تفسير مجمع البيان جلد ۱

امين الاسلام طبرسي
ترجمه : علي کرمي

- ۲۵ -


/ سوره بقره / آيه هاى 46 - 45

45. وَاسْتَعينُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلوةِ وَ اِنَّها لَكَبيرَةٌ اِلّا عَلَى الْخاشِعينَ.

46. اَلَّذينَ يَظُنُّونَ اَنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ وَ اَنَّهُمْ اِلَيْهِ راجِعُونَ.

ترجمه

45. از شكيبايى و نماز يارى بجوييد؛ و راستى كه اين [كار ]جز بر فروتنان، [بس ] گران است.

46. همانها كه يقين دارند با پروردگار خويش ديدار خواهند كرد و به سوى او باز خواهند گشت.

نگرشى بر واژه ها

«صبر» به معناى «خويشتندارى از هواها و هوسها»، «خوددارى از ارضاى تمايلات و خواسته ها»، و «شكيبايى ورزيدن» است. شكيبايى بر مصيبت نيز به اين معنا است كه فرد مصيبت زده خود را از بيتابى و بيقرارى باز مى دارد؛ و نيز به همين جهت است كه ماه رمضان را كه ماه خوددارى از خواسته هاى نفسانى است، ماه صبر و شكيبايى ناميده اند.

«خشوع» به معناى «فروتنى» است. اين واژه، با واژه هايى چون «خضوع»، «تذلّل» و «إخبات»، تقريباً هم معنا است؛ جز اينكه «خضوع» با بدن، و «خشوع» با صدا انجام مى گيرد. قرآن مى فرمايد: «خاشِعَةً اَبْصارُهُمْ...»(137) (ديدگانشان فرو افتاده است ...). و نيز مى فرمايد: «وَ خَشَعَتِ الْاَصْواتُ لِلرَّحْمن ِ ...»(138) (و صداها دربرابر خداى مهربان به خشوع مى گرايد).

دربرابر «خشوع» يا معادل فارسى آن ، «فروتنى»، آفت و بيمارى تكبّر قرار دارد؛ و واژه «تكبّر» نيز دربرابر واژه «خشوع» بكار مى رود.

«ظنّ» به معناى «گمان»، «علم» و گاه «يقين» است. «ظنّ» به مرحله اى گفته مى شود كه مطلب در ذهن و صفحه مغز و انديشه انسان پديدار مى شود و مى گذرد و كم كم جا باز مى كند و برآن چيره مى شود.

«ملاقات» به معناى «روبروشدن» و «بهم رسيدن» است؛ و به برخورد دو خط، «تلاقى» مى گويند.

«رجوع» به معناى «بازگشت به حالت نخست يا جاى نخست» است.

شأن نزول

در شأن نزول آيه شريفه نخست اين بحث - آيه 45 - برخى بر اين باورند كه: روى سخن اين آيه، مردم مسلمان است، نه يهوديان يا مسيحيان؛ امّا عدّه اى ديگر معتقدند كه خطاب آيه، همچنان اهل كتاب است، چرا كه آيات پيش و پس از آن خود نشانگر اين ديدگاه است. با اين وصف، در درجه بعد، همه ايمان آوردگان مخاطب قرار مى گيرند و روى سخن با همه است. به نظر نگارنده، دليلى براى اختصاص دادن اين آيه وجود ندارد و حق اين است كه همگان را دربرگيرد.

تفسير

مفسّرانى كه روى سخن اوّلين آيه شريفه اين بحث - آيه 45 - را متوجّه يهود مى دانند، مى گويند: جاه طلبى و عشق به قدرت، پاى بست دانشمندان يهود شد. اين عامل به آنان اجازه نمى داد تا به آخرين پيامبر و آخرين پيام آسمانى كه به حقّانيت آن آگاه بودند، ايمان آورند؛ چرا كه مى ترسيدند رياست خويش را ازدست بدهند. از اين رو، خدا به آنان هشدار مى دهد كه: براى وفا به عهدى كه در تورات با شما بستم، بايد مرا اطاعت كنيد و از گناهان و زشتيها دست بشوييد و دربرابر آخرين پيامبر برگزيده ام - محمّد (ص) - سر تسليم فرود آوريد؛ و در همه اين فراز و نشيبها، از شكيبايى و نماز كمك گيريد.

از امامان نور (ع) نقل كرده اند كه منظور از «صبر» در اين آيه شريفه، روزه است. با اين بيان، در علّت يارى گرفتن از روزه مى توان گفت كه روزه هواى دل و آفت طمع و حرص و آز را بشدّت تضعيف مى كند و گاه ازميان برمى دارد؛ همانگونه كه در روايت آمده است: «الصّوم و جاءٌ» (روزه، شهوت را سخت كنترل مى كند). و مددجستن از نماز نيز بدان دليل است كه سراسر آن، توجّه انسان را به معنويّت و ارزشهاى والاى انسانى جلب مى كند؛ او را با خدا مرتبط مى سازد و همانگونه كه قرآن مى فرمايد، انسان را از زشتيها و نارواها و ضدّ ارزشها باز مى دارد و به او سخت هشدار مى دهد: «اِنَ الصَّلوة تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَالْمُنْكِرَ ...»(139).

ازسوى ديگر، انسان با نماز و فروتنى دربرابر خدا به جايى مى رسد كه عشق به رياست و قدرت از دل او زدوده مى شود و شيفته معنويّت و شكوه واقعى مى گردد؛ بنابراين، نماز در راه وفاى به عهد با خدا نيز كمك خوبى است.

از اين ديدگاه است كه در زندگى پيشواى گرانقدر توحيد مى بينيم كه هرگاه امواج اندوه و گرفتارى بر گستره قلب پاك او هجوم مى برد، به نماز برمى خاست و به كمك نماز و راز و نياز با خدا آن را مى زدود.

امّا گروهى كه روى سخن در اين آيه شريفه را متوجّه همه مى دانند، مى گويند: منظور آيه اين است كه براى رسيدن به آنچه به شما توحيدگرايان وعده داده ايم و نيز در راه پيروزى بر مشكلات و سختيها و براى اداى شايسته و بايسته وظايف، از نيروى معنوى و شگفت انگيز شكيبايى برفرمانبردارى خدا و بازدارى نفس از گناهان و نماز يارى بجوييد؛ چرا كه نمازگزار با توجّه به مفاهيم بلند نماز، بطور طبيعى از آن درسها مى گيرد و به هشدارها و فرمانهايش گوش جان مى سپارد، درنتيجه به اجراى دستورات خدا كمر مى بندد و از گناهان دورى مى جويد.

نكته ديگر اينكه در ميان كارهاى قلبى و بدنى، چيزى از «صبر» و «نماز» برتر نيست.

از حضرت صادق (ع) نقل كرده اند كه فرمود: هنگامى كه اندوهى از اندوههاى اين جهان بر دل شما نشست، چه چيز شما را باز مى دارد كه وضو بسازيد و به مسجد برويد و در آنجا دو ركعت نماز بخوانيد و از خداى گره گشا بخواهيد كه گرفتارى و اندوه شما را برطرف سازد؟! آنگاه افزود: «أمّا سمعت اللَّه تعالى يقول: و استعينوا بالصّبر والصّلوة؟!» (آيا نشنيده ايد كه خدا فرمود: «از شكيبايى و نماز يارى بجوييد»؟!)

بيشتر مفسّران برآنند كه ضمير «اِنّها» در آيه شريفه به «صلوة» برمى گردد؛ و درمورد اين پرسش كه «چرا با اينكه در آيه شريفه از دو موضوع «صبر» و «صلوة» سخن مى رود، ضمير مفرد آمده است؟»، دو پاسخ داده اند:

1. عدّه اى معتقدند كه ضمير فقط به نماز برمى گردد؛ چرا كه نماز يك برنامه بسيار سازنده معنوى و وسيله ارتباط انسان با خداست و به دليل عظمت و شكوه آن است كه ضمير به نماز برمى گردد.

2. و گروهى ديگر گفته اند: درست است كه ضمير در ظاهر به نماز برمى گردد، امّا درحقيقت به هر دو نظر دارد؛ بسان اين آيه شريفه: «اَلَّذينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَ لايُنْفِقُونَها فى سَبيلِ اللَّهِ ...»(140)، كه در آن، ضمير مفرد است امّا هم به طلا و هم به نقره برمى گردد. يا نظير اين آيه شريفه: «وَ اِذا رَأَوْا تِجارَةً اَوْ لَهْوَاً انْفَضُّوا اِلَيْها...»(141) كه ضمير «ها» هم به لهو نظر دارد و هم به تجارت. و يا مانند اين آيه شريفه: «وَاللَّهُ وَ رَسُولَهُ اَحَقُّ اَنْ يُرْضُوهُ ...» كه ضمير در «يرضوه» هم به خدا و هم به پيام آور او ارجاع دارد.

امّا برخى بر اين باورند كه ضمير «ها» در آيه مورد بحث، به واژه «استعانت» برمى گردد؛ چرا كه از دستور به آن، اين مطلب دريافت مى شود.

و نظر ديگر اين است كه ضمير «ها» در آيه شريفه به كلمه اى برمى گردد كه حذف شده است. اين كلمه مى تواند «اجابت پيامبر» يا «مؤاخذه نفس با صبر و صلوة» و يا «انجام آنچه گذشت» يا «شكيبايى دربرابر گناهان» و نظاير اينها باشد؛ كه البتّه اين نظر نادرست است.

«لكبيرة»

معناى اين واژه، «بزرگ» است؛ امّا مفسّران به جهت نزديكى و ملازمه ميان بزرگى و گرانى و سنگينى، آن را به معناى «گران» گرفته اند.

«الّا على الخاشعين»

اين كار بزرگ، جز بر فروتنان و كسانى كه دربرابر پروردگار خويش خاضعند، سنگين است؛ چرا كه آنان خود را به اين ارزشها آراسته اند، به همين جهت ازنظر آنان ازدست دادن ارزشهاى مادّى يا فراز و نشيبها هنگامى كه ايمان و تقواى آنان مصون باشد، مهم نيست.

بعضى مى گويند: منظور از «خاشعين»، مردم باايمان است؛ و مى افزايند: همانگونه كه بيمار داروهاى تلخ را مصرف مى كند تا بهبود يابد، مردم باايمان نيز عبادت خدا را مايه رستگارى دنيا و آخرت مى دانند و به اميد نجات و فلاح، هر مشكلى را تحمّل مى كنند و هر رنج گرانى را در راه فرمانبردارى خدا به جان مى خرند، و در اين راه احساس رنج و سنگينى نمى كنند. امّا برخى ديگر برآنند كه: منظور از «خاشعين»، خداترسان است.

«الّذين يظنّون انّهم ملاقوا ربّهم»

اينك بايد ديد اين فروتنان كيانند؟ اينان همانانند كه مى پندارند سرانجام خداى خويش را ديدار خواهند كرد.

بيشتر مفسّران، واژه «يظنّون» در آيه شريفه را به معناى «يقين مى دارند» گرفته اند، چرا كه «ظنّ» در بسيارى از موارد به مفهوم يقين نيز آمده است؛ همچنين واژه «ملاقات» را به معناى «يافتن و گرفتن آنچه خدا وعده فرموده است» دانسته اند.

با اين بيان، معناى آيه شريفه چنين خواهد بود: «كسانى كه يقين دارند آنچه را پروردگارشان وعده داده است، همه را خواهند يافت». درحقيقت، آيه مورد بحث با اين آيه شريفه هم معناست كه: «اِنّى ظَنَنْتُ اَنّى مُلاقٍ حِسابِيَه»(142).

امّا برخى از مفسّران نيز واژه «يظنّون» را به همان مفهوم ظاهريش - «پندار» - گرفته و گفته اند كه در آيه شريفه، واژه «گناهان» را بايد در تقدير دانست: «فروتنان كسانى هستند كه مى پندارند با گناهان خويش پروردگارشان را ديدار مى كنند».

در ميان اين گروه، عدّه اى ملاقات با خدا را اشاره به مرگ مى دانند؛ همانگونه كه در زبان مردم نيز به كسى كه جهان را بدرود مى گويد، گفته مى شود: او خداى خود را ديدار كرد. با اين بيان، تفسير آيه شريفه چنين مى شود: «فروتنان مردمى هستند كه هماره مى پندارند عمرشان رو به پايان است و بزودى جهان را بدرود مى گويند و به ديدار پروردگار خويش مى شتابند. به همين دليل است كه به دنيا و ارزشهاى آن دل نمى بندند و از گناه و زشتى دورى مى جويند».

و دسته اى ديگر از اين گروه بر اين اعتقادند كه منظور از ديدار خدا در آيه شريفه، دريافت كيفر و پاداش ازجانب اوست؛ كه درمورد منافقان مى فرمايد:

«فَاعْقَبَهُمْ نِفاقَاً فى قُلُوبِهِمْ اِلى يَوْمِ يَلْقَوْنَهُ بِما اَخْلَفُوااللَّهَ ما وَعَدُوهُ وَ بِما كانُوا يَكْذِبُونَ.»(143)

پس به سزاى آنكه با خدا خلف وعده كردند و از آن روى كه دروغ گفتند، در دلهايشان تا روزى كه كيفر عملكرد خويش را ديدار كنند، پيامدهاى نفاق را باقى مى گذارد.

و نيز مى فرمايد:

«وَ لَوْتَرى اِذْ وُ قِفُوا عَلى رَبِّهِمْ ...»(144)

و اگر آنان را بنگرى آنگاه كه دربرابر پروردگار خويش بازداشته مى شوند...

و در روايت مى فرمايد:

«مَن حلف على مال امرءٍ مسلم كاذباً لقى اللَّه و هو عليه غضبان.»

هر كه براى بردن مال مسلمانى سوگند دروغ ياد كند، خداى را ديدار خواهد كرد درحاليكه او بر وى خشمگين است.

روشن است كه در اين آيات و روايتى كه گذشت، منظور از «ديدار» و «ملاقات»، «ديدار خدا» نيست، بلكه «ديدار پاداش يا كيفر عادلانه او» است.

«و انّهم اليه راجعون»

و آنان به سوى او باز خواهند گشت

يك پرسش: «رجوع»، بازگشت به مكان يا شرايطى است كه انسان پيشتر در آن قرارداشته است. با اين بيان، بازگشت به سوى خدا چه مفهومى ممكن است داشته باشد؟ آيا به اين مفهوم است كه انسانها پيش از آفرينش خويش نزد او بوده اند؟

پاسخ: پاسخ اين پرسش را به صورتهاى گوناگون داده اند:

1. منظور اين است كه انسانها براى زندگى جديدى در جهان ديگر، باز مى گردند.

2. منظور اين است كه همانگونه كه انسانها پيش از آمدن به دنيا هيچ بودند، دگرباره به همان مرحله باز مى گردند.

3. در جهانى كه ما زندگى مى كنيم، بر اثر تسلّط ظالمانه عدّه اى بر عدّه ديگر، گاه بيدادگران نقشه سود يا زيانى براى فرد، خانواده و جامعه اى مى كشند؛ امّا با فرارسيدن لحظات واپسين، انسان به سرايى روى مى آورد كه جز آفريدگار هستى هيچكس مالك سود و زيانى براى ديگرى نيست. و منظور آيه شريفه از «بازگشت به سوى او» نيز بازگشت به جهانى است كه تنها او مالك پاداشها و كيفرها است.

كوتاه سخن اينكه: آنان به جهان ديگر اعتراف دارند؛ و «بازگشت به جهان ديگر پس از مرگ» را «بازگشت به سوى خدا» عنوان كرده اند.