جرعه ای از زلال قرآن ، جلد ۲

آيت الله ميرزا ابوالقاسم محمدی گلپايگانی ‌(ره)

- ۹ -


سير تحريم شراب

دستور منع نوشيدن شراب به تدريج آمد تا حرمت كلّي آن به ثبوت رسيد.
اوّل اين آيه آمد:
«يَسْـَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَالْمَيْسِرِ قُلْ فِيهَا إِثْمٌ كَبِيرٌ وَ مَنَـفِعُ لِلنَّاسِ وَ إِثْمُهُمَا أَكْبَرُ مِن نَفْعِهِمَا»[1]
از اين آيه تحريم شراب استفاده نمي‌شود، بلكه مفاد آن تنزيه است.
سپس اين آيه نازل شد:
«يَـأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا لاَتَقْرَبُوا الصَّلَوةَ وَ أَنْتُمْ سُكَـرَي حَتَّي تَعْلَمُوا مَا تَقُولُونَ» [2]
از اين آيه منفوريّت و مردوديّت خمر استفاده مي‌شود؛ نه حرمت كلّي؛ و حرمت و نهي از آن مخصوص وقت نماز است.
سپس اين آيه نازل شد و تحريم كلّي به اثبات رسيد:
«يَـأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَيْسِرُ وَالاَْنْصَابُ وَالاَْزْلَـمُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَـنِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ * إِنَّمَا يُرِيدُ الشَّيْطَـنُ أَنْ يُوقِعَ بَيْنَكُمُ الْعَدوَةَ وَالْبَغْضَاءَ فِي الْخَمْرِ وَالْمَيْسِرِ وَ يَصُدَّكُمْ عَن ذِكْرِ اللّهِ وَ عَنِ الصَّلَوةِ فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ» [3]
حرمت شراب و قمار با اين آيه به ثبوت رسيد. با نزول «فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُون»؛ عمر گفت: «انتهينا انتهينا» [4]
حضرت پيامبر(صلي الله عليه وآله وسلم) از اين حرمت اطّلاع داشت؛ ولي تلاوت آن بر مردم بايد به تناسب زمانِ نزول وحي انجام شود.

تمنّاي دانش

سپس او را مأمور مي‌فرمايد:
«...‌قُل رَبِّ زِدْنِي عِلْمًا» (114)
هر چند به قرآن و مضامين آياتش احاطه داري، باز از خداوندگار خود بخواه كه دانشت را افزون كند و بر علمت بيفزايد. علّت اين جمله و بيان آن به صورت دعا اين است كه علم خداوند، نامحدود و حدّش بي‌پايان است و اين درخواست از پيامبر و غير او در هر درجه‌اي از دانش باشند، سزاوار است.

سرگذشت حضرت آدم(عليه السلام)

سپس به سرگذشت حضرت آدم اشاره مي‌فرمايد كه به بيان پاره‌اي از مفسّران، اظهار اين قصّه در اين‌جا براي پيامبر است كه مانند او نباشد؛ زيرا فرمود:
«وَ لَقَدْ عَهِدْنَا إِلَي ءَادَمَ مِن قَبْلُ فَنَسِي وَ لَمْ‌نَجِدْ لَهُ عَزْمًا»(115)
ما پيش از اين با آدم پيمان بستيم و او فراموش كرد پيمان را و ما براي او عزمي نيافتيم.

اقوال در نسيان آدم

درباره‌ي فعل «نسي» دو عقيده است:
1. در نگهداري عهد ما و پيماني كه با او بستيم، ثبات قدم نداشت و مستقيم و پايدار نبود.
2. حكم خدا را فراموش كرد و عهد و پيمان خود را از ياد برد.
«وَ إِذْ قُلْنَا لِلْمَلَـئِكَةِ اسْجُدُوا لأَدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلِيسَ أَبَي»(116)
ما به ملائكه خطاب كرديم كه به آدم سجده كنند. همگي امر خداوند را امتثال كردند جز «شيطان» كه در برابر امر خداوند امتناع كرد و از سجده بر آدم سرباز زد.

چرا ملائكه بر آدم(عليه السلام) سجده كردند؟

سجده بر هر چيز و هر كس غير خدا، اشتباه و ناصحيح است؛ پس علّت چيست كه ملائكه بر آدم سجده كردند؟
1. چون دستوردهنده در اين‌جا پروردگار عالم است، از اين لحاظ حرمتي نيست.
2. اين كه منظور از سجده در اين‌جا اظهار خشوع و تواضع مقابل «آدم عالِم» است؛ زيرا:
«وَ عَلَّمَ ءَادَمَ الاَْسْماءَ كُلَّهَا»[5]
«فَقُلْنَا يَــَادَمُ إِنَّ هـذا عَدُوٌّ لَكَ وَ لِزَوْجِكَ فَلاَيُخْرِجَنَّكُمَا مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقَي» (117)
به آدم گفتيم: اي آدم! اكنون كه دشمني شيطان براي تو نمودار شد و مطيع فرمان خدا نشد، تو و همسرت را از نعمت خداوند خارج نكند و تو را از اين مرتبه‌اي كه داري، بيرون نبرد كه در اين صورت ـ كه او بر تو چيرگي يابد و از اين نعمتي كه دارا هستي، نازل گردي ـ تيره روز مي‌شوي.
«إِنَّ لَكَ أَلاَّتَجُوعَ فِيهَا وَ لاَتَعْرَي(118)وَ أَنَّكَ لاَتَظْمَؤُا فِيهَا وَ لاَتَضْحَي»(119)
دو امر مهم زندگي كه تهيّه‌ي خوراك و پوشاك است و از آغاز آفرينش با زندگي بشر توأم بوده است، براي تو در اين مرتبه‌اي كه دارا هستي، مهيّاست و از لحاظ آن دو امر در رفاه و آسايش هستي، افزون بر آن، از عطش و گرما هم نگراني نداري.
*  *  *
فَوَسْوَسَ إِلَيْهِ الشَّيْطَـنُ قَالَ يَــَادَمُ هَلْ أَدُلُّكَ عَلَي شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَ مُلْك لاَيَبْلَي(120)فَأَكَلاَ مِنْهَا فَبَدَتْ لَهُمَا سَوْءتُهُما وَ طَفِقا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِن وَرَقِ الْجَنَّةِ وَ عَصَي ءَادَمُ رَبَّهُ فَغَوَي(121)ثُمَّ اجْتَبَـهُ رَبُّهُ فَتَابَ عَلَيْهِ وَ هَدَي(122)قَالَ اهْبِطَا مِنْهَا جَمِيعًا بَعْضُكُمْ لِبَعْض عَدُوٌّ فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُم مِنِّي هُدًي فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَاي فَلاَيَضِلُّ وَ لاَيَشْقَي(123)وَ مَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكًا وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَـمَةِ أَعْمَي(124)قَالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِي أَعْمَي وَ قَدْ كُنتُ بَصِيرًا(125)قَالَ كَذلِكَ أَتَتْكَ ءَايَـتُنَا فَنَسِيتَهَا وَ كَذلِكَ الْيَوْمَ تُنسَي(126)وَ كَذلِكَ نَجْزِي مَنْ أَسْرَفَ وَ لَمْ‌يُؤْمِن بِـَايَـتِ رَبِّهِ وَ لَعَذَابُ الاَْخِرَةِ أَشَدُّ وَ أَبْقَي(127)أَفَلَمْ‌يَهْدِ لَهُمْ كَمْ أَهْلَكْنَا قَبْلَهُم مِّنَ الْقُرُونِ يَمْشُونَ فِي مَسَـكِنِهِمْ إِنَّ فِي ذلِكَ لأَيَـت لاُوْلِي النُّهَي(128)

ترجمه:

120. پس شيطان، آدم را وسوسه كرد، گفت: اي آدم، آيا تو را بر درخت جاودانگي و حكومتي كه كهنه نشود، راهنمايي كنم؟
121. پس آدم و حوّا از آن درخت خوردند، نتيجه‌ي خوردن [ريختن پوشش‌هاي بهشتي]و نمودار شدن عورت‌هايشان شد؛ شروع كردند بر پوشانيدن خود از برگ‌هاي بهشت؛ آدم پروردگارش را نافرمان شد و راه گم كرد.
122. سپس خدايش او را برگزيد و توبه‌اش را پذيرفت و هدايتش كرد.
123. [خداوند خطاب] فرمود [به آن دو كه]: همگي از آن فرود آييد؛ گروهي از شما دشمن گروهي ديگر هستيد. هرگاه از من هدايتي شما را آمد، پس كسي كه هدايت مرا پيروي كند، نه گمراه مي‌شود و نه تيره بخت مي‌گردد و نه رنج‌مي‌برد.
124. و كسي كه از ذكر من اعراض كند، همانا براي او زندگي سختي است و روز قيامت او را كور محشور مي‌كنيم.
125. مي‌گويد: پروردگارا، چرا مرا كور محشور كردي و حال آن‌كه قبلاً بينا بودم.
126. [در پاسخ او] گفته مي‌شود: [پروردگار به او اخطار مي‌كند] همچنان كه آيات ما براي تو آمد و تو آن را فراموش كردي، همان‌گونه امروز فراموش مي‌شوي.
127. و اين‌گونه پاداش مي‌دهيم كسي را كه اسراف كند و به آيات پروردگارش ايمان نياورد و همانا عذاب آخرت سخت‌تر و پاينده‌تر است.
128. آيا آنان را هدايت نكرد؟ چه بسا پيش از آنان مردمي [كه در قرون گذشته]بودند و در مساكن آن‌ها مي‌روند هلاك كرديم، همانا در اين بيان، آيات و نشانه‌هايي براي خردمندان است.

تفسير:

وسوسه‌ي شيطان

موضوع سرگذشت حضرت آدم(عليه السلام) يكي از مشكلات لاينحلّي است كه از لحاظ ظاهر، هضم آن به آساني مقدور نخواهد بود؛ زيرا چيزي كه مورد توجّه آدم بوده «دوام نعمت» است و اين دوام نعمت از هر لحاظ براي او موجود بود.
اولاً خداوند در آيات قبل او را به اين دوام نعمت متوجّه فرمود، با بيان اين جملات كه:
«...‌فَلاَيُخْرِجَنَّكُمَا مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقَي(117)أَلاَّتَجُوعَ فِيهَا وَ لاَتَعْرَي(118)لاَتَظْمَؤُا فِيهَا وَ لاَتَضْحَي»(119)
كه شقاوت، همان مواجه شدن با زحمت و درد سر است و نگراني از خوراك و پوشاك هم كه دو امر مهم و دو ركن اصلي زندگي است، براي او نخواهد بود؛ زايد بر آن اضطراب عطش و گرما براي او در آن محيط امن و آسايش نخواهد بود؛ ولي از سويي شيطان او را مي‌فريبد و وساوس او در نهادش جايگير مي‌شود و آنان را با جمله‌ي
«...‌هَلْ أَدُلُّكَ عَلَي شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَ مُلْك لاَّيَبْلَي»(120)
به اطاعت خود در مي‌آورد تا از درختي كه به نخوردن ميوه‌ي آن مأمور بودند، بخورند و نتيجه‌ي استفاده از ميوه آن هم
«...‌فَبَدَتْ لَهُمَا سَوْءتُهُمَا‌...»(121)
نمودار شدن عورات آن دو و ريختن لباس‌هاي بهشتي از آن‌ها شد. حال چطور شد كه وسوسه‌ي شيطان در وجود آن دو مؤثر واقع شد؟ معلوم نيست.

شبهه‌ي گناه حضرت آدم

درباره‌ي
«...‌وَ عَصَي ءَادَمُ رَبَّهُ فَغَوَي»(121)
چه بايد گفت؟
عقيده‌ي ما شيعيان اين است كه پيامبران، معصوم از گناهند و آدم اوّلين پيامبر و از هر جهت پاك و طاهر از عصيان بوده است؛ چرا كه عصيان مخالفت با امر خداست.
اين اشكال را اين‌گونه رفع مي‌كنيم:
1. عصيان عبارت است از مخالفت با امر؛ اعم از اين‌كه آن امر وجوبي باشد يا استحبابي و مقصود از امر در قصّه‌ي آدم، امري بوده كه جنبه‌ي ارشادي داشته، نه آمريّت به نحو وجوب و از طرف مولي مقابل امري كه مفيد وجوب نباشد، مؤاخذه‌اي نيست؛ مثلاً خداوند به انفاق و شب‌زنده‌داري دستور داده، ولي اگر انجام نشود، گناهي نخواهد داشت.
2. براي زندگي حضرت آدم دو مرحله منظور داشته‌اند: مرحله‌ي اوّل كه در بهشت بود و داراي نبوّت نبود و در نتيجه از عصمت هم بي‌بهره بود و جمله‌ي «ثُمَّ‌اجْتَبَـهُ رَبُّهُ»مبيّن اين معنا است كه مقام نبوّت و عصمت پس از خروج از بهشت يعني در مرحله‌ي دوم به او عطا شد.
امّا درباره‌ي «غوي» مطلب چگونه است؟
جواب: در لغت عرب، شواهدي موجود است كه به هر كس خسارتي برسد و زياني ببيند، درباره‌اش «غوي» اطلاق مي‌گردد و نزول آدم و هبوط او از آن مكان سراسر نعمت و آسايش كه رنجشي دربرنداشت و آمدنش به دنياي سراسر اندوه و آميخته به غم، خسارت و زيان است، از اين نظر خاسر و زيانكار شد.
با اين دو جواب، عصمت و نبوّت آدم محفوظ مي‌مانَد؛ ولي چه شد كه القاي شيطان را ترجيح داد، علّتش بر ما مكتوم است.

توبه‌ي آدم(عليه السلام)

«...‌فَتَابَ عَلَيْهِ وَ هَدَي»(122)
اما مقصود از «خداوند توبه او را پذيرفت» چيست؟ زيرا توبه، مقابل معصيت و نافرماني است. اگر آدم عاصي نبود، پس قبول توبه چيست؟
در جواب اين سؤال هم گفته مي‌شود كه طبق دلايل پيش گفته، حضرت آدم عصيان خدا نكرد؛ امّا اين كه درباره‌ي او فرمود: «فَتَابَ عَلَيْهِ» علّتش اين است كه: «حَسَناتُ الاَبْرارِ سَيِّئاتُ الْمُقَّربينَ» [6] و نزول آدم از آن مقام ملكوتي و ريختن لباس‌هاي بهشتي از آن دو وجود مقدّس، كاهشي در رتبه و مقام آنان بوده. اين بود كه پس از توسّل به اسماي خمسه‌ي طيّبه[7] به مكان مقرّب قبلي خود نايل شد و توبه‌اش پذيرفته شد.[8]
«قَالَ اهْبِطَا مِنْهَا جَمِيعًا بَعْضُكُمْ لِبَعْض عَدُوٌّ فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُم مِنِّي هُدًي فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَاي فَلاَيَضِلُّ وَ لاَيَشْقَي»(123)
هبوط عبارت است از نزول از مقام عالي به رتبه‌اي داني و پست و اين وضع درباره‌ي حضرت آدم و حوّا مصداق پيدا كرد كه از آن درجه بدون مشقّت به دنياي سراسر اندوه قدم گذاردند.

پى‏نوشتها:‌


[1]‌. «تو را از مى و قمار مى‌پرسند. بگو: در آن‌ها گناهى بزرگ است و سودهايى براى مردم؛ و گناه آن‌ها از سودشان بزرگ‌تر است.» (بقره/219)
[2]‌. «اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد! در حالى كه مستيد به نماز نزديك نشويد تا بدانيد چه مى‌گوييد.» (نساء/43)
[3]‌. «اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد! همانا مى و تيرهاى قرعه و قمار و بت‌ها، پليد و از كار شيطان است؛ پس از آن بپرهيزيد؛ باشد كه رستگار شويد. همانا شيطان مى‌خواهد در مى و قمار، ميان شما دشمنى و كينه افكند و شما را از ياد خدا و از نماز باز دارد. پس آيا بازمى‌ايستيد؟!» (مائده/90‌ـ‌91)
[4]‌. جامع‌البيان، ج‌5‌، ص‌45.
[5]‌. «و همه‌ى نام‌ها را به آدم آموخت.» (بقره/31)
[6]‌. «چيزى كه در منزلت ابرار حسنه و كار نيكو محسوب مى‌شود، نزد مقرّبان درگاه الهى لغزش به‌حساب‌مى‌آيد.» (بحارالأنوار، ج‌11، ص‌256؛ ج‌70، ص‌316؛ ج‌89‌، ص‌242)
[7]‌. پنج تن آل‌عبا: «پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله وسلم)‌، امام‌على(عليه السلام)، حضرت‌زهرا(عليها السلام)، امام‌حسن(عليه السلام) و امام‌حسين(عليه السلام)».
[8]‌. مجمع‌البيان، ج‌1 ـ 2، ص‌200.