جرعه ای از زلال قرآن ، جلد ۱

آيت الله ميرزا ابوالقاسم محمدی گلپايگانی ‌(ره)

- ۶ -


اهميّت نيكى به پدر و مادر

پس از اين‌كه خداوند، مردم را متوجّه پرستش نمود ـ آن هم فقط براى ذات واجب‌الوجودى كه سزاوار اين جنبه است ـ آنان را به موضوع بسيار مهمّى كه تقريباً قوام زندگى و سعادت دو جهان انسان بر آن مستقر مى‌شود، متوجّه ساخت و آن، احسان به پدر و مادر و رعايت كردن حال آن دو موجود بزرگوار است.

مى‌فرمايد:

«...‌وَبِالولِدَيْنِ إِحْسَـنًا إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِندَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ كِلاَهُمَا فَلاَتَقُل لَهُمَا أُفّ‌...» (23)

به پدر و مادر نيكى كنيد و اگر در زمان حيات و زندگى شما، يكى از آن دو يا هر دوى آن‌ها به سن پيرى رسيدند، به آنان «افّ» مگو؛ به آن دو مگو: من از شما دلتنگ و بيزارم.

روى عن الرضا عن ابيه عن ابى‌عبدالله(عليهم السلام): قال: «لو علم الله لفظةً أوجز فى ترك عقوق الوالدين من أفّ لأتى به؛[1] از حضرت رضا، از قول پدر بزرگوارش از امام صادق(عليهم السلام) روايت شده است كه فرمود: اگر لفظ و كلمه‌ى ديگرى كه مرتبه‌ى كوچك و درجه‌ى پست عقوق [=ناراحت نمودن والدين ]را برساند، غير از أف بود، خداوند آن را [در‌قرآن] مى‌آورد.»

چون كه صد آيد، نود هم پيش ماست

وقتى‌كه ناراحت نمودن والدين تا اين درجه مذموم است كه از گفتن «اف» به آن دو بايد خوددارى كرد، معلوم است كه ـ خداى نكرده ـ كتك زدن آن دو و بى‌احترامى‌هاى ديگر، چه صورتى خواهد داشت! كه مفهوم موافق اين كلام، عقلاً مشخص است.

و فى رواية اُخرى عنه قال: «أَدنَى العقوق اُفّ ولو علم الله شيئاً ايسر منه و اهون منه لنهى‌عنه؛[2] در روايت ديگر از آن حضرت بيان شده كه فرمود: پايين‌ترين درجات عقوق، بيان اُفّ مى‌باشد؛ اگر كلمه‌اى پايين‌تر و پست‌تر از آن وجود داشت، خداوند از آن نهى‌مى‌فرمود.»

در خبر ديگر هست: «شخص ناراحتى رساننده به پدر و مادر و كسى‌كه والدينش از دست او مضطربند، هر كارى كه مى‌خواهد، انجام دهد. [زيرا] هرگز وارد بهشت نخواهد‌شد.»

پس معناى عبارت «لاَتَقُل لَهُمَا أُفّ» اين مى‌شود كه: آن دو را ناراحت مكن و اذيت منما، چه كم باشد و چه زياد.

و اما تفسير آيه‌ى «وَبِالْولِدَيْنِ إِحْسَـنًا» تا آخر آيه‌ى شريفه از قول امام‌صادق(عليه السلام):

عن ابي ولاّد الحنّاط قال: «سألت اباعبدالله(عليه السلام) عن قول‌الله عزّوجلّ: وَبِالْولِدَيْنِ إِحْسَـنًا ما‌هذا الاحسان فقال: الاحسان أن تحسن صحبتهما و أن لاتكلّفهما أن يسألاك شيئًا هما يحتاجان إليه وإن كانا مستغنيين. أليس يقول‌الله عزّوجلّ: لَن‌تَنَالُوا البِّرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ[3]ثم قال أبوعبدالله(عليه السلام): و أمّا قول‌الله عزّوجلّ: إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِندَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ كِلاَهُمَا فَلاَتَقُل لَهُمَا أُفّ وَ لاَتَنْهَرْهُمَا قال: إِن أضجراك فلاتقل لهما أفّ و لاتنهرهما إِن ضرباك قال: وَ قُل لَهُمَا قَوْلاً كَرِيمًا قال: تقول لهما عندالله لكما، فذالك منك قول كريم قال: وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ قال لاتملأ عينيك من النظر اليهما اِلاّ برحمة ورقّة و لاترفع صوتك و لايدك فوق أيديهما و لاتقدّم قُدَّامهما؛[4]ابوولاّد حنّاط[5] گويد: از امام صادق(عليه السلام) پرسيدم: اين‌كه خداى عزّوجلّ مى‌فرمايد: به پدر و مادر احسان كنيد. اين احسان چيست؟ فرمود: احسان اين است كه: با آن‌ها نيكو معاشرت‌كنى و آن‌ها را مجبور نكنى كه چيزى را كه احتياج دارند از تو بخواهند، اگرچه بى‌نياز باشند. [بلكه بايد اظهار نكرده، وظيفه‌ى خود را انجام دهى. ]مگر خداى عزّوجلّ نمى‌فرمايد: هرگز به نيكى نخواهيد رسيد، مگر از آنچه دوست داريد، انفاق كنيد.

سپس امام صادق(عليه السلام) فرمود: و امّا قول خداى عزّوجلّ: اگر يكى از ايشان يا هر‌دوى آن‌ها نزد تو به پيرى رسيدند، به آن‌ها افّ مگو و تنديشان مكن؛ يعنى اگر تو را دلتنگ كردند به آن‌ها اف مگو و اگر تو را زدند با آن‌ها تندى مكن و فرمود: و با آن‌ها نيكو و بزرگوارانه سخن بگو و به آن‌ها بگو: نزد خداست آنچه بخواهيد. اين است قول كريم و فرمود: از روى مهربانى براى آن‌ها جنبه‌ى تواضع و فروتنى پيش گير؛ يعنى ديدگانت را به آن‌ها خيره مكن؛ بلكه با مهربانى و دلسوزى به آن‌ها بنگر و صدايت را از صداى آن‌ها بلندتر مكن و دستت را بالاى دست آن‌ها مگير و بر آن‌ها پيشى مگير.»

در روايتى ديگر محمد بن مروان گويد:

سمعت اباعبدالله(عليه السلام) يقول: إنّ رجلاً أَتى النبىّ(صلى الله عليه وآله وسلم) فقال: يا رسول‌الله أَوصِنى فقال: لاتشرك بالله شيئًا وان حُرِقت بالنار و عُذِّبتَ إلاّ و قلبك مطمئن بالإيمان، و والديك فَأطِعْهُما و بَرَّهما حَيّين كانا أو ميّـتين وإن أمَراك أن تخرج من أهلك و مالك فافعل فإنّ ذالك من الإيمان؛[6] شنيدم كه امام صادق(عليه السلام) مى‌فرمود: مردى نزد پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) آمد و عرض كرد: يا رسول‌الله مرا سفارشى كن فرمود: «چيزى را براى خدا شريك قرار مده؛ هر چند به آتش، سوخته شوى و شكنجه ببينى؛ مگر اين‌كه دلت به ايمان، محكم و آسوده باشد [كه موضوع تقيّه پيش آيد] و پدر و مادرت را اطاعت كن و با آن‌ها نيكى كن، زنده باشند يا مرده و اگر دستور دادند، خاندان يا مالت را كنار بگذار، اين‌كار را بكن كه از داشتن ايمان است.»

در حديثى ديگر امام صادق(عليه السلام) فرمود:

«ما يمنع الرجل منكم أن يبرّ والديه حيّين و ميّـتين، يصلّى عنهما و يتصدق عنهما و يحجّ عنهما و يصوم عنهما، فيكون الّذى صنع لهما و له مثل ذلك فيزيده‌الله عزّوجلّ برّه و صلاته خيرًا كثيرًا؛[7] چه چيز مانع مى‌شود، شخصى از شما را كه به پدر و مادرش نيكى كند ـ زنده باشند يا مرده ـ كه از جانب آن‌ها نماز بخواند و صدقه بدهد و حج به‌جاى آورد و روزه بگيرد تا آنچه كرده، ثوابش براى آن‌ها باشد و مانند آن هم براى خود اوست، پس خداى عزّوجلّ به وسيله‌ى احسان و نماز او خير فراوانى برايش افزون نمايد.»

از امام باقر(عليه السلام) روايت شده است:

«قال رسول‌الله(صلى الله عليه وآله وسلم) فى كلام له: «ايّاكم و عقوق الوالدين، فإنّ ريح الجنّة توجد من مسيرة الف عام و لايجدها عاقٌ و لا قاطع رحم و لا شيخٌ زان و‌... ؛[8]رسول‌خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) در ضمن سخنى از سخنان خود فرمود: «بپرهيزيد از آزردن پدر و مادر؛ زيرا بوى بهشت از مسافت هزار سال شنيده شود؛ ولى عاق والدين و قطع‌كننده‌ى رحم و پيرمرد زناكار آن را نشنود.»

*  *  *

رَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِمَا فِى نُفُوسِكُمْ إِن تَكُونُوا صَـلِحِينَ فَإِنَّهُ كَانَ لِلاَْوّبِينَ غَفُورًا(25)

ترجمه:

25. پروردگار شما به آنچه در نفس‌هاى شماست [از خود شما] داناتر است، اگر نيكوكار باشيد، همانا او نسبت به بازگشت‌كنندگان آمرزگار است.

تفسير:

آيات با بركت پيشين، درباره‌ى احسان به پدر و مادر بود. اين آيه، انسان را توجّه مى‌دهد كه خدا احاطه‌ى كامل به جزئيات هستى دارد: «لَهُ غَيْبُ السَّمَـوتِ وَالاَْرْضِ» [9] آنچه در زير و بالاى هستى و سراسر وجود است و راه رسيدن به آن بر شما مسدود مى‌باشد، مقابل ذات او كه عين علم است و مقابل علم او كه عين ذات اقدسش مى‌باشد، مكشوف و مبيّن است.

آنچه در پيشگاه با عظمت او ارزشى ندارد، تظاهر و رياء است؛ اوست كه به باطن مردم از خود آنان با اطّلاع‌تر مى‌باشد و افراد را مقابل نيّات آنان پاداش معيّن مى‌فرمايد.

اگر بنا شد، شما افراد خوبى باشيد، اوامر خداوند را عملى كنيد؛ از اتيان نواهى سر باز زنيد و زير بار محرّمات نرويد و به يكى از اوامر كه احترام والدين است عامل باشيد. خداوند با علم عين ذات خود به آن از خود شما داناتر است:

«...‌فَإِنَّهُ كَانَ لِلاَْوّبِينَ غَفُورًا» (25)

ذات اقدس او مقابل «أوّابين» آمرزگار است و بازگشت آنان و اعمالِ خالى از شك و ريب آن‌ها را مى‌پذيرد.

«اوّابين» چه كسانى هستند؟

درباره‌ى «اوّابين»، بين مفسّران اختلاف عقيده است:

پاره‌اى كلمه‌ى «اوّابين» را به اهل طاعت و احسان تعبير مى‌كنند.[10]

دسته‌اى «اوّابين» را افرادى مى‌دانند كه در نيّات خود به ذات بارى‌تعالى مراجعه مى‌كنند. انتظارشان به رحمت واسعه‌ى اوست؛ اتّكاى‌شان تنها اوست؛ نه غير از او.

تفسير ديگر اين است كه اوّابين، اهل تسبيح و مسبّحين‌اند[11] كه ذات پروردگار را به تنزيه و تقديس ياد مى‌كنند؛ به دليل آيه‌ى شريفه‌ى «يـجِبَالُ أَوِّبِى مَعَهُ؛[12] اى‌كوهستان‌ها با او تسبيح كنيد»؛ ولى مى‌شود آن را به تمام اقوال برگرداند؛ زيرا رحمت واسعه‌ى او شامل تمام اين دسته از افراد مى‌شود.

*  *  *

وَ ءَاتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ وَالْمِسْكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ وَ لاَتُبَذِّرْ تَبْذِيرًا(26)إِنَّ‌الْمُبَذِّرِينَ كَانُوا إِخْونَ الشَّيَـطِينِ وَ كَانَ الشَّيْطـنُ لِرَبِّهِ كَفُورًا(27)

ترجمه:

26. حقّ خويشاوندان و تهى‌دست و فرومانده در سفر را بده و [در زندگى]ولخرجى مكن ولخرجى كردنى.
27. همانا افراد ولخرج، برادران شيطانند و شيطان نسبت به پروردگارش ناسپاس بود.

تفسير:

زندگى را فراز و نشيبى است و سير آن به يك منوال نيست. نعمت‌هايى را كه خداوند در اختيار بندگانش قرار داد، نخست براى امتحان آن‌ها بود تا بر آنان معلوم شود كه تا چه اندازه به ياد منعم اصلى هستند؛ دوم آن‌كه با ارزانى داشتن اين عطاهاى بى‌پايان، تكاليفى به دوش مكلّفان گذاشت كه اگر در انجام دادنش طغيان و تمرّد كنند، وسايل شقاوت خود را آماده ساخته‌اند.

در اين دو آيه‌ى شريفه‌ى مورد بحث، خداوند با ذكر فعل امرى كه لفظاً متوجّه نبى‌اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) ولى عملاً متوجّه تمام مكلّفان است، بشر را به دو دستور اخلاقى بسيار مهم سفارش مى‌فرمايد.

نخست: ايتاء و ردّ كردن حقّ خويشان و مسكينان و ابناى سبيل.

دوم: خوددارى از تبذير كه نتيجه‌ى تبذير، كفران نعم الهى است.

حقوق ذوى‌القربى و مساكين و ابناء سبيل به دو نحو تعبير مى‌شود: يكى حقوق واجب كه زكات[13] است و ديگر، حقوق مستحب كه صدقه مى‌باشد؛ در هر صورت، بايد از حقّ خود برخوردار شوند و اگر كسى بر اثر محبّت به ثروت ناپايدار دنيا، حقوق آنان را نداد، به نتيجه‌ى بدِ فرجامش گرفتار خواهد شد.

منظور از «ذاالقربى» كيست؟

درباره‌ى جمله‌ى:

«وَ ءَاتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ‌...» (26)

بين مفسّران، نظريات مختلفى مطرح است:

1. فريقين (شيعه و سنّى) متّفق‌اند كه با نزول اين آيه‌ى شريفه بر حضرت پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)، آن حضرت خود را مكلّف ديد كه فدك را به فاطمه‌ى زهرا(عليها السلام) ردّ نمايد[14] و اين گفتار بين مفسّران و محدّثان مشهور است.

طبرسى(رحمه الله) در تفسير خود «مجمع‌البيان» نقل مى‌كند: «مأمون عباسى به عبدالله‌بن‌موسى نامه نوشت و درباره‌ى تفسير اين آيه از او سؤال كرد. او در جواب گفت: «اين قسمت، در خصوص ردّ فدك به دست پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) به فاطمه‌ى زهرا(عليها السلام) است.» مأمون با درك جواب، فدك را به اولاد فاطمه(عليها السلام) رد كرد.»[15]

2. مقصود از نزديكان، ذريّه‌ى طاهره‌ى پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) است كه حق آنان بايد داده‌شود.[16]

3. مقصود، عموم ذوى‌القربى است.

اما مى‌توان گفت: اعم است و شامل تمام اقوال ياد شده مى‌شود.

هشدارهاى الهى

«...وَ لاَتُبَذِّرْ تَبْذِيرًا(26) إِنَّ الْمُبَذِّرِينَ كَانُوا إِخْونَ الشَّيَـطِينِ وَ كَانَ الشَّيْطَـنُ لِرَبِّهِ كَفُورًا» (27)

تبذير و اسراف، ممنوع!

در نظام خداوندى هر چيزى اندازه‌گيرى شده است و حساب دارد. در روز قيامت، دو قانونِ محكم و متقن «از كجا آورده‌اى؟ و كجا خرج كرده‌اى؟»[17] حكومت دارد. راه به دست آوردن مال و ثروت بايد مشروع باشد و طريقى هم كه ثروت در آن خرج مى‌شود، بايد درست باشد.

يكى از موضوع‌هايى كه روز قيامت، باعث عقاب مى‌شود، «تبذير» است. تبذير عبارت است از صرف مال در غير مورد. صرف ثروت در اقامه‌ى مجالس لهو و لعب و محافل بى‌بند و بارى انجام‌دهنده‌اش را به مُهر «اخوّت شيطان» مشخّص مى‌گرداند.

بديهى است هر نعمتى كه خداوند به بشر ارزانى داشته، اگر در راهش به مصرف برسد، نوعى شكرگزارى است؛ ولى اگر در غير مورد خرج شود، باعث كفران و ناسپاسى است و نتيجه‌ى كفران، عذاب شديد الهى است.

*  *  *

وَ إِمَّا تُعْرِضَنَّ عَنْهُمُ ابْتِغَاءَ رَحْمَة مِن رَّبِّكَ تَرْجُوهَا فَقُل لَّهُمْ قَوْلاً مَّيْسُورًا(28)وَ‌لاَتَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلَى عُنُقِكَ وَ لاَتَبْسُطْهَا كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُومًا مَّحْسُورًا(29) إِنَّ رَبَّكَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَاءُ وَ‌يَقْدِرُ إِنَّهُ كَانَ بِعِبَادِهِ خَبِيرًا بَصِيرًا(30)

ترجمه:

28. و اگر از آنان [از روى حيا و نداشتن ثروت] براى درخواست فضل پروردگارت كه اميد آن را دارى، روى مى‌گردانى، پس به آنان وعده‌ى نيكى بده [و با گفتار ليّن و نرم با آنان سخن بگو.]
29. دست خود را غل [و زنجير] شده به گردنت مياويز [و در زندگى از افرادى مباش كه بخششى ندارند] و آن را مگشا، تمام گشودنى [و تمام مال و ثروت خود را نبخش] كه با‌اين‌كار نكوهش شده و حسرت زده بنشينى.
30. همانا پروردگار تو گسترش مى‌دهد روزى را و تنگ مى‌گيرد [و اندازه معيّن مى‌كند]براى هر كس كه بخواهد [و مصلحت ايجاب كند.] همانا او نسبت به بندگانش خبير و بصير‌است.

تفسير:

سوره‌ى مباركه‌ى اِسرا، مشحون از دستورهاى اخلاقى و حكمى است كه رعايت آن دستورها، متضمّن نظم و انضباط زندگى دنيوى و سعادت اخروى است.

در آيات قبل، خداوند، پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) و پيروان آن وجود ارجمند را به دادن حق خويشان، مسكينان و واماندگان در سفر، سفارش فرمود. در اين‌جا مى‌فرمايد:

«وَ إِمَّا تُعْرِضَنَّ عَنْهُمُ ابْتِغَاءَ رَحْمَة مِن رَّبِّكَ تَرْجُوهَا فَقُل لَّهُمْ قَوْلاً مَّيْسُورًا» (28)

هرگاه خويشان و افراد تهى‌دست و آن‌هايى كه گذشت ايام، آنان را به بيچارگى كشانيده است، براى گرفتن توشه‌اى از ذخاير دنيا نزد تو آمدند و تو هم با توجه به عدم تمكّن مالى، توانايىِ پذيرشِ خواهشِ آن‌ها را ندارى و نمى‌توانى درخواست آنان را اجابت كنى، به آن‌ها وعده‌ى نيكو بده و با گفتار خوش و ليّن با آن‌ها سخن بگو.

روايت شده است كه چون اين آيه نازل شد، هرگاه كسى براى طلب ثروت، نزد پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) مى‌آمد و آن حضرت، مالى نداشت كه به او عطا فرمايد، در جواب وى مى‌فرمود: «يرزقنا الله و إيّاكم من فضله؛[18] خداوند ما و شما را از فضل خودش روزى فرمايد.»

معلوم است كه هرگاه سائلى، انتظار كمك داشت و انسان، توانايى رساندن مالى به او نداشت، بايد با خوش‌رويى و دعا او را خشنود گرداند. خداوند متعال در جاى ديگرِ قرآن شريف مى‌فرمايد: «وَ أَمَّا السَّائِلَ فَلاَتَنْهَرْ؛[19]شخص سائل و گدا را از خود مران.»

پس از اين دستور، خطابى ظاهراً خاصّ، ولى باطناً عام بيان مى‌فرمايد كه سزاوار است، در زندگى مردم، مورد نظر قرار گيرد و آن، رعايت جنبه‌ى اقتصاد و ميانه‌روى در زندگى ـ مقابل انفاقات ـ است، به‌گونه‌اى كه اعمال آن باعث دورى تنگدستى از انسان مى‌شود؛ مى‌فرمايد:

«وَ لاَتَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلَى عُنُقِكَ وَ لاَتَبْسُطْهَا كُلَّ الْبَسْطِ‌...‌» (29)

دست خودت را زنجير شده به گردنت قرار مده. در زندگى، بخيل و فرومايه مباش، در خرج مال، امساك مكن و براى آسايش خود و ديگران از ثروتى كه خداوند در اختيارت قرار داده است، استفاده كن و از طرف ديگر «وَ لاَتَبْسُطْهَا كُلَّ الْبَسْطِ» دستت را آن‌گونه باز مكن كه چيزى در آن نماند؛ كنايه از اين‌كه تمام مال و ثروتت را انفاق منما؛ نه آن اندازه امساك كن كه بخيل محسوب شوى و نه آن مقدار انفاق كن كه مال و ثروتى در اختيارت نماند. رعايت حدّ وسط را بنما و جنبه‌ى اعتدال را رعايت كن.

شأن نزول

زنى فرزند خود را نزد رسول‌الله(صلى الله عليه وآله وسلم) فرستاد و از او لباسى طلب كرد و او به بچه‌اش گفته بود كه اگر فرمود، ندارم، بگو: پيراهنت را بده. آن حضرت نيز چنين كرد و پيراهن خود را كَند و به بچه عطا فرمود؛ و [اين‌طور گفته‌اند:] در خانه باقى ماند و چيزى نبود كه به تن كند و موقع نماز در خانه ماند و كفّار، زبان طعن و ملامت گشودند تا اين‌كه آيه نازل‌شد:[20] «وَ لاَتَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلَى عُنُقِكَ وَلاَ تَبْسُطْهَا كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُومًا مَّحْسُورًا؛ در زندگى، مقابل انفاقات خود معتدل باش و زياده از حدّ انفاق منما كه ملوم و افسوس خورده مى‌نشينى.»

پس از بيان اين موضوع، بشر را متوجّه حقيقتى مى‌كند كه لازمه‌ى ايمان و اعتقاد هر فرد مؤمن و مسلمان است و آن اين است كه بسط روزى و تنگ گرفتن آن، وابسته به مشيّت پروردگار و تابع مصلحت‌سنجى خدايى است؛ اگر اراده‌ى او تعلّق گرفت، وجوه روزىِ فراخ به سوى بندگان گشوده مى‌شود يا برعكس، مى‌فرمايد:

«إِنَّ رَبَّكَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَاءُ وَ يَقْدِرُ إِنَّهُ كَانَ بِعِبَادِهِ خَبِيرًا بَصِيرًا» (30)

پروردگارت براى هر كس بخواهد [و مشيّت و مصلحت او بر آن تعلّق گيرد] گشايش روزى مى‌دهد و بر هر كه اراده‌اش تعلّق گيرد، روزى را تنگ مى‌گيرد. همانا او نسبت به بندگانش خبير و بصير است.

جمله‌ى «إِنَّهُ كَانَ بِعِبَادِهِ خَبِيرًا بَصِيرًا»متمّم آيه و مبيّن مضمون آن است؛ زيرا بصيرت او از هر كس به مصالح آن كس افزون‌تر و زيادتر مى‌باشد و روى بصيرت ذاتى خود، روزى او را مقدّر مى‌فرمايد.

*  *  *

وَ لاَتَقْتُلُوا أَوْلَـدَكُمْ خَشْيَةَ إِمْلَـق نَّحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَ إِيَّاكُمْ إِنَّ قَتْلَهُمْ كَانَ خِطْــًا كَبِيرًا(31)وَ لاَتَقْرَبُوا الزِّنَى إِنَّهُ كَانَ فَـحِشَةً وَ سَاءَ سَبِيلاً (32)وَ لاَتَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِى حَرَّمَ اللَّهُ إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ مَن قُتِلَ مُظْلُومًا فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِيِّهِ سُلْطَـنًا فَلايُسْرِف فِى‌الْقَتْلِ إِنَّهُ كَانَ مَنصُورًا(33)وَ لاَتَقْرَبُوا مَالَ الْيَتِيمِ إِلاَّ بِالَّتِى هِىَ أَحْسَنُ حَتَّى يَبْلُغَ أَشُدَّهُ وَ أَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ كَانَ مَسْـُولاً(34)

ترجمه:

31. فرزندان خود را از ترس تهيدستى نكشيد؛ ما آن‌ها و شما را روزى مى‌دهيم؛ همانا كشتن آنان گناه بزرگى است.
32. به زنا نزديك مشويد؛ همانا آن كار ناشايستى است و زنا بد راهى است.
33. و نفسى را كه خداوند [كشتن آن> را] حرام فرموده [و براى آن احترام قايل شده]نكشيد؛ مگر به حقّ، [مگر اين‌كه سزاوار كشتن باشد] و كسى كه [به ناحق] به ستم كشته شده، ما براى خونخواه او حكومت و تسلّطى قرار داديم [و قصاص را مقدّر نموديم.]پس او [=ولىّ] در كشتن، اسراف نكند [= زايد بر يك نفر كه قاتل است، كشته نشود.]همانا او يارى شده است، [به وسيله‌ى حكم خداوند عالم كه مى‌تواند قصاص كند.]
34. نزديك مال يتيم مشويد؛ مگر به راهى كه [نزديك شدن و تصرّف در مال يتيم]نيكوتر باشد تا اين‌كه به رشد عقلى و سنّ بلوغ برسد. به پيمان خود وفادار باشيد؛ همانا پيمان مورد پرسش قرار مى‌گيرد [و از عهد و پيمان سؤال مى‌شود كه عملى شد يا نه؟]

تفسير:

قتل فرزندان ممنوع!

در آيات با بركت ياد شده، خداوند متعال، مردم را از چند فعل، نهى نموده، كه انجام‌دادن آنچه مورد نهى واقع شده، باعث در هم فرو ريختن اركان حيات اجتماعى و معنوى مى‌شود.

يكى آن‌كه اتّكال به لطف خدا و در زندگى از فراز و نشيب آن نهراسيدن و رزق و روزى را از او خواستن از اهميّت خاصّى برخوردار است؛ زيرا افرادى بودند كه از ترس بيچارگى و فقر، ثمره‌ى وجودى خود، يعنى فرزندان دلبندشان را مى‌كشتند و زير خاك مخفى مى‌داشتند. انجام دادن اين عمل، مُشعر بر بى‌ايمانى افراد و عدم توجّه به آيه‌ى شريفه بوده است؛ آن‌جا كه مى‌فرمايد:

«وَ فِى السَّماءِ رِزْقُكُمْ وَ مَا تُوعَدُونَ * فَوَ رَبِّ السَّماءِ وَالاَْرْضِ إِنَّهُ لَحَقٌّ مِثْلَ مَا أَنَّكُمْ تَنطِقُونَ؛[21]در نظام تقدير، روزى شما مقدّر است. قسم به ذات پروردگار آسمان و زمين، اين موضوع راست است؛ مثل همان وعده‌هايى كه به يكديگر مى‌دهيد و بسان آن نطق‌هايى كه مى‌كنيد و به آن اثر‌مى‌بخشيد.»

امّا فرقى بين وعده‌هاى ما و گفتار خدا هست و آن اين‌كه انجام دادن وعده‌هاى ما، اگرهاى متعدّد به دنبال دارد؛ اما وعده‌ى او عملى و انجام شدنى است و خُلفى در آن نيست؛ زيرا:

«...‌إِنَّ اللّهَ لاَيُخْلِفُ الْمِيعَادَ» [22](31)

بدانيد، همان‌طورى كه مقابل وعده‌هايى كه به يكديگر مى‌دهيد، آرامش خاطر احساس مى‌كنيد، روزى دادن خدا هم همان‌گونه است؛ اگر به او و رزّاقيت او معتقد باشيد، فرزندان خود را از ترسِ تنگىِ معيشت نمى‌كشيد و متوجّه باشيد كه اگر اين كار را انجام دهيد، خطاى بزرگى مرتكب شده‌ايد:

«إِنَّ قَتْلَهُمْ كَانَ خِطْــًا كَبِيرًا»

پى‏نوشتها:‌


[1]‌. بحارالأنوار، ج 74، ص 42، ح 3.
[2]‌. بحارالأنوار، ج 74، ص 42، ح 3.
[3]‌. آل‌عمران / 92.
[4]‌. بحارالأنوار، ج 74، ص 79، ح 79 .
[5]‌. «حفص بن سالم (ابوولاد) از ياران موثق امام صادق(عليه السلام) است.» (معارف و معاريف، ج 1، ص‌486).
[6]‌. بحارالأنوار، ج 74، ص 34، ح 2.
[7]‌. بحارالانوار، ص 46، ح 7؛ ج 88، ص 313، ح 3؛ سند روايت: عن العدّة عن البرقى عن محمدبن‌على عن الحكم بن مسكين عن محمد بن مروان قال: «قال: ابوعبدالله‌...‌»
[8]‌. سند روايت: عن العدّة عن البرقى عن محمد بن على عن محمد بن فرات عن ابى‌جعفر(عليه السلام) قال: ... و ادامه‌ى روايت چنين است: «...‌و لا جارّ ازاره خيلاء انما الكبرياء لله رب العالمين.» (بحارالأنوار، ج 74، ص 61، ح 27)
[9]‌. كهف / 26 .
[10]. ر.ك: مجمع‌البيان، ج 5 ـ 6، ص 632‌.
[11]. ر.ك: مجمع‌البيان، ج 5 ـ 6، ص 632‌.
[12]‌. سبأ / 10.
[13]‌. ر.ك: مجمع‌البيان، ج 5 ـ 6، ص 634‌.
[14]‌. ر.ك: تفسير نورالثقلين، ج 3، ص 153 / البرهان، ج 3، ص 521‌.
[15]‌. مجمع‌البيان، ج 6، ص 243 (ذيل آيه‌ى مربوط). قال عبدالرحمان‌بن‌صالح: «كتب المأمون الى عبدالله‌بن‌موسى يسأله عن قصة فدك، فكتب اليه عبدالله بهذا الحديث رواه الفضيل‌بن‌مرزوق عن عطية، فردّ المأمون فدكاً إلى اولاد فاطمة(عليها السلام).»
[16]‌. ر.ك: تفسير نورالثقلين، ج 3، ص 155 / البرهان، ج 3، ص 522‌.
[17]‌. ر.ك: بحارالأنوار، ج 27، ص 103، ح 70.
[18]‌. مجمع‌البيان، ج 5 ـ 6، ص 634‌.
[19]‌. ضحى / 10.
[20]‌. براى توضيح ر.ك: موسى بن بكر عن عجلان قال: «كنت عند ابى‌عبدالله(عليه السلام) ... ثم قال: ان رسول‌الله(صلى الله عليه وآله وسلم) كان لايسأله احد من الدنيا شيئًا الا اعطاه فارسلت اليه امرأة ابناً لها فقالت: انطلق إليه فأسأله فان قال لك ليس عندنا شىء فقل، اعطنى قميصك قال: فاخذ قميصه فرمى به إليه و فى نسخة اخرى فاعطاه فادبه الله تبارك وتعالى على القصد فقال: وَ لاَتَجْعَلْ يَدَكَ‌...» (كافى، ج 4، ص 55، ح 7)
[21]‌. ذاريات / 22 ـ 23.
[22]‌. آل‌عمران / 9.