جرعه ای از زلال قرآن ، جلد ۱

آيت الله ميرزا ابوالقاسم محمدی گلپايگانی ‌(ره)

- ۷ -


آلودگى جنسى ممنوع!

موضوع ديگرى كه در آيات مورد بحث، به عدم اتيان آن تذكّر داده شده «زنا» است. بديهى است كه خوددارى از ارتكاب اين امرِ مذموم كه عقلاً هم مذمّت آن ثابت است، باعث حفظ انتظامات در امر زناشويى و ازدواج مى‌شود و آنان را از راهى بدفرجام كه پايانش، غضب الهى است، محفوظ مى‌دارد.

خداى متعال، براساس حكمت بالغه‌اش، براى بقاى موجودات زنده، محبّت جنس نر و ماده را به يكديگر در وجود آنان ذخيره گردانيد تا فطرتاً به يكديگر متمايل باشند و نتيجه‌ى اين تمايل، حفظ موجود زنده از نابودى و انقراض شود؛ اما براى عملى شدن اين منظور، [بقاى نسل] آنان را به رعايت موازين و مقرّراتى كه موجب نظام و ترتيب زندگى است، امر فرمود كه با توجّه به آن موازين، زندگى خود را منظّم نمايند.

عموماً مدّت لقاح و باربرى حيوانات ـ غير از انسان ـ مدّت معيّنى است و به محض استقرار نطفه‌ى حيوان نر در رحم حيوان ماده، بدون مزاحمت زندگى مى‌كنند و تا فرا رسيدن آن مدّت كه مصلحت آن را ايجاب مى‌كند، هيچ‌گونه تمايلى به يكديگر ندارند.

حتّى بعضى از حيوانات به مآل‌انديشى، كه خداوند در نهاد آنان قرار داده، سال آينده و وضع سرما و گرماى آن را پيش‌بينى مى‌كنند و در صورتى كه مثلاً بهار آينده سرد باشد، جفت‌گيرى خود را جهت بقاى نسل به عقب مى‌اندازند.

امّا بشر از تمام حيوانات مستثناست و نسبت به نيروى شهوتى كه در وجود او موجود مى‌باشد، لازم است، براى حفظ انساب و جلوگيرى از توليد امراض مقاربتى اين نيرو را مهار كند و دامن خود را از آلودن به «زنا» نگه دارد و تعفّف را شيوه‌ى خود گرداند.

اسلام براى حفظ انساب، «زنا» را حرام معرّفى فرموده تا علقه‌ى خانوادگى پايدار بماند و محبّتى را كه جز در پرتو ازدواج صحيح نمى‌توان به دست آورد، در كانون خانواده‌ها ايجاد گردد.

قبل از پرتوافشانى اسلام، اعراب از لحاظ فحشا و منكرات در درجه‌ى پستى بودند كه زبان از بيان آن الكن است. زنان برخى از آنان، «ذوات الأعلام»[1] بودند و اگر نطفه‌اى در وجودشان مستقر مى‌شد، آن را نسبت به تمايل خود به هر كس كه خودش مى‌خواست، منسوب مى‌دانست؛ اسلام، براى جلوگيرى از اين بدفرجامى‌ها مقرّر فرمود:

«وَ لاَتَقْرَبُوا الزِّنَى إِنَّهُ كَانَ فَـحِشَةً وَ سَاءَ سَبِيلاً» (32)

مى‌فرمايد: «به زنا نزديك نشويد.» نمى‌فرمايد: زنا نكنيد؛ بلكه به زنا نزديك نشويد! زيرا اين‌كار، جنبه‌ى ركاكت و زشتى دارد و معايب آن واضح و نمودار است.

زنا از نگاه روايات

اگر به اخبارى كه در اين باره، روايت شده، توجه شود، زشتى آن مشخّص مى‌شود.

امام صادق(عليه السلام) در روايتى به نقل از اجداد گرامى‌اش فرمود:

«براى شخص زناكار، سه خصلت در دنيا و سه خصلت در آخرت است: آن سه كه در دنياست: مطرود بودن در اجتماع، فقر، كوتاهى عمر و آن سه كه در آخرت نصيب او مى‌شود: بدى حساب، خشم و سخط پروردگار و ورود در آتش دوزخ است.»[2]

از آن گذشته، اين حقيقت را هم نبايد از نظر دور داشت كه انتقامات دهر به تَبَع اعمال هر كس، گريبان گير او خواهد شد. انسان با هر دستى بدهد با همان دست هم خواهد‌گرفت. چنانچه امام صادق(عليه السلام) فرمود: «لاتزنوا فَتُزْنى نساءُكم؛[3] زنا مكنيد كه زنان شما به امر شنيع زنا آلوده مى‌شوند.»

در خبرى ديگر، روايت شده كه امام صادق(عليه السلام) مى‌فرمايد: «شخص زانى در حين ارتكاب اين عمل مذموم، روح ايمان از او دور مى‌شود.»[4]

«روح ايمان» نيروى حفظ انسان از مخاطرات و لغزش‌هاى معنوى است؛ بديهى است كه اين نيرو تا زمانى‌نگاهبان انسان از لغزش‌ها و خطاياست كه با ارتكاب معصيت و نافرمانى تضعيف نشده باشد و نيروى خود را از دست نداده باشد؛ اما اگر بر اثر انجام‌دادن معاصى، آن نيرو به ضعف گرايد، آن وقت است كه معصيت و نافرمانى را انجام مى‌دهد و قبح و زشتى آن را درك نمى‌كند.

وضع شخص زانى هم همين‌گونه است. سائل از امام(عليه السلام) پرسش مى‌كند: «آيا اين نيرو به‌طور كلّى از او منقطع مى‌شود؟» مى‌فرمايد: «نه؛ بلكه بازگشت آن منوط به توبه و انابه به درگاه خداوند بى‌نياز است.»[5]

كشتن بى‌گناهان ممنوع!

موضوع ديگرى كه از طرف شارع مقدّس نهى شده، قتل نفس و آدم‌كشى است؛ مى‌فرمايد:

«وَ لاَتَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِى حَرَّمَ اللَّهُ إِلاَّ بِالْحَقِّ‌...؛ (33) نفسى را كه خداوند، محترم شمرده، نكشيد؛ مگر به حق.»

«إِلاَّ بِالْحَقِّ» استثنايى است كه بر كلام داخل شده؛ زيرا قتل نفس در بعضى از موارد، لازم مى‌شود؛ مثلاً كسى كه ديگرى را كشته، بايد طبق دستور مجتهد جامع‌الشرايط، كشته شود و به قصاص عمل خود برسد. اگر كافر محاربى به اسلام هتك حرمت كرد، قتل او واجب است. كسى كه زناى محصن[6] انجام دهد، قتلش واجب است؛ در اين‌گونه موارد، قتل اين قبيل افراد، لازم است و نفس آنان حرمتى ندارد و ديه‌اى هم به عهده كسى نخواهد آمد.

امّا بايد دانست كه در اين خصوصيات، نبايد جنبه‌ى اسراف معمول گردد و به جاى يك نفر، افرادى كشته شوند و دامنه‌ى اختلافات بالا گيرد؛ بلكه فرمود:

«...‌وَ مَن قُتِلَ مُظْلُومًا فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِيِّهِ سُلْطَـنًا فَلايُسْرِف فِى‌الْقَتْلِ إِنَّهُ كَانَ مَنصُورًا؛ (33)كسى‌كه از روى ظلم و ستم كشته شود، ما براى صاحب اختيارش تسلّط و حكومتى قرار داديم [قصاص كند] ولى بايد كه در قتل، اسراف نكند؛ همانا او منصور است و از طرف خدا يارى شده است.»

اولياى قتل، افرادى هستند كه طبق قانون ارث به طبقاتى منقسم مى‌شوند كه با وجود طبقه‌ى اوّل، طبقه‌ى ديگر، حق دخالت در خونخواهى مقتول را ندارد.

قتل نفس به مدلول آيات قرآن و كلمات پيشوايان يكى از گناهان كبيره محسوب مى‌شود. خداوند مى‌فرمايد:

«مِن أَجْلِ ذلِكَ كَتَبْنَا عَلَى بَنِى‌إِسْرءِيلَ أَنَّهُ مَن قَتَلَ نَفْسًا بِغَيْرِ نَفْس أَوْ فَسَاد فِى‌الاَْرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعًا وَ مَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعًا؛[7] ازاين‌رو بر‌بنى‌اسرائيل مقدّر نموديم كه كسى كه نفسى را به غير نفسى [به جز قصاص] يا فسادى كه انجام داده در زمين بكشد [گناه‌كار نباشد و قصاصى هم در‌بين‌نباشد] مثل اين است كه تمام مردم را كشته، و كسى كه يك نَفْس را زنده كند مانند آن است كه تمام مردم را زنده كرده است.»

از امام صادق(عليه السلام) سؤال مى‌شود: «او كه يك نفر را بيشتر نكشته، چگونه مى‌شود كه پاداشش مانند اين است كه همه را كشته باشد، علّت چيست؟»

امام صادق(عليه السلام) مى‌فرمايد: در جهنّم، وادى بسيار سختى است كه جايگاه قاتلان در آن‌جاست و وضع عذاب آن‌جا طورى است كه اگر همه‌ى مردم را كشته باشد، در آن‌جا قرار مى‌گيرد و اگر يك نفر را كشته باشد نيز در آنجا قرار مى‌گيرد.[8]

و اين كه مى‌فرمايد: «فكأنّما قتل الناس جميعًا» . از نظر عذاب شديد آن‌جاست.

امام صادق(عليه السلام) در خبرى به نقل از پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) مى‌فرمايد: حضرت پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) پس از اداى مناسك حج در حجّة‌الوداع روز دهم ذى‌حجّه فرمود: «ايّها الناس، اسمعوا ما اقول لكم واعقلوا فانّى لا ادرى لعلى لا القاكم فى هذا الموقف من بعد عامنا هذا، ثم قال: أىّ يوم اعظم حرمة؟ قالوا: هذا اليوم قال: فأىّ شهر اعظم حرمة؟ قالوا: هذا الشهر؛ قال: فأىّ بلد اعظم حرمة؟ قالوا: هذا البلد. فقال: فان دماءكم و اموالكم عليكم حرام كحرمة يومكم هذا فى شهركم هذا فى بلدكم هذا‌...؛[9] اى مردم، بشنويد آنچه براى شما بيان مى‌كنم و بدان پاى‌بند شويد؛ زيرا من نمى‌دانم شايد شما را در اين مكان پس از اين سال، ملاقات نكنم. سپس فرمود چه روزى اهميّت و احترامش بيش‌تر‌است؟» گفتند: همين امروز [دهم ذى‌حجه] سپس فرمود: چه ماهى احترامش بيش‌تر است؟ گفتند: اين‌ماه [=ماه ذى‌حجه] سپس فرمود: چه شهرى احترامش بيش‌تر است؟ گفتند: همين شهر [=مكّه] سپس فرمود: همانا جان و مال شما [=ريختن خون و تباه نمودن و به باطل خوردن مال‌هايتان] بر شما حرام است، مانند حرام بودن [خونريزى] در چنين روزى و در چنين ماهى و در چنين مكانى [=روز دهم ذى‌حجه در مكّه].»

در خبرى ديگر مى‌فرمايد: «اول ما يحكم الله فيه يوم القيامة الدّماء؛[10] اوّل چيزى كه خداوند، روز قيامت به آن رسيدگى و داورى مى‌فرمايد، [موضوع] جان‌هاى مردم و خون‌ريزى‌هاى آنان است».

اكنون نسبت به تناسبى كه درباره‌ى آيه‌ى شريفه پيش آمد، بيان مى‌شود كه قتل، دو‌قسم است: 1. قتل عمدى؛ 2. قتل خطئى.

در قتل عمدى، قصاص پيش مى‌آيد و قاتل را به مجازات عملش مى‌كُشند؛ اما در قتل خطئى، ديه لازم مى‌شود.

دايره‌ى قتل خطئى، خيلى وسيع است؛ يك كلام بى‌مورد كه نيّت كشتنى هم در بين نباشد، يك طبابت بى‌مورد كه به قتل كسى منتهى شود، تماماً قتل خطئى است.

تصرف در اموال يتيمان ممنوع!

موضوع ديگرى كه در آيات شريفه مورد نهى شديد قرار گرفته، تصرّف در مال يتيم و نزديك شدن به آن است. از نظر عقل و شرع، كودكى كه با پيشامد ايام، پدر و مادر يا يكى از آن دو را از دست داده، لازم است از محبّت ديگران متمتّع شود؛ تصاحب مال يتيم و تملّك ثروت او از گناهان بزرگ محسوب مى‌شود.

خداوند در قرآن شريف مى‌فرمايد:

«إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوَلَ الْيَتَـمَى ظُلْمًا إِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِى بُطُونِهِمْ نَارًا وَ سَيَصْلَوْنَ سَعِيرًا؛[11]همانا افرادى كه مال افراد يتيم را از روى ستم مى‌خورند، بدانند و متوجّه باشند كه در شكم‌هاى خود آتش مى‌خورند و به‌زودى [روز قيامت] وارد آتش فروزان دوزخ خواهند شد.»

با اين بيان، اهميّت موضوع، آشكار مى‌شود كه فرمود:

«وَ لاَتَقْرَبُوا مَالَ الْيَتِيمِ إِلاَّ بِالَّتِى هِىَ أَحْسَنُ‌...» (34)

در ثروت فرد يتيم، هيچ‌گونه تصرّف و دخالتى نكنيد؛ بدان نزديك مشويد، مگر وقتى‌كه دخالت شما به نفع او و صلاحش باشد؛ آن‌هم با اجازه از يكى از اولياى سه‌گانه‌ى او كه عبارتند از: پدر، (با نبودن پدر) جدّ پدرى و (با نبودن آن دو) مجتهد جامع‌الشّرايط؛ اگر بدون اجازه‌ى يكى از اين سه ولى، در مال يتيم تصرّفى شود، حرام است؛ هر چند آن تصرّف، به نفع يتيم و تبديل به احسن هم باشد:

«وَ لاَتَقْرَبُوا مَالَ الْيَتِيمِ إِلاَّ بِالَّتِى هِىَ أَحْسَنُ حَتَّى يَبْلُغَ أَشُدَّهُ‌...» (34)

ولىّ يتيم تا وقتى حقّ تصرّف در مال او را دارد كه يتيم به «بلوغ اَشُدّ» نرسيده باشد؛ به محض وصول به بلوغ اشدّ، ولايت او منقضى مى‌شود و خود يتيم در مال خود تصرّف مى‌كند. بلوغ اَشُدّ، زمانى است كه يتيم به كمال عقلى و رشد فكرى برسد[12] و بتواند نفع و ضرر خود را تشخيص دهد؛ نه زمان پانزده سال و بيش‌تر از آن.

به پيمان، وفادار باشيد!

موضوع ديگرى كه به صورت امر، براى مكلّفان، عمل به آن واجب است، موضوع وفاى به عهد و عمل كردن به پيمان است؛ مى‌فرمايد:

«...‌وَ أَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ كَانَ مَسْـُولاً» (34)

به پيمان خود وفادار باشيد؛ به صيغه‌هايى كه خوانده مى‌شود و با عقد آن ملزم به انجام دادن كارى مى‌شويد، عمل كنيد؛ زيرا اگر به عهد و پيمان خود وفادار نباشيد، روز قيامت مسئول خواهيد بود و مؤاخذه خواهيد شد.

*  *  *

وَ أَوْفُوا الْكَيْلَ إِذَا كِلتُم وَزِنُوا بِالقِسْطَاسِ المُسْتَقِيمِ ذلِكَ خَيْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِيلاً(35) وَ لاَتَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ الْسَّمْعَ وَالْبَصَرَ كُلُّ أُوْلـئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْـُولاً(36) وَ‌لاَتَمْشِ فِى‌الاَْرْضِ مَرَحًا إِنَّكَ لَن‌تَخْرِقَ الاَْرْضَ وَ لَن‌تَبْلُغَ الْجِبَالَ طُولاً(37) كُلُّ ذلِكَ كَانَ سَيِّئُهُ عِندَ رَبِّكَ مَكْرُوهًا(38)

ترجمه:

35. كيل و پيمانه را تمام بدهيد؛ زمانى‌كه پيمانه مى‌كنيد [كم‌فروشى نكنيد] و با ترازويى درست و‌راست بسنجيد؛ اين كار [=صحّت عمل در خريد و فروش] براى شما بهتر است [در دنيا] و‌سرانجامش [در آخرت] نيز نيكوتر است.
36. و پيروى و متابعت آنچه را كه براى تو در آن علمى نيست، نكن. همانا گوش و چشم و قلب، تمام اين‌ها مورد مؤاخذه و سؤال قرار مى‌گيرد.
37. و بر [روى] زمين با تكبّر و خودستايى راه مرو؛ همانا تو هرگز زمين را نتوانى شكافت [از لحاظ سنگينى] و [از لحاظ بلندى] طول قامتت به كوه‌ها نخواهد رسيد.
38. همه‌ى اين [كارها] بدش نزد پروردگار تو ناپسند است.

تفسير:

پيرو آيات با بركت قبل، با چند هشدار ديگر، بشر را به موضوعاتى متوجه مى‌فرمايد كه لازمه‌ى يك زندگى آرام و سعادت‌بخش و محمود است.

رعايت كيل و وزن در معاملات

«وَ أَوْفُوا الْكَيْلَ إِذَا كِلْتُمْ وَزِنُوا بِالْقِسْطَاسِ الْمُسْتَقِيمِ‌...‌» (35)

كيل و پيمانه را تمام و كامل ادا كنيد. آنچه را كه به پيمانه قرار دادن، باعث تراضى طرفين مى‌شود، درست و كامل عملى كنيد و آنچه را كه با وزن و ميزانى توافق روى آن شده، با وزن درست كه موافق با عدل باشد، بسنجيد؛ نه اين‌كه جنس خود را كم بدهيد و از ديگران كامل دريافت كنيد كه آن وقت در رديف مطفّفين محسوب مى‌شويد كه خداوند منّان آنان را با اين طرز بيان از كارشان مذمّت فرموده: «وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفِينَ * الَّذِينَ إِذَا اكْتَالُوا عَلَى النَّاسِ يَسْتَوْفُونَ * وَ إِذَا كَالُوهُمْ أَو وَزَنُوهُمْ يُخْسِرُونَ * أَلا يَظُنُّ أُولـئِكَ أَنَّهُم مَبْعُوثُونَ*؛[13] واى بر افراد كم‌فروش! آن‌هايى كه اگر بر مردم پيمانه بگيرند [بخواهند از آن‌ها چيزى را خريدارى كنند]كامل دريافت مى‌كنند و زمانى كه براى آن‌ها پيمانه بگيرند يا وزن كنند [كه فروشنده خودشان باشند] كم مى‌دهند. آيا اين افراد، فكر نمى‌كنند و گمان نمى‌كنند كه روز بزرگى [روز قيامت [مبعوث مى‌شوند؟ [و به نتيجه‌ى اين اعمال مى‌رسند].»

خبرى است از امام صادق(عليه السلام) كه مى‌فرمايد: «موضوع وفاى به كيل، عملى نمى‌شود، مگر اين‌كه شخص فروشنده با وزن بيشترى بفروشد و با وزن كم‌ترى بخرد. [توجّه‌اش به خداوندِ رزّاق باشد؛ نه به ترازو و پيمانه و بداند كه روزى‌دهنده شخص ديگرى است.]موضوع به قدرى در نظر او بزرگ تلقّى شود كه يك وقت، چيزى از طرف خريدار به طرف او نيايد كه اگر اين كار را كرد و پيمانه و ميزان را روى عدالت و توازن صحيح استوار ساخت، به خير دنيا و آخرت، بركت در كسب و رضايت خداوند نايل خواهد شد و به مفهوم:

«...‌ذلِكَ خَيْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِيلاً» (35)

نفع اين كار در دنيا از اين نظر متوجّه او مى‌شود كه وجهه‌ى اجتماعى پيدا مى‌كند و مورد اتّهام قرار نمى‌گيرد و در آخرت هم به پايان و عاقبت نيكى نايل خواهد گشت.

آنچه نمى‌دانى نگو!

مطلبى كه در آيه‌ى 36 به صورت نهى بيان شده، اين است كه نسبت به چيزى كه علم نداريم و از آن بى‌اطّلاع هستيم، اظهار دانش و اطّلاع نكنيم. به موضوعى كه آگاهى به جزئيات آن نداريم، به دروغ شهادت ندهيم. از ياد نبريم كه هر اندازه هم از نعمت دانش برخوردار باشيم، باز «وَ مَا أُوتِيتُم مِّنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَلِيلاً» [14] درباره‌ى ما صادق است و با اين وضع، پاى خود را از گليم خويش خارج نسازيم و درباره‌ى امور جهان هستى و موضوعات غير محسوسى كه تصوّر ما به آن راهى پيدا نمى‌كند، اظهارنظر نكنيم و بدانيم كه هر نعمتى را خداوند در وجود ما به ذخيره نهاده، درباره‌ى آن مورد سؤال و پرسش واقع مى‌شويم كه مقابل آن نعمت چگونه بوده‌ايم؟ چشم داد تا بدانوسيله با رؤيت آثار به مؤثّر متوجه شويم؛ گوش داد تا آنچه رضايت او ايجاب مى‌كند بشنويم؛ قلب و نيروى فكرى عنايت فرمود تا آنچه رضاى اوست، در آن پرورده شود؛ به اين خاطر است كه فرمود:

«...‌إِنَّ الْسَّمْعَ وَ الْبَصَرَ و الفؤاد كُلُّ أُوْلـئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْـُولاً» (36)؛ همانا گوش و چشم و قلب، همگى مورد سؤال واقع مى‌شود.»

ابوحمزه‌ى ثمالى از امام‌باقر(عليه السلام) بيان مى‌كند كه آن حضرت از قول رسول‌الله(صلى الله عليه وآله وسلم)فرمود: «لايزول قدم عبد يوم القيامة بين يدى الله عزّوجلّ حتّى يسأله عن أربع خصال: عمرك فيما افنَيْتَه؟ و جسدك فيما ابليته؟ و مالك من اَيْن كَسَبته؟ و اَيْنَ وَضعته؟ و عن حُبّنا أهل‌البيت‌...؛[15] روز قيامت، شخصى قدمى برنمى‌دارد، مقابل ميزان الهى [نگه‌داشته مى‌شود و از آن‌جا گذر‌نمى‌كند] تا درباره‌ى چهار چيز از او سؤال شود؛ [آن‌چهار عبارتند از:]

1. عمرت را كجا نابود ساختى و گذراندى؟

2. قواى بدنيت را كجا فرسوده نمودى و از دست دادى؟

3. ثروتت را از كجا به دست آوردى و در كجا به مصرف رساندى؟

4. و از محبّت ما اهل‌بيت، [آيا دوستى اهل‌بيت را دارا بودى يا خير؟]»

امام صادق(عليه السلام) در تبيين اين آيه‌ى شريفه كه «همانا گوش و چشم و قلب تماماً مورد سؤال قرار مى‌گيرند» فرمود:

«يسأل السمع عما يسمع والبصر عما نظر اليه و الفؤاد عمّا عقد عليه؛[16] درباره‌ى گوش سؤال‌مى‌شود كه چه چيزى را شنيده؛ چشم سؤال مى‌شود از آنچه ديده و قلب سؤال مى‌شود از آنچه به آن دلبستگى پيدا كرده.»

خبرى مفصّل از امام صادق(عليه السلام) روايت شده كه ايمان را منتشر و مبثوث در تمام اعضا‌مى‌داند.[17]

پى‏نوشتها:‌


[1]‌. داراى پرچم و تبليغات آشكار فحشا.
[2]‌. و فى رواية عبدالله‌بن‌ميمون عن ابى‌عبدالله عن أبيه عن آبائه(عليهم السلام) قال: «للزانى ست خصال: ثلاث في‌الدنيا و ثلاث فى‌الآخرة: فأما التى فى‌الدنيا: فأنه يذهب بنور الوجه و يورث الفقر و يعجل الفناء و اما التى فى‌الآخرة، فسخط الرب وسوء الحساب والخلود فى‌النار.» (من لايحضره الفقيه، ج 3، ص 573، ح 4960).
[3]‌. سند و تفصيل روايت: عن على بن عبدالله عن التفليسى عن السمندى عن أبى‌عبدالله(عليه السلام) قال: «لما اقام العالم الجدار اوحى الله الى موسى انى مجاز الابناء بسعى الاباء ان خير فخير وان شر فشر لاتزنوا فتزنى نساؤكم و من وطىء فراش امرئ وطىء فراشه كما تدين تدان.» (بحارالأنوار، ج‌79، ص 27، ح 32).
[4]‌. بدين صورت: ابن سعد عن الازدى عن ابى‌عبدالله(عليه السلام) ... و قال ابوعبدالله(عليه السلام): «إذا زنى الرجل اخرج الله منه روح الايمان فقلنا الروح التي قال الله تبارك و تعالى (و أيّدهم بروح منه) قال: نعم و‌قال ابوعبدالله(عليه السلام): لايزنى الزانى و هو مؤمن و لايسرق السارق و هو مؤمن و انما اعنى مادام على بطنها فاذا توضأ و تاب كان فى حال غير ذلك.» (ر.ك: بحارالأنوار، ج 69، ص 178، ح 1)
[5]‌. بحارالأنوار، ج 69، ص 178، ح 1.
[6]‌. مرد زن‌دار.
[7]‌. مائده / 32.
[8]‌. و روى عن حنان بن سدير عن ابى‌عبدالله(عليه السلام) فى قول الله عزّوجلّ (أَنَّهُ مَن قَتَلَ نَفْسًا بِغَيْرِ نَفْس أَوْ فَسَاد فِى‌الْأَرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعًا)قال: «هو واد في جهنم لو قتل الناس جميعاً كان فيه ولو قتل نفساً واحدة كان فيه.» (من لايحضره الفقيه، ج 4، ص 94، ح 5159)
[9]‌. «على بن ابراهيم عن ابيه عن ابن ابى‌عمير عن ابى‌اسامه زيد الشحام عن ابى‌عبدالله(عليه السلام)‌...» (الكافى، ج 7، ص‌273، ح 12)
[10]‌. سند روايت: «عن محمد بن ابى‌القاسم عن الكوفى عن ابى‌الجميلة عن جابربن‌يزيد عن‌ابى‌جعفر(عليه السلام)قال:‌...» (بحارالأنوار، ج 104، ص 376، ح 35)
[11]‌. نساء / 10.
[12]‌. ر.ك: مجمع‌البيان، ج 3 ـ 4، ص 593‌.
[13]‌. مطففين / 1 ـ 4.
[14]‌. اسراء/ 85‌.
[15]‌. مجمع‌البيان، ج 5 ـ 6، ص 641‌.
[16]‌. سند روايت: «عن العده عن أحمد البرقي ومحمد بن يحيى عن ابن عيسى جميعاً عن محمد البرقى عن النضر‌بن‌سويد عن يحيى الحلبى عن عبدالله بن الحسن عن الحسن بن هارون قال: قال لى ابوعبدالله(عليه السلام):‌...» (بحارالأنوار، ج 69، ص 22، ح 3)
[17]‌. ر.ك: البرهان، ج 3، ص 534‌.