تفسير مجمع البيان جلد ۱

امين الاسلام طبرسي
ترجمه : علي کرمي

- ۲۳ -


/ سوره بقره / آيه هاى 41 - 40

40. يابَنى اِسْرائيلَ اذْكُرُوا نِعْمَتِىَ الَّتى اَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَ اَوْفُوا بِعَهْدى اُوفِ بِعَهْدِكُمْ وَ اِيّاىَ فَارْهَبُونِ.

41. وَآمِنوُا بِما اَنْزَلْتُ مُصَدِّقَاً لِما مَعَكُمْ وَ لاتَكُونُوا اَوَّلَ كافِرٍ بِهِ وَلاتَشْتَرُوا بِآياتى ثَمَنَاً قَليلَاً وَ اِيّاىَ فَاتَّقُونِ.

ترجمه

40. هان اى بنى اسرائيل! نعمتهايم را كه بر شما ارزانى داشتم، بياد آوريد و به پيمانم وفا كنيد، تا به پيمانتان وفا كنم؛ و تنها از من بترسيد.

41. و به آنچه فرو فرستاده ام - كه تصديق كننده همان چيزى است كه با شماست - ايمان بياوريد؛ و نخستين كفرورزنده به آن نباشيد؛ و آيات مرا به بهايى ناچيز مفروشيد؛ و تنها از من پروا كنيد.

نگرشى بر واژه ها

«ابن» به معناى «پسر» آمده و با واژه هايى چون «ولد»، «نسل» و «ذرّيه»، با اندك تفاوتى هم معناست، جز اينكه واژه «ابن» تنها درمورد پسر بكار مى رود، امّا «ولد» هم براى پسر و هم براى دختر؛ و به مجموع آنان «ذرّيه» يا نسل مى گويند.

واژه «ابن» از ريشه «بناء» به معناى «قراردادن چيزى بر پايه و اصل آن» گرفته شده است؛ و از آنجا كه «پدر»، پايه و اساس است و پسر، شاخه و فرعى كه بر روى آن روييده، به او «ابن» گفته مى شود.

«اسرائيل» واژه اى عبرى و نام «يعقوب» نوّاده ابراهيم خليل (ع) است. عدّه اى معتقدند كه اين كلمه از دو بخش تشكيل شده است: «اسر» به معناى بنده، و «ئيل» به معناى خدا؛ و هنگامى كه هر دو كنار هم قرار مى گيرند، معادل واژه «عبداللَّه» را مى سازند.

«اذكروا» به معناى «بياد آوريد» است. اين واژه از «ذكر» برگرفته شده كه داراى چند معناى نزديك به هم است؛ از آن جمله: «توجّه كردن» (دربرابر «غفلت و فراموشى»)، «به زبان آوردن»، «شرافت و شكوه»، «دعا»، «نماز» و «كتابهاى آسمانى».

«وفا» به معناى «انجام دادن و نگاه داشتن عهد و پيمان» است.

«عهد» به معناى «سفارش و پيمان» است.

«فارهبون» از ماده «رهب» به معناى ترس، دربرابر «رغبت» به معناى ميل آمده است.

«ثمن» به معناى «بها» است و با واژه هايى چون «عوض و بدل» هم معناست، با اين تفاوت كه «ثمن» در داد و ستد و تجارت به معناى قيمت و پول جنس مورد معامله است، امّا «عوض» پول و كالاى ديگر را نيز شامل مى شود، و «بدل» چيزى است كه بجاى ديگرى قرار مى دهند.

«ثمن» با قيمت اندكى تفاوت دارد: «قيمت» به معناى ارزش كالا و با آن برابر است، امّا «بها» ممكن است با كالا مساوى، و يا كمتر يا بيشتر از آن باشد.

تفسير

خداوند پس از بيان دلايل توحيد و يكتاپرستى براى حق طلبان و خداجويان، و يادآورى نعمتهايى كه به «آدم» - پدر انسانيت - ارزانى داشت، در اين آيات به ترسيم نعمتهايى مى پردازد كه به فرزندان اسرائيل و پدران و نياكان آنان ارزانى داشته است. و در اين مورد مى فرمايد: «يا بنى اسرائيل» (هان اى فرزندان اسرائيل!).

روشن است كه روى سخن اين آيه شريفه، يهود و مسيحيان است؛ امّا ابن عبّاس برآن است كه خطاب آيه، يهوديان مدينه و اطراف آن است، نه همه فرزندان اسرائيل.

«اذكروا نعمتى الّتى انعمت عليكم»

نعمتهايى را كه به شما ارزانى كردم، بياد آوريد

منظور از اين نعمتها، همان چيزهايى است كه به پدران و نياكان آنان داده شد؛ نعمتهايى نظير «برانگيختن شمار فراوان پيامبران»، «فروفرستادن كتابهاى متعدّد آسمانى»، «نجات دادن قوم بنى اسرائيل از چنگال فرعون و عبوردادنشان از نيل در زمان موسى(ع)»، «فرستادن غذاهاى آسمانى براى آنان» و «آن فرمانروايى شگفت انگيز در زمان سليمان(ع)» و...

درست است كه اين نعمتها به پدران يهود عصر پيامبر گرامى (ص) ارزانى نشد، بلكه از آنِ نياكانِ دورِ آنها بود، امّا از آنجا كه افتخارات پدران و نسلهاى گذشته هر قوم، خانواده و جامعه اى به فرزندانشان مى رسد و نسلهاى كنونى و آينده به افتخارات نسلهاى پيشين خود مى بالند، گويى همه آن نعمتها به اينان ارزانى شده است.

با اينكه نعمتهاى مورد بحث بسيار بوده، امّا در آيه شريفه واژه «نعمت» مفرد آمده است؛ چرا كه منظور جنس نعمت است، نه شمار آنها؛ درست همانند اين آيه شريفه كه مى فرمايد: «وَ اِنْ تَعَدُّوا نِعْمَةاللَّه لا تَحْصُوها».

روشن است كه منظور از نعمت در اين آيه، يك نعمت نيست، بلكه همه نعمتهاى خدا است، چرا كه مى فرمايد: «اگر بخواهيد نعمتهاى خدا را بشمار آوريد، نمى توانيد آنها را بشماريد». پس واژه مفرد است؛ امّا جنس نعمتها مورد نظر است.

گروهى از مفسرّان برآنند كه منظور از اين نعمتها، همانهايى است كه به يهوديان عصر رسالت و يا پدرانشان داده شده است؛ نعمتهايى چون صحّت و سلامت، حيات و نشاط، روزى و بهره هاى مادّى، و نعمتهاى معنوى بسان خرد و انديشه و فطرت خدا گرايانه؛ تا درپرتو آنها بتوانند به يكتايى خدا و معارف و مفاهيم آسمانى كه ازطريق پيامبران، بويژه آخرين و برترين آنان، فرستاده شده است، دست يابند و آنگاه با ايمان و عمل شايسته و اطاعت از مقررّات خدا، شايسته دريافتِ پاداش ِ ارزشمندى شوند.

با اين بيان، مقصود از نعمتها در آيه شريفه، همان نعمتهايى است كه به خود آنان يا پدرانشان داده شده است.

نمونه اى از اين نعمتها

از نعمتهايى كه خدا به پدران يهوديان ارزانى داشت، در آيه شريفه زير ترسيم شده است:

«وَ اِذْ قالَ موُسى لِقَوْمِهِ يا قَوْمِ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ اِذْ جَعَلَ فيكُمْ اَنْبِياءَ وَ جَعَلَكُمْ مُلُوكَاً وَ آتاكُمْ مالَمْ يُؤْتِ اَحَدَاً مِنَ الْعالَمينَ.»(131)

و [ بياد آور] زمانى را كه موسى به قوم خود گفت: اى قوم من! نعمت خدا بر خويشتن را بياد آوريد، آنگاه كه در ميان شما پيام آورانى قرارداد و از شما فرمانروايانى ساخت، و آنچه را كه به كسى از جهانيان نداده بود، به شما ارزانى داشت.

ابن انبارى مى گويد معناى آيه اين است: «نعمتى را كه به شما دادم، بياد آوريد؛ و آن نعمت، دانش تورات بود كه در آن ويژگيهاى محمّد - برترين پيام آور من - ترسيم شده بود. من شما را به ايمان به او و تصديق كتاب و رسالت او فرمان دادم».

امّا پس از بعثت آن حضرت، اين قوم بهانه جو و عهدشكن چنان عمل كردند كه گويى همه نعمتهاى خدا را به دست فراموشى سپردند.

«اوفوا بعهدى اوف بعهدكم»

به عهد من وفا كنيد تا به عهدتان وفا كنم

آن پيمان چه بود؟

در پاسخ به اين پرسش كه آن عهد مورد نظر چه بود كه بنى اسرائيل بايد به آن وفا مى كردند، ديدگاهها متفاوت است؛ ازجمله:

1. ايمان به آخرين پيام آور خدا

گروهى ازجمله ابن عبّاس براين اعتقادند كه اين پيمان، همان است كه در تورات آمده بود و براى يهوديان روشن مى ساخت كه: پيامبرى به نام محمّد(ص) برخواهيم انگيخت؛ آنگاه هركس به او ايمان آورد و فرمانش را گردن نهد، به پاداشى پرشكوه - چون پاداش پيروى از موسى و يا ايمان و عمل به دستورات قرآن و پيامبر - نائل خواهد آمد؛ و هر كه به او كفر ورزد، گناهش سهمگين و كيفرش آتشهاى شعله ور دوزخ خواهد بود.

با اين بيان، معناى آيه شريفه چنين مى شود: هان اى بنى اسرائيل! به سفارش من درمورد آخرين پيامبرم - محمّد - عمل كنيد تا من نيز به پيمان خود با شما عمل كنم و شما را به بهشت درآورم.

دليل اينكه چرا اين دستور و سفارش خدا عهد ناميده شده، يا بخاطر اهميت بسيارش است و يا بدان جهت است كه آن را در كتاب آسمانى خويش يافته بودند؛ درست همانگونه كه اين حقيقت در قرآن شريف بعنوان پيمان آمده است:

«وَ اِذْ اَخَذَاللَّهُ ميثاقَ الَّذينَ اُوتُواالْكِتابَ لَتُبَيِّنُنَّهُ لِلنّاس ِ وَ لا تَكْتُمُونَهُ...»(132)

و [بياد آور] هنگامى را كه خدا از كسانى كه به آنان كتاب ارزانى شده بود، پيمان گرفت كه بى گمان بايد [پيام ] آن را [به روشنى تمام ] براى مردم بيان كنيد و آن را پوشيده نداريد؛ امّا آنان آن [پيمان ] را پشت سر افكندند.

2. عمل به تورات

برخى مى گويند: منظور از اين پيمان كه در آيه شريفه آمده، عمل به تورات است. خداوند در آيه ديگرى به آنان مى فرمايد:

«خُذُوا ما آتَيْناكُمْ بِقُوَّةٍ...»(133)

آنچه را به شما داديم، با همه توان بگيريد و آنچه را در آن است، بخاطر داشته باشيد.

3. پيمانى است كه از آنان گرفت

قتاده مى گويد: منظور از پيمان در آيه مورد بحث، همانا پيمانى است كه به بيان قرآن، خدا از فرزندان اسرائيل گرفت:

«وَلَقَدْ اَخَذَاللَّهُ ميثاقَ بَنى اِسْرائيلَ وَ بَعَثْنا مِنْهُمُ اَثْنَىْ عَشَرَ نَقيبَاً وَ قالَ اللَّهُ اِنّى مَعَكُمْ لَئِنْ اَقَمْتُمُ الصَّلوةَ وَ آتَيْتُمُ الزَّكوةَ وَ آمَنْتُمْ بِرُسُلى ...»(134)

بى گمان خدا از فرزندان اسرائيل پيمان گرفت؛ و از آنان دوازده [چهره ] سرشناس برانگيختيم. و خدا فرمود: من با شما هستم اگر نماز را بپا داريد و زكات بدهيد و به پيام آورانم ايمان بياوريد...

4. دستورات و هشدارها

عدّه اى از مفسّران گفته اند: منظور از عهد و پيمان در آيه شريفه، دو چيز است:

نخست دستورات واجب خدا، و ديگر هشدارها و محرّمات او.

5. يادآورى نعمتها

و سرانجام اينكه گروهى گفته اند: منظور از پيمان، برشمردن و يادآورى نعمتهاى گرانى است كه خدا به پدران آنان و خود انسان ارزانى داشته است؛ اين نعمتها آنان را موظّف مى سازد كه در مقام سپاس و حق شناسى برآيند و به عهد خويش با خدا عمل كنند.

يادآور مى شود كه ازميان ديدگاههاى پنجگانه، بهترين آنها همان ديدگاه نخست است؛ كه بيشتر مفسّران نيز آن را پذيرفته اند.

«و ايّاى فارهبون»

و تنها از من بترسيد [از اينكه پيمانهاى خود را بشكنيد]

سه نكته آموزنده

از آيه شريفه افزون بر آنچه آمد، سه نكته درس آموز ديگر دريافت مى شود:

1. قرآن درس سپاس از نعمتها و سپاسگزارى دربرابر ارزانى دارنده آن نعمتها را به ما مى آموزد. در روايت آمده است كه:

«التّحدّث بالنّعم شكر.»

بيان نعمتها و برشمارى آنها، خود نوعى سپاسگزارى است.

2. ناسپاسى و كفران نعمتها گناهى است بزرگ كه كيفر و عذاب درپى دارد.

3. بندگان خدا در گزينش راه زندگى آزادند؛ مى توانند راه سپاس را درپيش گيرند يا ناسپاسى اختيار كنند؛ چرا كه اگر جز اين بود، فرستادن پيامبران و فرود كتابهاى آسمانى و تشويق خوبان و سرزنش پيمان شكنان، بيهوده بود.

«و آمنوا بما انزلت مصدّقاً لما معكم»

روى سخن اين آيه نيز، قوم يهود است؛ به آنان مى فرمايد: به قرآن كه ازجانب خدا بر قلب مصفّاى محمّد فرود آمده است، ايمان بياوريد؛ كه اين كتاب، تصديق كننده تورات شماست. و ايمان به قرآن، درحقيقت نوعى ايمان به تورات است؛ چراكه در تورات و انجيل نيز بسان قرآن به رسالت پيامبر نويد داده شده و ويژگيهاى آن حضرت نيز بروشنى آمده است؛ و با اين بيان، قرآن تصديق كننده كتابهاى پيشين است.

برخى نيز برآنند كه منظور از «مصدّقاً لما معكم» اين است كه قرآن به درستى و حقّانيت تورات گواهى مى دهد و به آن اعتراف مى كند. امّا به اعتقاد ما، ديدگاه نخست بهتر است؛ زيرا اين آيه شريفه، درپى برشمردن دلايل حقّانيت قرآن و پيامبر است و يهوديان را زير باران نكوهش گرفته است كه چرا به قرآن ايمان نمى آورند.

«ولاتكونوا اوّل كافرٍ به»

و نخستين كفر ورزنده به آن نباشيد

از آنجا كه نخستين گروه مخالف و كفرورزنده به قرآن و پيامبر، شرك گرايان قريش بودند و نه يهود، در تفسير اين فراز از آيه شريفه، چهار ديدگاه مطرح است:

1. ديدگاهى بر آن است كه منظور آيه اين است كه در ميان اهل كتاب، نخستين گروه كفرورزنده به آن نباشيد.

2. منظور اين است كه شما در گروه پيشروان كفرورزنده به آن نباشيد تا ديگران ازپىِ شما روان شوند.

3. ديدگاه سوّم، ضمير متّصل در «به» را به پيامبر (ص) برمى گرداند و مى گويد مقصود اين است كه شما از انكارگران ويژگيهاى پيامبر نباشيد.

4. و ديدگاه چهارم مى گويد: تفسير آيه اين است كه: شما نخستين كسانى نباشيد كه كتاب دينى خود، تورات، را كه در آن نويد آمدن آخرين پيامبر و ويژگيهاى او ذكر شده است، رها كنيد.

طرفداران اين ديدگاه - ازجمله «زجاج» - مى گويند: از آنجا كه روى سخن آيه شريفه، دانشمندان دينى يهود است، روشن است كه با انكار آنان پيروانشان نيز تورات را انكار مى كنند؛ به همين جهت قرآن هشدار مى دهد كه شما تورات را كه كتابى آسمانى است و آمدن آخرين پيامبر خدا را نويد مى دهد، انكار نكنيد كه نخستين گروه حق ستيزان خواهيد شد.

و مى افزايند كه ضمير «به» در آيه شريفه به تورات برمى گردد، نه به قرآن؛ چرا كه آنان با صداى بلند كفرشان را به قرآن اعلان مى كردند و اين نكته جديدى نبود كه قرآن آن را بيان كند و به آنان هشدار دهد.

5. و على بن عيسى مى گويد: ممكن است منظور اين باشد كه نخستين گروه كفرورزنده به قرآن نباشيد؛ چرا كه در كتاب شما، تورات، درستى و حقّانيت قرآن و فرودآمدن آن نويد داده شده است.

آفت بدعتگذارى

با اينكه آفت ويرانگر كفر و كفرگرايى در هر حال گناهى سهمگين است، قرآن شريف به يهوديان هشدار مى دهد كه نخستين كافران به قرآن و پيامبر نباشيد؛ و بدينوسيله نشان مى دهد كه سبقت گرفتن در كفر و ارتجاع، از گرايش به كفر ننگين تر و زشت تر است. و بر اين اساس است كه اگر آنان در كفر پيشتاز شوند، در حقيقت بدعتى را پايه گذارى كرده اند كه ديگران ازپى آن خواهند رفت، و روشن است كه كيفر گناه بدعتگذارى، از گناه عادى سهمگين تر است.

از پيشواى بزرگ توحيد نقل كرده اند كه فرمود:

مَنْ سنّى سنّةً حسنةً فله اجرها و اجر مَنْ عمل بها الى يوم القيامة و من سنّى سنّةً سيّئةً كان عليه وزرها و وزر مَنْ عمل بها الى يوم القيامة.»

هر كس سنّت و روش شايسته و عادلانه اى را بنياد نهد، پاداش عمل به آن تا روز رستاخيز به او برمى گردد؛ و هركه سنّت و روش ظالمانه و زشتى را پى افكند، گناه همه كسانى كه بدان عمل مى كنند تا روز رستاخيز دامنگير او خواهدشد.

«ولاتشتروا بآياتى ثمناً قليلاً»

در شأن نزول اين فراز از آيه شريفه از حضرت باقر(ع) نقل كرده اند كه: گروهى از يهود، همچون «حىّ بن اخطب» و «كعب الاشراف»، بر يهوديان واجب ساخته بودند كه هر سال مالياتى به آنان بدهند؛ و هنگامى كه اسلام قوانين ظالمانه را باطل اعلان كرد، آنان نيز به انكار پيامبر (ص)، كه در تورات نويد آمدن او و ويژگيهايش را خوانده بودند، پرداختند؛ و آيات تورات را تحريف كردند تا باجگيريها و گرفتن مالياتهاى ظالمانه همچنان ادامه يابد. از اين رو، منظور از «ثمناً قليلاً» هشدار است كه آيات و كتاب خود را به بهاى ناچيز مفروشيد.

«و ايّاى فاتّقون»

و [در اين گناه دين فروشى و انكار قرآن و پيامبر،] از خدا پروا كنيد

روشن است كه وقتى قرآن هشدار مى دهد آيات خدا را به بهايى ناچيز نفروشيد، معنايش اين نيست كه اگر به بهايى هنگفت بفروشيد، گناه ندارد، بلكه منظور اين است كه اگر تمامى دنيا را هم دربرابر آن بگيريد، باخته ايد و زيان كرده ايد، و كيفر شما آتش دوزخ است؛ بنابراين هرگز چنين نكنيد.

اين آيه شريفه، بسان اين آيه است كه مى فرمايد:

«وَ مَنْ يَدْعُ مَعَ اللَّهِ اِلهَاً آخَرَ لابُرْهان لَهُ بِهِ ...»(135)

هر كه خداى ديگرى را با خداى يگانه بخواند، براى آن برهانى نخواهد داشت، و حسابش تنها با پروردگارش است؛ براستى كه كافران رستگار نخواهند شد.

در اين آيه نيز منظور اين است كه مشرك هيچگاه برهانى بر شرك خود نخواهد داشت، و بايد به راه توحيد و تقوا بازگردد؛ چرا كه در غير اينصورت، روى رستگارى را نخواهد ديد.

بلاى اجتماعى رشوه

اين نكته نيز از آيه شريفه دريافت مى شود كه گرفتن رشوه براى بيان احكام و مقررّات دينى حرام است؛ چرا كه آنچه بيان مى شود، يا برابر با احكام خداست كه وظيفه هر ديندار و دين باور آگاهى است كه آن را بيان كند، و يا با مقررّات الهى بيگانه است كه نه تنها نبايد بيان شود كه بايد ترك گردد. با اين توضيح، رشوه در هر دو صورت حرام است.

و اين خطاب، نه تنها به دانشمندان يهود است، بلكه روحانى نمايان دنياپرست و توجيه گران ستم و بيداد جهان اسلام را نيز شامل مى شود كه براى بدست آوردن دل قدرتمندان خودكامه و كسب جاه و جلال دروغين و ارزشهاى مادّى حاضرند جنايتها را توجيه و دژخيمان را بزك كنند، احكام خدا را تحريف كنند و همه آيات و روايات را به دلخواه سلطه گران تفسير و تأويل كنند.