زيديه، تاريخ و عقايد

مهدى فرمانيان ـ سيد على موسوى نژاد

- ۸ -


درس نهم: جريان زيديه سلفى

مقدمه

از قرن نهم هجرى به بعد در زيديه يمن، انديشمندانى ظهور يافته كه به تفكر سلفى گرايش پيدا كرده و كم كم از زيديه معتزلى يا زيدى اهل بيتى فاصله گرفتند. اين افراد به ردّ و نقض افكار مطرح در زيديه پرداخته و انديشه و افكار اهل حديثِ اهل سنّت را به زيديه وارد كردند. زيديه كه تا آن زمان در فقه و كلام گرايش عقلى داشت با ظهور اين افكار به سوى اهل سنّت گرايش پيدا كرده، مروّج افكار احمدبن حنبل، ابن تيميه و وهابيت گرديد و اين چنين به احاديث مروى از طريق اهل سنّت متمايل شد. اين چرخش از ابن الوزير در قرن هشتم و نهم هجرى شروع شد و در قرون بعد به وسيله فرزندان و شاگردان وى ادامه يافت. در قرن يازده حسن بن احمد جلال اين راه را ادامه داده و در قرن دوازدهم اين فكر تجديد حيات دوباره يافت. در اين قرن دو نفر از بزرگان زيديه با نام هاى صالح بن مهدى مُقبلى و محمدبن اسماعيل معروف به ابن الامير به دفاع از تفكر سلفيه پرداخته و حتى ابن الامير رساله اى در تأييد ديدگاه هاى محمد بن عبدالوهاب نوشت. اين گرايش در قرن سيزدهم با ظهور محمدبن على شوكانى به اوج خود رسيد و در اصول و فروع به حنابله نزديك گرديد. مدرسه شوكانى تاكنون در يمن پايدار مانده و اكنون دو طيف مختلف در زيديه وجود دارد; يكى از آنها، همان خط اصيل زيديه قاسميّه است كه افكار انديشمندان سابق زيديه را ترويج مى كند كه مى توان از اين با عنوان «زيديه اهل بيتى» يا «زيديه معتزلى متشيّع» از آن ياد كرد و ديگرى جريان زيديه سلفى يا زيديه سنّى است كه به وسيله عربستان در حال تقويت است. بنابراين بر ما لازم است، از زيديه اهل بيتى در مقابل زيديه سلفى حمايت كرده و اين گروه را تقويت نماييم. زيرا تقويت اين گروه، تقويت تفكر اهل بيت در مقابل تفكر اهل سنّت و عثمانى مذهبان است.

ابن الوزير

محمد بن ابراهيم بن على از نوادگان قاسم رسّى، معروف به ابن الوزير، در سال 775 هجرى در يمن به دنيا آمد. وى نزد علماى زيديه يمن، پدر و برادرش درس خواند و براى تكميل دروس خود به مكه سفر كرد و نزد شافعيان مكه تلمّذ نمود. (به احتمال بسيار اساتيد وى در مكه باعث تغيير فكر او شده و باعث شد كه به اهل سنّت نزديك شود) شوكانى در كتاب البدرالطالع به شرح زندگانى وى پرداخته و مى نويسد: «سخاوى گفته است كه محمدبن ابراهيم در ردّ زيديه كتاب العوالم والقواصم فى الذبّ عن سنة أبى القاسم را نگاشته و سپس آن را تلخيص كرده و با نام الروض الباسم منتشر ساخته است. و ابن حجر عسقلانى در كتاب أبناء الغمر در ذيل ترجمه برادرش نوشته است كه هادى برادرى دارد كه به محمد معروف است. وى اشتغال به حديث داشته و بر خلاف خانواده اش ميل شديدى به سنّت ]اهل حديث اهل سنّت [دارد...».[1] شوكانى در ادامه به تعريف ابن الوزير پراخته و از كتاب هاى آن نام برده است و درباره اسلوب كلمات و جملات ابن الوزير مى نويسد: «... روش نوشتارى او شبيه كلام ابن حزم و ابن تيميه است...».[2]ابن الوزير بعد از تأليفاتِ بسيار در اين زمينه، در سال 840 هجرى از دنيا رفت.[3]

ابن الوزير درباره تحول فكرى خود و پيروى از اين روش مى نويسد: «ديدم كه مؤلفين كتب اعتقادى راه و روش نويسندگان كتب ملل و نحل را در پيش گرفته و فقط يك مذهب را تقويت مى كنند; اعم از اين كه در آن مطالب قوى يا ضعيف باشند. اما روش مصنفان كتب فقه را ادامه نمى دهند، كه در آن اقوال همه مذاهب آورده شده و سپس قويترين آنها از نظر برهان پذيرفته مى شود; اعم از اين كه دوست است يا دشمن. احساس مى كنم كه اولى ترين اين است كه كتب عقايد اين گونه باشد. بنابراين اين راه را انتخاب كرده و به پيش مى روم...».[4]

ابن الوزير با نقد طريقه متكلمين، قائل است كه بسيارى از امور دينى، مسائل فطرى بوده و احتياج به استدلالات دقيق متكلمانه ندارد و حتى اين استدلال ها باعث مفاسد و شك و شبهه بيشتر مى شود و در بسيارى از موارد متكلمان از كتاب و سنّت دور شده و به آن مراجعه نمى كنند.[5]

ابن الوزير با نقد متكلمان به تعريف محدّثان پرداخته و از اين كه در زيديه كتب حديثى بسيار كم است گله مند بوده و زيديه را به مراجعه به احاديث اهل سنّت فرامى خواند. يكى از اساتيد[6] ابن الوزير رساله اى به او نوشته و وى را متهم به قول به رؤيت خداوند در قيامت، قدم قرآن و مخالفت با اهل بيت مى كند. ابنوزير در جواب اين رساله به تأليف كتاب العواصم والقواصم دست مى زند. او در اين كتاب به احاديث ضعيف و مجعول استناد كرده،[7] ولى گاهى نيز خود به نقد احاديث مى پردازد.
ابن الوزير با نقد حديث افتراق (حديث افتراق اُمت به هفتاد و سه فرقه) مى گويد: «جمله انتهايى حديث كه مى گويد: «كلّها هالكة، الاّ واحدة» جمله اى است فاسد و به احتمال بسيار ملاحده آن را جعل كرده اند و ابن حزم نيز گفته است كه اين حديث موضوع است. همچنين تمام احاديثى كه در ذمّ قدريّه، مرجئه و اشاعره آمده است، همه ضعيف بوده و قائل اعتماد نيستند...».[8] وى در اين كتابِ نه جلدى خود به مباحث گوناگونى پرداخته و در جاى جاى آن به نقد نظرات سيد جمال الدين على بن محمد بن أبى القاسم مى پردازد و از وى با عنوان سيّد ياد مى كند.
ابن الوزير در اين كتاب از صحابه دفاع كرده و درباره ابوهريره مى نويسد: «... ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه مطلبى را بيان كرده كه در شأن وى نيست... احتمالا برخى از دشمنانش اين مطلب را در كتابش افزوده اند... ابن ابى الحديد معتقد است كه ابوهريره بغض على]ع[ را در سينه داشت و عليه او احاديثى جعل مى كرد و حتى از على(عليه السلام) نقل كرده اند كه ابوهريره دروغگوترين مردم بر پيامبر بود. اما اين مطلب دروغ محض است و احتمالا اين مطلب از ابن ابى الحديد نيست... دليل ما اين است كه حبّ پيامبر نسبت به على آنقدر زياد بود كه هيچ كافر و منافقى نمى توانست عليه او حديث جعل كند...».[9] وى براى دفاع از ابوهريره بسيار تلاش كرده و اين روايات را توطئه دروغگويان مى داند كه احاديث موضوع را به صحابه نسبت مى دادند و نقل مى كند كه گاهى شيطان به صورت آدمى درآمده و احاديث دروغ را نقل مى نمايد.[10] ابنوزير در انتهاء مى گويد: «اگر در راستگو بودن ابوهريره شك كنيم... شك در قادحين او اولى تر است».[11]

در نقد ديدگاه ابن الوزير تذكر اين نكته كافى است كه ابن ابى الحديد اين مطالب را از كتاب معارف ابن قتيبه ـ يكى از اصحاب حديث اهل سنّت ـ نقل كرده است. ديگر اين كه خود اهل سنّت نقل كرده اند كه خليفه دوم، ابوهريره را به علت كثرت روايت از پيامبر، از نقل حديث برحذر داشت به نحوى كه ابوهريره به دفاع از خود پرداخته و گاه با مطرح ساختن كراماتى براى خود، به اعتراض آنها پاسخ گفت.
از همان قرون نخستين درباره مرويات ابوهريره اختلافات شديدى وجود داشته است. زيرا وى كمتر از سه سال با پيامبر نبوده است، ولى مرويات وى از تمام مهاجرين و انصار بيشتر است.[12] احاديث او در كتب معتبر حديثى بالغ بر 5374 حديث مى باشد. در دوران معاصر محمود ابوريّه از علماى اهل سنّت به نقد مرويات ابوهريره پرداخته و كتاب شيخ المضيرة ابوهريره را تأليف نمود. اين كتاب باعث مباحث فراوانى در محافل اصحاب حديث گرديد.[13] علامه شوشترى در قاموس الرجال ديدگاه هاى مختلف را درباره ابوهريره نقل كرده و به نقد احاديث وى پرداخته است.[14] مباحث مطرح در كتاب العواصم والقواصم گوناگون است و مباحث رجال، حديث، فقه و كلام در آن يافت مى شود كه خوانندگان را به فهرست تفصيلى كتاب ارجاع مى دهيم. همچنين احمد محمود صبحى بسيارى از افكار وى را به صورت خلاصه در كتاب فى علم الكلام آورده است.[15] تفكرات ابن الوزير مخلوطى است از تفكرات زيديه، اصحاب حديث و معتزله كه برخى تعارضات و تناقضات در آن يافت مى شود.

ابن الامير

محمدبن اسماعيل بن صلاح از نوادگان يحيى بن حمزه از نسل امام حسن مجتبى(عليه السلام) در سال 1099 هجرى در كحلان يمن متولد شد و بعد از مدتى به صنعاء رفت. به همين خاطر از او با عنوان «محمدبن اسماعيل الامير الكحلانى الصنعانى» نيز ياد مى شود. وى نزد پدر و علماى زيديه يمن تلمذ كرد و سپس راهى مكه گرديد و نزد علماى مكه درس خواند. در دوران وى مكتب زيدى معتزلى اعتبار خاص خود را داشت و كتب زيدى سلفى نه تنها تدريس نمى شد، بلكه تدريس آنها ممنوع بود. ابن الامير در مخالفت با اين جريان كتاب ضوء النهار حسن بن احمد جلال (م1084 هـ. ) را تدريس كرده و بر آن حاشيه اى نوشته و نام آن منحة الغفار على ضوء النهار ناميد. در اواخر عمر وى وهابيت در عربستان ظهور كرده و ابن الامير به سرعت آن را تأييد نمود، ولى هنگامى كه فهميد كه وهابيت مسلمانان را كافر مى دانند از تأييد خود پشيمان گشته و افعال و اعمال وهابيت در كشتار مسلمانان را تقبيح كرد. وى اهل تأليف و تدريس بود و حدود يكصد و اندى كتاب و رساله نوشت و در سال 1182 هجرى از دنيا رفت.[16] مؤلف تراث الزيديه بيشتر از پنجاه كتاب و رساله از وى نام برده كه به چاپ رسيده است.[17]

آيت الله سبحانى در كتاب الزيدية فى موكب التاريخ درباره وى مى نويسد: «ابن الامير تظاهر به برخى از سنّت هاى اهل سنت در نماز مثل تكتف يا دست چپ را روى دست راست گذاشتن داشت و اين عمل نه تنها واجب نيست، بلكه مستحب است، اگر نگوييم يك بدعت اموى است. حال چرا اين كار را مى كرد؟ نمى دانيم... وى به روايات اهل سنّت اعتماد مى كرد و مذهب اهل بيت را كمال و تمام ترك كرده بود...».[18]

ابن الامير در رساله تطهير الاعتقاد من إدران الإلحاد به تأييد محمد بن عبدالوهاب پرداخته و با تأثيرپذيرى از ابن تيميه ـ كه در ابن الوزير آن را ديديم ـ زيارت اهل قبور را مشابه عمل مشركين دانسته و نذر براى مردگان و طواف پيرامون قبر را حرام و شرك دانسته است. او همچنين بناء بر قبر حضرت رسول(صلى الله عليه وآله) را عملى اسلامى ندانسته و مى گويد: «اين بناء ساخته صحابه و علماى امت نيست، بلكه برخى از سلاطين مصر آن را ساخته اند...».[19]ديدگاه هاى وى بسيار شبيه اعتقادات ابن تيميه بوده و در اين زمينه مى نويسد: «هر كس اعتقاد به قبرى دارد... و او را نافع يا ضار مى داند يا از آن حاجتى مى خواهد... يا به آنها متوصل مى شود... يا نذرى براى زنده يا مرده مى كند... يا طلب حاجتى از آن دارد... تمام اين ها شرك است... و رفتار جاهليّت...».[20] ايشان نه تنها به جاى اين كه در تصحيح عمل مسلمين كوشا باشد، بلكه اگر كسى هم درصدد آن برآيد، انكار مى كند. وى در اين زمينه مى نويسد: «اگر شما بگوييد كه قبوريون... مى گويند: ما خدا را عبادت كرده و نماز و روزه و حجّمان براى خدا است... ما جواب مى دهيم كه اين جهل است... در دل آنها شرك وجود دارد ]وخود خبر ندارند...[ و دعاء و نداء و توسل و استغاثه و نذر اين افراد نشانه اعتقاد آنها به پرستش قبور است».[21] ابن الامير با نگاه خاص خود، به كرامات اولياء توجه ويژه اى مبذول داشته و رساله اى در اين زمينه با عنوان الانصاف فى حقيقتة الاولياءة و ما لهم من الكرامات والالطاف نوشته است. وى با پذيرش اصل كرامات اولياء، مسئله ولايت تكوينى و باطنى اولياءالله را انكار كرده و با تصوف به شدت برخورد نموده است.[22]

شوكانى

محمد بن على شوكانى در سال 1172 هجرى در يمن متولد گرديد. وى نزد پدر و علماى زيدى مذهب يمن درس خواند و پس از اندك زمانى به تدريس علومِ فراگرفته، پرداخت. در سال 1209 هجرى قاضى يمن شد، ولى از تدريس و تأليف باز نايستاد، تا اين كه در سال 1250 هجرى در صنعاء از دنيا رفت. وى حدود يكصد اثر در فقه، اصول فقه، حديث، تفسير و تاريخ دارد، كه اكثر آنها به چاپ رسيده است.[23] يكى از مهمترين كتب وى نيل الاوطار من اسرار منتقى الاخبار در ده جلد يا پنج جلد قطور مى باشد كه اين كتاب شرح كتاب منتقى الاخبار عبدالسلام بن عبدالله (م652 هـ. ) جدّ ابن تيميّه (م758 هـ. ) و از علماى حنابله است. جدّ ابن تيميّه نيز به ابن تيميّه معروف است و نبايد بين اين دو خلط شود. اين كتاب درباره فقه است و از كتاب طهارت شروع گشته و آخرين بحث آن كتاب أقضيه و أحكام است. شوكانى اين كتاب را به توصيه دو استادش سيد عبدالقادر بن احمد و حسن مغربى نوشته است.[24] عبدالقادر بن احمد از شاگردان محمد بن اسماعيل الامير بوده و تفكرات سلفى را از ابن الامير اخذ نموده و به شوكانى انتقال داده است.[25]شوكانى در البدرالطالع مى نويسد: «من صحيح مسلم را همراه با شرح نووى و برخى از صحيح بخارى با شرح فتح البارى و بعضى از جامع الاصول ابن اثير و برخى از مطالب سنن ابن ماجه و تمام سنن ترمذى و برخى از مباحث موطا مالك بن انس و برخى از ابواب منتقى ابن تيميّه را نزد عبدالقادر بن احمد خواندم... و وى مرا ترغيب كرد كه شرحى بر منتقى بنويسم. بنابراين شروع به شرح كرده و مقدارى از آن را به وى نشان دادم... ، او مرا به خلاصه كردن ارشاد كرد و من اين كار را كردم و سه سال بعد از مرگش به اتمام رساندم. او بيشترين تأثير را در من داشت...».[26] شوكانى درباره استاد ديگرش حسن بن اسماعيل بن حسين مغربى مى نويسد: «... او از زهاد زمانه خود بود... هر وقت ايشان را مى ديدم ياد خدا مى افتادم... بسيار متواضع بود... من نزد وى، مطولّ، كشّاف، شرح شمسيّه،... مقدارى از صحيح مسلم و صحيح بخارى، تمام سنن أبى داود... و تقريباً همه شرح بلوغ المرام را خواندم... او به من بسيار محبت داشت. و از كسانى بود كه بر شرح منتقى ارشادم كرد. در زمان حياتش آن را شروع كردم و بعد از مماتش به اتمام رساندم... . وى در سال 1208 هجرى از دنيا رفت...».[27]

شوكانى قبل از اين كه زيدى باشد، يك سلفى تمام عيار است. او در بحث صفات خبرى به تجسيم و تشبيه متمايل شده و درباره كرسى مى نويسد: «ظاهر اين است كه كرسى جسمى است كه آثار خاص خود را دارد... و برخى از معتزله وجود آن را منكرند و در اين زمينه خطاى آشكارى را مرتكب شده اند و اشتباه فاحشى را انجام داده اند. برخى از سلف قائلند كه كرسى در اين جا يعنى علم... و برخى گفته اند كه منظور قدرتى است كه به وسيله آن آسمان و زمين بر جاى خود استوارند... ولى حقّ همان قول اوّل است و دليلى بر عدول از معناى حقيقى وجود ندارد و مراد اين است كه آسمان و زمين در آن كرسى بوده و اين كرسى آنها را وسعت داده است... و اختلاف سلف درباره اثبات جهت براى خداوند معروف است... و معيار ما كتاب و سنّت است... و شكى نيست كه اين لفظ بر ظاهرِ غالب خود بايد حمل گردد...».[28]

شوكانى در رساله التحف على مذهب السلف درباره صفات خبرى مى نويسد: «آيا معتقد شدن به آنچه ظاهر آيات و روايات مى گويند، بدون تأويل و تفسير، همان عقيده موحدين است يا اين مذهب مجسّمين است؟... حق اين است كه فهم سلف بهتر از خلف بوده و اصحاب و تابعين آيات و روايات را بر ظاهرش حمل كرده و از قيل و قال پرهيز مى كردند. هنگامى كه از آنها درباره صفات سؤال مى شد، مى گفتند: «خدا اين چنين گفته و ما بيشتر از اين اطلاع نداريم و خدا نيز به ما اجازه بيشتر از اين را نداده است و سلف خوض در آن را بدعت مى دانستند... بنابراين بايد همان راه سلف را رفت و از تفكر آنها تبعيت كرد... سلف مى گويد: ما استواء را براى خدا قائليم، ولى از كيفيت آن خبر نداريم... خوانندگان براى اطلاع بيشتر مى توانند بر كتاب العلوّ للعلى الغفار ذهبى مراجعه كنند...».[29]

دكتر عبدالله نومْسوك در كتاب منهج الامام الشوكانى فى العقيده، در دو جلد به آراء و افكار اعتقادى شوكانى كه بر اساس عقايد سلفيه شكل گرفته است، پرداخته و درباره نگاه شوكانى به علم كلام مى نويسد: «شوكانى قائل است كه علم كلام فقط حيرت انسان را بيشتر كرده، بنابراين هر كس مى خواهد در اين راه قدم بردارد بايد بعد از رسوخ در كتاب و سنّت و اطلاع از اين دو منبعِ وحى، به علم كلام بپردازد تا بتواند صحيح را از سقيم تشخيص دهد و به خزعبلات متكلمان گرفتار نشود...».[30]

شوكانى كه راه ابن تيميه را در پيش گرفته بود، رساله اى در تحريم بناء قبور نوشته و نام آن را شرح الصدور فى تحريم رفع القبور نهاده است. وى در اين زمينه ادعاى عجيبى كرده و مى نويسد: «تمام مردم، از سابق و لاحق، اوّل و آخر، از زمان صحابه تاكنون اتفاق دارند كه رفع قبور و بناء بر آنها بدعت است و پيامبر وعده عذاب بر فاعل آن داده است و هيچ يك از مسلمانان در اين زمينه مخالفتى نكرده است، ولى گويا امام يحيى بن حمزه مقاله اى نوشته و بناء بر قبور را جايز دانسته است و كسى غير از ايشان اين مطلب را بيان نكرده و تمام كسانى كه در كتب فقه در زيديه اين را قبول كرده اند به او اقتداء كرده اند...».[31]

متأسفانه بى انصافى شوكانى در اين مسئله از حدّ خود تجاوز كرده و حتّى عمل صحابه، در بقاء بناء قبور انبياء در ايران و شام را ناديده گرفته است. قبر حضرت ابراهيم در شام، قبر حضرت دانيال در شوش، قبر سلمان در مدائن كه ماندگارى همه اين ها نشانه توجه مسلمين به اين قبور است. ثانياً تمام علماى شيعه و تمام انديشمندان عرفان و تصوف و برخى از علماى اهل سنت اين كار را جايز، بلكه مستحب مى دانند. يقيناً خود شوكانى مقابر بزرگانى مثل الهادى الى الحق و ديگر انديشمندان زيدى را كه بناء بر آنها ساخته شده است ديده و خود مى داند كه بسيارى از بزرگان بر قبور آنها وارد شده و سوره اى از سور قرآن را خوانده اند، ولى عجيب است كه اين گونه منكر جواز، آن هم به اتفاق تمام علماى مسلمين است. احتمالا منظور از تمام مسلمين يعنى ابن تيميه و پيروان آن، زيرا شايد ديگران را مسلمان نمى داند.
شوكانى در رساله اى ديگر به نقد تصوف و عرفان پرداخته و با اين كه خود را مجتهد مى داند، ولى در تمام زمينه ها مقلّد ابن تيميه است. وى قائل است كه حلاج اولين فردى بود كه باب وحدت وجود را باز كرده و بقيه از وى اخذ كردند. شوكانى با الفاظ نازيبايى از صوفيه ياد كرده و آنها را بندگان ابليس، بيچاره، زنديق، اباحه گر و كافر مى داند و در جاى جاى آن از ابن تيميه مطالبى را نقل مى كند.[32] وى در تفسير حديث معروف «... ما يزال عبدى يتقرّب الى بالنوافل حتى أحبّه فاذا احببته كنتُ سمعه الذى يسمع به و بصره الذى يبصر به...»، از روش هميشگى خود كه اكتفاء به ظاهر روايت است، دست كشيده و در شرح آن مى نويسد: «ديدگاه ما همان ديدگاه ابن حجر در فتح البارى در شرح اين حديث است كه اين حديث بر وجه تمثيل آمده و منظور وجوب اطاعت خدا است و يا منظور اين است كه عبد بايد فقط به ذكر خدا مشغول باشد...».[33]

اگرچه يقيناً به تفكرات صوفيان نقدهاى بسيارى وارد است، ولى مهم در اين جا اين است كه شوكانى مثل اصحاب حديث و سلفيه و وهابيت در آياتى مثل يدالله فوق أيديهم و مباحث كرسى و استواء و... بر ظاهر روايات باقى مى مانند، اگرچه لازمه آن تشبيه و تجسيم باشد، ولى اگر رواياتى با اعتقادات آنها هماهنگ نبود، اگرچه در صحيح بخارى نيز آمده باشد، بايد تأويل گردد. مبناى اصحاب حديث و ابن تيميه بر عدم تأويل است، ولى اگر حديث يا آيه اى مخالف اعتقادات آنها باشد، تأويل آن اشكالى ندارد و اين تناقضى آشكار در افكار و آراء سلفيه، از جمله شوكانى است، كه جاى تحقيقات جدى در اين زمينه خالى است.
شوكانى در تأييد وصيت پيامبر درباره حضرت امير(عليه السلام) نيز رساله اى مى نگارد. وى در سؤالى پيرامون انكار وصيت پيامبر از سوى عايشه، اين انكار را از روى عدم علم دانسته و درباره اثبات وصايت حضرت امير به احاديثى از مسند احمد بن حنبل و غير آن تمسك كرده و وصيت را ثابت مى داند، ولى مثل ديگر بزرگان زيديه اين احاديث را حمل بر اولويت كرده كه مردم به خاطر عذرى نتوانستند به اين اولويت جامه عمل بپوشند.[34]

به هر حال طيف سلفى زيديه كه در آراء و افكار و روش، هيچ سنخيتى با بزرگان متقدم زيديه ندارند با حمايت هاى وهابيت در يمن حضور داشته و در پى ترويج افكار سلفيان مى باشند و مدارس و مساجد پر رونقى در يمن ايجاد كرده اند.

خلاصه مطالب

. از قرن نهم هجرى در ميان زيديه يمن افرادى پيدا شدند كه از تفكر شيعى فاصله گرفته و به تفكر سلفى و اهل حديث اهل سنت نزديك شدند. اين جريان كه توسط ابن الوزير در قرن هشتم آغاز شد، شديداً تحت تأثير افكار احمد بن حنبل و ابن تيميه است و امروزه وهابيان عربستان از اين جريان در يمن حمايت مى كنند.
2. محمد بن ابراهيم از نوادگان قاسم رسّى و معروف به ابن الوزير در سال 775 هـ. در يمن به دنيا آمد و پس از تحصيل نزد پدر و برادرش، نزد علماى شافعى مكه به تحصيل پرداخت. وى با تأثر از اهل سنت مكه، روش متكلمين را مردود دانسته و زيديان را به پيروى از احاديث اهل سنت فراخواند و به دفاع از صحابه از جمله ابوهريره پرداخت. مهمترين اثر وى العواصم والقواصم كه در آن با نقل احاديث مجعول از منابع اهل سنت، از انديشه هاى تجسيمى و تشبيهى دفاع مى كند. وى در سال 840 هـ. از دنيا رفت.
3. محمد بن اسماعيل معروف به ابن الامير، در سال 1099 هـ. در كحلان يمن به دنيا آمد. وى پس از تلمذ نزد پدر و علماى زيدى يمن، براى ادامه تحصيل به مكه رفت. او از وهابيت دفاع نمود، اگرچه بعدها كشتار مسلمين توسط وهابيان را تقبيح كرد. وى در كتاب تطهير الاعتقاد خود همانند ابن تيميه و ابن عبدالوهاب، زيارت اهل قبور، نذر براى مردگان، ساخت بنابر قبور و از جمله قبر پيامبر(صلى الله عليه وآله) را شرك مى داند.
4. محمد بن على شوكانى در سال 1172 هـ. در يمن متولد شد و نزد پدر و علماى زيدى يمن درس خواند و در سال 1250 هـ. از دنيا رفت. وى در حدود يكصد اثر در فقه، اصول، حديث، تفسير و تاريخ دارد كه مهمترين آنها نيل الاوطار در شرح منتقى الاخبار (اثر جد ابن تيميه) است. وى كتب حديثى اهل سنت را نزد اساتيد سنى خواند و به يك سلفى تمام عيار تبديل شد. او در بحث صفات خبرى به تجسيم و تشبيه متمايل است، بناى قبور را حرام مى داند، با عرفان مخالف است، انكار وصيت پيامبر(صلى الله عليه وآله) در مورد امام على(عليه السلام) را از سوى صحابه از روى عدم علم مى داند و اين وصيت را نيز حمل بر اولويت مى كند.

پرسش هايى درباره متن

1. جريان زيديه سلفى چگونه در يمن پديد آمد و انديشه هاى اين جريان چيست؟
2. درباره شخصيت ابن الوزير، تأليفات و انديشه هاى وى توضيح دهيد.
3. درباره شخصيت ابن الامير، تأليفات و انديشه هاى وى توضيح دهيد.
4. درباره شخصيت شوكانى، تأليفات و انديشه هاى وى توضيح دهيد.
5 . درباره وضعيت فعلى جريان زيديه سلفى در يمن توضيح دهيد.

منابع براى مطالعه بيشتر

1. البدر الطالع بمحاسن مَن بعد القرن السابع، شوكانى، صنعاء.
2. الحركات السياسية و الاجتماعية فى اليمن، صادق عبده على، دمشق.
3. التحف شرح الزلف، مجدالدين مؤيدى، صنعاء.
4. الفلك الدوّار فى علوم الحديث والفقه والآثار، ابن الوزير، صنعاء.
5 . ابن الامير و عصره، جمعى از نويسندگان، بيروت.
6 . الامام الشوكانى رائد عصره،
7. منهج الامام الشوكانى فى العقيدة، عبدالله نومسوك،

پى‏نوشتها:‌


[1]. شوكانى، البدرالطالع بمحاسن مَن بعد القرن السابع، صص601ـ602، تصحيح دكتر عُمرى.
[2]. همان، ص609.
[3]. درباره زندگانى و شرح احوال ابن الوزير بنگريد: العواصم والقواصم، ج1، صص9ـ119.
[4]. محمدبن ابراهيم الوزير، ايثار الحق على الخلق، صص32ـ33، چاپ دارالكتب.
[5]. احمد محمود صبحى، فى علم الكلام، قسم الزيديه، صص352ـ353.
[6]. مؤلف اين رساله سيد جمال الدين على بن محمد بن أبى قاسم (م837 هـ. ) است (بنگريد مقدمه العواصم والقواصم، صص19ـ22).
[7]. ر.ك: العواصم والقواصم، ج1، ص181 (به عنوان نمونه).
[8]. همان، صص186ـ187 و نيز ج3، ص172.
[9]. العواصم والقواصم، ج2، صص43ـ44.
[10]. همان، ص57 .
[11]. همان، ص63 .
[12]. در اين زمينه به خود كتاب العواصم والقواصم، ج2، صص423ـ 425 مراجعه نماييد (ابنوزير مى نويسد: «اكثر صحابه حداكثر دويست تا سيصد روايت نقل كرده اند و مرويات حضرت على(عليه السلام) 586 حديث است).
[13]. ر.ك: مدخل «ابوهريرة»، دائرة المعارف بزرگ اسلامى، ج6، صص397ـ400.
[14]. محمدتقى شوشترى، قاموس الرجال، ج6، صص233ـ 238، شماره 4187.
[15]. فى علم الكلام، صص352ـ 395.
[16]. جمعى از نويسندگان، ابن الامير و عصره، ص125 به بعد; نيز بنگريد: شوكانى، البدرالطالع، صص649ـ 655 .
[17]. تراث الزيديه، ص221ـ227.
[18]. الزيديه فى موكب التاريخ، صص439ـ440.
[19]. مجموعة رسائل فى علم التوحيد، رساله تطهير الاعتقاد من إدران الالحاد، صص52 ـ53.
[20]. همان، ص37.
[21]. همان، صص45ـ46.
[22]. فى علم الكلام، صص409ـ410 (مع الاسف رساله فوق الذكر نزد نگارنده نبود).
[23]. تراث الزيديه، صص229ـ254.
[24]. الامام الشوكانى، رائد عصره، صص331ـ336.
[25]. شوكانى، البدرالطالع، ص368.
[26]. همان، صص369ـ 375، شماره 243.
[27]. همان، صص209ـ211، شماره 127.
[28]. شوكانى، فتح الغدير، ج1، ص272. چاپ داراحياء التراث العربى، نيز بنگريد: جعفر سبحانى، الزيدية فى موكب التاريخ، صص444ـ 445.
[29]. التحف على مذهب السلف، صص13 و 17 و 19 و 23 و 26.
[30]. منهج الامام الشوكانى فى العقيده، ج1، ص54 .
[31]. مجموعة رسائل فى علم التوحيد، رساله شرح الصدور، صص69ـ70.
[32]. همان، رساله الصوارم الحداد القاطعة لطائق ارباب الاتحاد، صص92ـ97.
[33]. همان، صص102ـ103; فى علم الكلام، ص442.
[34]. شوكانى، العقد الثمين فى اثبات الوصيه لأميرالمؤمنين، صص7ـ13، تمام رساله.