تفسير مجمع البيان جلد ۱

امين الاسلام طبرسي
ترجمه : علي کرمي

- ۳۰ -


/ سوره بقره / آيه هاى 60 - 58

58. وَ اِذْ قُلْنَاادْخُلُوا هذِهِ الْقَرْيَةَ فَكُلُوا مِنْها حَيْثُ شِئْتُمْ رَغَدَاً وَادْخُلُوا الْبابَ سُجَّدَاً وَ قُولُوا حِطَّةٌ نَغْفِرْ لَكُمْ خَطاياكُمْ وَ سَنَزيدُالْمُحْسِنينَ.

59. فَبَدَّلَ الَّذينَ ظَلَمُوا قَوْلاً غَيْرَالَّذى قيلَ لَهُمْ فَاَنْزَلْنا عَلَى الَّذينَ ظَلَمُوا رِجْزَاً مِنَ السَّماءِ بِما كانوُا يَفْسُقُونَ.

60. وَ اِذاسْتَسْقى مُوسى لِقَوْمِهِ فَقُلْنَااضْرِبْ بِعَصاكَ الْحَجَرَ فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَيْنَاً قَدْ عَلِمَ كُلُّ اُناس ٍ مَشْرَبَهُمْ كُلُوا وَاشْرَبُوا مِنْ رِزْقِ اللّهِ وَلاتَعْثَوْا فِى الْاَرْض ِ مُفْسِدينَ.

ترجمه

58. و [نيز بياد آوريد] هنگامى را كه گفتيم: به اين شهر وارد شويد، و از [نعمتهاى گوناگون ] آن هرجا كه خواستيد، به فراوانى بخوريد، و از درِ [عبادتگاهِ بيت المقدّس ] سجده كنان وارد شويد، و بگوييد: «بارخدايا! گناهان ما را بريز»؛ تا ما لغزشهاى شما را بيامرزيم، و [پاداش ]نيكوكاران را خواهيم افزود.

59. امّا كسانى كه ستم كرده بودند، [اين گفتار را] به گفتارى غير از آنچه به آنان گفته شده بود، تبديل ساختند. پس ما [نيز] بر آنان كه ستم كردند، به كيفر اينكه نافرمانى پيشه ساخته بودند، عذابى [تكان دهنده ]از آسمان فرو فرستاديم.

60. و [نيز] هنگامى را كه موسى براى قوم خود به جستجوى آب برآمد؛ پس [ به او ]گفتيم: «با عصاى خويش بر آن تخته سنگ بزن». آنگاه [به خواست ما ]دوازده چشمه از آن جوشيدن آغاز كرد؛ [درست به شمار گروههاى آن قوم، به گونه اى كه ] هر گروهى آبشخور [ويژه ]خويش را مى شناخت. [و به آنان پيام داديم كه:] «از روزى خدا بخوريد و بياشاميد، و در زمين سر به تبهكارى [و تباه آفرينى و گسترش آن ]برمداريد.»

نگرشى بر واژه ها

«ادخلوا»: وارد شويد.

«قريه»: دهكده، سرزمين، شهر؛ و در آيه شريفه، منظور بيت المقدّس است.

«حطّه»: مصدر است بسان «ردّه» و «جدّه»؛ و به معناى «بار برزمين نهادن»، «فرودآمدن از بلندى» و «فروريختن گناهان و لغزشها» نيز آمده است.

«نغفر» از «غفران» به معناى «پوشانيدن و آمرزيدن» گناهان گرفته شده است؛ و بدان جهت كه خدا گناه را زير پرده مهر و لطف و كرامت مى پوشاند، اين واژه - به معناى «مى آمرزيم» - بكار رفته است.

به «كلاه» هم كه سر را مى پوشاند، به همين تناسب «مغفر» گفته مى شود.

«خطايا» جمع «خطيئه» به معناى «گناه از روى اراده و اختيار» است. اين واژه با واژه هاى «معصيت» و «زلّت» هم معنا است.

«محسنين» از واژه «احسان» به معناى «نيكى» گرفته شده است؛ و به نيكوكاران و شايسته كرداران گفته مى شود.

«تبديل» به معناى «تغيير و جايگزينى چيزى با چيز ديگر» است.

«رجز» به كسر «راء» به معناى «عذاب نكبت بار» و «پليدى»، و به ضم «راء» به معناى «بت پرستى» است.

«يفسقون» از فسق به معناى «بيرون رفتن از عقيده صحيح و فرمانبردارى خدا» برگرفته شده است.

«استسقاء» به معناى «پى جويى از آب و سيراب شدن» است.

«انفجرت» از مادّه «فجر» به معناى «شكافتن» گرفته شده است؛ و واژه «انبجاس» به مفهوم «جوشيدن و بيرون جستن تدريجى و اندك اندك آب»، اخصّ از «انفجار» است. با اين بيان، نخست «انبجاس» است و در مرحله بعد «انفجار».

«عين» از واژه هايى است كه مفاهيم گوناگونى دارد؛ امّا در اينجا به معناى «چشمه» است.

«لاتعثوا» از واژه «عثاء» به معناى «شدّت تباهى و سركشى» گرفته شده و در اينجا بصورت نهى آمده است.

تفسير

اكثر قريب به اتّفاق مفسّران بر اين باورند كه منظور از «قريه» در آيه شريفه، «بيت المقدّس» است. اين ديدگاه را آيه شريفه زير نيز تأييد مى كند:

«يا قَوْمِ ادْخُلُواالْاَرْضَ الْمُقَدَّسَةَالَّتى كَتَبَ اللَّهُ لَكُمْ...»(167)

هان اى قوم من! به سرزمين مقدسى كه خدا براى شما مقرّر داشته است، وارد شويد...

امّا برخى نيز گفته اند كه منظور از «قريه» در اين آيه شريفه، «اريحا» است؛ كه روستايى نزديك بيت المقدّس بود و در آنجا بازماندگانى از قوم «عاد» زندگى مى كردند.

در اين آيات نيز روى سخن قرآن شريف، بنى اسرائيل است؛ مى فرمايد:

بياد آوريد هنگامى را كه به شما گفتيم به اين شهر وارد شويد؛ و از نعمتهاى گوناگون آن هرجا كه خواستيد، به فراوانى بخوريد: «ادخلوا هذه القريه فكلوا منها حيث شئتم رغداً».

به باور مفسّران، اين تعبير نشانگر اين حقيقت است كه اگر به اين شهر وارد شويد و بيدادگران حاكم را ازپا درآوريد، همه غنايم و ثروتهاى آنان بر شما روا خواهد بود.

«و ادخلواالباب»

در اينكه بنى اسرائيل فرمان داشتند از كدامين در وارد شهر شوند، ديدگاهها متفاوت است:

1. عدّه اى گفته اند آنان فرمان يافته بودند كه از درِ هشتم كه درِ «حطّه» بود، وارد شوند.

2. برخى گفته اند از درِ «قبّه» كه موسى(ع) بدان سو نماز مى گزارد.

3. و پاره اى گفته اند درِ قريه اى كه دستور يافتند بدان وارد شوند.

به نظر ما، ديدگاه دوّم به آيه شريفه نزديكتر است؛ چرا كه ظاهر آيه بعد - «فبدّل الّذين ظلموا قولاً غيرالّذى قيل لهم...» - اين است كه آنان پس از فرمان موسى(ع)، آنگونه كه بايد، انجام وظيفه نكردند.

«سُجّداً»

به عقيده بعضى، اين واژه به معناى ورود به آن شهر در حالت تواضع و خشوع دربرابر خداست؛ و به باور برخى، ورود در حال خميدگى است كه نشانگر فروتنى و بندگى است؛ و پاره اى نيز گفته اند منظور اين است كه «خاضعانه وارد شهر شويد و آنگاه خدا را به شكرانه اين نعمت سپاس گزاريد».

«حطّة»

اين واژه را به صورتهاى گوناگون معنا كرده اند كه درنهايت، همه به يك حقيقت برمى گردند؛ براى نمونه:

1. بيشتر مفسّران مى گويند: معناى آن اين است كه «خدايا! گناهان ما را فرو ريز و ما را مورد بخشايش خويش قرار ده».

2. دسته اى در معناى آن گفته اند: دستور يافتند كه بگويند «اين فرمان حق است».

3. و پاره اى نيز آن را بدينصورت معنا كرده اند: آنان فرمان يافتند كه بگويند «لا اله الّااللَّه»؛ كه خود باعث آمرزش گناهان آنان مى شد. و از آنجا كه همه اينها آمرزش گناهان آنان را بدنبال داشت، به «حطّه» تعبير شده است.

از پنجمين امام نور (ع) در اين مورد نقل كرده اند كه فرمود:

«نحن باب حطّتكم.»

ماييم باب رحمت، بخشايش و آمرزش اين امّت.

«نغفرلكم خطاياكم و سنزيدالمحسنين»

گناهان شما را مورد بخشايش قرار مى دهيم و بر پاداش نيكو كرداران مى افزاييم.

«فبدّل الّذين ظلموا قولاً غيرالّذى قيل لهم»

امّا كسانى كه ستم كردند، فرمان خدا را تغيير دادند و غير از آن گفتارى كه بايد مى گفتند، بر زبان راندند [بجاى «حطّه» به تمسخر «حنطه» (گندم) گفتند]؛ و نيز فرمان داشتند كه خاضعانه و در حال خميدگى و ركوع از دروازه شهر وارد شوند، امّا با اين دستور نيز به مخالفت برخاستند.

«فانزلنا على الّذين ظلموا رجزاً من السّماء»

پس ما [نيز] بر آنان كه ستم كردند و به آنچه فرمان يافته بودند عمل نكردند و آن را تحريف كردند، عذابى نكبت بار و عبرت انگيز از آسمان فرو فرستاديم.

«بما كانوا يفسقون»

بدان سبب كه گناه مى كردند و از فرمان خدا بيرون مى رفتند

درمورد اين عذاب، برخى گفته اند كه براثر بيمارى طاعون، در يك شبانه روز 24 هزار نفر از بزرگان و سالخوردگانشان به كام مرگ فرو رفتند؛ و با اين تلفات سنگين از بزرگان وظيفه نشناس، دانش و فرهنگ درميان آنان به افول گراييد و بندگى و تقوا و عبادت خدا، كمرنگ شد و آنان براثر گناه و بيدادگريشان، به نگونسارى درغلطيدند.

«و اذاستسقى موسى لقومه»

بازهم در اينجا روى سخن با بنى اسرائيل است؛ مى فرمايد:

و [بياد آوريد] آنگاه را كه موسى براى قوم خويش آب خواست.

از آنجا كه روشن است آن پيامبر بزرگ خدا از پروردگارش آب خواست، واژه معادل عربى «پروردگار» در اين فراز از آيه شريفه نيامده و اين مطلب از ادامه آيه نيز دريافت مى شود.

«فقلنا اضرب بعصاك الحجر»

به او گفتيم عصاى خويش را به سنگ بزن

منظور از «قوم» در اين آيه شريفه، همان بنى اسرائيل است؛ و تقاضاى موسى (ع) براى آب نيز به هنگام سرگردانى آنان در آن بيابان بود. آنها به موسى (ع) شكايت بردند و او هم از خدا درخواست آب كرد؛ و آنگاه پيام آمد كه عصاى خويش را بر تخته سنگ بزن تا دوازده چشمه جارى شود.

«فانفجرت منه اثنتاعشرة عيناً»

و آنگاه به خواست ما، دوازده چشمه از آن سنگ جوشيد

در اين آيه شريفه، معجزه بزرگى كه ذكر آن رفت، با واژه «انفجرت» بيان شده؛ امّا در آيه و سوره ديگرى از قرآن، با واژه «انبجست» آمده است:

«... و اَوْحَيْنا اِلى مُوسى اِذِاسْتَسْقاهُ قَوْمُهُ اَنِ اضْرِبْ بِعَصاكَ الْحَجَرَ فَاَنْبَجَسَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةً عَيْنَاً ...»(168)

... و به موسى وحى كرديم كه عصاى خود را بر سنگ بزند. [و چون زد،] دوازده چشمه آب از آن جارى شد...

برخى از دانشمندان برآنند كه اين دو واژه هيچ تفاوتى در مفهوم با هم ندارند. امّا عدّه اى ديگر، آن دو را ازجهت معنا اندكى با هم متفاوت مى دانند (كه نمونه اى از آن در قسمت نگرشى بر واژه ها، ازنظر شما گذشت). و بنظر مى رسد همين ديدگاه درست باشد؛ چرا كه «انبجاس» در مرتبه اى كمتر از انفجار است.

اينك كه اين ديدگاه را پذيرفتيم، بايد بگوييم كه چرا اين حقيقت در داستان موسى (ع) با دو تعبير آمده است؟

در پاسخ به اين پرسش، سه نظر ارائه شده است:

1. قرآن در اين داستان، دو واقعيت را بيان مى كند: نخست اينكه موسى (ع) عصا را بر سنگ زد و آب اندك اندك جستن آغاز كرد؛ و پس از اين مرحله، سنگ شكافته شد و انفجار پديد آمد.

2. آب در حالت عادّى كه قوم تا اين اندازه به آن نياز نداشتند، كمى مى جوشيد، و اين جستن به «انبجاس» تعبير شده است؛ امّا هنگامى كه مردم نياز مبرمى به آن پيدا كردند، به حالت انفجار مى جوشيد و بيرون مى ريخت.

3. هنگامى كه آن سنگ را از جايى به جاى ديگر انتقال مى دادند، در طول انتقال، اندك آبى از آن جستن مى كرد؛ امّا هنگامى كه در نقطه مورد نظر قرار مى گرفت، جوشيدن آن آغاز مى شد.

«قد علم كلّ اناس ٍ مشربهم»

هرگروه و نژاد از آنان، چشمه و آبشخور خويش را مى شناخت.

«كلوا و اشربوا من رزق اللَّه»

[پيام داديم كه:] از روزى خدا بخوريد و بياشاميد.

«ولا تعثوا فى الارض مفسدين»

و در روى زمين، سر به تباهى و تبهكارى برنداريد.

يك پرسش دستورى: چنانكه گذشت، واژه «تعثوا» به معناى «كوشش در تبهكارى» است؛ و با آمدن علامت نهى بر سر آن، معنايش اين مى شود كه: «در تبهكارى و فساد مكوشيد». از سوى ديگر، واژه «مفسدين» نيز كه به معناى «تبهكاران» است، در اين آيه شريفه آمده است. دليل تكرار يك حقيقت با دو واژه چيست؟

پاسخ: اين دو واژه، تفاوت ظريفى با يكديگر دارند: واژه نخست به معناى «تلاش و كوشش در تبهكارى» است، و واژه دوّم فقط به معناى «تبهكارى». امّا ممكن است آمدن اين دو واژه با هم، بيانگر اين حقيقت باشد كه عملكرد بنى اسرائيل دو وجه داشت: يكى صورت و چهره فريبكارانه ظاهرى و برونى و ديگرى سيماى باطنى و درونى.

واژه نخست آنان را از فساد و تبهكارى ظاهرى نهى مى كند، و واژه دوّم از تباهى و فساد درونى.