جرعه ای از زلال قرآن ، جلد ۳

آيت الله ميرزا ابوالقاسم محمدی گلپايگانی ‌(ره)

- ۶ -


آيات قدرت الهى

سپس براى توجّه نفوس به عظمت باهره‌ى خويش، قسمتى از عنايات خود را به‌مردم گوشزد مى‌فرمايد:
«و هو الّذى أنشأَ لكم السّمعَ و الأَبصرَ و الأَفئِدَة‌...»(78)
آن خدايى كه من، شما را به سوى او دعوت مى‌كنم، كسى است كه براى شما چشم و گوش و دل، سه ركن درك دلايل را آفريد و به شما نيروى تفكّر و تدبّر داد كه بر موجودات ديگر مزيّتى داشته باشيد؛ ولى شما قدر اين نعمت‌هاى پرارزش را ـ‌كه فقدان هر يك، پديد آورنده‌ى مشقّت‌هاى زندگى است ـ نمى‌دانيد:
«...‌‌قليلاً ما تشكرونَ»(78)
سپاسگزاريتان كم و اندك و يا هيچ است.
«و هو الّذى ذرأكُم فِى الأرض و إليه تُحشرونَ»(79)
او كسى است كه شما را در زمين پديد آورد. مراحلى را كه قبل از استقرار در رحم مادران خود پيموديد به اراده و قدرت او بود. ايجاد شما به قدرت بى‌حدّ او ممكن شد و بازگشت شما هم در سراى آخرت به سوى اوست و در سراى آخرت، در مقابل اعمال خويش مأجور يا معاقب خواهيد بود.
«و هو الّذى يُحيى و يُميتُ و له اختلفُ الّليْلِ و النّهار أفلاتعقلونَ»(80)
او كسى است كه حيات و ممات به قدرت اوست. او در ارحام مادران، شما را حيات بخشيد و پس از انقضاى آجال[1]شما را مى‌ميراند. رفت و برگشت شب و روز، زيادت و نقصان ليل و نهار به وضع منظّم و يكنواخت، از پرتو قدرت بى‌حدّ اوست. آيا نيروى تفكّر خود را به كار نمى‌اندازيد تا درك كنيد براى تمام اين تغييرات، صانع و پديدآورى است كه پرستش و خدايى سزاوار اوست و عبادت، خاصّ ذات او مى‌باشد؟
* * *
بل قالوا مثلَ ما قال الأوّلونَ(81) قالوا أءِذا متنا و كنّا تراباً و عظماً أءِنَّا لَمَبعوثونَ(82) لقد وعدنا نحن و ءاباءُنا هـذا من قبلُ إنْ هـذا إلاّ اسطير الأوّلينَ(83)قل لِمَن الأرض و من فيها إنْ كنتم تعلمون(84)سَيَقولون لِلّه قلْ أفلاتذكّرونَ(85)قل من ربّ السمـوت السّبع و ربّ العرشِ العظيم(86)سيقولون لِلّه قلْ أَفلاتتّقونَ(87) قل من بيده ملكوت كلّ شىء و هو يُجير و لايُجار‌عليه إن كنتم تعلمون(88)سيقولون لِلّه قُلْ فَأَنّى تُسحرونَ(89) بل أتينهم بالحقّ و إنّهم لَكَـذبونَ(90)

ترجمه:

81‌. بلكه مانند آنچه پيشينيان ايشان گفته بودند، اينان گفتند.
82‌. گفتند: آيا وقتى كه بميريم و خاك و استخوان‌هايى شويم، آيا برانگيخته‌نشدگان خواهيم‌بود؟[انكار قيامت را به صورت استفهام بيان كردند.]
83‌. البته اين زنده شدن را به ما و به پدرانمان از پيش وعده داده‌اند. اين جز افسانه‌هاى مردم پيشين نيست!
84‌.[اى پيامبر، به منكران] بگو: اين زمين و هر كه در آن است از آنِ كيست؛ اگر دانا‌هستيد؟
85‌. به زودى خواهند گفت: از آنِ خداست. بگو پس چرا پند نمى‌گيريد؟
86‌. بگو: پروردگار آسمان‌هاى هفتگانه و پروردگار عرش بزرگ كيست؟
87‌. به زودى خواهند گفت: از آنِ خداست. بگو: پس چرا[از عذاب خدا]نمى‌ترسيد؟
88‌. بگو: كيست كه ملكوت هر چيزى به دست اوست و او پناه مى‌دهد و پناه داده نشود، اگر دانا‌هستيد؟
89‌. خواهند گفت: از آنِ خداست. بگو: پس از كجا و چگونه افسون مى‌شويد[و‌فريب‌مى‌خوريد؟]
90. بلكه حقّ را براى ايشان آورديم و مسلّماً آنان[در اين نسبت‌ها كه به خدا مى‌دهند]دروغ‌مى‌گويند.

تفسير:

معاندان و زندگى پس از مرگ

خداى متعال در اين آيات شريفه، نفوس را به عظمت و كبريايى ذات بزرگوار خود متوجّه كرد كه ايجاد سمع و بصر و نيروى تدبّر به قدرت بى‌حدّ او وابسته است. آفرينش‌آسمان‌ها و زمين و پديدار ساختن افراد بشر به اراده‌ى او انجام شد. اوست كه مرگ و مير موجودات را ايجاد كرد و رفت و برگشت شب و روز را به مصلحت خويش منظّم نمود.
در جواب آن توجّهات هدايت‌بخش و در پاسخ آن گفته‌هاى سعادت‌آفرين، افراد معاند و لجوج اين‌گونه گفتند:
«بل قالوا مِثلَ ما قال الأوّلونَ»(81)
گفتار آنان هم به گفتار منكرانِ قبل از خود شباهت داشت و از آن جا كه دليلى بر نفى قيامت و زندگى پس از مرگ نداشتند، از روى استفهامى كه مبيّن انكار درونى آنان بود گفتند:
«قالوا أءِذا مِتْنا و كُنّا تراباً و عِظماً أءِنَّا لَمَبعوثونَ»(82)
آيا وقتى كه بميريم و زير خروارها خاك، استخوان‌هايمان پوسيد و به صورت خاك درآمديم و اعضاى ما تركيب خود را از دست داد و تلفيق ظاهرى از هم متلاشى شد، ما مبعوث مى‌شويم و راه حيات را در عالَمى ديگر پيش مى‌گيريم؟
«لقد وُعدنا نحن و ءاباءُنا هذا من قبل إن هـذا إلاّ اسطيرُ الأوّلين»(83)
به ما و پدرانمان چنين وعده‌هايى دادند؛ افرادى آمدند و خود را فرستاده از طرف خدا به حساب آوردند؛ اين‌ها نيست مگر داستان‌ها و افسانه‌هايى كه مبدأ و منشأيى ندارد و دروغ‌هايى است كه از خود مى‌بافند؛ ولى از آن جا كه اعتقاد به مبدأ و معاد با فطرت بشر همراه است و فطرتش با آن در آميخته است، قرآن با همان افرادى كه جهت مطامع دنيوى خود، حقايق را منكر مى‌شوند، باب احتجاج را مى‌گشايد.

پرسش‌هاى بيدارى آفرين

«قُلْ لِمَنِ الأرضُ و مَنْ فيها إن كنتم تعلمون»(84)
اوّل آنان را متوجّه خداشناسى مى‌فرمايد كه به آنان بگو: زمين و افرادى كه در آنند براى كيست و آفريده‌ى چه كسى است اگر داناييد و وجودتان به بينش و دانش آراسته شده است؟!
«سيقولون لِلّه‌...»(85)
پاسخى كه خواهند گفت، همان پاسخى است كه فطرت آنان اقتضا مى‌كند كه اين آفريده شده‌ها از قدرت خداى يگانه ايجاد شده است.
ولى افسوس در اين است كه تذكّر و تنبّهى در آنان ايجاد نمى‌شود و متذكّر نمى‌گردند و تفكّر خود را به كار نمى‌اندازند تا بفهمند خدايى كه قادر به ايجاد و آفرينش موجودات از نيستى به هستى باشد، اين قدرت را نيز دارد كه آنان را پس از مردن و خاك شدن دوباره حيات بخشد و به ميزان حساب حاضر كند.
«قل مَن ربُّ السّمـوت السّبع و ربُّ العرشِ العظيم»(86)
پس از آن، افراد معاند را متوجّه مى‌فرمايد به ملكوت آسمان‌ها و كُرات بهت‌آور و كهكشان‌هاى حيرت‌بار كه نيروى تصوّر بشر و قدرت علمى او تا امروز نتوانسته است حدّى براى آن‌ها معيّن كند. باز هم از فطرت سليم و عقل بيدار آنان مى‌پرسد كه آسمان‌هاى هفتگانه و كُرات و منظومه‌هاى جهان بالا و عرش را كه آفريد و مدبّر آن‌ها كيست؟ خواهند گفت: آفريدگار اين دستگاه منظّم و مدبّر اين نظم حيرت‌بار خداست. امّا در برابر اين گفتار و اين نداى وجدان، راه تقوا و ترس از عذاب الهى را پيش نمى‌گيرند و بر اسب مُراد خويش سوارند تا به هلاكت واقعى مبتلا شوند.
سپس در احتجاج مى‌فرمايد:
«قُلْ مَن بيده ملكوتُ كلّ شىء و هو يُجير و لايُجارعليه إن كنتم تعلمون»(88)
از اين افراد سؤال كن و بگو: ملكوت هر چيز و خزاين اشيا به قدرت كيست؟ و از آنِ چه كسى است كه مستغيثين[2] را در پناه خود، پناه مى‌دهد، ولى براى او از كسى پناه خواسته نمى‌شود؟ همه چيز پناهنده‌ى اويند؛ امّا او بى‌نياز از پناه خواستن است؛ اگر علم به اين موضوع داريد پاسخ دهيد؟
«سيقولون لِلّه‌...»(89)
خواهند گفت: آن موجودى كه پناهگاه همه چيز و مَأمن همه‌كس مى‌باشد و از كسى و چيزى پناه نمى‌خواهد، خداست؛ امّا اين كوردلان و بى‌خبران از حقيقت، افسون نادانى آنان را آن‌گونه مسحور ساخته كه حقيقت را با نهايت وضوح و آشكارى‌اش انكار مى‌كنند و فريب مى‌خورند و بيچارگى دو جهان را براى خويش مى‌اندوزند.
«بَلْ أتَينهم بالحقّ و إنّهم لَكذبونَ»(90)
ما آنچه را كه مبيّن حقيقت و مُظهر حقّ است براى اين افراد آورديم و حقيقت موضوع را براى آنان بيان كرديم، ولى آنان راه كذب و تكذيب را رها نكردند و اصرار در باطل نمودند و خويشتن را به اباطيلى سرگرم نمودند كه شقاوت دو جهان در آن موجود بود.
* * *
ما اتّخذ اللّه مِن ولد و ما كان معه مِن إلـه إذاً لَذَهَبَ كلّ إلـه بما‌خلق و لعلا بعضُهم على بعض سبحن اللّه عمّا يَصِفونَ(91) علم الغيب و الشّهدةِ فتعلى عمّا يُشركون(92) قُلْ ربّ إمّا تُرينّى ما‌يُوعدون(93)ربّ فلاتجعلنى فِى القوم الظَّـلمين(94) و إنّا على أنْ نُريك ما نعدُهم لَقَـدرونَ(95)إِدْفَعْ بالّتى هى أحسن السّيّئة نحن اعلم بما يَصفون(96) و قلْ ربّ أعوذُ بِكَ مِنْ هَمَزاتِ الشّيـطين(97)و أعوذُ بكَ ربّ أن يحضرون(98) حتّى إِذا جاء أحدهم الموتُ قال ربّ ارجعون(99)لعلّى أعمل صلحًا فيما تركت كلاّ إنّها كلمة هو قائِلُها و مِنْ ورائِهم برزخٌ إلى يوم يُبعثونَ(100)

ترجمه:

91. خداى متعال هيچ فرزندى نگرفت و با او هيچ خدايى نيست[اگر با خدايى او در عالم‌هستى شريكى بود] در آن هنگام آنچه را آفريده بود مى‌برد[و‌مخلوقش را به‌خود‌اختصاص مى‌داد] و برخى از خدايان بر برخى ديگر برترى مى‌جُستند؛ خداى بلند پايه، از آنچه ايشان او را به آن از فرزند و همتا و مانند مى‌ستايند و وصف مى‌كنند، منزّه است.
92.[آن خدايى كه] به پنهان و آشكار داناست؛ پس خداوند از آنچه شريك او مى‌گيرند برتر است.
93. پروردگارا، بگو: اگر آن عذابى را كه به ايشان وعده داده‌اند به من مى‌نمايانى،
94. پروردگارا، پس مرا قرين گروه ستمكاران قرار مده.
95. همانا ما تواناييم كه عذابى را كه به ايشان وعده داده‌ايم به تو بنمايانيم.
96.[خصلت] بد را به خصلتى كه نيكوست برطرف كن و ما به آنچه وصف مى‌كنند داناتريم.
97. و بگو: پروردگارا، از وسوسه‌هاى شياطين به تو پناه مى‌برم.
98. و پناه مى‌برم به تو اى پروردگار از اين‌كه شياطين در اطراف من حاضر شوند.
99. تا آنگاه كه مرگ، يكى از ايشان را فرا رسد[از روى تحسّر] گويد: پروردگارا! مرا بازگردانيد.
100. شايد من در عوض آنچه باز گذاردم كردارى شايسته انجام دهم! هرگز بازگشتى نخواهند داشت. البته اين كلمه[ فقط يك]سخنى است كه آن شخص[از روى حسرت،]گوينده‌ى آن است و از پيش روى ايشان برزخى است[واسطه‌اى است ميان دنيا و آخرت كه آن قبر است و در آن جا خواهند بود] تا روزى كه برانگيخته شوند.

تفسير:

تنزيه ساحت كبريايى

در قرآن مجيد ـ كه كتاب هدايت و راهنماى بشر تا آخرين زمانى كه روى زمين زندگى‌كند، مى‌باشد ـ به‌گونه‌هاى مختلف، اِثبات توحيد ـ كه اصل و بنيان خداشناسى است‌ـ به احسن وجوه با دلايلى وجدانى و عقلى، سخن به ميان آمده است. هر جا به‌مناسبتى اين حقيقت، ذكر شده تا جويندگان راه هدايت، طريق صحيح را بيابند و با‌پيروى از آن، نيكبخت گردند. در اين جا هم پس از ذكر دلايلى كه اثبات‌كننده‌ى توحيد‌و يگانگى خداوند است، اصلى بيان مى‌فرمايد كه پاسخگوى آن وجدان سليم است و آن اين‌كه:
«مَا اتّخذ اللّه مِن وَلَد و ما كانَ مَعَهُ مِن إلـه إذاً لَذَهبَ كلّ إلـه بما خلق و لعلا بعضُهم على بعض‌...»(91)
اول در ردّ گفتار گمراهانى كه براى خداوند فرزند قايلند، بيان مى‌فرمايد:
«ما اتّخذ اللّه من ولد‌...»(91)
خداوند فرزندى ندارد. اين سخن را بيان فرمود تا اباطيل مسيحيان و يهود و آنان كه براى ذات اقدس او قايل به فرزندند، موهوم بودنش آشكار گردد.

پى‏نوشتها:‌


[1] . مهلت‌ها.
[2] . كمك‌خواهان.