تفسير مجمع البيان جلد ۱

امين الاسلام طبرسي
ترجمه : علي کرمي

- ۳۸ -


/ سوره بقره / آيه هاى 90 - 87

87. وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ وَ قَفَّيْنا مِنْ بَعْدِهِ بِالرُّسُلِ وَ آ تَيْنا عيسَى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّناتِ وَ اَيَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُس ِ اَفَكُلَّما جائَكُمْ رَسُولٌ بِما لاتَهْوى اَنْفُسُكُمُ اسْتَكْبَرْتُمْ فَفَريقاً كَذَّبْتُمْ وَ فَريقاً تَقْتُلُونَ.

88. وَقالُوا قُلُوبُنا غُلْفٌ بَلْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ بِكُفْرهِمْ فَقَليلَاً ما يُؤْمِنُونَ.

89. وَلَمّا جائَهُمْ كِتابٌ مِنْ عِنْدِاللَّه ِ مُصَدّقٌ لِما مَعَهُمْ وَ كانُوا مِنْ قَبْلُ يَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذينَ كَفَرُوا فَلَمّا جائَهُمْ ماعَرَفُوا كَفَرُوا بِهِ فَلَعْنَةُاللَّهِ عَلَى الْكافِرينَ.

90. بِئْسَمَا اشْتَرَوْا بِهِ اَنْفُسَهُمْ اَنْ يَكْفُرُوا بِما اَنْزَلَ اللَّهُ بَغْياً اَنْ يُنَزِّلَ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ عَلى مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ فَباؤُ بِغَضَبٍ عَلى غَضَبٍ وَ لِلْكافِرينَ عَذابٌ مُهينٌ.

ترجمه

87. و ما به موسى، كتاب [آسمانى تورات ] را داديم، و پس از او پيامبرانى را پشت سر هم فرستاديم، و عيسى فرزند مريم را معجزه هاى روشن بخشيديم، و او را با «روح القدس» تأييد كرديم؛ پس چرا هرگاه پيامبرى [ازسوى خدا] چيزى را كه خوشايندتان نبود براى شما آورد، [دربرابر او] تكبر ورزيديد و درنتيجه، گروهى [از پيامبران خدا] را دروغگو انگاشتيد و گروهى را كشتيد؟!

88. و [آنان از سر خودپرستى و تمسخر] گفتند: «دلهاى ما در غلاف [غفلت ] است.» [از اين رو، چيزى از پيام خدا را درنمى يابيم؛ نه، اينگونه نيست ] بلكه خدا آنان را به كيفر كفرشان لعنت كرده [و از مهر و رحمت خويش دور ساخته ] است؛ [به همين دليل حقيقت را درنمى يابند] پس اندكى ايمان مى آورند.

89. و هنگامى كه ازسوى خدا كتابى - كه تصديق كننده آنچه نزد آنان است - بر ايشان آمد، و [با اينكه ] از ديرباز بر كسانى كه كفر ورزيده بودند [با نويد آمدن آن ]پيروزى مى جستند، امّا زمانى كه آنچه را مى شناختند [و در انتظارش بودند ]برايشان آمد، به آن كفر ورزيدند، [و كتاب و آورنده اش را انكار كردند؛ ]پس لعنت خدا بر كفرگرايان باد.

90. وه كه خويشتن را به چه بد بهايى فروختند كه به آنچه خدا فرو فرستاد، كفر ورزيدند. از سر حسد بر اينكه چرا خدا از فزونبخشى خويش بر هركس از بندگانش كه بخواهد [و آنان را شايسته بنگرد، آياتى ]فرومى فرستد؟ از اين رو به خشمى بر خشم ديگر [از سوى خدا] گرفتار آمدند؛ و كافران عذابى خفّت بار خواهند داشت.

نگرشى بر واژه ها

«قفّينا»: پشت سر يكديگر و ازپى هم روان ساختيم.

«ايّدناه»: او را تأييد كرديم و نيرو بخشيديم.

«بما لاتهوى»: به آنچه خوشايند هواى دل نيست.

غلف»: غلاف، پوشش.

«لعنهم»: آنان را از مهر و رحمت خويش دور ساخت.

«مصدّق»: تصديق كننده، گواهى دهنده بر درستى چيزى.

«يستفتحون»: پيروزى مى جستند.

«بئسما»: وه چه بد است آن چيز.

«اشتروا»: فروختند.

«بغياً»: ازسر رشك و حسد، يا از روى تجاوز و فساد.

تفسير

در اين آيات نيز برخى از نعمتهاى معنوى كه به فرزندان اسرائيل ارزانى شد و آنان ناسپاسى كردند، بيان مى شود: «و لقد آتينا موسى الكتاب و قفّينا من بعده بالرّسل» (و ما به موسى كتاب آسمانى داديم و ازپى او پيامبرانى پشت سرهم فرستاديم).

پيامبرى پس از پيامبر ديگر، به بعثت و هدايت آنان فرمان يافتند تا هر كدام راه و رسم آسمانى پيامبر پيش از خود را پى گيرد و همه مردم را به يكتاپرستى و عمل براساس مقررّات خدا فراخواند. تمامى پيامبرانى كه پس از موسى (ع) تا طلوع مسيح (ع) آمدند، همه و همه پيرو راه و رسم موسى (ع) بودند و فرمان داشتند كه مردم را به تورات و عمل به مقررّات آن فراخوانند.

«و آتينا عيسى بن مريم البيّنات»

و به عيسى پسر مريم دليلهاى روشن و معجزه هاى آشكار بخشيديم؛ معجزاتى چون زنده ساختن مردگان به خواست خدا، شفابخشيدن به كور مادرزاد و يا بيمار گرفتار به مرض پيسى؛ تا در پرتو اين معجزه ها مردم را به توحيد و تقوا فراخواند.

عدّه اى از مفسّران معتقدند كه منظور از «بيّنات»، انجيل مقدّس و مقررّات روشنگر آن است.

«و ايّدناه بروح القدس»

و او را با روح القدس تأييد كرديم

به اعتقاد برخى، منظور از «روح القدس»، جبرئيل است.

در اينكه چرا قرآن فرشته وحى را «روح القدس» ناميده است، ديدگاهها يكسان نيست:

1. بعضى گفته اند بدان دليل كه جبرئيل با آوردن دلايل روشن و معجزات شگرف و روشنگر، دين خدا را زنده مى سازد، همانگونه كه روح جسم را.

2. و برخى گفته اند بدان جهت كه او موجودى روحانى و معنوى است، بسان ديگر فرشتگان؛ امّا اين نام ازسر شرافت و شكوه درمورد او بكار رفته است.

3. پاره اى نيز برآنند كه دليل اين نام براى آن فرشته والامقام اين است كه خدا او را بدون داشتن پدر و مادرى به اراده و خواست خويش هستى بخشيد.

4. و گروهى ديگر از مفسّران گفته اند: منظور از «روح القدس» در آيه شريفه، نه فرشته وحى بلكه انجيل است؛ همانگونه كه درمورد قرآن شريف نيز نام روح بكار رفته است: «وَ كَذلِكَ اَوْحَيْنا اِلَيْكَ رُوحَاً مِنْ اَمْرِنا»(188).

5. و عدّه اى گفته اند: منظور از «روح القدس»، نه فرشته وحى، بلكه نام مقدّسى است كه عيسى (ع) به كمك آن مردگان را به خواست خدا زنده مى ساخت.

6. و دسته اى نيز بر اين عقيده اند كه منظور از «روح القدس» در آيه شريفه، همان روح مقدّسى است كه بر عيسى (ع) دميده شد؛ و اضافه شدن «روح» به نام خداى جهان آفرين، بخاطر شكوه و قداست بخشيدن به مسيح (ع) است؛ درست بسان روح اللَّه، ناقةاللَّه و بيت اللَّه.

امّا به اعتقاد نگارنده، بهترين سخن همان است كه ديدگاه نخست مطرح مى كند.

چرا؟

با اينكه همه پيامبران خدا ازطريق فرشته وحى تأييد و يارى مى شوند، چرا خدا ازميان همه آنان، مسيح (ع) را بطور صريح با اين ويژگى وصف مى كند؟

پاسخ

بدان دليل كه مسيح (ع) براى هدايت قومى بهانه جو فرستاده شد، و از ولادتش تا صعودش به آسمان به خواست خدا، هماره با خطرات و مشكلات و بدانديشيها روبرو بود، و ولادتش نيز به اراده خدا به سبكى خاص و از مادرى تنها انجام پذيرفت؛ و گرنه همه پيامبران خدا، بويژه برترين آنان، پيوسته مورد احترام و تكريم بسيار فرشته وحى بودند، و او به فرمان خدا آنان را در مراحل حسّاس تاريخ يارى مى كرد.

واژه «قدس»

در معناى واژه «قدس» نيز مفسّران نظرهاى متفاوتى ارائه كرده اند:

1. عدّه اى آن را به معناى «طهارت و پاكيزگى» گرفته اند.

2. بعضى آن را «بركت» معنا كرده اند.

3. و برخى نيز آن را از نامهاى مقدّس خدا دانسته اند.

«افكلما جائكم رسولٌ بما لاتهوى انفسكم استكبرتم»

پس چرا هرگاه پيام آورى ازسوى خدا آمد و مقررّات و برنامه هايى براى هدايت و عظمت شما آورد كه با هواى دل و هوسهايتان هماهنگ نبود، تكبّر ورزيديد و سركشى كرديد؟!

و اين يكى از خصلتهاى زشت بعضى از جامعه ها ازجمله يهود است؛ و از آغاز نيز چنين بودند.

«ففريقاً كذّبتم و فريقاً تقتلون»

و آنگاه گروهى از پيامبران را دروغگو انگاشتيد و گروهى را كشتيد

آرى؛ آنان بعضى از پيام آوران بشردوست و نجات بخش را كشتند و برخى همچون مسيح (ع) و محمّد(ص) را نتوانستند از سر راه جنايتهاى خويش بردارند.

و اين شقاوت و جنايت بدان دليل به همه آنان نسبت داده شده است كه گروهى به اين شقاوتها دست يازيدند و ديگران بى تفاوت از كنار آن گذشتند؛ بسيارى نيز خشنود بودند و پليدان حق ستيز را تشويق مى كردند.

«و قالوا قلوبنا غلفٌ»

و گفتند: دلهاى ما در غلاف و پوششى است

اين آيه شريفه نيز ادامه سرگذشت يهود است و ادّعاهاى زشت و عملكرد ناهنجار آنان را ترسيم مى كند. آنان براى نپذيرفتن حق مى گفتند: «دلهاى ما هرگز استعداد و قابليت پذيرش آيات خدا را ندارد؛ از اين رو نويد و هشدارت سودى نخواهد بخشيد».

آنان همانند اين دروغ رسوا، سخنان ديگرى نيز دارند؛ ازجمله:

«... قُلُوبُنا فى اَكِنَّةٍ مِمّاتَدْعُونا اِلَيْهِ وَ فى آذانِنا وَقْرٌ ...»(189)

... دلهاى ما از آنچه تو ما را به سوى آن مى خوانى، سخت در پوشش است و در گوشهاى ما گرانى و سنگينى است...

يكى از دانشمندان مى گويد: «هرگاه به ابزار شناخت و دريافت سازمان وجود انسان همچون دستگاه شنوايى، بينايى، تا دستگاه تعقّل و انديشه، نسبت نادانى داده شود، منظور اين است كه مانع يا موانعى سر راه دريافت درست آنها است»؛ بسان آياتى كه ترسيم شد.

و نيز نظير اين آيه شريفه كه مى فرمايد:

«اَفَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ اَمْ عَلى قُلُوبٍ اَقْفالُها؟»(190)

پس آيا در قرآن نمى انديشند يا بر دلهايشان قفلهاست؟

چرا كه قفل مانع گشوده شدن درب خانه و ورود به اندرون آن است.

و مانند اين آيه شريفه كه:

«لَقالُوا اِنَّما سُكِّرَتْ اَبْصارُنا بَلْ نَحْنُ قَوْمٌ مَسْحُورُون.»(191)

گفتند: ديدگان ما را افسون كرده اند؛ بلكه ما مردمى افسون شده ايم.

و اين آيه شريفه كه:

«الَّذينَ كانَتْ اَعْيُنُهُمْ فى غِطاءٍ عَنْ ذِكْرى وَ كانُوا لايَسْتَطيعُونَ سَمْعَاً.»(192)

آنان كه ديدگانشان از ياد من در پوششى بوده است و توان شنيدن نداشته اند.

همچنين اين آيه شريفه كه:

«... بَلْ هُمْ مِنْها عَمُونَ.»(193)

... بلكه آنان از شناخت و دريافت آن كورند.

اين بود معناى «قلوبنا غلفٌ»، درصورتيكه به همان قرائت مشهور معنا شود؛ امّا اگر «لام» در «غلف» را مضموم تصوّر كنيم، معناى آيه عبارت خواهد بود از: «يهود گفتند: دلهاى ما كانون دانش و شناخت است؛ از اين رو، آياتى را كه ازسوى خدايت آورده اى، اگر براستى قابل درك و شناخت بودند، مى فهميديم.

«بل لعنهم اللَّه بكفرهم»

بلكه خدا آنان را بخاطر كفرشان لعنت كرده [و از رحمت و هدايت خويش دور ساخته ] است

اين فراز از آيه شريفه بيانگر اين حقيقت است كه مطلب آنگونه كه آنها ادّعا مى كنند، نيست؛ بلكه آنان بخاطر حق ستيزيشان از رحمت خدا و هدايت او دور شده اند و خدا آنان را مطرود ساخته است.

«فقليلاً مايؤمنون»

پس اندكى ايمان مى آورند

در تفسير اين جمله، برخى گفته اند: منظور اين است كه ايمان آنان به سبب زيرپانهادن دستورهاى تورات و نويدهاى آن درمورد پيامبر اسلام(ص)، ناچيز است؛ گرچه مدّعى شناخت خدا و صفات او، و ايمان به معاد باشند.

امّا محقّقان معتقدند منظور اين است كه آنان از اساس ايمان ندارند.

و عدّه اى نيز گفته اند: واژه «قليلاً» ممكن است بعنوان حال آمده باشد؛ در اينصورت معناى آيه چنين مى شود كه: جز چند نفرى از آنان، همچون عبداللَّه بن سلام و يارانش، ايمان ندارند.

پاسخ به جبرگرايان

آخرين نكته در آيه شريفه اين است كه انسان را در گفتار و كردارش صاحب اراده و اختيار و انتخاب مى شناسد، و پندار جبرگرايان را - كه در پديدآمدن گفتار و كردار، اراده انسان را مؤثّر نمى دانند - مردود اعلان مى كند؛ چرا كه ادّعاى پوچ يهود، همان پندار جبرگرايان است، و پاسخ قرآن، بر بى اساس بودن اين پندار دلالت دارد. آنان مى گفتند: دلهاى ما در غلاف غفلت است؛ از اين رو، چيزى از پيام خدا را درنمى يابيم. و آيه شريفه بروشنى پاسخ مى دهد كه: نه، هرگز! بلكه آنان بخاطر كفرشان لعن و از رحمت و هدايت خدا دور شدند؛ و اين ثمره شوم، عملكرد زشت آنان بود.

«و لمّا جائهم كتابٌ من عنداللَّه مصدّقٌ لما معهم»

و وقتى كتابى از نزد خدا براى آنان آمد كه آنچه را با آنان است، تصديق مى كند، باآنكه آنان پيش از اين با نويدِ آمدنِ آن بر كسانى كه كفر ورزيده اند پيروزى مى جستند، امّا آنگاه كه آنچه را و آنكه را مى شناختند، به سويشان آمد، به آن و آورنده اش كفر ورزيدند.

شأن نزول اين آيه شريفه

در شأن نزول اين آيه شريفه، از ابن عبّاس نقل كرده اند كه:

پيش از درخشيدن خورشيد جهان افروز اسلام و بعثت پيامبر(ص)، يهود براى شرك گرايان اوس و خزرج، پيوسته از آمدن آن حضرت سخن مى گفتند و ضمن بيان ويژگيهاى آخرين پيامبر از كتاب آسمانى خويش، نويدِ آمدنش را كه از تورات دريافت كرده بودند، به همه مى دادند؛ امّا پس از آمدن پيامبر (ص)، ازسر رشك و جاه طلبى، راه حق ستيزى را برگزيدند.

دو تن از سران اوس و خزرج كه ايمان آورده بودند، به آنان گفتند: اى گروه يهود! از خدا بترسيد و به محمّد(ص) ايمان آوريد؛ شما كه در گذشته آمدن آن حضرت را مايه پيروزى خود دربرابر جناح شرك اعلان مى كرديد و ما مشرك بوديم، اينك چگونه در جبهه شرك درغلطيده ايد؟!

عدّه اى از آنان مى گفتند: اين پيامبر چيزى كه ما را قانع كند همان آخرين پيامبر خداست، با خود نياورده است.

و درست در همين هنگام بود كه اين آيه شريفه فرود آمد.

از حضرت صادق (ع) نيز در اين مورد آورده اند كه:

يهود با تلاوت كتاب آسمانى خويش دريافته بودند كه موقعيت و جايگاه هجرت محمّد(ص) - آخرين و برترين پيام آور خدا - در ميان كوه «احد» و «عير» است، از اين رو، از سرزمين خود كوچ كردند و در آنجا فرود آمدند و بصورت سه گروه در «خيبر»، «فدك» و «تيما»، بساط زندگى پهن كردند، بدان اميد كه با ظهور اسلام و پيامبر، به او ايمان آورند. گروهى به نمايندگى از آنان باز هم به جستجو پرداختند، تا اينكه با يارى گرفتن از شترداران عرب، نقطه مورد نظر را در مدينه يافتند؛ آنگاه طى نامه هايى به سه گروه نوشتند كه ما با پيدا كردن مكان دقيق هجرت پيامبر، به رستگارى بزرگى نائل آمده ايم؛ شما نيز به سوى مدينه بياييد تا دست در دست هم به انتظار بعثت و هجرت پيامبرى كه نويدش را دريافت داشته ايم، بنشينيم. امّا همدينانشان پاسخ دادند كه ما در اين نقاطى كه فرود آمده ايم، ديگر بساط زندگى گسترده ايم و كوچ دوباره ما مشكل است؛ علاوه بر اين، فاصله بسيارى هم با شما نداريم و با آمدن آن حضرت، بسرعت به سوى شما خواهيم شتافت. و بدينسان، گروهى ديگر در مدينه اقامت گزيدند.

كارگزاران حكومت «يمن» بعد از آگاهى از استقرار يهود در مدينه و اطراف آن، آنان را محاصره كردند. يهود پس از آنكه از پادشاه يمن شكست خوردند، از او امان خواستند؛ سپس دليل هجرت خود را شرح دادند و گفتند كه اينجا جايگاه هجرت برترين و آخرين پيام آور خداست. پادشاه يمن پس از شنيدن اين مطلب، گروهى از اسيران يهود را آزاد ساخت به اين شرط كه با آمدن پيامبر اسلام(ص)، به يارى او برخيزند.

بعد از آنكه يهود در مدينه مستقر شدند، دو گروه «اوس» و «خزرج» كه شرك گرا و بت پرست بودند، گاه و بيگاه به اموال و امكانات آنان دست درازى مى كردند؛ و يهوديان چون دربرابر آنان قدرت دفاع نداشتند، مى گفتند: به خواست خدا و با ظهور محمّد(ص)، ما بر شما پيروز خواهيم شد و دست شما را از مال و اموال و شهر و ديار خويش كوتاه خواهيم كرد. امّا شگفتا كه پس از آمدن پيامبر(ص) به مدينه، شرك گرايان به او ايمان آوردند و گروه بزرگ انصار را تشكيل دادند، امّا يهوديان راه حق ستيزى را درپيش گرفتند. و اين همان چيزى است كه آيه شريفه آن را ترسيم مى كند.

درمورد تأييدشدن كتابهاى آسمانى پيشين ازطريق آخرين كتاب آسمانى، چند نظر قابل ذكر است:

1. ممكن است منظور اين باشد كه قرآن شريف نويد آمدن آخرين پيامبر را كه در تورات و انجيل آمده است، و نيز نشانه هاى آن حضرت در آنها را تأييد مى كند.

2. همچنين ممكن است منظور اين باشد كه قرآن، آسمانى بودن اصل تورات و انجيل را گواهى مى كند.

3. و ممكن است هر دو نظر و هر دو احتمال، مورد نظر قرآن باشد.

«و كانوا من قبل يستفتحون على الّذين كفروا»

در معناى واژه «استفتاح»، ديدگاههاى متفاوتى وجود دارد:

1. عدّه اى معتقدند كه منظور از آن، يارى خواستن و طلب پيروزى از خداست، به گونه اى كه آنان در پيكارهاى خويش مى گفتند:

بار خدايا: به مقام والاى پيامبر امّى كه نويد برانگيخته شدن او را داده اى، ما را يارى فرما.

و بدينسان، از خدا يارى مى خواستند.

2. گروهى بر اين اعتقادند كه منظور آن است كه يهود به شرك گرايان مى گفتند: سرانجام آخرين پيام آور خدا خواهد آمد و ما را بر شما مشركان پيروز خواهد ساخت.

3. و پاره اى از دانشمندان نيز گفته اند: منظور اين است كه جماعت يهود از بزرگان خويش درمورد ويژگيها و نشانه هاى آخرين پيامبر پرس و جو مى كردند. و آنان نيز آنچه را درباره آن حضرت در تورات يافته بودند، براى مردم بيان مى كردند.

4. دسته اى نيز واژه «استفتاح» را به معناى «محاكمه» گرفته و گفته اند : منظور اين است كه يهوديان از خدا مى خواستند آنان و شرك گرايان عرب را محاكمه كند تا روشن شود كه آنها در گفتار خويش بر آمدن پيامبر راستگو هستند.

شايان ذكر است كه اين واژه در برخى از اشعار عرب به مفهوم «محاكمه» آمده است؛ ازجمله:

«اَلاَ اَبْلِغْ بَنى عُصْمٍ رَسُولَاً

فَاِنّى عَنْ فُتَاَحْتِكُمْ غَنِىٌّ»

«فلمّا جائهم ماعرفوا كفروا به فلعنةاللَّه على الكافرين»

امّا هنگامى كه آنچه را مى شناختند و در انتظارش بودند، برايشان آمد، ازسر حسد و جاه طلبى و دشمنى، به آن كفر ورزيدند؛ پس لعنت خدا بر كفرگرايان باد.

«بئسمااشتروا به انفسهم ان يكفروا بما انزل اللَّه»

وه كه خويشتن را به چه بد بهايى فروختند آنگاه كه [از روى حسد و جاه طلبى،] به آنچه خدا فروفرستاد، كفر ورزيدند

و بدينسان، خدا آنان را بخاطر دنياطلبى و مقام پرستى و فروختن آخرت به دنياى زودگذر، زير باران نكوهش و هشدار مى گيرد و كفرورزيدن آنان را به قرآن و آورنده اش، پس از آمدن آن همه نويدها در كتابهاى آسمانى، و پس از آن همه انتظاربردنها، بشدّت محكوم مى كند.

چگونه؟

در اين آيه شريفه، گويى سخن از نوعى معامله و داد و ستد است. پرسشى كه در اينجا مطرح است، اين است كه يهود چگونه خود را دربرابر كفر فروختند؛ و عنوان معامله در اين مورد چگونه است؟

پاسخ

داد و ستد و خريد و فروش عبارت است از اينكه مالك آنچه را كه ملك خويش است، از زير سلطه و تصرّف خود خارج مى سازد و به ديگرى وامى گذارد؛ و درمقابل، بهاى آن را دريافت مى دارد. اصل معامله اين است؛ امّا اين عنوان بطور مجاز دربرابر هر كار خوب يا بدى كه فرد يا گروهى انجام دهند و به ازاى آن چيزى دريافت دارند نيز بكار مى رود. و از آن جهت كه يهود دربرابر كفرورزيدن به قرآن و انكار ظالمانه پيامبر(ص)، نابودى و عذاب را براى خويش فراهم آوردند، خداى جهان آفرين مى فرمايد: راستى كه آنچه را بجاى پاداش پرشكوه خدا در مقابل ايمان به او و بنده برگزيده اش محمّد(ص) و كتاب آسمانى او قرآن شريف، بدست آوردند و با كفر به آنها، دوزخ را براى خويش خريدند، چقدر زشت و سهمگين است!

نظير اين داد و ستد و معامله زشت و زيانبار، درمورد اهل كتاب هم آمده است؛ آنجا كه مى فرمايد:

«اَلَمْ تَرَ اِلَى الَّذينَ اُوتُوا نَصيباً مِنَ الْكِتابِ يُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَالطّاغُوتِ وَ يَقُولُونَ لِلَّذينَ كَفَرُوا هؤُلاءِ اَهْدى مِنَ الَّذينَ آمَنُوا سَبيلَاً. اُولئِكَ الَّذينَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ...»(194)

آيا آنان را كه بهره اى از كتاب داده شده اند، نديده اى كه به جبت و طاغوت ايمان مى آورند و درمورد كفرگرايان مى گويند: «راه اينان از راه مؤمنان به هدايت نزديكتر است». اينان همان كسانى هستند كه خدا لعنتشان كرده است.

«بغياً ان ينزّل اللَّه من فضله على من يشاء من عباده»

اين حسدورزى آنان به پيامبر اسلام(ص)، آفت جانشان شد؛ و آنان به آن حضرت كفر ورزيدند با اين بهانه و پندار احمقانه كه چرا آخرين پيامبر خدا(ص) از تبار فرزندان اسرائيل نيست و از نوادگان اسماعيل است؟

عدّه اى معتقدند كه معناى «بغياً» اين است كه آنان چيزى را مى خواستند كه سزاوارش نبودند؛ به عبارت ديگر، اين واژه به معناى ظلم آمده است.

به هرحال، اين پندار خودپرستانه يهود در حالى بود كه خوب مى دانستند خدا از روى فضل و رحمت خويش، آيات خود را بر هركس از بندگانش كه بخواهد، فرو مى فرستد و او را به سفارت خويش برمى گزيند؛ و اين به خواست ديگران نيست.

«فباؤ بغضبٍ»

يهوديان كه ظهور آخرين پيامبر خدا محمّد(ص) را مايه پيروزى و نجات خود دربرابر شرك گرايان و دشمنان عنوان مى ساختند و آمدنش را نويد مى دادند، بعد از آنكه آن وجود گرانمايه فرمان بعثت يافت، راه ارتداد و انكار را درپيش گرفتند، و درحقيقت به خشم خدا بازگشتند؛ چرا كه انسان با گرايش به كفر و شرك، درخور خشم خدا مى شود.

بعضى از دانشوران گفته اند: معناى «باؤ بغضبٍ» اين است كه آنان با عملكرد زشت خود، سزاوار لعنت خدا شدند.

و برخى ديگر گفته اند: منظور اين است كه آنان خشم خدا را براى خويش خريدند، و مستوجب آن بودن را خود گواهى كردند.

«على غضبٍ»

در تفسير اين جمله از آيه شريفه، نظرها گوناگون است:

1. بعضى گفته اند: خشم نخست، هنگامى بود كه يهود پيش از بعثت پيامبر(ص)، تورات را تحريف كردند؛ و خشم دوّم، زمانى كه پس از بعثت آن گرانمايه عصرها و نسلها، به كفرورزيدن به او و كتاب آسمانيش پرداختند.

2. و برخى نيز گفته اند: منظور از خشم نخست، آنگاه است كه به گوساله پرستى روى آوردند و خشم دوّم، هنگامى است كه آخرين پيام آور خدا را انكار كردند.

3. عدّه اى از دانشمندان بر اين عقيده اند كه خشم نخست خدا بر يهوديان، پس از انكار عيسى (ع) بود و خشم دوّم پس از انكار محمّد(ص).

4. امّا گروهى نيز بر اين انديشه اند كه اين جمله از آيه شريفه و اين تعبير، نوعى مبالغه است و بيانگر اين حقيقت كه خشم خدا هماره برآنان مى بارد تا آنگاه كه از كفر و ارتجاعى كه بدان روى آورده اند، بازگردند و به توحيد و عدالت روى آورند.

«وللكافرين عذابٌ مهينٌ»

و براى كفرگرايان، عذابى خفّت بار خواهد بود

آرى؛ براى آنان كه رسالت پيامبر اسلام(ص) را آگاهانه انكار كردند، يا در دنيا و يا در آخرت، عذابى خوار كننده خواهد بود.

واژه «مهين» عبارت است از عاملى كه فرد يا گروهى را لباس ذلّت بپوشاند و خوار سازد، به گونه اى كه گرفتار به آن، ديگر عزيز و سرفراز نشود.