تفسير مجمع البيان جلد ۱

امين الاسلام طبرسي
ترجمه : علي کرمي

- ۴۲ -


/ سوره بقره / آيه هاى 103 - 102

102. وَاتَّبَعُوا ماتَتْلُواالشَّياطينُ عَلى مُلْكِ سُلَيْمانَ وَ لكِنَ الشَّياطينَ كَفَرُوا يُعَلِّمُونَ النّاسَ السِّحْرَ وَ ما اُنْزِلَ عَلَى الْمَلَكَيْنِ بِبابِلَ هارُوتَ وَ مارُوتَ وَ مايُعَلِّمانِ مِنْ اَحَدٍ حَتّى يَقُولا اِنَّما نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلا تَكْفُرْ فَيَتَعَلَّمُونَ مِنْهُما ما يُفَرِّقُونَ بِهِ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ زَوْجِهِ وَ ما هُمْ بِضارّينَ بِهِ مِنْ اَحَدٍ اِلّا بِاِذْنِ اللَّهِ وَ يَتَعَلَّمُونَ ما يَضُرُّ هُمْ وَ لا يَنْفَعُهُمْ وَ لَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشْتَريهُ مالَهُ فِى الْآخِرَةِ مِنْ خَلاقٍ وَ لَبِئْسَ ما شَرَوْا بِهِ اَنْفُسَهُمْ لَوْكانُوا يَعْلَمُونَ.

103. وَلَوْ اَنَّهُمْ آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَمَثُوبَةٌ مِنْ عِنْدِاللَّهِ خَيْرٌ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ.

ترجمه

102. و [يهوديان ] از آنچه شيطانها [و شيطان صفتها] در سلطنت سليمانها [بر مردم ]مى خواندند، پيروى كردند. و سليمان [هرگز] كفر نورزيد، ولى شيطانها به كفر گراييدند و به مردم سحر مى آموختند. و [نيز يهود] از آنچه بر آن دو فرشته - هاروت و ماروت - در بابل فرو فرستاده شده بود [پيروى كردند]؛ با اينكه آن دو [فرشته ] به هيچكس [سحر ]نمى آموختند، جز آنكه [ پيش از آموزش دادن، براى وى روشن مى ساختند كه اين آموزش تنها براى مقابله با سحر و ساحران است و ]مى گفتند: «[بهوش باش كه ] ما تنها وسيله آزمونى [براى تو ]هستيم، پس مبادا كفر بورزى [و از اين ابزار مبارزه با افسون و افسونگران، بهره نابجا و ظالمانه بگيرى ]؛ امّا آنان [به اين قصد ]اين چيزها را از آن دو [فرشته ]مى آموختند كه [بتوانند] به كمك آن، ميان مرد و همسرش [طرح ]جدايى افكنند، درحاليكه بدون فرمان خدا [هيچگاه ]نمى توانستند با آن به كسى زيان برسانند. [آرى؛ ]آنان چيزى را فرامى گرفتند كه زيانشان مى رسانيد و برايشان سودى ببار نمى آورد. و بى گمان [يهود بدانديش ] دريافته بودند كه هر كس خريدار اين [گونه كالا] باشد، در آن جهان هيچ بهره اى نخواهد داشت. و چه بد چيزى بود آنچه خويشتن را دربرابر آن فروختند اگر [براستى مى دانستند].

103. و اگر آنان ايمان آورده و پرواپيشه ساخته بودند، بيقين پاداشى [كه ]از خدا [دريافت مى داشتند، از هر چيزى پرشكوه تر و] بهتر بود اگر مى دانستند.

نگرشى بر واژه ها

«اتّبعوا»: پيروى كردند.

«تتلوا»: دنبال مى كردند، تلاوت مى كردند.

«فتنة»: آزمايش، آزمون.

«مرء»: مَرْدْ.

«اذن»: آگاهى، فرمان، اجازه، دستور.

«خلّاق»: بهره و برخوردارى شايسته.

«مثوبة»: ثواب، پاداش.

تفسير

در آيات پيش، از بى پروايى يهود و عدم پايبندى آنان به كتابهاى آسمانى و ترسيم بازيگريهاى آنان سخن بميان آمد. و در اين آيات، ناسپاسى ديگرى از آنان به تصوير كشيده مى شود؛ مى فرمايد:

«واتّبعوا ماتتلواالشّياطين»

از آنچه شيطانها در روزگار فرمانروايى سليمان مى خواندند، پيروى كردند

در اينكه اين پيروى كنندگان چه كسانى بودند، مفسّران نظرهايى ارائه داده اند:

1. عدّه اى برآنند كه منظور، يهود عصر پيامبر اسلام(ص) است.

2. گروهى ديگر بر اين اعتقادند كه منظور، يهود روزگار سليمان(ع) است.

3. و برخى نيز گفته اند: منظور، همه يهود است؛ چرا كه پيروان افسون و جادو، از زمان سليمان(ع) تا بعثت آخرين پيامبر خدا(ص) و روزگاران پس از ظهور اسلام نيز در ميان آنان بسيار بوده است و اينك نيز موجودند.

شأن نزول اين آيه شريفه

در شأن نزول اين آيه شريفه آورده اند كه: يهوديان هماره به حضور پيامبر (ص) شرفياب مى شدند و از تورات و آنچه در آن بود، پرسش مى كردند؛ و آن حضرت در پرتو وحى و مهر خدا، پاسخهاى شايسته اى به آنان مى داد؛ تا حدّى كه آنان اعتراف كردند كه محمّد(ص) از خود ما به كتاب آسمانى ما آگاهتر و داناتر است و بايد از راهى ديگر با او به مبارزه پرداخت. پس از اين مرحله بود كه راه افسونگرى را درپيش گرفتند. و آنگاه اين آيه شريفه بر قلب مصفّاى پيامبر(ص) فرود آمد.

درمورد واژه «تتلوا»، ميان مفسّران بحث هست:

1. بعضى معتقدند كه اين واژه در آيه شريفه، به مفهوم پيگيرى و عمل بكار رفته است.

2. برخى اعتقاد دارند كه معناى آن «خواندن و آموختن» است.

3. و پاره اى نيز گفته اند: منظور، «دروغ بافتن» است؛ چرا كه «تلاعليه» را «دروغ گفت» معنا كرده اند.

«درباره واژه» شياطين نيز نظرها متفاوت است:

1. عدّه اى از مفسّران برآنند كه منظور، شيطانهاى جن است؛ زيرا هنگامى كه اين واژه بدون قرينه بكار مى رود، برآنها دلالت مى كند.

2. امّا دسته اى ديگر بر اين عقيده اند كه منظور، «شيطان صفتان» است كه در گمراهى و سركشى غوطه ورند.

3. و گروهى نيز گفته اند: هم شياطين و هم شيطان صفتان منظور نظر بوده است.

«على ملك سليمان»

برخى واژه «على» را در اين جمله از آيه شريفه به معناى «فى» گرفته اند. دراينصورت ممكن است گفته شود: در زمان فرمانروايى سليمان و يا در زمان خود آن حضرت، از آنچه شيطانها و يا شيطان صفتان مى خواندند، پيروى مى كردند.

«و ما كفر سليمان و لكن الشّياطين كفروا»

و سليمان هرگز كفر نورزيد؛ ولى شيطانها به كفر گراييدند

از آيه شريفه اين واقعيت بروشنى دريافت مى شود كه آنچه را شيطانها و يا شيطان صفتان مى خواندند و يهود از آنان پيروى مى كردند، كفر بود، آن هم كفر از نوع سحر و افسونگرى؛ چرا كه خدا سليمان پيامبر را از آن پاك و منزّه اعلان مى كند و شيطانها و پيروان آنها را كافر مى خواند.

صراحت آيه شريفه در اين مورد، بدان دليل است كه يهود، نسبت سحر و افسونگرى به سليمان پيامبر مى دادند و مى گفتند كه فرمانروايى گسترده و پرشكوه او، برپايه جادو و جادوگرى است و او به كمك آن، جنّ و انس و پرنده و باد را رام ساخته است.

عدّه اى را نيز اعتقاد بر آن است كه اين نسبت را هنگامى به آن حضرت دادند كه در مبارزه با آفت افسون و افسونگران، كتابها و نوشته هاى آنان را گردآورد و از دسترس مردم خارج ساخت.

ابوبصير از ششمين امام نور (ع) نقل كرده است كه: آنگاه كه سليمان (ع) جهان را بدرود گفت، شيطان سحر و افسون را اختراع كرد و آن را در كتابى نوشت و در پوششى قرار داد و فريبكارانه بر روى آن پوشش نوشت: اين چيزى است كه آصف بن برخيا براى فرمانروايى سليمان (ع) ابداع كرد و اين از گنجينه هاى دانشها و فنون است؛ سپس آن را زير تخت سليمان پيامبر پنهان كرد؛ و بعد هم خود آن را براى مردم بيرون آورد. با وسوسه آن موجود پليد، كافران گفتند: سليمان از اينطريق بر همه ما چيره شده بود؛ امّا مردم باايمان گفتند: از خدا بترسيد، زيرا سليمان بنده شايسته خدا و پيامبر او بود.

آرى؛ به سبب اين اغواگرى شيطان و پيروى كافران از آن بود كه قرآن مى فرمايد: «واتّبعوا ماتتلواالشّياطين...».

درمورد «ولكن الشّياطين كفروا»:

1. بعضى گفته اند: منظور اين است كه شياطين نسبت به آنچه از راه سحر به آن پى بردند، راه انكار را درپيش گرفتند.

2. برخى معتقدند منظور اين است كه: به سحرى كه آن را به سليمان(ع) نسبت دادند، كفر ورزيدند.

3. و پاره اى نيز برآنند كه از سحر و افسونگرى آنان، به كفر تعبير شده است.

«يُعلّمون النّاس السّحر»

كه به مردم سحر و افسون مى آموختند

در تفسير اين جمله از آيه شريفه، عدّه اى گفته اند: منظور اين است كه شيطانها سحر و افسون را به مردم مى آموختند و آنان را به آموزش آن وسوسه مى كردند. و گروهى گفته اند: منظور اين است كه آنان را راه نمودند تا كتابهاى افسون را از جايى كه سليمان (ع) آنها را نگاهدارى مى كرد، استخراج كنند.

«و ما انزل على الملكين ببابل هاروت و ماروت»

و [يهوديان ] از آنچه بر دو فرشته هاروت و ماروت، در بابل فرو فرستاده شد [، پيروى كردند]

بدينسان، روشن مى شود كه يهوديان از دو سو افسونگرى آموختند: ازسوى شيطانها و ازطريق تعاليمى كه براى مبارزه با افسونگران، بر دو فرشته نازل شد.

در تفسير اين جمله از آيه شريفه نيز نظرهايى ارائه شده است:

1. بيشتر مفسّران گفته اند: منظور اين است كه شيطانها افسون و هر آنچه بعنوان مبارزه با آن، بر آن دو فرشته فرو فرستاده شده بود، همه را به مردم آموختند؛ و آنگاه بدانديشان و شيطان صفتان از آن آموزشها تنها در راههاى ظالمانه و تفرقه افكنانه بهره گرفتند.

2. عدّه اى واژه «تتلوا» در آيه شريفه را به معناى دروغ گرفته و گفته اند: منظور اين است كه: يهود از آنچه شيطانها بر فرمانروايى سليمان (ع) و برآن دو فرشته دروغ بستند، پيروى كردند. با اين بيان، واژه «على» را نيز در آيه شريفه بايد به معناى «مع» گرفته باشند؛ به مانند آيه شريفه زير كه در آن، «على» به همين معنا آمده است:

«رَبَّنا وَ آتِنا ما وَعَدْتَنا عَلى رُسُلِكْ ...»(199)

پروردگارا! و آنچه را به همراه فرستادگانت به ما وعده فرموده اى، به ما ارزانى دار.

3. پاره اى نيز «ما» را در آيه شريفه نافيه گرفته و «هاروت» و «ماروت» را دو انسان پنداشته اند، و دو فرشته اى را كه سحر از آنها نفى شده، جبرئيل و مكائيل عنوان ساخته اند. با اين بيان، معناى اين جمله از آيه چنين مى شود: «سليمان كفر نورزيد و خدا [نيز] بر آن دو فرشته، سحر فرو نفرستاد؛ بلكه شيطانها كفر ورزيدند و مردم را در بابل سحر آموختند.

بابل كجاست؟

درمورد واژه «بابل» در آيه شريفه نيز نظرهايى ارائه شده است:

1. بعضى برآنند كه منظور، شهر «بابل» در عراق است.

2. برخى گفته اند: منظور، «بابل» دماوند است.

3. و پاره اى نيز آن را منطقه وسيعى از نصيبين تا رأس العين عنوان ساخته اند.

هاروت و ماروت

درباره اين دو واژه نيز عدّه اى معتقدند كه نام دو فرشته است، كه خداوند آنها را بصورت انسان گسيل داشت تا مردم را به طرف خود بكشانند و راههاى مبارزه با آفت جنون آميز سحر و افسون را كه در آن روزگاران زندگى را بر مردم تلخ و دردناك ساخته بود، به آنان بياموزند، و سحر و جادو را از معجزه اى كه سند صداقت و درستى پيامبران خداست، بازشناسانند، و مردم را دربرابر جادوگران يارى كنند. امّا گروهى ديگر بر اين پندارند كه آنان دو انسان عادى از انسانهاى آن روزگار بودند، نه دو فرشته از فرستادگان خدا.

«و ما يعلّمان من احدٍ حتّى يقولا انّما نحن فتنة فلاتكفر»

و آن دو فرشته، به هيچكس سحر و جادو نمى آموختند، جز اينكه پيش از آموزش آن، به او مى گفتند: هشدار كه ما تنها وسيله آزمونى براى تو هستيم؛ مبادا كفر بورزى!

علّت آنكه گفتند: ما تنها وسيله آزمونى هستيم، اين بود كه آنان راه سحر و باطل ساختن آن را به مردم آموزش مى دادند و در همانحال به آنان هشدار مى دادند كه مبادا با سوءاستفاده از اين آگاهى كه براى مبارزه با بدانديشان و جادوگران به آنان آموخته شده بود، خود به كفر و خيانت گرايش يابند؛ چرا كه هدف از آموزش، شناخت آفت سحر و پيكار با ساحران بود، نه بكار گرفتن آن. روشن است كه شناخت گناهان و آموزش راههاى مبارزه با گناهكاران، گناه نيست، بلكه ارتكاب آنها گناه است.

درمورد واژه «لاتكفر»، يكى از سه نكته زير مورد نظر است:

1. آن دو فرشته مى گفتند: مبادا با انجام سحر وافسون، به خدا كفر بورزى.

2. برخى گفته اند: از آنجا كه سحر و جادوگرى در آن زمان بسيار گسترش يافته بود، آموزش سحر، نوعى گرايش به كفر بود و نياموختن آن، نشان ايمان؛ ازاين رو، آن دو فرشته مى گفتند: ما تنها آزمونى براى شما هستيم، مبادا كه سحر بياموزيد، زيرا اين خود، نوعى كفر ورزيدن است. و نظير اين معنا، در آيه شريفه زير نيز آمده است:

«... فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَيْسَ مِنّى ...»(200)

3. به عقيده پاره اى، منظور اين است كه با ياد گرفتن و عمل به آن، به خدايت كفر نورز.

كه به نظر ما، ديدگاه نخست بهتر بنظر مى رسد.

«فيتعلّمون منهما»

امّا آنان از آن دو فرشته [چيزهايى ] مى آموختند

درمورد ضمير «منهما»، بيشتر مفسّران اعتقاد دارند كه منظور، آن دو فرشته اند؛ امّا برخى نيز گفته اند: منظور، سحر و كفر است. و پاره اى نيز برآنند كه منظور، بدل از چيزى است كه آن دو فرشته به مردم آموزش مى دادند و آن عبارت است از نهى از سحر و باطل ساختن آن.

«مايفرّقون به بين المرء و زوجه»

تا به كمك آن، بين مرد و همسرش جدايى افكنند

در اينكه آنان با سحر و افسون، بنياد خانواده ها را متلاشى ساختند، نظرهايى ارائه شده است:

1. عدّه اى مى گويند: منظور اين است كه آنان به كمك افسون، گاه ميان مرد و همسرش مهر و محبّت پديد مى آوردند و گاه كينه توزى و دشمنى، تا به جدايى و ازهم گسيختن خانواده مى انجاميد.

2. گروهى ديگر مى گويند: منظور اين است كه يكى از دو عضو اصلى خانواده - زن يا مرد - را گمراه مى ساختند و به كفر مى كشاندند؛ درنتيجه، درگيرى عقيدتى در خانواده پديد مى آمد و خانواده ازهم مى پاشيد.

3. و پاره اى نيز برآنند كه جادوگران با سخن چينى، آتش درگيرى را ميان زن و مرد شعله ور مى ساختند و آنقدر بر آن مى دميدند تا نظام خانواده ازهم مى گسيخت.

«و ما هم بضارّين به من احد الّا باذن اللَّه»

و آنان جز به فرمان [و خواست ] خدا نمى توانستند به كسى گزند و زيانى برسانند

اين جمله از آيه شريفه، نوعى هشدار به افسونگران است كه: خدا به تبهكارى آنان داناست، و بايد بدانند كه به كيفر گناه خويش خواهند رسيد. همچنين نوعى اعتماد و اميد بخشيدن به انسانهاى باايمان است كه: خداى توانا هر كه را اراده كند، از آفت سحر و افسون دجّالها دور نگه مى دارد و گزند و آسيبى به او نمى رسد و به زيان سحر گرفتار نمى آيد.

«و يتعلّمون ما يضرّهم ولا ينفعهم»

و آنچه را به ايشان زيان و گزند مى رسانيد و برايشان سودى ببار نمى آورد، فرا مى گرفتند

اين آموزش سحر و بكارگيرى آن در راههاى نادرست و ظالمانه، گرچه به پندار آنان منافع زودگذرى در اين جهان براى آنان داشت، اگر درست مى انديشيدند، اين سود، واقعى نبود؛ بويژه آنكه در روز رستاخيز سخت برايشان زيانبار خواهد بود.

«و لقد علموا لمن اشتريه ماله فى الآخرة من خلاقٍ»

و بى گمان جماعت يهود دريافته بودند كه هر كه خريدار اين كالا باشد و به اين شيوه زشت و ظالمانه روى آورد، در آخرت بهره اى از پاداش خدا نخواهد داشت؛ چرا كه اين كار، پشت كردن به كتاب خدا و پيروى از شيطانها و شيطان صفتان، و روى آوردن به سحر و رها كردن مقررّات دينى است.

با اين توضيح، ضمير در «اشتريه» به سحر باز مى گردد.

«و لبئس ما شروا به انفسهم لوكانوا يعلمون»

و براستى چه بد است آنچه خويشتن را دربرابر آن فروختند، اگر براستى مى دانستند!

در تفسير آخرين جمله اين آيه شريفه، نظرهايى ارائه شده است:

1. منظور اين است كه آنان دو گروه بودند: گروه نخست، شيطانها يا يهوديانى كه كتاب خدا را پشت سر افكندند و به آن عمل نكردند؛ و گروه دوّم كسانى كه سحر آموختند و آن را ظالمانه بكار بستند.

2. منظور اين است كه دانا و نادان يك گروه بودند؛ چرا كه آنان مى دانستند كسى كه دين خدا را وانهد و سحر بياموزد و بكار بندد، در روز رستاخيز بهره اى از پاداش نخواهد داشت، امّا در همانحال به چگونگى حرمان از پاداش خدا و عذاب او آگاهى نداشتند.

3. علّت آنكه اين جمله از آيه شريفه پس از اثبات دانش و آگاهى براى آنان، آن را نفى مى كند، اين است كه: آنان براساس آگاهى و دانش خود عمل نكردند، و عالمان بى عمل و كردار شايسته بودند.

پيام آيه شريفه

ازجمله پيامها و درسهاى آيه شريفه اين است كه ميزان درستى يا نادرستى اعمال، هدفهايى است كه درنظر گرفته مى شود؛ بعنوان مثال، اگر فراگيرى سحر و افسون به نيّت مبارزه با آن و افسونگران و برطرف ساختن شبهات و روشن ساختن فرق ميان سحر و اعجاز پيامبران و زدودن آثار شوم آن باشد، هماهنگ با تقوا و ايمان و درستى است و كارى است عادلانه؛ امّا چنانچه به قصد گسترش آن آفت اجتماعى و اخلاقى و بكار گرفتن آن در مسير ظالمانه باشد، كفر به خدا است.

سخنى در حقيقت سحر

درمورد واقعيت سحر، ديدگاهها متفاوت است:

1. مرحوم شيخ مفيد مى فرمايد: سحر نوعى خيالپردازى و به پندار افكندن ماهرانه ديگران است، و نيز رشته اى از رشته هاى سازمان يافته و دقيق و ظريف نيرنگ و فريب است. قرآن به مردم فرمان مى دهد كه از شرّ آن به خدا پناه برند؛ و خداوند يكى از سوره هاى كتاب خود را به آن اختصاص داده و كتابش را پناهگاه و باعث امان از آفتهاى آن اعلان فرموده است.

2. بعضى از مفسّران گفته اند: سحر و افسون نوعى فريب و ظاهرسازى است و واقعيتى براى آن وجود ندارد؛ امّا كسانى كه افسون شده اند، مى پندارند واقعيت دارد.

3. و پاره اى نيز پنداشته اند كه سحر واقعيت دارد و ساحر مى تواند به كمك آن، كارهايى انجام دهد؛ حتّى مى تواند انسانى را بصورت حيوان درآورد.

واقعيت اين است كه ديدگاه اوّل و دوّم به حقيقت نزديكتر، و ديدگاه سوّم بى اساس است؛ چرا كه اگر ساحر و افسونگر براستى آنقدر توان داشته باشند كه بتوانند سودى را براى كسى جلب، و يا زيان و خطرى را از كسى دفع كنند، بى گمان مى توانستند قدرتهاى روزگار و فرمانروايان كشورها را از اريكه قدرت به زير كشند و بر كشورها و ملّتها و گنجهاى روى زمين چيره شوند، درحاليكه در تمامى طول تاريخ بشر نه تنها چنين نبوده كه آنان نگونسارترين انسانها و فاقد هر نوع اقتدار و توانى بوده اند.

از اين رو، برخى از روايات كه گاه عنوان مى دارند پيامبر گرامى اسلام(ص) بزرگمردى بود كه سحر ساحران در او اثر مى نهاد، بطور كامل بى اساس است؛ و چنين دروغى به مانند همان دروغ رسواى كافران درمورد اوست كه مى گفتند: «... اِنْ تَتَّبِعُونَ اِلّا رَجُلَاً مَسْحُورَاً.»(201) (شما تنها از مردى افسون شده پيروى مى كنيد).

«ولو انّهم آمنوا واتّقوا لمثوبةٌ من عنداللَّه خيرٌ لوكانوا يعلمون»

اگر آنان [به خدا] ايمان آورده و پروا پيشه ساخته بودند، بيقين پاداشى كه ازسوى خدا بدست مى آوردند، بهتر بود؛ اگر براستى مى دانستند

منظور آيه شريفه اين است كه اگر يهوديان بجاى آموختن سحر و بكار گرفتن ظالمانه آن، به خدا ايمان مى آوردند و قرآن و آورنده آن را تصديق مى كردند و از نافرمانى خدا - ازجمله افسون و گناه - دورى مى جستند، بيقين پاداشى شايسته ازجانب خدا به آنان ارزانى مى شد.

منظور از «لوكانوا يعلمون» اين است كه اگر مى دانستند حقيقت چيست، در پرتو اين دانايى و آگاهى برايشان روشن مى شد كه پاداش خدا از افسون و افسونگرى بهتر است.

عدّه اى نيز مى گويند: منظور آيه شريفه، برانگيختن آنان به كسب دانش و آگاهى يافتن از پاداش پرشكوه بندگى اوست؛ چه، تنها در آنصورت است كه انسان ايمان مى آورد و پروا پيشه مى سازد.