تفسير مجمع البيان جلد ۱۴

امين الاسلام طبرسي
ترجمه : علي کرمي

- ۲۲ -


/ سوره نحل / آيه هاى 105 - 101

101 . وَ إِذا بَدَّلْنا آيَةً مَكانَ آيَةٍ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما يُنَزِّلُ قالُوا إِنَّما أَنْتَ مُفْتَرٍ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْلَمُونَ.

102 . قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِنْ رَبِّكَ بِالْحَقِّ لِيُثَبِّتَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ هُدىً وَ بُشْرى لِلْمُسْلِمِينَ.

103 . وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ يَقُولُونَ إِنَّما يُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِسانُ الَّذِي يُلْحِدُونَ إِلَيْهِ أَعْجَمِيٌّ وَ هذا لِسانٌ عَرَبِيٌّ مُبِينٌ.

104 . إِنَّ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِ آياتِ اللَّهِ لا يَهْدِيهِمُ اللَّهُ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ.

105 . إِنَّما يَفْتَرِي الْكَذِبَ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِ آياتِ اللَّهِ وَ أُولئِكَ هُمُ الْكاذِبُونَ.

ترجمه

101 - و هنگامى كه آيه اى را [نسخ و] به جاى [آن ] آيه اى [ديگر ]جايگزين سازيم - و خدا به آنچه فرو مى فرستد داناتر است - [كفرگرايان ]مى گويند: جز اين نيست كه تو دروغ مى بافى. [نه چنين نيست،] بلكه بيشتر آنان [از حقيقت چيزى ]نمى دانند.

102 - بگو: آن را روح پاك [آن فرشته بزرگ ] از سوى پروردگارت به حق فرود آورده است تا كسانى را كه ايمان آورده اند استوارى بخشد، و رهنمود و نويدى براى مسلمانان باشد.

103 - و بى گمان ما مى دانيم كه آنان مى گويند: جز اين نيست كه [قرآن را ]بشرى به او مى آموزد، [امّا هرگز اين گونه نيست؛ چرا كه ] زبانِ كسى كه [اين آموزش را] به او نسبت مى دهند غيرعربى است، در صورتى كه اين [آيات ] به زبان عربى آشكارى است.

104 - بى ترديد كسانى كه به آيات خدا ايمان نمى آورند خدا آنان را راه نمى نمايد و برايشان عذابى دردناك خواهد بود.

105 - تنها كسانى به خدا دروغ مى بندند كه به آيات خدا ايمان نمى آورند؛ و آنان همان دروغگويانند.

نگرشى بر واژه ها

تبديل: برداشتن چيزى و چيز ديگرى را جايگزين آن ساختن. سه واژه «تبديل»، «ابدال» و «استبدال» همه به مفهوم جايگزينى چيزى به جاى ديگرى است.

لسان: زبان.

تفسير

بافته هاى رسواى كفرگرايان

در اين آيات قرآن كريم در اشاره به بهانه جويى كفرگرايان و بيدادپيشگان مى فرمايد:

وَ إِذا بَدَّلْنا آيَةً مَكانَ آيَةٍ

و هنگامى كه آيه اى را نسخ كنيم و آيه ديگرى را جايگزين آن سازيم، كفرگرايان و بدانديشان به بهانه جويى مى پردازند.

ممكن است منظور از نسخ، جايگزين ساختن آيه و حكم آن، به جاى آيه و مفهوم آن باشد، و ممكن است تنها مفهوم و حكم آيه اى نسخ و حكم جديدى جايگزين آن گردد.

وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما يُنَزِّلُ

و اين در حالى است كه خداى فرزانه هماره بر مصالح و حكمت آنچه فرو مى فرستد داناست. و اين جايگزينى بدان دليل است كه مصالح و حكمت ها در هر عصر و روزگارى ممكن است تغيير يابد؛ درست همان گونه كه مصلحت ها با دگرگونى صفات و جنس ها نيز تغيير مى يابد.

قالُوا إِنَّما أَنْتَ مُفْتَرٍ

شرك گرايان مى گويند: حقيقت اين است كه تو به خدا دروغ مى بندى.

«ابن عباس» در اين مورد مى گويد: آنان مى گفتند محمّد صلى الله عليه وآله ياران خود را با اين شيوه به بازى گرفته است؛ چرا كه امروز از راه مى رسد و با آوردن آيه اى به آنان دستورى جديد مى دهد و فردا برنامه و دستورى جديدتر مى آورد. و اين شيوه نشانگر آن است كه او اين آيات را از خود مى بافد و به خدا مى بندد.

بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْلَمُونَ.

آرى، بيشتر آنان نمى دانند كه جايگزين ساختن آيه اى به جاى آيه ديگر از سوى خداست، يا اينكه نمى دانند كه نسخ و جايگزينى آيه اى به جاى آيه ديگر رواست، و آنان دليل تغيير حكم را نمى دانند.

در دوّمين آيه مورد بحث روى سخن را به پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله مى كند و به ترسيم پاسخ كفرگرايان مى پردازد:

قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِنْ رَبِّكَ بِالْحَقِّ

هان اى پيامبر! به آنان بگو: آيه جديدى كه جايگزين آيه ديگر مى گردد، از جانب خداست و آن را فرشته وحى به حق از سوى پروردگارت آورده است.

لِيُثَبِّتَ الَّذِينَ آمَنُوا

هدف اين است كه با دليل و برهان و روشنگرى هاى خود، مردم باايمان را ثبات قدم و استوارى بخشد و بر ايمان و يقين آنان بيفزايد.

وَ هُدىً وَ بُشْرى لِلْمُسْلِمِينَ.

و رهنمود و نويدى براى مردم مسلمان باشد، تا آنان را به سوى بهشت و پاداش پرشكوه سراى آخرت راه نمايد.

در سوّمين آيه مورد بحث مى فرمايد:

وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ يَقُولُونَ إِنَّما يُعَلِّمُهُ بَشَرٌ

ما مى دانيم كه كفرگرايان مى گويند: اين آيات از سوى خدا فرود نيامده، بلكه بشرى آن را به او مى آموزد.

«ابن عباس» مى گويد: تاريك انديشان و استبدادگران قريش اين دروغ رسوا را ساز كرده بودند كه اين آيات را آهنگرى رومى و مسيحى، كه در مكّه مى زيست و نامش «بلعام» بود به محمّد صلى الله عليه وآله مى آموزد، نه فرشته وحى.

امّا «ضحاك» بر آن است كه منظور آنان سلمان فارسى بود، و مى گفتند: او ست كه اين داستان هاى شنيدنى را به پيامبر مى آموزد.

به باور «مجاهد» و «قتاده» منظور آنان يك برده رومى بود كه «عايش» نام داشت و كتابى به همراهش بود و خود به قرآن و پيامبر سخت دل بسته و ايمان آورده بود.

و «عبدالله بن مسلم» مى گويد: در جاهليت و به هنگام ظهور اسلام، دو غلام مسيحى مذهب به نام هاى «يسار» و «خير»، از مردم «عين التمر» بودند كه كارشان شمشيرسازى و تيز كردن شمشيرها بود. آن دو، كتابى داشتند كه به زبان و لغت خويش آن را مى خواندند، و پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله هر گاه از كنار آنان مى گذشت، مى ايستاد و به گفتار و خواندن آنان گوش مى داد؛ از اين رو تاريك انديشان و شرك گرايان قريش اين دروغ را ساز كردند كه پيامبر، قرآن و آيات خويش را نه از آسمان و از فرشته وحى و خداى هستى، بلكه از اين دو برده مى آموزد.

لِسانُ الَّذِي يُلْحِدُونَ إِلَيْهِ أَعْجَمِيٌّ

زبان و لغت كسى كه به پندار بدانديشان و شرك گرايان، پيامبر قرآن را از او مى آموزد و آنان اين دروغ را به او نسبت مى دهند، عربى رسا و فصيح نيست.

قرآن در آيه شريفه مى فرمايد: زبان او عربى رسا و فصيح نيست، و نمى گويد: زبان او «عجمى» است. چرا كه اين واژه به مفهوم غيرعرب است، امّا «اعجمى» كه در آيه آمده به مفهوم نداشتن زبان رسا و فصيح است، خواه عرب زبان باشد و يا عجم باشد. براى نمونه «سيبويه» فارسى «عجمى» است گرچه زبانش لغت عربى است.

به باور برخى منظور اين است كه زبان آن كسى كه شرك گرايان مى پندارند قرآن را به تو مى آموزد، رسا و فصيح نيست و به عربى شيوا سخن نمى گويد. با اين وصف نمى انديشند كه چگونه پيامبر قرآن را كه شيواترين سخن است، از او مى آموزد؟

وَ هذا لِسانٌ عَرَبِيٌّ مُبِينٌ.

در حالى كه اين قرآن به زبان عربى روشن و روشنگر است. آرى، زمانى كه دنياى عرب و سخنوران و نام آورانش از آوردن سوره و آيه اى بسان قرآن ناتوانند، چگونه كسى كه زبانش فصيح و در عربى رسا نيست مى تواند نظير آن بياورد و اين آيات را به پيامبر بياموزد؟

به باور «زجاج» منظور از وصف قرآن به عربى آشكار و رسا آن است كه آورنده و دريافت دارنده آن، عرب زبان است.

اينك قرآن در هشدار به باطل گرايان و دروغزنان حق ستيز مى فرمايد:

إِنَّ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِ آياتِ اللَّهِ لا يَهْدِيهِمُ اللَّهُ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ

به يقين آن كسانى كه به آيات و نشانه هاى يكتايى و قدرت خدا ايمان نمى آورند و معجزه ها و دليل هاى روشن او را نمى پذيرند، خدا آنان را به راه ايمان راه نمى نمايد و گام شان را در آن استوار نمى دارد و به راه بهشت هدايتشان نمى كند و عذابى دردانگيز خواهند داشت.

در اين آيه شريفه قرآن نعمت هدايت را از مردم حق ستيزى كه ايمان نمى آورند نفى مى كند، و به نظر مى رسد منظور از اين هدايت، پاداش ايمان باشد، نه هدايتى كه به مفهوم رهنمود است و براى همگان مى باشد. در آيه ديگرى در مورد آن مى فرمايد: وامّا ثمود فهد يناهم فاستحبوا العمى على الهدى.(230)

در آخرين آيه مورد بحث مى فرمايد:

إِنَّما يَفْتَرِي الْكَذِبَ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِ آياتِ اللَّهِ

تنها كسانى تهمت مى زنند و اين دروغ ها را ساز مى كنند كه به آيات خدا و نشانه ها و دليل هاى او ايمان نمى آورند، نه كسانى كه به آنها ايمان مى آورند و پروا پيشه مى سازند؛ چرا كه ايمان اجازه دروغ و تهمت و كارهاى ناشايسته نمى دهد.

وَ أُولئِكَ هُمُ الْكاذِبُونَ.

و آنان هستند كه دروغگويند و دروغ مى سازند، نه تو اى پيامبر راستى و درستى كه راستگو و درستكارى. آرى، اين فراز بدين سان آنان را دروغ پرداز اعلان مى كند؛ چرا كه دروغگويى از شيوه هاى زشت و ظالمانه آنان بود.

گفتنى است كه در آيه شريفه از دروغ و دروغگويى نيز هشدار داده شده است؛ چرا كه روشنگرى مى گردد كه اين شيوه زشت، كار كسانى است كه ايمان ندارند.

از پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله پرسيدند: اى پيامبر خدا! آيا انسان باايمان دامان به گناه آلوده مى كند؟

قيل: يا رسول الله، المؤمن يزنى؟

آن حضرت پاسخ داد: ممكن است.

قال: قد يكون ذلك.

پرسيدند: آيا انسان باايمان دزدى مى كند؟

قيل: يا رسول الله، المؤمن يسرق؟

فرمود: آن هم ممكن است.

قال: قد يكون ذلك.

پرسيدند: آيا انسان باايمان دروغ هم مى گويد؟

قيل: يا رسول الله، المؤمن يكذّب؟(231)

آن حضرت فرمود: نه، و آن گاه به تلاوت اين آيه پرداخته كه: تنها كسانى دروغ مى سازند و دروغ مى بندند و دروغ مى گويند كه به آيات خدا ايمان ندارند: «انّما يفترى الكذب...»

پرتوى از آيات

يكى از ارزش هاى والاى انسانى و اخلاقى كه از ژرفاى فطرت و وجدان انسان سرچشمه مى گيرد، راستى و راستگويى است؛ دليل آن هم اين است كه هر انسانى دوست مى دارد آنچه مى گويد راست و درست و هماهنگ با فطرت و وجدانش باشد، و آنچه را هم به او مى گويند درست و مطابق با واقع باشد، و به طور فطرى و طبيعى از دروغگويى و دريافت خبر دروغ بيزار است.

پيامبران و امامان راستين كه يكى از هدف هاى بزرگ خويش را زنده ساختن فطرت و وجدان انسان مى دانند، او را به راستى و راستگويى سفارش نموده و از دروغگويى و دروغ پردازى برحذر داشته اند.

براى نمونه به برخى از روايات مى نگريم:

1 - راستگويى و ايمان به خدا

در روايات بسيارى راستى و راستگويى اساس و پايه ايمان و بارزترين نشانه آن شناخته شده است:

اميرمؤمنان عليه السلام فرمود:

الصّدق اقوى دعائم الايمان.(232)

راستى و راستگويى پرتوان ترين پايه و ستون ايمان است.

و نيز فرمود:

الصّدق لباس الدّين.(233)

راستى و راستگويى پوشش زيباى دين باورى و ديندارى است.

و نيز فرمود:

الصّدق جمال الانسان و دعامة الايمان.(234)

راستى و راستگويى زينت و آراستگى انسانى و ستون خيمه ايمان است.

حضرت صادق عليه السلام فرمود:

لا تنظروا الى طول ركوع الرّجل و سجوده، فان ذلك شى ءٌ قد اعتاده، و لو تركه استوحش لذلك، و لكن انظروا الى صدق حديثه و اداء امانته.(235)

هنگام داورى در مورد انسانها، به ركوع و سجود طولانى آنان ننگريد، چرا كه گاه به آن عادت كرده اند، به گونه اى كه اگر آن را ترك كنند دچار وحشت مى شوند، بلكه در داورى خويش در مورد آنان به راستگويى و امانتدارى آنان بنگريد.

2 - راستگويى و نجات در روز رستاخيز

پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله در اين مورد مى فرمايد:

اقربكم منى عداً فى الموقف: اصدقكم فى الحديث، و اداءكم للأمانة، و اوفاكم بالعهد، و احسنكم خلقاً، و اقربكم من النّاس.(236)

نزديكترين شما به من در روز رستاخيز، اين گروه ها هستند:

كسانى كه در گفتار راستگوتر باشند،

و كسانى كه در اداى امانت ها دقّت بيشترى داشته باشند،

و كسانى كه در وفاى به عهدها و پيمان ها وفادارتر باشند،

و كسانى كه با مردم از خلق و خوى بهترى برخوردار باشند،

و ديگر كسانى كه با مردم پرمهرتر و باصفاتر باشند.

3 - راستگويى سرچشمه نيكى ها و برازندگى ها

اميرمؤمنان عليه السلام فرمود:

الصدق يهدى الى البرّ، و البر يهدى الجنّة.(237)

راستى و راستگويى انسان را به نيكى و نيكوكارى راه مى نمايد و نيكوكارى به بهشت پرطراوت و زيباى خدا.

4 - بهشت در گرو ترك دروغ و دروغگويى

پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله در اين مورد فرمود:

تقّبلوا لى بستٍ اتقبّل لكم بالجنّة: اذا حدثتم فلا تكذبوا، و اذا وعدتم فلا تخلفوا، و اذا ائتمنتم فلا تخونوا، غضّوا ابصاركم، و احفظوا فروجكم، و كفوا ايديكم و السنتكم.(238)

شما از من شش برنامه را بپذيريد و بدانها عمل كنيد تا من بهشت را برايتان تضمين كنم:

1 - هنگامى كه لب به گفتار گشوديد، دروغ نگوييد،

2 - و زمانى كه عهد و پيمانى بستيد، عهدشكنى ننماييد،

3 - و آن گاه كه امانتدار شناخته شديد، خيانت نكنيد،

4 - ديده از حرام فرو بنديد،

5 - دامان عفّت را هماره پاك و پاكيزه نگاه داريد،

6 - و دست و زبان خويش از خلاف و بيداد نگهداريد.

5 - دروغ و روسياهى

پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله در هشدار از دروغ و دروغگويى فرمود:

اياك و الكذب فانّه يسود الوجه.(239)

از دروغ بپرهيزيد؛ چرا كه باعث روسياهى و خفّت انسانهاست.

6 - ناسازگارى ايمان و دروغ

روايات رسيده نيز دروغ و دروغگويى را با ايمان و دين باورى ناسازگار مى داند.

از اميرمؤمنان عليه السلام آورده اند كه فرمود:

لايجد عبد طعم الايمان حتى يترك الكذب هزله و جدّه.(240)

انسان هيچ گاه طعم دلنشين ايمان را نخواهد چشيد تا دروغ را واگذارد و به شوخى و جدّى دروغ نگويد.

7 - ريشه و كليد ديگر گناهان

در اين مورد از حضرت باقر عليه السلام آورده اند كه فرمود:

انّ الله عزوجلّ جعل للثّراقفالاً، و جعل مفاتيح تلك الاقفال الشراب، و الكذب شرٌّ من الشّراب.(241)

خدا براى شرارت ها و بدى ها قفل و بندهايى قرار داده است تا مردم از خطر آلودگى به آنها در امان باشند، و كليد آن قفل و بندها خوردن مشروبات مست كننده است، امّا هشدار كه خطر ويرانگر و پيامد شوم دروغ براى فرد و خانواده و حكومت و جامعه و رشد و امنيت آنها از پيامدهاى خانمانسوز شراب و بلاى ميگسارى و بدمستى هم پر خطرتر و ننگبارتر است.

8 - دروغ و پستى و حقارت درونى

هيچ انسان درست انديش و بافرهنگ و تربيت يافته و برخوردار از سلامت روانى و روحى، به هنگام سخن گفتن باديگران، بى جهت زبان به دروغزنى و دروغپردازى نمى آلايد، چراكه همگان به طور طبيعى راستگو آفريده شده اند، و دروغگويى و دروغپردازى را بر خلاف فطرت انسانى و وجدان اخلاقى و كرامت و شخصيت خويش و نوعى بيمارىِ احمقانه و مرگبارى ارزيابى مى كنند كه از احساس ناتوانى و عجز، احساس حقارت، عقده حقارت، ترس ، عدم امنيت، و يا عوامل ديگرى برمى خيزد،نه از قدرت و سلامت نفس و فطرت پاك.

پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله فرمود:

لا يكذب الكاذب الاّ من مهانة نفسه.(242)

انسان دروغگو به اين شيوه ناپسند روى نمى آورد مگر به خاطر احساس حقارتى كه در ژرفاى وجود خويش احساس مى كند.