جرعه ای از زلال قرآن ، جلد ۲

آيت الله ميرزا ابوالقاسم محمدی گلپايگانی ‌(ره)

- ۱۶ -


دعاي حضرت زكريّا(عليه السلام)

به دنبال سرگذشت اجمالي ذوالنّون از اين نظر كه سخن از وحي الهي است به سرگذشت حضرت زكريا اشاره كرده، مي‌فرمايد:
«و زكريّا إذ نادي رَبَّهُ رَبِّ لاتذرني فردًا و أنت خير الورثين»(89)
از حضرت زكريا عمري سپري شده بود و فرزندي نداشت. همسر او هم پير شده بود و فرزندي به بار نياورده بود. زكريا راز اين تنهايي را متوجّه خدا ساخت تا از او بخواهد كه جهت رفع تنهايي، فرزندي عنايت فرمايد. براي اين منظور به خداي خود عرض كرد: پروردگارا، مرا تنها مگذار و به من فرزندي عطا فرما؛ زيرا تو نسبت به عالم وجود بهترين وارث هستي و همه چيز فاني مي‌شود و ذات تو باقي خواهد بود؛ از اين نظر بهترين وارثان خواهي بود.
حضرت زكريا خواسته‌ي خود را درباره‌ي فرزند، به خداي خود عرض كرد. دعايش به پيشگاه خداوند مستجاب شد و فرزندي نيكوسيرت و خوش سريرت به‌نام «يحيي» به‌او ارزاني داشت و همسرش را كه عقيم و نازا بود، اصلاح فرمود و در كبرِ سنّ، يحيي را زاييد.
مي‌فرمايد: «...‌إِنَّهُمْ كَانُوا يُسَـرِعُونَ فِي الْخَيْرتِ وَ يَدْعُونَنَا رَغَبًا وَ رَهَبًا وَ كَانُوا لَنَا‌خَـشِعِينَ»(90)
اين دسته از افراد كه نامشان ذكر شد: زكريا و همسر و فرزندش، نوح و ابراهيم و لوط و ذوالنون و زكريّا و‌... تماماً مردمي بودند كه در كار خير سبقت مي‌جستند و در هر حال خدا را مي‌خواندند. در حال گشايش و فراخي نعمت و نيز به هنگام بيم و هراس به ياد ما بودند و رحمت خدا را خواهان بودند و از عذاب او گريزان بودند. اينان افرادي بودند كه خضوع و خشوع با شيره‌ي جانشان آميخته بود و همواره خاشع پروردگارشان بودند.

داستان حضرت مريم(عليها السلام)

در پي سرگذشت اجمالي حضرت زكريّا به پاكي و خويشتن‌داري حضرت مريم اشاره نموده، مي‌فرمايد:
«وَالَّتِي أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فِيهَا مِن رُّوحِنَا وَ جَعَلْنَـهَا وَابْنَهَا ءَايَةً لِلْعَـلَمِينَ»(91)
به ياد آور مريم، دختر عمران را كه عفّت خود را حفظ كرد. پس ما از روح خود، به واسطه‌ي جبرييل در او دميديم و او و فرزندش عيسي را نشانه‌ي خداپرستي براي جهانيان قرار داديم. آن دو آيتي از آيات خداشناسي بودند: مريم آيت بود، زيرا بدون واسطه به اراده‌ي خداوند، فرزندي به جهان آورد تا مردم به قدرت خدا واقف شوند و عيسي هم آيتي بود كه زمان پس از تولّد با مردم تكلّم كرد و گفت: «إِنّي عَبْدُاللّهِ ءَاتَـني الكتـب و جَعَلَنِي نبيًّا» تا سخنان پوچ گمراهاني كه پس از زمان‌هاي او، وي را به اسماء ديگر از قبيل: ابن و جز آن مي‌خوانند، نقض كند.
«إِنّ هـذه أمّتُكُمْ أُمَّةً وحدةً و أَنَا ربُّكم فَاعبدُون»(92)
اين آيه، مبيّن حقيقتي است و آن اين‌كه تمام ملل يك طريق را پيموده و خواهان يك هدف بوده‌اند. از آدم ابوالبشر تا پيامبر خاتم(عليهم السلام) مسير توحيد را مي‌پيمودند و داعي يك مبدأ بودند و مردم را به يك مقصد فرامي‌خواندند و آن مقصد هم مكتب توحيد و يكتاپرستي بود؛ امّا پيروان نادان آنان از روي هواهاي نفساني و آمال ناصحيح، ايجاد تفرقه نمودند و راه واحد را به فرقه‌هاي دلخواه خود درآوردند.
«وَ تَقَطَّعُوا أَمْرَهُم بَيْنَهُمْ كُلٌّ إِلَيْنَا رجِعُونَ»(93)
امّا بايد بدانند كه با تشتّت اقوالي هم كه بين آنان وجود دارد باز هم، بازگشت صالح و طالح و نيكوكار و گناه‌كار آنان به سوي ما خواهد بود و آن وقت هر كس را به ميزان عملش پاداش خواهيم داد.
*  *  *
فَمَن يَعْمَلْ مِنَ الصَّـلِحَـتِ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلاَ كُفْرَانَ لِسَعْيِهِ وَ إِنَّا لَهُ كَـتِبُونَ(94) وَ حَرمٌ عَلَي قَرْيَة أَهْلَكْنَـها أَنَّهُمْ لاَيَرْجِعُونَ(95) حَتَّي إِذَا فُتِحَتْ يَأْجُوجُ وَ مَأْجُوجُ وَ هُم مِن كُلِّ حَدَب يَنسِلُونَ(96) وَاقْتَرَبَ الْوَعْدُ الْحَقُّ فَإِذا هِي شَـخِصَةٌ أَبْصَـرُ الَّذِينَ كَفَرُوا يَـوَيْلَنَا قَدْ كُنَّا فِي غَفْلَة مِنْ هـذَا بَلْ كُنَّا ظَـلِمِينَ(97) إِنَّكُمْ وَ مَا تَعْبُدُونَ مِن دوُنِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنتُمْ لَهَا ورِدُونَ(98) لَوْ كَانَ هـؤُلآءِ ءَالِهَةً مَّا وَرَدُوهَا وَ كُلٌّ فِيهَا خَـلِدُونَ(99) لَهُمْ فِيهَا زَفِيرٌ وَ هُمْ فِيهَا لاَيَسْمَعُونَ(100) إِنَّ الَّذِينَ سَبَقَتْ لَهُم مِنَّا الْحُسْنَي أُولـئِكَ عَنْهَا مُبْعَدُونَ(101)لاَيَسْمَعُونَ حَسِيسَهَا وَ هُمْ فِي مَا اشْتَهَتْ أَنفُسُهُمْ خَـلِدُونَ(102)لاَيَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الأَكْبَرُ وَ تَتَلَقَّـهُمُ الْمَلَـئِكَةُ هـذَا يَوْمُكُمُ الَّذِي كُنتُمْ تُوعَدُونَ(103)

ترجمه:

94. هر كه از كارهاي نيكو انجام دهد، در آن حال كه مؤمن باشد پس كوشش او را هيچ ناسپاسي نيست و ما جدّاً سعي او را ثبت خواهيم كرد. [و پاداش عمل او را مقدّر مي‌نماييم].
95. و بر اهل شهري كه هلاكشان كرده‌ايم، حرام است كه آنان [به سوي دنيا] باز گردند.
96. تا وقتي كه يأجوج و مأجوج گشوده شوند و ايشان از هر بلندي مي‌شتابند [سرازير مي‌شوند و خود را به همه‌ي بقعه‌هاي زمين مي‌رسانند.]
97. و وعده‌ي حق نزديك است؛ پس آن هنگام ديده‌هاي آنان كه كفر ورزيدند خيره مي‌ماند [با خود مي‌گويند:]اي واي بر ما! در حقيقت ما [در دنيا] از اين روز در بي‌خبري بوديم؛ بلكه ما [به خود]ستم‌كرده‌ايم.
98. [اي گروه كافر] شما و هرچه غير خداي يكتا مي‌پرستيد آتش‌افروز دوزخ هستيد، شما به دوزخ وارد مي‌شويد.
99. اگر اين بتان [چنان‌كه شما گمان كرده‌ايد] خدايان مي‌بودند، به دوزخ وارد نمي‌شدند و حال آن‌كه همه[ي بت‌ها و بت‌پرستان] در آن‌جا مي‌مانند.
100. ايشان را در آن‌جا فريادي است و ايشان در آن‌جا [سخني را كه بدان شاد شوند]نمي‌شنوند.
101. بي‌گمان افرادي كه درباره‌ي آنان از نزد ما نيكي سبقت گرفت از آتش دوزخ دورند.
102. آنان [=مؤمنان] آواز آتش را نمي‌شنوند و در نعمت‌هايي كه دل‌هايشان بخواهد، همواره مي‌مانند.
103. بيم بزرگ‌تر، آنان را اندوهگين نمي‌كند و فرشتگان به استقبال آنان مي‌آيند [و با آنان ملاقات مي‌كنند و مي‌گويند:] اين [روز]، روزي است كه به پاداش گرفتن در آن وعده داده شده‌ايد.

تفسير:

در آيات شريفه‌ي قبل، ذكري كوتاه از عدّه‌اي از پيامبران و پاك طينتان راه حق به‌ميان آمد. به دنبال شرح حال خلاصه‌ي آنان جهت تذكّر افرادي كه بخواهند از آيات خدا درس خداشناسي بياموزند، فرمود:
«فَمَن يَعْمَلْ مِنَ الصَّـلِحَـتِ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلاَ كُفْرَانَ لِسَعْيِهِ وَ إِنَّا لَهُ كَـتِبُونَ»(94)
افرادي كه كار نيك انجام دهند و آن را با ريا و سمعه نيالايند و در عين حال كه اعمالشان عاري از ريا و تظاهر است، از نعمت پرارزش ايمان هم برخوردار باشند، اثر اعمال خود را در دنيا و آخرت خواهند ديد و از ساحت اقدس الهي پاداش اعمالشان را دريافت خواهند كرد و نتايج اعمال آنان به نيرويي كه درك آن از قدرت بشر خارج است، مشخّص خواهد شد.
در آيه‌ي شريفه قيد «و هو مؤمن» بسياري از اعمال را كه به زيور ايمان آراسته نباشد، جدا فرمود؛ زيرا عملي در پيشگاه خداوند ارزش دارد كه با ايمان صحيح توأم باشد.
سپس مي‌فرمايد:
«وَ حَرمٌ عَلَي قَرْيَة أَهْلَكْنَـها أَنَّهُمْ لاَيَرْجِعُونَ»(95)
افرادي كه انحرافات آنان باعث نابودي‌شان شد، حتماً بازگشتي به دنيا نخواهند داشت؛ زيرا آنان سير خود را انجام دادند و حجّت بر آن‌ها تمام شد و پس از طي اين مراحل، رجعتي نخواهند داشت.
درباره‌ي تأويل اين آيه‌ي شريفه نظراتي بيان شده است:[2]
1. لفظ «حرامٌ» به صورت واجبٌ به كار رفته و در معناي آن استعمال شده است؛ يعني: «اهل قريه‌اي را كه به نتايج اعمال بدشان گرفتار نموديم و هلاك كرديم، بازگشتي به دنيا نخواهند داشت.»
2. حرامٌ در معناي خود به كار رفته؛ امّا حرف نفي «لا» در «لايرجعون» زايد است؛ به اين معنا كه: «بازگشت افرادي كه هلاك شده‌اند و انحرافشان سبب اين نابودي شده است، به دنيا حرام خواهد بود.»
در هر صورت، بازگشت هلاك‌شدگان منحرف، به دنيا امري محال است. بلي آن‌ها يك بازگشت دارند و آن هم در سراي قيامت، جهت باز پس دادن حساب عمر است و آن هم زماني است كه در آيه‌ي شريفه مي‌فرمايد:
«حَتَّي إِذَا فُتِحَتْ يَأْجُوجُ وَ مَأْجُوجُ وَ هُم مِن كُلِّ حَدَب يَنسِلُونَ»(96)
رجوع آنان به سراي قيامت، وقتي است كه يأجوج و مأجوج افسارگسيخته شوند و از هر فرازي سرازير گردند.
پاره‌اي از مفسّران آيه‌ي شريفه را مبيّن شكافتگي سدّ يأجوج و مأجوج ـ كه به دست ذوالقرنين ايجاد شد ـ مي‌دانند؛ امّا در تحقيقات امروزي، دانشمندان وجود چنين سدّي را كه امروز هم وجود داشته باشد، صحيح نپنداشته‌اند.
امّا شايد بشود، قوم يأجوج و مأجوج را قوم مغول و نژاد زرد دانست و احتمال تسلّط آنان را بر دنيا درك كرد، كه امروز به چين ملّي اطلاق مي‌شود و ممكن است در آخر عمر دنيا و پديدار شدن آثار قيامت، اين موضوع عملي شود و تسلّطي كامل بر دنيا به‌دست آورند.
پس از آن مي‌فرمايد:
«اقْتَرَبَ الْوَعْدُ الحَقُّ‌...»(97)
وعده‌ي راست خداوند نسبت به قيام قيامت نزديك مي‌شود و آن امر مسلّم‌الوقوع، لباس عمل به خود مي‌پوشد.
«...‌فَإذا هِي شَـخِصَةٌ أَبْصَـرُ الّذينَ كَفَروا»(97)
آن وقت كه وعده‌ي حتمي خداوند عملي شد و مردم ظاهربين از محيط محسوس مادّي خارج شدند و با زندگي پس از مرگ مواجه شدند، در حالي كه خيره و بهت‌زده مي‌باشند و چشمانشان بيانگر تحيّر آن‌ها است، با خود مي‌گويند:
«...‌يـوَيْلَنَا قَدْ كُنَّا فِي غَفْلَة مِنْ هـذَا بَلْ كُنَّا ظَـلِمِينَ»(97)
اي واي بر ما! ما اصلا انتظار چنين روزي را نداشتيم و در عالم غفلت و بي‌خبري از آن به سر مي‌برديم. آن وقت حجاب‌هاي بي‌دوام مادّي برطرف مي‌شود و به خطاي خود اعتراف مي‌كنند و مي‌گويند:
«بل كُنّا ظـلِمِينَ»؛
زيرا جز اين گفتار، راهي ندارند.
پس از اعتراف به تقصير خود، خطابي متوجه آنان مي‌شود:
«إِنَّكُمْ وَ مَا تَعْبُدُونَ مِن دوُنِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنتُمْ لَهَا ورِدُونَ(98)لَوْ كَانَ هـؤُلآءِ ءَالِهَةً مَّا وَرَدُوهَا وَ كُلٌّ فِيهَا خَـلِدُونَ»(99)
شما اي گروه كافران، مطمئن باشيد با خدايان خود و آنچه كه غير از خدا به پرستش گرفته‌ايد، هيزم و آتش‌افروز جهنّم هستيد و با آنان وارد آن جهنم سوزان مي‌شويد و همين ورود خدايان شما به دوزخ فروزان، خود دليلي است بر اين كه اگر آنان واقعاً لايق پرستش بودند و اگر تعبّد جز خدا را سزاوار بود، آنان وارد جهنّم نمي‌شدند؛ امّا حقّ اين است كه پرستش مخصوص قادرِ لايزالي است كه ادراك هيچ مدركي به كُنه او نمي‌رسد. شما هم به انضمام خدايانتان وارد آن آتش مي‌شويد و به‌طور هميشگي در آن مي‌مانيد.
خداوند متعال گوشه‌اي از بيچارگي جهنّميان را در آن وقت اين‌گونه مشخّص مي‌فرمايد:
«لَهُمْ فيها زَفيرٌ وَ هُمْ فيها لاَيَسْمَعُون»(100)
از شدّت عذاب در آن مكانِ سراسر سوز و گداز، از خود صدايي شبيه به صداي حمار سر مي‌دهند و صدايي كه باعث مسرّت و خوشحالي در وجودشان باشد و مبيّن رهايي آنان از آن گرفتاري باشد، نمي‌شنوند.

شأن نزول

«ابن‌الزّبعري» كه يكي از مشركان بود، پس از نزول آيه‌ي شريفه‌ي: «إِنَّكُمْ وَ مَا تَعْبُدُونَ مِن دوُنِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنتُمْ لَهَا ورِدُونَ»(98) نزد پيامبراكرم(صلي الله عليه وآله وسلم)آمد و عرض كرد:
«يا محمّد الست تزعم ان عزيرا رجل صالح و ان عيسي رجل صالح و ان مريم امرءة صالحة؟ قال: بلي، قال: فان هؤلاء يعبدون من دون اللّه فهم في النّار؛[3] اي محمد، آيا تو عقيده نداري كه عزير و عيسي و مريم از نيكان بودند؟
فرمود: بله. گفت: ديگران اين گروه را به جاي خدا مي‌پرستيدند. پس به مفهوم آيه‌ي«إنّكم و ما تعبدون‌...». در آتشند.»
خداي متعال جهت رفع اين شبهه از قلوب شكّاكان اين آيه را فرستاد:
«إِنَّ الَّذِينَ سَبَقَتْ لَهُم مِنَّا الْحُسْنَي أُولـئِكَ عَنْهَا مُبْعَدُونَ»(101)
افرادي كه نيكي و وعده‌ي نيك از طرف ما به آنان سبقت گرفته است از ورود به آتش دورند و به آن وارد نمي‌شوند. اين افراد پيش از اين كه كسوت تكليف را در بر كنند، به نيكي خداوند مفتخر شدند و استعداد درك آن را داشتند كه حُسناي پروردگار به دوش آنان گذارده شود. اين دسته از مردم كه نابخردان آنان را به خدايي گرفتند و پرستش نمودند، از چنان كلمات نابه‌جا بري و بيزار بودند و نسبت به اين برائت از ورود به آتش هم بري خواهند بود.
«لاَيَسْمَعُونَ حَسِيسَهَا وَ هُمْ فِي مَا اشْتَهَتْ أَنفُسُهُمْ خَـلِدُونَ»(102)
اين دسته از متعبّدانِ خداوند كه او را از روي خلوص مي‌پرستند، مردمي هستند كه به هيچ وجه صداي آتش و شعله‌هاي آن را نمي‌چشند و در لذّات معنوي پاك ـ كه از هر جهت صاف و نيالوده است و خواهان آن هستند و نفوسشان بدان متمايل است ـ به‌طور هميشگي برخوردارند و مقابل كفّار و خدايانشان كه قسمتشان خلود در جهنّم است، اينان هم از خلود در بهشت برخوردار خواهند بود.
«لاَيَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الأَكْبَرُ وَ تَتَلَقَّـهُمُ الْمَلَـئِكَةُ هـذَا يَوْمُكُمُ الَّذِي كُنتُمْ تُوعَدُونَ»(103)
نعمتي ديگر كه نصيب اين افراد پاك‌طينت شده اين است كه ترس و دحشتي از عذاب قيامت ندارند و نسبت به پديدار شدن آثار هراس‌انگيز قيامت هيچ‌گونه خوفي و اندوهي ندارند و در آن روز كه براي كافران و معبودانشان نهايت حزن و ترس است، فرشتگان، اين دسته از خداپرستان را با چهره‌ي خندان و گشاده در حال تهنيت و شادباش گفتن، ملاقات مي‌كنند و مي‌گويند: امروز، روزي است كه به درك رحمت و برخورداري از نعيم آن، وعده داده شده‌ايد.
*  *  *
يَوْمَ نَطْوِي السَّماءَ كَطَي السِّجِلِّ لِلْكُتُبِ كَمَا بَدَأْنَا أَوَّلَ خَلْق نُعِيدُهُ وَعْدًا عَلَيْنَا إِنَّا كُنَّا فَـعِلِينَ(104) وَ لَقَدْ كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِي الصَّـلِحُونَ(105) إِنَّ فِي هـذَا لَبَلَـغاً لِقَوْم عَـبِدِينَ(106) وَ مَا أَرْسَلْنَـكَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعَـلَمِينَ(107) قُلْ إِنَّمَا يُوحَي إِلَي أَنَّمَا إِلـهُكُمْ إِلـهٌ وَحِدٌ فَهَلْ أَنتُم مُسْلِمُونَ(108) فَإِن تَوَلَّوْا فَقُلْ ءاذَنْتُكُمْ عَلَي سَوَاء وَ إِنْ أَدْرِي أَقَرِيبٌ أَم بَعِيدٌ مَا تُوعَدُونَ(109)إِنَّهُ يَعْلَمُ الْجَهْرَ مِنَ الْقَوْلِ وَ يَعْلَمُ مَا تَكْتمُونَ(110) وَ إِنْ أَدْرِي لَعَلَّهُ فِتْنَةٌ لَّكُمْ وَ مَتَـعٌ إِلَي حِين(111) قَـلَ رَبِّ احْكُم بِالحَقِّ وَ رَبُّنَا الرَّحْمنُ الْمُسْتَعَانُ عَلَي مَا تَصِفُونَ(112)

ترجمه:

104. [روز قيامت] روزي است كه آسمان را درهم بپيچيم مانند درهم پيچيدن طومار براي كتاب‌ها همچنان كه نخستين آفرينش را [بي‌ماده و مددي]آغاز كرديم [آن را كه آفريديم]بازمي‌گردانيم. [اين] وعده‌اي [است] كه داده‌ايم، برماست [كه به آن وعده عمل كنيم]؛ البته ما [آنچه را وعده داده‌ايم] انجام‌دهنده هستيم.
105. در حقيقت، از پس كتاب تورات در كتاب زبور نوشتيم كه بندگان نيكوكار من زمين را مالك‌مي‌شوند.
106. البته در اين اخبار براي گروهي كه [خداي را] پرستش مي‌كنند كفايت و بلاغي است.
107. و ما تو را جز رحمتي براي جهانيان نفرستاديم.
108. [اي محمد] بگو: فقط به‌سوي من وحي مي‌شود كه خداي شما يكتاست، آيا شما تسليم مي‌شويد؟
109. پس اگر از توحيد برگردند بگو: شما را [به آنچه مأمور بودم] اعلام كردم، در‌آن‌حال‌كه من و شما در اين اعلام برابريم و نمي‌دانم آيا آنچه به شما وعده مي‌دهند نزديك است يا دور!
110. به راستي خدا گفتار آشكار را مي‌داند و هر چه را نهان كنيد [نيز] مي‌داند.
111. و نمي‌دانم شايد آن تأخير عذاب، آزمايشي در حقّ شما و برخورداري تا رسيدن اجل شما‌باشد.
112. پيغمبر گفت: پروردگارا [بين ما و دشمنان ما] به راستي و عدل داوري كن و پروردگار ما خداي بخشاينده است. از او كمك خواسته مي‌شود بر آنچه بيان مي‌كنيد.

تفسير:

در آيات قبل از بشارت فرشتگان و تهنيت آنان در روز قيامت به اهل صلاح اشارتي رفت؛ در اين‌جا به مناسبت آن گفتار مي‌فرمايد:
«يَوْمَ نَطْوِي السَّماءَ كَطَي السّجِلِّ لِلْكُتُبِ كما بدأنا أوّل خلق نعيده وعدًا علينا إِنَّا كُنَّا فَـعِلِينَ»(104) روز قيامت، روزي است كه آسمان‌ها را در هم مي‌پيچيم مانند درهم پيچيدن صحيفه‌ها و نوشته‌ها؛ كنايه از اين‌كه كيفيت محسوس آسمان‌ها متغير مي‌گردد و وضع آن‌ها دگرگون مي‌شود و به نابودي مي‌گرايد؛ وضع ظاهري خود را از دست مي‌دهد و به كيفيتي ديگر در مي‌آيد. آن وقت، زمان ورود مردم به محشر فرا مي‌رسد و با قدرت واسعه‌ي خود همان‌گونه كه اول آفريديم بازمي‌گردانيمش و اين وعده عملي خواهد شد و مقدر است كه انجام شود؛ زيرا تمام وعده‌هاي الهي صادق و انجام شدني است. وجود اين امر را با جمله‌ي «إِنَّا كُنَّا فَـعِلِينَ»مؤكد فرمود تا راه هيچ‌گونه شبهه و شكي نباشد و احتمال خلافي براي جويندگان حقيقت در آن داده نشود.

وارثان زمين

«وَ لَقَدْ كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِي الصَّـلِحُونَ»(105)
ما در زبور پس از ذكر نوشتيم كه زمين را بندگان صالح ما وارث گردند.
درباره‌ي اين آيه‌ي شريفه اقوالي ذكر شده است:[4]
1. مقصود از ذكر، «لوح محفوظ» است كه در آن مقدّر نموديم: وارث زمين، بندگان صالح و نيكوكار باشند.
2. منظور از ذكر، تورات و مقصود از زبور، كتاب‌هاي نازل شده پس از تورات است.
3. مقصود از زبور ـ كتاب داود(عليه السلام) ـ و منظور از ذكر، تورات است.
در هر صورت، هر يك مقصود باشد، اراده‌ي خدا تعلق گرفته است كه وارث زمين بندگان نيكوكار و با خلوص او باشند و اين اراده با ظهور حجت حقّ، امام قائم، مهدي آل‌محمّد(عليه السلام) جامه‌ي عمل مي‌پوشد و آن وقت، زماني است كه جان عالم از ظلم و ستم به لب آمده باشد و همه‌ي مردم وجود يك مصلح حقيقي را خواهان باشند؛ مطابق گفتار پيامبراكرم(صلي الله عليه وآله وسلم) كه فرمود:
«لَوْ لَمْ‌يَبْقَ مِنَ الدّنيا إلاّ يومٌ واحدٌ لَطَوَّلَ الله ذلكَ اليومَ حتّي يَبْعَثَ رجلا صالحاً مِنْ أَهلِ‌بَيْتِي يَمْلأُ الأَرْضَ عَدْلا و قِسْطاً كَما قد مُلِئَتْ ظُلْماً و جَوْرًا؛[5]
اگر از عمر دنيا باقي نمانده باشد مگر يك روز، خداوند آن روز را طولاني مي‌كند تا آن كه مردي صالح از اهل‌بيت مرا مبعوث گرداند، او زمين را از دادگري و دادگستري پر مي‌گرداند؛ همان‌گونه كه از ظلم و ستم پر شده باشد.»
اين حديث كه شيعه و سني آن را نقل كرده‌اند، اين حقيقت را آشكار مي‌سازد، كه وارث زمين در درجه‌ي اول خداست؛ زيرا فرمود: «نحن نَرِثُ الأرضَ و مَنْ عَليها» [6] و‌پس از آن، بندگان خالص و صالح او ارث‌برندگان زمين‌اند.
دوره‌هاي زندگي يكي پس از ديگري سپري مي‌شود تا روزي فرا رسد كه اين مشيت حق، كسوت عمل به خود پوشد و طرفداران حقّ كه پيروان امام ثاني‌عشراند، وارث تمام زمين گردند.
«إِنَّ فِي هـذَا لَبَلَـغًا لِقَوْم عَـبِدِينَ»(106)
اين آيه‌ي شريفه با تأكيد بيان مي‌كند، تذكراتي كه از جانب حقّ تعالي به واسطه‌ي پيامبرانش جهت تنبّه افراد بيان مي‌شود، ابزاري است كه بدان وسيله كفايت زندگي دنيا و آخرت نمايد؛ امّا اين كفايت، نصيب اهل طاعت و عبادت مي‌شود و براي آنان، مايه‌ي تذكّر و تنبّه خواهد بود.

نبي رحمت

«وَ مَا أَرْسَلْنَـكَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعَـلَمِينَ»(107)
پيامبر آخرالزمان، حضرت محمّد(صلي الله عليه وآله وسلم) به زبان قرآن، «رَحْمَةً لِلْعَـلَمِينَ» است. حيات او رحمت است؛ كلام او رحمت است؛ وجود او، نام او مايه‌ي رحمت و بركت است؛ از آن گذشته اين رحمت آن قدر گسترده است كه جميع خلايق را شامل مي‌شود و براي جهانيان، مايه‌ي رحمت خواهد بود؛ صالح و طالح از ثمرات اين رحمت واسعه برخوردار مي‌شوند؛ برخورداري مؤمنان و ابرار به اجراي دستورهاي سعادت‌بخش اوست كه آنان را به نيكبختي واقعي دو جهان مي‌رساند و امّا بهره‌مندي كافران و غير نيكان از رحمت آن جناب در دنيا به برداشته شدن عذاب‌هايي مثل «مسخ[7]» و «خسف[8]» و‌...‌. از آنان است؛ زيرا در مقابل انكار و ايمان نياوردنِ اقوام گذشته، اين‌گونه عذاب‌ها آنان را فرا مي‌گرفت؛ ولي با آمدن نبي رحمت، آن عذاب‌هاي همگاني برداشته شد؛ پس از اين جهت براي آنان نيز رحمت است.
پيامبري كه رحمت عامه‌اي از طرف خدا بر جهانيان بود، از طرف آن پايگاه، مأمور شد كه بگويد:
«قُلْ إنَّما يُوحَي إلَي أَنَّما إلَـهُكُمْ إلـهٌ وحِدٌ فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ»(108)
آفريدگاري كه مبدأ هستي و پديدآورنده‌ي آن است، آفريدگاري يگانه است؛ هيچ چيز و هيچ كس جز او لايق پرستش و سزاوار عبوديت نيست؛ بنابراين مقابل اوامر او تسليم شويد و ايمان بياوريد.
«فَإِن تَوَلَّوْا فَقُلْ ءَاذَنْتُكُمْ عَلَي سَوَاء وَ إِنْ أَدْرِي أَقَرِيبٌ أَم بَعِيدٌ مَا تُوعَدُونَ»(109)
اي پيامبر، اگر مقابل سخنان هدايت‌بخش تو كه آنان را به راه توحيد دعوت مي‌كني، باز راه عناد در پيش گرفتند و طريق باطل خود را پيمودند، به آنان بگو:
من ابلاغ خدا را به شما رساندم و همگي را به يك كيفيت از وجود آفريدگار و موازين شرعي آگاهي بخشيدم و اكنون هم اعلان مي‌كنم كه آنچه درباره‌ي قيامت گفتم، تخلف‌ناپذير است و دير يا زود به آن وعده‌اي كه به شما داده‌اند نايل مي‌شويد و نيكوكار و بدكار به نتايج اعمال خود مي‌رسند.
«إِنَّهُ يَعْلَمُ الْجَهْرَ مِنَ الْقَوْلِ وَ يَعْلَمُ مَا تَكْتمُونَ»(110)
امور علني و پنهاني را خدا مي‌داند. آنچه را آشكار كنيد و يا كتمان نماييد، علم عين ذات خداوند به آن احاطه‌ي كلّي دارد و نابكاري شما را مي‌داند و روزي، مقابل اين اعمال، شما را جزا و پاداش مي‌دهد.
«وَ إِنْ أَدْرِي لَعَلَّهُ فِتْنَةٌ لَّكُمْ وَ مَتَـعٌ إِلَي حِين(111)قـلَ رَبِّ احْكُم بِالْحَقِّ وَ رَبُّنَا الرَّحْمنُ الْمُسْتَعَانُ عَلَي مَا تَصِفُونَ»(112)
من هم از غيب و پنهان خبري ندارم: «لايعلَم مَنْ في السّمَـوت و الأرض الغيب إلاّ‌اللّه» شايد اين مهلتي كه به شما داده شده، براي اتمام‌حجت و آزمايشي براي شما باشد و بخواهد نعمت را بر شما تمام كند كه تا مدّتي معين از تمتعات دنياي بي‌دوام برخوردار‌شويد.
اما اي افراد كافر و دور از حقيقت بدانيد كه حاكم اصلي و داور حقيقي، خداي رحمان است كه اعانت و كمك او شامل همه‌ي موجودات مي‌شود و تمام هستي از پرتو مدد او برپاست و او از وصف‌هاي بي‌مورد شما منزّه و مبرّاست.

پى‏نوشتها:‌


[1]‌. مريم/30.
[2]‌. ر.ك: مجمع‌البيان، ج‌7 ـ 8‌، ص‌99.
[3]‌. مجمع‌البيان، ج‌7 ـ 8‌، ص‌102.
[4]‌. مجمع‌البيان، ج‌7 ـ 8‌، ص‌106.
[5]‌. مجمع‌البيان، ج‌7 ـ 8‌، ص‌106.
[6]‌. مريم/40.
[7]‌. به شكل ديگر درآوردن.
[8]‌. فرو بردن در زمين.
[9]‌. نمل/65.