تعامل انصار با اهل بيت (عليهم السلام)

سعيد طالقانى

- ۲ -


فصل اول: انصار در آيينه تاريخ‏

انصار، ياران مخلص و فداكار پيامبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) كه از قبايل جنوبى و در اصل يمنى بودند، آنان قرن‏ها پيش از هجرت پيامبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله)، از سرزمين يمن به شهر يثرب آمده بودند و در كنار يهوديان زندگى مى‏كردند. بعد از بعثت رسول‏خدا (صلى‏الله‏عليه‏وآله) انصار، در شرايطى اسلام را پذيرفتند كه پيامبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) و مسلمانان سخت در تنگنا و فشار قرار داشتند،به حدى كه مشركان مكه با آزار و شكنجه مسلمانان جلو پيشرفت اسلام را گرفته بودند. در چنين شرايطى آنان دين اسلام را با آغوش باز پذيرفتند و با پناه دادن به مسلمانان و پيامبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) در راه گسترش اسلام و نشر معارف آن تلاش‏ها و فداكارى‏هاى چشم‏گيرى كردند. تاريخ شاهدى گويا بر اين فداكارى‏ها و تلاش‏هاى انصار است. اين جان‏فشانى‏ها و فداكارى‏هاى انصار بود كه باعث گسترش اسلام شد. رسول خدا (صلى‏الله‏عليه‏وآله) بنيان حكومت اسلامى را در يثرب پى‏ريزى كرد و شهر مدينه مركز جهان اسلام شد.

1. انصار پيش از اسلام‏

آن‏گونه كه مورخان و نسب شناسان ذكر كرده‏اند انصار از دو قبيله اوس و خزرج تشكيل مى‏شد كه در اصل يمنى بودند و نسب‏شان به قبايل عرب قحطانى و جنوبى مى‏رسيد. آنان در جنوب شبه جزيره عربستان در سرزمين يمن سكونت داشته‏اند و بعد از مهاجرت عمروبن عامر از يمن، در شهر يثرب سكونت گزيده‏اند. آنان پس از هجرت رسول خدا (صلى‏الله‏عليه‏وآله) به مدينه، به جهت اين كه آن حضرت را در برابر دشمنانش يارى كردند، انصار (يارى كنندگان) نام گرفتند.

الف) يمن، زادگاه انصار

يمن، زادگاه و سرزمين پيشين انصار، در بخش جنوبى شبه جزيره عربستان واقع شده است كه از طرف جنوب از نجد تا اقيانوس هند و از غرب تا درياى سرخ امتداد دارد. اين سرزمين از شرق نيز با حضر موت و بحر عمان همسايه است‏(35).اين محدوده از قديم يمن ناميده مى‏شد.

يمن، سرزمينى با آب و هواى مساعد، دره‏هاى سرسبز، معادن و جنگل‏هاى طبيعى، زمين‏هاى مرغوب كشاورزى، آب فراوان و باران‏هاى منظم در آن جا است. در اين سرزمين براى استفاده از آب باران سد ساخته بودند. بزرگ‏ترين سد يمن را كه به سد مأرب معروف بود، سبأبن يشجب بن يعرب بن قحطان بنا كرده است‏(36). چنين موقعيت طبيعى، شرايط مناسبى را براى زندگى در آن سرزمين فراهم مى‏ساخت؛ از اين رو شهرنشينى در آن‏جا از زمان‏هاى قديم رواج داشت. مورخان، تمدن و آبادانى منطقه يمن را ستوده‏اند و از آن ديار مطالب مبالغه‏آميزى نقل كرده‏اند.

هرودت مورخ نامى و مشهور يونانى در قرن پنجم قبل از ميلاد در سبا، از تمدن اين سرزمين و قصرهاى بسيار عالى و با شكوهى ياد مى‏كند كه داراى درهاى مرصع به انواع جواهرات بوده است. در اين كاخ‏ها ظرف‏هاى طلا و نقره به اشكال مختلف و تخت خواب‏هايى از فلزهاى قيمتى وجود داشته است‏(37). بعضى مورخان از قصرى با عظمت و بسيار عالى، داراى بيست طبقه به نام غمدان در صنعا سخن گفته‏اند: كه داراى صد اتاق بوده و بلندى ديوارهاى آن بيست ذراع و همه سقف‏ها آينه‏كارى و مزين به شيشه بوده است‏(38). جرجى زيدان مى‏گويد: قصر غمدان تا زمان عثمان بن عفان باقى بوده است‏(39).

ابن رشد نيز به توصيف نعمت‏هاى شهر سبا پرداخته و اشاره مى‏كند:

ساكنين مأرب در سرزمين خود از هر جهت در امنيت كامل بوده و روستاهاى نزديك به هم داشتند، طورى كه هرگاه كسى از شهر خود خارج مى‏شد توشه راهى بر نمى‏گرفت؛ زيرا شب را در يك قريه و گرماى روز را در قريه ديگر مى‏گذرانيد(40).

هم چنين مسعودى در بيان نيكى حال مردم سرزمين مأرب، ديار آنان را مثلى در جهان دانسته است‏(41).

سمهودى نيز به نقل از ابن عباس مى‏گويد:

شهر سبا، سر سبزترين و پاكيزه‏ترين شهرها بوده است. اگر زنى زنبيلى بر سر گذاشته و در دست چيزى مى‏بافت و مقدار مسافتى طى مى‏نمود، زنبيل او پر از ميوه‏هايى مى‏شد كه از درختان آن‏جا مى‏افتاد(42).

چنين وضع طبيعى باعث شده بود كه مردم آن‏جا زندگى پررونق داشته و در آسايش باشند، به حدى كه حتى حيوانات موذى در آن سرزمين نبوده است‏(43).

استرابون جهان‏گرد مشهور رومى كه يك قرن پيش از ميلاد از اين سرزمين ديدن كرده است، از عمران و آبادانى و تمدن آن اين گونه ياد مى‏كند: شهر مأرب شهر عجيبى بوده است، زيرا سقف عمارات آن از عاج ساخته شده و با لوحه‏هاى زر اندود و جواهرات تزيين شده بود. ظروف زيبايى در شهر مأرب ديده مى‏شد كه انسان را متحير مى‏ساخت‏(44). سد مأرب كه هنوز هم نام آن بر سر زبان‏هاست، مى‏گويند: هفتاد سرزمين را مشروب مى‏كرد. اين سد يكى از مظاهر تمدن و عمران و آبادانى يمن باستان محسوب مى‏شد. خداوند نيز در قرآن به نعمت‏هاى فراوان آنان و حاصل‏خيزى سرزمين‏شان اشاره كرده و از قوم سبا در دو سوره ياد كرده است: يكى، در سوره نمل، به مناسبت ذكر ملكه سبا و نامه نوشتن حضرت سليمان (عليه السلام) به او؛ آن‏گاه كه كمى بعد هدهد آمد و گفت:

چيزى ديده‏ام كه تو نديده‏اى و براى تو از سبا خبر درست و قطعى آورده‏ام. من در سرزمين سبا زنى را ديدم كه بر آنان حكومت مى‏كند و همه چيز در اختيار دارد، مخصوصاً تخت عظيمى داشت‏(45).

ديگرى، در سوره سبا(46) به دليل شكستن سد مأرب و جارى شدن سيل عرم:

براى قوم سبا در شهرشان آيتى (از قدرت الهى) بود و آن دو باغستان از راست و چپ محل آنان بود، كه گفتيم از رزق پروردگارتان بخوريد و شكرگزار باشيد. شهر است پاكيزه و پروردگار بسيار آمرزنده، ولى آنان روى بگرداندند. پس سيل عرم را به سوى‏شان سرازير كرديم و دو باغستان‏شان را به دو زمين خشك مبدل كرديم، كه جز ميوه‏هاى ناگوار و درخت كز و مختصر سدر نمى‏رويانيد. اين كيفر را بدان جهت به آنان داديم كه كفر كردند، مگر جز مردم كفران‏گر را كيفر مى‏كنيم، ما بين آنان و دهكده‏هاى پربركت، قريه‏ها قرار داديم كه يك‏ديگر را مى‏ديدند و مسافت بين آن‏ها را به اندازه هم كرده بوديم، گفتيم در بين اين شهرها شب و روز سير كنيد؛ در حالى كه ايمن باشيد. گفتند: پروردگارا بين سفرهاى ما فاصله زياد قرار ده و سفرهايمان را طولانى كن، به خود ستم كردند. پس آن چنان هلاك‏شان كرديم كه داستان آيندگان شدند و آن چنان متفرق‏شان كرديم كه مافوق آن تصور ندارد و در اين، آيت‏هاست براى هر پر صبر و پر شكرى‏(47).

قرن‏ها قبل از ميلاد حضرت مسيح (عليه السلام) و حدود دو هزار سال پيش از ظهور اسلام در سرزمين يمن دولت‏ها و حكومت‏هايى به وجود آمده كه تمدنى عظيم را در آن‏جا پى‏ريزى كرده است. مطالعات باستان شناسان و بررسى‏هاى مورخان، اسناد و شواهد تازه‏اى درباره تمدن اين منطقه از خرابه‏هاى باقى مانده عدن، حضرموت، مأرب و صنعا به دست داده كه بيان‏گر تمدن عظيم و اوج شكوفايى دولت‏هاى اين منطقه است كه برخى از اين دولت‏ها، هم‏زمان يا يك‏ديگر و بعضى از آن‏ها در طول برخى ديگر بوده است‏(48).

2. نسب انصار

بنا به گفته مورخان و نسب شناسان، انصار از قبيله ازد يمن بودند. آنان به يثرب آمدند و بعد از هجرت پيامبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) به يثرب، به دليل يارى حضرت، انصار نام گرفتند. نسب همه آن‏ها به حارثة بن ثعلبة بن عمروبن عامر، مى‏رسد و نسب عامر نيز به يعرب بن قحطان، منتهى مى‏شود.

الف) نظر مورخان و نسب شناسان درباره قبايل يمن‏

برخى از علماى اخبار، عرب‏ها را از لحاظ قدمت به عرب بائده، عاربه و مستعربه و از نظر نسب نيز به دو شاخه بزرگ عرب قحطانى و عدنانى تقسيم كرده‏اند. مقصود از عرب بائده، گروهى است كه قبل از ظهور اسلام از بين رفته و نابود گشته‏اند، مثل قوم عاد و ثمود(49)؛ اما عاربه همان عرب‏هاى اصيل و قحطانى‏اند، كه از لحاظ نژاد و ريشه، عرب بوده‏اند و زادگاه آنان يمن بوده است. منظور از عرب مستعربه، نيز عرب‏هايى مى‏باشند كه از لحاظ نژاد و ريشه عرب نبوده‏اند و عربيت را از عرب‏هاى عاربه (قحطانى‏ها) گرفته و عرب شده‏اند. موطن آنان شمال حجاز است كه به عرب‏هاى عدنانى يا معدى نيز شهرت دارند(50).

در منابع نسبى و اخبارى درباب نسب قحطان نيز اختلاف نظر شديدى وجود دارد. بعضى او را قحطان فرزند عابربن شالخ‏بن‏ارفخشد بن سام‏بن نوح دانسته‏اند. برخى مى‏گويند: قحطان فرزند هود، يا فرزند برادر هود مى‏باشد(51). ابن هشام مى‏گويد:

برخى از اهل يمن گويند كه قحطان از فرزندان اسماعيل است. بنابراين، نسب تمام عرب به اسماعيل منتهى مى‏شود(52).

يعقوبى مى‏نويسد:

برخى از فرزندان اسماعيل به نام‏هاى ديث، نعمان و عك به يمن رفتند و عك در يمن با قبيله اشعريين ازدواج كرد. خودش از بين رفت و فرزندانش به اشعريان يمن نسبت داده شد(53).

زبيربن بكار مى‏گويد:

قحطان از زريه اسماعيل - قحطان بن الهميسع بن تيم بن نبت بن اسماعيل - مى‏باشد(54).

در صحيح بخارى آمده كه قبايل يمن از نسل و فرزندان اسماعيل است. سمهودى از حافظ بن حجر نقل مى‏كند: پيامبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) روزى گذرش به قومى از بنى اسلم و خزاعه افتاد؛ در حالى كه آنان تيراندازى مى‏كردند، فرمود: ارمو يا بنى‏اسماعيل تيراندازى كنيد اى بنى‏اسماعيل! چون اسلم و خزاعه از قبايل يمنى است، به گفته نسب شناسان و مورخان نسب تمام قبايل يمنى به قحطان مى‏رسد(55).

ابن حزم مى‏گويد: قبايل يمنى تماماً فرزند قحطان است‏(56). جرجى زيدان مى‏نويسد: نسب شناسان گويند كه نسب اقوام يمنى به قحطان مى‏رسد. وى بعد از ذكر چهار تفاوت بين عرب‏هاى قحطانى و عدنانى‏(57)، درباره اقوامى كه از يمن هجرت كرده‏اند، مى‏گويد:

اين‏ها قحطانى نيستند، چون خصايص اين‏ها بيشتر بر عرب‏هاى عدنانى تطبيق مى‏كند، زيرا اگر اين‏ها قحطانى بودند، چرا بعد از سيل عرم، در جاهاى ديگر از يمن اقامت نكردند. چون سيل تنها مناطق زير سد را خراب كرده بود و اقوامى در يمن بودند كه تا ظهور اسلام، در آن جا در رفاه و آسايش زندگى مى‏كردند. پس دليلى ندارد كه قبايل يمنى متمدن به زندگى بدوى روى آوردند و به سمت شام و حجاز مهاجرت كنند. پس بنابراين دليلى بر قحطانى بودن اين اقوام وجود ندارد، جز آنچه را كه نسب شناسان عرب گفته‏اند كه آن هم زياد قابل اعتماد نيست‏(58).

تقسيم‏بندى اعراب به قحطانى و عدنانى را اهل كتاب ذكر كرده‏اند، اما وقتى ما تاريخ را مطالعه مى‏كنيم نه در عصر پيامبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) و نه خلفا، هيچ نشانى از چنين تقسيم‏بندى ديده نمى‏شود. قرآن‏كريم نيز بين عرب قحطانى و عدنانى تفاوتى قائل نشده است و آنچه از اين مقوله در قرآن آمده است، اشاره به اين نكته دارد كه نسب عرب به جد واحدى (اسماعيل) مى‏رسد و حضرت ابراهيم (عليه السلام) پدر اعراب است‏(59).

ب. خاندان اوس و خزرج (انصار)

مورخان و نسب شناسان مى‏گويند: عمروبن عامر ماءالسماء بن حارثة الغطريف بن امرى‏ء القيس ثعلبة بن مازن بن ازد اسد، بن غوث بن نبت بن مالك بن ادد، بن زيد بن كهلان، بن سبا عبد شمس بن يشجب بن بن قحطان، جد انصار يثرب مى‏باشد. وى زمانى كه از يمن به شمال حجاز هجرت كرد، همراهان و فرزندانش در مناطق مختلف پراكنده شدند. يكى از فرزندان عمر و مُزيقيا به نام ثعلبة بن عمروبن عامر... به يثرب آمد و در آن‏جا ساكن شد و از نسل ثعلبة بن عمرو بن عامر ماءالسماء، اوس و خزرج (انصار) پديد آمد(60). مسعودى مى‏گويد:

اوس و خزرج دو برادر (فرزند حارثة بن ثعلبة بن عمروبن عامر) بودند. مادرشان زنى به نام قيله بنت عمرو بن جفه بود.

ابن حزم مى‏گويد: قيله، بنت ارقم بن عمروبن جفنة بن عمر و مزيقيا بود(61). برخى گفته‏اند: وى دختر كاهل بن عذره از قضاعه است‏(62)؛ از اين رو انصار به بنى قيله مشهور شده است. در نهايت فرزندان اين دو برادر به دو قبيله بزرگ تبديل و هر كدام از آن دو نيز به پنج تيره بزرگ تقسيم شدند. اين پنج تيره بزرگ به تيره‏هاى كوچك‏ترى انشعاب يافتند(63) كه به چهل تيره بالغ مى‏شد. تيره‏هاى خزرج عموماً در مناطق مركزى، غربى و شمالى يثرب كه پايين سافله مدينه به شمار مى‏آمد، ساكن بودند؛ اما تيره‏هاى اوس در قسمت‏هاى جنوبى و شرقى كه بلندى‏هاى يثرب منطقه عاليه بود، مى‏زيستند كه از نظر طبيعت، منطقه‏اى مرغوب و پر حاصل محسوب مى‏شد(64).

3. مهاجرت انصار قبل از اسلام‏

الف) مهاجرت‏

جريان مهاجرت و تفرق قبايل سبا ضرب‏المثل مشهورى شده است: تفرقوا ايدى سبا(65) مسعودى در مورد مبدأ تاريخِ پيش از ظهور اسلام مى‏گويد:

اعراب قبل از اسلام، مبدأ تاريخى زيادى داشته‏اند؛ از جمله آن‏ها سالِ سيل عرم و مهاجرت عمروبن عامر ماءالسما، جد انصار است كه سرور و بزرگ قبايل يمنى بود. (آنان) وقتى از مأرب هجرت كردند و در نقاط مختلف پراكنده شدند، آن را مبدأ تاريخ قرار دادند(66).

نخستين گزارش‏ها حكايت از آن دارد كه مهاجرت اقوام يمنى از مأرب، به روزگار سرورى عمروبن عامر، ملقب به مزيقيا مى‏رسد كه قبل از مهاجرت، برخوردار از نعمت‏هاى فراوان و در بهترين حال بوده‏اند.

ابن كثير مى‏گويد: اول كسى كه از يمن خارج شد، عمروبن عامر بود(67). ابن اثير مى‏گويد:

وقتى پيش‏گوها به عمروبن عامر، كه رئيس قوم بود، خبر دادند سيل عرم سرزمين‏شان را ويران خواهد ساخت. به اين دليل وى همراه پيروانش از مأرب هجرت كردند و در مناطق مختلف ديگر پراكنده شدند(68).

برخى مى‏گويند: عمروبن عامر پيش‏گو بوده است‏(69). ابن هشام طبق نقل ابوزيد انصارى مى‏نويسد:

عمروبن عامر جد انصار يثرب، روزى ديد موشى سد مأرب را كه به وسيله آب نگه‏دارى مى‏شد، سوراخ مى‏كند. پس از آن وى متوجه شد كه با اين جريان، سد دوام نخواهد آورد؛ لذا تصميم گرفت از يمن هجرت كند. از اين رو تمام اموال و دارايى خويش را در معرض فروش گذاشت. بعد از فروش اموال همراه فرزندان و نوه‏هاى خود از يمن خارج شدند؛ در حالى كه قصد تصرف و توقفِ جايى را نداشتند، از ميان شهرها به طور عبورى مى‏گذشتند، تا اين‏كه به سرزمين قبيله عك رسيدند(70).

اگرچه براساس روايت ابن قتيبه، اقامت آنان در سرزمين عك در ابتداى ورودشان، با رضايت قوم عك همراه بوده است، ولى سرانجام عكيان آشفته خاطر شده و با آن‏ها به ستيز پرداختند. پس از جنگ، قبايل مهاجر يمنى از سرزمين عك كوچ كردند(71). در همين سرزمين بود كه عمروبن عامر در گذشت و پسرش، ثعلبة بن عمرو، جانشين او شد و رهبرى مهاجرين را به دست گرفت‏(72). قبايل يمنى به مهاجرت خود ادامه دادند، تا اين‏كه در سرزمين تهامه فرود آمدند(73).

جرجى زيدان مى‏گويد:

عرب‏هاى قحطانى زمانى كه از يمن هجرت كردند، شش گروه بودند و هر گروه در سرزمين توطن گزيدند.

گروه‏هاى مورد اشاره جرجى زيدان به اين شرح است:

1. ازد شنوه در تهامه اقامت كردند؛

2. غسان به شام رفتند؛

3. خزاعه در مرالظهران ساكن شدند و در قرن دوم ميلادى فرمان‏روايى مكه را از دست فرزندان اسماعيل گرفتند؛

4. آل لخم به عراق آمدند؛

5. عمروبن عامر همراه ازد به عمان رفتند؛

6. ثعلبة بن عمروبن عامر به يثرب آمدند كه هنگام ورود آنان، حاكميت در آن ديار با يهود بود(74). بنا به نوشته بلاذرى، انصار در ابتدا خارج از شهر اقامت گزيدند(75)؛ براساس روايات موجود در منابع، مهاجرت اقوام سبا با جنبه‏هاى كاملاً داستانى همراه است كه رنگى غير واقعى به آن مى‏دهد. ولى قرآن مهم‏ترين و اصلى‏ترين منبع است كه واقعى بودن اين مسئله را تأييد مى‏كند و نه تنها بهترين توضيح را درباره آن داده است، بلكه حتى در سوره‏اى با نام سبأ به بيان جريان مهاجرت و پراكندگى اين قوم پرداخته است. كه مى‏تواند تمامى ابهام‏ها را در مورد آن برطرف سازد. با وجود اين‏كه بسيارى از علما و مورخان با استناد به آيات قرآن واقعيت اين مسئله را تأييد كرده‏اند(76)؛

اما هنوز اين امر براى برخى از محققان غير مسلمان مبهم و غير واقعى است، تا جايى كه بر تمام روايات مربوط به مهاجرت قبايل يمنى خط بطلان كشيده و حتى برخى انتساب آن قبايل را به يمن افسانه‏اى بيش نمى‏دانند(77). به هر حال، منطقه يمن رونق و آبادانى خود را از دست داد و مردم آن مجبور به مهاجرت و در مناطق مختلف پراكنده شدند(78). برخى از آن‏ها بعد از مهاجرت حكومت‏هايى را تشكيل دادند كه بررسى و ذكر آن از حد اين نوشته فراتر است.

ب) علل مهاجرت‏

براساس روايات بر جاى مانده در منابع، ويرانى سد مأرب عامل اصلى انحطاط تمدن سبا و پراكندگى و مهاجرت قبايل يمنى بوده است‏(79) و يا به شكلى با آن ارتباط دارد(80)، ولى بارزترين تأثير در تجديد مهاجرت، قبايل يمنى خرابى سد بوده كه تكرار اين ويرانى، موجب جابه جايى و استقرار آن‏ها در مناطق ديگر شده است. براساس اطلاعات به دست آمده از كتيبه‏هاى جنوب و يمن، سد مأرب چند بار ويران و دوباره ترميم شده است؛ از اين رو بعيد نيست كه به دنبال هر بار خرابى، موجى از مهاجرت قبايل نيز آغاز شده باشد. با اين حال اگر بخواهيم مهاجرت‏هاى قبايل يمن را تنها به خرابى سد ارتباط دهيم - آن‏گونه كه گروهى چنين عقيده‏اى دارند (81) - نامعقول به نظر مى‏رسد؛ زيرا اگر ويرانى سد تنها دليل مهاجرت مى‏بود، مى‏بايست فقط قبايلى كه در حوزه سد اسكان داشتند مهاجرت مى‏كردند، آن هم در جاهاى ديگرى از سرزمين يمن و دليلى نداشت كه به شمال و حجاز مهاجرت كنند. بنابراين پس از تحقيق و بررسى مى‏توان گفت: ويرانى سد مأرب را بايد نشانه عدم ثبات و آشفتگى‏هاى اقتصادى، سياسى و نظامى دانست كه در واقع حاكى از بى‏توجهى نشأت گرفته از رقابت ميان سبائيان و حميريان در به دست گرفتن قدرت بود، كه به پيكارهاى سختى منجر شد، به خصوص در اواخر عهد سبائيان كه منازعات و شورش‏هاى قبايل و شهرهايى نظير همدان، ريدان، حضرموت و قتبان بر شدت بحران افزود(82). اين منازعات و اختلاف‏ها سبب آشفتگى اوضاع حكومت و بى‏توجهى‏شان به شئون اقتصادى و عمران و مراقبت از سد شد كه يكى از وسايل پيشرفت آنان بود. اين عوامل، سد را در شرف خرابى و ويرانى كامل قرار داد و به دليل ترسى كه از خراب شدن مجدد آن داشتند، پايتخت‏شان را از شهر مأرب به ظفار انتقال دادند(83). از سوى ديگر، شهر مأرب شاهراه بازرگانى بود كه سرزمين كندر و بخور را به بنادر مديترانه و شهر غزه پيوند مى‏داد(84). تجارت از روزگار ديرين در دست يمنى‏ها بود. در واقع آن‏ها واسطه تجارتى شرق و غرب بودند. بازرگانان يمن كالاهاى تاجران هندى را به حبشه، مصر، فلسطين، كشورهاى مداين، ادوم، عمالقه و سرزمين مغرب حمل مى‏كردند(85)؛ ولى پس از ويرانى سد مأرب راه تجارت زمينى از جنوب به شمال منتقل شد. هم‏چنين با ورود كشتى‏هاى رومى به اقيانوس هند و درياى احمر و تغيير راه‏هاى بازرگانى و جاى‏گزين شدن راه دريايى به جاى راه زمينى يمن به شام، از مسائلى بود كه به تدريج از اهميت و رونق منطقه مأرب كاست و زيان‏هاى جبران‏ناپذيرى را بر اقتصاد تجارى سرزمين يمن وارد كرد(86).

اين عوامل، سبب انحطاط تمدن چندين هزار ساله سبا گرديد، اگرچه ضعف تمدن يمن مدت‏ها قبل از ويرانى سد آغاز شده بود، خرابى سد مأرب يكى از مظاهر آن بود. كه به دنبال آن بسيارى از قحطانيان تحت شرايط اقتصادى و سياسى از يمن مهاجرت كردند و در مناطق مختلف ديگر پراكنده شدند(87).

ج) زمان مهاجرت‏

مورخان درباره زمان مهاجرت مردم مأرب اختلاف نظر دارند: گروهى معتقدند كه مهاجرت آنان قبل از ويرانى آغاز شده است. برخى ديگر مى‏گويند: پس از اين‏كه سد ويران شد و آب، تمام دهكده‏ها و مزارع زير سد را از بين برد، مردم آن سرزمين به فكر مهاجرت افتادند. طرفداران اين نظريه به آيات 14 - 15 سوره سبأ(88) استدلال كرده، مى‏گويند: مهاجرت بعد از ويرانى سد شروع شده است.

به هر حال، زمان دقيق مهاجرت قبايل يمنى از مأرب و پراكندگى آنان براساس روايات موجود در منابع، چندان مشخص نيست. آنچه در روايات آمده مهاجرت آن‏ها هم‏زمان با خرابى قريب‏الوقوع سد مأرب بوده است؛ اما در مورد اين‏كه سد چه زمانى خراب شده صاحب نظران اقوال مختلف ارائه داده‏اند. ابوريحان بيرونى سيل عرم و متفرق شدن قبايل يمنى را به سال 500 پيش از اسلام مى‏داند(89). حمزه اصفهانى نيز سيل عرم و پراكندگى و مهاجرت يمنى‏ها در زمان عمروبن عامر را به سال 400 قبل از اسلام مى‏داند(90). برخى از مورخان، خرابى سد را بين سال‏هاى 542 تا 570 ميلادى حدس مى‏زنند(91). عده‏اى ديگر اوايل تاريخ ميلادى يا نيمه قرن اول ميلادى را زمان تفرق اقوام يمنى و خرابى سد مأرب عنوان كرده‏اند(92). جرجى زيدان مى‏گويد:

آنچه از اقوال عرب به دست مى‏آيد اين است كه سد مأرب در حوالى تاريخ ميلادى ابتداى ظهور دولت حمير (ملوك سبا و ريدان) خراب شد، بعد از اولين ترميم سد، آنان به دليل ترسى كه از خرابى مجدد آن داشتند، پايتخت‏شان را از مأرب به ظفار انتقال دادند(93).

ياقوت حموى آن را مربوط به دوران تسلط احباش در قرن ششم ميلادى مى‏داند(94)؛ اما با توجه به اين‏كه قبيله خزاعه (يكى از گروه‏هاى مهاجر اقوام يمنى) پيش از قرن چهارم ميلادى، در مكه بوده و حكومت آن سامان را در قرن دوم ميلادى به دست گرفته‏اند(95)، اين گفته با نظريه‏اى كه به ويرانى سد و آغاز مهاجرت در قرن ششم ميلادى اشاره مى‏كند مغايرت دارد (البته در صورتى كه آغاز مهاجرت اقوام يمنى را بعد از ويرانى سد بدانيم). آنچه درباره ويرانى سد از دو اثر مكتوب به دست مى‏آيد، حكايت از ويرانى سد در زمان تسلط حبشيان بر يمن دارد. سد مأرب دوبار در دوره ابرهه ترميم شده است: اولى به سال 542 ميلادى و دومى در سال 543 ميلادى‏(96). فيليپ، ويرانى سد در زمان ابرهه را مسبوق به شكستگى ديگرى مى‏داند كه به سال 450 ميلادى در اثر فشار آب رخ داده بود. وى حادثه سيل عِرَم را كه در قرآن به آن اشاره شده است، پس از سال 542 ميلادى و قبل از 570 ميلادى مى‏داند(97).

با توجه به اختلاف‏هاى فراوان و نظريات مختلف در مورد زمان ويرانى سد مأرب و آغاز مهاجرت قبايل يمنى، جمع و تحليل اطلاعات و ارائه تاريخ دقيق براى آن بسيار دشوار و پيچيده است. براساس آنچه از روايات مربوط به افتراق و پراكندگى يمنى‏ها بعد از مهاجرت به سمت شمال به دست مى‏آيد، به نظر مى‏رسد آن دسته از نظريات و اقوال كه به ويرانى سد و مهاجرت اقوام يمن در حدود قرن اول و دوم ميلادى اشاره دارند صحيح‏تر باشد؛ زيرا در تحليل روايات تاريخى فرمان‏روايى عمروبن عامر، جد انصار و داستان‏هاى او، با وجود اشاره به حكومت سبائيان و رقابت ميان آنان و حميريان، وجود يك حكومت محدود را در منطقه مأرب در قرن اول و دوم ميلادى نيز امكان‏پذير مى‏نمايد.

د) ورود انصار به يثرب‏

براساس روايات تاريخى عمروبن عامر پس از فروش اموالش همراه ازدى‏ها از مأرب خارج شد. آنان از چندين شهر عبور كردند تا اين‏كه در سرزمين تهامه فرود آمدند(98). به عقيده همدانى، مدت زمانى پس از ورود يمنى‏ها به تهامه، افتراق اصلى قبيله يمانى آغاز شد. گروهى از آنان به سروات، دسته‏اى به عراق و جماعتى به سوى عمان، يمامه و بحرين حركت كرده و در آن نواحى اقامت گزيدند(99). وقتى كه گروهى از مهاجران جنوب، در مرالظهران فرود آمدند، خزاعه، از ديگر ازدى‏ها جدا گرديد(100) و عده‏اى از قبيله يمن با نام غسان، به طرف شمال غربى و شام رفتند.

قبايل يمنى بعد از آن‏كه يمن و منطقه جنوب، رونق و آبادانى خود را از دست دادند، مجبور به مهاجرت شدند و در بيرون از آن‏جا سكنا گزيدند. در منابع تاريخى نام اين قبايل به اين صورت ذكر شده است: لخم، جذام، ازد، طى، اشعر، عامله، بجيله، كنده، مذحج، ماذن، همدان، عدنان، غسان، مزيقياء، شنوه، اوس و خزرج و خزاعه (101) از ميان مهاجران يمانى، تنها اوس و خزرج به سمت يثرب حركت كرده و آن‏جا ساكن شدند (102).

از روايات چنين بر مى‏آيد كه هنگام ورود انصار به يثرب حاكميت آن ديار با يهود بود و يهوديان در آن‏جا حضور چشم‏گيرى داشتند، هرچند قبايل ديگر عرب نيز در آن شهر زندگى مى‏كردند، در عين حال نفوذ و حضور يهوديان در يثرب بيشتر بود(103). ياقوت حموى مى‏گويد: انصار در ابتدا به ذى قار فرود آمدند و در خارج از شهر اقامت گزيدند(104). سپس با افزايش تعداد و فزونى قدرت‏شان آنان به شهر يثرب آمدند(105). بنابر نوشته يعقوبى منازل اوس و خزرج، پيش از اسلام در منطقه قبا بود(106). زمانى كه انصار در مدينه ساكن شدند، اموال و قلاع فراوانى را به دست آوردند(107). اين مهاجران، پس از ورود به شهر يثرب با يهوديان پيمان بستند و از هم پيمانان آن‏ها به شمار آمدند(108). انصار در آن زمان با هم متحد و متفق بودند و با يهوديان نيز رابطه هم پيمانى داشتند، اما بعدها بنا به دلايلى ميان آنان و يهوديان جنگ‏هاى سختى درگرفت. هم‏چنين جنگ‏هاى خونين بين انصار نيز به وجود آمد كه تا مدت‏هاى زيادى اين اختلاف‏ها و درگيرى‏ها ادامه داشت كه در ادامه به آن‏ها خواهيم پرداخت.

اما در مورد زمان آمدن انصار به يثرب، مى‏توانيم نسب يكى از اشخاص معروف خزرج سعدبن عباده را ملاك قرار داده، زمان مهاجرت اوس و خزرج را تخمين بزنيم. نسب سعد طبق گفته نسب شناسان به اين صورت است:

سعد بن عبادة بن دليم بن حارثة بن ابى خزيمة بن ثعلبة بن طريف بن الخزرج الاصغر بن ساعدة بن كعب بن الخزرج الاكبر بن حارثة.

از سعد تا خزرج اكبر يازده نسل فاصله است و اگر فرض كنيم كه هر نسل، 25 سال باشد، ميان هجرت پيامبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) سال 622م. تا خزرج اكبر، 275 سال فاصله است؛ بنابراين مى‏توان گفت: احتمال دارد كه مهاجرت اوس و خزرج به يثرب در اواخر قرن چهارم ميلادى و زمان خزرج اكبر روى داده باشد(109).