گنجينه‏هاى غيب
(تفسير سوره انعام)

یعقوب جعفری

- ۱ -


وَعِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَيْبِ لا يَعْلَمُهآ اِلاّ هُوَ

بسم الله الرحمن الرحيم

مقدمه

هر يك از سوره‏هاى قرآن حال و هواى ويژه و رنگ و بوى خاصى دارد و مى‏توان آن را به عنوان يك واحد مستقل مورد مطالعه و تدبر قرار داد. البته سوره‏ها از نظر اشتمال بر معارف و احكام و موضوعات تاريخى، هم از نظر كيفى و هم از نظر كمى تفاوتهايى با يكديگر دارند.

روشن است كه سوره‏هاى بلند از نظر تنوع و انبوهى مطالب، از سوره‏هاى كوتاه متمايزند؛ هرچند كه ممكن است در يك سوره كوتاه مطلبى باشد كه از لحاظ معرفتى در مرتبه بالايى باشد، به گونه‏اى كه در سوره‏هاى بلند مشابه آن يافته نشود؛ مانند سوره مباركه توحيد.

سوره‏هاى قرآن را از نظر كوتاهى و بلندى به چند قسم تقسيم كرده‏اند كه نخستين آنها «سُور طوال» يا سوره‏هاى بلند است و آنها هفت سوره‏اند كه پس از سوره حمد در اول قرآن قرار گرفته‏اند و عبارتند از: بقره، آل عمران، نساء، مائده، انعام، اعراف و نيز انفال كه به ضميمه سوره توبه از سور طوال به شمار مى‏آيد.

در ميان هفت سوره بلند قرآن، سوره مباركه انعام موقعيت ويژه‏اى دارد و از جهت تنوع مطالب و نيز فاخر بودن آنها، از برجستگى خاصى برخوردار است، مانند آيه شريفه و عنده مفاتح الغيب لا يعلمها الا هو كه در بيان گستردگى علم الهى جايگاه ممتازى دارد و همچنين آياتى كه مشتمل بر موضوعات مهمى چون توحيد، معاد، نبوت و شرك ستيزى و بيان نظم موجود در جهان خلقت و اشاره به بصيرتهايى كه از سوى خدا آمده است، مسئله شرح صدر و جهانى و جاودانى بودن اسلام و دهها موضوع مهم ديگر است.

براى همين است كه از ديرباز در جامعه دينى ما قرائت و ختم سوره انعام مورد توجه ويژه بوده است، ولى واضح است كه استفاده از آثار و بركات و معارف اين سوره، در صورتى به كمال مطلوب مى‏رسد كه همراه با تدبر در آيات آن و آشنايى با تفسير آن باشد.

اينك براى بهره‏مندى عموم، از آيات پر محتواى سوره انعام، تفسير آن تقديم خوانندگان محترم مى‏شود. گفتنى است كه در جلد سوم تفسير كوثر به سبك خاصى به تفسير اين سوره پرداخته‏ايم و نكته‏هاى ناب و تازه يابى در آنجا آورده‏ايم و اكنون آن را با حذف و اضافه‏ها و نظم و ترتيب خاصى، در اختيار علاقه‏مندان به معارف قرآنى مى‏گذاريم.

در اينجا نمى‏توانم تأسف خود را از كار غير اخلاقى يكى از مدعيان تفسير اظهار نكنم. چندى پيش كتابى تحت عنوان «تفسير سوره انعام» به دستم رسيد كه با بررسى و مقايسه آن با تفسير كوثر، معلوم شد كه بسيارى از مطالب آن از تفسير كوثر نسخه بردارى شده است و عين عبارتهاى آن، پاراگراف به پاراگراف در بيشتر صفحات اين كتاب به چشم مى‏خورد، بى آنكه نامى از تفسير كوثر برده شود. جالب اينكه در آخر كتاب چند صفحه به عنوان منابع كتاب آمده و نام كتابهايى كه كمترين استفاده‏اى از آن شده در آنجا ذكر شده، ولى نام تفسير كوثر كه حجم زيادى از كتاب از آن رونويسى شده، در آنجا نيامده است.

اين موضوع حساسيت مرا برانگيخت و مجلدات تفسيرى را كه ايشان منتشر كرده است، مورد بررسى قرار دادم و ديدم كه روش همان روش است و تا آن قسمت از مجلدات تفسير كوثر كه در زمان نشر آن تفسير چاپ شده بود، در بسيارى از صفحات، عبارتهاى آن رونويسى شده است، آن‏هم به صورتى كه گويا عبارتهاى خود اوست و به گونه‏اى كه خواننده نمى‏تواند از آن آگاهى داشته باشد.

متأسفانه جامعه قرآنى ما در صدد جدا كردن سره از ناسره و غثّ از ثمين نيست و مى‏بينيم كه آن تفسير به عللى براى خود جا باز كرده و بعضى از مجلدات آن بيش از ده بار چاپ شده است، ولى تفسير كوثر مهجور مانده و كمتر كسى از آن خبر دارد.

آيا جامعه قرآنى و مؤسسات و نهادهايى كه به نام قرآن فعاليت مى‏كنند، در اين باره وظيفه‏اى ندارند؟ آيا وظيفه آنها فقط بررسى و ارزشيابى كارهاى مربوط به حفظ و قرائت و تجويد و تذهيب قرآن و حداكثر ترجمه آن است؟ مى‏بينيم دهها بلكه صدها نقد بر ترجمه‏هاى قرآن نوشته مى‏شود، ولى تفسير و فهم معارف قرآن و كارهايى كه كم و بيش در اين زمينه انجام مى‏گيرد، اهميتى براى آنها ندارد، تا اين گونه آثار هم مورد نقد و ارزشيابى قرار گيرد.

رنج آور است كه در جامعه ما توجهى بايسته به درك مفاهيم والاى قرآنى نمى‏شود و بيشتر به كارهايى پرداخته مى‏شود كه فقط مى‏تواند مقدمه‏اى براى انس با قرآن باشد. موضوعاتى مانند حفظ و قرائت وتجويد و خوشنويسى و تذهيب و رسم‏الخط و نسخه شناسى قرآنهاى خطى، در جاى خود مطلوب است ولى بايد پلى باشد كه انسان براى رسيدن به هدف قرآن از آن عبور كند و نه در آن بماند.

قرآن كريم به روشنى از مردم و به‏خصوص از خردورزان انتظار تدبر در آيات آن را دارد و اساسا هدف از نزول قرآن را همين امر معرفى مى‏كند:

كتاب أنزلناه اليك مبارك ليدبروا آياته و ليتذكر اولو الالباب (ص/29)

كتابى است پر بركت كه بر تو فرستاديم تا در آيات آن بينديشند و خردورزان پند گيرند.

در آيه ديگرى كسانى را كه در آيات قرآن تدبر نمى‏كنند، اشخاصى معرفى مى‏كند كه بر دلهاشان قفلها نهاده شده است:

افلا يتدبرون القرآن ام على قلوب اقفالها (محمد/24)

آيا در قرآن نمى‏انديشند يا بر دلها قفلهاست؟

حقيقت اين است كه اشتغال به موضوعاتى كه در بالا اشاره شد، و در جا زدن در آنها، مى‏تواند حجابى براى انسان باشد و او را از هدف والاى قرآن بيگانه كند و از حضور در خلوت قرآن باز دارد و حتى مى‏تواند يك دام باشد.

آيا وقت آن نرسيده است كه اين مؤسسات و نهادها، از پوست عبور كنند و به مغز برسند و مقدارى از وقت و امكانات خود را صرف گسترش معارف والاى قرآنى كنند و دست‏كم، آثارى را كه در اين زمينه منتشر مى‏شود، در ترازوى نقد و بررسى قرار دهند و به جامعه اسلامى اطلاع رسانى كنند؟

خدايا ما را با وظايف خودمان در برابر قرآن آشنا كن و توفيق آن ده كه قرآن چراغى فرا راه ما باشد و از قرآن به صورت ابزارى استفاده نكنيم.

15/10/1386 قم - يعقوب جعفرى

بسم الله الرحمن الرحيم

مشخصات و فضائل سوره مباركه انعام

سوره مباركه انعام در مكه نازل شده و تمام آيات آن مكّى و به هم پيوسته است البته بعضى‏ها شش آيه از اين سوره را مدنى مى‏دانند كه عبارت است از آيات 91-93 و آيات 151-153 كه در مدينه نازل شده است. در بعضى از روايات آمده كه اين سوره يكجا نازل شده و موقع نزول آن هفتاد هزار فرشته آن را همراهى مى‏كرده است. اين سوره شصت و نهمين سوره‏اى است كه بر پيامبر نازل شده و نزول آن بعد از سوره

حجر بوده است. اين سوره داراى صد و شصت و پنج آيه است هر چند در بعضى از رؤس آيات اختلاف وجود دارد، ولى در قرائت كوفى‏ها همان صد و شصت و پنج آيه لحاظ شده و در قرآنهاى معمولى هم به همين تعداد آمده است.

براى خواندن اين سوره فضايلى در روايات نقل شده كه بعضى از آنها را مى‏آوريم:

1 ـ جابر بن عبداللّه‏ از پيامبر(ص) نقل مى‏كند كه هر كس سه آيه اوّلِ سوره انعام را بخواند، خداوند چهل هزار فرشته را براى او موكّل مى‏كند كه عبادت آنها را به حساب او بنويسند...(1)

2 ـ امام صادق(ع) مى‏فرمايد: سوره انعام يك جا نازل شده و هفتاد ملك آن را مشايعت كرده‏اند و به تعظيم و تبجيل آن پرداخته‏اند، چون نام خدا هفتاد بار در اين سوره آمده است. اگر مردم مى‏دانستند كه قرائت آن چه فضيلتى دارد، آن را ترك نمى‏كردند...(2)

3 ـ امام رضا(ع) فرمود: سوره انعام يك جا نازل شده و هفتاد هزار ملك تسبيح و تهليل و تكبير گويان آن را مشايعت كردند. پس هركس آن را قرائت كند، آن فرشتگان تا قيامت او را تسبيح مى‏گويند.(1)

البته اين فضيلت‏ها كه براى قرائت اين سوره يا سوره‏هاى ديگر نقل شده، براى تشويق مردم به خواندن قرآن است و صد البته قرائت سوره‏هاى قرآنى اگر همراه با تدبّر و عمل باشد، پاداشهاى بزرگى خواهد داشت و نبايد در آن ترديد كرد. اگر اين روايات كه نقل كرديم از لحاظ سند درست باشد، ناظر به همين مطلب است؛ يعنى قرائت اين سوره همراه با تدبر در آيات آن و عمل به احكام آن، اين فضيلت را دارد. ضمنا براى سوره انعام ختم معروفى هم نقل شده كه ميان مردم مشهور است.

دور نمايى از اين سوره

اين سوره با حمد خدا و ذكر بعضى از اوصاف او آغاز مى‏شود، سپس از عكس‏العمل ناپسند كافران در برابر پيامبران سخن به ميان مى‏آيد و نزول عذاب الهى بر آنان خاطر نشان مى‏گردد و از رحمت خدا بر مردم و اينكه روز قيامت همه انسانها را يك جا جمع خواهد كرد و از توحيد و صفات الهى مى‏گويد و از نزول قرآن براى تبليغ دين به تمام كسانى كه پيام الهى به آنها مى‏رسد صحبت مى‏كند سپس از كافران و مشركان سخن مى‏گويد و سرنوشت آنها را در قيامت هنگامى كه با آتش جهنم روبرو شدند متذكر مى‏شود. آنگاه از مشركان كه قرآن را تكذيب كردند و دل پيامبر را آزردند، سخن مى‏گويد و اينكه همواره در طول تاريخ، پيامبران را تكذيب و اذيت كرده‏اند. سپس افرادى را كه آيات خدا را تكذيب كرده‏اند كران و لالان قلمداد مى‏كند و از عذاب احتمالى خدا بر آنها خبر مى‏دهد و از آمدن پيامبران و قساوت دلهاى مردم و پيروى آنها از شيطان سخن مى‏گويد و از گروهى كه خدا را فراموش كردند و به خود مغرور شدند، ولى خداوند بلاى خود را بر آنها نازل كرد، يادى مى‏كند.

در آيات بعدى كسانى از مؤمنان را كه شب و روز به ياد خدا هستند، به پيامبر سفارش مى‏كند و دستور مى‏دهد كه چون با مؤمنان روبرو شدى به آنها سلام بده و رحمت خدا را به يادآور و بگو كه خدا توبه گناهگاران را مى‏پذيرد؛ سپس چند پيام با لفظ «قل = بگو» به مردم مى‏دهد و آنگاه از كليدهاى غيب كه نزد خداست و از علم او بر همه چيز حتى برگى كه از درختى ساقط مى‏شود، سخن مى‏گويد و بعضى ديگر از صفات الهى را بيان مى‏كند؛ سپس درباره كسانى كه آيات خدا را مسخره مى‏كنند دستور مى‏دهد كه از آنها دورى كنيد و به مشركان مى‏گويد كه چگونه چيزى را كه نه نفعى دارند و نه ضررى به خدايى مى‏پذيرند و اين كار، كار شيطان و ياران اوست و خدا مردم را هدايت مى‏كند. سپس دستور اقامه نماز مى‏دهد و به سوى تقوامى‏خواند و از اوصاف خدا مى‏گويد.

در قسمت ديگرى از اين سوره داستان حضرت ابراهيم و صحبت او با آزر درباره بت و بت‏پرستى و جريان او را در محاجه با ستاره‏پرستان و راهيابى او به توحيد ناب و فطرى و محاجّه او را با قوم خود مى‏آورد و از اسحاق و يعقوب و داود و سليمان و ايوب و يوسف و موسى و هارون و زكريا و يحيى و عيسى و الياس و اسماعيل و يسع و يونس و لوط نام مى‏برد و متذكر مى‏شود كه به اينها كتاب و حكمت و نبوت داديم؛ سپس تذكراتى را به يهود مى‏دهد و اينكه آنان بسيارى از حقايق را پنهان مى‏كنند و از قرآن كه كتابى مبارك است و تورات و انجيل را تصديق مى‏كند، سخن مى‏گويد. آنگاه از مدعيان دروغين نبوت و عذابى كه در انتظار آنهاست صحبت مى‏كند و پس از تذكراتى بار ديگر اوصاف خدا را مطرح مى‏سازد و از اينكه مشركان بعضى از اقسام جنّ را شريك خدا قرار داده‏اند و يا براى خدا فرزندانى قائل شده‏اند انتقاد مى‏كند و باز اوصاف خداوند را بر مى‏شمارد و به پيامبر خود دستور مى‏دهد كه پيرو وحى باشد و از مشركان اعراض كند و نيز دستور مى‏دهد كه مشركان را سبّ نكنيد كه مبادا آنها هم خدا را سبّ كنند.

اين حقيقت كه بعضى از كافران هر گونه آيه و معجزه‏اى را ببينند ايمان نمى‏آورند، در قسمت بعدى آيات آمده به اضافه اينكه هر پيامبرى دشمنى از انس و جنّ داشته است. سپس از داورى خداوند سخن به ميان مى‏آورد و دستور مى‏دهد كه در حقّى كه از سوى خدا آمده ترديد نكن و سخن خدا بر اساس راستى و عدل استوار است و از كسانى كه همواره تابع گمانهاى خود هستند پيروى نكن. آنگاه دستور مى‏دهد كه از گوشت حيواناتى كه نام خدا بر آنها برده شده بخوريد و خدا آنچه را كه حرام است به شما خواهد گفت و از گناه ظاهرى و باطنى بپرهيزيد. در آيات بعدى از گنهكاران و كافران و عذاب شديدى كه براى آنها آماده شده سخن مى‏گويد و خاطر نشان مى‏سازد كه هر كس را كه خدا بخواهد هدايت كند، سينه او را براى پذيرش اسلام باز مى‏كند و هر كس را كه بخواهد گمراه كند سينه او را تنگ مى‏كند و سپس راه خود را كه راه مستقيم است نشان مى‏دهد و به مؤمنان وعده دارالسلام مى‏دهد سپس صحنه‏اى از صحنه‏هاى قيامت و گفتگويى را كه با جنّ به عمل خواهد آمد نقل مى‏كند و پس از آن روشن مى‏كند كه خدا هيچ‏گاه يك آبادى را از روى ستم هلاك نمى‏كند و او خداى بى‏نياز و داراى رحمت است و اگر بخواهد شما را مى‏برد و قوم ديگرى را جايگزين شما مى‏كند.

در آيات بعدى از كار زشت مشركان مى‏گويد كه از زراعتها و دامهايشان قسمتى را براى خدا و قسمتى را براى بتها قرار مى‏دهند و بعضى ديگر از خرافات آنها را نقل مى‏كند. سپس نعمتهاى خدا را از قبيل باغها و ميوه‏ها و گوشت دامها برمى‏شمارد و غير از چيزهايى مانند ميته و خون و گوشت خوك با گوشت حيوانى كه براى خدا ذبح نشده، بقيه را حلال معرفى مى‏كند و از بعضى از چيزهاى حلال كه بر بنى‏اسرائيل به عنوان مجازات آنها حرام شده بود، ياد مى‏كند. در آيات بعدى تكذيب كنندگان پيامبر اسلام را از عذاب الهى برحذر مى‏دارد و پس از سخنى درباره مشركان مى‏فرمايد: «حجة بالغه» از آنِ خداست و او اگر بخواهد همه شما را هدايت مى‏كند سپس بعضى از محرمات را مانند شرك و قتل اولاد از ترس فقر و نزديك شدن به فحشا و قتل نفس و خوردن مال يتيم مطرح مى‏سازد و خاطرنشان مى‏كند كه راه خدا راه مستقيم است ولى راه ديگران باعث تفرقه و جدايى مى‏شود و ضمن اشاره به حضرت موسى و كتابى كه به او داده شد، بعضى از بهانه‏جويى‏هاى كافران عصر پيامبر اسلام را بر مى‏شمارد و پيامبر را از كسانى كه در دين تفرقه انداختند برحذر مى‏دارد و به ذكر اين معنا مى‏پردازد كه هر كس يك كار خوب انجام دهد خداوند ده برابر به او مى‏دهد، ولى اگر يك كار بد انجام دهد فقط يك برابر خواهد ديد.

در قسمت پايانى سوره، به پيامبر خود دستوراتى مى‏دهد و اينكه وضع خودش را از لحاظ عقيده و اينكه او تابع دين ابراهيم است به مردم روشن كند؛ سپس اين حقيقت را يادآور مى‏شود كه هر انسانى مسئول كارهاى خويشتن است و هيچ كس وزر و وبال ديگرى را برنمى‏دارد و به مردم تذكر مى‏دهد كه شما جانشينان انسانهاى پيشين در روى زمين هستيد و بعضى از شما بر بعضى ديگر برترى دارد و اين به جهت امتحان شماست و خدا سريع‏الحساب و غفور و رحيم است.