درسهايي از تاريخ تحليلي اسلام جلد ۲

حجة الاسلام والمسلمين رسولي محلاتي

- ۲ -


فصل دوم

سخن درباره سن رسول خدا(ص) و خديجه در هنگام ازدواج

درباره سن رسول خدا(ص)در هنگام ازدواج عموماگفته‏اند:آنحضرت در آن هنگام بيست و پنج‏سال از عمرشريفش گذشته بود.

ولى درباره سن خديجه عليها السلام اختلافى در روايات‏ديده مى‏شود كه مشهور در آنها نيز آن است كه خديجه در آن‏هنگام چهل سال داشت.

و در برابر اين قول مشهور اقوال ديگرى نيز هست مانند قول‏25 سال و 28 سال و 30 سال و 35 و 45 سال... (1) و از برخى نقل‏شده كه قول نخست را ترجيح داده‏اند ولى دليلى براى آن ذكرنكرده است (2) ،و شايد توجيه ديگرى را كه برخى از نويسندگان‏كرده‏اند بتواند دليل و يا تاييدى بر اين قول و يا قول‏هاى دوم وسوم نيز باشد كه گفته‏اند:

...با توجه به فرزندانى كه خديجه بدنيا آورده مى‏توان‏احتمال داد كه سن خديجه كمتر از چهل سال بوده و تاريخ‏نگاران عرب رقم‏«چهل‏»را بدليل آنكه رقم كاملى است‏انتخاب كرده‏اند (3) .

نگارنده گويد:تاييد ديگر اين گفتار نيز حمل فاطمه‏سلام الله عليها و ولادت آن بانوى محترمه در سال پنجم بعثت‏مى‏باشد كه انشاء الله در جاى خود بطور تفصيل روى آن بحث‏خواهد شد و اكنون بطور اجمال بيان گرديد،كه چون طبق‏روايات معتبر محدثين شيعه رضوان الله عليهم فاطمه عليها السلام‏مولود اسلام بوده و در سال پنجم بعثت رسول خدا(ص)بدنيا آمده‏موجب ايراد برخى از برادران اهل سنت كه ولادت آن بانوى‏عالميان را پنج‏سال قبل از بعثت دانسته‏اند قرار گرفته،و موجب‏استبعاد آنان شده چون روى روايات شيعه و قول مشهور درباره‏سن حضرت خديجه در وقت ازدواج با رسول خدا(ص)لازم آيدكه خديجه در سن 60 سالگى به فاطمه عليها السلام حامله شده‏باشد،و اين مطلب روى جريان طبيعى و عادى بعيد است،كه‏البته اين استبعاد پاسخهاى ديگرى هم دارد و يكى از آنها همين‏است كه شنيديد و بقيه را هم انشاء الله تعالى در جاى خود ذكر خواهيم كرد...و بهر صورت مشهور همان است كه خديجه در آن‏هنگام چهل ساله بوده ولى قول به اينكه بيست و هشت‏ساله بوده‏نيز خالى از قوت نيست چنانچه در چند حديث آمده است، (4) و الله‏اعلم.

اين را هم بد نيست بدانيد كه:

برخى عقيده دارند خديجه سلام الله عليها در هنگام ازدواج بارسول خدا(ص)باكره بوده و قبلا شوهرى نكرده بود،و در اين‏باره به حديثى كه ابن شهر آشوب در مناقب روايت كرده تمسك‏جسته‏اند كه مى‏گويد:

«...و روى احمد البلاذرى و ابو القاسم الكوفى في‏كتابيهما و المرتضى فى الشافي،و ابو جعفر فى التلخيص:

ان النبى-صلى الله عليه و آله-تزوج بها و كانت‏عذراء...».

«يؤكد ذلك ما ذكر في كتابى الانوار و البدع:ان رقيه‏و زينب كانتا ابنتى هاله اخت‏خديجه‏». (5) يعنى-احمد بلاذرى و ابو القاسم كوفى در كتابهاى خود وسيد مرتضى در كتاب شافى و شيخ ابو جعفر طوسى در كتاب‏تلخيص روايت كرده‏اند كه هنگامى كه رسول خدا(ص)با خديجه ازدواج كرد آن بانوى محترمه باكره بود،و تاييد اين گفتارمطلب ديگرى است كه در كتابهاى الانوار و البدع روايت‏شده‏كه رقيه و زينب دختران‏«هاله‏»خواهر خديجه بوده‏اند نه خودخديجه. ..

و نيز به گفتار صاحب كتاب الاستغاثه استشهاد كرده‏اند كه‏گويد:

«...همه كسانى كه اخبار نقل كرده و روايات ازآنها بجاى مانده از شيعه و اهل سنت اجماع دارند كه‏مردى از اشراف قريش و رؤساى آنها نمانده بود كه به‏خواستگارى خديجه نرود و در صدد آن برنيايد.وخديجه همه آنها را بازگردانده و يا پاسخ رد به آنها دادو چون رسول خدا(ص) او را بهمسرى خويش درآوردزنان قريش بر او خشم كرده و از او كناره‏گيرى كردندو به او گفتند:بزرگان و اشراف قريش از توخواستگارى كردند و بهمسرى هيچيك از آنها درنيامدى و بهمسرى محمد،يتيم ابوطالب كه مرد فقيرى‏است و مالى ندارد درآمدى؟و با اينحال چگونه اهل‏فهم مى‏توانند بپذيرند كه خديجه بهمسرى مردى‏اعرابى از بنى تميم درآمده و بزرگان قريش را نپذيرفته‏باشد؟...و اين مطلبى است كه مردم صاحب نظر آنرا نمى‏پذيرند...» (6) .

و بدنبال آن اين بحث عنوان شده كه آيا رقيه و ام كلثوم كه‏بهمسرى عثمان درآمدند و هم چنين زينب كه همسر ابو العاص‏بن ربيع گرديد دختران صلبى و واقعى رسول خدا(ص) بودند و ياربيبه آنحضرت بوده‏اند... (7) .

ولى بنظر نگارنده روايت ابن شهر آشوب با توجه به اينكه‏مى‏تواند معناى ديگرى داشته باشد كه نمونه‏اش درباره برخى ازبزرگ زنان عالم نيز وارد شده و اكنون جاى توضيح و بحث بيشتردر آن باره نيست نمى‏تواند در برابر آن شهرت بسيارى كه درباره‏ازدواج خديجه قبل از مفتخر شدن بهمسرى رسول خدا با دو شوهرخود بود،مقاومت كند...

و چنانچه علامه شوشترى در قاموس الرجال گويد:اصل اين‏نسبت نيز مورد ترديد است و ابو القاسم كوفى نيز مردفاسد المذهب و بى‏عقلى بوده و سيد و شيخ رحمهما الله تعالى نيزاحتمالا قول همان ابو القاسم كوفى را نقل كرده‏اند نه اينكه‏مختار خودشان بوده... (8) .

و هم چنين استبعادى كه در گفتار صاحب كتاب الاستغاثه بود نيروى برابرى با آن شهرت را ندارد و بهتر آن است كه اين‏بحث را بهمين جا خاتمه داده و بدنبال بحث در موضوع بعدى‏برويم.

مراسم عقد و ازدواج

مشهور آن است كه خواستگارى و خطبه عقد بوسيله ابوطالب‏عموى رسول خدا(صلى الله عليه و آله)انجام گرديد و پذيرش وقبول آن نيز از سوى عمرو بن اسد-عموى خديجه-صورت گرفت.

و در برابر اين گفتار مشهور،اقوال ديگرى نيز وجود دارد...

مانند اينكه خطبه عقد بوسيله حمزة بن عبد المطلب يا ديگرى‏از عموهاى آنحضرت انجام شد...

و يا اينكه پدر خديجه-خويلد بن اسد-و يا پسر عموى‏خديجه ورقة بن نوفل از طرف خديجه قبول كرده و آن بانوى‏محترمه را به عقد رسول خدا درآورد...

و بلكه در پاره‏اى از روايات گفتار نابجاى ديگرى نيز نقل‏شده كه خديجه به پدر خود خويلد شرابى داده و او را مست كرد.

و او در حال مستى اين ازدواج را پذيرفت چون به حال عادى‏بازگشت و از جريان مطلع گرديد بناى مخالفت با اين ازدواج راگذارده و بالاخره با وساطت و پا در ميانى برخى از نزديكان به‏ازدواج مزبور تن داده و آنرا پذيرفت... كه پاسخ آن را چند تن از راويان و اهل تاريخ عهده‏دار شده‏كه ما متن گفتار ابن سعد را در طبقات براى شما انتخاب كرده ونقل مى‏كنيم كه پس از ذكر چند روايت بدين مضمون‏مى‏گويد:

«و قال محمد بن عمر:فهذا كله عندنا غلط و وهم،و الثبت‏عندنا المحفوظ عن اهل العلم ان اباها خويلد بن اسدمات قبل الفجار،و ان عمها عمرو بن اسد زوجها رسول‏الله-صلى الله عليه و آله-» (9) .

يعنى:محمد بن عمر گفته است كه تمامى اين روايات درنزد ما ناصحيح و موهوم است و صحيح و ثابت نزد ما ودانشمندان آن است كه پدر خديجه يعنى خويلد بن اسد پيش ازجنگ فجار از دنيا رفته بود و عمويش عمرو بن اسد او را به‏ازدواج رسول خدا(ص)درآورد...

و نظير همين عبارت از واقدى نقل شده (10) و هم چنين اقوال غير مشهور ديگر را نيز پاسخ داده و نيازى‏بذكر آنها نيست... (11)

يك اشتباه تاريخى ديگر

و نيز در پاره‏اى از رواياتى كه در مورد اين ازدواج فرخنده‏رسيده ظاهرا يك اشتباه ديگرى نيز رخ داده كه بجاى عموى‏خديجه-يعنى عمرو بن اسد-ورقة بن نوفل بن اسد(بعنوان عموى‏خديجه)آمده كه اين مطلب گذشته از آنكه در اصل،خلاف‏مشهور است از نظر نسبى هم اشتباه است.

زيرا ورقة بن نوفل پسر عموى خديجه است،نه عموى‏خديجه...

و بعيد نيست كه اينكار از تصرفات ناقلان حديث بوده كه‏چون نام عموى خديجه در حديث آمده بوده و ورقة بن نوفل هم‏شهرتى افسانه‏اى داشته،آن عنوان را با اين نام منطبق دانسته و به‏اينصورت درآورده‏اند.

خطبه عقد

مرحوم صدوق در كتاب من لا يحضره الفقيه و شيخ كلينى دركتاب شريف كافى با مقدارى اختلاف خطبه عقدى را كه‏بوسيله ابو طالب ايراد شده نقل كرده‏اند كه متن آن طبق روايت‏شيخ صدوق(ره)اينگونه است:

«الحمد لله الذى جعلنا من زرع ابراهيم و ذرية اسماعيل،و جعل لنا بيتا محجوجا و حرما آمنا يجبى اليه ثمرات كل شى‏ء،و جعلنا الحكام على الناس فى بلدنا الذى نحن‏فيه،ثم ان ابن اخى محمد بن عبد الله بن عبد المطلب‏لا يوزن برجل من قريش الا رجح،و لا يقاس باحد منهم‏الا عظم عنه،و ان كان فى المال قل،فان المال رزق حائل‏و ظل زائل،و له فى خديجه رغبة و لها فيه رغبة،و الصداق‏ما سالتم عاجله و آجله،و له خطر عظيم و شان رفيع و لسان‏شافع جسيم‏». (12)

يعنى:سپاس خدايرا كه ما را از كشت و محصول ابراهيم وذريه اسماعيل قرار داد،و براى ما خانه مقدسى را كه مقصودحاجيان است و حرم امنى است كه ميوه هر چيز بسوى آن گردآيد بنا فرمود،و ما را در شهرى كه هستيم حاكمان بر مردم قرارداد.

سپس برادر زاده‏ام محمد بن عبد الله بن عبد المطلب مردى‏است كه با هيچ يك از مردان قريش هم وزن نشود جز آنكه از اوبرتر است،و به هيچيك از آنها مقايسه نشود جز آنكه بر او افزون‏است،و او اگر چه از نظر مالى كم مال است ولى مال پيوسته درحال دگرگونى و بى‏ثباتى و همچون سايه‏اى رفتنى است،و اونسبت به خديجه راغب و خديجه نيز به او مايل است،و مهريه او را نيز هر چه نقدى و غير نقدى بخواهيد آماده است،و محمد راداستانى بزرگ و شانى والا و شهرتى عظيم خواهد بود.

و در كتاب شريف كافى اينگونه است كه پس از اين خطبه‏عموى خديجه خواست بعنوان پاسخ ابوطالب سخن بگويد ولى به‏لكنت زبان دچار شد و نتوانست،از اينرو خديجه خود بسخن‏آمده گفت:

عموجان:اگر چه شما بعنوان گواه اختياردار من هستى‏ولى در اختيار انتخاب من خود شايسته‏تر از ديگران‏هستم،و اينك اى محمد من خود را به همسرى تو درمى‏آورم و مهريه نيز هر چه باشد بعهده خودم و در مال‏خودم خواهد بود،اكنون به عموى خود(ابوطالب)

دستور ده تا شترى نحر كرده و وليمه‏اى ترتيب دهد وبنزد همسر خود آى!

ابوطالب فرمود:گواه باشيد كه خديجه محمد(ص)رابهمسرى خويش پذيرفت و مهريه را نيز در مال خودضمانت كرد!

برخى از قريشيان با تعجب گفت:شگفتا!كه زنان‏مهريه مردان را بعهده گيرند؟!

ابوطالب سخت بخشم آمده روى پاى خود ايستاد وگفت: آرى اگر مردى همانند برادر زاده من باشد زنان باگرانبهاترين مهريه خود خواهانشان مى‏شوند و اگرهمانند شما باشند جز با مهريه گرانبها حاضر به ازدواج‏نمى‏شوند!

و در روايت‏خرائج راوندى است كه چون خطبه عقدبپايان رسيد و-محمد صلى الله عليه و آله-برخاست تابهمراه عمويش ابوطالب بخانه برود خديجه به‏آنحضرت عرض كرد:

«...الى بيتك فبيتى بيتك و انا جاريتك‏». (13) يعنى:بسوى خانه خود بيا كه خانه من خانه تو است ومن هم كنيز توام!

و از كتاب المنتقى كازرونى نقل شده كه چون مراسم عقدبپايان رسيد خديجه به كنيزكان خود دستور داد حالت‏شادى‏بخود گرفته و دفها را بزنند و سپس به رسول خدا عرض كرد:

«...يا محمد مر عمك ابا طالب ينحر بكرة من بكراتك‏و اطعم الناس على الباب و هلم فقل (14) مع اهلك،فاطعم الناس و دخل رسول الله(ص)فقال مع اهله خديجه‏». (15) يعنى اى محمد به عمويت ابوطالب دستور ده شتر جوانى ازشترانت را نحر كند و مردم را بر در خانه اطعام كن و بيا در كنارخاندانت چاشت را به استراحت بگذران،و ابوطالب اينكار راكرد و رسول خدا(ص) بنزد خديجه آمده و در كنار او به‏استراحت روزانه پرداخت.

و اين دو حديث دلالت بر كمال علاقه و عشق خديجه نسبت‏به رسول خدا(ص)دارد چنانچه تا پايان عمر اين عشق را نسبت‏به آنحضرت حفظ كرده بود.صلوات الله عليها.

مهريه چقدر بود و چه كسى پرداخت؟

در اينكه مهريه چقدر بود و پرداخت آن را چه كسى به عهده‏گرفت اختلافى در روايات ديده مى‏شود،كه از آنجمله روايت‏بالا است كه در آن بدون ذكر مقدار آمده است كه پرداخت آن راخديجه بعهده گرفت.

و از كشف الغمه از ابن حماد و نيز از ابن عباس نقل شده كه رسول خدا(ص)خديجه را با مهريه دوازده وقيه طلا به ازدواج‏خويش درآورد و مهريه زنان ديگر آنحضرت نيز همين مقداربود. (16)

و در اعلام الورى طبرسى دوازده وقيه و نيم ذكر شده چنانچه‏از دانشمندان اهل سنت نيز مؤلف سيرة الحلبيه همين قول را نقل‏كرده و سپس گفته است كه هر وقيه چهل درهم است كه درنتيجه مجموع مهريه پانصد درهم شرعى بوده.

و تفاوت ديگرى كه در نقل سيره حلبيه ديده مى‏شود آن‏است كه گويد:پرداخت مهريه مزبور را ابوطالب بعهده‏گرفت. (17) و قول ديگرى كه در سيره حلبيه و سيره ابن هشام و برخى ازتواريخ ديگر آمده آن است كه گفته‏اند:

«و اصدقها رسول الله-صلى الله عليه و آله-عشرين بكرة‏». (18) .

يعنى رسول خدا(ص)به خديجه بيست‏شتر ماده جوان مهريه‏داد و در نقل ديگرى نيز آمده كه ورقة بن نوفل خديجه را با مهريه‏چهارصد دينار به عقد رسول خدا-صلى الله عليه و آله-درآورد (19) و از كامل مبرد نقل شده كه بيست‏شتر را ابوطالب بعهده‏گرفت و دوازده وقيه و نيم طلا را خود رسول خدا پرداخت كه‏مهريه مجموع آنها بود. (20)

نگارنده گويد:رواياتى كه در باب‏«مهر السنه‏»آمده همان‏روايت پانصد درهم را تاييد مى‏كنند، چنانچه در چند حديث بااندك اختلافى آمده كه امام باقر و امام صادق عليهما السلام‏فرمودند:

«ما زوج رسول الله-صلى الله عليه و آله-شيئا من بناته و لا تزوج‏شيئا من نسائه على اكثر من اثنى عشر اوقية و نش يعنى نصف‏اوقيه‏». (21)

يعنى تزويج نكرد رسول خدا(ص)هيچيك از دختران خود ونه هيچيك از زنانش را به بيش از دوازده وقيه و نيم.

و طبرسى(ره)در اعلام الورى گويد:«...و مهرها اثنتا عشرة اوقيه‏و نش و كذلك مهر ساير نسائه‏». (22) و در روايت امام صادق عليه السلام اينگونه است كه فرمود:

«ما تزوج رسول الله-صلى الله عليه و آله-شيئا من نسائه و لا زوج شيئا من بناته على اكثر من اثنى عشر اوقيه و نش،و الاوقيه‏اربعون درهما،و النش عشرون درهما». (23) و در داستان ازدواج حضرت جواد الائمة عليه السلام با دخترمامون عباسى نيز آمده كه فرمود:

«...و بذلت لها من الصداق ما بذله رسول الله-صلى الله عليه‏و آله-لازواجه و هو اثنتا عشرة اوقيه و نش-و على تمام‏الخمسمائة...». (24) يعنى من صداق او را همان قرار دادم كه رسول خدا(ص)به‏زنانش بذل فرمود و آن دوازده وقيه و نيم بود كه تمامى پانصددرهم بر ذمه من است...


پى‏نوشتها:

1- و 2- الصحيح من السيره ج 1 ص 126..

3- تاريخ تحليلى اسلام ج 1 ص 31-32.

4- مناقب آل ابيطالب-ط قم-ج 1 ص 159.

5- بحار الانوار ج 16 ص 10 و ص 12.

6- الاستغاثه ج 1 ص 70.

7- قاموس الرجال ج 10 ص 431.

8- الصحيح من السيره ج 1 ص 122-126.

9- الطبقات الكبرى ج 1 ص 133.

10- بحار الانوار ج 16 ص 19.و تاريخ طبرى ج 2 ص 36.

11- براى اطلاع بيشتر مى‏توانيد به كتاب الصحيح من السيره ج 1 ص 113 به بعد نيزمراجعه كنيد.

12- فروع كافى ج 2 ص 19 و 20 و من لا يحضره الفقيه ج 3 ص 397.

13- خرائج راوندى ص 187.

14- لفظ‏«قل‏»در اينجا از قيلوله بمعناى استراحت در چاشت گرفته شده،و برخى‏كه شايد معناى آن را نفهميده‏اند«لام‏»را تبديل به‏«ميم‏»كرده و«فقم‏»ضبط كرده‏اند،و خصوصيت وقت چاشت ظاهرا بدانجهت بوده كه در شهر مكه غالباهوا گرم و عموما ساعت چاشت را تا نزديك غروب در خانه‏ها به استراحت‏مى‏گذرانده‏اند و آنگاه براى حوائج‏خود از خانه خارج مى‏شده‏اند.

15- بحار الانوار،ج 16 ص 10 و 12 و 19.

16- بحار الانوار-ج 16 ص 10 و 12 و 219

17- سيره حلبيه ج 1 ص 165.

18- سيره حلبيه ج 1 ص 165 و سيره ابن هشام ج 1 ص 190 و سيره المصطفى ص 60و سيره النبى ج 1 ص 206.

19- بحار الانوار ج 16 ص 19.

20- منتقى النقول ص 139 گ.

21- اعلام الورى ص 147.يعنى مهر خديجه دوازده وقيه و نيم بود چنانچه مهريه زنان‏ديگر آنحضرت نيز همين مقدار بود.

22-بحار الانوار ج 103 ص 347 به بعد.

23- معانى الاخبار ص 214.فروع كافى ج 2 ص 20.

24- من لا يحضره الفقيه ج 3 ص 398.