تفسير مجمع البيان جلد ۱۹

امين الاسلام طبرسي
ترجمه : علي کرمي

- ۱۰ -


/ سوره شعراء / آيه هاى 122 - 105

105 . كَذَّبَتْ قَوْمَ نُوحٍ الْمُرْسَلِيْنَ.

106 . اِذْ قَالَ لَهُمْ اَخُوْهُمْ نُوْحٌ اَلا تَتَّقُوْنَ.

107 . اِنِّى لَكُمْ رَسُوْلٌ اَمِيْنٌ.

108 . فَاتَّقُوْا اللَّهَ وَاَطِيْعُوْنِ.

109 . وَمَا اَسْاَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ اَجْرٍ اِنْ اَجْرِىَ اِلاَّ عَلَى رَبِّ الْعَالَمِيْنَ.

110 . فَاتَّقُوْا اللَّهَ وَاَطِيْعُوْنِ.

111 . قَالُوْا اَنُؤْمِنُ لَكَ وَاتَّبَعَكَ الاَْرْذَلُوْنَ.

112 . قَالَ وَمَا عِلْمِى بِمَا كانُوا يَعْمَلُونَ.

113 . اِنْ حِسَابُهُمْ اِلاَّ عَلَى رَبَّى لَوْتَشْعُرُونَ.

114 . وَمَا اَنَا بِطَارِدِ الْمُؤْمِنِيْنَ.

115 . اِنْ اَنَا اِلاَّ نَذِيْرٌ مُبِيْنٌ.

116 . قَالُوا لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ يَا نُوْحُ لِتَكُوْنَنَّ مِنَ الْمَرْجُوْمِيْنَ.

117 . قَالَ رَبِّ اِنَّ قَوْمى كَذَّبُوْنِ.

118 . فَافْتَحْ بَيْنِى وَبَيْنَهُمْ فَتْحاً وَنَجِّنِى وَمَنْ مَعِىَ مِنَ الْمُؤْمِنِيْنَ.

119 . فَاَنْجَيْنَاهُ وَمَن مَعَهُ فِى الْفُلْكِ الْمَشْحُوْنَ .

120 . ثُمَّ اَغْرَقْنَا بَعْدُ الْبَاقِيْنَ.

121 . اِنَّ فِى ذلِكَ لاَيَةً وَمَا كانَ اَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنِيْنَ.

122 . وَاِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيْزُ الرَّحِيْمُ.

ترجمه

105 - جامعه [و مردم ] نوح پيامبران را دروغگو شمردند،

106 - آن گاه كه برادرشان «نوح» به آنان گفت: [هان اى مردم!] آيا پروا[ى خدا] پيشه نمى سازيد؟!

107 - بى ترديد من براى شما پيام آورى [درستكار و] امانتدارم.

108 - پس پرواى خدا را پيشه سازيد و فرمان مرا [كه پيام و فرمان اوست ] فرمانبردارى كنيد.

109 - و من بر اين [پيام رسانى خويش ] هيچ پاداشى از شما نمى طلبم، [چرا كه ] پاداش من تنها بر پروردگار جهانيان است.

110 - بنابراين پرواى خدا پيشه سازيد و مرا فرمان بريد.

111 - [آنان ] گفتند: آيا ما به تو ايمان بياوريم با اين كه فرومايگان از تو پيروى كرده اند؟

112 - [نوح ] گفت: من چه مى دانم كه آنان چه كارى انجام مى داده اند؟

113 - حساب [و پاداش و كيفر كار] آنان - اگر [درست ] دريابيد - تنها بر عهده پروردگار من است.

114 - و من ايمان آوردگان را [هرگز] از خود نخواهم راند.

115 - من جز هشدار دهنده اى آشكار نيستم.

116 - [آنان ] گفتند: هان اى نوح! اگر [از راه و رسم خود] باز نايستى، بى گمان از سنگسارشدگان خواهى بود.

117 - [نوح رو به بارگاه خدا آورد و] گفت: پروردگارا، قوم من، مرا دروغگو شمردند.

118 - پس ميان من و آنان چنان كه بايد داورى كن! و مرا و ايمان آوردگانى را كه همراه من هستند، رهايى بخشى.

119 - پس [ما نيز] او و هركه را كه در آن كشتى [نجات نوح ]آكنده بود، [همه را] رهايى بخشيديم.

120 - آن گاه باز ماندگان را پس از آن غرق [و نابود] ساختيم.

121 - به راستى كه در اين [داستان عبرت انگيز] نشانه اى است [از قدرت حق ]، امّا بيشتر آنان [حق پذير و] ايمان آورنده نبودند.

122 - و به يقين پروردگار تو همان پيروزمند و مهربان است.

نگرشى بر واژه ها

«اراذل»: اين واژه جمع «ارذل» مى باشد كه به مفهوم پست و فرومايه و بى ارزش آمده است.

«طرد»: دور ساختن.

«رجم»: سنگسار نمودن.

«انتهاء»: باز ايستادن.

«فتح»: اين واژه در اصل به مفهوم گشودن است و به همين تناسب در آيه شريفه، به مفهوم داورى آمده است.

«فلك»: كشتى.

«مشحون»: آكنده و پر.

«آية»: نشانه روشن.

تفسير - پرتوى از سرگذشت الهام بخش نوح

قرآن اينك به ترسيم پرتوى از سرگذشت درس آموز «نوح» پرداخته و در نخستين آيه مورد بحث مى فرمايد:

كَذَّبَتْ قَوْمَ نُوحٍ الْمُرْسَلِيْنَ.

قوم نوح پيامبران خدا را دروغگو انگاشتند.

روشن است كه تكذيب و انكار يكى از پيامبران خدا، بسان انكار همه آنان است، چرا كه هر پيامبرى مردم را به اصل وحى و رسالت و ايمان به همه پيام آوران خدا فرا مى خواند؛ امّا در اين مورد از حضرت باقر عليه السلام آورده اند كه فرمود: منظور از واژه «مرسلين» در آيه، نوح و پيامبرانى بودند كه ميان او و آدم عليه السلام آمده بودند.

در دومين آيه مورد بحث مى فرمايد:

اِذْ قَالَ لَهُمْ اَخُوْهُمْ نُوْحٌ اَلا تَتَّقُوْنَ.

آن گاه كه برادرشان نوح آنان را به توحيدگرايى و يكتاپرستى فراخواند و به آنان گفت: آيا با دروغ انگاشتن من و تكذيب وحى و رسالت از خدا پروا نمى كنيد؟

و افزود كه:

اِنِّى لَكُمْ رَسُوْلٌ اَمِيْنٌ.

هان اى بندگان خدا، من براى شما پيام رسانى امانتدار و درستكارم.

بنابراين با فرمانبردارى و پرستش خالصانه خويش، از خداى يكتا پروا داريد و در قلمرو توحيد و تقوا مرا فرمان بريد.

فَاتَّقُوْا اللَّهَ وَاَطِيْعُوْنِ.

و مى فرمايد:

وَمَا اَسْاَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ اَجْرٍ

من در برابر رساندن پيام حق و روشنگرى راه براى شما، هرگز از شما پاداشى نمى خواهم.

اِنْ اَجْرِىَ اِلاَّ عَلَى رَبِّ الْعَالَمِيْنَ.

چرا كه پاداش من تنها بر پروردگار يكتا و آفريدگار بى همتايى است كه كران تا كران هستى را آفريده است.

از اين رو پرواى خدا را پيشه سازيد و مرا در قلمرو مقررات او فرمان بريد.

فَاتَّقُوْا اللَّهَ وَاَطِيْعُوْنِ.

بدين سان از آيات مورد بحث به روشنى دريافت مى گردد كه آن حضرت مى گويد: هان اى مردم! من از شما براى رساندن پيام پاداشى نمى خواهم، تا بهانه جويان و حق ناپذيران، مرا در انديشه گردآورى مال و ثروت بپندارند و از دارايى خويش بترسند و نيز سابقه زندگى من، نشانگر امانت دارى و درستكارى من است؛ از اين رو هيچ بهانه اى براى گريز از حق نخواهيد داشت و هر بدانديشى و بدخواهى و بدگويى در مورد من پوچ و بى اساس است.

منطق سست برترى جويان

امّا بيدادگران و خودكامگانى كه هيچ بهانه اى در مورد امانت دارى و درستكارى و اخلاص آن پيامبر بزرگ نداشتند، گفتند: آيا ما به تو و راه و رسم توحيدى ات ايمان بياوريم در حالى كه تو به توده هاى مردم ميدان داده اى و فرومايگان روزگار از تو پيروى مى كنند؟

قَالُوْا اَنُؤْمِنُ لَكَ وَاتَّبَعَكَ الْاَرْذَلُوْنَ.

به باور پاره اى از مفسّران منظور برترى جويان اين بود كه ما از تو پيروى نخواهيم كرد، چرا كه تهيدستان و محرومان از تو پيروى مى كنند!

امّا به باور پاره اى ديگر، منظور اين بود كه بافندگان و كفاشان و كسبه جزء و خورده پا برگرد تو هستند.

به هر حال برترى طلبان و خودكامگان مى خواهند بگويند: هان اى نوح! ايمان آوردگان به وحى و رسالت تو توده هاى محروم و تهيدست جامعه اند و اگر ما نيز به تو ايمان آوريم بايد در رديف آنان قرار گيريم و با آنان نشست و برخاست كنيم، و ما چنين نخواهيم كرد.

روشن است كه اين منطق سست شرك گرايان چيزى جز يك بهانه جويى احمقانه نيست، چرا كه ايمان آوردن توده هاى دربند و غارت شده جامعه نبايد باعث حق گريزى و بهانه جويى زورمندان و صاحبان زر و زيور گردد، چرا كه با اين كار اينان در راه گناه و حق ستيزى پاى فشرده و از بارگاه خدا دورتر مى گردند و آنان به پاداش ايمان و انجام كارهاى شايسته ارج و بها يافته و به بارگاه حق نزديكتر مى شوند.

در هشتمين آيه مورد بحث قرآن پاسخ شايسته و بايسته نوح را ترسيم مى كند كه به برترى طلبان گفت: من از عملكرد گذشته آنان آگاه نيستم و كارى هم به اين موضوع ندارم؛ وظيفه من اين است كه اينك مردم را به توحيد و تقوا فرا خوانده و راه خدا پسندانه را به همگان نشان دهم و آنان راه حق را برگزيده و دعوت مرا پاسخ مثبت داده اند.

قَالَ وَمَا عِلْمِى بِمَا كانُوا يَعْمَلُونَ.

و افزود:

اِنْ حِسَابُهُمْ اِلاَّ عَلَى رَبَّى لَوْتَشْعُرُونَ.

اگر آنان در گذشته خويش نافرمانى خدا كرده اند، حساب آنان برخدايى است كه پروردگار من و آنان است، اگر شما اين واقعيت را در مى يافتند اين بهانه جويى ها را نمى كرديد.

و روشنگرى فرمود كه:

وَمَا اَنَا بِطَارِدِ الْمُؤْمِنِيْنَ.

و من هرگز ايمان آوردگان و حق جويان و اصلاح پذيران را از گرد خويش نمى رانم؛ و آنان را طرد نخواهم كرد.

چرا كه من تنها دعوتگرِ به سوى حق و عدالت، و هشدار دهنده اى روشنگرم، نه طردكننده حقجويان و حق طلبان.

اِنْ اَنَا اِلاَّ نَذِيْرٌ مُبِيْنٌ.

تهديد از سوى بيدادگران

سرانجام برترى طلبان، به شيوه همه ظالمان سياه روى تاريخ روى آوردند و به تهديد و ارعاب آن پيامبر خيرخواه پرداختند و گفتند: هان اى نوح! اگر از راه و رسم توحيدگرايانه و عادلانه خويش دست برندارى، و از راهى كه مى روى باز نايستى، و اينان را از گرد خود نرانى، تو را سنگباران خواهيم كرد.

قَالُوا لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ يَا نُوْحُ لِتَكُوْنَنَّ مِنَ الْمَرْجُوْمِيْنَ.

به باور «ضحاك» منظور آنان اين بود كه: اگر از شيوه اى كه پيش گرفته اى باز نايستى، تو را زير باران ناسزا مى گيريم.

آن پيامبر بزرگ و بشردوست از شرارت و حق ستيزى آنان آزرده خاطر گرديد و رو به بارگاه خدا آورد و گفت: پروردگارا، اين مردم حق ستيز مرا دروغگو شمردند.

قَالَ رَبِّ اِنَّ قَوْمى كَذَّبُوْنِ.

و آن گاه افزود:

فَافْتَحْ بَيْنِى وَبَيْنَهُمْ فَتْحاً وَنَجِّنِى وَمَنْ مَعِىَ مِنَ الْمُؤْمِنِيْنَ.

اينك كه كار به اينجا رسيده است ميان من و آنان خودت داورى فرما و با گرفتار ساختن آن حق ستيزان و ظالمان به عذاب خويش، من و ايمان آوردگان همراهم را از عذاب و بيداد آنان نجات بخش.

سر انجام دعاى نوح در مورد نجات ايمان آوردگان و كيفر ظالمان پذيرفته شد و هنگامه فرود عذاب فرا رسيد. در اين مورد مى فرمايد:

فَاَنْجَيْنَاهُ وَمَن مَعَهُ فِى الْفُلْكِ الْمَشْحُوْنَ.

پس ما نيز نوح و كسانى را كه به همراه او در آن كشتى پر از انسان و ديگر موجودات زنده بودند، نجات بخشيديم.

و از پى آن همه سركشان و بيدادگران را كه در كشتى نوح نبودند، يكسره نابود و در ميان امواج آب ها غرق كرديم.

ثُمَّ اَغْرَقْنَا بَعْدُ الْبَاقِيْنَ.

و در پايان اين داستان درس آموز و عبرت انگيز مى فرمايد:

اِنَّ فِى ذلِكَ لاَيَةً وَمَا كانَ اَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنِيْنَ.

به يقين در اين سرگذشت الهام بخش نشانه و دليلى روشن بر يكتايى خداست، امّا بيشتر آنان ايمان نياوردند.

يادآورى مى گردد كه تكرار اين فراز پس از ترسيم هرداستان و هر سرگذشت، بدان دليل كه پيام جديد و نكته تازه و درس نوينى را باز مى گويد و مى آموزد، در حقيقت تكرار نيست؛ چرا كه هربار كه پس از داستان موسى، يا ابراهيم، و يا نوح ترسيم مى گردد درس هاى سازنده و جديدى مى دهد.

و در آخرين آيه مورد بحث، روى سخن را به پيامبر گرامى نموده و مى فرمايد:

وَاِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيْزُ الرَّحِيْمُ.

و به يقين پروردگار تو اى محمد صلى الله عليه وآله شكست ناپذير و مهربان است. او، هم بر نابودى ظالمان و حق ستيزان تواناست و هم نسبت به شايستگان مهربان است و به همين دليل هم قوم سركشى نوح را به امواج توفنده آبها مى سپارد و خود آن بزرگوار و ايمان آوردگان همراه او را نجات مى بخشد.

ترجمه تفسير مجمع البيان

/ سوره شعراء / آيه هاى 140 - 123

123 . كَذَّبَتْ عَادٌ الْمُرْسَلِيْنَ.

124 . اِذْ قَالَ لَهُمْ اَخُوْهُمْ هُوْدٌ أَلاَّ تَتَّقُونَ.

125 . اِنِّى لَكُمْ رَسُولٌ اَمِيْنٌ.

126 . فَاتَّقُوا اللَّهَ وَاَطِيْعُونَ.

127 . وَمَا اَسْاَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ اَجْرٍ اِنْ اَجْرِىَ اِلاَّ عَلَى رَبِّ الْعَالَمِيْنَ.

128 . اَتَبْنُونَ بِكُلِّ رِيْعٍ آيَةً تَعْبَثُوْنَ.

129 . وَتَتَّخِذُونَ مَصَانِعَ لَعَلَّكُمْ تَخْلُدُونَ.

130 . وَاِذَا بَطَشْتُمْ بَطَشْتُمْ جَبَّارِيْنَ.

131 . فَاتَّقُوا اللَّهَ وَاَطِيْعُونِ.

132 . وَاتَّقُوا الَّذِى اَمَدَّكُمْ بِمَا تَعْلَمُونَ.

133 . اَمَدَّكُمْ بِاَنْعَامٍ وَبَنِيْنَ.

134 . وَجَنَّاتٍ وَعُيُونٍ.

135 . اِنِّى اَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمَ عَظِيْمٍ.

136 . قَالُوا سَوَاءٌ عَلَيْنَا اَوْعَظْتَ اَمْ لَمْ تَكُنْ مِنَ الوَاعِظِيْنَ.

137 . اِنْ هذَا اِلاَّ خُلُقُ الاَْوَّلِيْنَ

138 . وَمَا نَحْنُ بِمُعَذَّبِيْنَ.

139 . فَكَذَّبُوهُ فَاَهْلَكْنَاهُمْ اِنَّ فِى ذلِكَ لاَيَةً وَمَا كانَ اَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنِيْنَ.

140 . وَاِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيْزُ الرَّحِيْمُ.

ترجمه

123 - [قوم ] «عاد» [نيز] پيامبران را دروغگو انگاشتند.

124 - آن گاه كه برادرشان «هود» به آنان گفت: آيا پروا پيشه نمى سازيد؟

125 - به يقين من براى شما پيامبرى [درستكار و] امانت دارم.

126 - از اين رو، از خدا پروا كنيد و فرمان مرا گردن نهيد.

و من بر [اين پيام رسانى خويش از سوى خدا] هيچ پاداشى از شما نمى خواهم، [چرا كه ] پاداش من تنها بر پروردگار جهانيان است.

128 - آيا شما بر هر جايگاه بلندى به بيهودگى نشانه اى بنياد مى كنيد؟

129 - و كاخ هاى استوار [و پر زرق و برق ] بدان اميد كه جاودانه بمانيد - مى سازيد؟

130 - و هنگامى كه به كسى [براى كيفر دادنش ] دست گشوديد، زورمدارانه [و تجاوزكارانه ] بر او دست مى گشاييد؟

131 - پس پرواى خدا پيشه سازيد و مرا فرمان بريد.

132 - و از آن [خدايى ] كه شما را به آنچه خود مى دانيد كمك كرد، پروا پيشه سازيد؟

133 - [همو كه ] شما را با [ارزانى داشتن انواع نعمت ها، بسان ]دام ها، و [نيز با دادن ] پسرانى [بسيار] يارى كرد.

134 - و [نيز] با [ارزانى داشتن ] بوستان ها[ى سرسبز و پرطراوت ]و چشمه سارانى [جوشان و زيبا كمك كرد.]

135 - به راستى كه من از عذاب روزى سهمگين بر شما مى ترسم.

136 - [آنان با غرور و گستاخى بسيار] گفتند: [هان اى هود:] خواه [بر ما] [پند و] اندرز دهى يا از اندرز دهندگان نباشى، براى ما يكسان است!

137 - اين [راهى كه ما بر آن هستيم ] جز [راه و] روش پيشينيان نيست.

138 - و ما هرگز عذاب نخواهيم شد.

139 - سرانجام [آن تيره بختان،] او را دروغگو انگاشتند، و ما [نيز] آنان را نابود ساختيم، به راستى كه در اين [سرگذشت ]نشانه اى است [از قدرت ما]؛ امّا بيشتر آنان ايمان آورنده [به حق ] نبودند.

140 - و به يقين پروردگار تو [اى پيامبر] همان پيروزمند و مهربان است.

نگرشى بر واژه ها

«ريع»: زمين بلند و مرتفع.

«مصانع»: تأسيسات ذخيره آب و كاخ هاى بلند و پرشكوه.

«بطش»: زدن و كشتن به وسيله شلاق و شمشير.

«جبار»: زورمند و زورمدار. اين وصف در مورد آفريدگار هستى ستايش و مدح است، چرا كه او سرچشمه قدرت هاست و ذرّه اى ستم و بيداد روا نمى دارد؛ امّا در مورد ديگران نكوهش است، چرا كه آنان به دروغ خود را توانا و پر اقتدار جا مى زنند، و از اندك قدرت و امكانات، كه به امانت به آنان سپرده شده است - ظالمانه بهره مى گيرند.

تفسير - پرتوى از سرگذشت درس آموز «هود»

در آيات پيش پرتوى از سرگذشت درس آموز «نوح» و سرنوشت جامعه سركش و حق ستيز معاصر او ترسيم گرديد، اينك قرآن در مورد پرتوى از سرگذشت هود و جامعه او مى فرمايد:

كَذَّبَتْ عَادٌ الْمُرْسَلِيْنَ.

قوم «عاد» نيز بسان ديگر شرك گرايان و خودكامگان پيامبران را دروغگو انگاشتند.

آن گاه كه برادرشان «هود» رو به آنان نمود و خيرخواهانه و روشنگرانه گفت: آيا پرواى خدا را پيشه نساخته و از نافرمانى او دورى نمى گزينيد؟

اِذْ قَالَ لَهُمْ اَخُوْهُمْ هُوْدٌ اِلاَّ تَتَّقُونَ.

و روشنگرى كرد كه:

اِنِّى لَكُمْ رَسُولٌ اَمِيْنٌ.

به يقين من براى شما مردم پيامبرى امانتدار و درستكارم.

هشدار از تجمل گرايى و تبهكارى

در انتقاد از اسراف كارى و تجمل گرايى سردمداران آنان فرمود:

اَتَبْنُونَ بِكُلِّ رِيْعٍ آيَةً تَعْبَثُوْنَ.

آيا شما بر فراز هر مكان بلند و مرتفعى از روى هوس و بيهودگى و بازى نشانه و ساختمانى پرزرق و برق، كه مورد نيازتان نيست مى سازيد؟

واژه «ريع» را پاره اى به مفهوم شرف و پاره اى به معناى راه گرفته اند.

از پيامبر گرامى در اين مورد آورده اند كه روزى از گذرگاهى گذشت كه چشمش به بارگاه بلند و پر زرق و برق افتاد، از ياران پرسيد اين ديگر چيست كه بدين صورت ساخته اند؟

گفتند: اين قبّه و بارگاه مى باشد، و از آنِ يكى از انصار است. پيامبر اندكى ايستاد تا صاحب آن رسيد و به آن حضرت سلام كرد، امّا پيامبرمهر و رحمت به جاى پاسخ، از او چهره بر گردانيد.

جريان برايش بسيارگران آمد، از اين رو آن را با ديگر ياران پيامبر در ميان نهاد و با زبان گله گفت: نمى دانم چرا پيامبر از من روى گردانيد؟

آنان جريان را به او گفتند، و نامبرده رفت و آن بارگاه و آن ساختمان پر زرق و برق را با خاك يكسان كرد.

روزى ديگر پيامبر گرامى از آنجا گذشت و آن ساختمان پر زرق و برق را نديد؛ از ياران پرسيد كه آن ساختمان چه شد؟

پاسخ داده شد كه صاحب آن از رويگردانى شما از او، به ما شكايت آورد و دليل آن را پرسيد و ما نيز واقعيت را به او گفتيم و آن بنده خدا نيز آن را خراب كرد.

پيامبر فرمود:

ان لكل بناء يبنى وبال على صاحبه يوم القيامة الاّ ما لا بدّ منه.(60)

هر ساختمانى كه ساخته مى شود، در روز قيامت براى صاحب آن وزر و وبالى دارد، مگر اين كه به راستى مورد نيازش باشد و به ساختن آن براى زندگى ناگزير است.

پاره اى در تفسير آيه گفته اند: برخى از آنان خانه ها را در مكان هاى بلند مى ساختند و به آنها مى نازيدند و راهگذاران و بينوايان را بباد تمسخر مى گرفتند.

و پاره اى ديگر بر آنند كه: «عاديان» براى حمام ها برج و بارگاه مى ساختند و هود آنان را از اين كار باز مى داشت.

و نيز افزود:

وَتَتَّخِذُونَ مَصَانِعَ لَعَلَّكُمْ تَخْلُدُونَ.

و كاخ ها و قصرهاى پرشكوه و تأسيسات مدرن و پر زرق و برق و تشريفاتى مى سازيد به گونه اى كه گويى هرگز نخواهيد مرد و در آنها جاودانه خواهيد زيست؟

به باور پاره اى منظور اين است كه: اين زندگى پر زرق و برق و كاخ هاى سر به آسمان كشيده براى كسانى خوب است كه در انديشه زندگى جاودانه در اين سراى فناپذيرند.

امّا به باور پاره اى ديگر منظور اين بود كه شما به گونه اى رفتار مى كنيد كه گويى هرگز در انديشه مرگ نيستيد و مى خواهيد هماره در دنيا بمانيد!

و در انتقادى سخت از شيوه خشونت بار و بيدادگرانه آنان فرمود:

وَاِذَا بَطَشْتُمْ بَطَشْتُمْ جَبَّارِيْنَ.

و هنگامى كه مى خواهيد كسى را كيفر كنيد، در مورد او بسيار سخت گيرى مى كنيد و زورمدارانه رفتار مى نمايند.

به باور پاره اى منظور اين است كه:و هنگامى كه مى خواهيد كسى را كيفر كنيد از مرز عدالت و انصاف به راحتى مى گذريد و او را به ناروا مى كشيد.

و آن گاه آنان را به پرواى خدا فراخواند و گفت:

فَاتَّقُوا اللَّهَ وَاَطِيْعُونِ.

پس پرواى خدا را پيشه سازيد و مرا فرمان بريد.

از پى اين دعوت به تقوا و عملكرد شايسته و خدا پسندانه، آنان را به ياد نعمت هاى رنگارنگ و مواهب گوناگون و يارى رسانى خدا در لحظه لحظه زندگى افكند و فرمود:

وَاتَّقُوا الَّذِى اَمَدَّكُمْ بِمَا تَعْلَمُونَ.

و از خدايى پروا داريد كه شمايان را به وسيله نعمت هاى پياپى و گوناگون كه خود مى دانيد و براى همه شناخته شده است يارى رساند.

شما را به دام هاى گوناگون و منافع و خدمات آنها، و نيز ارزانى داشتن پسران خوب يارى كرد.

اَمَدَّكُمْ بِاَنْعَامٍ وَبَنِيْنَ.

و بوستان ها و باغ هاى سرسبز و پرطراوت و چشمه سارهاى جوشان و زيبا به شما ارزانى داشت.

وَجَنَّاتٍ وَعُيُونٍ.

و هشدارشان داد كه:

اِنِّى اَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمَ عَظِيْمٍ.

اگر در برابر اين نعمت ها ناسپاسى كنيد، مى ترسم كه در آن روز بزرگ و سهمگين رستاخيز، گرفتار عذاب گرديد.

دو آفت حق ستيزى و دنباله روى بره منشانه

امّا آنان به جاى حق پذيرى و بهره ورى شايسته از اين خيرخواهى ها و پند و اندرزها انسان ساز و درس آموز، راه گستاخى و خيره سرى را پاى فشردند و گفتند: هان اى هود! چه ما را اندرز دهى و يا ندهى. برايمان يكسان است، چرا كه ما گفتارت را نخو اهيم پذيرفت و شيوه ظالمانه سياسى و اقتصادى و اخلاقى خويش را رها نخواهيم ساخت.

قَالُوا سَوَاءٌ عَلَيْنَا اَوْعَظْتَ اَمْ لَمْ تَكُنْ مِنَ الوَاعِظِيْنَ.

و گستاخانه گفتند:

اِنْ هذَا اِلاَّ خُلُقُ الاَْوَّلِيْنَ.

و اين شيوه و روش ما همان روش پيشينيان است و تو بى جهت بر ما خرده مى گيرى.

به باور پاره اى منظور اين است كه: اين سخنانى كه تو مى گويى افسانه ها و دروغ هاى ديرين است كه برخى مى آمدند و با ادعاى رسالت اين بافته ها را مى بافتند.

امّا به باور پاره اى ديگر منظور اين است كه: آنچه ما مى سازيم و روشى كه ما در پيش داريم، همان شيوه و روش پيشينيان است كه برايمان بيادگار مانده است.

برخى مى گويند: منظور اين است كه: زندگى ما نيز بسان زندگى گذشتگان است كه با مرگ پايان مى پذيرد و حساب و كتاب و رستاخيز و چون و چرا و پاداش و كيفرى در كار نيست.

و با انكار معاد و جهان پس از مرگ گفتند:

وَمَا نَحْنُ بِمُعَذَّبِيْنَ.

اين سخنان تو بى اساس است و ما هرگز، نه در دنيا كيفر مى شويم و نه پس از مرگ.

قرآن پس از ترسيم و اكنش ناهنجار و نادرست آنان در برابر دعوت هود، اينك در اشاره به سرنوشت شوم و عبرت انگيزشان مى فرمايد:

فَكَذَّبُوهُ فَاَهْلَكْنَاهُمْ

سرانجام آنان آن پيامبر بشردوست و خيرخواه را دروغگو شمردند، و ما نيز آنان را به كيفر حق ستيزى و بيدادشان دچار عذابى نابود كننده و بر اندازه ساختيم.

و در پايان داستان عبرت آموز اين جامعه سركش نيز دگرباره مى فرمايد:

اِنَّ فِى ذلِكَ لاَيَةً وَمَا كانَ اَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنِيْنَ.

در اين سرگذشت پر فراز و نشيب نشانه روشن و روشنگرى بر يكتايى و قدرت بى كران خداست، امّا آنان بيشترشان ايمان نياوردند.

و پروردگار تو اى پيامبر! همان شكست ناپذير و مهربان است.

وَاِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيْزُ الرَّحِيْمُ.