مباني تعليم و تربيت در قرآن و احاديث

رضا فرهاديان

- ۳۴ -


فصل پنجم اهداف تعليم و تربيت

اهداف مرحله اى

رسانيدن پيام

وَ مَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلغُ الْمُبِينُ (1) .

و بر عهده پيامبر جز تبليغى روشنگر هيچ نيست.

إِنَّمَآ أَنتَ مُنذِرٌ وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ (2) .

جز اين نيست كه تو بيم دهنده اى هستى و هر قومى را رهبرى است.

فَاعْلَمُواْ أَنَّمَا عَلَى رَسُولِنَا الْبَلغُ الْمُبِينُ (3) .

بدانيد كه وظيفه پيامبر ما رسانيدن پيام روشن خداست.

رُسُلاً مُّبَشِّرِينَ وَ مُنذِرِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ (4) .

و پيامبرانى مژده دهنده و بيم دهنده [فرستاديم ] تا از آن پس مردم را بر خدا حجتى نباشد.

إِنَّآ أَرْسَلْنكَ شَهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِيراً (5) .

تو را گواهى مژده دهنده و بيم دهنده فرستاده ايم.

تزكيه و حكمت آموزى

هُوَ الَّذِى بَعَثَ فِى الْأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِّنْهُمْ يَتْلُواْ عَلَيْهِم ءَايتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتبَ وَ الحِكْمَةَ (6) .

اوست خدايى كه در ميان مردمى اُمى پيامبرى از خودشان مبعوث داشت تا آياتش را بر آنها بخواند و كتاب و حكمتشان بياموزد.

رَبَّنَا وَ ابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولاً مِّنْهُمْ يَتْلُواْ عَلَيْهِمْ ءَايتِكَ وَ يُعَلِّمُهُم الْكِتبَ وَ الْحِكْمَةَ وَ يُزَكِّيهِمْ إنَّكَ أَنْتَ الْعَزيزُ الْحَكِيمُ (7) .

اى پروردگار ما، از ميانشان پيامبرى بر آنها مبعوث گردان تا آيات تو را برايشان بخواند و به آنها كتاب و حكمت بياموزد و آنها را پاكيزه سازد و تو پيروزمند و حكيم هستى.

وَ أَنزَلَ اللَّهُ عَلَيْكَ الْكِتبَ وَ الْحِكَمَةَ وَ عَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُن تَعْلَمُ (8) .

و خدا بر تو كتاب و حكمت نازل كرد و چيزهايى به تو آموخت كه از قبل نمى دانسته اى.

راهنمايى و هدايت بسوى نور و رحمت

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَى بِأَيتِنَآ أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَكَ مِنَ الظُّلُمتِ إِلَى النُّورِ (9) .

موسى را با آيات خود فرستاديم كه: قوم خود را از تاريكى به روشنايى بيرون آر.

كِتبٌ أَنزَلْنهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُلُمتِ إِلَى النَّورِ (10) .

كتابى است كه بر تو نازل كرديم تا مردم را به فرمان پروردگارشان از تاريكى به روشنايى ببرى.

اللَّهُ وَلِىُّ الَّذِينَ ءَامَنُوا يُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمتِ إِلَى النُّورِ (11) .

خدا ياور مؤمنان است. ايشان را از تاريكيها به روشنى مى برد.

يَهْدِى بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْونَهُ سُبُلَ السَّلمِ وَ يُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ وَ يَهْدِيهِم إِلَى صِرطٍ مُّسْتَقِيمٍ (12) .

تا خدا به آن (كتاب) هر كس را كه در پى خشنودى اوست، به راههاى سلامت [روانى ] هدايت كند و به فرمان او از تاريكى به روشنايى ببرد و آنان را به راه راست راهنمايى كند.

نجات از حاكميت طاغوت

وَ لَقَدْ بَعَثْنَا فِى كُلِّ أُمَّةٍ رَّسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُواْ الطَّغُوتَ (13) .

در ميان هر ملتى پيامبرى مبعوث كرديم؛ كه خدا را بپرستيد و از پيروى طاغوت دورى جوييد.

وَ الَّذِينَ اجْتَنَبُواْ الطَّغُوتَ أَن يَعْبُدُوهَا وَ أَنَابُواْ إِلَى اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرَى (14) .

و كسانى را كه از پرستش طاغوت سر باز زدند و به خدا روى آوردند، مژده بادشان.

رهايى از وابستگيها

الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِىَّ الْأُمِّىَّ الَّذِى يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِندَهُمْ فِى التَّوْرَيةِ وَ الْإِنْجِيلِ يَأْمُرُهُم بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَيهُمْ عَنِ الْمُنكَرِ وَ يُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبتِ وَ يُحَرِّمُ عَلَيْهم الْخَبئِثَ وَ يَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الأَغْلَلَ الَّتِى كَانَتْ عَلَيْهِمْ (15) .

[مؤمنان ] آنان كه از اين پيامبر امى كه نامش را در تورات و انجيل خود نوشته مى يابند،پيروى مى كنند. آن كه به نيكى فرمانشان مى دهد و از ناشايست بازشان مى دارد و چيزهاى پاكيزه را بر آنها حلال مى كند و چيزهاى ناپاك را حرام و بار گرانشان را از دوششان بر مى دارد و قيد و بندها را [ازدستشان ] مى گشايد.

آموزش قضاوت صحيح

كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَ مُنذِرِينَ وَ أَنزَلَ مَعَهُمُ الْكِتبَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيَما اخْتَلَفُواْ فِيهِ وَ مَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلَّا الَّذِينَ أُوتُوهُ مِن بَعْدِ مَاجَآءَتْهُمُ الْبَيِّنتُ بَغْيَاً بَيْنَهُمْ فَهَدَى اللَّهُ الَّذِينَ ءَامَنُواْ لِمَا اخْتَلَفُواْ فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَ اللَّهُ يَهْدِى مَنْ يَشَآءُ إِلَى صِرطٍ مُّسْتَقِيمٍ (16) .

مردم يك امت بودند، پس خدا پيامبران بشارت دهنده و ترساننده را بفرستاد، و بر آنها كتاب برحق نازل كرد تا در آنچه مردم اختلاف دارند، ميانشان قضاوت كند، ولى جز كسانى كه كتاب بر آنها نازل شده و حجتها برايشان آشكار گشته بود، از روى حسدى كه نسبت به هم مى ورزيدند در آن اختلاف نكردند و خدا مؤمنان را به اراده خود در آن حقيقتى كه اختلاف مى كردند راهنمايى كرد؛ كه خدا هر كس را كه بخواهد به راه راست هدايت مى كند.

برانگيختن به برپايى عدالت

لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالبَيِّنتِ وَ أَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتبَ وَ الْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ (17) .

ما پيامبرانمان را با دليلهاى روشن فرستاديم و با آنها كتاب و ترازو را نيز نازل كرديم تا به عدالت قيام كنند.

دست يابى به زندگى سعادتمندانه

مَنْ عَمِلَ صَالِحاً (18) مِنْ ذَكَرٍ أوْ أُنْثى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَوةً طَيِّبَةً (19) .

هرزن ومرد مؤمنى كه كارنيكوانجام دهدومؤمن باشد، زندگى خوش وپاكيزه اى به او خواهيم داد (20) .

وَ اتَّقوا اللَّهَ وَ يُعَلِّمُكُمُ اللَّهُ وَ اللَّهُ بِكُّلِ شَى ءٍ عليمٌ (21) .

از خدا پروا داشته باشيد تا خدا شما را تعليم دهد و او بر هر چيزى آگاه است.

اَوَ مَنْ كَانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْناهُ وَ جَعَلْنَا لَهُ نُوراً يَمْشى بِهِ فِى النّاس كَمَنْ مَثَلُهُ فِى الظُّلُماتِ لَيْسَ بِخارِجٍ مِنْها (22) .

آيا آن كس كه مرده بود و زنده اش كرديم و نورى فرا راهش قرار داديم تا با آن راه خود را در ميان مردم بپيمايد، همانند كسى است كه در تاريكى گرفتار است و راه بيرون شدن را نمى داند؟

اُولئِكَ كَتَبَ اللَّهُ فِى قُلُوبِهِمُ الإيْمانَ وَ أَيَّدَهُمْ (23) بِرُوحٍ مِنْهُ (24) .

[مؤمنان را] خداوند بر دلشان ايمان رقم زده و به تأييد خود ياريشان كرده است.

هدف كلى و نهايى تعليم و تربيت

پرستش اللَّه

وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ (25) .

جن و انس را جز براى پرستش خود نيافريده ام.

وَ اعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيقينُ (26) .

و پروردگارت را پرستش كن تا لحظه يقين فرا رسد.

وَ أَنِ اعْبُدُونِى هذا صِرطٌ مُّسْتَقِيمٌ (27) .

و مرا بپرستيد، كه راه راست اين است.

وَ لَقَدْ بَعَثْنَا فِى كُلِّ أُمَّةٍ رَّسُولاً أَنِ اعْبُدُواْ اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطّاغُوتَ (28) .

به ميان هر ملتى پيامبرى مبعوث كرديم؛ كه خدا را بپرستيد و از اطاعت طاغوت دورى جوييد.

وَ قَضى رَبُّكَ أَلَّا تَعْبُدُوا إلّا إيّاه (29) .

و پروردگارت مقرر داشت كه جز او را نپرستيد.

إذا أحبّ اللَّه عبداً ألهمه حسن العبادة (30) .

هنگامى كه خداوند بنده اى را دوست داشته باشد، خوب بندگى كردن را به او الهام مى كند.

ما خلق اللَّه السماوات والأرض وما بينهما الا بالحق (31) .

خداوند آسمانها و زمين و آنچه را كه در بين آنهاست، جز به حق نيافريده است.

و ما خلقت الجنّ والانس الّا ليعبدون (32) .

ما جن و انس را نيافريديم مگر براى عبادت.

يا ايّها الذين ءامنوا استجيبوا للَّه وللرسول اذا دعاكم لما يحييكم (33) .

اى كسانى كه ايمان آورده ايد، هنگامى كه خدا و پيامبرش شما را به چيزى فرا خوانند كه زندگى تان بخشد، دعوتشان را اجابت كنيد.

يقول اللَّه تعالى : يابن آدم لم أخلقك لأربح عليك ، إنّما خلقتك لتربح علىّ ، فاتخذني بدلاً من كلّ شي ءٍ فإنّى ناصر لك من كلّ شي ءٍ (34) .

[در حديث قدسى ] خداوند خطاب به انسان مى فرمايد: اى انسان من تو را براى سود بردن خود نيافريدم، بلكه تو را آفريدم تا از من بهره بجويى؛ پس عوض هر چيز، به سراغ من آى كه تو را در مقابل هر چيزى ياور خواهم بود.

قرب الهى

السَّابُقونَ السَّابِقُونَ* أُولَئِكَ الْمُقَرَّبُونَ (35) .

آنها كه سبقت جسته بودند، پيش افتادند، اينها مقربند.

فأَمَّا إنْ كانَ مِنَ الْمُقَرَّبِينَ* فَرَوحٌ وَ رَيْحانٌ وَ جَنَّةُ نَعيِمٍ (36) .

اگر از مقربان باشد،براى اوست آسايش و روزى و بهشت پر نعمت.

عَيْناً يَشْرَبُ بِها الْمُقَرَّبُونَ (37) .

چشمه اى است كه مقربان خدا از آن مى آشامند.

عليكم بصدق الإخلاص و حسن اليقين، فإنّهما أَفضل عبادة المقربين (38) .

بر شما باد به صداقت در اخلاص و حُسن يقين، زيرا اخلاص و يقين برترين عبادت مقربان است.

الجود فى اللَّه عبادة المقرّبين (39) .

بخشش در راه خدا عبادت مقربان است.

أقرب النّاس من اللَّه سبحانه أحسنهم إيماناً (40) .

هر كه ايمانش نيكوتر باشد، به خداوند سبحان نزديك تر است.

قال السجّاد(ع): إنّ أقربكم من اللَّه أوسعكم خلقاً (41) .

هر كه داراى سعه صدر و اخلاق نيكو باشد، به خداوند نزديكتر است.

قال رسول اللَّه(ص): يا على! إذاتقرب العباد إلى خالقهم بالبرّ فتقرّب إليه بالعقل تسبقهم (42) .

پيامبر(ص) فرمود: اى على(ع) هرگاه بندگان، با كار نيك به خداوند نزديك شوند، تو در سايه عقل به خداوند نزديك شو كه قهراً بر آنان سبقت خواهى گرفت.

تقرب العبد إلى الله تعالى باخلاص نيّته (43) .

بنده در پرتو خالص نمودن نيّت مى تواند به خداوند تقرب جويد.

التقرّب إلى اللّه تعالى بمسألته و إلى النّاس بتركها (44) .

نزديك شدن به خداوند به اين است كه چيزى از او در خواست شود و نزديك شدن به مردم در اين است كه چيزى از آنان درخواست نگردد.

قال الباقر(ع): كان فيما ناجى اللَّه به موسى(ع) على الطّور أن يا موسى أبلغ قومك أنّه ما يتقرّب إلىّ المتقرّبون بمثل البكاء من خشيتى، و ما تعبّد لى المتعبّدون بمثل الورع عن محارمى، و لا تزيّن لى المتزيّنون بمثل الزهد فى الدّنيا عمابهم الغناعنه. فقال موسى(ع): يا أكرم الأكرمين فماذا أثبتهم على ذلك؟ فقال: يا موسى أمّا المتقربون إلىّ بالبكاء من خشيتى، فهم فى الرّفيق الأعلى لا يشركهم فيه احد... (45) .

- خداوند به حضرت موسى(ع) در كوه طور فرمود: اى موسى(ع) به قوم خود ابلاغ كن كه بهترين وسيله نزديك شدن به من، گريه از ترس من مى باشد و پرهيز از گناهان بهترين وسيله عبادت من است. و زهد در دنيا، از چيزى كه مايه بى نيازى انسان است، بهترين زينت انسان در درگاه الهى است. موسى(ع) عرضه داشت: چگونه در اين راه ثابت قدم خواهند ماند؟ خداوند فرمود: اى موسى(ع) در سايه گريه از ترس من؛ بندگان مقرّب همچنان در جايگاه عالى قرار دارند كه كسى با آنها شريك نخواهد بود....

قال على(ع): أبعد ما يكون العبد من اللَّه إذا كان همّه فرجه و بطنه (46) .

دورترين انسانها از خداوند كسى است كه تمام توجه و همتش به غريزه جنسى و خوردن باشد.

قال الصادق(ع): الزّارعون كنوز الانام، يزرعون طيّباً أخرجه اللَّه عزوجل، و هم يوم القيامة احسن مقاماً و اقربهم منزلة، يدعون المباركين (47) .

كشاورزان گنجينه هاى خداوند هستند. چيز پاكيزه اى مى كارند كه خداى عزوجل آن را مى روياند در روز قيامت هم مقام و منزلت برترى خواهند داشت و به عنوان مبارك خوانده مى شوند.

أقرب العباد إلى اللَّه تعالى أقولهم للحقّ و إن كان عليه و أعملهم بالحقّ و إن كان فيه كرهه (48) .

نزديكترين بندگان به خداوند كسى است كه حق را بهتر بگويد، گرچه به ضررش باشد و حق را مورد عمل قرار دهد، گرچه او را ناخوش آيد.

قال الصادق(ع): أقرب ما يكون العبد من ربّه إذا دعا ربّه و هو ساجد (49) .

نزديكترين حالات يك بنده به خداوند حالت دعا در سجده است.

يقول اللَّه... من اقترب إلىّ شبراً اقتربت إليه ذراعاً، و من اقترب إلىّ ذراعاً اقتربت إليه باعاً، و من أتانى يمشى اتيته هرولة (50) .

خداوند مى فرمايد: كسى كه يك شبر به من نزديك شود من يك ذرع به او نزديك خواهم شد و كسى كه يك ذرع به من نزديك شود، من به او يك وجب نزديك مى شوم و كسى كه قدم زنان به سوى من بيايد من با شتاب و هروله كنان به سوى او مى روم.

ألشّوق شيمة الموقنين (51) .

شور و شوق، خصلت اهل يقين است.

قال رسول اللَّه(ص): المعرفة رأس مالي، و العقل اصل ديني، و الحب أثاثى و الشوق مركبى، و ذكر اللَّه عزّوجلّ أنيسي (52) .

شناخت، سرمايه من و خرد پايه دين من و محبت وسيله من و شوق مركب من و ياد خدا مونس من مى باشد.

لقاءاللَّه

إِنَّ الَّذِينَ لا يَرْجُونَ لِقَآءنا وَ رَضُوا بِالْحَيَوةِ الدُّنْيا وَ اطْمَأَنُّوا بِها وَ الَّذِينَ هُمْ عَنْ ءَ اياتِنا غافِلُونَ (53) .

كسانى كه به ديدار ما اميد ندارند و به زندگى دنيا خشنود شده و بدان دل بسته اند، از آيات و نشانه هاى ما غافلند.

قَدْ خَسِرَ الَّذِينَ كَذَّبُواْ بِلِقَآءِ اللَّهِ (54) .

زيان كردند آنهايى كه ديدار با خدا را دروغ پنداشتند.

وَ الَّذِينَ كَفَرُواْ بَِايَتِ اللَّهِ وَ لِقائِهِ أُوْلَئِكَ يَئِسُواْ مِن رَّحْمَتِى وَ أُوْلَئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلَيمٌ (55) .

و آنان كه به آيات الهى و ديدار او ايمان ندارند و از رحمت من نوميدند، به عذابى دردناك گرفتار خواهند شد.

وَ اِلَيْهِ يُرْجَعُ الْأَمْرُ كُلُّهُ (56) .

و همه كارها به سوى او باز گردانده مى شود.

اِنَّ اِلى رَبِّكَ الرُّجْعى (57) .

به راستى كه بازگشت به سوى پروردگار توست.

وَ اَنَّ إِلى رَبِّكَ المُنْتَهى (58) .

و پايان راه همه، به سوى پروردگار توست.

يُدَبِّرُ الْأَمْرَ يُفَصِّلُ الْأَيَتِ لَعَلَّكُم بِلِقَآءِ رَبِّكُمْ تُوقِنُونَ (59) .

خداوند امور را تدبير مى كند و آيات را توسعه داده و بيان مى نمايد، باشد كه به ديدار پروردگارتان يقين كنيد.

وُجُوهٌ يَومَئِذٍ نَاضِرة* إلَى رَبّها نَاظِرَة (60) .

در آن روز (قيامت) چهره هايى هست خيره شده، كه به سوى پروردگارشان نظر مى كنند.

وَ إلَيْهِ تُقلَبُونَ (61) .

و همه بدو باز گردانده مى شويد.

... اللهم واجعله لي شفيعاً مشفعاً ، وطريقاً اليك مهيعاً ، واجعلني له متبعاً ، حتى ألقاك يوم القيامة عني راضياً، وعن ذنوبي غاضياً ، قد أوجبت لي منك الرحمة والرضوان ، وانزلتني دار القرار ، ومحل الأخيار (62) .

خدايا او (پيامبر اكرم(ص)) را براى من شفيعى كه شفاعتش پذيرفته شده است قرار بده و راه مستقيم به سوى خودت را هموار قرار ده و مرا پيرو آن حضرت بگردان تا در روز قيامت تو را در حالى كه از من خشنود هستى و از گناهم چشم پوشيده اى ملاقات كنم و در حالى كه لطف و رحمتت را بر من لازم فرمودى و مرا در منزل دايم بهشت ابدى كه محل خوبان است منزل دهى.

... الهي فَسُرَّني بلقائك يوم تقضي فيه بين عبادك ... (63) .

... خدايا مرا در روزى كه بين بندگانت حكم مى كنى، به ملاقاتت مسرور و خشنودم فرما....

... وهب لى... الدوام في الاتصال بخدمتك حتى اسرح اليك في ميادين السابقين واُسرع اليك في البارزين واشتاق الى قربك في المشتاقين وادنو منك دنوّ المخلصين واخافك مخافة الموقنين ... (64) .

[خدايا]... پيوسته مرا به خدمتت بدار تا آن كه من در ميدان طاعتت بر همه پيشينيان سبقت گيرم و از همه مشتاقان به درگاهت زودتر آيم و عاشقانه با مشتاقانت به مقام قرب تو بشتابم و مانند اهل خلوص به تو نزديك گردم و از تو همانند اهل يقين بترسم....

و انّ الراحل اليك قريب المسافة و انك لا تحتجب عن خلقِك الاّ ان تَحْجَبُهُمُ الاعمال دونك (65) .

و به راستى كه هر آنكه بسوى تو كوچ كند راهش نزديك است و تو محجوب نشوى از خلقت، مگر آنكه اعمال آنها، در برابر تو حجاب گردد.

اللهم انى اسئلك ان تملأَ قلبى حُبّا لك و خشية منك و تصديقاً بكتابك و ايماناً بك و فرقاً منك و شوقاً اليك يا ذا الجلال و الاكرام حبّب الىّ لقائك و احبب لقائى و اجعل لى فى لقائك الراحة و الفرج و الكرامة (66) .

خدايا من از تو مى خواهم كه پركنى دلم را از دوستى خودت و از ترس خودت و باور به قرآنت و عقيده به خودت و انديشه از خودت و اشتياق به درگاهت اى صاحب جلال و اكرام، مرا دوستدار ديدار خود كن و دوست بدار، ديدارم را و مقرر كن برايم در موقع ملاقاتت آسايش و گشايش و احترام را.

لقد جئتمونا فُرادى كَما خَلَقْناكُم اوّل مرّة (67) .

براستى همان طور كه در آغاز شما را تنها آفريديم، همچنان تنها پيش ما مى آييد.

ان الوصول الى الله سفر لا يدرك اِلّا بامتطاء اللّيل (68) .

براستى كه وصول به حق سفرى است كه به دست نمى آيد مگر با شب زنده دارى.

الوصلة بالله في الانقطاع عن الناس (69) .

رسيدن به خداوند در بريدگى [باطنى ] از مردم نهفته است.

قال على(ع): من صبر على الله وصل إليه (70) .

على(ع) فرمود: هر كس به خاطر خداوند صبر و استقامت ورزد به او مى پيوندد.

تخفّفوا تلحقوا (71) .

سبكبار شويد تا به قافله [خوبان ] برسيد.

نجا المخفَّفون (72) .

سبكباران نجات يافته اند.

اللهم ذاكرة لسوابغ الائك مشتاقة الى فرحة لقائك (73) .

خدايا مرا يادآور نعمتهاى گسترده خودت بگردان و مرا مشتاق سرور و نشاط ملاقاتت قرار ده.

قُلْ إن كنتم تحبّون اللَّه فاتّبعونِى يُحببكم اللَّه (74) .

بگو: اگر خدا را دوست داريد، از من پيروى كنيد تا او نيز شما را دوست بدارد.

والذين ءَامنوا اشد حباً للَّه (75) .

و كسانى كه ايمان آورده اند، خدارا بيشتر دوست دارند.

يا من هو غايةُ مُراد المريدين، يا من هو مُنتهى همم العارفين، يا من هو منتهى طلب الطالبين... (76) .

اى آن كه او نهايت هدف جويندگان است، اى آن كه او نهايت همّت عارفان است اى آن كه او نهايت خواسته طلب كنندگان است....

يا غاية آمال العارفين

اى آخرين آرزوى عارفان.

عن أنس، قال: دخلت على النّبى(ص) و هو نائم على حصير قداثّر فى جنبه، قال: أمعك أحد غيرك؟ قلت: لا، قال: اعلم انّه قد اقترب اجلى و طال شوقى إلى لقاء ربّى و إلى لقاء إخوانى انبياء قبلى. ثمّ قال: ليس شى ء أحبّ إلىّ من الموت، و ليس للمؤمن راحة دون لقاء اللّه ثم بكى... (77) .

انس مى گويد: خدمت پيامبر(ص) شرفياب شدم و ديدم حضرت روى حصيرى خوابيده اند و حصير روى بدن آن حضرت اثر گذاشته، حضرت از من پرسيدند: آيا كسى همراه دارى؟ عرض كردم: خير. حضرت فرمود: بدان كه فرارسيدن اجل من نزديك است و شوقم به ملاقات پروردگارم و برادرانم پيامبران پيشين زياد شده، سپس افزودند: چيزى پيش من از مرگ محبوبتر نيست و مؤمن آسايشى جز در پرتو ملاقات با پروردگارش ندارد. سپس حضرت شروع به گريستن نمود.

واجعل قلبى بحبّك متيماً (78) .

[پروردگارا:] قلب مرا به دوستى خودت بى تاب فرما.

الهي اقمني من اهل ولايتك مقام من رجا الزيادة من محبّتك (79) .

خدايا مرا در ميان اولياى خودت مقام كسى را عطا كن كه مشتاق و آرزومند فزونى محبت توست.

الهى من ذا الذى ذاق حلاوة محبّتك فرام منك بدلاً و من ذا الّذى اَنس بقربك فابتغى عنك حولاً الهى فاجعلنا ممن اصطفيته لِقُربك و ولايتك و اخلصته لِوُدّك و محبّتك و شوْقتَهُ الى لقائِكَ و رضيّته بقضائك و منحته بالنظر الى وجهك و حبوْته برضاك و اَعذتَهُ من هجرك و قلاك و بواْتَهُ مَقْعَد الصّدق فى جوارك و خصصته بمعرفتك و اَهَّلْتَه لعبادتك و هيّمْتَ قلبه لارادتك و اجْتَبَيْتَهُ لمشاهدتك. واخليتَ وَجْهَهُ لك و فرّغت فؤاده لحُبّك و رغبته فيما عندك و الهَمْته ذكرك و اوزعته شكرك و شغلته بطاعتك و صيّرته من صالحى بريّتك و اخترته لمناجاتِك و قَطَعْتَ عنه كلّ شى ء يقطعه عنك اللهم اجعلنا ممّن دابُهُمْ الارتياحُ اليك و الخنينُ وَ دهْرهم الزّفرة و الانينُ حباههم ساجدة لعظمتك و عيونهم ساهرة في خدمتك و دموعهم سائلة من خشيتك و قلوبهم متعلّقهُ بمحبتّك و افئدتهم مُنْخلعة من مهابتك يامن انوارُ قدسه لابصار محبّيه رائقة و سبحات وجهه لِقلوب عارفيه شائقة يا مُنى قلوب المشتاقين و يا غاية آمال الُمحبّين اسئلك حُبّك و حبّ من يُحبّك و حبّ كل عمل يوصلنى الى قربك و ان تجعلك احبّ الى مما سواك و ان تجعل حُبّى ايّاك قائداً الى رضوانك و شوقى اليك ذائداً عن عصيانك و امْنن بالنظر اليك علىّ و انظر بعين الوُدّ و العطف الىّ و لا تصرْف عنّى وجهك و اجعلنى من اهل الاسعاد و الحُظوة عندك يا مجيب يا ارحم الراحمين (80) .

خدايا چه كسى است كه طعم محبت تو را چشيده باشد و غير تو را اختيار كند و چه كسى است كه به مقام قرب تو انس يابد و از تو روى گردان باشد. خدايا ما را در زمره كسانى قرار ده كه آنان را براى قرب و دوستى ات برگزيده اى و او را براى علاقه و محبت خود خالص گردانيده اى و مشتاق لقا و ديدار خود و راضى به قضاى خود نموده اى و نعمت نظر به وجه خود را به او عطا و براى مقام رضايتت انتخاب نموده اى و از هجران و دورى خودت مصون داشته اى و در عالم و محل صدق او را مكان داده اى و او را به معرفت خودت مخصوص داشته اى و او را لايق عبادت خود فرموده اى و او را دلباخته محبت خود گردانيده اى و براى مشاهده خودت او را برگزيده اى و روى او را تنها به سوى خود متوجه ساخته اى و دل او را براى محبت و دوستى خود خالى نموده اى و نسبت به آنچه پيش توست، مايل كرده اى و ياد خود را به او الهام و شكر كردنت را به او آموخته و به اطاعت خودت مشغول نموده اى او را از صالحان خلق قرار داده و براى مناجات خود اختيار كرده اى و هر چه او را از تو جدا مى كند از او جدا نموده اى. خدايا ما را از كسانى قرار بده كه سيره و سرشت آنان اين باشد كه با ياد تو خشنود مى شوند و از دل ناله شوق مى كنند و همه عمر با آه و ناله هستند. پيشانى ايشان در مقابل عظمت تو به سجده مى افتد و چشمهايشان در خدمت تو بيدارى مى كشد و اشكهايشان از خوف تو جارى است و دلهايشان آميخته به دوستى توست و قلوب ايشان از مهابت و عظمت تو (از دنيا) كنده شده است. اى خدايى كه انوار قدست براى چشم دوستانت در كمال روشنى است و جلوه ذاتت براى قلب عارفان به تو شوق انگيز است. اى آرزوى دل مشتاقان! اى نهايت اميد عاشقان، محبت تو و محبت كسى كه تو را دوست مى دارد و دوستى هر عملى كه مرا به قرب تو مى رساند، خواهانم و از تو مى خواهم كه خودت را از غير خودت (هر چه هست) پيش من محبوتر گردانى و محبت مرا به خودت، وسيله رسيدن به مقام خشنودى ات قرار داده و محبت من به سوى تو مانع از معصيت من شود و با نظر بر من منت گذار و با ديده محبت و دوستى به من نظر كن و روى خود از من مگردان و مرا از اهل سعادت و سالكان طريق محبت خودت قرار بده. اى كسى كه اجابت كننده هستى. اى مهربانترين مهربانان!

- عن لقمان الحكيم انه قال فى وصيتّه لابنه يا بنى احثّك على ستّ خصال ليس منها خصلة إلّا و تقربّك إلى رضوان اللَّه عزوجلّ و تباعدك عن سخطه: الأوّل: أن تعبد اللَّه لا تشرك به شيئاً، الثّانية: الرّضا بقدراللَّه فيما احببت أو كرهت، و الثّالثة: أن تحبّ فى اللَّه و تبغض فى اللَّه و الرّابعة: تحبّ للنّاس ما تحبّ لنفسك، و الخامسة: تكظم الغيظ و تحسن إلى من أساء إليك، و السّادسة: ترك الهوى و مخالفة الرّدى (81) .

لقمان به فرزندش سفارش مى كرد كه: اى فرزندم! تو را به شش صفت و خصلت سفارش مى كنم كه هر كدام از اينها تو را به خدا نزديك و از غضب او دور مى سازد: 1- عبادت خالص خداوند بدون هيچ گونه شركى 2- رضايت به تقدير الهى چه در مواردى كه مورد پسند تو باشد يا نباشد. 3- دوستى و دشمنى براى خداوند 4- آنچه براى خود مى پسندى براى ديگران هم بپسندى. 5- خشم خود را فرو نشاندن و نيكى به كسى كه نسبت به انسان بدى روا داشته. 6- ترك خواسته هاى نفسانى و مخالفت با پستى [ها]»

- قال الصادق(ع): إنّ اُولى الألباب الذين عملوا بالفكرة حتى ورثوا منه حبّ الله -الى أن قال- فاذا بلغ هذه المنزلة جعل شهوته و محبّته فى خالقه، فاذا فعل ذلك نزل المنزلة الكبرى فعاين ربّه فى قلبه، و ورث الحكمة بغير ماورثه الحكماء، و ورث العلم بغير ما ورثه العلماء، و ورث الصّدق بغير ما ورثه الصّديقون، إنّ الحكماء ورثوا الحكمة بالصّمت، وإنّ العلماءورثوا العلم بالطّلب، وان الصّدّيقين ورثوا الصّدق بالخشوع و طول العبادة (82) .

امام صادق(ع) فرمود: خردمندترين خردمندان كسى است كه طبق فكر و انديشه كار را انجام مى دهد تا جايى كه دوستى خدا را در اين راه به دست مى آورد و وقتى به اين درجه رسيد، خواست ها و دوستى خود را براى خداوند قرار مى دهد و با رسيدن به اين مرحله، به مرحله برتر دست مى يابد كه در اين مرحله با چشم دل، خداوند را مشاهده مى كند و حكمتى جز حكمت حكما و دانشى جز دانش دانشمندان و صداقتى جز صداقت راستگويان به دست مى آورد؛ زيرا حكما حكمت را با سكوت و علما دانش را با طلب و صديقان، صداقت را با خشوع و عبادت طولانى تحصيل كرده اند.

- أوحى اللَّه إلى بعض الصديقين إنّ لى عباداً من عبيدى يحبّونى و اُحبّهم و يشتاقون، إلىَّ و اشتاق إليهم و يذكرونى و أذكرهم... أوّل ما أعطيهم ثلاث: الأوّل: أقذف من نورى فى قلوبهم فيخبرون عنّى كما أخبر عنهم، و الثاني: لو كانت السّماوات و الأرضون و ما فيها من مواريثهم لاستقللتها لهم، و الثالث: أقبل بوجهى عليهم، أفترى من أقبلت عليه بوجهى يعلم أحدٌ ما أريد أن أعطيه؟ (83) !

- خداوند به بعضى از صديقان وحى فرمود كه در ميان بندگان من افرادى هستند كه آنان مرا دوست دارند و من هم ايشان را دوست دارم. آنان مشتاق منند و من نيز به آنان شوق دارم. آنان مرا ياد مى كنند و من نيز به ياد آنها هستم. در اولين مرحله سه چيز به ايشان عطا خواهم نمود...: 1- از نور خود در قلوب آنان مى تابانم كه در نتيجه آنان از من خبر داده و من نيز از آنان خبر مى دهم 2- اگر آسمانها و زمين و آنچه در آنهاست از آن ايشان باشد آن را مخصوص ايشان مى گردانم (كه شريكى نداشته باشند) 3-توجه خودم را به ايشان معطوف مى دارم و آيا كسى مى داند كه اگر من به كسى توجه داشته باشم از چه چيز او را بهره خواهم ساخت؟

قال رسول اللَّه(ص): أسألك الرّضا بالقضاء، و برد الموت بعد العيش، و لذّة النّظر إلى وجهك، و شوقاً إلى رؤيتك و لقائك (84) .

پيامبر(ص) فرمود: خداوندا از تو رضاى بعد از قضا مى خواهم و خُنكى مرگ را بعد از زندگى و لذت نظر به سوى تو، طلب مى كنم و شوق ديدار و لقاى تو را خواستارم.

قال الحسين(ع): من كان فينا باذلاً مُهْجَتَهُ و مُوطّناً على لقاءاللَّه نفسه؛ فليرحلْ معنا فانّنى راحِلٌ مُصْبحاً ان شاءاللَّه تعالى (85) .

هر كس در راه ما خون دلش را بذل مى كند و نفسش را جايگاهى براى ديدار پروردگار مى داند، پس با ما كوچ كند زيرا من به اميد خداى متعال فردا صبح حركت مى كنم.

... و انظر إلىّ ببصر قلبك، و لا تنظر بعينك الّتى فى رأسك إلى الّذين حجبت عقولهم عنّى (86)

[خطاب رسيداى بنده!] باچشم دلت به من نگاه كن و با چشم سرت به كسانى كه عقلشان پوشيده از من است، نگاه مكن.

من أحبّ لقاء اللَّه سبحانه و تعالى سلاعن الدّنيا (87) .

هر كسى ديدار خداوند را دوست دارد، دل خويش را از دنيا مى بُرد.

اللهم انى اسئلك ايماناً تباشر به قلبى و يقيناً حتى اعلم انه لن يصيبنى الا ما كتبت لى و رَضِنى من العيش بما قسمت لى يا ارحم الراحمين (88) .

پروردگارا از تو درخواست مى كنم ايمان ثابت و پايدارى كه هميشه در قلبم برقرار باشد و يقينى كامل تا بدانم كه به من جز آنچه تو مقرّر كرده اى نخواهد رسيد و مرا در زندگى به هر چه قسمتم كردى، راضى و خشنود سازى، اى مهربان ترين مهربانان.

واجعلنى ممن اطلت عمره، و حسنت عمله، و اتممت عليه نعمتك، و رضيت عنه، و احييته حيوة طيبة فى أدوم السرور، و اسبغ الكرامة، و اتم العيش انك تفعل ما تشاء، و لا تفعل ما يشآء غيرك. اللهم خصنى منك بخاصة ذكرك، و لا تجعل شيئا مما اتقرب به فى اناءالليل و اطراف النهار رياء و لا سمعة، ولا اشراً و لا بطراً، و اجعلنى لك من الخاشعين (89) .

و مرا از آنانى قرار دهى كه عمرش طولانى و عملش نيكو و نعمتت را بر او كامل گردانيده و از او خشنودى و حيات و زندگانى پاكيزه با نشاط و سرور دائمى و با نيكوترين كرامت و معيشت كامل به او مرحمت فرموده اى كه تو هر چه بخواهى به قدرت كاملت انجام مى دهى و غير تو كسى هر چه بخواهد نتواند كرد، مرا به ذكر خاص خود نصيب گردان و عملى كه براى تقرّب به حضرتت به جاى آرم در ساعات شب و روز مايه ريا و خود نمائى و بطالت و عياشى قرار مده و مرا از بندگان خاشع خود بگردان.

اللهم انى اسئلك ان تملاء قلبى حبا لك و خشية منك و تصديقاً بكتابك و ايماناً بك و فرقاً منك و شوقاً اليك يا ذاالجلال و الاكرام حبب الىَّ لقائك و احبب لقآئى و اجعل لى فى لقائك الراحة و الفرج و الكرامة (90) .

پرورگارا از تو مى خواهم كه دلم را مملو از دوستى خود گردانى و سراسر قلبم را پر از خوف و خشيت خود كنى در حالى كه كتاب تو را تصديق نمايم و به تو ايمان داشته باشم و دلم را پر از سوز و گداز و شوق ديدار خويش سازى اى خداى صاحب جلال و بزرگوار، ملاقات خود را محبوب من كن و ملاقات مرا محبوب خود گردان و در هنگام ديدار، برايم راحتى و گشايش و عزت مقرّر فرما (91) .

وَ إنّا إلى رَبّنا لَمُنْقَلِبُونَ (92) .

و ما به سوى پروردگارمان باز مى گرديم.

وَ إلَيهِ الْمَصِير (93) .

و بازگشت همه ما به سوى اوست.

الا الى اللَّهِ تصيرُ الأمُور (94) .

آگاه باشيد كه همه كارها به خدا باز مى گردد.

وَ إلَيهِ تُرْجعُون (95) .

و بازگشت همه به سوى اوست.

وَ لَقَدْ ءَاتَيْنَا مَوسى الكِتَابَ فَلاَ تَكُن فِى مِرية مِن لِقَائِه (96) .

هر آينه به موسى كتاب داديم، از ديدار او در ترديد مباش.

مَنْ كَانَ يَرْجُوا لِقَاءَ اللَّه فإنَّ أَجَل اللَّه لأَتٍ (97) .

هر كس كه به ديدار خدا اميدوار است. بداند كه وعده خدا خواهد رسيد.

فَمَن كَانَ يَرْجُواْ لِقَآءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاًصَلِحاً وَ لَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَداً (98) .

هر كس كه به ديدار خدا اميدوار است بايد كردارى شايسته داشته باشد و در پرستش پروردگارش هيچ كس را شريك نسازد.

وَ اتَّقُواْ اللَّهَ وَ اعْلَمُواْ أَنَّكُم مُلاَقُوهُ وَ بَشّرِ الْمؤُمِنيِنَ (99) .

و از خدا بترسيد و بدانيد كه به نزد او خواهيد رفت و مؤمنان را بشارت ده!

يآ أيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ* ارْجِعى إِلى رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً* فَادْخُلى فِى عِبادِى * وَادْخُلي جَنَّتى (100) .

اى روح آرامش يافته! خشنود و پسنديده به سوى پروردگارت باز گرد، و در زمره بندگان [خاص ] من داخل شو و به بهشت من درآى.

تنبيه

1- توجه به واقعيت ها و ارزشهاى وجودى خويش

يَا اَيّها الإنسانُ انّك كادِحٌ الى ربّك كدحاً فملاقيه (101) .

اى انسان تو در راه پروردگارت رنج فراوان مى كشى؛ پس به ديدار او نايل خواهى آمد.

لَقَد خَلَقْنَا الإنسانَ فِى كَبَد (102) .

به راستى كه آدمى را در رنج و محنت بيافريديم.

لَقَدْ خَلَقْنا الإنسَانَ فِى اَحْسَنِ تَقْويمٍ (103) .

به راستى كه ما آدمى را در نيكوترين وجه آفريديم.

عَلّم الإنْسَانَ مَا لَمْ يَعْلَم (104) .

به انسان آنچه را كه نمى دانست بياموخت.

إنّا خَلَقْنَا الإنْسَانَ مِن نُطْفَةٍ أمْشاج نَبْتَلِيه (105) .

ما آدمى را از نطفه اى آميخته بيافريديم تا او را امتحان كنيم.

بَلِ الإنْسَانُ عَلَى نَفْسِهِ بَصِيرَة (106) .

بلكه آدمى خويشتن را بهتر مى شناسد.

خَلَقَ الْإِنْسَانَ* عَلَّمَهُ الْبَيَانَ (107) .

آدمى را آفريده و به او گفتن آموخت.

وأَن لَيْسَ للإنْسَان إلّا مَا سَعَى (108) .

و اين كه براى مردم پاداشى جز آنچه خود كرده اند نيست.

وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الإنْسَان وَ نَعْلَم مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسهُ (109) .

ما آدمى را آفريديم و از وسوسه هاى نفس او آگاه هستيم.

2- توجه به طبيعت نفسانى خويش

وَ إنْ تُصِبْهُمْ سَيّئَة بما قَدّمت أيْدِيهِم فَإنَّ الإنْسَان كَفور (110) .

و اگر به خاطر كارهايى كه كرده است ناروايى بدو رسد، ناسپاسى مى كند.

وَ جَعَلُوا لَهُ مِنْ عِبَادِهِ جُزْءًا إنَّ الإنْسَانَ لَكَفُورٌ مُبِينٌ (111) .

و براى او بعضى از بندگان [خدا] جزئى [چون فرزند و شريك ] قرار دادند. به راستى كه انسان بسيار ناسپاس آشكارى است.

وَ جَمَعَ فَأَوْعى إنَّ الإنْسَانَ خُلِقَ هَلوعاً (112) .

و آنچه را كه گرد مى آورد، مى اندوخت، هر آينه انسان را حريص و ناشكيبا آفريده اند.

بَلْ يُرِيدُ الإنْسَان لِيَفْجر أمامه (113) .

بلكه آدمى مى خواهد كه پيش از هر چيز به كارهاى ناشايست بپردازد.

قُتِل الإنْسَانُ مَا أَكْفَره* مِنْ أَىِّ شى ء خلقه (114) .

مرگ بر آدمى كه چقدر ناسپاس است، او از چه آفريده شده است؟

إنَّ الإنْسَانَ لِرَبِّهِ لَكَنُودٌ* إِنَّهُ عَلى ذلك لشهيد* و إِنَّهُ لِحُبِّ الْخَيْرِ لَشَدِيد (115) .

به راستى كه آدمى نسبت به پروردگار خويش ناسپاس است و او خود بر اين امر گواه است، او به شدت ثروت را دوست دارد.

وَ ءَاتَيكُمْ مِنْ كُلِّ مَا سَأَلُْتمُوهُ وَ إنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّه لاَ تُحْصُوهَا إنَّ الإنْسَانَ لَظَلُومٌ كَفّارٌ (116) .

و هر آنچه از او خواسته ايد به شما ارزانى داشته، اگر كه بخواهيد نعمتهايش را شماره كنيد نتوانيد، به راستى كه آدمى ستمكار و كفر پيشه است.

خَلَقَ الإنْسَانَ مِن نُّطْفَةٍ فَإذَا هُوَ خَصِيمٌ مُبِين (117) .

آدمى را از نطفه بيافريد، و اكنون هم اوست كه آشكارا دشمنى مى ورزد.

كَانَ الإنْسَانُ عَجُولاً (118) .

آدمى تا بوده شتابزده بوده است.

وَ إِذَا مَسَّكُمُ الضُّرُّ فِى الْبَحْرِ ضَلَّ مَن تَدْعُونَ إِلَّا إِيَّاهُ فَلَمَّا نَجَّيكُمْ إلَى الْبَرِّ أَعْرَضْتُمْ وَ كَانَ الإنْسَانُ كَفُوراً (119) .

چون در دريا گرفتار شويد، همه آنهايى را كه مى پرستيد از نظرتان محو شوند، مگر او و چون شما را به ساحل نجات برساند، از او رويگردان مى شويد، چرا كه آدمى ناسپاس است.

إذًا لَأَمْسَكْتُم خشْيَةَ الإنْفاقِ وَ كَانَ الإنسَانُ قَتُوراً (120) .

[در اين هنگام ] از بيم تنگدستى امساك پيشه مى كرديد، زيرا آدمى بخيل است.

وَ كَانَ الإنسَانُ أَكثَرَ شَى ء جَدَلاً (121) .

و آدمى بيش از همه به جدل بر مى خيزد.

وَ هُوَ الَّذِى أَحْيَاكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يُحْييكُم إنَّ الإنسَان لَكَفُور (122) .

و اوست كه شما را زندگى بخشيد و بميراند و دوباره زنده مى سازد، براستى آدمى ناسپاس است.

كَلَّا إِنَّ الْإِنْسَانَ لَيَطْغى * أَن رَءَاهُ اسْتَغْنى (123) .

حقا كه آدمى نافرمانى مى كند، هرگاه كه خويشتن را بى نياز ببيند.

إنَّ الإنْسَانَ لَفِى خُسْرٍ * إِلاَّ الَّذِينَ آمَنوا وَ عَمِلُوا الصَّلِحَاتِ (124) .

براستى كه آدمى در خسران است مگر آنان كه ايمان آوردند و كارهاى شايسته كردند.

يَا أَيّها الإنْسَانُ مَا غَرَّكَ بِرَبِّكَ الكَرِيم (125) .

اى انسان! چه چيز تو را به پروردگار كريمت مغرور كرده است.

3- آگاهانيدن انسان نسبت به حقايق مهم در ارتباط با خويش

خُلِقَ الإنْسَانُ مِنْ عَجَلٍ سَأُوْريكُم ءَاياتى فَلا تَسْتَعْجِلُون (126) .

آدمى شتابزده آفريده شده، آيات خود را به شما نشان خواهم داد، شتاب مكنيد.

يُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُخَفِّفَ عَنْكُمْ وَ خُلِقَ الإنْسَانُ ضَعِيفاً (127) .

خدا مى خواهد بار شما را سبك كند؛ زيرا آدمى ناتوان آفريده شده است.

هَلْ أَتَى عَلَى الْإنْسَانِ حِينٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُنْ شَيْئاً مَذْكُورا (128) .

هر آينه بر انسان مدتى از زمان گذشت و او چيز در خور ذكرى نبود.

رَبُّ السَّمَوَاتِ وَ الْأرْضِ وَ مَا بَيْنَهُمَا فَاعْبُدْهُ وَ اصْطَبِرْ لِعِبَدَتِهِ هَلْ تَعْلَمُ لَهُ سَمِيّاً* ...أوَ لايَذْكُرُ الْاِنْسَانُ أَنَّا خَلَقْنَاهُ مِنْ قَبْلُ وَ لَمْ يَكُ شَيْئًا (129) .

پروردگار آسمانها و زمين و آنچه مابين آنهاست را بپرست و در پرستش شكيبا باش. آيا هم نامى براى او مى شناسى؟ ... و آدمى به ياد ندارد كه او را پيش از اين آفريده ايم و او خود چيزى نبوده است.

أَيَحْسَبُ الْإنْسَانُ أَنْ لَن نَجْمَعَ عِظَامَه (130) .

آيا آدمى مى پندارد كه ما استخوانهايش را گرد نخواهيم آورد؟

أَيَحْسَبُ الْإنْسَانُ أَن يُتْرَكَ سُدًى (131) .

آيا انسان مى پندارد كه او را به حال خود واگذشته اند.

يَقُولُ الإنْسَانُ يَوْمَئِذٍ أَيْنَ الْمَفَرُّ (132) .

انسان در آن روز مى گويد راه گريز كجاست؟

يُنَبَّؤُاْ الْإنْسَانُ يَوْمَئِذٍ بِمَا قَدَّمَ و أَخَّرَ (133) .

در آن روز آدمى را از هر چه پيش فرستاده و بعد از خويش گذارده خبر مى دهند.

يَوْمَ يَتَذَكَّرُ الْإنْسَانُ مَا سَعى (134) .

روزى كه آدمى يادآور تلاش خود مى شود.

فَلْيَنْظُرِ الْإنْسَانُ إِلَى طَعَامِهِ (135) .

پس آدمى به طعام [مادى و معنوى ] خود بنگرد.

يَوْمَئِذٍ يَتَذَكَّرُ الْإنْسَانُ وَ أَنَّى لَهُ الذِّكْرَى (136) .

آن روزى كه آدمى پند گيرد و چه جاى پند گرفتن باشد.

وَ وَصَّيْنَا الْإنْسَانَ بِوَالِدَيْهِ حُسْنا (137) .

به آدمى سفارش كرديم كه به پدر و مادر خود نيكى كند.

فَلْيَنْظُرِ الْإنْسَانُ مِمَّ خُلِق (138) .

پس آدمى بنگرد كه از چه چيز آفريده شده است.

أَمْ لِلْإنْسَانِ مَا تَمَنَّى* فَلِلَّهِ الْأَخِرَةُ و الْأولى (139) .

آيا هر چه آدمى آرزو كند، برايش حاصل مى شود؟ هم دنيا و هم آخرت از آن خداست.

وَ كُلَّ إنْسَانٍ أَلْزَمْنهُ طَائِرَهُ فِى عُنُقِه (140) .

[كردار نيك و بد] هر انسانى را چون طوقى به گردنش بياويزيم.

إنَّ الشَيْطَانَ للإنْسَانِ عَدُوّ مُبِين (141) .

براستى شيطان آدميان را دشمنى آشكار است.

إنَّ الشَيْطَانَ كَانَ للإنْسَانِ عَدُوّاً مُبيناً (142) .

براستى شيطان آدمى را دشمنى آشكار بوده است.

وَ كَانَ الشّيْطانُ للإنْسانِ خَذُولاً (143) .

و شيطان همواره آدمى را خوار مى كند.

يَبَنِى ءَادَمَ لاَ يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطنُ كَمآ أَخْرَجَ أَبَوَيْكُمْ مِّنَ الجَنَّةِ يَنْزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا لِيُرِيهُمَا سَوْءتِهِمَآ إِنَّهُ يَرَيكُمْ هُوَ وَ قَبِيلُهُ مِنْ حَيْثُ لاَ تَرَوْنَهُمْ إِنَّا جَعَلْنَا الشَّيطِينَ أَولِيآءَ لِلَّذِينَ لاَيُؤْمِنُونَ (144) .

اى فرزندان آدم! شيطان شما را نفريبد، همچنان كه پدر و مادرتان را از بهشت بيرون راند،لباس از تنشان كَند تا شرمگاهشان را به ايشان بنماياند. او و قبيله اش از جايى كه آنها را نمى بينيد شما را مى بينند. ما شيطانها را دوستان كسانى قرار داديم كه ايمان نمى آوردند.

يَبَنِى ءَادَمَ خُذُوا زِينَتَكُمْ عِندَ كُلِّ مَسْجِدٍ و كُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لَاتُسْرِفُوْا إِنَّهُ لاَيُحِبُّ الْمُسْرِفِينَ (145) .

اى فرزندان آدم!به هنگام هر عبادتى، لباس خوب بپوشيد. و نيز بخوريد و بياشاميد، ولى اسراف مكنيد، كه خدا اسرافكاران را دوست نمى دارد.

يَبَنِى ءَادَمَ إِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ رُسُلٌ مِّنْكُمْ يَقُصُّونَ عَلَيْكُمْ ءَايتِى وَ مَنِ اتَّقَى وَ أَصْلَحَ فلَاخَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لَاهُمْ يَحْزَنُونَ (146) .

اى فرزندان آدم! هرگاه پيامبرانى از خود شما بيايند و آيات مرا بر شما بخوانند، كسانى كه پرهيزگارى كنند و به صلاح آيند، بيمى بر آنها نيست و غمگين نشوند.

پى‏نوشتها:‌


1- عنكبوت (29) آيه 18.
2- رعد (13) آيه 7.
3- مائده (5) آيه 92.
4- نساء (4) آيه 165.
5- فتح (48) آيه 8.
6- جمعه (62) آيه 2.
7- بقره (2) آيه 129.
8- نساء (4) آيه 113.
9- ابراهيم (14) آيه 5.
10- ابراهيم (14) آيه 1.
11- بقره (2) آيه 257.
12- مائده (5) آيه 16.
13- نحل(16) آيه 36.
14- زمر (39) آيه 17.
15- اعراف (7) آيه 157.
16- بقره (2) آيه 213.
17- حديد (57) آيه 25.
18- اليه يصعد الكلم الطيّب والعمل الصالح يرفعه. (فاطر (35) آيه 10)
سخن درست و پاك به سوى او بالا مى رود و عمل نيك است كه آن را بالا مى برد.
- قال رسول اللَّه(ص): من عمل بما علم ، رزقه اللَّه علم ما لم يعلم. (بحارالانوار، ج 78، ص 189)
هر كه به آنچه مى داند عمل كند، خداوند آنچه را كه نمى داند به او مى آموزد.
19- نحل (16) آيه 97.
20- درتفسير قمى از معصوم (ع) روايت شده كه منظور از حيات طيبه در آيه شريفه «فلنحيينّه حيوة...» قناعت است.
- قال الصادق(ع): إذا أحبّ اللَّه عبداً ألهمه الطاعة، و ألزمه القناعة، و فقّهه في الدّين، و قوّاه باليقين، فاكتفى بالكفاف، و اكتسى بالعفاف.... (بحار، ج 103، ص 26)
امام صادق(ع) فرمود: زمانى كه خداوند بنده اى را دوست داشته باشد، طاعت و بندگى را به او الهام مى كند و او را ملازم قناعت مى سازد، و در دين فقيه مى گرداند، و به يقين قدرت بخشد، و به كفاف روز بى نيازش مى سازد و لباس عفت و پاكدامنى به او مى پوشاند....
21- بقره(2) آيه 282.
22- انعام (6) آيه 122.
23- و كان حقّاً علينا نصر المؤمنين. (روم (30) آيه 47)
و يارى دادن مؤمنان بر عهده ماست.
- مَن ءَامن باللَّه واليوم الأَخر وعمل صالحاً فلا خوف عليهم ولا هم يحزنون. (مائده (5) آيه 69)
- كسى كه به خدا و روز قيامت ايمان داشته باشد و كار شايسته كند بيمى بر او نيست و محزون نشود.
- ومن عمل صالحاً من ذكر او انثى وهو مؤمن فاولئك يدخلون الجنة يرزقون فيها بغير حساب.
(غافر (40) آيه 40)
- و هر كس از مرد و زن كه مؤمن باشد و عمل صالح به جاى آورد، به بهشت داخل شود و بى حساب روزيش دهد.
24- مجادله (58) آيه 22.
25- ذاريات (51) آيه 56.
26- حجر (15) آيه 99.
27- يس (36) آيه 61.
28- نحل (16) آيه 36.
29- اسراء (17) آيه 23.
30- غرر الحكم.
31- روم (30) آيه 8.
32- ذاريات (51) آيه 56.
33- انفال (8) آيه 24.
34- شرح نهج البلاغه ابن ابي حديد، ج 20، ص 319.
35- واقعه (56) آيه 10-11
36- واقعه (56) آيه 88-89
37- مطففين (83) آيه 28.
38- غررالحكم.
39- غررالحكم.
40- غررالحكم.
41- فروع كافى، ج 8، ص 69.
42- مشكوة الانوار، ص 251.
43- غررالحكم.
44- غررالحكم.
45- بحار، ج 70، ص 313.
46- نورالثقلين، ج 2، ص 20.
47- وسائل، ج 13، ص 194.
48- غررالحكم.
49- فروع كافى، ج 3، ص 323.
50- كنزالعمال، ح 1134.
51- غررالحكم.
52- محجة البيضاء، ج 5، ص 101.
53- يونس (10) آيه 7.
54- انعام (6) آيه 31.
55- عنكبوت (29) آيه 23.
56- هود (11) آيه 123.
57- علق (96) آيه 8.
58- نجم (53) آيه 42.
59- رعد (13) آيه 22.
60- قيامت (75) آيه 22-23
61- عنكبوت (29) آيه 21.
62- مناجات شعبانيّه.
63- مناجات شعبانيّه.
64- دعاى كميل.
65- دعاى ابوحمزه ثمالى.
66- دعاى ابوحمزه ثمالى.
67- انعام (6) آيه 94.
68- انوار البهيّه، محدث قمى، ص 161.
69- غررالحكم.
70- بحارالانوار، ج 71، ص 95.
71- نهج البلاغه، خطبه 21.
72- شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 302.
73- زيارت امين اللَّه (مفاتيح الجنان).
74- آل عمران (3) آيه 31.
75- بقره (2) آيه 165.
76- دعاى جوشن كبير.
77- مستدرك، ج 2، ص 336.
78- دعاى كميل.
79- مناجات شعبانيه.
80- مناجات خمسة عشر.
81- مستدرك، ج 2، ص 280.
82- بحار، ج 70، ص 25.
83- بحار، ج 70، ص 26.
84- مكارم الاخلاق، ص 282.
85- لهوف، ص 53؛ نفس المهموم، ص 100.
86- محجةالبيضاء، ص 618.
87- غررالحكم.
88- دعاى ابوحمزه ثمالى (م. دفتر نشر فرهنگ اسلامى، ص 358).
89- دعاى ابوحمزه ثمالى (م. دفتر نشر فرهنگ اسلامى، ص 353).
90- دعاى ابوحمزه ثمالى (م. دفتر نشر فرهنگ اسلامى، ص 355).
91- م = مفاتيح.
92- زخرف (43) آيه 14.
93- مائده (5) آيه 18.
94- شورى (42) آيه 53.
95- يونس (10) آيه 56.
96- سجده (32) آيه 23.
97- عنكبوت (29) آيه 5.
98- كهف (18) آيه 110.
99- بقره (2) آيه 223.
100- فجر (89) آيه 27-30
101- انشقاق (84) آيه 6.
102- بلد(90) آيه 4 .
103- تين (95) آيه 4.
104- علق (96) آيه 5.
105- انسان (76) آيه 2.
106- قيامت (75) آيه 14.
107- الرحمن (55) آيه 4-3.
108- نجم (53) آيه 39.
109- ق (50) آيه 16.
110- شورى (42) آيه 48.
111- زخرف (43) آيه 15.
112- معارج (70) آيه 18-19
113- قيامت (75) آيه 5.
114- عبس (80) آيه 17-18
115- عاديات (100) آيه 6-8
116- ابراهيم (14) آيه 34.
117- نحل (16) آيه 4.
118- اسراء (17) آيه 11.
119- اسراء (17) آيه 67.
120- اسراء (17) آيه 100.
121- كهف (18) آيه 54.
122- حج (22) آيه 66.
123- علق (96) آيه 6-7
124- عصر (103) آيه 2-3
125- انفطار (82) آيه 6.
126- انبياء (21) آيه 37.
127- نساء (4) آيه 28.
128- انسان (76) آيه 1.
129- مريم (19) آيه 65 و67.
130- قيامت (75) آيه 3.
131- قيامت (75) آيه 36.
132- قيامت (75) آيه 10.
133- قيامت (75) آيه 13.
134- نازعات (79) آيه 35.
135- عبس (80) آيه 24.
136- فجر (89) آيه 23.
137- عنكبوت (29) آيه 8.
138- طارق (86) آيه 5.
139- نجم (53) آيه 24-25
140- اسراء (17) آيه 13.
141- يوسف (12) آيه 5.
142- اسراء (17) آيه 53.
143- احقاف (25) آيه 29.
144- اعراف (7) آيه 27.
145- اعراف (7) آيه 31.
146- اعراف (7) آيه 35.