدادها آگاه، و بر همه امور توانا است. برخى نيز مى گويند: منظور از «كتاب» در آيه شريفه، قرآن و مقصود از «حكمت»، مفاهيم بلندى است كه بصورت سنّت بر آن حضرت فرود آمده است.

«و يعلّمكم مالم تكونوا تعلمون»

و امورى را كه براى آموزش آنها راهى نداشتيد، [همه را درپرتو دليل و برهان ] به شما مى آموزد

يادآور مى شود كه واژه «يعلّم» در جايى بكار مى رود كه مفاهيم درپرتو دليل و برهان ترسيم شود. به همين جهت، اين موضوع در رديف نعمتهاى خدا به مردم است.

«فاذكرونى اذكركم»

پس مرا ياد كنيد تا شما را ياد كنم

در تفسير اين جمله از آيه شريفه، ديدگاهها متفاوت است:

1. مفسّر آگاه قرآن - سعيدبن جبير - مى گويد: تفسير اين جمله از آيه شريفه اين است كه شما با فرمانبردارى از مقرّرات من، مرا ياد كنيد تا من هم شما را با رحمت و بخشايش خود ياد كنم؛ همانگونه كه در آيه شريفه ديگرى مى فرمايد: «وَ اَطيعُوااللَّهَ وَالرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ»(287).

2. ابن عبّاس مى گويد: منظور اين است كه مرا با اطاعت از فرمانهايم ياد آوريد تا من نيز شما را با يارى رسانى خويش ياد كنم؛ درست نظير اين آيه شريفه كه مى فرمايد: «وَالَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا...»(288).

3. گروهى معتقدند منظور آيه شريفه اين است كه: شما مرا با سپاس دربرابر نعمتهايم ياد كنيد تا من نيز با افزودن نعمتها، شما را ياد كنم؛ نظير اين آيه شريفه كه مى فرمايد: «...لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَاَزيدَنَّكُمْ...»(289).

4. عدّه اى نيز آيه را چنين تفسير كرده اند: مرا در روى زمين ياد كنيد تا من نيز شما را به هنگامى كه در زير زمين قرار گرفتيد، ياد كنم؛ همانگونه كه در دعاها آمده است: «اذكرونى على ظهرالأرض اذكركم فى بطنها».

5. پاره اى را اعتقاد بر آن است كه مقصود آيه شريفه اين است كه: در دنيا به ياد من باشيد تا در سراى آخرت به ياد شما باشم.

6. و دسته اى ديگر بر اين عقيده اند كه تفسير آيه اين است كه: به وقت برخوردارى از نعمت و رفاه، به ياد من باشيد تا به هنگام شدّت و گرفتاريهايتان، به ياد شما باشم؛ همانگونه كه قرآن مى فرمايد: «فَلَوْلا اَنَّهُ كانَ مِنَ الْمُسَبِّحينَ لَلَبِثَ فى بَطْنِهِ اِلى يَوْمِ يَبْعَثُونَ»(290).

7. و برخى نيز مى گويند منظور اين است كه: شما مرا با دعا و نيايش ياد كنيد تا من نيز با برآوردن خواسته هايتان به ياد شما باشم؛ و در تأييد نظر خود، اين آيه شريفه را شاهد مى آورند كه: «... اُدْعُونى اَسْتَجِبْ لَكُمْ...»(291) (بخوانيد مرا تا اجابت كنم شما را).

از پنجمين امام نور(ع) نقل كرده اند كه پيامبر(ص) فرمود: فرشته ثبت اعمال، نامه عمل انسان را در آغاز و پايان روز كه شب از راه مى رسد، مهيّا مى كند؛ بنابراين، در آغاز روز و پايان آن بكوشيد كار بسيار پسنديده اى انجام دهيد تا در پرونده عمل شما ثبت شود. در اينصورت است كه خداوند فاصله ميان آغاز تا پايان كار شما را مورد مهر و بخشايش خود قرار مى دهد؛ و مى فرمايد: «اذكرونى اذكركم».

يكى از دانشوران در تفسير آيه شريفه مى گويد: خداوند كسانى را كه از او ياد كنند، ياد مى كند؛ بر نعمت سپاسگزاران مى افزايد و ناسپاسان را به كيفر اعمالشان مى رساند.

«واشكروا لى ولاتكفرون»

و مرا سپاسگزاريد، و نعمتهايى را كه به شما ارزانى داشته ام، برشماريد و از آنها بشايستگى بهره گيريد و با به فراموشى سپردن نعمتها و بخشاينده آنها، ناسپاسى نكنيد؛ و كدامين نعمت معنوى و انسانسازى، پرشكوه تر و گرانقدرتر از نعمت وجود پيامبر گرامى(ص) است؟

«يا ايّهاالّذين آمنوااستعينوا بالصّبر والصّلوة»

هان اى كسانى كه ايمان آورده ايد! از شكيبايى و نماز يارى جوييد

درباره صدر اين آيه شريفه، پيشتر - به هنگام تفسير آيه 45 از همين سوره - سخن رفت و نيازى به تكرار آن نيست.

و امّا صبر بر دو گونه است:

1. خويشتندارى از نزديك شدن به امورى كه دل مى پسندد و خواهان آنها است.

2. وادارساختن خود به انجام دادن كارهاى شايسته و بايسته اى كه برخلاف ميل باطن است و بسى براى انسان مشكل.

امير مؤمنان(ع) در اشاره به اين دو نوع شكيبايى مى فرمايد:

«الصّبر صبران: صبرٌ على مانكره و صبرٌ على ماتُحبّ.»

صبر دو نوع است: خويشتندارى از انجام دادن كارهايى كه هواى دل آنها را مى پسندد و مى خواهد؛ و وادارساختن دل به انجام دادن كارهاى خداپسندانه.

و آيه شريفه فرمان مى دهد كه از هر دو نوع شكيبايى يارى جوييد تا به سوى كمال انسانى اوج گيريد.

قرآن شريف همچنين دستور مى دهد كه به كمك نماز و درپرتو آن، موانع رشد و تعالى را ازبين ببريد؛ چرا كه سراسر نماز ياد خدا و خشوع دربرابر حق و تلاوت كتاب انسانساز اوست كه به شايستگان و شكيبايان، وعده پاداش داده است و به گناهكاران و خودپرستان، هشدار از عذاب سهمگين قيامت. و روشن است كه نماز با اين ويژگيها، انسان را به كارهاى شايسته فرا مى خواند و راه مى نمايد و از كارهاى ناپسند بازمى دارد.

در اينكه از دو اصل انسانساز نماز و شكيبايى، در چه راهى و براى انجام دادن چه كارهايى بايد يارى جست، نظرهايى چند ارائه شده است:

1. عدّه اى مى گويند: در انجام دادن همه كارهاى شايسته.

2. و پاره اى مى گويند: براى جهاد در راه خدا.

«ان اللّه مع الصّابرين»

در تفسير اين جمله از آيه شريفه، دو نظر ارائه شده است:

1. بعضى معتقدند: منظور اين است كه خداوند شكيبايان را يارى مى رساند؛ درست بسان آنكه به فردى گفته شود: «زمامدارى جامعه با توست؛ پس، در برخورد با مشكلات و افراد، ترسى به خود راه نده».

2. و برخى نيز عقيده دارند: منظور اين است كه خدا به شكيبايان توفيق ارزانى مى دارد و وسيله رشد و پيروزيشان را فراهم مى آورد، و درنتيجه دورى جستن از گناه و انجام دادن كارهاى شايسته را براى آنان آسان مى كند؛ درست بسان اين آيه شريفه كه مى فرمايد:

«وَ يَزيدُاللَّهُ الَّذينَ اهْتَدَوْا هُدَىً...»(292)

و خدا بر هدايت كسانى كه هدايت يافته اند، مى افزايد.

روشن است كه «مع» در آيه شريفه، به مفهوم همراهى جسمى و اجتماع در يك مكان نيست؛ چرا كه خداوند از ويژگيهاى مادّه و جسم منزّه است. آيه شريفه همچنين بيانگر آن است كه مقرّرداشتن نماز ازجانب خدا، مهرى است به بندگان، تا آنان به كمك آن و درپرتو بركاتش، در اجراى دستورهاى ديگر موفّق شوند و از لغزشها مصون باشند؛ چرا كه «اِنّ الصّلوة تنهى عن الفحشاء والمنكر».

«ولاتقولوا لمن يقتل فى سبيل اللّه امواتٌ بل احياءٌ ولكن لاتشعرون»

و كسانى را كه در راه خدا كشته مى شوند، مرده نخوانيد؛ بلكه زنده اند، ولى شما درنمى يابيد

شأن نزول اين آيه شريفه

از ابن عبّاس نقل كرده اند كه: اين آيه شريفه درباره كشته شدگان در پيكار «بدر» فرود آمد؛ و جريان آن بدينصورت بود كه در جنگ بدر گروهى به شهادت رسيدند. درميان شهدا، شش تن مهاجر و هشت نفر انصار بودند. بعد از خاتمه پيكار، هرگاه ياد و نام آنان در مدينه بميان مى آمد، از آنان به مرده تعبير مى شد؛ و مى گفتند: آنان مرده اند. پس، اين آيه شريفه فرود آمد و مردم را با صراحت از مرده خواندن آنان بازداشت و آنان را زندگان حقيقى يا شهيدان راه حقّ و فضيلت ناميد.(293)

تفسير آيه شريفه

قرآن شريف، پس از دستور نماز و شكيبايى و يارى گرفتن از آن دو اصل انسانساز و نيروبخش براى جهاد يا همه فراز و نشيبهاى زندگى، اينك در اين آيه شريفه، خطاب به مردم مى فرمايد: به كسانى كه در راه خدا كشته مى شوند، مرده نگوييد...

مفسّران در تفسير بخش آغازين اين آيه شريفه - «ولا تقولوا لمن يقتل فى سبيل اللّه امواتٌ بل احياءٌ» - با توجّه به واژه «احياء»، ديدگاههاى متفاوتى دارند:

1. گروهى ازجمله ابن عبّاس برآنند كه: آنان نمرده اند؛ بلكه درحقيقت تا روز رستاخيز زنده خواهند بود. و اين سخن درستى است.

2. امّا عدّه اى مى گويند: اين بيان، پاسخ شرك گرايان است كه مى گفتند: «ياران محمّد(ص) در ميدانهاى جنگ بى دليل خود را به كام مرگ و نابودى مى افكنند»؛ و خدا پاسخ مى دهد كه: «اين پندار دروغ است؛ چرا كه شهيدان راه حق نابود نمى شوند، بلكه در روز رستاخيز زنده خواهند شد و به پاداش عظيمى خواهند رسيد».

3. و پاره اى مى گويند: منظور از حيات و زندگى در آيه شريفه، حيات معنوى است؛ و تفسير آيه اين است كه كشته شدگان در راه خدا از آنجا كه راه هدايت و ايمان را پيموده اند، زنده اند؛ زيرا در منطق وحى، از هدايت و ضلالت نيز به زندگى و مرگ تعبير شده است. قرآن مى فرمايد:

«اَوَمَنْ كانَ مَيْتَاً فَاَحْيَيْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُورَاً يَمْشى بِهِ فِى النّاس ِ كَمَنْ مَثَلُهُ فِى الظُّلُماتِ...»(294)

آيا كسى كه مرده بود و ما او را زنده ساختيم و برايش فروغى پديد آورديم تا درپرتو آن درميان مردم راه رود، بسان كسى است كه گويى گرفتار تاريكيهاست؟!

4. به اعتقاد دسته اى ديگر، منظور اين است كه آنان درپرتو كار بزرگ و نام نيك خود زنده اند؛ همانگونه كه امير مؤمنان(ع) فرمود:

«هلك خزّان الاموال و هم احياء... والعلماء باقرن مابقى الدّهر اعيانهم مفقوده و آثارهم فى القلوب موجودة.»(295)

ثروتمندان و صاحبان گنجينه ها و امكانات گسترده مرده اند. امّا دانشمندان تا جهان برقرار است، زنده و جاودانه اند؛ آنان در ظاهر جهان را بدرود مى گويند و از ميان ما مى روند، امّا آثار شايسته و كارهاى علمى و تحقيقى آنان، ياد و نام بلندآوازه آنها را براى هميشه در دلهاى دانش دوستان و ارزش خواهان زنده و پرطراوت نگاه مى دارد.

به عقيده مؤلّف، درميان ديدگاههاى چندگانه اى كه ترسيم شد، ديدگاه نخست درست است؛ چرا كه بيشتر مفسّران همين نظر را از آيات و سنّت دريافت داشته اند. افزون بر آن، خطاب اين آيه شريفه، مردم باايمان است؛ و آنان خوب مى دانستند كه شهيدان «بدر» بر راه هدايت و تقوا بودند، و اينكه در روز رستاخيز بسان ديگر انسانها زنده مى شوند و پاداش فداكاريهاى خود را دريافت مى دارند.

بعلاوه، در ادامه آيه شريفه مى خوانيم كه: «ولكن لاتشعرون...» (ولى شما نمى فهميد). و روشن است كه چنين گفتارى درخور مردم باايمان نيست؛ چرا كه آنان شهيدان بدر را مردمى هدايت يافته و باايمان مى شناختند، و باايمان به قرآن شريف باور داشتند كه همگان در روز رستاخيز برانگيخته مى شوند.

ديگر اينكه درصورت پذيرفتن ديدگاه دوّم و سوّم، اين مفاهيم و معانى، به شهيدان بدر اختصاص مى يابد؛ درحاليكه ايمان آوردگان ديگر نيز به هدايت و حيات معنوى، زندگى يافته اند، و در روز رستاخيز دگرباره زنده مى شوند. با اين بيان، شهيدان بدر چه امتيازى دارند كه آيه مختصّ آنان باشد؟

ديدگاه چهارم نيز با آخر آيه هماهنگ نيست؛ چرا كه مردم باايمان نيك مى دانستند كه هر انسان باايمان و پرواپيشه اى با شهيدشدن در راه خدا، به افتخار و نام بلندآوازه اى نايل مى شود؛ پس، چگونه مى توان گفت كه خداوند چنين تعبيرى را در خطاب به مردم باايمان بكار مى گيرد؟

چكيده سخن اينكه ديدگاه نخست، درست و هماهنگ با آيات و روايات است؛ و علّت اينكه حيات در جهان ديگر تنها به شهيدان اختصاص داده شده، اين است كه بشارت و آرامش خاطرى براى بازماندگان آنان و جهادگران پراخلاص باشد. و اين برداشت، بويژه از آيه ديگرى كه در اين باره است، روشنتر دريافت مى شود؛ مى فرمايد:

هرگز كسانى را كه در راه خدا كشته شده اند، مرده مپنداريد؛ بلكه آنان زنده اند و نزد پروردگارشان روزى داده مى شوند. آنان به آنچه خدا از فزونبخشى خويش به آنها داده است، شادمانند؛ و به كسانى كه ازپى آنان هستند و هنوز به آنان نپيوسته اند، مژده مى دهند كه نه بيمى بر آنهاست و نه اندوهگين مى شوند.(296)

چگونه؟

از آنجا كه وقتى پيكر شهدا را كه بر خاك افتاده اند، مى نگريم، در آنها آثار و نشانه هاى حيات نمى بينيم، چگونه مى توان تصوّر كرد كه آنان پس از مرگ زنده اند؟

پاسخ

اين پرسش را به چند گونه پاسخ داده اند:

1. از ديدگاه مذهب خاندان وحى و رسالت، ارواح شهيدان راستين پس از شهادت در راه حق و عدالت، در قالبهايى نظير پيكر و قالب خودشان كه در اين جهان با آنان زندگى كرده اند، در جهان برزخ خواهند زيست و از انواع نعمتهايى كه آفريدگار هستى بعنوان پاداش به آنان مى دهد، بهره ور خواهند شد؛ گرچه پيكر آنان در زير خاك دفن شده و از ميان رفته باشد.

با اين بيان، پاداش و كيفر عملكرد درست يا نادرست انسان، در سراى ديگر، ازجمله عالم برزخ، به انسان خواهد رسيد؛ چرا كه انسانيت انسان به روح انسانى اوست، نه به جسم وى.

در اين مورد، روايتى هست كه يكى از دوستداران اهل بيت مى گويد؛ به شرح زير:

درحضور ششمين امام نور(ع) بودم، كه رو به من كرد و فرمود: مردم درباره ارواح انسانهاى باايمان چگونه مى انديشند؟

پاسخ دادم: برخى بر اين پندارند كه خدا ارواح آنان را در پيكر پرندگان سبزرنگ و در قنديلهايى در زير عرش قرار مى دهد.

فرمود: «سبحان اللّه! اين ديگر چه عقيده و انديشه اى است! انسان باايمان در پيشگاه خدا گرامى تر از آن است كه خداوند او را در قالب پرنده اى قرار دهد». سپس افزود: هنگامى كه انسان باايمان جهان را بدرود مى گويد، خداوند روح او را در قالبى بسان قالبى كه در دنيا داشت، قرار مى دهد؛ و آنگاه به همراه ديگر مؤمنان، در عالم برزخ از نعمتهاى او بهره مى برد؛ و زمانى كه مؤمن ديگرى از اين دنيا رخت برمى بندد و به سوى آنان مى شتابد، او را با همان قالب و چهره اش مى شناسند.

و نيز در روايت ديگرى از آن حضرت نقل كرده اند كه فرمود:

روح انسان باايمان پس از مرگ، با همان چهره و قيافه اى كه در دنيا داشت، در بهشت برزخى زندگى مى كند؛ به گونه اى كه اگر آشنايان و دوستانش او را ببينند، مى شناسند.

2. عدّه اى نيز در پاسخ پرسش مذكور مى گويند: حيات انسان تنها به اين نيست كه اين بدن با همه اعضا و جوارح خود موجود و فعّال شد؛ بلكه افزون بر اينها، درگرو اجزاى ظريف و لطيفى است كه وسيله تحقّق حيات هستند و هنگام مرگ، از انسان جدا مى شوند، و در عالم برزخ نعمتهاى خدا به آن اجزاى ظريف و لطيف كه به خواست خدا زنده اند، ارزانى مى شود.

يادآور مى شود كه اين ديدگاه را دانشمندانى ارائه كرده اند كه براى روح استقلالى نمى شناسند، و انسانيت انسان را علاوه بر اين بدن، در روحى مى دانند كه در مجراى تنفّس جارى است.

3. و پاره اى نيز بر اين اعتقادند كه ممكن است انسان در همانحال كه جهان را بدرود گفته و پيكر بيجانش برروى خاك افتاده و دفن شده است، درحقيقت نمرده باشد و به نوعى لذّت و رنج را درك كند؛ همانند انسانى كه در عالم خواب بااينكه با بدن خويش چيزى را حسّ نمى كند، هم لذّتها را درمى يابد و هم رنجها را؛ و نمونه روشن آن، خوابهاى خوش يا رنج آورى است كه گاه انسان مى بيند. در روايت نيز آمده است كه قبر انسان باايمان و درستكار گسترش داده مى شود و به او گفته مى شود: «نم نومةالعروس» (بسان عروس، راحت و آرام بخواب).

«ولنبلونّكم بشى ءٍ من الخوف والجوع و نقص ٍ من الاموال والانفس والثّمرات»

بطور قطع شما را به چيزى مانند ترس و گرسنگى و كاهش در ثروتها و جانها و فراورده هاى گوناگون و ميوه ها مى آزماييم

آفريدگار هستى، پس از ترسيم وظايف بندگان و عباداتى كه همگان را به انجام دادن آنها موظّف فرمود، اينك به اصل آزمون مى پردازد؛ وسايل آزمايش بندگان را خاطرنشان مى كند و جهان را صحنه آزمون انسانها اعلام مى دارد.

منظور آيه شريفه اين است كه با شما همانند كسى رفتار مى كنيم كه شما را مى آزمايد؛ تا آنچه را درمورد شما مى دانيم، تحقّق يابد. خطاب اين آيه شريفه، بظاهر ياران پيامبر(ص) است، امّا درحقيقت با همه عصرها و نسلها سخن مى گويد؛ چرا كه اصل آزمون بندگان، يك سنّت جهانشمول است.

مفهوم «بشى ءٍ من الخوف والجوع و...» اين است كه به اندكى از ترس و نه ترس هميشگى، و نيز به مقدارى گرسنگى و همينطور قدرى كاهش ثروت و دارايى و جانها و عزيزان.

خداوند اين نكته را يادآور مى شود تا انسانها آمادگى يابند خود را براى رويارويى با مشكلات و رنجها آماده سازند.

در تفسير نوع ترس، برخى برآنند كه منظور، ترس از شرارت دشمنان است؛ و علّت گرسنگى نيز اين است كه ممكن است در طول جهاد يا پيكارى طولانى، ضربه شديدى بر اقتصاد جامعه وارد آيد و يا بر اثر خشكسالى و قحطى، مايحتاج زندگى ناياب شود.

و عامل كاهش ثروتها و جانها، پيش آمدن جهاد و فداكارى و جانبازى در راه خدا در ميدانهاى دفاع و پيكار است.

همچنين مقصود از كاهش، فراورده هاى زراعى و ميوه ها، ازميان رفتن آنها و يا كمبود شديد است؛ و پاره اى نيز «ثمرات» را به معناى «فرزندان» گرفته اند؛ چرا كه فرزند، ميوه دل است.

روشن است كه اين آزمونها براساس حكمت پروردگار و مصلحت انسان صورت مى پذيرد؛ و در اين مسير، به انسانهاى شايسته، پاداش ارزشمندى ارزانى مى شود.

چگونه؟

چگونه مى توان آزمون انسانها را آنهم به صورتى كه ترسيم شد، به مصلحت آنان دانست و آن را لطف بحساب آورد؟

پاسخ

در پاسخ به اين پرسش، دو نظر ارائه شده است:

1. بعضى مى گويند: اين آزمون از آن جهت لطف است و به مصلحت انسان، كه نسلهاى آينده وقتى با اين آزمون و مشكلات آن روبرو مى شوند و درمى يابند كه خداوند گذشتگان و خوبان را نيز آزموده است، احساس حقارت نمى كنند، و با اميد و ايمان مى كوشند تا سرافراز و سربلند از آن بيرون بيايند.

2. و برخى ديگر مى گويند: اصل آزمون از آن جهت لطف است و به مصلحت انسان، كه كافران و حق ستيزان هنگامى كه ايمان و اراده پولادين بندگان شايسته خدا و پيامبران و مردم باايمان را در رويارويى قهرمانانه با اين مشكلات و پافشارى در يارى رساندن به دين و پيامبر خدا مى نگرند، از اين ايمان و اخلاص و فداكارى، به درستى و حقّانيت دين خدا پى مى برند و گروه گروه به حق گرايش مى يابند.

«و بشّرالصّابرين»

و شكيبايان را به پاداش ارزشمند و فرجام نيك تحمّل رنجها و مشكلات، و نيز سرفراز بيرون آمدن از آزمون الهى بشارت ده.

«الّذين اذا اصابتهم مصيبةٌ قالوا انّا للّه و انّا اليه راجعون»

همانان كه چون مصيبتى به آنان وارد آيد، آن را در راه حقّ و عدالت مى دانند و به حساب ارزانى دارنده نعمتها و آفريدگار جانها مى گذارند و مى گويند: ما از خداييم و به سوى او باز مى گرديم. و بدينسان، در اوج مشكلات و فشار رنجها، هم نداى ايمان خالصانه و عاشقانه به خدا را سر مى دهند و هم اعتقاد عميق و تزلزل ناپذير به روز رستاخيز و گاهِ پاداش و كيفر را.

امير مؤمنان(ع) در اين مورد مى فرمايد:

«انّ قولنا انّا للّه اقرارٌ على انفسنا بالملك، و انّا اليه راجعون اقرارٌ على انفسنا بالهلك.»

هنگامى كه با همه اخلاص و ايمان مى گوييم «ما از خداييم»، درحقيقت به بندگى و ايمان به آفريدگار يكتا اقرار كرده ايم؛ و آنگاه كه مى گوييم «و به سوى او بازمى گرديم»، درواقع ايمان خود را به مرگ و روز رستاخيز و پاداش و كيفر ابراز داشته ايم.

بيان اين دوجمله به هنگام فرودآمدن مصيبتها و مشكلات، به اين معناست كه: اگر مصيبت و فاجعه اى كه رخ داده، عادلانه است و ما درخور آنيم، اميد كه خداى بخشاينده و پرمهر آن را جبران، و لطف خود را شامل حالمان كند و اگر از روى ظلم است و ما سزاوار آن نيستيم، داد ما را از بيدادگران بازستاند.

امير مؤمنان(ع) مى فرمود: كسى كه گرفتار مصيبتى شود، چنانچه هرگاه آن را بياد آورد، بگويد: «اِنّا للّه و انّا اليه راجعون»، خداى پرمهر پاداش روز مصيبت را به او ارزانى خواهد داشت.

ششمين امام نور(ع)، روايتى را در اين خصوص از پيامبر گرامى(ص) نقل كرده است كه فرمود:

اربع من كن فيه كتبه اللّه من اهل الجنّة:

من كانت عصمته شهادة اَنْ لا اله الّااللّه

و من اذا انعم اللّه عليه النّعمة قال الحمد للّه

و من اذا اصاب ذنباً قال استغفراللّه

و من اذا اصابته مصيبةٌ قال انّا للّه و انّا اليه راجعون.

چهار چيز است كه هر كس بدانها آراسته باشد، خداوند [نام ] او را در زمره اهل بهشت مى نويسد:

1. درپرتو توحيد و توحيدگرايى، خود را در دژ استوار «لا اله الّااللّه» قرار دهد.

2. انسانى سپاسگزار باشد؛ و هرگاه خدا نعمتى به او ارزانى داشت، او را ستايش كند و بگويد: «الحمد للّه».

3. اگر گناهى مرتكب شد، روى توبه به بارگاه خدا آورد و با همه وجود بگويد: «استغفراللّه...»

4. و هنگامى كه مصيبتى به او رسيد، شكيبا و استوار بگويد: «انّا لله و انّا اليه راجعون»؛ و خود را به خدا بسپارد.

«اولئك عليهم صلواتٌ من ربّهم و رحمةٌ»

آنانند كه درودهايى از پروردگارشان و نيز مهر و رحمتى بر آنان است

واژه «اولئك» در آيه شريفه، به شكيبايان و مردم صابرى اشاره دارد كه قرآن وصف آنان را ذكر كرده است؛ و منظور از درودها و رحمت و بخشايش خدا بر آنان نيز دعا است.

ابن عبّاس مى گويد: واژه «صلوات» به معناى بركات است. برخى نيز آن را به مغفرت و آمرزش معنا كرده اند.

«رحمة» نيز به معناى نعمت دنيا و آخرت است؛ و اينكه هر بنده اى به نعمتهاى خدا در دنيا و آخرت نيازمند است.

«و اولئك هم المهتدون»

و آنان همان راه يافتگانند

آرى؛ آنان كه دربرابر مقدّرات الهى سر فرود مى آورند و در مواجهه با مشكلات و مصيبتها به او پناه مى جويند و «استرجاع» مى گويند، راه درست را يافته اند.

عدّه اى از مفسّران معتقدند كه منظور اين جمله از آيه شريفه اين است كه انسانهايى اينچنين، راه بهشت و نيك بختى را يافته اند.

پرتوى از آيات

آياتى كه ازنظر شما خواننده گرامى گذشت، دربردارنده درسها و پيامهاى انسانساز و افتخارآفرينى است كه ضمن بحث به بخشى از آنها اشاره رفت؛ و اينك به پاره اى ديگر نظر مى افكنيم:

1. نعمتى گران

پيام آيه نخست اين است كه وجود ارزشمند پيامبر گرامى(ص)، نعمتى گران از نعمتهاى الهى است. آن حضرت به فرمان خدا، آيات او را بر ما مى خواند؛ با رفتار و گفتار شايسته خود و ارائه الگو، ما را از ضدّارزشها پاك مى سازد؛ كتاب و حكمت را به ما مى آموزد و همه راههاى كمال را به روى ما مى گشايد. ما نيز موظّفيم كه با همه وجود، قدر اين نعمت گرانمايه الهى را بشناسيم و او را مشعل فراراه و سرمشق زندگى سازيم و در همه ميدانها بطور كامل به او اقتدا كنيم.

2. ياد خدا

پيام آيه دوّم اين است كه خدا را در همه مراحل و فراز و نشيبها بياد داشته باشيم، تا او نيز ما را ياد كند.

منظور از ياد خدا و ذكر او چيست؟

روشن است كه ياد خدا تنها به زبان آوردن نام مقدّس و پرشكوه او نيست؛ بلكه بايد زبان و قلب و جان و تمامى وجود انسان لبريز از ياد خدا باشد. در اين حال است كه انسان به ارزشها آراسته و از گناه و بيداد پاك و پيراسته مى شود. و هم از اين روست كه پيامبر(ص) فرمود:

«ثلاثٌ لا يطيقها هذه الامّه: المواساة للاخ فى ماله و انصاف النّاس من نفسه و ذكراللّه على كلّ حال، و ليس هو سبحان اللّه والحمد للّه... ولكن اذا ورد على مايحرم اللّه عليه خاف اللّه تعالى عنده و تركه.»(297)

سه كار بزرگ است كه افراد اين امّت توان انجام دادن كامل آنها را ندارند؛ امّا در انجام دادن آنها بايد بكوشند:

1. مواسات و برابرى با برادران دينى در بهره ورى از نعمتها،

2. رعايت عدالت و انصاف و اداى حقوق مردم با قضاوت شايسته... بين خود و ديگران،

3. ياد خدا بودن در همه فراز و نشيبها؛ و منظور از ياد خدا بودن، ذكر گفتن با زبان نيست، بلكه منظور آن است كه اگر دربرابر كار ظالمانه و حرامى قرار گرفتيم، ياد خدا ما را از ورود در آن باز دارد.

3. رمز پيروزى

آيه سوّم، درس پايدارى و شكيبايى مى دهد و روشن مى سازد كه صبر از مهمترين عوامل موفّقيت و بهروزى فرد و جامعه است.

در قرآن شريف، بيش از هفتاد مرتبه از اين اصل انسانساز و افتخارآفرين سخن رفته است؛ چرا كه همه ارزشها و فضيلتها درپرتو آن بدست مى آيد و ازطريق آن حراست مى شود.

به همين دليل است كه امير مؤمنان(ع) فرمود:

«و عليكم بالصّبر، فانّ الصّبر من الايمان كالرّأس من الجسد...»(298)

شما را به شكيبايى سفارش مى كنم؛ چرا كه شكيبايى به ايمان، به منزله سر است به پيكر: همانگونه كه تن بدون سر سودى نخواهد داشت، ايمان بدون صبر نيز بيفايده است.

آن وجود گرانمايه، خود در سخت ترين شرايط به نماز روى مى آورد، و آنگاه اين آيه را تلاوت مى فرمود كه: «... اسْتَعينُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلوةِ...»(299).

4. يك اصل جهانشمول

پيام ديگر اين آيات شريفه اين است كه به انسان هشدار مى دهد سراسر هستى، صحنه بزرگ آزمايش الهى است؛ چرا كه نظام حيات، نظامى به سمت تكامل و رشد و پرورش است. همه موجودات زنده مسير رشد و تكامل را طى مى كنند و همه برآنند كه تواناييها و استعدادهاى خود را شكوفا و بارور سازند؛ انسان نيز ازطريق همين آزمون ساخته مى شود.

از اين روست كه قرآن شريف، اصل آزمون را اصلى جهانشمول اعلان مى كند(300)، تا آنجا كه پيامبران نيز آزمون مى شوند(301)؛ و در اين راه، تمامى نعمتها و خير و شرّ، وسيله آزمون آنان قرار مى گيرد(302). قرآن كريم رمز پيروزى و موفّقيت در اين آزمون را ايمان و تقوا و توكّل به خدا و شكيبايى مى داند و به صابران نويد نجات و نيك بختى مى دهد؛ و بدينسان به ما مى آموزد كه براى اوج گرفتن به قلّه كمال و جمال، خود را به اين ارزشها آراسته سازيم(303).