جرعه ای از زلال قرآن ، جلد ۲

آيت الله ميرزا ابوالقاسم محمدی گلپايگانی ‌(ره)

- ۱۰ -


راه هدايت

سپس ملازم با هبوط آنان و فرزندانشان، موضوع اختلاف بين فرزندان بشر را روشن مي‌فرمايد كه اين اختلاف تا پايان دنيا ادامه خواهد داشت و بعضي دشمن بعض ديگر خواهند بود و اين نزاع و كشمكش با زندگي آنان توأم خواهد بود؛ امّا راه صحيح را مشخّص فرمود كه براي رفع اختلافات و كشمكش‌ها بدان متوجّه شوند. و‌آن راه بيش از يك طريق نيست و آن هم طريقي است كه با بيان اولياي الهي تبيين شده است. راهي است كه پيامبران خدا آن را پيموده‌اند، نصايحي است كه از سوي خدا به مردمان القا مي‌شود و كسي كه پيرو آن راه باشد و با چشم‌پوشي از كينه‌توزي‌ها و انتقام‌هاي بي‌جا در آن راه قدم بردارد گمراه نمي‌شود و مواجه با شقاوت معنوي نمي‌گردد. براي سير در اين راه لازم است توجّه مردم خداشناس تنها به پيامبران و اوصياي آنان باشد كه در اين موضوع، حديثي از امام كاظم(عليه السلام) نقل مي‌كنيم:
عن ابي‌الحسن موسي‌بن‌جعفر(عليهما السلام) اَنَّه سَأَل اباه عن قول اللّه عزّوجلّ: «فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَاي فَلاَيَضِلُّ وَ لاَيَشْقَي» قال: قال رسول‌اللّه(صلي الله عليه وآله وسلم): «يا أيّها الناس اتّبعوا هدي اللّه تهتدوا و ترشدوا و هو هداي و هُدي علي‌بن‌ابي‌طالب(عليه السلام)فَمَنْ تَبِعَ هُداهُ في حَياتي وَ بَعْدَ مَوْتي فَقَدْ اتَّبَعَ هُداي وَ مَنِ اتَّبَع هُداي فَقَدْ اتَّبَعَ هُدي اللَّه وَ مَنِ اتَّبِعَ هُدي اللَّهَ فَلاَيَضِلُّ وَ لاَيَشْقَي» [1]
از ابوالحسن، موسي‌بن‌جعفر(عليهما السلام) كه او از پدرش درباره‌ي اين آيه‌ي قرآن «فمن اتّبع هداي فلايضلّ و لايشقي»سؤال كرد. پدر آن حضرت فرمود: پيامبر(صلي الله عليه وآله وسلم)فرمود: «اي مردم هدايت خداي را پيروي كنيد تا هدايت شويد و رشد يابيد و آن هم راه هدايتي است كه من شما را بدان بينا نمودم (كه در مورد پيامبر و پيروي از هدايت او، متابعت دستورها و اوامر اوست) و راه هدايت من راه هدايت علي‌بن‌ابي‌طالب(عليه السلام)است. پس كسي كه پيرو راه هدايت من باشد، همانا راه هدايت خدا را پيروي كرده و كسي كه پيرو راه هدايت خداوند باشد، نه گمراه مي‌شود و نه او را زندگي مشقّت‌بار فرا مي‌رسد و مواجه با مشقّت و شقاوت معنوي نمي‌شود.»

عقوبت اِعراض از قرآن

پس از اين تذكر كه سعادت دو جهان در پيروي از اوامر خدا و پيامبر و وصي اوست، مي‌فرمايد:
«وَ مَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكًا وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَـمَةِ أَعْمَي»(124)
كسي كه از ذكر خدا ـ كه مقصود قرآن و اوامر سعادت‌بخش آن است ـ اعراض كند و خود را در دامان داعيان ديگر بيندازد و دستورهاي آن را رها كند و پشت سر اندازد و آنچه را ذات باري‌تعالي در كتاب آسماني قرآن جهت تذكّر مردم و تنبّه آنان ذكر فرموده، ترك نمايد، نتيجه‌ي اين كار، گرفتاري به معيشت سخت و زندگي تلخ است و زندگي آنان با فقر توأم خواهد بود؛ هر چند ظاهراً از وفور نعمت و فرو رفتن در شهوات برخوردار باشند؛ مقصود اين كه آن آرامش و آسايشي را كه لازم است از اين نعمت‌ها داشته باشند، فاقد خواهند بود و آرامشي را كه جز در پرتو ايمان صحيح بدان واصل نتوان شد، دارا نخواهند بود.
امّا بايد دانست كه آن آسايش وجدان و آسودگي فكر كه نتيجه‌ي داشتن ايمان صحيح است، قابل وصف نيست و اينان كه مذاقشان را تلخي مادّيات فرا گرفته، لازم است مدّتي از اين حالت به درآيند تا مزه‌ي آن ايمان را كه مردان راه حقّ دارند، بچشند و بدانند كه تَمَتّع ايمان و بهره‌برداري از آن درك مي‌شود و وصف نمي‌گردد.
اين دسته از افراد كه پيروي از مادّيات و شهوات را هدف خود قرار مي‌دهند، اولاً از آرامش دنياي فريبنده و زودگذر بي‌بهره‌اند و ثانياً روز قيامت كور و نابينا محشور مي‌شوند كه اين كوري اعم از اين است كه در آن سراي پرخطر و هراس كور باشند يا راه به جايي نبرند و وسيله‌اي در اختيار نداشته باشند.
از اين حالت خود ناراحت مي‌شوند و مي‌گويند:
«رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِي أَعْمَي وَ قَدْ كُنتُ بَصِيرًا»(125)
خدايا چگونه شد كه ما را كور و نابينا محشور كردي و حال آن كه من در دنيا بينا بودم و به هر جا مي‌خواستم گام مي‌گذاردم و به هر سو مي‌خواستم متوجّه مي‌شدم؟
در جواب گفته مي‌شود:
«قَالَ كَذلِكَ أَتَتْكَ ءَايَـتُنَا فَنَسِيتَهَا وَ كَذلِكَ الْيَوْمَ تُنسَي»(126)
آيات توحيد و يكتاپرستي و نشانه‌هاي توجّه به ذات و علايمي كه تو را از فرو رفتن در مادّيات باز بدارد و به مبدأ هستي نزديك و متوجّهت بسازد، براي تنبّه و بيداري تو آمد؛ امّا آن‌ها را فراموش كردي و از ياد بردي و به جاي توجّه، اعراض پيشه كردي؛ در نتيجه امروز در اين مكان آميخته به رعب و هراس به تو اعتنايي نمي‌شود و مورد توجّه واقع نمي‌شوي.
دنبال اين بيان كه سرنوشت معارضان از حقّ و حقيقت را بيان مي‌كند، جمله‌اي بيان مي‌كند كه تنبّه مردمان بيدار و تدبّر آنان را در وضع پيشينيان دربردارد؛ مي‌فرمايد:
«أَفَلَمْ‌يَهْدِ لَهُمْ كَمْ أَهْلَكْنَا قَبْلَهُم مِنَ الْقُرُونِ يَمْشُونَ فِي مَسَـكِنِهِمْ إِنَّ فِي ذلِكَ لأَيَـت لاُِوْلِي‌النُّهَي»(128)
آيا سرگذشت و سرنوشت پيشينيان براي منحرفان از حقّ و حقيقت وسيله‌ي هدايت آنان نشد تا وضع آنان را در نظر بگيرند و فكر كنند چه شدند و به كجا رفتند؟ و آن‌هايي كه شكوه و عظمت و حشمتي داشتند و ظاهر فريبنده‌ي آنان خود و ديگران را فريفته‌ي خود كرده بود، وضعشان به كجا انجاميد و نتيجه‌ي كارشان چه شد؟ امروز اين دسته از افراد كه از قرآن و پيامبر اعراض مي‌كنند، در مساكن آنان رفت و آمد مي‌كنند، وضع خرابكاري‌هاي گذشتگان را مي‌بينند، امّا حالتي براي تنبّه و تذكّر و هدايت يافتن در آن‌ها ايجاد نمي‌شود! حال آن كه افراد روشندل و خردمند از رؤيت اين آيات و آثار، متنبّه و متذكّر مي‌شوند و از اين زندگي موقّت و چند روزه براي خود بهره‌اي مي‌گيرند.
*  *  *
وَ لَوْلاَ كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِن رَّبِّكَ لَكَانَ لِزَامًا وَ أَجَلٌ مُسَمًّي(129)فَاصْبِرْ عَلَي مَا يَقُولُونَ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ غُرُوبِهَا وَ مِنْ ءَانَاي الَّيْلِ فَسَبِّحْ وَ أَطْرَافَ النَّهَارِ لَعَلَّكَ تَرْضَي(130)وَ لاَتَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلَي مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوجًا مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَيَوةِ الدُّنْيَا لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ وَ رِزْقُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَ أَبْقَي(131)وَأْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلَوةِ وَاصْطَبِرْ عَلَيْهَا لاَنَسْـَلُكَ رِزْقًا نَّحْنُ نَرْزُقُكَ وَالْعَـقِبَةُ لِلتَّقْوَي(132)

ترجمه:

129. و اگر نه اين بود كه كلمه‌اي از پروردگارت [درباره‌ي تأخير عذاب] و اجل مسمّي سبقت گرفته، هر آينه نزول عذاب بر اين دسته از منحرفان لازم بود.
130. پس نسبت به آنچه مي‌گويند، صابر و شكيبا باش و تسبيح‌گوي و حمدكننده‌ي پروردگارت باش؛ پيش از طلوع خورشيد و قبل از غروب آن و قسمتي از ساعات شب و كناره‌ها و اطراف روز را، پس تسبيح او را نما تا خشنود شوي.
131. و دو چشمت را مدوز به آنچه بهره‌مند نموديم بدان مردان و زناني را از مردمان، كه آن زينت حيات دنياست، [ما اين نعمت‌ها را به آنان داديم] تا آنان را در آن بيازماييم و روزي پروردگار تو بهتر و پاينده‌تر است.
132. و اهل خود را به اقامه‌ي نماز امر كن بر اجراي آن صابر و شكيبا باش؛ ما از تو سؤال روزي نمي‌كنيم؛ ما تو را روزي مي‌دهيم. فرجام نيك مخصوص پرهيزگاري است.

تفسير:

عاقبت گمراهان

خداوند منّان به دنبال انكار منحرفان و سرنوشتي كه در نتيجه‌ي بي‌خبري‌هاي آنان در اين جهان گريبانگيرشان مي‌شد، براي اظهار رحمت و اعلان قدرت خود مي‌فرمايد:
«وَ لَوْلاَ كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِن رَّبِّكَ لَكَانَ لِزَامًا وَ أَجَلٌ مُسَمًّي»(129)
اگر نه اين حساب بود كه اراده‌ي خداوند تعلّق گرفته كه به اين دسته از افراد كه در وادي ضلالت طي مسير مي‌كنند و سير آنان به سوي شهوات و مهالك و تيره‌بختي‌هاست، مهلت دهد، مسلّماً عذاب نازل مي‌شد و به صورت اجل حتمي دامنگير آنان مي‌گشت؛ ولي اراده و مشيّت پروردگار تعلّق گرفته كه اين دسته از افراد، مدّتي معين در اين دنيا، مهلت داده شوند و حجّت بر آنان تمام شود و آن وقت به نتايج وخيم اعمال خويش گرفتار شوند.
خداوند متعال سپس، محبوبش را مقابل اين كجروي‌هاي نابكاران تسليت داده؛ مي‌فرمايد:
«فَاصْبِرْ عَلَي مَا يَقُولُونَ‌...‌.»(130)
مقابل اين حرف‌هاي ناروا كه از حلقوم اين دسته از افراد شنيده مي‌شود، صابر باش.
تو بايد صبر و تحمّل داشته باشي و اين گفته‌ها را به چيزي نگيري و در همه حال به ياد پروردگارت باشي.

اقوال مفسّران در تسبيح

«...‌وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ غُرُوبِهَا وَ مِنْ ءَانَاي الَّيْلِ فَسَبِّحْ وَ أَطْرَافَ النَّهَارِ لَعَلَّكَ تَرْضَي»(130)
درباره‌ي اين قسمت از آيه‌ي شريفه دو تفسير شده است:
1. مقصود از تسبيح به حمد پروردگار قبل از طلوع خورشيد و قبل از غروب و آناء ليل و اطراف نهار، نماز و انجام دادن آن در اوقات مختلفه است، كه منظور از تسبيح قبل از طلوع خورشيد «نماز صبح» و قبل از غروب «نماز عصر» و آناء ليل «نماز مغرب و عشا و نافله‌ي شب» و اطراف نهار «نماز ظهر» است. نماز ظهر به اطراف نهار تعبير شده است، چون كه يك طرفش متوجّه صبح است و طرف ديگر آن متوجّه عصر است.[2]
2. منظور از تسبيح مطلق است؛ در تمام اوقات كه شامل نماز و غير آن مي‌شود؛ در جميع آنات به ياد پروردگارت باش.
نتيجه‌ي اين تسبيح و تقديس خداوند، اعمّ از اين كه در نماز يا غير آن باشد، وصول به «مقام محمود» و «شفاعت» است.

پاداش بهتر

«و َلاَتَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلَي مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوجًا مِّنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَيَوةِ الدُّنْيَا لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ وَ‌رِزْقُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَ أَبْقَي»(131)
خطاب در اين آيه‌ي شريفه، ظاهراً از نظر «اِيَّاكَ اَعْنِي و اسْمَعِي يا جَاره» [3] متوجّه پيامبراكرم(صلي الله عليه وآله وسلم) است؛ ولي باطناً دستوري عام است كه هر فرد مكلّف را از غير خدا منع فرموده و آنان را از فريفتگي به زخارف فريبنده‌اي كه جهت امتحان مترفان در اختيار آنان گذاشته باز مي‌دارد و آنان را توجّه مي‌دهد به اين كه رزق معنوي كه پروردگار در اختيار شما گذارده، خيلي بهتر و اثر نيكوي آن پاينده‌تر است و به سعادت دنيا و آخرت نافع‌تر خواهد بود.

شأن نزول

درباره‌ي شأن نزول اين آيه اين‌طور بيان كرده‌اند:
روزي پيامبراكرم(صلي الله عليه وآله وسلم) يكي از اصحاب خويش را براي اخذ مقداري آرد به سوي يك‌نفر يهودي روانه كرد؛ مشروط به پرداخت قيمت آن در اوّل ماه رجب. آن شخص يهودي سياه دل گفت: پرداخت آرد را با دريافت گرو مي‌پذيرم. پيامبر هم زره خود را به‌گرو‌گذارد و آرد را گرفت. در اين وقت بود كه خداوند جهت تسليت خاطر و تسلاي دل پيامبراكرم(صلي الله عليه وآله وسلم) فرمود:[4]
اين متاع دنيا كه از نظر امتحان در اختيار مردم گذاشته شده، در چشم تو جلوه‌گر نشود. به آنچه خداوند روزي تو كرده قانع باش و بدان كه دوام آن نعمت‌هاي جاويدان و مزيّت‌هاي هميشگي كه در جهان آخرت به تو وعده داده شده، از نظر ظاهر و معنا بيش‌تر‌است.
ابي‌بن‌كعب[5] درباره‌ي اين آيه‌ي شريفه گفته است:
«من لم‌يتعزّ بعزاء اللَّه تقطّعت علي الدنيا نفسه حسرات و من أتبع بصره ما في ايدي النّاس طال همّه و لم‌يشف غيظه و من لم‌يعرف انّ اللَّه عليه نعمةً إلاّ في مطعم أو مشرب نقص قصر أجله و دنا عذابه؛[6]
هر كس به مقدّر كرده‌ي خداوند خشنود نباشد و به رضاي او راضي نباشد، نفس او بر اثر اندوه‌هايي كه به امور دنيوي در خود مي‌پرورد، مي‌گسلد و كسي كه چشمش به دنبال آنچه در دست مردم است باشد، اندوهش طولاني مي‌شود و خشمش تمام نمي‌شود و كسي كه براي خدا نعمتي نيابد جز در خوراك و نوشيدني خود [فقط به فكر آسايش مادّي خود باشد] دانشش [يا‌عمرش]كم مي‌شود و عذابش نزديك مي‌گردد.»
بله به قول رودكي:[7]
زمانه پندي آزادوار داد مرا***زمانه چون بنگري سر بسر همه پند است
بروز نيك كسان گفت تا تو غم نخوري***بسا كسا كه بروز تو آرزومند است[8]

امر به معروف

«وَأْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلَوةِ وَاصْطَبِرْ عَلَيْهَا لاَنَسْـَلُكَ رِزْقًا نَّحْنُ نَرْزُقُكَ وَالْعَـقِبَةُ لِلتَّقْوَي»(132)
در آيه‌ي شريفه، همان‌طور كه روش قرآن كريم است، خطاب، متوجّه پيامبر است؛ ولي تمام مسلمانان را نسبت به كليّت امر به معروف و عدم اسقاط آن در هر حال، شامل مي‌شود و آن اين كه مردم را به اجراي فريضه‌ي بزرگ و مقدّسي كه نماز است فرمان دهند و روي آن ثبات و استقامت داشته باشند و بدانند كه نتيجه‌ي اين عمل، نظم زندگي مادّي آنان را نيز دربردارد. خداوند از پيامبر و ديگران در اجراي اين وظيفه، خواهان رزقي نيست؛ بلكه روزي همه كس از خزانه‌ي بي‌كران او مقدّر شده است و مردم بايد بدانند كه فرجام و سرانجام نيك، نصيب پرهيزگاران است و عاقبت شايسته، نتيجه‌ي تقوا و پرهيزگاري است.
پس از نزول اين آيه‌ي شريفه، حضرت پيامبر(صلي الله عليه وآله وسلم) مدّت نُه ماه در اوقات صلوات[9] به درب منزل حضرت علي(عليه السلام) و فاطمه(عليها السلام) حاضر مي‌شد و مي‌فرمود:
«الصّلوة رحمكم اللّه «إنّما يريد اللّه ليذهب عنكم الرّجس أهل‌البيت و يطهّركم تطهيرًا»؛[10] نماز را به پاي داريد و در انجام دادن آن شايق باشيد. خداوند شما را مورد رحمت خود قرار دهد؛ همانا خداوند اراده فرمود كه ناپاكي را از شما ببرد، اي اهل‌بيت! و‌اراده كرده كه شما را پاك گرداند، پاك گردانيدني.»
امام باقر(عليه السلام) فرموده است:
«أمر اللّه تعالي نبيّه أن يخصّ أهل بيته دون النّاس ليعلم النّاس انّ لأهله عنداللّه منزلةً ليست لغَيرهم فأمرهم مع‌النّاس عامّةً ثمّ أمرهم خاصّةً»؛[11] خداي متعال در اين آيه‌ي شريفه به پيامبرش(صلي الله عليه وآله وسلم) فرمود كه اهل‌بيتش را خاصّ اين وظيفه قرار دهد و تمام مردم را ذكر نفرمود تا مردم بدانند كه براي خاندان او نزد خداوند مقامي است كه‌براي مردم، آن ارزش و مقام نيست. پس خاندان او را با مردم به‌طور عموم در انجام‌دادن اين وظيفه امر فرمود و سپس به‌طور خصوص خاندانش را.»
در ذيل اين دو آيه‌ي شريفه بيان كرده‌اند كه «عروة‌بن‌زبير»[12] هر وقت به تجملات ملوك نظر مي‌كرد، داخل منزلش مي‌شد و از اوّل «وَ لاَتَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ‌...» تاآخر «وَالْعَـقِبَةُ لِلتَّقْوَي»را تلاوت مي‌كرد و سپس رو به اهل منزلش مي‌كرد و مي‌گفت: «الصّلوة الصّلوة رحمكم اللّه.»
*  *  *
وَ قَالُوا لَوْلاَيَأْتِينَا بِـَايَة مِن رَّبِّهِ أَوَ لَمْ‌تَأْتِهِم بَيِّنَةُ مَا فِي الصُّحُفِ الاُْولَي(133)وَ لَوْ أَنَّا أَهْلَكْنَـهُم بِعَذَاب مِن قَبْلِهِ لَقَالُوا رَبَّنَا لَوْلاَ أَرْسَلْتَ إِلَيْنَا رَسُولاً فَنَتَّبِعَ ءَايَـتِكَ مِن قَبْلِ أَن نَذِلَّ وَ نَخْزَي(134)قُلْ كُلٌّ مُّتَرَبِّصٌ فَتَرَبَّصُوا فَسَتَعْلَمُونَ مَنْ أَصْحَـبُ الصِّرطِ السَّوِي وَ مَنِ اهْتَدَي(135)

ترجمه:

133. و منحرفان گفتند: چرا ما را آيتي از پروردگارش نمي‌آورد!؟ آيا دليل روشني كه در نوشته‌هاي پيشين بود، ايشان را نيامد.
134. و اگر ما آنان را به شكنجه‌اي پيش از نزول قرآن يا ارسال پيامبر، هلاك مي‌كرديم، البتّه مي‌گفتند:پروردگارا، چرا به سوي ما پيامبري نفرستادي تا پيروي كنيم آيات تو را پيش از آن كه خوار و رسوا شويم.
135. بگو: همگي چشم به راهند؛ پس انتظار بكشيد، خواهيد دانست افرادي كه به راه راست رفتند و افرادي كه هدايت شدند كيانند.

تفسير:

لطف خداوند به امّت مرحومه

متمم آيات سراسر پربركت پيشين، دنباله‌ي صحبت منحرفان و گفتار ناپسندشان را به اين صورت بيان مي‌فرمايد كه اين دسته از افراد كه نيروي درك حقيقت را خداوند در اختيار آنان گذارد و آنان به پيروي شهوات و خواسته‌هاي نفساني خود دنبال بي‌بندوباري مي‌روند، در برابر سخن سعادت‌بخش پيامبر اين‌گونه پاسخ مي‌دهند و مي‌گويند:
«وَ قَالُوا لَوْلاَيَأْتِينَا بِـَايَة مِن رَّبِّهِ أَوَ لَمْ‌تَأْتِهِم بَيِّنَةُ مَا فِي الصُّحُفِ الاُْولَي»(133)
چرا مثل پيامبران سلف و انبياي گذشته آيتي نمي‌آورد؟ مثل عصاي موسي و ناقه‌ي صالح و‌...‌. تا بدان ايمان بياوريم و دليل صادقي بر نبوّت او باشد.
خداي متعال اشاره فرموده، همان‌گونه كه قصّه‌ي پيشينيان در اين كلام هدايت‌بخش براي تذكر و عبرت نقل شده است، هرگاه مقابل بروز معجزه‌اي قرار مي‌گرفتند و پيامبر آنان جهت اثبات حقّانيّت خود از جانب خداوند كريم معجزه‌اي مي‌آورد و آنان بر لجاج خود، اصرار مي‌نمودند و باز هم راه انكار پيش مي‌گرفتند، عذاب الهي مي‌آمد و آنان را نابود مي‌ساخت؛ از طرفي لطف عمومي خداوند و اراده‌ي قهّار او به عدم نزول آن‌گونه از عذاب‌هاي دنيوي بر امّت مرحومه (امّت حضرت محمّد(صلي الله عليه وآله وسلم)) تعلّق گرفته، كه آن عذاب‌ها از اين امّت برداشته شده، مگر پاداش‌هاي دهري و نتايج وصفي اعمال؛ پاداش‌هاي كلّي در جهان آخرت معمول خواهد شد و در واقع، عذابي كه نابودي كلّي اين امّت را برساند، از جانب خداوند مقدّر نشده است. از اين جهت آن قسمت از آيات كه اگر نازل مي‌شد و مقابلش انكار مي‌بود ـ و نتيجه انكار نابودي است ـ بر اين امّت نازل نشد.
فقط منحرفان براي تنبّه و تذكّر خويش، راهي جز توجّه به گذشته و در نظر آوردن وضع اسلاف ندارند تا از دقّت در سرانجام آنان بيدار شوند و از كجروي‌هاي خود دست‌بردارند.
«وَ لَوْ أَنَّا أَهْلَكْنَـهُم بِعَذَاب مِن قَبْلِهِ لَقَالُوا رَبَّنَا لَوْلاَ أَرْسَلْتَ إِلَيْنَا رَسُولاً فَنَتَّبِعَ ءَايَـتِكَ مِن قَبْلِ أَن نَذِلَّ وَ نَخْزَي»(134)
اگر خداوند متعال بخواهد اين افراد گمراه كه در وادي سرگرداني و ضلالت به سر مي‌برند و به گفته‌ي پيامبر(صلي الله عليه وآله وسلم)‌، ايمان نمي‌آورند، هلاك كند از قدرت او ساخته است؛ ولي از آن‌جا كه اراده‌ي او به اختيار مكلفان تعلّق گرفته، آنان را با ارسال پيامبران و انزال كتب، متوجّه مي‌كند تا نتوانند بگويند كه اگر پيامبري مي‌فرستادي و راهنما معيّن مي‌كردي، پيروي مي‌كرديم تا رسوا و بيچاره نگرديم؛ ولي خدا آنان را مهلت مي‌دهد و راهنما هم معلوم مي‌كند و كتاب هم مي‌فرستد تا راه چنين گفتاري مسدود باشد و پس از اتمام‌حجّت و بقاي مخالفت، پاداش مخالفان را مي‌دهد.
«قُلْ كُلٌّ مُّتَرَبِّصٌ فَتَرَبَّصُوا فَسَتَعْلَمُونَ مَنْ أَصْحَـبُ الصِّرطِ السَّوِي وَ مَنِ اهْتَدَي»(135)
پس خطاب را متوجّه پيامبر(صلي الله عليه وآله وسلم) مي‌فرمايد كه به اين دسته از افراد كه بر پيمودن راه انحراف اصرار دارند، بگويد كه همگي انتظار مي‌كشند، ما كه به روز جزا معتقديم و به مبدأ هستي توجّه داريم، انتظار رسيدن به وعده‌هاي الهي را در دنيا و آخرت داريم و مي‌دانيم كه هيچ‌گونه خُلفي در آن راه پيدا نخواهد كرد و شما هم انتظار بكشيد؛ بالأخره پس از اين‌كه زندگي شما سپري شد و وارد محيط آخرت شديد، خواهيد دانست كه اهلِ راه راست كيانند و چه افرادي راه هدايت و نيكبختي را درك نموده‌اند.

پى‏نوشتها:‌


[1]‌. البرهان فى تفسير القرآن، ج‌3، ص‌785.
[2]‌. مجمع‌البيان، ج‌7 ـ 8‌، ص‌58‌.
[3]‌. «با تو هستم اما اى همسايه تو بشنو» معادل فارسى اين ضرب‌المثل اين است: «به در مى‌گويد كه ديوار بشنود». (ر.ك: بحارالأنوار، ج‌17، ص‌47 و ص‌71؛ ج‌32، ص‌28، ح‌9)
[4]‌. مجمع‌البيان، ج‌7 ـ 8‌، ص‌59‌.
[5]‌. «ابى‌بن‌كعب‌بن قيس‌بن عبيد انصارى خزرجى» از بنى‌نجّار، مكنّى به «ابومنذر»، از صحابه پيغمبر(صلى الله عليه وآله وسلم)بود. وى پيش از آن كه اسلام اختيار كند، يكى از بزرگان يهود و آگاه به كتب پيشين و داراى سواد بود؛ چون اسلام آورد كاتب وحى گرديد و استادترين مسلمانان در خواندن قرآن شد و از جمله‌ى دوازده نفرى است كه در عقبه منى با پيغمبر بيعت كردند. وى در سال 22 هجرى در مدينه درگذشت. (معارف و معاريف، ج‌1، ص‌494)
[6]‌. بحارالأنوار، ج‌70، ص‌317، ح‌25؛ ج‌73، ص‌7، ح‌2؛ ج‌75، ص‌106، ح‌4. در ضمن در منابع ذكر شده، روايت مذكور از «ابى‌بن‌كعب» روايت نشده است. / البرهان فى تفسير القرآن، ج‌3، ص‌788 / تفسير نورالثقلين، ج‌3، ص‌408 / تفسير الصافى، ج‌3، ص‌327. در منابع اخير روايت از امام‌صادق(عليه السلام) نقل شده است.
[7]‌. «جعفربن‌محمدبن‌حكيم‌رودكى»، شاعر نامى در قرن چهارم مى‌زيست. او را استاد شاعران و مقدّم شعراى عجم خوانده‌اند. در قريه‌ى بنُج از قراء رودك سمرقند متولّد شد و در همان جا درگذشت. وى شاعرى نابينا‌بود. (فرهنگ بزرگان اسلام و ايران، ص‌129)
[8]‌. ديوان كامل رودكى سمرقندى، ص‌17.
[9]‌. نمازهاى يوميه.
[10]‌. تفسير جوامع‌الجامع، ج 2، ص 444 / تفسير نورالثقلين، ج 3، ص 410 / آيه‌ى مورد نظر: احزاب/33.
[11]‌. بحارالأنوار، ج‌16، ص‌203 / تفسير نورالثقلين، ج‌3، ص‌408 / تفسير الصافى، ج‌3، ص‌327.
[12]‌. «عروة‌بن زبيربن عوام اسدى» قرشى يكى از فقهاى سبعه مدينه بود؛ گفته‌اند: وى فردى محتاط بود و در فتنه‌هاى آن روزگار دخالت نمى‌كرد. او در سال 93‌هـ‌. ق در مدينه درگذشت. (معارف و معاريف، ج‌7، ص‌347)