تفسير مجمع البيان جلد ۱۶

امين الاسلام طبرسي
ترجمه : علي کرمي

- ۸ -


/ سوره مريم / آيه هاى 92 - 83

83 . اَلَمْ تَرَ اَنَّا اَرْسَلْنَاالشَّياطينَ عَلَى الْكافِرينَ تَؤُزُّهُمْ اَزًّا.

84 . فَلا تَعْجَلْ عَلَيْهِمْ اِنَّما نَعُدُّ لَهُمْ عَدًّا.

85 . يَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقينَ اِلَى الرَّحْمنِ وَفْدًا.

86 . وَ نَسُوقُ الْمُجْرِمينَ اِلى جَهَنَّمَ وِرْدًا.

87 . لا يَمْلِكُونَ الشَّفاعَةَ اِلاَّ مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْدًا.

88 . وَ قالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَدًا.

89 . لَقَدْ جِئْتُمْ شَيْئاً اِدًّا.

90 . تَكادُ السَّمواتُ يَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَ تَنْشَقُّ الْأَرْضُ وَ تَخِرُّ الْجِبالُ هَدًّا.

91 . اَنْ دَعَوْا لِلرَّحْمنِ وَلَدًا.

92 . وَ ما يَنْبَغى لِلرَّحْمنِ اَنْ يَّتَّخِذَ وَلَدًا.

ترجمه

83 - [هان اى پيامبر!] آيا نديدى كه ما شيطان ها را بر كفرگرايان گسيل داشتيم تا آنان را سخت [به سوى گناه و زشتى وسوسه ] به جنبش درآورند؟!

84 - پس بر كيفر آنان شتاب مورز، جز اين نيست كه ما [همه لحظات زندگى شان را ]براى آنان به دقّت برمى شماريم.

85 - و روزى را [به ياد آور] كه پرواپيشگان را به سوى [نعمت هاى خداى ]بخشاينده به صورت دسته جمعى و با احترام مى بريم.

86 - و مجرمان [و تبهكاران ] را [بسان شتر] تشنه [و در بند] به سوى دوزخ [و آتش شعله ورش ] مى رانيم.

87 - [آن روز هيچ يك از آفريدگان ] اختيار شفاعتگرى ندارند، جز آن كسى كه از سوى خداى بخشاينده پيمانى گرفته است.

88 - و [شرك گرايان ] گفتند: [خداى ] بخشاينده فرزندى [براى خود ]برگرفته است.

89 - راستى كه چيز بسيار [زشت و] ناپسندى را [بر زبان ] آورديد.

90 - نزديك است كه آسمان ها از اين [دروغ رسوا] از هم بپاشند و زمين شكافته شود و كوه ها [ى استوار] فرو ريزند،

92 - از اينكه [شرك گرايان ] براى [خداوند] بخشاينده فرزندى خواندند.

نگرشى بر واژه ها

«أَزّ»: به جنبش درآوردن.

«وفد»: جمع «وافد» به مفهوم گروهى كه به سوى مكانى رهسپار شده اند.

«سوق»: راندن

«وِرد»: گروهى كه بر آب وارد مى شوند و به آب مى رسند.

«ادّ»: كار بزرگ.

«انفطار»: شكافته شدن.

«هدّ»: ويران شدن و از هم پاشيدن.

تفسير

ما گفتار و كردارشان را به حساب خواهيم آورد

در آيات پيش، سخن در مورد شرك گرايان بود، اينك در ادامه آيات روى سخن را به پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله نموده و مى فرمايد:

اَلَمْ تَرَ اَنَّا اَرْسَلْنَاالشَّياطينَ عَلَى الْكافِرينَ تَؤُزُّهُمْ اَزًّا.

[هان اى پيامبر!] آيا نديدى كه ما اين كفرگرايان را به كيفر بدانديشى ها و زشتكارى هايشان به شيطان ها واگذارديم، تا آنان را وسوسه كنند و به گمراهى فراخوانند، و هيچ مانعى ميان آنان و شيطان ها قرار نداديم تا آنان را به گناه و نافرمانى سوق دهند و اينان نيز از پى آنان بروند؟!

«سعيد بن جبير» مى گويد: شيطان ها آنان را از راه فرمانبردارى خدا، به راه گناه و زشتى مى كشانند و آنان نيز فرمانبردارى شيطان ها را گردن مى گذارند.

گفتنى است كه تعبير فرستادن شيطان ها، يك سخن مجازى است و نه حقيقى.

در دوّمين آيه مورد بحث مى فرمايد:

فَلا تَعْجَلْ عَلَيْهِمْ اِنَّما نَعُدُّ لَهُمْ عَدًّا.

هان اى پيامبر! خاطر آسوده دار و براى فرود آمدن عذاب بر اينان شتاب مورز، چرا كه دوران زندگى آنان در اين سرا كوتاه است و ما روزها و سال هاى زندگى شان را مى شماريم و سرانجام به آنها مهلت نخواهيم داد و كيفر كارهايشان را به آنان خواهيم چشاند.

«ابن عباس» مى گويد: منظور اين است كه: ما، دم و بازدم آنان را مى شماريم، چرا كه دم و بازدم هاى آنان تا روز مرگشان حساب شده و معلوم است.

امّا به باور پاره اى ديگر منظور اين است كه: ما كارهايى را كه آنان در زندگى انجام مى دهند، همه را به شمار مى آوريم.

فرجام كار پرواپيشگان

پس از هشدار به گناهكاران و ظالمان، اينك در اشاره اى تفكّرانگيز به فرجام كار پرواپيشگان مى فرمايد:

يَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقينَ اِلَى الرَّحْمنِ وَفْدًا.

هان اى پيامبر! روزى را به ياد آور كه پرواپيشگان را گرد مى آوريم و گروه گروه در اوج عزّت و شكوه به سوى بهشت پرطراوت و زيبا رهنمونشان مى شويم.

«ابن عباس» در اين مورد آورده است كه در آن روز سرنوشت، شايسته كرداران و پرواپيشگان بر مركب ها و محمل هاى پرشكوه و وصف ناپذيرى - كه به زر و سيم و زبرجد آراسته شده اند - به سوى بهشت زيبا رهنمون مى گردند.

گفتنى است كه اين مطلب از امير مؤمنان عليه السلام نيز روايت شده است.

فرجام گناهكاران

و در اشاره اى روشنگر به فرجام سياه گناهكاران و ظالمان مى فرمايد:

وَ نَسُوقُ الْمُجْرِمينَ اِلَى جَهَنَّمَ وِرْدًا.

و گناهكاران را بسان شتر تشنه كه به سوى آب برده مى شوند، به سوى آتش هاى شعله ور دوزخ مى رانيم.

اين ديدگاه «ابن عباس»، «قتاده» و «حسن» در تفسير آيه است، و به باور اينان بدان دليل واژه «وِرْد» در مورد تشنگان به كار مى رود كه آنان از پى آب وارد منطقه مى گردند.

و به باور «ابو مسلم» اين واژه به مفهوم نصيب و بهره مى باشد و منظور اين است كه مردم با ايمان نصيب بهشت مى گردند و مردم گناهكار بهره دوزخ.

چه كسانى مى توانند شفاعت كنند؟

در پنجمين آيه مورد بحث، قرآن هشدار مى دهد كه:

لا يَمْلِكُونَ الشَّفاعَةَ

در آنجا و در آن روز مردم تبهكار، هرگز نه توانايى شفاعت ديگرى را دارند و نه كسى مى تواند آنان را شفاعت كند درست برعكس مردم با ايمان و شايسته كردار كه هم به اذن خدا ممكن است مورد شفاعت قرار گيرند و هم بتوانند از كسى شفاعت نمايند.

با اين بيان، مالك و صاحب اختيار شفاعت بودن دو گونه است:

1 - قدرت و توان شفاعت ديگران داشتن؛

2 - تقاضاى شفاعت براى خود نمودن.

و كفرگرايان در آنجا در شرايطى هستند كه نه مى توانند شفاعت كنند و نه مورد شفاعت قرار گيرند.

اِلاَّ مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْدًا.

تنها كسانى مى توانند مالك شفاعت باشند كه در نزد خداوند بخشاينده عهد و پيمانى داشته باشند.

به باور پاره اى منظور اين است كه تنها شفاعت به حال اين گروه سودبخش است و بس.

منظور از اين عهد و پيمان چيست؟

به باور پاره اى منظور از اين عهد و پيمان، گواهى به يگانگى خدا و رسالت پيامبران و پيام هاى آسمانى است.

امّا به باور «ابن عباس» منظور گواهى به يكتايى خدا و بازگشت هر قدرت و نيرويى به ذات پاك او، كه سرچشمه قدرت هاست مى باشد.

پاره اى در تفسير آيه بر اين باورند كه تنها كسانى مى توانند شفاعت كنند كه خدا به آنان اجازه شفاعت داده باشد؛ و اينان عبارتند از: پيامبران، پيشوايان و امامان معصوم، علما و دانشوران پرواپيشه، ايمان آوردگان شايسته كردار، و ديگر شهيدان راه حق و فضيلت.

لازم به ياد آورى است كه اين نكته در روايات نيز آمده است كه به يك نمونه بسنده مى شود.

در اين مورد از پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله آورده اند كه فرمود:

هر كس در آستانه مرگ درست وصيت نكند، در مروّت و جوانمردى اش خدشه اى است.

گفتند: اى پيامبر خدا! بايد چگونه وصيت نمايد؟

فرمود: بايد انسان با ايمان در آستانه مرگ در برابر كسانى كه بر گرد بسترش مى نشينند با همه وجود رو به بارگاه خدا آورد و بگويد:

اللّهم فاطر السّماوات و الأرض، عالم الغيب و الشّهادة، الرحمان الرّحيم، إِنّى اعهد اليك فى دار الدّنيا، انى اشهد ان لا اله الاّ انت وحدك لا شريك لك، و انّ محمّداً عبدك و رسولك. و أَنّ الجنّة حقّ، و أَنّ النّار حقّ و أَنَّ البعث حق...

اللّهم يا عدّتى عند كربتى، و يا صاحبى عند شدتى و يا ولىِّ نعمتى! الهى و إله آبائى لا تكلنى الى نفسى طرفة عينٍ...(234)

بار خدايا! اى پديدآورنده آسمانها و زمين!

اى داناى نهان وآشكار!

اى بخشاينده بخشايشگر!

من در اين جهان با تو پيمان مى بندم، و گواهى مى دهم كه هيچ خدايى جز تو - كه يكتا و بى همتا و بى شريك و نظيرى - خداى ديگرى نيست، و گواهى مى دهم كه محمد صلى الله عليه وآله بنده برگزيده و پيامبر توست.

و گواهى مى دهم كه بهشت و دوزخ، روز رستاخيز، و قدر و ميزان حق است،

و گواهى مى دهم كه دين و آيين تو همان گونه است كه خود وصف فرمودى، و اسلام همان است كه تو مقرّر داشتى، و پيام تو همان گونه است كه خود فرمودى، و قرآن همان است كه بر قلب پاك پيامبرت فروفرستادى، و به يقين ذات پاك و بى همتاى تو همان خداى بر حق و روشنگر است.

خدا محمد صلى الله عليه وآله و خاندان گران قدر او را بهترين پاداش ها ارزانى داشته و آنان را زنده و گرامى بدارد.

بار خدايا! هان اى آن كه در گرفتارى و بى كسى پناه من هستى!

هان اى كسى كه در سختى و رنج يار و همدم من مى باشى!

اى كسى كه ارزانى دارنده و صاحب حقيقى نعمت هايى!

هان اى خداى من!

اى خداى پدران توحيدگراى من!

مرا به اندازه يك چشم بر هم زدن، يك پلك روى هم نهادن به خودم وامگذار؛ چرا كه اگر مرا به حال خود واگذارى، به بدى ها نزديك و نزديك تر، و از خوبى ها و نيكى ها دور و دورتر مى گردم.

خداوندا، در تنهايى خانه قبر همدم من باش و مرا پناه ده؛ و اين ايمان و اخلاص و راز و نياز را براى روزى كه برانگيخته مى شوم و تو را ديدار مى نمايم. عهد و پيمانى برايم قرار ده. هان اى پرمهرترين مهربانان.

و آنگاه به هر آنچه مى خواهد سفارش و وصيت نمايد كه گواه اين وصيت در سوره «مريم» است كه مى فرمايد:

لا يملكون الشفاعة الاّ من اتخذ عند الرحمن عهداً.

و اين همان عهد و پيمان فردى است كه در آستانه مرگ اين گونه وصيت مى كند. و اين وصيّت موضوعى است كه بر هر انسان توحيدگرايى لازم است و بايد آن را بياموزد و به ديگران آموزش دهد.

از امير مؤمنان عليه السلام آورده اند كه فرمود: اين وصيت را پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله به من آموخت و فرمود كه آن را از فرشته وحى دريافت داشته است.

پندار و باور رسواى شرك گرايان

در ششمين آيه مورد بحث، قرآن در اشاره به يكى از دروغ هاى رسوا و باورهاى خرافى شرك گرايان مى فرمايد:

وَ قالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَدًا.

و شرك گرايان به دروغ گفتند كه خداى بخشاينده براى خود فرزندى برگرفته است.

اين باور خرافى و اين دروغ احمقانه از يهود و نصارى و شرك گرايان عرب است، چرا كه گروه نخست «عزير» را پسر خدا مى خواندند و به او افتخار مى كردند؛ و گروه دوّم براى اين كه از آنان عقب نمانند «مسيح» را پسر خدا مى ناميدند؛ و شرك گرايان عرب نيز مى گفتند: فرشتگان دختران خدايند.

آنگاه به پيامبر فرمان مى رسد كه اى پيامبر! در نفى دروغ رسوا و پندار خرافى آنان بگو:

لَقَدْ جِئْتُمْ شَيْئاً اِدًّا.

راستى كه دروغِ زشت و سخن رسوايى را بر زبان آورديد!

و بگو:

تَكادُ السَّمواتُ يَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ

اين سخن شما به اندازه اى گزاف و رسواست كه اگر مى بايست آسمان ها و زمين بشكافند و كوه ها متلاشى شوند، به خاطر اين دروغ هولناك شما، آسمان ها از هم مى پاشيد.

وَ تَنْشَقُّ الْأَرْضُ

و زمين شكاف بر مى داشت!

وَ تَخِرُّ الْجِبالُ هَدًّا.

و كوه هاى استوار فرو مى ريختند.

اَنْ دَعَوْا لِلرَّحْمنِ وَلَدًا.

چرا كه شما شرك گرايان براى خداى يكتا، به دروغ، فرزند و همسر و همتا مى سازيد.

روشن است كه هيچ عامل و نيرويى نمى تواند آسمان ها و زمين را از هم بشكافد و كوه ها را فرو ريزد، امّا نسبت دادن فرزند و همسر و همتا براى خداى يكتا، تا آنجايى زشت و رسواست كه اگر خدا بخواهد چنين مى شود، و جهان در آستانه نابودى و از هم گسيختگى قرار مى گيرد.

در آخرين آيه مورد بحث روشنگرى مى كند كه:

وَ ما يَنْبَغى لِلرَّحْمنِ اَنْ يَّتَّخِذَ وَلَدًا.

هرگز براى خداوند بخشاينده نزيبد كه فرزندى برگيرد، و يا فرزندانى داشته باشد، چرا كه چنين نسبتِ نادرست براى ذات پاك و بى همتاى او، بدين مفهوم است كه شرك گرايان او را نيز بسان ديگر پديده ها و موجودات، حادث مى نگرند و آفريدگار و گرداننده هستى اش نمى دانند، مگر نه اين است كه اگر او فرزند داشته باشد، همسر و همتا نيز دارد، و در نتيجه نيازمند است؛ و چنين وصفى با ذات پاك و بى همتا و بى همانند او، ناسازگار مى باشد؟

با اين بيان، آنان در حقيقت خدا را نشناخته اند، چرا كه اگر آنان ذات بى همانند او را آن گونه كه قرآن وصف مى كند، مى شناختند، اين بافته هاى خرافى و رسوا را نمى بافتند و خود را در خور عذاب دردناك نمى ساختند.

/ سوره مريم / آيه هاى 98 - 93

93 . اِنْ كُلُّ مَنْ فِى السَّمواتِ وَ الْأَرْضِ اِلاَّ اتِى الرَّحْمنِ عَبْدًا.

94 . لَقَدْ اَحْصيهُمْ وَ عَدَّهُمْ عَدًّا.

95 . وَ كُلُّهُمْ اتيهِ يَوْمَ الْقِيمَةِ فَرْدًا.

96 . اِنَ الَّذينَ امَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا.

97 . فَاِنَّما يَسَّرْناهُ بِلِسانِكَ لِتُبَشِّرَ بِهِ الْمُتَّقينَ وَ تُنْذِرَ بِه قَوْمًا لُّدًا.

98 . وَ كَمْ اَهْلَكْنا قَبْلَهُمْ مِّنْ قَرْنٍ هَلْ تُحِسُّ مِنْهُمْ مِّنْ اَحَدٍ اَوْ تَسْمَعُ لَهُمْ رِكْزًا.

ترجمه

93 - در آسمان ها و زمين هيچ كس نيست جز اينكه بنده وار [و فرمانبردار ]به سوى [خداوند ]بخشاينده مى آيد.

94 - و به يقين [خدا] آنان را به حساب آورده و آنان را به دقّت برشمرده است.

95 - و همگى آنان در روز رستاخيز، تنها به سوى او خواهند آمد.

96 - بى گمان كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده اند، به زودى [خداوند] بخشاينده براى آنان مهرى [در دل ها] قرار خواهد داد.

97 - جز اين نيست كه ما [تلاوت ] اين [كتاب پرمعنويت ] را بر زبان تو آسان ساختيم تا به وسيله آن پرواپيشگان را نويد بخشى و گروه ستيزه جو [و حق ناپذير ]را بدان هشدار دهى.

98 - و چه بسيار نسل هايى [بيدادگر و حق ستيز] را كه پيش از آنان نابود ساختيم. [هان اى پيامبر] آيا كسى از آنان را مى يابى؟! يا كمترين صدايى را از آنان مى شنوى؟

نگرشى بر واژه ها

«لدد»: دشمنى و ستيزه جويى سخت؛ و «الدّالخصام» به مفهوم كسى است كه از نظر دشمنى و ستيزه جويى از ديگران خشن تر و تندخوتر و كم گذشت تر باشد. و واژه «لدّ» جمع «الدّ» است.

«ركز»: صداى آهسته.

«احساس»: دريافت به وسيله حسّ.

«اِدّ»: بسان «ضد» در اصل به مفهوم صداى زشت و ناهنجارى است كه بر اثر گردش شديد امواج صوتى در گلوى شتر پديد مى آيد، و آنگاه به كارهاى بسيار زشت گفته شده است.

تفسير

همه آسمانيان و زمينيان بنده وار به سوى او خواهند آمد

قرآن، در آيات پيش در اشاره به يكتايى وبى همتايى آفريدگار هستى، ذات پاك او را بى نياز و توانا وصف كرد، اينك در ادامه سخن از عظمت و فرمانروايى او مى فرمايد:

اِنْ كُلُّ مَنْ فِى السَّمواتِ وَ الْأَرْضِ اِلاَّ اتِى الرَّحْمنِ عَبْدًا.

همه كسانى كه در آسمان ها و زمين هستند - از فرشتگان و پريان گرفته تا انسان ها - همگى فرمانبردار و بنده وار به پيشگاه او خواهند آمد.

در آيه ديگرى مى فرمايد:

و كلٌّ اتوه داخرين.(235)

و همگى با خوارى و زبونى رو به سوى او مى آورند.

با اين بيان، همه پديده ها و آفريده ها بندگان خدا و فرمانبردار او هستند و «عيسى»، «عزير»، فرشتگان و پريان نيز در زمره بندگان پروردگار و سر بر فرمان او هستند.

در دومين آيه مورد بحث به علم بى كران و قدرت گردانندگى وصف ناپذير خدا اشاره نموده و مى فرمايد:

لَقَدْ اَحْصيهُمْ

و او آفريدگار و گرداننده آگاه و توانايى است كه بى گمان هم آنان را به حساب آورده و شماره آنان را مى داند و هم از حال و عملكرد و انديشه آنان آگاه است.

وَعَدّهُمْ عَدًّا.

و آنان را به دقّت بر شمرده است و چيزى از آنان بر او پوشيده نمى ماند.

در سوّمين آيه مورد بحث هشدار مى دهد كه:

وَ كُلُّهُمْ اتيهِ يَوْمَ الْقِيمَةِ فَرْدًا.

و همه آنان در روز رستاخيز، تك و تنها و بريده از ثروت و قدرت و خانواده و نزديكان - كه هيچ انديشه اى جز انديشه نجات و رهايى خويشتن در سر ندارند - به پيشگاه خداى يكتا باز مى آيند.

راه و رمز نفوذ در دل ها

در چهارمين آيه مورد بحث، ايمان و درستكارى و دادگرى واقعى را سرچشمه محبوبيت انسان و راه و رمز نفوذ در دل ها و سر موفقيت مى شمارد و مى فرمايد:

اِنَّ الَّذينَ امَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا.

به يقين كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده اند، به زودى خداى بخشاينده براى آنان مهرى در دل ها قرار خواهد داد.

ديدگاه هاى پنجگانه در تفسير آيه

آنچه آمد ترجمه آيه شريفه بود، و در تفسير آن ديدگاه ها متفاوت است:

1 - به باور «ابن عباس» آيه شريفه در مورد امير مؤمنان عليه السلام فرود آمده و بيانگر شخصيت والاى اوست، چرا كه هيچ انسان با ايمانى نيست جز اينكه محبّت آن حضرت در دل او به وديعت نهاده شده است.

در اين مورد در تفسير «ابوحمزه ثمالى» است كه پيامبر به آن گرانمايه عصرها و نسل ها فرمود: على جان!

قل اللّهم اجعل لى عندك عهداً و اجعل لى فى قلوب المؤمنين وُدّاً....(236)

بگو: بارخدايا! براى من نزد خود عهد و پيمانى قرار ده، و بذر محبت مرا در دل هاى مردم با ايمان بيفكن و آن را شكوفا و بارور ساز. و آن حضرت به دستور پيامبر دعا كرد و اين آيه شريفه فرود آمد كه:

انّ الَّذين آمنوا و عملوا الصالحات....

نظير اين روايت را «جابر» نيز از پيامبر صلى الله عليه وآله گرامى آورده است.

2 - امّا به باور پاره اى درست است كه آيه در مورد امير مؤمنان عليه السلام فرود آمده است، امّا پيام آن جهان شمول است و بيانگر اين حقيقت مى باشد كه خداى توانا محبّت همه كسانى را كه به راستى ايمان آورند و كارهاى شايسته انجام دهند، در دل هاى مردم با ايمان مى افكند، و دل هاى بيدار را متوجّه آنان مى سازد.

در اين مورد «ربيع بن انس» مى گويد: خدا هرگاه بخواهد بنده اى را دوست بدارد، به فرشته وحى مى فرمايد: هان اى جبرئيل! من فلان انسان را دوست مى دارم، تو هم او را دوست بدار.

آنگاه فرشته وحى در كران تا كران آسمان ها ندا مى دهد كه: هان اى آسمانيان خدا فلان بنده شايسته را دوست مى دارد، و از پى آن دل هاى آسمانيان كانون مهر او مى گردد.

و سپس در كران تا كران زمين نداى فرشته وحى طنين افكن مى شود كه: هان اى زمينيان! خدا فلان كس را دوست مى دارد...

و از پى آن دل هاى زمينيان نيز متوجّه او مى گردد.

انّ اللّه اذا احبّ عبداً مؤمناً قال لجبرائيل: انى احببت فلاناً فاحبّه، فيحبّه جبرائيل ثم ينادى فى السّماء: ألا انّ اللّه احبّ فلاناً فاحبوه، فيحبّه اهل السماء...(237)

با اين بيان، مفهوم آيه شريفه اين است كه: هر كسى براستى ايمان آورد و كارهاى شايسته انجام دهد خدا او را دوست مى دارد و او را محبوب دلها مى سازد.

3 - از ديدگاه پاره اى منظور اين است كه خدا محبت مردم با ايمان و شايسته كردار را در دل هاى بدخواهان و دشمنانشان نيز قرار مى دهد تا به آنان ايمان آورند و بدين وسيله آنان را اقتدار و توانايى مى بخشد.

4 - و از ديدگاه پاره اى ديگر منظور اين است كه خدا مهر و محبت چنين مردم با ايمان و شايسته كردارى را در دل هاى يكديگر قرار مى دهد تا همديگر را دوست بدارند و يار و ياور هم باشند و در برابر بدخواهان و دشمنان بسان كوهى استوار، به پاخيزند و يكپارچه و يكدست باشند.

5 - و «جبايى» مى گويد: منظور اين است كه خدا در سراى آخرت محبت آنان را در دل هاى يكديگر قرار مى دهد تا بسان پدر و فرزندى آگاه و پرمهر يكديگر را دوست بدارند، كه اين برترين شادى و بزرگترين نعمت هاست.

ديدگاه نخست را اين بيان امير مؤمنان عليه السلام تأييد مى كند كه فرمود:

لو ضربت خيشوم المؤمن بسيفى هذا على اَن يبغضنى ما ابغضنى، و لو صببت الدّنيا بجمّاتها على المنافق على اَن يحبنى ما احبّنى و ذلك انّه قضى فانقضى على لسان النبىّ الامّى انّه قال: لا يبغضك مؤمن و لا يحبّك منافق.(238)

اگر با اين شمشير عدالت و ستم ستيزم بر بينى انسان با ايمانى فرود آورم تا مرا دشمن بدارد، مرا دشمن نخواهد داشت و با من دشمنى نخواهد ورزيد؛ و اگر همه دنيا را در كام نفاقگرايى سرازير كنم كه مرا و راه و رسم عادلانه و انسانى ام را دوست بدارد، مرا دوست نخواهد داشت؛ و اين حقيقت بر زبان حقگوى پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله جارى شده است كه فرمود: على جان! انسان با ايمان هرگز تو را دشمن نمى دارد و به دشمنى تو بر نمى خيزد و انسان بدانديش و نفاقگرا نيز به افتخار دوستى تو نخواهد رسيد.

سرچشمه ايمان و عمل

در پنجمين آيه مورد بحث، خداى فرزانه روى سخن را به پيامبرش نموده و در مورد سرچشمه ايمان و عمل شايسته مى فرمايد:

فَاِنَّما يَسَّرْناهُ بِلِسانِكَ

هان اى پيامبر! ما قرآن را به لغت و زبان عرب بر تو فرو فرستاديم تا دريافت مفاهيم و شناخت محتواى سازنده و پيام انسانسازش براى مردم آسان باشد، چرا كه اگر به واژه و زبان ديگرى مى آمد آن را نمى شناختند.

اين بيان در تفسير آيه از «ابو مسلم» است؛ امّا به باور «جبايى» منظور اين است كه: ما تلاوت قرآن را بر تو آسان گردانيديم.

لِتُبَشِّرَ بِهِ الْمُتَّقينَ

تا به وسيله اين قرآن پرشكوه، به همه كسانى كه از شرك و بيداد و دست يازيدن به گناهان بزرگ پرهيز مى كنند، نويد رستگارى و نجات و بهشت پرنعمت را بدهى.

وَ تُنْذِرَ بِه قَوْمًا لُدًا.

و به مردم خيره سر و حق ناپذير و ستيزه جو هشدار دهى.

به باور «ابن عباس» هدف آيه در درجه نخست، سردمداران حق ستيز قريش است.

امّا «قتاده» بر آن است كه پيام و هشدار آيه جهان شمول مى باشد و به همه مردم حق ستيز و حق ناپذير هشدار مى دهد.

در آخرين آيه مورد بحث كه پايان بخش اين سوره نيز مى باشد، در قالب آرامش خاطر بخشيدن به پيامبر، به حق ستيزان و ظالمان سخت هشدار مى دهد و مى فرمايد:

وَ كَمْ اَهْلَكْنا قَبْلَهُمْ مِّنْ قَرْنٍ

هان اى پيامبر! هرگز از كفرگرايان و بيداد و پرده درى اينان اندوهگين مباش.

پيش از اينان چه بسيار از كسانى كه پيامبران ما را دروغگو شمردند و آيات ما را تكذيب كردند و به دشمنى با حق برخاستند، تا سرانجام نتيجه كار شومشان گريبانشان را گرفت و ما آنان را به بوته هلاك سپرديم.

هَلْ تُحِسُّ مِنْهُمْ مِّنْ اَحَدٍ

اينك اى پيامبر! آيا كسى از آنان را مى يابى و مى بينى؟

اَوْ تَسْمَعُ لَهُمْ رِكْزًا.

و يا صداى يكى از آن گردنكشان پرفريب به گوش تو مى رسد؟

آرى، همه آنان به كيفر بدانديشى و حق ستيزى و بيدادشان از صفحه روزگار برچيده شدند، و اينك ديگر نه ديدگان اثرى از آنان را مى نگرند و نه گوشها صداى دلخراش و مغرورانه آنان را در مى يابند.

آنان از اين تبهكاران ثروتمندتر و پراقتدارتر و در ستيزه گرى و فريبكارى نيز از اينان كاركشته تر بودند، امّا هيچ يك از آن نعمت ها و دجّالگرى ها سودشان نبخشيد و ياريشان نكرد. اين ظالمان نيز به همان سرنوشت دردناك گرفتار خواهند شد و سرانجام از آنان نه اثر و نشانى باقى خواهد ماند و نه نام نيك و بلند آوازه اى.

پرتوى از آيات

آخرين آيات اين سوره، به ويژه سه آيه پايانى آن، به گونه اى زيبا و تفكّرانگيز و جامع است كه گويى چكيده و فشرده اى از همه آيات نود و هشتگانه اين سوره است، و در آنها از راز سرفرازى مردم سرفراز و رستگار، و راز خفّت و سرافكندگى و نگونسارى مردم تيره بخت، و از برنامه عملى درست انديشى و شايسته كردارى و نجات و سرفرازى - كه قرآن پرشكوه است - سخن رفته است،

براى نمونه:

1 - اساسى ترين راز نيكبختى و سربلندى

اين آيات انسانساز اين درس بزرگ را ترسيم مى كند كه اساسى ترين راه موفقيت و بهترين رمز سرفرازى و سربلندى و نجات، پاسخ يافتن به اين پرسش هاست: از كجا آمده ام؟

پديد آورنده كيست؟

به كجا روانم؟

و در اين ميان چه كاره ام؟

پاسخ درست به اين چراها، انسان را به شناخت آفريدگار و گرداننده هستى مفتخر مى سازد و انسان را دوستدار و شيفته او كه سرچشمه عزّت ها، قدرت ها، شكوه ها، معنويت ها، نعمت ها، زيبايى ها، كمال ها جمال ها و همه ارزش هاست مى سازد، و به او جهت مى دهد تا به زيبايى آراسته شود و در نتيجه محبوب خدا و محبوب دل ها گردد.

نمونه اش امير مؤمنان عليه السلام است كه آيه شريفه در شأن او فرود آمد.

از پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله آورده اند كه در آخر نماز خويش با صداى رسا اين گونه به نيايش پرداخت:

اللّهم هب لعلىّ الموّدة فى صدور المؤمنين، و الهيبة و العظمة فى صدور المنافقين، فانزل اللّه(239): انّ الذين....

بار خدايا! «بذر» محبّت بنده شايسته كردارت «على» را در دل هاى مردم با ايمان و عدالت خواه بيفشان و شكوفاساز، و شكوه و عظمت او را در دل هاى نفاقگران قرار ده، تا از شجاعت و ستم ستيزى او حساب برند. و آنگاه بود كه اين آيه شريفه فرود آمد...(240)

2 - برنامه و سرچشمه سرفرازى و رستگارى

از آيات انسانسازى كه گذشت، اين درس آموزنده دريافت مى گردد كه قرآن اين كتاب پرشكوه خدا برنامه راستين سرفرازى و دستورالعمل واقعى رستگارى و آخرين پيام آسمانى به زمين براى انسانى زيستن، و سرچشمه جوشان شكوه و معنويت است.

امّا همه اينها در گرو چند اصل حياتى است:

1 - تلاوت و دريافت درست پيام و محتواى قرآن،

2 - تفسير و بيان درست و صادقانه آن،

3 - و ديگر عمل خالصانه و عاشقانه به آن،

تنها در اين صورت است كه فرد و جامعه اى در پرتو آن، به سوى جاودانگى و سرفرازى گام مى سپارد، امّا مباد كه قرآن كالا و سرمايه فريب و عوام بازى و عوام زدگى گردد، يا به ابزار سلطه و قدرتمدارى تبديل شود و يا از راه و رسم عترت جدا گردد، كه در آن صورت از هر زهرى مرگبارتر خواهد شد؛ چرا كه ديگر روح و جان آن، برنامه زندگى نيست و هواها و برداشت هاى مغرضانه و جهت دار است كه در پوشش آن خود را تحميل مى كند.

3 - و اين هم قانونمندى تاريخ و جامعه ها

و نيز اين درس، از آيات پايانى اين سوره مباركه دريافت مى گردد كه: آفت غرور و خودكامگى و بيدادگرى و گسستن از خدا و ستم به بندگان او بزرگ ترين راز سقوطها و نگونسارى هاست؛ و راستى كه چه جامعه ها و تمدّن ها و رژيم ها و قدرت ها و سلسله ها و نعمت ها را كه به باد نداده است. هان اى بندگان خدا! آيا گوش شنوايى هست تا هشدار قرآن را بشنود؟!

بار خدايا! به ما گوشى شنوا، دلى بيدار و هوشمند، قلبى با انصاف و حق پذير، ديده اى عبرت بين و ژرف نگر و راه و رسمى عادلانه و آزاد منشانه ارزانى بدار! آمين رب العالمين.