8. انصار و
هجرت
بعد از آنكه اسلام در ميان مردم يثرب(195)
رواج يافت و انصار در عقبه با رسول خدا (صلىاللهعليهوآله) بيعت كردند، آنان
مسئله هجرت پيامبر (صلىاللهعليهوآله) را به مدينه نيز مطرح ساختند. از اين رو،
پيامبر اسلام (صلىاللهعليهوآله) به مسلمانان اجازه هجرت داد و فرمود:
رهسپار يثرب شويد. پس از آن، مسلمانان به تدريج ظرف دو
ماه و نيم از مكه به مدينه هجرت كردند. در مكه جز پيامبر (صلىاللهعليهوآله)، على
(عليه السلام) و چند تن ديگر از مسلمانان باقى نماندند(196).
هجرت مسلمانان به مدينه، مشركان را به وحشت
انداخت و موجب شد كه سران قريش در دارالندوه گرد آمده
درباره رسول خدا (صلىاللهعليهوآله) كه هنوز در مكه بود، تصميم جدى بگيرند و از
رفتن پيامبر (صلىاللهعليهوآله) كه رهبرى مسلمانان را عهدهدار بود جلوگيرى كنند.
برخى پيشنهاد كردند حضرت محمد (صلىاللهعليهوآله) تبعيد يا زندانى شود؛ اما اين
دو پيشنهاد بنا به دلايلى رد شد. سرانجام تصميم گرفتند كه پيامبر
(صلىاللهعليهوآله) را به قتل برسانند، ولى كشتن حضرت كار آسانى نبود؛ زيرا
بنىهاشم آرام ننشسته، به خونخواهىاش اقدام مىكردند و اين امر باعث نزاع داخلى
مىشد. از اين رو ابوجهل پيشنهاد كرد كه از هر قبيله جوانى آماده شود، تا شبانه
دسته جمعى بر سر محمد بريزند و او را در بستر خواب بكشند، تا بنىهاشم نتوانند در
برابر همه قبايل بايستند و در آن صورت به ديه راضى خواهند شد(197).
قريش براى اجراى نقشه خود شب اول ربيعالاول را انتخاب كردند. خداوند در سوره انفال
از اين توطئه چنين ياد مىكند:
و اذ يمكر بك الذين كفروا
ليثبتوك أو يقتلوك أو يخرجوك و يمكرون و يمكر الله و الله خير الماكرين(198)؛
به ياد آور هنگامى را كه كافران نقشه مىكشيدند
كه تو را به زندان بيفكنند يا به قتل برسانند و يا از مكه خارج سازند. آنها چاره
مىانديشيدند (و تدبير مىكردند) و خداوند هم تدبير مىكرد. خداوند بهترين مدبر (و
چاره جويان) است.
به اين ترتيب، تصميم قريش درباره قتل رسول خدا
(صلىاللهعليهوآله) به هجرت آن حضرت سرعت بخشيد. خداوند از طريق وحى، پيامبر
(صلىاللهعليهوآله) را از توطئه قريش در دارالندوه آگاه ساخت(199).
آنگاه رسول خدا (صلىاللهعليهوآله) به على
(عليه السلام) مأموريت خود را اطلاع داد و فرمود: امشب در بستر
من بخواب. امام على (عليه السلام) بىدرنگ اين مأموريت را پذيرفت. پيامبر
(صلىاللهعليهوآله) آن شب از مكه خارج شد و به سوى مدينه رفت. سرانجام آن حضرت در
دوازدهم ربيعالاول، روز دوشنبه وارد مدينه شد و در قبا اقامت گزيد(200).
اين در حالى بود كه انصار چند روزى بود انتظار ورود پيامبر (صلىاللهعليهوآله) را
مىكشيدند و براى استقبال آن حضرت به آنجا مىآمدند. زمانى كه خبر ورود رسول خدا
(صلىاللهعليهوآله) به قبا رسيد، عده زيادى از انصار مسلح كه خود را فرمانبردار
رسول خدا (صلىاللهعليهوآله) معرفى كردند، به استقبال آن حضرت شتافتند. پيامبر
(صلىاللهعليهوآله) در خانه كلثوم بن هدم، وارد گرديد. مردم را در خانه
سعدبن خيثمه مىپذيرفت(201).
حضرت چند روز در آنجا به انتظار ورود على (عليه السلام) توقف كرد.
حضرت على (عليه السلام) پس از انجام مأموريت،
همراه فاطمه زهرا (عليها السلام)، مادرش فاطمه بنت اسد، فاطمه بنت زبير بن
عبدالمطلب و چند تن ديگر از مسلمانان از مكه هجرت كرد. آنان در قبا به رسول خدا
(صلىاللهعليهوآله) ملحق شدند. پاهاى حضرت على (عليه السلام) به دليل سفر، ورم
كرده بود و به شدت درد مىكرد. پيامبر (صلىاللهعليهوآله) با ديدن اين صحنه
ناراحت شد، گريست و آن بزرگوار را در آغوش گرفت. آنگاه قدرى از آب دهانش را به
پاهاى على (عليه السلام) ماليد و حضرت بهبود يافت(202).
پيامبر (صلىاللهعليهوآله) در آن جا مسجد قبا
را تأسيس كرد كه آن اولين مسجدى بود كه در تاريخ اسلام ساخته شد(203).
بعد از آن مهمترين اقدام رسول خدا (صلىاللهعليهوآله) شكستن بتهاى قبا و تخريب
بتخانههاى كوچك آنجا بود. حضرت بعد از اين اقدامات، روانه مدينه (شهر يثرب) شد و
از ميان قبايل به ترتيب گذشت. مردم و جوانان انصار با شور و علاقه فراوان از او
استقبال مىكردند، به طورى كه سران و بزرگان قبايل زمام ناقه حضرت را گرفته،
درخواست مىكردند تا در محله آنان فرود آيد. اين در حالى بود كه محيط مدينه را
سرودهاى شاد استقبال كنندگان مملو ساخته بود(204).
پيامبر (صلىاللهعليهوآله) و همراهانش مورد استقبال بسيار گرم انصار و مردم مدينه
واقع شدند. رسول خدا (صلىاللهعليهوآله) در برابر درخواست متعدد قبايل مختلف از
انصار كه خواهان ميزبانى حضرت بودند، مىفرمود: راه شتر را باز
كنيد. او مأموريت دارد، هركجا بخوابد، من همانجا فرود خواهم آمد(205).
با وجود اينكه طوايف مختلف انصار كوشيدند، تا
افتخار ميزبانى رسول خدا (صلىاللهعليهوآله) را داشته باشند، سرانجام شتر در يكى
از محلههاى بنى نجار در ميان طايفه بنو مالك بن نجار در زمينى كه متعلق به دو يتيم
به نامهاى سَهل و سُهيل پسران عمرو انصارى بود زانو
زد. در اين موقع ابوايوب انصارى پيش از ديگران اسباب و اَثاثيه پيامبر
(صلىاللهعليهوآله) را به منزل برد. انصار در اطراف رسول خدا
(صلىاللهعليهوآله) گرد آمدند. هركدام خواستار ميزبانى آن حضرت بودند. پيامبر
(صلىاللهعليهوآله) در پاسخ آنان فرمود: هركس بايد همراه
اثاثيه خود باشد(206).
بدين ترتيب رسول خدا (صلىاللهعليهوآله) در خانه ابوايوب انصارى براى مدتى اقامت
گزيد و اسعدبن زراره ناقه پيامبر (صلىاللهعليهوآله) را به منزل خود برد(207).
ميزبانى ابوايوب انصارى از پيامبر (صلىاللهعليهوآله) افتخارى بزرگ براى وى محسوب
مىشد، به حدى كه موجب محبوبيت او در ميان مسلمانان شد. انصار از پيامبر
(صلىاللهعليهوآله) و همراهانش استقبال شايان توجهى كرده آنها را با آغوش باز
پذيرفتند و مهاجران را نيز در خانههاى خود جاى دادند. گفته شده است كه انصار در
بردن مسلمانان مهاجر به خانههاى خود با هم به رقابت مىپرداختند، تا اينكه با
قرعه در ميان خانههاى آنان پخش شدند(208).
انصار در حالى كه وضع اقتصادىشان خوب نبود،
معشيت زندگى آنها را نيز تأمين مىكردند. اين اقدام انصار از سوى خداوند به عنوان
ايثار شناخته شده است؛ آنجا كه مىفرمايد:
و الذين تبوءوا الدار و
الايمان من قبلهم يحبون من هاجر اليهم و لا يجدون فى صدورهم حاجة مما أوتوا و
يؤثرون على أنفسهم ولو كان بهم خصاصة و من يوق شح نفسه فأولئك هم المفلحون(209)؛
كسانى كه پيش از آمدن مسلمانان مهاجر در ديار
خود بودهاند و ايمان آوردهاند، آنها را كه به سوىشان مهاجرت كردند دوست
مىدارند و آنچه مهاجران را داده شود، در دل احساس حسد نمىكنند و ديگران را بر
خويش ترجيح مىدهند، هرچند خود نيازمند باشند و آنان كه از بخل خويش در امان مانده
باشند، رستگارانند.
اين آيه زمانى بر پيامبر نازل شد كه آن حضرت
غنايم بنى نضير را در اختيار داشت. حضرت به انصار پيشنهاد كرد كه يا غنايم به
مهاجران داده شود و آنها از خانههاى انصار در آيند يا غنايم ميان همه مسلمانان
تقسيم شود و مهاجران در خانههاى آنها باقى بمانند؛ اما انصار با چهرههايى گشاده
گفتند: غنايم به مهاجران داده شود و آنان در خانههاى ما بمانند و از اموال ما
استفاده كنند(210).
اين ايثار و فداكارى انصار سبب شد كه خداوند از آنها تمجيد كند. علاوه بر اين،
شواهد فراوان ديگرى از ايثار و فداكارىهاى انصار يافت مىشود كه نشان از نصرت و
يارى رساندن آنان به دين اسلام است.
به نوشته بلاذرى، انصار هر مقدار كه زمين اضافى
داشتند به رسولخدا (صلىاللهعليهوآله) هديه كردند و حتى گفتند كه اگر بخواهد
مىتواند منازل آنان را نيز بگيرد. پيامبر (صلىاللهعليهوآله) اين زمينها و نيز
زمينهايى را كه صاحب نداشت به مهاجران واگذار كرد(211).
برخى از مهاجران در مزرعههاى انصار كار
مىكردند و از آن سهم مىبردند. جابربن عبدالله انصارى مىگويد:
وقتى يك نفر از انصار محصول خود را برداشت مىكرد، آن را دو
قسمت مىكرد و سهم مرغوب را به برادر مهاجر مىداد(212).
انصار به حق از رسول خدا (صلىاللهعليهوآله)
و مسلمانان مهاجر پذيرايى و مهماننوازى كردند.
زيدبن ثابت مىگويد:
هر شب، سه يا چهار نفر بر در خانه ابو ايوب
انصارى كه رسول خدا (صلىاللهعليهوآله) در آن اقامت داشت، حاضر مىشدند، در حالى
كه براى آن حضرت غذا آورده بودند(213).
پيامبر (صلىاللهعليهوآله) پس از هجرت و
استقرار در مدينه(214)
به اقداماتى دست زد كه به اين شرح است:
الف) تأسيس
مسجد
از نخستين اقدامهاى رسول خدا
(صلىاللهعليهوآله) در مدينه تأسيس مسجد بود كه به نقل مورخان، پيامبر
(صلىاللهعليهوآله) خود از نزديك، در ساختن آن مشاركت داشت(215).
اين مسجد به نام مسجدالنبى شهرت يافت. با افزايش تعداد
مهاجران جايى براى آنها پيدا نشد. آنان به دستور پيامبر (صلىاللهعليهوآله) پشت
مسجد در سمت شمال سايبانى ساختند كه عدهاى از فقراى مهاجران در آن ساكن شدند كه به
اصحاب صفه شهرت يافتند(216).
در كنار مسجد نيز حضرت دو خانه بسيار ساده براى همسران خود ساخت(217).
وقتى كه فاطمه زهرا (عليها السلام) با حضرت على (عليه السلام) ازدواج كرد، در كنار
حجره رسول خدا (صلىاللهعليهوآله)، خانهاى براى فاطمه (عليها السلام) و على
(عليه السلام) بنا گرديد. ديگر صحابه نيز در اطراف آن خانههايى بنا كردند(218).
رسول خدا (صلىاللهعليهوآله) در مدينه نوزده يا هفده ماه به سوى بيتالمقدس نماز
خواند و بعد از آن قبله به سمت كعبه تغيير كرد(219).
ب. ايجاد
هماهنگى بين گروهها
يكى ديگر از اقدامهاى رسول خدا
(صلىاللهعليهوآله) كه بلافاصله بعد از هجرت و اتمام بناى مسجد انجام داد، نوشتن
پيماننامهاى بود كه رسول خدا (صلىاللهعليهوآله) به جهت سامان دادن اوضاع داخلى
و همآهنگ ساختن گروههاى مختلف در مدينه، به اين كار اقدام كرد. اين عهدنامه براى
مسلمانان انصار و قريش، پيمان اتحاد و يارى در كارهاى نيك و دفع شر به شمار مىآمد
و درباره يهوديان پيمان صلح و عدم تعرض به مسلمانان محسوب مىشد. در آن عهدنامه نام
همه مسلمانان و يهوديان آمده بود و همه ملزم به رعايت محتواى آن بودند. اين قرارداد
شامل چهار بند و 37 ماده بود كه همه امضا كردند(220).
ج) ايجاد عقد
برادرى بين مهاجر و انصار
يكى از كارهاى مهم پيامبر (صلىاللهعليهوآله)
كه اقدام اجتماعى و اقتصادى محسوب مىشد، ايجاد عقد برادرى ميان مسلمانان مهاجر و
انصار بود. اگرچه درباره زمان دقيق آن اختلاف نظر وجود دارد اما بيشتر سيره نويسان
آن را پس از بناى مسجد ذكر كردهاند. بعضى مىگويند: پنج ماه پس از هجرت اتفاق
افتاد و برخى ديگر هشت ماه بعد از هجرت دانستهاند(221).
به هر حال، عقد اخوت در چنين شرايطى (سال اول هجرت) اهميت قابل توجهى داشت. از اين
رو، پيامبر اسلام (صلىاللهعليهوآله) براى حفظ وحدت مسلمانان، حمايت از مهاجران و
مأنوس كردن آنها با انصار و زدودن رنج غربت از كسانى كه پيوندهاى خويش را با
ذوىالارحام مشرك خود قطع كرده، از خانه و وطن خود رانده شده و در مدينه بدون
پشتوانه اقتصادى بودند، به اين كار اقدام كرد(222).
پيامبر (صلىاللهعليهوآله) در مجلسى ميان نود تن از مسلمانان مهاجر و انصار عقد
اخوت برقرار كرد و خود آن حضرت دست على بن ابى طالب (عليه السلام) را گرفت و فرمود:
اين برادر من است(223).
آنگونه كه در منابع آمده عقد اخوت دوبار بين
مسلمانان منعقد شد: يك بار در مكه و بار ديگر در مدينه بعد از هجرت رسول خدا
(صلىاللهعليهوآله).
9. نقش انصار
در گسترش اسلام
قبل از پرداختن به نقش انصار در پيشرفت اسلام،
مناسب است نگاهى گذرا به وضعيت اسلام و مسلمانان در مكه داشته باشيم. بعد از آشكار
شدن دعوت رسول خدا (صلىاللهعليهوآله) گروهى از مردم به او ايمان آورده اسلام را
پذيرفتند؛ ولى بيشتر مردم آن حضرت را تكذيب نمودند و با شدت تمام به تبليغ بر ضد
رسول خدا (صلىاللهعليهوآله) پرداختند(224).
حتى ابولهب، عموى پيامبر (صلىاللهعليهوآله) با همسرش نيز در صف مخالفان و دشمنان
آن حضرت قرار داشت. زمانى كه رسول خدا (صلىاللهعليهوآله) مردم را به دين اسلام
دعوت مىكرد، او در پى آن حضرت مىرفت و به پيامبر (صلىاللهعليهوآله) سنگ
مىانداخت و به مردم مىگفت: از او اطاعت و پيروى نكنيد. او صائبى و كذاب است(225).
آزار و اذيت ابولهب به قدرى زياد بود كه خداوند در قرآن از دشمنى او ياد كرده است(226).
مشركان مكه نه تنها اسلام را نمىپذيرفتند،
بلكه مسلمانان و كسانى را كه به رسول خدا (صلىاللهعليهوآله) ايمان آورده بودند
به شيوههاى مختلف آزار مىدادند(227)؛
به گونهاى كه آنان را در گرما، روى زمين داغ مىنهادند. از شدت گرما، افرادى كه
ضعيف بودند از دين خود بر مىگشتند و عدهاى هم در اثر پايدارى در راه اسلام شهيد
مىشدند(228).
حتى آنان پس از درگذشت ابوطالب كه دست مشركان عليه رسول خدا (صلىاللهعليهوآله)
باز شده بود(229)،
با ريختن خاكروبه و شكمبه شتر و گوسفند پيامبراكرم (صلىاللهعليهوآله) را آزار
مىدادند. اين وضع ادامه داشت تا روزى كه حمزه، عموى شجاع پيامبر
(صلىاللهعليهوآله) اسلام آوردن خود را كه از سال دوم بعثت آغاز شده بود آشكار
كرد. وى در حضور بزرگان و سران مكه، ابوجهل را به دليل آزار و اذيت تحقير كرد(230).
بعد از آن كسى جرئت جسارت به رسول خدا (صلىاللهعليهوآله) را نداشت، ولى مسلمانان
در فشار عجيبى به سر مىبردند؛ به حدى كه ابن هشام مىگويد:
شدت آزار و شكنجه به اندازهاى بود كه رسول خدا
(صلىاللهعليهوآله) فرمان اولين هجرت از مكه را صادر كرد و عدهاى از مسلمانان به
سوى حبشه هجرت كردند(231).
پيامبراكرم (صلىاللهعليهوآله) براى ابلاغ و
گسترش اسلام در مكه تلاشهاى فراوان كرد، ولى كسى پيدا نمىشد كه او را تصديق كرده
و يارىاش دهد. او تمام قبايل را دعوت كرد؛ حتى به اين منظور به طائف رفت؛ اما آنان
تحت تأثير قريش قرار گرفته بودند و با برخورد غير منطقى، رسول خدا
(صلىاللهعليهوآله) را مأيوس كردند(232).
در چنين شرايطى انصار به اسلام روى آوردند و افتخار حمايت از اسلام و گسترش آن نصيب
آنان گشت. فاطمه زهرا (عليها السلام) درباره نقش انصار مىفرمايد:
آنان بازوان دين و شريعت و پرورش دهندگان اسلام
هستند. آنان بودند كه در راه اسلام با ملتهاى مشرك مبارزه و سختىها و رنجهاى
زيادى را در راه گسترش اسلام تحمل كردند(233).
جابر بن عبدالله انصارى در اينباره مىگويد:
پيامبر اسلام بعد از بعثت، ده سال در ميان
قريش، اسلام را تبليغ كرد و در مراسم مخصوصى به بازارهاى عرب مىرفت و مىگفت: آيا
كسى هست كه به من مأوا و پناه داده و ياريم كند تا رسالت پروردگارم را برسانم؟ ولى
كسى يافت نمىشد كه او را تصديق كند و به او جواب مثبت دهد، تا اينكه ما اسلام
آورديم و او را تصديق نموديم. بعد از آن اسلام به تمام خانههاى انصار نفوذ كرد(234).
بدين ترتيب اسلام در مدينه ميان انصار به سرعت
گسترش يافت. بنا به گفته مورخان، خانهاى نبود كه در آن سخن از اسلام نباشد(235).
انصار با اشتياق و شتاب، اسلام را با جان و دل پذيرفتند و زمينه رشد و پرورش آن را
فراهم كردند. با توجه به دلايلى كه برخى آن را در گسترش سريع اسلام مهم دانستهاند(236)،
مىتوان گفت: اخلاص و تلاشهاى فراوان انصار و فداكارى و جانفشانىهاى آنان در راه
گسترش اسلام نقش به سزايى داشته است. اميرمؤمنان (عليه السلام) درباره نقش انصار
مىفرمايد:
وقتى انصار به پيامبر (صلىاللهعليهوآله)
پناه دادند، تمام عرب با آنها دشمن شدند. يهوديان عليه آنان با ديگران پيمان بستند
و همه قبايل يكى پس از ديگرى با آنان جنگيدند؛ ولى انصار خود را وقف يارى دين خدا و
اسلام كرده، تمام عهدها و پيمانهاى خود را با يهوديان و ساير قبايل به نفع اسلام
لغو نمودند و با اهل نجد، تهامه، مكه، يمامه و اهل دشت بيان، دشمن شدند، تا اينكه
پرچم اسلام را پا برجا نگه داشتند و همه قبايل به پيامبر (صلىاللهعليهوآله)
نزديك شدند و اسلام آوردند(237).
الف) انصار
در صحنه نظامى
آنچه از گزارشهاى تاريخى به دست مىآيد، انصار
هم در صحنه فرهنگى مشغول تبليغ اسلام و گسترش آن بودند و هم در صحنه نظامى، حضورى
فعال و چشمگير داشتند. به گونهاى كه همواره در كنار رسول خدا
(صلىاللهعليهوآله) بودند و در تمام جنگهاى دوران آن حضرت شركت فعال داشتند و با
جان فشانىها و فداكارىهاى خود اسلام را قوت بخشيدند كه در اين باره سخن خواهيم
گفت.
انصار هرگاه مىديدند كه افرادى عليه اسلام و
مسلمانان اقدام مىكنند و مانع اسلام آوردن مردم مىشوند، سريع وارد صحنه مىشدند و
توطئه آنها را خنثى مىكردند. عصماء بنت مران زنى بود
از بنى خطمه كه بر ضد اسلام و رسول خدا (صلىاللهعليهوآله) شعر مىگفت و انصار را
به دليل پيروى از پيامبر (صلىاللهعليهوآله) مذمت مىكرد. عمير بن عوف، كه او نيز
از همان تيره بود و ايمانى محكم داشت، شب هنگام رفت و آن زن را كشت. وى به مردم بنى
خطمه گفت: اگر همه آنها عليه پيامبر (صلىاللهعليهوآله) شعر بگويند و مسلمانان
را هجو كنند، همه آنان را مىكشد. در اين زمان، عدهاى كه در ميان بنى خطمه مسلمان
بودند، اما از ترس نمىتوانستند اسلام خود را اظهار كنند، مسلمانى خود را آشكار
كردند و اسلام در آن جا قوت گرفت(238).
پس از آن رسول خدا (صلىاللهعليهوآله) فرمود: هركس مىخواهد
به كسى نگاه كند كه خدا و رسولش را يارى نموده به عمير بن عوف بنگرد(239).
پيرمردى از تيره بنى عمرو
بن عوف به رسول خدا (صلىاللهعليهوآله) حسد مىورزيد و انصار را نيز مذمت
مىكرد. سالم بن عمير از تيره بن نجار، نذر كرد كه او را بكشد. وى در كنار خانه
مردى يهودى كمين كرد و شب هنگام او را كشت(240).
چند نفر يهودى كه از دشمنان خطرناك اسلام بودند و عليه رسول خدا
(صلىاللهعليهوآله) شعر مىگفتند، نيز به دست انصار كشته شدند(241).
انصار چنان به اسلام علاقهمند بودند كه در راه گسترش آن با هم به رقابت
مىپرداختند و افراد هر قبيله مىكوشيدند در انتشار و اشاعه آن از هم پيشى گيرند(242).
وقتى محمد بن مسلمه با چند نفر از افراد قبيلهاش (قبيله اوس) كعب بن اشرف يهودى را
كشتند(243).
خزرجيان نيز يكى از دشمنان اسلام به نام ابورافع را
كشتند كه او نيز از يهوديان بود(244).
گاهى انصار، در راه اشاعه اسلام چنان از خود
اخلاص و رغبت نشان مىدادند و به دستورات اسلام عمل مىكردند كه حتى حاضر بودند به
دستور پيامبر (صلىاللهعليهوآله) نزديكان شان را بكشند. وقتى محيصة بن مسعود
انصارى ابن سُنينه يهودى، شريك تجارى اش را كشت برادرش كه هنوز اسلام نياورده بود
پرسيد: چرا او را كشتى؟ مُحيصه در پاسخ گفت: كسى به من دستور
داد او را بكشم، كه اگر دستور كشتن تو را مىداد كه برادر من هستى، تو را هم
مىكشتم. برادرش وقتى اين اخلاص و عشق و علاقه او را ديد اسلام آورد(245).
اين كارهاى انصار باعث رغبت غير مسلمانان به اسلام و استوارى پايههاى آن مىشد، به
طورى كه هر روز بر تعداد مسلمانان افزوده مىشد.
ب) انصار در
صحنه فرهنگى
انصار هم چنان كه در صحنههاى نظامى و جنگهاى
رسول خدا (صلىاللهعليهوآله) حضور مستمر و چشمگيرى داشتند، در صحنه فرهنگى نيز
چنين بودند و از اين طريق به نشر و گسترش اسلام و آيين توحيد مىپرداختند. هركس از
انصار كه مسلمان مىشد به عنوان مبلغ، اسلام را در ميان خانواده و خويشاوندانش
تبليغ مىكرد. آنها قرآن را حفظ مىكردند و به مردم نيز مىآموختند. انصار مبلغان
رسول خدا (صلىاللهعليهوآله) بودند، به طورى كه حضرت تازه مسلمانان را نيز جهت
تعليم به آنان مىسپرد. گاهى پيامبر (صلىاللهعليهوآله) انصار را به ميان قبايل
مىفرستاد، تا آنها را به دين اسلام فرا خواند و اسلام را ميان آنان تبليغ كند.
انصار پيوسته در كنار رسول خدا (صلىاللهعليهوآله) مشغول تبليغ و گسترش اسلام
بودند و در راه نشر و تبليغ آن رنجهاى بسيارى متحمل شدند. وقتى كه ابوبرا، عامر بن
مالك، رئيس بنى عامر بن صعصعة به مدينه آمد و خدمت رسول خدا (صلىاللهعليهوآله)
رسيد، عرض كرد زمينه پذيرش اسلام در ميان قبيله او وجود دارد، اگر عدهاى بيايند و
اسلام را تبليغ كنند، تعداد زيادى از آنها مسلمان مىشوند. پيامبر
(صلىاللهعليهوآله) هفتاد نفر مبلغ(246)
از جوانان قارى انصار را براى تبليغ اسلام فرستاد، ولى دشمنان اسلام، آنان را در
جايى به نام بئر معونه محاصره كردند و همه را به شهادت رساندند(247).
10. نقش
انصار در جنگهاى پيامبر (صلىاللهعليهوآله)
انصار، مردمى شجاع و جنگ جو بودند كه از سر
اخلاص به رسول خدا (صلىاللهعليهوآله) ايمان آوردند. آنان همواره حضرت را در
مقابل دشمنانش حمايت مىكردند و در جنگها حضور چشمگيرى داشتند. عدهاى از آنان
نيز در مدينه مىماندند و از شهر محافظت مىكردند. بعضى از انصار چنان شجاع بودند
كه مورد تمجيد رسول خدا (صلىاللهعليهوآله) قرار مىگرفتند. ابوطلحه انصارى يكى
از آنها بود كه حضرت درباره او فرمود: صداى نعره ابوطلحه در
ميدان جنگ از هزار مرد جنگى بهتر است(248).
ابودجانه انصارى نيز يكى از قهرمانان و شجاعان
انصار بود كه در جنگ بدر و احد حضور داشت. او در جنگ احد شمشيرى را داوطلبانه از
رسول خدا (صلىاللهعليهوآله) گرفت و حق آن را ادا كرد. حضرت على (عليه السلام)
درباره دلاورى و شجاعت او در جنگ احد مىگويد:
در جنگ احد هنگامى كه مسلمانان فرار مىكردند و
پيامبر (صلىاللهعليهوآله) تنها ماند، من از يك طرف مشركان را مىراندم و
ابودجانه، از طرف ديگر(249).
او دستمالى داشت و در جنگها آن را به سر
مىبست(250).
انصار در جنگها همواره مورد مشورت رسول خدا (صلىاللهعليهوآله) قرار مىگرفتند؛
زيرا آنها حضورى فعال داشتند و بيشترين تلفات را متحمل مىشدند. حضرت، نظر انصار
را درباره مسائل جنگ جويا مىشد، و آنها را در تصميمگيرى سهيم مىكرد. در جنگ بدر
وقتى كه رسول خدا (صلىاللهعليهوآله) نظر اصحاب را خواستار شد، چون انصار تعهد
داشتند كه فقط در داخل مدينه از آن حضرت دفاع كنند، آنگاه سعد بن معاذ برخاست و
گفت: يا رسولالله (صلىاللهعليهوآله) گويا منظورت ما انصار هستيم. پيامبر
(صلىاللهعليهوآله) فرمود: آرى، سعد گفت:
من از جانب انصار پاسخ
مىدهم. ما به تو ايمان آورده و تصديقت كردهايم و شهادت به درستى آيات قرآن
دادهايم، و با تو پيمان بستهايم كه اطاعت و فرمانبرى كنيم. اى رسول خدا
(صلىاللهعليهوآله)! به هر صورت كه تصميم دارى عمل كن. سوگند به آن خدايى كه تو
را به حق مبعوث كرده! اگر به ما دستور بدهى كه از اين دريا بگذريم و در آن فرو
رويم، ما دستور شما را اجرا مىكنيم و كسى از ما مخالفت نمىكند(251).
بدين ترتيب، سعد حمايت مالى و جانى انصار را
يادآور شد و گفت: با هركس مىخواهى رابطه برقرار كن و با هر كه
مىخواهى قطع رابطه نما و هرقدر مىخواهى از اموال ما بردار....
پس از سخنان سعد، رسول خدا
(صلىاللهعليهوآله) اعلام حركت كرد و شب جمعه، هفدهم رمضان به منطقه بدر رسيد. در
اين جنگ تعداد مسلمانان، 313 تن بودند كه 220 نفر آنها را انصار و ساكنان مدينه
تشكيل مىدادند و بقيه از مهاجران بودند(252).
در ميان مسلمانان چند نفر از قدرت بالايى برخوردار بودند. از جمله آنان حمزة بن
عبدالمطلب و على بن ابى طالب (عليه السلام) از مهاجران و ابودجانه از انصار بود. به
هر روى جنگ آغاز شد. سرانجام با كشته شدن هفتاد نفر و همين تعداد اسير، سپاه قريش
روى به شكست نهاده متفرق گرديد و جنگ به سود مسلمانان خاتمه يافت(253).
به اين ترتيب، يكى از تاريخىترين روزهاى صدر اسلام به دست مسلمانان، به ويژه انصار
كه در اين جنگ شركت فعال داشتند رقم خورد و با امداد غيبى به پيروزى شگفتآور سپاه
اسلام منجر شد و ابهت و قدرت قريش درهم شكست. به فرموده رسول خدا
(صلىاللهعليهوآله) بدر نخستين غزوهاى بود كه خداوند
مسلمانان را در آن عزت بخشيد و مشركان را ذليل كرد(254).
در اين جنگ چهارده تن از مسلمانان به شهادت رسيد كه بنا به نقل ابن قتيبه نُه نفر
آنها از انصار بودند(255).
انصار هم در شجاعت و جنگجويى معروف بودند و هم در خير و صلاح و ايثار و از
خودگذشتگى. يكى از اسيران جنگ بدر مىگويد:
من با گروهى از انصار
بودم، شبانگاه و صبحگاه، آنان كه خود نان كمى داشتند و توشه شان بيشتر خرما بود،
نان را با ايثار به ما داده و خودشان خرما مىخوردند. وليد بن مغيرة مخزومى
نيز مىگويد: انصار ما را بر مركبها سوار كرده و خود پياده
مىآمدند(256).
ايستادگى و مقاومت انصار در جنگها، شاهدى گويا
بر شجاعت و دلاورى آنان است. در جنگ احد هنگامى كه سپاه قريش، مركب از سه هزار نفر
نيرو همراه تجهيزات(257)
در دامنه كوه احد استقرار يافت، قبل از درگيرى، گروهى از نوجوانان و مردانِ بالغ
نظير سعد بن عباده، اصرار داشتند كه بيرون از شهر با دشمن رو به رو شوند، تا متهم
به ترس نشده باشند(258).
با وجود اينكه عقيده شخصى رسولخدا (صلىاللهعليهوآله) ماندن در شهر بود؛ اما
وقتى نظر اكثريت، به خصوص جوانان را در خروج از شهر ديد با آنان مخالفت نكرد و
بيرون از شهر با سپاه قريش جنگيد.
جنگ آغاز شد. ابتدا مسلمانان پيروز شدند؛ ولى
در اثر سرپيچى تيراندازان از دستور فرماندهشان و شايعه شهادت رسول خدا
(صلىاللهعليهوآله) مردم فرار كردند. بعضى از فراريان گفتند: اى كاش! عبدالله
اُبى اينجا بود و براى ما از ابوسفيان امان مىگرفت؛ اما در چنين شرايطى ثابت بن
دحداح انصارى گفت: اى گروه انصار! اگر محمد
(صلىاللهعليهوآله) شهيد شده خداوند زنده است و برخيزيد براى دين خود بجنگيد كه
خداوند شما را پيروز مىگرداند(259).
عدهاى از انصار نيز با رسولخدا (صلىاللهعليهوآله) بر مرگ بيعت كردند(260).
از ميان مهاجران تنها على (عليه السلام) در كنار پيامبر (صلىاللهعليهوآله)
ماندند و بقيه، صحنه را ترك كردند. البته انصار نيز در ابتدا فرار كردند و جز
عدهاى اندك كه همراه على (عليه السلام) از پيامبر (صلىاللهعليهوآله) دفاع
مىنمودند(261)،
كسى از آنان باقى نماند. واقدى مىگويد: انصار به سرعت
بازگشتند و با شجاعت جنگيدند كه تأثيرى عمده در حفظ جان رسولخدا
(صلىاللهعليهوآله) و بهبودى اوضاع داشت(262).
ضرار بن خطاب، كه آن روز در شمار مشركان بود، مىگويد: پس از
فرار، عدهاى از انصار برگشتند و ما آنان را به شهادت رسانديم(263).
در اين جنگ از بزرگان و اشراف انصار افرادى از قبيل خارجة بن زيد، سعد بن ربيع،
ذكوان بن عبد قيس، عمرو بن جموح و عباس بن عبادة بن نضله شهيد شدند(264).
از آنجا كه انصار بسيار مقاومت و پايدارى
كردند، نزديك به هفتاد نفر از آنها شهيد شدند(265).
واقعاً جنگ احد، شاهدى گويا بر شجاعت مردان و صبورى زنان انصار است كه صحنههاى
پرشور و زيادى در آن به چشم مىخورد. در اين جنگ، بسيارى از زنان و خانواده انصار،
چند تن از بستگان خود را از دست دادند. آنها مىگفتند: همين كه رسولخدا
(صلىاللهعليهوآله) سالم است، هر مصيبت را براى ما قابل تحمل مىكند.
در جنگ احزاب وقتى كه خبر حركت و آماده شدن
مشركان به مدينه رسيد، رسول خدا (صلىاللهعليهوآله) با مشورت مسلمانان تصميم بر
حفر خندق گرفت. شمار مسلمانان در اين جنگ سه هزار تن بودند(266)
كه طبعاً همه افراد بالغ انصار كه در مدينه ساكن بودند در حفر خندق شركت داشتهاند.
انصار و مسلمانان با تلاش گسترده خود در طول شش روز خندق را آماده و به اين وسيله
دشمن را زمينگير كردند(267).
در اين جنگ نيز انصار دلاورى و شجاعتهاى زيادى از خود نشان دادند. پيامبر
(صلىاللهعليهوآله) براى ايجاد اختلاف و شكاف در صفوف دشمن به
غطفانىها پيشنهاد داد كه يك سوم خرماى مدينه را در
صورت ترك صحنه جنگ به آنها دهد، زمانى كه حضرت، نظر انصار را در اين خصوص خواست،
سعد بن معاذ گفت:
يا رسولالله! اگر دستور خداست حرفى نداريم و
اگر خودت مصلحت دانستهاى باز اعتراض نداريم؛ ولى اگر از ما نظر مىخواهى، يك خرما
هم به آنها نمىدهيم و شمشير ميان ما و آنهاست(268).
رسولخدا (صلىاللهعليهوآله) به شجاعت و
پايدارى انصار واقف بود و در زمانهاى بحرانى و حساس از وجودشان استفاده مىكرد. در
فتح مكه وقتى كه مسلمانان به كنار كعبه رسيدند. عدهاى از مشركان مقاومت كرده مانع
پيشروى سپاه اسلام شدند. رسولخدا (صلىاللهعليهوآله) به دنبال انصار فرستاد و
فرمود: انصار كجا هستند و چرا نزد من نمىآيند؟ وقتى كه
آنان آمدند، فرمود: برويد با شمشيرهاى برانتان اينها را دور
كنيد تا مرا به صفا برسانيد. انصار هم به دستور رسولخدا
(صلىاللهعليهوآله) مقاومت آنان را درهم شكستند(269).
در جنگ حنين وقتى
كه مسلمانان در ابتدا شكست خورده پا به فرار گذاشتند، رسول خدا
(صلىاللهعليهوآله) با چند نفر از بنى هاشم ماندند و پيامبر (صلىاللهعليهوآله)
به عمويش عباس فرمود: صدا بزن و بگو: يا معشر الانصار!.
عباس هم با صداى بلند آنها را فراخواند. آنان برگشتند(270).
انس مىگويد: انصار گفتند: لبيك، لبيك! و طورى نيزههاى خود را به طرف جلو گرفته
بودند و با سرعت بر مىگشتند كه ترسيدم كه نيزهها به رسول خدا
(صلىاللهعليهوآله) آسيب برساند. سپس حضرت صدا زد و فرمود: كجاست انصار خدا و
رسولش؟ اى بنى خزرج، اى اصحاب سوره بقره(271)!
به طرف راست و چپ متوجه شد و آنها را خواند؛ همه برگشتند. انصار گفتند: يا رسول
الله! ما همراه تو هستيم(272).
پس از آن تمام سپاه اسلام روحيه گرفتند و نتيجه جنگ تغيير كرد. عده زيادى از اهل
مكه وقتى يارى و نصرت الهى را ديدند ايمان آوردند.
وقتى تاريخ را بررسى مىكنيم، مىبينيم بيشترين
بار جنگهاى پيامبر (صلىاللهعليهوآله) بر دوش انصار بوده است، به طورى كه در جنگ
بدر نه يا هشت نفر از چهارده شهيد مربوط به انصار بودند(273).
و در جنگ احد نيز از هفتاد نفر شهيد، تنها چهار
نفر از مهاجران بودند(274).
و همه شهداى جنگ خندق (شش نفر)از انصار بودند(275).
در هركدام از جنگهاى بئرابوعبيد و بئرمعونه از انصار هفتاد نفر شهيد شدند، به خصوص
در بئرمعونه كه هفتاد نفر از جوانان قارى قرآن انصار كه پيامبر
(صلىاللهعليهوآله) آنان را جهت تبليغ فرستاده بود شهيد شدند(276).
در بيشتر جنگها، انصار فرماندهى بخشى از سپاه
را برعهده داشتند.گاهى رسول خدا (صلىاللهعليهوآله) در سرايا، افرادى چون: قيس بن
سعد، محمدبن مسلمه، عبادبن بشر و عبدالله بن رواحه را انتخاب مىكرد كه همه از
انصار بودند.جنگهايى نيز بود كه تمام نيرو و افراد آن از انصار بودند، مثل سريه
فلس كه فرماندهى آن را حضرت على (عليه السلام) برعهده داشت و نيروى 150نفرى آن، همه
از انصار بودند(277).
بار اقتصادى جنگها را نيز بيشتر انصار عهدهدار بودند، زيرا آنان مال، ثروت، زمين
و باغ زيادى داشتند. سعدبن عباده كه در توانمندى و سخاوت معروف بود، رسول خدا
(صلىاللهعليهوآله) را در جنگها از نظر مالى بسيار يارى مىكرد. وى به دليل
مارگزيدگى نتوانست در جنگ بدر شركت كند؛ ولى در كار تحريك وتشويق انصار به جنگ نقش
به سزايى داشت. علاوه بر اين، او بيست شتر براى سوار شدن مجاهدان فرستاده بود(278).
در غزوه بنى نضير وقتى كه مسلمانان قلعه آنان
را محاصره كرده بودند، سعد بن عباده براى مسلمانان خرما مىآورد(279).
در غزوه غابه، چون خودش در مدينه بود، با مردان قبيلهاش آن جا را حراست مىكرد.
پسرش قيس را سوار بر اسب با ده شتر و چند بار خرما به جانب لشكر اسلام فرستاد، رسول
اكرم (صلىاللهعليهوآله) به قيس فرمود: اى قيس! اين پدر توست
كه تو را سواره براى جنگ مىفرستد، مجاهدان را از نظر غذايى تقويت وشهر مدينه را
نيز از شر دشمنان حفظ مىكند. بار خدايا! به سعد و خاندانش درودفرست(280).
در يكى از سرايا كه قيس بن سعد انصارى فرمانده سپاه
بود، براى تغذيه سپاهيانش نه شتر نحر كرد. وقتى كه رسول خدا (صلىاللهعليهوآله)
اين خبر را شنيد، فرمود: سخاوت و جوان مردى از عادت اين
خانواده است(281).
انصار طبق پيمان و تعهدى كه با پيامبر (صلىاللهعليهوآله) داشتند از آن حضرت در
مقابل دشمنانش تا پاى جان دفاع كردند، آنان در تمام جنگهايى كه پيامبر
(صلىاللهعليهوآله) با مشركان داشت، حضور فعال و چشمگيرى داشتند و از نظر مالى
نيز حضرت را يارى مىكردند.