تفسير مجمع البيان جلد ۱۹

امين الاسلام طبرسي
ترجمه : علي کرمي

- ۱۱ -


/ سوره شعراء / آيه هاى 159 - 141

141 . كَذَّبَتْ ثَمُودُ الْمُرْسَلِيْنَ.

142 . اِذْ قَالَ لَهُمْ اَخُوْهُمْ صَالِحٌ اَلاَّ تَتَّقُونَ.

143 . اِنِّى لَكُمْ رَسُولٌ اَمِيْنٌ.

144 . فَاتَّقُوا اللَّهَ وَاَطِيْعُونِ.

145 . وَمَا اَسْاَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ اَجْرٍ اِنْ اَجْرِىَ اِلاَّ عَلَى رَبِّ الْعَالَمِيْنَ.

146 . اَتُتْرَكُونَ فِى مَا هَاهُنَا آمِنِيْنَ.

147 . فِى جَنَّاتٍ وَعُيُوْنٍ.

148 . وَزُرُوعٍ وَنَخْلٍ طَلْعُهَا هَضِيْمٌ.

149 . وَتَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتاً فَارِهِيْنَ.

150 . فَاتَّقُوا اللَّهَ وَاَطِيْعُونِ.

151 . وَلاتُطِيْعُوا اَمْرَ الْمُسْرِفِيْنَ.

152 . اَلَّذِيْنَ يُفْسِدُونَ فِى الاَْرْضِ وَلايُصْلِحُونَ.

153 . قَالُوا اِنَّمَا اَنْتَ مِنَ الْمُسْحَّرِيْنَ.

154 . مَا اَنْتَ اِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُنَا فَاتِ بِآيَةٍ اِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِيْنَ.

155 . قَالَ هذِهِ نَاقَةٌ لَهَا شِرْبٌ وَلَكُمْ شِرْبٌ يَوْمَ مَعْلُومٍ.

156 . وَلاتَمَسُّوهَا بِسُوءٍ فَيَاخُذَكُمْ عَذَابُ يَوْمَ عَظِيْمٍ.

157 . فَعَقَرُوهَا فَاصْبَحُوا نَادِمِيْنَ.

158 . فَاَخَذَهُمْ الْعَذَابُ اِنَّ فِى ذلِكَ لاَيَةً وَمَا كانَ اَكْثُرُهُمْ مُؤْمِنِيْنَ.

159 . وَاِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيْزُ الرَّحِيْمُ.

ترجمه

141 - ثموديان نيز پيامبران [خدا] را دروغگو انگاشتند.

142 - آن گاه كه برادرشان صالح به آنان گفت: آيا پروا، پيشه نمى كنيد؟

143 - بى گمان من براى شما پيامبرى [امانتدار و] درستكارم.

144 - از اين رو از خدا پروا كنيد و مرا فرمان بريد.

145 - و من بر اين [پيام رسانى خويش ] هيچ پاداشى از شما نمى طلبم؛ [چرا كه ] پاداش من تنها بر پروردگار جهانيان است.

146 - آيا [مى پنداريد] شما را در آنچه اينجا [در اختيار شما]ست آسوده وامى گذارند؟

147 - در ميان [اين ] بوستان ها و چشمه سارانى [كه چند روز به شما ارزانى شده...؟]

148 - و كشت زارها و درختان خرمايى كه شكوفه هاى آنها [لطيف و زيبا و] درهم فرو رفته است؟

149 - و [شما با خيال خوش ] از كوه ها ماهرانه براى خويش خانه هايى [مجلّل و استوار] مى تراشيد.

150 - پس پرواى خدا پيشه سازيد و [خداى ] مرا فرمان بريد.

151 - و فرمان گزافكاران [و سبك مغزان تندرو و خشونت كيش ]را مبريد.

152 - همانان كه در زمين به تبهكارى دست مى يازند و اصلاح نمى يايند.

153 - [آنان به جاى پذيرش دعوت آسمانى او، با گستاخى و غرور بسيار] گفتند: [هان اى صالح به باور ما] بى گمان تو از جادو زدگانى!

154 - تو جز بشرى همانند ما نيستى، پس نشانه اى بياور اگر از راستگويانى.

155 - [صالح ] گفت: اين ماده شترى است كه سهمى از آب براى آن است و سهم روز معينى از آن [چشمه آب ] از آن شماست.

156 - [آن را به حال خود واگذاريد ] و هيچ گزندى به آن مرسانيد كه [در آن صورت ]عذاب روزى سهمگين شما را فرو مى گيرد.

157 - [امّا تجاوزكاران ] آن [معجزه و نشانه درستى رسالت صالح ]را پى كردند، آن گاه [از كار خود ]پشيمان شدند.

158 - آن گاه [بود كه ] عذاب آنان را فرو گرفت؛ به راستى كه در اين [داستان درس آموز ]نشانه اى است [روشنگر از قدرت ما ]امّا بيشترشان ايمان آورنده نبودند.

159 - و به يقين پروردگار تو همان پيروزمند و مهربان است.

نگرشى بر واژه ها

«هضيم»: لطيف

«مسحّر»: كسى كه بارها جادو زده شده است.

«شرب»: بهره اى از آب.

«سوء»: بدى و بيدادگرى.

«عقر»: بريدن بخشى از بدن كه اگر زياد بود باعث مرگ مى گردد.

تفسير - آيا پرواى خدا پيشه نمى سازيد؟

اينك به سرگذشت الهام بخش و سرآغاز دعوت پيامبر ديگرى پرداخته و در نخستين آيه مورد بحث مى فرمايد:

كَذَّبَتْ ثَمُودُ الْمُرْسَلِيْنَ.

ثموديان نيز پيامبران بزرگ خدا را دروغگو شمردند.

آن گاه كه برادرشان «صالح» از سوى خدا براى هدايت آنان آمد و گفت: آيا پروا نمى داريد؟

اِذْ قَالَ لَهُمْ اَخُوْهُمْ صَالِحٌ اَلاَّ تَتَّقُونَ.

آن گاه در راه شناساندن خويش به آنان، فرمود:

اِنِّى لَكُمْ رَسُولٌ اَمِيْنٌ.

هان اى مردم: آيا مرا نمى شناسيد؟ بى گمان من براى شما پيامبرى امانتدار و درستكارم.

پس بياييد و پرواى خدا را پيشه سازيد و مرا كه پيام رسان او هستم فرمان بريد.

فَاتَّقُوا اللَّهَ وَاَطِيْعُونِ.

پس براى مسدود ساختن راه بهانه جويى و حق ناپذيرى آنان گفت:

وَمَا اَسْاَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ اَجْرٍ

و من بر اين رساندن پيام خدا هيچ پاداشى از شما نمى خواهم...

اِنْ اَجْرِىَ اِلاَّ عَلَى رَبِّ الْعَالَمِيْنَ.

و پاداش كار من تنها بر پروردگار جهانيان است.

هشدار از مستى نعمت و قدرت

در دوّمين فراز از داستان «صالح»، قرآن به انتقاد آن آموزگار آسمانى از غفلت و بى خبرى، دنياداران و فراموش ساختن مبدأ و معاد و ارزش هاى آسمانى از سوى آنان مى پردازد و بيان او را به تابلو مى برد كه خطاب به آنان گفت:

اَتُتْرَكُونَ فِى مَا هَاهُنَا آمِنِيْنَ.

آيا چنين مى پنداريد كه هماره در ميان نعمت هايى كه خدا به شما ارزانى داشته است، ماندگار خواهيد بود؟ و هرگز مرگ و عذاب به سوى شما نخواهد آمد؟

در اين بيان در حقيقت هشدار مى دهد كه شما براى هميشه در ناز و نعمت و سلامت و امنيّت، آسوده خاطر نخواهيد ماند، بلكه پايان زندگى اين جهان و زوال نعمت هاى فناپذير آن در پيش است و حساب آن را بايد پس بدهيد.

آن گاه به ترسيم آن نعمت ها پرداخته و مى فرمايد:

فِى جَنَّاتٍ وَعُيُوْنٍ.

آيا مى پنداريد در اين بوستان هاى سرسبز و كنار چشمه سارهاى زيبا...

و در اين كشتزارها و درختان پرشكوه خرما و شكوفه هاى رسيده و لطيف و درهم پيچيده آنها هماره ماندگار خواهيد بود؟

وَزُرُوعٍ وَنَخْلٍ طَلْعُهَا هَضِيْمٌ.

«عكرمه» واژه «هضيم» را به شكوفه هاى نرم و تر و تازه معنا مى كند.

امّا برخى آن را به لطيف تر و ظريف تر و لاغرتر معنا كرده اند.

پاره اى آن را به رسيده و پخته تفسير كرده اند،به گونه اى كه اگر دست به آن برسد متلاشى مى گردد.

امّا به باور پاره ى ديگر منظور شكوفه و ميوه و خرماى بدون هسته است.

سپس در اشاره به كاخ ها و سراهاى پر زرق و برق و تجمّلى آنان مى فرمايد:

وَتَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتاً فَارِهِيْنَ.

و با خيال خوش از كوه ها با مهارت و ظرافت خانه هايى استوار و ماندگار مى تراشيد و در ميان آنها روزگار را به غفلت و بدمستى مى گذرانيد.

«ابن عباس» مى گويد: منظور آيه شريفه اين است كه: و با سركشى و هوا پرستى به تراشيدن خانه هاى سنگى و سراهاى خوش و ماندگار مى پردازيد؟

از گزافكاران فرمان مبريد

و پس از هشدار به آنان از مستى قدرت و امكانات بادآورده، خاطرنشان ساخت كه:

فَاتَّقُوا اللَّهَ وَاَطِيْعُونِ.

هاى اى مردم، پرواى خدا پيشه سازيد و مرا كه پيام رسان او هستم و مقررات او را باز مى گويم فرمان بريد!

و مباد كه سردمداران افراطكار و سبك مغز و گزافكار و خشونت كيش را فرمان بريد:

وَلاتُطِيْعُوا اَمْرَ الْمُسْرِفِيْنَ.

واژه «مسرفين» به مفهوم تندروان و افراطكاران و سبك مغزانى است كه از مرزهاى تعادل و توازن مى گذرند و زياد روى مى كنند، امّا در آيه شريفه به آن تيره هايى از جامعه «صالح» گفته شده است كه با بى خردى و تندروى، تا كشتن ناقه صالح پيش رفتند و خود و جامعه تيره بخت و گناهكار خود را در خور عذاب خدا ساختند.

همانان كه در زمين و زمان به تباهى و بيداد دست مى يازند و به اصلاح و اصلاحگرى نمى پردازند و آن را بر نمى تابند.

اَلَّذِيْنَ يُفْسِدُونَ فِى الاَْرْضِ وَلايُصْلِحُونَ.

بهانه جويى به جاى حق پذيرى

امّا آنان به جاى حق پذيرى و ايمان و انجام كارهاى شايسته و دست برداشتن از آفت هاى چندگانه تجمل گرايى، تبهكارى، زورمدارى و سياست خشونت و شرارت، به حق ستيزى پاى فشردند، و به تهمت تراشى و دروغبافى و تهديد آموزگار آسمانى خويش پرد اختند و گفتند:

قَالُوا اِنَّمَا اَنْتَ مِنَ الْمُسْحَّرِيْنَ.

جز اين نيست كه تو اى «صالح» از افسون شدگانى!

آرى، خرد تو تباه گشته و بدان دليل كه بارها و بارها جادو زده شده اى، ديگر چيزى نمى فهمى!

به باور پاره اى منظورشان اين بود كه: به باور ما تو فريب خورده اى بيش نيستى.

امّا به باور پاره اى ديگر منظور اين است كه، به باور ما تو دچار بيمارى دستگاه گوارش هستى و سخنان بيهوده و نادرست بر زبان مى رانى!

و از ديدگاه برخى، آنان مى گفتند: مگر نه اين است كه تو نيز بسان ما مى خورى و مى آشامى پس چگونه از ميان همه ما تو ممتاز شده و به رسالت بر انگيخته شده اى؟

و به بهانه جويى پرداختند كه:

مَا اَنْتَ اِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُنَا

تو جز انسانى همانند ما نيستى...

فَاتِ بِآيَةٍ اِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِيْنَ.

اگر به راستى پيامبرى و در دعوت آسمانى ات راست مى گويى پس معجزه و نشانه اى روشن و روشنگر براى ما بياور.

آن آموزگار بشردوست به فرمان خدا رو به آنان آورد كه:

قَالَ هذِهِ نَاقَةٌ لَهَا شِرْبٌ وَلَكُمْ شِرْبٌ يَوْمَ مَعْلُومٍ.

اين ماده شترى است كه خداى توانا براى اتمام حجّت از دل سنگ و كوه بيرون آورده و اينك ده ماهه باردار است، كه سهمى از آب اين چشمه براى آن مى باشد و سهم روز معلومى نيز از آن چشمه از آن شماست.

يادآورى مى گردد كه اين پديده شگفت انگيز و معجزه بزرگ را آن پيامبر خدا به پيشنهاد آنان و به عنوان سند رسالت و صداقت خويش از خدا خواست.

از امير مؤمنان آورده اند كه فرمود:

انّ اول عين نبت فى الأرض هى الّتى فجرها اللّه لصالح.

نخستين چشمه اى كه در زمين جوشيد، همان چشمه اى بود كه آفريدگار هستى براى پيامبرش «صالح» جوشانيد...

و پس از آوردن اين معجزه آشكار و تقسيم آب چشمه هشدار داد كه:

وَلاتَمَسُّوهَا بِسُوءٍ فَيَاخُذَكُمْ عَذَابُ يَوْمَ عَظِيْمٍ.

و مباد كمترين آسيب و گزندى به آن حيوان شگفت انگيز برسانيد كه اگر چنين كنيد، عذاب روزى سهمگين شما را فرا خواهد گرفت.

و در پايان داستان مى فرمايد:

اِنَّ فِى ذلِكَ لاَيَةً وَمَا كانَ اَكْثُرُهُمْ مُؤْمِنِيْنَ.

به راستى كه در سرگذشت صالح و جامعه سركش و حق ستيز او نشانه ها و درس هاى عبرت است، امّا بيشتر آنان ايمان نياوردند و حق را نپذيرفتند.

و در آخرين آيه مورد بحث روى سخن را به پيامبر گرامى مى كند كه:

وَاِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيْزُ الرَّحِيْمُ.

و بى گمان پروردگار تو همان پيروزمند و مهربان است.

پرتوى از آيات

در آياتى كه گذشت قرآن شريف پرتوى از سرگذشت «صالح» و جامعه او را به تابلو برده و نكاتى را ترسيم مى كند كه درس آموز است:

1 - سرلوحه دعوت هاى آسمانى

نكته نخست در ان مورد اين است كه همه پيامبران بزرگ خدا مردم را به بندگى واقعى او و فرمانبردارى از مقررات عادلانه و بشردوستانه آن داناى فرزانه و پرواى از ذات بى همتاى آن بنده نواز فرا مى خواندند، تا بدين وسيله مردم را از شر آفت هاى شرك و پرستش هاى ذلت بار، از فرمانبردارى از بت هاى گوناگون انحصار و استبداد و ارتجاع، و از گناه و هواپرستى و زشتكارى نجات بخشيده و انسان را به اوج آزادى و آزادگى برسانند، چرا كه آزادى راستين انسان در گرو اين واقعيت است كه نخست انديشه و فكر او از اوهام و خرافات و پرستش هاى خفت آور آزاد گردد تا اوج گيرد و بينديشد.

در گام دوّم در گرو آن است كه از استبداد و خودسرى و زورمدارى حاكمان خودسر و بيدادگرى كه همگى خود را زير ماسك اصلاح گرى و خيرخواهى نهان مى كنند، رها نموده و قانون گرايى و پيروى از مقررات عادلانه را به جاى حاكميت سليقه ها و بافته ها و هواها و خواسته هاى خودپرستانه و آزمندانه آنان بپذيرد، و در گام سوّم در گرو اين است كه از درون نيز به اسارت هواى دل نرود تا آزاد منشانه راه زندگى را برگزيند و به خودسرى و خود دوستى و اسارت غرائز در نيايد.(61)

2 - دو آفت دنياپرستى و فراموش ساختن سراى آخرت

آياتى كه گذشت نشانگر اين واقعيت است كه دو آفت دنيا پرستى و غفلت از سراى آخرت، تباهگر آينده و زندگى انسان است، چرا كه اگر انسان به اين پندار دل داد كه هرچه هست همين زندگى فناپذير است و بس، و از پى اين زندگى زودگذر ديگر نه حساب خواهد بود و نه حسابرسى، نه پاداش خوبى هاى خوبان و درستكاران به آنان باز مى گردد و نه ثمره شوم دجالگرى و فريبكارى و قساوت و حماقت و بيداد ظالمان و عمله هاى خون آشام آنان، در آن صورت چرا براى اين زندگى به هر شرارت و شقاوتى دست نزند؟

«صالح» آن آموزگار آسمانى روشنگرى كرد كه هان اى مردم! آيا چنين تصوّر مى كنيد كه براى هميشه در اين سرا و نعمت هاى آن ماندگار خواهيد بود؟

آيا مى پنداريد مرگ به سراغ شما نخواهد آمد؟

آيا فكر مى كنيد اين باغ ها و بوستان ها و اين چشمه سارها و جويبارها و اين زندگى و جوانى و زرق و برق و ثروت و قدرت بادآورده ماندگار است؟ نه، هرگز، پس پرواى خدا پيشه سازيد و مقررات عادلانه او را بنگريد و حقوق و حرمت ديگران را پاس داريد و تندروان و گزافكاران و بيدادپيشگان را فرمان نبريد...

و لا تطيعوا امر المسرفين....(62)

3 - منطق استبداد

و نيز نشانگر منطق سست و پوسيده انحصار و استبداد است كه هماره به جاى حق پذيرى و داشتن شهامت اعتراف به حق و عدالت، به حق طلبان مارك مى زند و القاب مى تراشد و تهمت مى بافد و امواج فريب و ريا و دروغ به راه مى اندازد و توپخانه هايش هماره دروغ شلّيك مى كند.(63) و از پى آن به زدن، بستن، كشتن، به زندان كشيدن، و پايمال ساختن حقوق آزاديخواهان و نوانديشان و كمال طلبان و مخالفان ستم و اسارت و ذلت و خفت روى مى آورد...(64)