مباني تعليم و تربيت در قرآن و احاديث

رضا فرهاديان

- ۷ -


علايم بيمارى قلب (1)

1 - نفاق در گفتار و كردار

يُخادِعُونَ اللَّهَ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَ ما يَخْدَعُونَ إلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَ مايَشْعُرُونَ فى قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ (2) .

اينان خدا و مؤمنان را مى فريبند، و نمى دانند كه تنها خود را فريب مى دهند. در دلهاشان مرضى است.

وَلا يَحيقُ الْمَكْرُ السَّيِّى ءُ إلاَّ بِأَهْلِهِ (3) .

و نيرنگ زشت، جز دامن صاحبش را نگيرد.

2 - كفر بعد از ايمان

ذلِكَ بِأَنَّهُمْ ءَامَنُواْ ثُمَّ كَفَرُواْ فَطُبِعَ عَلَى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لاَ يَفْقَهُونَ (4) .

اين بدان سبب است كه ايمان آورده و سپس كافر شدند. خدا نيز بر دلهايشان مهر نهاد وآنان در نمى يابند (5) .

3 - تكذيب حقيقت پس از آشكار شدن آن

وَ إِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ يقَوْمِ لِمَ تُؤْذُونَنِى وَقَد تَّعْلَمُونَ أَنِّى رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ فَلَمَّا زَاغُواْ أَزَاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ (6) .

و موسى به قوم خود گفت: اى قوم من، چرا مرا مى آزاريد، حال آن كه مى دانيد كه من پيامبرخدا بر شما هستم؟ چون از حق رويگردان شدند، خدا نيز دلهاشان را از حق بگردانيد.

فَقُلْنَا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِهَا كَذلِكَ يُحْيىِ اللَّهُ الْمَوْتَى وَيُرِيكُمْ ءَايتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ *ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُم مِّن بَعْدِ ذلِكَ فَهِىَ كَالْحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً (7) .

سپس گفتيم: پاره اى از آن را بر آن كشته بزنيد. خدا مردگان را اين چنين زنده مى سازد ونشانه هاى قدرت خويش را اين چنين به شما مى نماياند، باشد كه به عقل دريابيد. پس ازآن، دلهاى شما چون سنگ، سخت گرديد، بلكه سخت تر از سنگ.

فالقلوب قاسيةٌ عن حظّها، لاهيةٌ عن رشدها، سالكةٌ في غير مضمارها ! كأنّ المَعنيُّ سواها و كأنَّ الرشد في إحراز دنياها !... (8)

دلها سخت شده و از بهره معنوى خود باز مانده و از رشد خود غافل گشته اند. در غير طريق حق راه مى پيمايند. گويى آنها مقصود نيستند و گويا آنها نجات و رستگارى را در تحصيل دنياى خودمى دانند.

قال على (ع): ما جفت الدّموع إلاّلقسوة القلوب، و ما قست القلوب إلاّلكثرة الذنوب (9) .

خشكى اشك از قساوت قلب سر چشمه مى گيرد و زيادى گناه مايه قساوت قلب است.

4 - اعراض و انحراف از حق

وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّن ذُكِّرَ بَِايتِ رَبِّهِ فَأَعْرَضَ عَنْهَا وَ نَسِىَ مَا قَدَّمَتْ يَدَاهُ إِنَّا جَعَلْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَن يَفْقَهُوهُ (10) .

كيست ستمكارتر ازآن كه آيات پروردگارش را برايش بخوانند و او اعراض كند و كارهايى را كه از پيش مرتكب شده فراموش كند؟ بر دل ايشان پرده افكنديم تا آيات را نيابند.

5 - تحريف سخن حق

وَ جَعَلْنَا قُلُوبَهُمْ قسِيَةً يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَن مَّوَاضِعِهِ (11) .

و دلهايشان را سخت گردانيديم، كلمات را از معنى خود منحرف مى سازند.

فيما ناجى اللَّه تعالى به موسى ( عليه السلام ) : يا موسى ! لا تطوّل في الدنيا أملك فيقسو قلبك والقاسي القلب منّى بعيد (12) .

در مناجات خداوند با حضرت موسى(ع) آمده: اى موسى (ع) از آرزوى طولانى بپرهيز. چه اين كه آرزوى طولانى مايه سنگدلى است و انسان سنگدل از من دور است.

قال رسول اللَّه(ص) : لا تكثروا الكلام بغير ذكر اللَّه فإنّ كثرة الكلام بغير ذكر اللَّه يقسي القلب ، إنّ أبعد النّاس من اللَّه القلب القاسي (13) .

به غير از ذكر خدا، زياد سخن مگوييد، زيرا سخن بسيار، سنگدلى را به دنبال خواهد داشت و انسان سنگدل، دورترين مردم از خداوند است.

قال رسول اللَّه(ص) : ثلاث يقسين القلب : استماع اللّهو ، وطلب الصّيد ، وإتيان باب السلطان (14) .

سه چيزمايه قساوت قلب است:

1- گوش دادن به شنيدنيهاى بيهوده

2- به دنبال صيد رفتن

3- بار يافتن به دربارپادشاه.

قال رسول اللَّه(ص) : لا يطولنّ عليكم الأمل فتقسو قلوبكم (15) .

آرزوى طولانى نداشته باشيد كه مايه قساوت قلب شما خواهد بود.

قال رسول اللَّه(ص) : ترك العبادة يقسي القلب، ترك الذّكر يميت النّفس (16) .

ترك عبادت مايه قساوت قلب و ترك ياد خدا، روح را مى ميراند.

قال على(ع) : من يأمل أن يعيش غداً فإنّه يأمل أنْ يعيش أبداً ، ومن يأمل أن يعيش أبداً يقسو قلبه و يرغب في دنياه (17) .

هر كه آرزو داشته باشد كه تا فردا زنده بماند، آرزوى زندگى جاويدان دارد و اين امر، سرچشمه قساوت قلب و مايه شيفتگى به دنيا خواهد شد.

قال على (ع) : كثرة المال مفسدة للدين مقساة للقلب (18) .

زيادى ثروت موجب تباهى دين و قساوت قلب خواهد بود.

قال على (ع) : النظر إلى البخيل يقسي القلب (19) .

نگريستن به انسان بخيل باعث قساوت قلب است.

6 - تمسخر پيروان حق و ناهماهنگى در شخصيت

الَّذِينَ يَلْمِزُونَ المُطَّوِّعِينَ مِنَ المُؤْمِنِينَ فِى الصَّدَقتِ وَ الَّذِينَ لاَ يَجِدُونَ إِلاَّ جُهْدَهُمْ فَيَسْخَرُونَ مِنْهُمْ سَخِرَ اللَّهُ مِنْهُمْ وَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ (20) .

كسانى كه بر مؤمنانى كه [افزون بر صدقه واجب ]، از روى ميل، صدقات [مستجب نيز]مى دهند، عيب مى گيرند و [همچنين ] از كسانى كه [در انفاق ] جز به اندازه توانشان نمى يابند، [عيب جويى مى كنند] و آنان را به ريشخند مى گيرند [بدانند كه ] خدا آنان را به ريشخند مى گيرد و براى ايشان عذابى پردرد خواهد بود.

وَ إذا خَلَوْا اِلى شَياطينِهِمْ قالُوا إنَّا مَعَكُمْ انَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِءُونَ (21) .

و چون با افراد شيطان صفت خويش خلوت مى كنند، مى گويند: ما با شما هستيم، ما استهزايشان مى كنيم (22) .

7 - پيروى از هوا و هوس

أَفَرَءَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَيهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى علمٍ وَ خَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ (23) .

آيا آن كس كه هوسش را چون خداى خود گرفت و خدا او را با داشتن آگاهى (او نسبت به آن عمل نادرست) گمراهش كرد و برگوش و دلش مهر نهاد ديدى؟

الهوى أُسُّ المحن (24) .

هواى نفس پايه و اساس گرفتاريهاست.

إنّ طاعة النّفس ومتابعة أهويتها أسُّ كلّ محنة ورأس كلّ غواية (25) .

فرمانبرى نفس و پيروى از هواى نفس اساس هر گرفتارى و سرچشمه هر گمراهى است.

الهوى، هوى الى أسفل السافلين (26) .

هواى نفس انسان را به پست ترين مرتبه مى كشاند.

الشهوات سمومات قاتلات (27) .

خواسته هاى نفس سمّهاى كشنده اى هستند.

إنّ الجنّة حُفّت بالمكاره وإنّ النّار حفّت بالشّهوات (28) .

بهشت در لابه لاى ناملايمات و دوزخ در لابه لاى شهوات پيچيده شده است.

الهوى إلهٌ معبود، والعقل صديقٌ محمود (29) .

هواى نفس اله اى است مورد پرستش، و عقل، دوستى است ستودنى.

من اتبع هواه أعماه، وأصمّه، وأذلّه، وأضلّه (30) .

هر كه از هواى نفس پيروى كند، نابينا و ناشنوا و خوار و ذليل و گمراهش گرداند.

من أطاع نفسه شهواتها فقد أعانها على هلكتها (31) .

هر كه از خواسته هاى نفس خويش پيروى كند به هلاكت نفس خويش كمك كرده است.

من أطاع هواه باع آخرته بدنياه (32) .

هر كسى از هواى نفس خود پيروى كند آخرت خود را به دنيايش فروخته است.

عن عبد الرحمن بن الحجّاج، قال : قال لي أبو الحسن (ع) : اتّق المرقى السهل إذا كان منحدره وعراً. قال : كان أبو عبداللَّه (ع) يقول : لا تدع النّفس وهواها، فإن هواها (فى) رداها، وترك النّفس وما تهوى أذاها، وكفّ النفس عمّا تهوى دواها (33) .

عبدالرحمن بن حجاج مى گويد: امام كاظم(ع) به من فرمود: بپرهيز از نردبانى كه بالا رفتنش آسان و پايين آمدنش دشوار است و حضرت صادق(ع) مى فرمود: نفس (سركش) را به ميل و خواهش خود رها مكن؛ زيرا كه نابوديش در همان خواسته هايش نهفته است. آزاد گذاردن نفس در طلب تمايلاتش، رنجور ساختن آن است و بازداشتن آن از آنچه كه بدان متمايل است، داروى آن است.

مخالفة الهوى شفاء العقل (34) .

درمان [بيماريهاى ] عقل در پرتو مخالفت با هواى نفس به دست مى آيد.

رأس الدّين مخالفة الهوى (35) .

مخالفت با هواى نفس سرلوحه برنامه هاى دين است.

8- اعراض از رفتن به جبهه

رَضُواْ بِأَن يَكُونُواْ مَعَ الْخَوَالِفِ وَ طُبِعَ عَلَى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لاَ يَفْقَهُونَ (36) .

بدان راضى شده اند كه قرين خانه نشينان باشند، بر دلهايشان مهر نهاده شده و نمى فهمند.

9 - عدم تعقل در آيات الهى

اَفَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرآنَ أَمْ عَلى قلُوبٍ أَقْفالُها (37) .

آيا در قرآن نمى انديشند يا بر دلهايشان قفلهاست؟

10 - بى اعتقادى به جاودانگى روح

وَ إِذَا قَرَأْتَ الْقُرْءَانَ جَعَلْنَا بَيْنَكَ وَ بَيْنَ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِالأَخِرَةِ حِجَاباً مَّسْتُوراً* وَ جَعَلْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَن يَفْقَهُوهُ (38) .

چون تو قرآن بخوانى، ميان تو و آنان كه به قيامت ايمان نمى آورند، پرده اى ستبر قرار دهيم و بر دلهاشان پرده افكنيم تا آن را در نيابند.

فَالَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِالأَخِرَةِ قُلُوبُهُمْ مُّنكِرَةٌ وَهُم مُّسْتَكْبِرُونَ (39) .

و آنان كه به آخرت ايمان ندارند، دلهايشان انكار كند و خود متكبرند.

11 - پيمان شكنى

فَبِما نَقْضِهِمْ ميثاقَهُمْ لَعَنّاهم وَ جَعَلْنا قُلُوبَهُمْ قاسِيَةً (40) .

و (اهل كتاب) -جز اندكى از آنها- چون پيمانشان را شكستند، لعنتشان كرديم و دلهايشان راسخت گردانيديم.

وَالمُوفُونَ بِعْهدِهِمْ إذا عَهَدُوا (41) .

و نيز كسانى هستند كه چون عهدى مى بندند بدان وفا مى كنند.

يا ايّها الذين آمنوا أوفُوا بالعقود (42) .

اى كسانى كه ايمان آورده ايد به عهد خود وفا كنيد.

عن عبداللَّه بن سنان قال : سألت أبا عبداللَّه عن قول اللَّه يا أيّها الذين آمنوا أوفوا بالعقود قال : العهود (43) .

عبدالله بن سنان مى گويد: از امام صادق(ع) در مورد تفسير آيه شريفه : «اوفوا...» سؤال كردم كه حضرت فرمود: مقصود از آن، عهد و پيمانهاست

قال رسول اللَّه (ص) : المسلمون عند شروطهم (44) .

مسلمانان به شروط خود پاى بند هستند.

قال الباقر(ع) : ثلاث لم يجعل اللَّه عزوجلّ لأحدفيهنّ رخصة... الوفاءبالعهدللبرّ والفاجر (45) .

سه چيز است كه خداوند هيچ گونه رخصت و استثنايى در مورد آنها قرار نداده، يكى از آنها، وفاى به عهد است كه رعايت آن -چه در مورد انسان نيكوكار يا بدكار- لازم است.

قال رسول اللَّه(ص) : لا دين لمن لا عهد له (46) .

پيامبر(ص) فرمود: كسى كه به عهد و پيمان پايبند نباشد، دين ندارد.

12 - تكبر و قلدرى

كَذلِكَ يَطْبَعُ اللَّهُ عَلَى كُلِّ قَلْبِ مُتَكَبِّرٍ جَبَّارٍ (47) .

خدا بر دل هر متكبر زورگويى اين چنين مهر مى نهد.

13 - جر و بحث بدون دليل

الَّذِينَ يُجدِلُونَ فِى ءَايتِ اللَّهِ بِغَيْرِ سُلْطنٍ أَتهُمْ كَبُرَ مَقْتاً عِندَ اللَّهِ وَعِندَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ كَذلِكَ يَطْبَعُ اللَّهُ عَلَى كُلِّ قَلْبِ مُتَكَبِّرٍ جَبَّارٍ (48) .

كسانى كه بى هيچ حجتى كه در دست داشته باشند، در آيات خدا جدال مى كنند، كار آنان نزد خدا و مؤمنان، سخت ناپسند است. خدا بر دل هر متكبر زورگويى اينچنين مهر مى نهد.

14 - تعلّل در انجام وظيفه

أَلَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ ءَامَنُواْ أَن تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللَّهِ وَ مَا نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ وَ لاَ يَكُونُواْ كَالَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتب مِن قَبْلُ فَطَالَ عَلَيْهِمُ الأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ كَثِيرٌ مِّنْهُمْ فسِقُونَ (49) .

آيا مؤمنان را وقت آن نرسيده است كه دلهايشان در برابر ياد خدا -و آن سخن حق كه نازل شده است- خاشع شود؟ همانند آن مردمى نباشند كه پيش از اين كتابشان داديم و چون مدتى برآمد، دلهايشان سخت شد و بسيارى نافرمان شدند.

15 - حب دنيا

مَن شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْراً فَعَلَيْهِمْ غَضَبٌ مِّنَ اللَّهِ وَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ* ذلِكَ بِأَنَّهُمُ اسْتَحَبُّواْ الْحَيَوةَ الدُّنْيَا عَلَى الأَخِرَةِ وَ أَنَّ اللَّهَ لاَ يَهْدِى الْقَوْمَ الْكفِرِينَ *أُولئِكَ الَّذِينَ طَبَعَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَ سَمْعِهِمْ وَ أَبْصرِهِمْ وَ أُولئِكَ هُمُ الْغَفِلُونَ (50) .

آنان كه دل را به روى كفر مى گشايند، مورد خشم خداوندند و عذابى بزرگ برايشان مهياست و اين بدان سبب است كه اينان زندگى دنيا را بيشتر از زندگى آخرت دوست دارند و خدا مردم كافر را هدايت نمى كند. خدا بر دل و گوشها و چشمانشان مهر بر نهاده است و خود بى خبرانند.

قال رسول اللَّه(ص): أربع يَمُتْنَ القلب: الذنب على الذنب، وكثرة مناقشة النساء، يعنى محادثتهن ، ومماراة الأحمق، تقول ويقول ولايرجع إلى خير، ومجالسةالموتى فقيل: يا رسول اللَّه! وماالموتى؟ قال:كلّ غنى مترف (51) .

پيامبر(ص) فرمود: چهار چيز دل را مى ميراند: 1- تكرار گناه 2- گفتگوى زياد با زنان 3- بحث و جدل با انسان احمق كه از بحث با او نتيجه اى به دست نمى آيد. 4- همنشينى با مردگان، از پيامبر سؤال شد: اى رسول خدا(ص) مردگان كيانند؟ حضرت فرمود: هر ثروتمند خوش گذران (عيّاش).

لا خير في قلب لا يخشع وعين لا تدمع وعلم لا ينفع (52) .

در قلبى كه حالت خشوع نباشد و در چشمى كه گريه وجود نداشته باشد و در علمى كه نفعى در آن يافت نشود، هيچ خيرى نيست.

قال رسول اللَّه(ص) : أربع مفسدة للقلوب : الخلوة بالنساء، والاستماع منهن، والأخذ برأيهنّ، ومجالسة الموتى فقيل له : ومجالسةالموتى ؟، قال: مجالسة كلّ ضالّ عن الايمان وجائرفي الأحكام (53) .

چهار چيز مايه تباهى قلب است: 1- خلوت كردن با زنان 2- گوش دادن به سخنانشان 3- پذيرفتن نظر آنان 4- همنشينى با مردگان. سؤال شد: همنشينى با مردگان [چيست؟] حضرت فرمود: همنشينى با هر كسى كه از راه ايمان منحر ف گشته و در احكام الهى ستم پيشه كند.

قال رسول اللَّه(ص) :ثلاث مجالستهم تميت القلب: مجالسةالأنذال،ومجالسةالأغنياء،والحديث مع النساء (54) .

همنشينى با سه گروه دل را مى ميراند:

1- همنشينى با فرومايگان

2- همنشينى با ثروتمندان

3- گفتگو با زنان.

من قلّ ورعه مات قلبه، ومن مات قلبه دخل النار (55) .

كسى كه پارسايى اش كاهش يابد، قلبش مى ميرد و كسى كه قلبش بميرد، داخل دوزخ مى شود.

16 - كتمان حق

وَ لاَ تَكْتُمُوا الشَّهدَةَ وَ مَن يَكْتُمْهَا فَإِنَّهُ ءَاثِمٌ قَلْبُهُ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ (56) .

و شهادت را كتمان نكنيد. هر كس كه شهادت را كتمان كند، به دل گناهكار است و خدا از كارى كه مى كنيد آگاه است.

17 - غفلت از ياد خدا

وَ اصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُم بِالغَدَوةِ وَ الْعَشِىِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ وَلاَ تَعْدُ عَيْنَاكَ عَنْهُمْ تُرِيدُ زِينَةَ الْحَيَوةِ الدُّنْيَا وَ لاَ تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَن ذِكْرِنَا وَ اتَّبَعَ هَوَيهُ وَكَانَ أَمْرُهُ فُرُطاً (57) .

و به همراه كسانى كه در صبح و شام پروردگارشان را مى خوانند و خشنودى او را مى جويند،خود را به صبر وادار، و نبايد چشمان تو براى يافتن پيرايه هاى اين زندگى دنيوى از اينان منصرف گردد و از آن كه دلش را از ذكر خود بى خبر ساخته ايم، و از پى هواى نفس خود مى رود و در كارهايش اسراف مى ورزد، پيروى مكن.

بَلْ قُلُوبُهُمْ فِى غَمْرَةٍ مِّنْ هذَا (58) .

[نه ] بلكه دلهايشان از اين [حقيقت ] در غفلت است.

18 - بخل ورزيدن

فَلَمَّآ ءَاتَهُم مِّن فَضْلِهِ بَخِلُواْ بِهِ وَ تَوَلَّواْ وَّهُم مُّعْرِضُونَ فَأَعْقَبَهُمْ نِفَاقاً فِى قُلُوبِهِمْ اِلى يَوْمِ يَلْقَوْنَهُ بمآ أَخْلَفُوا اللَّهَ ما وَعَدُوهُ وَ بِما كانُوا يَكْذِبُونَ (59) .

چون خدا از فضل خود مالى نصيبشان كرد، بخل ورزيدند و به اِعراض باز گشتند. در نتيجه،به سزاى آن كه با خدا خلف وعده كردند و از آن روى كه دروغ مى گفتند، در دلهايشان -روزى كه او را ديدار مى كنند- پيامدهاى نفاق را باقى خواهد گذاشت.

قال على (ع) : النظر الى البخيل، يقسى القلب (60) .

نگاه كردن به انسان خسيس باعث قساوت قلب مى شود.

قال رسول اللَّه(ص) : أقلّ النّاس راحةً، البخيل (61) .

آسايش انسان خسيس از همه مردم كمتر است.

البخيل متحجّج بالمعاذير والتعاليل (62) .

انسان خسيس هميشه به وسيله عذر و بهانه هاى بى اساس خود استدلال مى كند.

19 - اساس زندگى را بر بى تقوايى نهادن

بنا نهادن اساس زندگى بر بى تقوايى، موجب شك و ترديد هميشگى دل است.

أَفَمَنْ أَسَّسَ بُنْينَهُ عَلَى تَقْوَى مِنَ اللَّهِ وَ رِضْونٍ خَيْرٌ أَم مَّنْ أَسَّسَ بُنْينَهُ عَلَى شَفَا جُرُفٍ هَارٍ فَانْهَارَ بِهِ فِى نَارِ جَهَنَّمَ وَ اللَّهُ لاَ يَهْدِى الْقَوْمَ الظَّلِمِينَ * لاَ يَزَالُ بُنْينُهُمُ الَّذِى بَنَوْا رِيبَةً فِى قُلُوبِهِمْ إلَّآ أَن تَقَطَّعَ قُلُوبُهُمْ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ (63) .

آيا كسى كه بنيان [كار]خود را بر ترس از خدا و خشنودى او نهاده بهتر است، يا آن كسى كه بنيان خود را بر كناره سيل گاهى كه آب زير آن را شسته باشد نهاده است تا با آن درآتش جهنم سرنگون گردد؟ و خدا مردم ستمگر را هدايت نمى كند. آن بنا كه ساخته اند همواره در دلهايشان مايه تشويش [و نفاق ] خواهد بود تا آن هنگام كه دلشان پاره پاره گردد و خداوند دانا و حكيم است.

پى‏نوشتها:‌


1- «... من عشق شيئاً أعشى بصره، وأمرض قلبه، فهو ينظر بعين غير صحيحة، ويسمع بأُذن غير سميعة، وقد خرقت الشهوات عقله، وأماتت الدنيا قلبه...» (نهج البلاغه، خطبه 109)
هر كس به چيزى (ديوانه وار) عشق ورزد، نابينايش مى كند و قلبش را بيمار مى سازد و او با چشمى معيوب [به واقعيات ] مى نگرد و با گوشى غيرشنوا[سخنان حق را] مى شنود. خواسته هاى دل، عقلش را زايل مى سازد و دنيا قلبش را مى ميراند. 2- بقره (2) آيه 9.
3- فاطر (35) آيه 43.
4- منافقون (63) آيه 3.
5- قال رسول اللَّه(ص): إيّاكم واستشعار الطّمع فإنّه يشوب القلب شدّة الحرص، ويختم على القلوب بطابع حبّ الدنيا. (بحار، ج 77، ص 182)
از نفوذ طمع در جان خود بپرهيزيد؛ زيرا قلب را به حرص شديد آلوده مى كند و مهر و نشانِ دنيادوستى بر دلها مى زند.
- لمّا عبّأ عمر بن سعد أصحابه لمحاربة الحسين بن علي(ع) وأحاطوا به من كلّ جانب حتى جعلوه في مثل الحلقة فخرج (ع) حتى أتى النّاس فاستنصتهم فأبوا أن ينصتوا حتى قالهم : ويلكم ما عليكم أن تنصتوا إليّ فتسمعوا قولى، وإنّما أدعوكم إلى سبيل الرّشاد... وكلّكم عاص لأمرى غير مستمع قولى فقد مُلئت بطونكم من الحرام وطُبع على قلوبكم... (بحار، ج 45، ص 8)
وقتى عمر بن سعد ياران خود را براى جنگ امام حسين(ع) آماده كرد و آنان او را همچون حلقه اى در ميان خود گرفته بودند، امام حسين(ع) بسوى لشگر آمده آنان را دعوت به سكوت فرموده، ولى نپذيرفتند. حضرت فرمود: واى بر شما! چرا به سخن من گوش فرا نمى دهيد؟! و با اين كه من شما را به راه هدايت دعوت مى كنم و علت اينكه همگى شما كلام مرا ناديده مى گيريد اين است كه شكمهاى شما از حرام پر و بر قلبهاى شما مهر زده شده است.
6- صف (61) آيه 5.
7- بقره (2) آيه 73-74
8- نهج البلاغه، خطبه 83.
9- بحار، ج 7، ص 55.
10- كهف (18) آيه 57.
11- مائده (5) آيه 13.
12- كافى، ج 2، ص 329.
13- بحار، ج 71، ص 281.
14- بحار، ج 75، ص 370.
15- بحار، ج 78، ص 83.
16- تنبيه الخواطر، ص 360.
17- مستدرك، ج 2، ص 341.
18- مستدرك، ج 2، ص 341.
19- بحار، ج 78، ص 53.
20- توبه (9) آيه 79.
21- بقره (2) آيه 14.
22- قال الصادق (ع) : لا يطمعنّ المستهزى ء بالنّاس في صدق المودّة. (بحار، ج 75، ص 144)
- كسى كه مردم را مسخره كند، نبايد توقع دوستى صادقانه داشته باشد.
- يا ابن مسعود ! إنّهم ليعيبون على من يقتدي بسنّتي، فرائض اللَّه، قال اللَّه تعالى : فاتّخذتموهم سخرّياً حتى أنسوكم ذكرى وكنتم منهم تضحكون، إنّي جزيتهم اليوم بما صبروا... (بحار، ج 77، ص 102)
اى ابن مسعود! اينان (مسخره كنندگان) افرادى را كه روش مرا در پيش گرفته واجبات الهى را انجام مى دهند، مورد عيب جويى قرار مى دهند، خداوند درباره آنها فرموده است: «فاتخذتموهم...».
23- جاثيه (45) آيه 23.
24- غرر الحكم.
25- غرر الحكم.
26- غرر الحكم.
27- غرر الحكم.
28- نهج البلاغه، خطبه 176.
29- غرر الحكم.
30- غرر الحكم.
31- غرر الحكم.
32- غرر الحكم.
33- اصول كافى، ج 2، ص 336.
34- غررالحكم.
35- غررالحكم.
36- توبه (9) آيه 87.
37- محمد(47) آيه 24.
38- اسراء (17) آيه 45-46
39- نحل (16) آيه 22.
40- مائده (5) آيه 13.
41- بقره (2) آيه 177.
42- مائده (5) آيه 10.
43- بحار، ج 75، ص 95.
44- نور الثقلين، ج 4، ص 210.
45- بحار، ج 74، ص 54.
46- بحار، ج 72، ص 198.
47- غافر (40) آيه 35.
48- غافر (40) آيه 35.
49- حديد (57) آيه 16.
50- نحل (16) آيه 106-108
51- بحار، ج 73، ص 349.
52- غرر الحكم.
53- بحار، ج 1، ص 203.
54- بحار، ج 77، ص 45.
55- نهج البلاغه، حكمت 349.
56- بقره (2) آيه 283.
57- كهف (18) آيه 28.
58- مؤمنون (23) آيه 63.
59- توبه (9) آيه 77.
60- بحار، ج 78، ص 53.
61- بحار، ج 73، ص 300.
62- غرر الحكم.
63- توبه (9) آيه 109 - 110.