تعامل انصار با اهل بيت (عليهم السلام)

سعيد طالقانى

- ۴ -


8. انصار و هجرت‏

بعد از آن‏كه اسلام در ميان مردم يثرب‏(195) رواج يافت و انصار در عقبه با رسول خدا (صلى‏الله‏عليه‏وآله) بيعت كردند، آنان مسئله هجرت پيامبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) را به مدينه نيز مطرح ساختند. از اين رو، پيامبر اسلام (صلى‏الله‏عليه‏وآله) به مسلمانان اجازه هجرت داد و فرمود: رهسپار يثرب شويد. پس از آن، مسلمانان به تدريج ظرف دو ماه و نيم از مكه به مدينه هجرت كردند. در مكه جز پيامبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله)، على (عليه السلام) و چند تن ديگر از مسلمانان باقى نماندند(196).

هجرت مسلمانان به مدينه، مشركان را به وحشت انداخت و موجب شد كه سران قريش در دارالندوه گرد آمده درباره رسول خدا (صلى‏الله‏عليه‏وآله) كه هنوز در مكه بود، تصميم جدى بگيرند و از رفتن پيامبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) كه رهبرى مسلمانان را عهده‏دار بود جلوگيرى كنند. برخى پيشنهاد كردند حضرت محمد (صلى‏الله‏عليه‏وآله) تبعيد يا زندانى شود؛ اما اين دو پيشنهاد بنا به دلايلى رد شد. سرانجام تصميم گرفتند كه پيامبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) را به قتل برسانند، ولى كشتن حضرت كار آسانى نبود؛ زيرا بنى‏هاشم آرام ننشسته، به خون‏خواهى‏اش اقدام مى‏كردند و اين امر باعث نزاع داخلى مى‏شد. از اين رو ابوجهل پيشنهاد كرد كه از هر قبيله جوانى آماده شود، تا شبانه دسته جمعى بر سر محمد بريزند و او را در بستر خواب بكشند، تا بنى‏هاشم نتوانند در برابر همه قبايل بايستند و در آن صورت به ديه راضى خواهند شد(197). قريش براى اجراى نقشه خود شب اول ربيع‏الاول را انتخاب كردند. خداوند در سوره انفال از اين توطئه چنين ياد مى‏كند:

و اذ يمكر بك الذين كفروا ليثبتوك أو يقتلوك أو يخرجوك و يمكرون و يمكر الله و الله خير الماكرين‏(198)؛

به ياد آور هنگامى را كه كافران نقشه مى‏كشيدند كه تو را به زندان بيفكنند يا به قتل برسانند و يا از مكه خارج سازند. آن‏ها چاره مى‏انديشيدند (و تدبير مى‏كردند) و خداوند هم تدبير مى‏كرد. خداوند بهترين مدبر (و چاره جويان) است.

به اين ترتيب، تصميم قريش درباره قتل رسول خدا (صلى‏الله‏عليه‏وآله) به هجرت آن حضرت سرعت بخشيد. خداوند از طريق وحى، پيامبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) را از توطئه قريش در دارالندوه آگاه ساخت‏(199).

آن‏گاه رسول خدا (صلى‏الله‏عليه‏وآله) به على (عليه السلام) مأموريت خود را اطلاع داد و فرمود: امشب در بستر من بخواب. امام على (عليه السلام) بى‏درنگ اين مأموريت را پذيرفت. پيامبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) آن شب از مكه خارج شد و به سوى مدينه رفت. سرانجام آن حضرت در دوازدهم ربيع‏الاول، روز دوشنبه وارد مدينه شد و در قبا اقامت گزيد(200). اين در حالى بود كه انصار چند روزى بود انتظار ورود پيامبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) را مى‏كشيدند و براى استقبال آن حضرت به آن‏جا مى‏آمدند. زمانى كه خبر ورود رسول خدا (صلى‏الله‏عليه‏وآله) به قبا رسيد، عده زيادى از انصار مسلح كه خود را فرمان‏بردار رسول خدا (صلى‏الله‏عليه‏وآله) معرفى كردند، به استقبال آن حضرت شتافتند. پيامبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) در خانه كلثوم بن هدم، وارد گرديد. مردم را در خانه سعدبن خيثمه مى‏پذيرفت‏(201). حضرت چند روز در آن‏جا به انتظار ورود على (عليه السلام) توقف كرد.

حضرت على (عليه السلام) پس از انجام مأموريت، همراه فاطمه زهرا (عليها السلام)، مادرش فاطمه بنت اسد، فاطمه بنت زبير بن عبدالمطلب و چند تن ديگر از مسلمانان از مكه هجرت كرد. آنان در قبا به رسول خدا (صلى‏الله‏عليه‏وآله) ملحق شدند. پاهاى حضرت على (عليه السلام) به دليل سفر، ورم كرده بود و به شدت درد مى‏كرد. پيامبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) با ديدن اين صحنه ناراحت شد، گريست و آن بزرگوار را در آغوش گرفت. آن‏گاه قدرى از آب دهانش را به پاهاى على (عليه السلام) ماليد و حضرت بهبود يافت‏(202).

پيامبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) در آن جا مسجد قبا را تأسيس كرد كه آن اولين مسجدى بود كه در تاريخ اسلام ساخته شد(203). بعد از آن مهم‏ترين اقدام رسول خدا (صلى‏الله‏عليه‏وآله) شكستن بت‏هاى قبا و تخريب بت‏خانه‏هاى كوچك آن‏جا بود. حضرت بعد از اين اقدامات، روانه مدينه (شهر يثرب) شد و از ميان قبايل به ترتيب گذشت. مردم و جوانان انصار با شور و علاقه فراوان از او استقبال مى‏كردند، به طورى كه سران و بزرگان قبايل زمام ناقه حضرت را گرفته، درخواست مى‏كردند تا در محله آنان فرود آيد. اين در حالى بود كه محيط مدينه را سرودهاى شاد استقبال كنندگان مملو ساخته بود(204). پيامبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) و همراهانش مورد استقبال بسيار گرم انصار و مردم مدينه واقع شدند. رسول خدا (صلى‏الله‏عليه‏وآله) در برابر درخواست متعدد قبايل مختلف از انصار كه خواهان ميزبانى حضرت بودند، مى‏فرمود: راه شتر را باز كنيد. او مأموريت دارد، هركجا بخوابد، من همان‏جا فرود خواهم آمد(205).

با وجود اين‏كه طوايف مختلف انصار كوشيدند، تا افتخار ميزبانى رسول خدا (صلى‏الله‏عليه‏وآله) را داشته باشند، سرانجام شتر در يكى از محله‏هاى بنى نجار در ميان طايفه بنو مالك بن نجار در زمينى كه متعلق به دو يتيم به نام‏هاى سَهل و سُهيل پسران عمرو انصارى بود زانو زد. در اين موقع ابوايوب انصارى پيش از ديگران اسباب و اَثاثيه پيامبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) را به منزل برد. انصار در اطراف رسول خدا (صلى‏الله‏عليه‏وآله) گرد آمدند. هركدام خواستار ميزبانى آن حضرت بودند. پيامبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) در پاسخ آنان فرمود: هركس بايد همراه اثاثيه خود باشد(206). بدين ترتيب رسول خدا (صلى‏الله‏عليه‏وآله) در خانه ابوايوب انصارى براى مدتى اقامت گزيد و اسعدبن زراره ناقه پيامبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) را به منزل خود برد(207). ميزبانى ابوايوب انصارى از پيامبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) افتخارى بزرگ براى وى محسوب مى‏شد، به حدى كه موجب محبوبيت او در ميان مسلمانان شد. انصار از پيامبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) و همراهانش استقبال شايان توجهى كرده آن‏ها را با آغوش باز پذيرفتند و مهاجران را نيز در خانه‏هاى خود جاى دادند. گفته شده است كه انصار در بردن مسلمانان مهاجر به خانه‏هاى خود با هم به رقابت مى‏پرداختند، تا اين‏كه با قرعه در ميان خانه‏هاى آنان پخش شدند(208).

انصار در حالى كه وضع اقتصادى‏شان خوب نبود، معشيت زندگى آن‏ها را نيز تأمين مى‏كردند. اين اقدام انصار از سوى خداوند به عنوان ايثار شناخته شده است؛ آن‏جا كه مى‏فرمايد:

و الذين تبوءوا الدار و الايمان من قبلهم يحبون من هاجر اليهم و لا يجدون فى صدورهم حاجة مما أوتوا و يؤثرون على أنفسهم ولو كان بهم خصاصة و من يوق شح نفسه فأولئك هم المفلحون‏(209)؛

كسانى كه پيش از آمدن مسلمانان مهاجر در ديار خود بوده‏اند و ايمان آورده‏اند، آن‏ها را كه به سوى‏شان مهاجرت كردند دوست مى‏دارند و آنچه مهاجران را داده شود، در دل احساس حسد نمى‏كنند و ديگران را بر خويش ترجيح مى‏دهند، هرچند خود نيازمند باشند و آنان كه از بخل خويش در امان مانده باشند، رستگارانند.

اين آيه زمانى بر پيامبر نازل شد كه آن حضرت غنايم بنى نضير را در اختيار داشت. حضرت به انصار پيشنهاد كرد كه يا غنايم به مهاجران داده شود و آن‏ها از خانه‏هاى انصار در آيند يا غنايم ميان همه مسلمانان تقسيم شود و مهاجران در خانه‏هاى آن‏ها باقى بمانند؛ اما انصار با چهره‏هايى گشاده گفتند: غنايم به مهاجران داده شود و آنان در خانه‏هاى ما بمانند و از اموال ما استفاده كنند(210). اين ايثار و فداكارى انصار سبب شد كه خداوند از آن‏ها تمجيد كند. علاوه بر اين، شواهد فراوان ديگرى از ايثار و فداكارى‏هاى انصار يافت مى‏شود كه نشان از نصرت و يارى رساندن آنان به دين اسلام است.

به نوشته بلاذرى، انصار هر مقدار كه زمين اضافى داشتند به رسول‏خدا (صلى‏الله‏عليه‏وآله) هديه كردند و حتى گفتند كه اگر بخواهد مى‏تواند منازل آنان را نيز بگيرد. پيامبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) اين زمين‏ها و نيز زمين‏هايى را كه صاحب نداشت به مهاجران واگذار كرد(211).

برخى از مهاجران در مزرعه‏هاى انصار كار مى‏كردند و از آن سهم مى‏بردند. جابربن عبدالله انصارى مى‏گويد: وقتى يك نفر از انصار محصول خود را برداشت مى‏كرد، آن را دو قسمت مى‏كرد و سهم مرغوب را به برادر مهاجر مى‏داد(212).

انصار به حق از رسول خدا (صلى‏الله‏عليه‏وآله) و مسلمانان مهاجر پذيرايى و مهمان‏نوازى كردند.

زيدبن ثابت مى‏گويد:

هر شب، سه يا چهار نفر بر در خانه ابو ايوب انصارى كه رسول خدا (صلى‏الله‏عليه‏وآله) در آن اقامت داشت، حاضر مى‏شدند، در حالى كه براى آن حضرت غذا آورده بودند(213).

پيامبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) پس از هجرت و استقرار در مدينه‏(214) به اقداماتى دست زد كه به اين شرح است:

الف) تأسيس مسجد

از نخستين اقدام‏هاى رسول خدا (صلى‏الله‏عليه‏وآله) در مدينه تأسيس مسجد بود كه به نقل مورخان، پيامبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) خود از نزديك، در ساختن آن مشاركت داشت‏(215). اين مسجد به نام مسجدالنبى شهرت يافت. با افزايش تعداد مهاجران جايى براى آن‏ها پيدا نشد. آنان به دستور پيامبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) پشت مسجد در سمت شمال سايبانى ساختند كه عده‏اى از فقراى مهاجران در آن ساكن شدند كه به اصحاب صفه شهرت يافتند(216). در كنار مسجد نيز حضرت دو خانه بسيار ساده براى همسران خود ساخت‏(217). وقتى كه فاطمه زهرا (عليها السلام) با حضرت على (عليه السلام) ازدواج كرد، در كنار حجره رسول خدا (صلى‏الله‏عليه‏وآله)، خانه‏اى براى فاطمه (عليها السلام) و على (عليه السلام) بنا گرديد. ديگر صحابه نيز در اطراف آن خانه‏هايى بنا كردند(218). رسول خدا (صلى‏الله‏عليه‏وآله) در مدينه نوزده يا هفده ماه به سوى بيت‏المقدس نماز خواند و بعد از آن قبله به سمت كعبه تغيير كرد(219).

ب. ايجاد هماهنگى بين گروه‏ها

يكى ديگر از اقدام‏هاى رسول خدا (صلى‏الله‏عليه‏وآله) كه بلافاصله بعد از هجرت و اتمام بناى مسجد انجام داد، نوشتن پيمان‏نامه‏اى بود كه رسول خدا (صلى‏الله‏عليه‏وآله) به جهت سامان دادن اوضاع داخلى و هم‏آهنگ ساختن گروه‏هاى مختلف در مدينه، به اين كار اقدام كرد. اين عهدنامه براى مسلمانان انصار و قريش، پيمان اتحاد و يارى در كارهاى نيك و دفع شر به شمار مى‏آمد و درباره يهوديان پيمان صلح و عدم تعرض به مسلمانان محسوب مى‏شد. در آن عهدنامه نام همه مسلمانان و يهوديان آمده بود و همه ملزم به رعايت محتواى آن بودند. اين قرارداد شامل چهار بند و 37 ماده بود كه همه امضا كردند(220).

ج) ايجاد عقد برادرى بين مهاجر و انصار

يكى از كارهاى مهم پيامبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) كه اقدام اجتماعى و اقتصادى محسوب مى‏شد، ايجاد عقد برادرى ميان مسلمانان مهاجر و انصار بود. اگرچه درباره زمان دقيق آن اختلاف نظر وجود دارد اما بيشتر سيره نويسان آن را پس از بناى مسجد ذكر كرده‏اند. بعضى مى‏گويند: پنج ماه پس از هجرت اتفاق افتاد و برخى ديگر هشت ماه بعد از هجرت دانسته‏اند(221). به هر حال، عقد اخوت در چنين شرايطى (سال اول هجرت) اهميت قابل توجهى داشت. از اين رو، پيامبر اسلام (صلى‏الله‏عليه‏وآله) براى حفظ وحدت مسلمانان، حمايت از مهاجران و مأنوس كردن آن‏ها با انصار و زدودن رنج غربت از كسانى كه پيوندهاى خويش را با ذوى‏الارحام مشرك خود قطع كرده، از خانه و وطن خود رانده شده و در مدينه بدون پشتوانه اقتصادى بودند، به اين كار اقدام كرد(222). پيامبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) در مجلسى ميان نود تن از مسلمانان مهاجر و انصار عقد اخوت برقرار كرد و خود آن حضرت دست على بن ابى طالب (عليه السلام) را گرفت و فرمود: اين برادر من است‏(223).

آن‏گونه كه در منابع آمده عقد اخوت دوبار بين مسلمانان منعقد شد: يك بار در مكه و بار ديگر در مدينه بعد از هجرت رسول خدا (صلى‏الله‏عليه‏وآله).

9. نقش انصار در گسترش اسلام‏

قبل از پرداختن به نقش انصار در پيشرفت اسلام، مناسب است نگاهى گذرا به وضعيت اسلام و مسلمانان در مكه داشته باشيم. بعد از آشكار شدن دعوت رسول خدا (صلى‏الله‏عليه‏وآله) گروهى از مردم به او ايمان آورده اسلام را پذيرفتند؛ ولى بيشتر مردم آن حضرت را تكذيب نمودند و با شدت تمام به تبليغ بر ضد رسول خدا (صلى‏الله‏عليه‏وآله) پرداختند(224). حتى ابولهب، عموى پيامبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) با همسرش نيز در صف مخالفان و دشمنان آن حضرت قرار داشت. زمانى كه رسول خدا (صلى‏الله‏عليه‏وآله) مردم را به دين اسلام دعوت مى‏كرد، او در پى آن حضرت مى‏رفت و به پيامبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) سنگ مى‏انداخت و به مردم مى‏گفت: از او اطاعت و پيروى نكنيد. او صائبى و كذاب است‏(225). آزار و اذيت ابولهب به قدرى زياد بود كه خداوند در قرآن از دشمنى او ياد كرده است‏(226).

مشركان مكه نه تنها اسلام را نمى‏پذيرفتند، بلكه مسلمانان و كسانى را كه به رسول خدا (صلى‏الله‏عليه‏وآله) ايمان آورده بودند به شيوه‏هاى مختلف آزار مى‏دادند(227)؛ به گونه‏اى كه آنان را در گرما، روى زمين داغ مى‏نهادند. از شدت گرما، افرادى كه ضعيف بودند از دين خود بر مى‏گشتند و عده‏اى هم در اثر پايدارى در راه اسلام شهيد مى‏شدند(228). حتى آنان پس از درگذشت ابوطالب كه دست مشركان عليه رسول خدا (صلى‏الله‏عليه‏وآله) باز شده بود(229)، با ريختن خاك‏روبه و شكمبه شتر و گوسفند پيامبراكرم (صلى‏الله‏عليه‏وآله) را آزار مى‏دادند. اين وضع ادامه داشت تا روزى كه حمزه، عموى شجاع پيامبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) اسلام آوردن خود را كه از سال دوم بعثت آغاز شده بود آشكار كرد. وى در حضور بزرگان و سران مكه، ابوجهل را به دليل آزار و اذيت تحقير كرد(230). بعد از آن كسى جرئت جسارت به رسول خدا (صلى‏الله‏عليه‏وآله) را نداشت، ولى مسلمانان در فشار عجيبى به سر مى‏بردند؛ به حدى كه ابن هشام مى‏گويد:

شدت آزار و شكنجه به اندازه‏اى بود كه رسول خدا (صلى‏الله‏عليه‏وآله) فرمان اولين هجرت از مكه را صادر كرد و عده‏اى از مسلمانان به سوى حبشه هجرت كردند(231).

پيامبراكرم (صلى‏الله‏عليه‏وآله) براى ابلاغ و گسترش اسلام در مكه تلاش‏هاى فراوان كرد، ولى كسى پيدا نمى‏شد كه او را تصديق كرده و يارى‏اش دهد. او تمام قبايل را دعوت كرد؛ حتى به اين منظور به طائف رفت؛ اما آنان تحت تأثير قريش قرار گرفته بودند و با برخورد غير منطقى، رسول خدا (صلى‏الله‏عليه‏وآله) را مأيوس كردند(232). در چنين شرايطى انصار به اسلام روى آوردند و افتخار حمايت از اسلام و گسترش آن نصيب آنان گشت. فاطمه زهرا (عليها السلام) درباره نقش انصار مى‏فرمايد:

آنان بازوان دين و شريعت و پرورش دهندگان اسلام هستند. آنان بودند كه در راه اسلام با ملت‏هاى مشرك مبارزه و سختى‏ها و رنج‏هاى زيادى را در راه گسترش اسلام تحمل كردند(233).

جابر بن عبدالله انصارى در اين‏باره مى‏گويد:

پيامبر اسلام بعد از بعثت، ده سال در ميان قريش، اسلام را تبليغ كرد و در مراسم مخصوصى به بازارهاى عرب مى‏رفت و مى‏گفت: آيا كسى هست كه به من مأوا و پناه داده و ياريم كند تا رسالت پروردگارم را برسانم؟ ولى كسى يافت نمى‏شد كه او را تصديق كند و به او جواب مثبت دهد، تا اين‏كه ما اسلام آورديم و او را تصديق نموديم. بعد از آن اسلام به تمام خانه‏هاى انصار نفوذ كرد(234).

بدين ترتيب اسلام در مدينه ميان انصار به سرعت گسترش يافت. بنا به گفته مورخان، خانه‏اى نبود كه در آن سخن از اسلام نباشد(235). انصار با اشتياق و شتاب، اسلام را با جان و دل پذيرفتند و زمينه رشد و پرورش آن را فراهم كردند. با توجه به دلايلى كه برخى آن را در گسترش سريع اسلام مهم دانسته‏اند(236)، مى‏توان گفت: اخلاص و تلاش‏هاى فراوان انصار و فداكارى و جان‏فشانى‏هاى آنان در راه گسترش اسلام نقش به سزايى داشته است. اميرمؤمنان (عليه السلام) درباره نقش انصار مى‏فرمايد:

وقتى انصار به پيامبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) پناه دادند، تمام عرب با آن‏ها دشمن شدند. يهوديان عليه آنان با ديگران پيمان بستند و همه قبايل يكى پس از ديگرى با آنان جنگيدند؛ ولى انصار خود را وقف يارى دين خدا و اسلام كرده، تمام عهدها و پيمان‏هاى خود را با يهوديان و ساير قبايل به نفع اسلام لغو نمودند و با اهل نجد، تهامه، مكه، يمامه و اهل دشت بيان، دشمن شدند، تا اين‏كه پرچم اسلام را پا برجا نگه داشتند و همه قبايل به پيامبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) نزديك شدند و اسلام آوردند(237).

الف) انصار در صحنه نظامى‏

آنچه از گزارش‏هاى تاريخى به دست مى‏آيد، انصار هم در صحنه فرهنگى مشغول تبليغ اسلام و گسترش آن بودند و هم در صحنه نظامى، حضورى فعال و چشم‏گير داشتند. به گونه‏اى كه همواره در كنار رسول خدا (صلى‏الله‏عليه‏وآله) بودند و در تمام جنگ‏هاى دوران آن حضرت شركت فعال داشتند و با جان فشانى‏ها و فداكارى‏هاى خود اسلام را قوت بخشيدند كه در اين باره سخن خواهيم گفت.

انصار هرگاه مى‏ديدند كه افرادى عليه اسلام و مسلمانان اقدام مى‏كنند و مانع اسلام آوردن مردم مى‏شوند، سريع وارد صحنه مى‏شدند و توطئه آن‏ها را خنثى مى‏كردند. عصماء بنت مران زنى بود از بنى خطمه كه بر ضد اسلام و رسول خدا (صلى‏الله‏عليه‏وآله) شعر مى‏گفت و انصار را به دليل پيروى از پيامبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) مذمت مى‏كرد. عمير بن عوف، كه او نيز از همان تيره بود و ايمانى محكم داشت، شب هنگام رفت و آن زن را كشت. وى به مردم بنى خطمه گفت: اگر همه آن‏ها عليه پيامبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) شعر بگويند و مسلمانان را هجو كنند، همه آنان را مى‏كشد. در اين زمان، عده‏اى كه در ميان بنى خطمه مسلمان بودند، اما از ترس نمى‏توانستند اسلام خود را اظهار كنند، مسلمانى خود را آشكار كردند و اسلام در آن جا قوت گرفت‏(238). پس از آن رسول خدا (صلى‏الله‏عليه‏وآله) فرمود: هركس مى‏خواهد به كسى نگاه كند كه خدا و رسولش را يارى نموده به عمير بن عوف بنگرد(239).

پيرمردى از تيره بنى عمرو بن عوف به رسول خدا (صلى‏الله‏عليه‏وآله) حسد مى‏ورزيد و انصار را نيز مذمت مى‏كرد. سالم بن عمير از تيره بن نجار، نذر كرد كه او را بكشد. وى در كنار خانه مردى يهودى كمين كرد و شب هنگام او را كشت‏(240). چند نفر يهودى كه از دشمنان خطرناك اسلام بودند و عليه رسول خدا (صلى‏الله‏عليه‏وآله) شعر مى‏گفتند، نيز به دست انصار كشته شدند(241). انصار چنان به اسلام علاقه‏مند بودند كه در راه گسترش آن با هم به رقابت مى‏پرداختند و افراد هر قبيله مى‏كوشيدند در انتشار و اشاعه آن از هم پيشى گيرند(242). وقتى محمد بن مسلمه با چند نفر از افراد قبيله‏اش (قبيله اوس) كعب بن اشرف يهودى را كشتند(243). خزرجيان نيز يكى از دشمنان اسلام به نام ابورافع را كشتند كه او نيز از يهوديان بود(244).

گاهى انصار، در راه اشاعه اسلام چنان از خود اخلاص و رغبت نشان مى‏دادند و به دستورات اسلام عمل مى‏كردند كه حتى حاضر بودند به دستور پيامبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) نزديكان شان را بكشند. وقتى محيصة بن مسعود انصارى ابن سُنينه يهودى، شريك تجارى اش را كشت برادرش كه هنوز اسلام نياورده بود پرسيد: چرا او را كشتى؟ مُحيصه در پاسخ گفت: كسى به من دستور داد او را بكشم، كه اگر دستور كشتن تو را مى‏داد كه برادر من هستى، تو را هم مى‏كشتم. برادرش وقتى اين اخلاص و عشق و علاقه او را ديد اسلام آورد(245). اين كارهاى انصار باعث رغبت غير مسلمانان به اسلام و استوارى پايه‏هاى آن مى‏شد، به طورى كه هر روز بر تعداد مسلمانان افزوده مى‏شد.

ب) انصار در صحنه فرهنگى‏

انصار هم چنان كه در صحنه‏هاى نظامى و جنگ‏هاى رسول خدا (صلى‏الله‏عليه‏وآله) حضور مستمر و چشم‏گيرى داشتند، در صحنه فرهنگى نيز چنين بودند و از اين طريق به نشر و گسترش اسلام و آيين توحيد مى‏پرداختند. هركس از انصار كه مسلمان مى‏شد به عنوان مبلغ، اسلام را در ميان خانواده و خويشاوندانش تبليغ مى‏كرد. آن‏ها قرآن را حفظ مى‏كردند و به مردم نيز مى‏آموختند. انصار مبلغان رسول خدا (صلى‏الله‏عليه‏وآله) بودند، به طورى كه حضرت تازه مسلمانان را نيز جهت تعليم به آنان مى‏سپرد. گاهى پيامبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) انصار را به ميان قبايل مى‏فرستاد، تا آن‏ها را به دين اسلام فرا خواند و اسلام را ميان آنان تبليغ كند. انصار پيوسته در كنار رسول خدا (صلى‏الله‏عليه‏وآله) مشغول تبليغ و گسترش اسلام بودند و در راه نشر و تبليغ آن رنج‏هاى بسيارى متحمل شدند. وقتى كه ابوبرا، عامر بن مالك، رئيس بنى عامر بن صعصعة به مدينه آمد و خدمت رسول خدا (صلى‏الله‏عليه‏وآله) رسيد، عرض كرد زمينه پذيرش اسلام در ميان قبيله او وجود دارد، اگر عده‏اى بيايند و اسلام را تبليغ كنند، تعداد زيادى از آن‏ها مسلمان مى‏شوند. پيامبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) هفتاد نفر مبلغ‏(246) از جوانان قارى انصار را براى تبليغ اسلام فرستاد، ولى دشمنان اسلام، آنان را در جايى به نام بئر معونه محاصره كردند و همه را به شهادت رساندند(247).

10. نقش انصار در جنگ‏هاى پيامبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله)

انصار، مردمى شجاع و جنگ جو بودند كه از سر اخلاص به رسول خدا (صلى‏الله‏عليه‏وآله) ايمان آوردند. آنان همواره حضرت را در مقابل دشمنانش حمايت مى‏كردند و در جنگ‏ها حضور چشم‏گيرى داشتند. عده‏اى از آنان نيز در مدينه مى‏ماندند و از شهر محافظت مى‏كردند. بعضى از انصار چنان شجاع بودند كه مورد تمجيد رسول خدا (صلى‏الله‏عليه‏وآله) قرار مى‏گرفتند. ابوطلحه انصارى يكى از آن‏ها بود كه حضرت درباره او فرمود: صداى نعره ابوطلحه در ميدان جنگ از هزار مرد جنگى بهتر است‏(248).

ابودجانه انصارى نيز يكى از قهرمانان و شجاعان انصار بود كه در جنگ بدر و احد حضور داشت. او در جنگ احد شمشيرى را داوطلبانه از رسول خدا (صلى‏الله‏عليه‏وآله) گرفت و حق آن را ادا كرد. حضرت على (عليه السلام) درباره دلاورى و شجاعت او در جنگ احد مى‏گويد:

در جنگ احد هنگامى كه مسلمانان فرار مى‏كردند و پيامبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) تنها ماند، من از يك طرف مشركان را مى‏راندم و ابودجانه، از طرف ديگر(249).

او دستمالى داشت و در جنگ‏ها آن را به سر مى‏بست‏(250). انصار در جنگ‏ها همواره مورد مشورت رسول خدا (صلى‏الله‏عليه‏وآله) قرار مى‏گرفتند؛ زيرا آن‏ها حضورى فعال داشتند و بيشترين تلفات را متحمل مى‏شدند. حضرت، نظر انصار را درباره مسائل جنگ جويا مى‏شد، و آن‏ها را در تصميم‏گيرى سهيم مى‏كرد. در جنگ بدر وقتى كه رسول خدا (صلى‏الله‏عليه‏وآله) نظر اصحاب را خواستار شد، چون انصار تعهد داشتند كه فقط در داخل مدينه از آن حضرت دفاع كنند، آن‏گاه سعد بن معاذ برخاست و گفت: يا رسول‏الله (صلى‏الله‏عليه‏وآله) گويا منظورت ما انصار هستيم. پيامبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) فرمود: آرى، سعد گفت:

من از جانب انصار پاسخ مى‏دهم. ما به تو ايمان آورده و تصديقت كرده‏ايم و شهادت به درستى آيات قرآن داده‏ايم، و با تو پيمان بسته‏ايم كه اطاعت و فرمان‏برى كنيم. اى رسول خدا (صلى‏الله‏عليه‏وآله)! به هر صورت كه تصميم دارى عمل كن. سوگند به آن خدايى كه تو را به حق مبعوث كرده! اگر به ما دستور بدهى كه از اين دريا بگذريم و در آن فرو رويم، ما دستور شما را اجرا مى‏كنيم و كسى از ما مخالفت نمى‏كند(251).

بدين ترتيب، سعد حمايت مالى و جانى انصار را يادآور شد و گفت: با هركس مى‏خواهى رابطه برقرار كن و با هر كه مى‏خواهى قطع رابطه نما و هرقدر مى‏خواهى از اموال ما بردار....

پس از سخنان سعد، رسول خدا (صلى‏الله‏عليه‏وآله) اعلام حركت كرد و شب جمعه، هفدهم رمضان به منطقه بدر رسيد. در اين جنگ تعداد مسلمانان، 313 تن بودند كه 220 نفر آن‏ها را انصار و ساكنان مدينه تشكيل مى‏دادند و بقيه از مهاجران بودند(252). در ميان مسلمانان چند نفر از قدرت بالايى برخوردار بودند. از جمله آنان حمزة بن عبدالمطلب و على بن ابى طالب (عليه السلام) از مهاجران و ابودجانه از انصار بود. به هر روى جنگ آغاز شد. سرانجام با كشته شدن هفتاد نفر و همين تعداد اسير، سپاه قريش روى به شكست نهاده متفرق گرديد و جنگ به سود مسلمانان خاتمه يافت‏(253). به اين ترتيب، يكى از تاريخى‏ترين روزهاى صدر اسلام به دست مسلمانان، به ويژه انصار كه در اين جنگ شركت فعال داشتند رقم خورد و با امداد غيبى به پيروزى شگفت‏آور سپاه اسلام منجر شد و ابهت و قدرت قريش درهم شكست. به فرموده رسول خدا (صلى‏الله‏عليه‏وآله) بدر نخستين غزوه‏اى بود كه خداوند مسلمانان را در آن عزت بخشيد و مشركان را ذليل كرد(254). در اين جنگ چهارده تن از مسلمانان به شهادت رسيد كه بنا به نقل ابن قتيبه نُه نفر آن‏ها از انصار بودند(255). انصار هم در شجاعت و جنگ‏جويى معروف بودند و هم در خير و صلاح و ايثار و از خودگذشتگى. يكى از اسيران جنگ بدر مى‏گويد:

من با گروهى از انصار بودم، شبانگاه و صبحگاه، آنان كه خود نان كمى داشتند و توشه شان بيشتر خرما بود، نان را با ايثار به ما داده و خودشان خرما مى‏خوردند. وليد بن مغيرة مخزومى نيز مى‏گويد: انصار ما را بر مركب‏ها سوار كرده و خود پياده مى‏آمدند(256).

ايستادگى و مقاومت انصار در جنگ‏ها، شاهدى گويا بر شجاعت و دلاورى آنان است. در جنگ احد هنگامى كه سپاه قريش، مركب از سه هزار نفر نيرو همراه تجهيزات‏(257) در دامنه كوه احد استقرار يافت، قبل از درگيرى، گروهى از نوجوانان و مردانِ بالغ نظير سعد بن عباده، اصرار داشتند كه بيرون از شهر با دشمن رو به رو شوند، تا متهم به ترس نشده باشند(258). با وجود اين‏كه عقيده شخصى رسول‏خدا (صلى‏الله‏عليه‏وآله) ماندن در شهر بود؛ اما وقتى نظر اكثريت، به خصوص جوانان را در خروج از شهر ديد با آنان مخالفت نكرد و بيرون از شهر با سپاه قريش جنگيد.

جنگ آغاز شد. ابتدا مسلمانان پيروز شدند؛ ولى در اثر سرپيچى تيراندازان از دستور فرمانده‏شان و شايعه شهادت رسول خدا (صلى‏الله‏عليه‏وآله) مردم فرار كردند. بعضى از فراريان گفتند: اى كاش! عبدالله اُبى اين‏جا بود و براى ما از ابوسفيان امان مى‏گرفت؛ اما در چنين شرايطى ثابت بن دحداح انصارى گفت: اى گروه انصار! اگر محمد (صلى‏الله‏عليه‏وآله) شهيد شده خداوند زنده است و برخيزيد براى دين خود بجنگيد كه خداوند شما را پيروز مى‏گرداند(259). عده‏اى از انصار نيز با رسول‏خدا (صلى‏الله‏عليه‏وآله) بر مرگ بيعت كردند(260). از ميان مهاجران تنها على (عليه السلام) در كنار پيامبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) ماندند و بقيه، صحنه را ترك كردند. البته انصار نيز در ابتدا فرار كردند و جز عده‏اى اندك كه همراه على (عليه السلام) از پيامبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) دفاع مى‏نمودند(261)، كسى از آنان باقى نماند. واقدى مى‏گويد: انصار به سرعت بازگشتند و با شجاعت جنگيدند كه تأثيرى عمده در حفظ جان رسول‏خدا (صلى‏الله‏عليه‏وآله) و بهبودى اوضاع داشت‏(262). ضرار بن خطاب، كه آن روز در شمار مشركان بود، مى‏گويد: پس از فرار، عده‏اى از انصار برگشتند و ما آنان را به شهادت رسانديم‏(263). در اين جنگ از بزرگان و اشراف انصار افرادى از قبيل خارجة بن زيد، سعد بن ربيع، ذكوان بن عبد قيس، عمرو بن جموح و عباس بن عبادة بن نضله شهيد شدند(264).

از آن‏جا كه انصار بسيار مقاومت و پايدارى كردند، نزديك به هفتاد نفر از آن‏ها شهيد شدند(265). واقعاً جنگ احد، شاهدى گويا بر شجاعت مردان و صبورى زنان انصار است كه صحنه‏هاى پرشور و زيادى در آن به چشم مى‏خورد. در اين جنگ، بسيارى از زنان و خانواده انصار، چند تن از بستگان خود را از دست دادند. آن‏ها مى‏گفتند: همين كه رسول‏خدا (صلى‏الله‏عليه‏وآله) سالم است، هر مصيبت را براى ما قابل تحمل مى‏كند.

در جنگ احزاب وقتى كه خبر حركت و آماده شدن مشركان به مدينه رسيد، رسول خدا (صلى‏الله‏عليه‏وآله) با مشورت مسلمانان تصميم بر حفر خندق گرفت. شمار مسلمانان در اين جنگ سه هزار تن بودند(266) كه طبعاً همه افراد بالغ انصار كه در مدينه ساكن بودند در حفر خندق شركت داشته‏اند. انصار و مسلمانان با تلاش گسترده خود در طول شش روز خندق را آماده و به اين وسيله دشمن را زمين‏گير كردند(267). در اين جنگ نيز انصار دلاورى و شجاعت‏هاى زيادى از خود نشان دادند. پيامبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) براى ايجاد اختلاف و شكاف در صفوف دشمن به غطفانى‏ها پيشنهاد داد كه يك سوم خرماى مدينه را در صورت ترك صحنه جنگ به آن‏ها دهد، زمانى كه حضرت، نظر انصار را در اين خصوص خواست، سعد بن معاذ گفت:

يا رسول‏الله! اگر دستور خداست حرفى نداريم و اگر خودت مصلحت دانسته‏اى باز اعتراض نداريم؛ ولى اگر از ما نظر مى‏خواهى، يك خرما هم به آن‏ها نمى‏دهيم و شمشير ميان ما و آن‏هاست‏(268).

رسول‏خدا (صلى‏الله‏عليه‏وآله) به شجاعت و پايدارى انصار واقف بود و در زمان‏هاى بحرانى و حساس از وجودشان استفاده مى‏كرد. در فتح مكه وقتى كه مسلمانان به كنار كعبه رسيدند. عده‏اى از مشركان مقاومت كرده مانع پيشروى سپاه اسلام شدند. رسول‏خدا (صلى‏الله‏عليه‏وآله) به دنبال انصار فرستاد و فرمود: انصار كجا هستند و چرا نزد من نمى‏آيند؟ وقتى كه آنان آمدند، فرمود: برويد با شمشيرهاى برانتان اين‏ها را دور كنيد تا مرا به صفا برسانيد. انصار هم به دستور رسول‏خدا (صلى‏الله‏عليه‏وآله) مقاومت آنان را درهم شكستند(269).

در جنگ حنين وقتى كه مسلمانان در ابتدا شكست خورده پا به فرار گذاشتند، رسول خدا (صلى‏الله‏عليه‏وآله) با چند نفر از بنى هاشم ماندند و پيامبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) به عمويش عباس فرمود: صدا بزن و بگو: يا معشر الانصار!. عباس هم با صداى بلند آن‏ها را فراخواند. آنان برگشتند(270). انس مى‏گويد: انصار گفتند: لبيك، لبيك! و طورى نيزه‏هاى خود را به طرف جلو گرفته بودند و با سرعت بر مى‏گشتند كه ترسيدم كه نيزه‏ها به رسول خدا (صلى‏الله‏عليه‏وآله) آسيب برساند. سپس حضرت صدا زد و فرمود: كجاست انصار خدا و رسولش؟ اى بنى خزرج، اى اصحاب سوره بقره‏(271)! به طرف راست و چپ متوجه شد و آن‏ها را خواند؛ همه برگشتند. انصار گفتند: يا رسول الله! ما همراه تو هستيم‏(272). پس از آن تمام سپاه اسلام روحيه گرفتند و نتيجه جنگ تغيير كرد. عده زيادى از اهل مكه وقتى يارى و نصرت الهى را ديدند ايمان آوردند.

وقتى تاريخ را بررسى مى‏كنيم، مى‏بينيم بيشترين بار جنگ‏هاى پيامبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) بر دوش انصار بوده است، به طورى كه در جنگ بدر نه يا هشت نفر از چهارده شهيد مربوط به انصار بودند(273).

و در جنگ احد نيز از هفتاد نفر شهيد، تنها چهار نفر از مهاجران بودند(274). و همه شهداى جنگ خندق (شش نفر)از انصار بودند(275). در هركدام از جنگ‏هاى بئرابوعبيد و بئرمعونه از انصار هفتاد نفر شهيد شدند، به خصوص در بئرمعونه كه هفتاد نفر از جوانان قارى قرآن انصار كه پيامبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) آنان را جهت تبليغ فرستاده بود شهيد شدند(276).

در بيشتر جنگ‏ها، انصار فرماندهى بخشى از سپاه را برعهده داشتند.گاهى رسول خدا (صلى‏الله‏عليه‏وآله) در سرايا، افرادى چون: قيس بن سعد، محمدبن مسلمه، عبادبن بشر و عبدالله بن رواحه را انتخاب مى‏كرد كه همه از انصار بودند.جنگ‏هايى نيز بود كه تمام نيرو و افراد آن از انصار بودند، مثل سريه فلس كه فرماندهى آن را حضرت على (عليه السلام) برعهده داشت و نيروى 150نفرى آن، همه از انصار بودند(277). بار اقتصادى جنگ‏ها را نيز بيشتر انصار عهده‏دار بودند، زيرا آنان مال، ثروت، زمين و باغ زيادى داشتند. سعدبن عباده كه در توان‏مندى و سخاوت معروف بود، رسول خدا (صلى‏الله‏عليه‏وآله) را در جنگ‏ها از نظر مالى بسيار يارى مى‏كرد. وى به دليل مارگزيدگى نتوانست در جنگ بدر شركت كند؛ ولى در كار تحريك وتشويق انصار به جنگ نقش به سزايى داشت. علاوه بر اين، او بيست شتر براى سوار شدن مجاهدان فرستاده بود(278).

در غزوه بنى نضير وقتى كه مسلمانان قلعه آنان را محاصره كرده بودند، سعد بن عباده براى مسلمانان خرما مى‏آورد(279). در غزوه غابه، چون خودش در مدينه بود، با مردان قبيله‏اش آن جا را حراست مى‏كرد. پسرش قيس را سوار بر اسب با ده شتر و چند بار خرما به جانب لشكر اسلام فرستاد، رسول اكرم (صلى‏الله‏عليه‏وآله) به قيس فرمود: اى قيس! اين پدر توست كه تو را سواره براى جنگ مى‏فرستد، مجاهدان را از نظر غذايى تقويت وشهر مدينه را نيز از شر دشمنان حفظ مى‏كند. بار خدايا! به سعد و خاندانش درودفرست‏(280). در يكى از سرايا كه قيس بن سعد انصارى فرمانده سپاه بود، براى تغذيه سپاهيانش نه شتر نحر كرد. وقتى كه رسول خدا (صلى‏الله‏عليه‏وآله) اين خبر را شنيد، فرمود: سخاوت و جوان مردى از عادت اين خانواده است‏(281). انصار طبق پيمان و تعهدى كه با پيامبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) داشتند از آن حضرت در مقابل دشمنانش تا پاى جان دفاع كردند، آنان در تمام جنگ‏هايى كه پيامبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) با مشركان داشت، حضور فعال و چشم‏گيرى داشتند و از نظر مالى نيز حضرت را يارى مى‏كردند.