مباني تعليم و تربيت در قرآن و احاديث

رضا فرهاديان

- ۳ -


شوؤن وجودى نفس انسان

1 - فطرت

فطرت، منشأ حركت و تكاپوى دايمى انسان به سوى كمال است. كششها و گرايشات فطرى برخلاف كششهاى غريزى، ريشه در اندامهاى جسمى ندارند و از ويژگيهاى ثابت و اصيل روحى هستند.

گرايشات فطرى نيز آگاهانه نبوده و شكوفايى استعدادهاى فطرى، مشروط به برطرف كردن موانع آنها و قرار گرفتن در جهت اصلى كمال است.

بنابراين، گرايشات فطرى، قابل تربيت و پرورشند. گاهى اين گرايشات، بر اثر عدم هدايت و پرورش صحيح، از مسير اصلى خود خارج گرديده و زمينه و وسيله اى براى اغوا و وسوسه هاى شيطان واقع مى گردد و از كمال اصلى خود منحرف مى شود.

نياز به امنيت و ايمنى

احساس امنيت و آرامش خاطر پديده اى روانى است كه ريشه در فطرت آدمى دارد. به عبارت ديگر واقعيتى است كه ارتباط تنگاتنگ با روح و روان انسان دارد. فراهم آوردن امكانات مادى براى مصون ماندن از آسيبهاى روحى و روانى بزرگترين تلاش بشر را در طول تاريخ زندگانى تشكيل مى دهد. ولى براى تحصيل امنيت و آرامش روانى تنها فراهم نمودن وسائل و امكانات مادى كارساز نيست. به همين جهت اين نوع نگرش از نظر قرآن بدون توجه به جهان بينى الهى و توحيدى مذموم شمرده شده است. از اين رو قرآن، اصحاب حجر «قوم ثمود» را به خاطر چنين نگرشى مورد نكوهش قرار مى دهد:

وَ كَانُواْ يَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتاً ءَامِنِينَ (1) .

و خانه هاى خود را در كوهها مى كندند تا اين كه ايمن باشند.

آنها گمان مى كردند كه با داشتن خانه هاى مستحكم مى توانند امنيت و آرامش خاطر را براى خود تأمين كنند. ولى اين امر محقق نشد. بنابراين به عنوان اقوامى كه از بيخ و بن كنده شدند، زبانزد خاص و عام قرار گرفتند. (2)

سرّ مطلب اين است كه برخوردارى از امنيّت بدون توجّه به وجود نيروى مافوقى كه اراده هلاكت او را دارد در حقيقت غير ممكن است و نمى تواند واقع بينانه باشد. در كشورى كه همه شؤون وجودى عالم به دست يك سلطان قاهر و عالم و كامل اداره مى شود، هر چند انسان خاطى و گنهكار، در خيال خود در امنيت به سر برد، مسلم است كه امرى زودگذر بوده و به زودى امنيت كاذب او به اضطراب، دلهره و نگرانى واقعى مبدّل خواهد شد. شناخت، پيروى، ذكر، يادآورى و ارتباط با مبدأ آفرينش و بهره گيرى از هدايت هاى انبياء در زندگى تنها ضامن آرامش و امنيت خاطر حقيقى انسان خواهد بود، همانند حضرت ابراهيم(ع) كه حتى با سقوط در آتش در آرامش و امنيت حقيقى بسر مى برد.

ديدگاه قرآن نسبت به نحوه دستيابى به ايمنى وامنيت

وَ إِذْ قَالَ إِبْرهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هذَا الْبَلَدَ ءَامِناً (3) .

و ابراهيم گفت: اى پروردگار من! اين سرزمين را ايمن گردان.

فَلَمَّا دَخَلُواْ عَلَى يُوسُفَ ءَاوَى إِلَيْهِ أَبَوَيْهِ وَ قَالَ ادْخُلُواْ مِصْرَ إِن شَآءَ اللَّهُ ءَامِنِينَ (4) .

چون بر يوسف داخل شدند، پدر و مادر را نزد خود جاى داد و گفت: به مصر درآييد كه به خواست خدا، در امان خواهيد بود.

فَلْيَعْبُدُواْ رَبَّ هذَا الْبَيْتِ * الَّذِى أَطْعَمَهُم مِّن جُوعٍ وَءَامَنَهُم مِّنْ خَوْفٍ (5) .

پس بايد پروردگار اين خانه (كعبه) را بپرستند: آن كه به هنگام گرسنگى طعامشان داد و ازبيم در امانشان داشت (6) .

تحليل قرآن از ايمنى و امنيّت و علت از دست دادن آن

وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً قَرْيَةً كَانَتْ ءَامِنَةً مُّطْمَئِنَّةً يَأْتِيهَا رِزْقُهَا رَغَداً مِّن كُلِّ مَكَانٍ فَكَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ فَأَذقَهَا اللَّهُ لِبَاسَ الْجُوعِ وَالْخَوْفِ بِمَا كَانُوا يَصْنَعُونَ (7) .

خداوند قريه اى را مثال مى زند كه امن و آرام بود، روزىِ مردمش به فراوانى از هرجا مى رسيد،امّا كفران نعمت خدا كردند وخداوند به كيفر اعمالشان، به گرسنگى و وحشت مبتلايشان ساخت.

الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ لَمْ يَلْبِسُواْ إِيمنَهُم بِظُلْمٍ أُوْلَئِكَ لَهُمُ الأَمْنُ وَ هُم مُّهْتَدُونَ (8) .

كسانى كه ايمان آورده اند و ايمان خود را به شرك نمى آلايند، ايمنى از آن ايشان است وآنان هدايت يافتگانند.

گرايش فطرى حقيقت جويى و حق طلبى

حق گرايى فطرى در وجود انسان عبارت است از يك نوع گرايش ناخودآگاه و غير اكتسابى فطرى، نسبت به مبدأ كمال مطلق كه از عمق روان انسان سرچشمه مى گيرد.

فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِى فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لاَ تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لَكِنَّ أَكْثَر النَّاسِ لاَ يَعْلَمُونَ (9) .

به يكتا پرستى روى آور [رويت را به سوى دين حنيف استوار دار] فطرتى است كه خداوند همه را بدان فطرت بيافريده است و در آفرينش خدا تغييرى نيست. اين است دين پاك و پايدار. ولى بيشتر مردم [توجه ندارند و] نمى دانند.

قال رسول اللَّه(ص): كلّ مولوديولدعلى الفطرة حتى يكون أبواه يهودانه وينصّرانه (10) .

هر كودكى مطابق فطرت الهى متولد مى شود و اين پدر و مادر هستند كه وى را به راه يهوديت يا مسيحيت مى كشانند.

عن زرارة قال سألت ابا جعفر(ع): ما الحنيفية ؟ قال هي الفطرةُ التي فطر الناس عليها، فطرهم على معرفته (11) .

زراره مى گويد: از باقر(ع) در مورد حنيفيت سؤال كردم؛ حضرت فرمود: اين همان سرشتى است كه خداوند، مردم را طبق آن سرشت آفريده است؛ او مردم را با سرشت گرايش به خدا آفريده است.

فطرهم على التوحيد عند الميثاق على معرفته أنّه ربّهم (12) .

خداوند سرشت توحيد را به هنگام پيمان گرفتن برشناخت خود (به عنوان پروردگار) درمردم نهاده است.

عن أبي عبداللَّه (ع) في قول اللَّه عز وجل «فطرت اللَّه التي فطر الناس عليها»، قال : فطرهم على التوحيد (13) .

امام صادق(ع) در تفسير آيه شريفه: «فطرت الله...» فرمود: خداوند مردم را بر سرشت توحيد آفريده است.

وكلمة الاخلاص فانّها الفطرة (14) .

و كلمه اخلاص (شهادت به يگانگى خدا و رسالت پيامبر(ص)) هماهنگ با سرشت بشر است.

فطرهم جميعاً على التوحيد (15) .

خداوند همه مردم را بر سرشت توحيد آفريده است.

قال الصادق (ع) : إنّ اللَّه - عز وجل - خلق الناس كلّهم على الفطرة التي فطرهم عليها لايعرفون إيماناً بشريعة و لا كفراً بجحودٍ، ثم بعث اللَّه الرسل تدعوا العبادالى الايمان به فمنهم من هدى اللَّه ومنهم من لم يهده اللَّه (16) .

خداوند متعال همه مردم را طبق سرشتى كه برايشان قرار داده آفريده است و آنان در مورد ايمان يا كفر به يك دين و آيين، هيچ گونه شناختى نداشتند، سپس پيامبران را بر انگيخت تا مردم را به سوى ايمان فرا خوانند و در نهايت، عده اى مورد هدايت الهى قرار گرفته و عده ديگر مشمول هدايت الهى نشدند.

قال رسول اللَّه(ص): كلّ مولود يولد على الفطرة، أو على المعرفة (17) .

هر مولودى، مطابق فطرت يا شناخت [خداوند] متولد مى گردد.

قال الباقر(ع) في تفسير هذه الآية : هي الفطرت اللَّه التي فطر الناس عليها لا تبديل لخلق اللَّه... قال : فطرهم على معرفة (18) .

امام باقر(ع) در تفسير آيه شريفه: «فطرت الله التى فطر الناس عليها» فرمود: مردم را برپايه شناخت [خداوند] آفريد.

تجليات فطرى در ناحيه شناخت عقلى به لحاظ درك و تصديق مبدأ كمال

وَ لَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السَّمَوتِ والأرْضَ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ (19) .

و اگر از آنها بپرسى: چه كسى آسمانها و زمين را بيافريد و خورشيد و ماه را رام [و مسخّر]كرد، البته خواهند گفت: خدا.

تجليات فطرى در گرايش به زيبايى و جمال

وَ الأَنْعَمَ خَلَقَهَا لَكُمْ فِيهَا دِف ءٌ وَ مَنَفِعُ وَ مِنْهَا تَأْكُلُونَ * وَ لَكُمْ فِيهَا جَمَالٌ حِينَ تُرِيحُونَ وَ حِينَ تَسْرَحُونَ (20) .

چارپايان را برايتان بيافريد. شما را از آنها (پوشاكى) گرم و ديگر سودهاست، و از گوشتشان مى خوريد و چون شامگاهان (از صحرا) باز مى گردند، و بامدادان كه (از آغل به سوى صحرا) بيرون مى روند، (منظره) زيبايى است براى شما.

وَ لَقَدْ جَعَلْنَا فِى السَّمَآءِ بُرُوجاً وَ زَيَّنَّهَا لِلنظِرِينَ (21) .

و هر آينه در آسمان برجهايى (از ستاره) آفريديم و آن را براى بينندگان بياراستيم.

إِنَّا زَيَّنَّا السَّمَآءَ الدُّنْيَا بِزِينَةٍ الْكَوكِبِ (22) .

ما آسمان دنيا را به زينت ستارگان بياراستيم.

قال رسول اللَّه(ص): إنّ اللَّه جميل و يحبّ الجمال و يحبّ أن يُرى أثر نعمته على عبده و يبغض البؤس و التباؤس (23) .

همانا خداوند زيباست و زيبايى را دوست دارد و دوست مى دارد كه اثر نعمتش، در بنده اش آشكار و نمايان باشد و فقر و فقرنمايى خوش آيند او نيست.

قال رسول اللَّه(ص): إنّ اللَّه يحبّ إذاخرج عبده المؤمن الى أخيه أن يتهيأ له و أن يتجمّل (24) .

خداوند دوست دارد كه هرگاه مؤمنى خواست به ديدار ديگرى رود خود را آماده و زيبا سازد.

التجمّل من أخلاق المؤمنين (25) .

خودآرايى جزء اخلاق مؤمنان است.

حسن الصورة أوّل السعادة (26) .

زيبايى چهره، اولين مرحله سعادت انسانى است.

التجمّل مروّة ظاهرة (27) .

خودآرايى مردانگى آشكار است.

گرايشات فطرى و احساس زيبايى ممكن است بر اثر غفلت و عدم توجه انسان نسبت به مبدأ آفرينش، مورد سوء استفاده و تحت تأثير وسوسه هاى شيطان قرار گرفته و حتى اعمال زشت آدمى زيبا جلوه كند و آدمى دچار عصيان و گناه گردد.

وَ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَنُ أَعْملَهُمْ (28) .

و شيطان اعمالشان را در نظرشان زيبا جلوه داده است.

زُيِّنَ لِلَّذِينَ كَفَرُواْ الْحَيَوةُ الدُّنْيَا (29) .

براى كافران، زندگانى دنيا زيبا جلوه داده شده است.

وَ إِذْ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَنُ أَعْملَهُمْ وَقَالَ لاَ غَالِبَ لَكُمُ الْيَوْمَ مِنَ النَّاسِ وَ إنّى جارٌ لَكُمْ (30) .

شيطان، كردارشان را در نظرشان بياراست و گفت: امروز از مردم، كسى بر شما پيروز نمى شود و من پناه شمايم.

قَالَ رَبِّ بِمَآ أَغْوَيْتَنِى لأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِى الأَرْضِ (31) .

(شيطان) گفت: اى پروردگار من، چون مرا نوميد كردى، در روى زمين بديها را در نظرشان زيبا جلوه مى دهم (32) .

زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوتِ (33) .

عشق به اميال نفسانى براى مردم زيبا جلوه داده شده است.

وَ لَكِن قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَنُ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ (34) .

زيرا دلهايشان را قساوت فرا گرفته و شيطان اعمالشان را در نظرشان زيبا جلوه داده بود.

اما، معرفت و ايمان به حق، سبب مى شود كه اين گرايش به سوى مبدأ كمال هدايت شود و در جهت ارزشهاى صحيح شكل مى يابد.

وَلَكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الإِيمنَ وَزَيَّنَهُ فِى قُلُوبِكُمْ (35) .

ولى خدا ايمان را محبوب شما ساخت و آن را در دلهايتان بياراست.

قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللَّهِ الَّتِى أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَ الطَّيِّبتِ مِنَ الرِّزْقِ (36) .

بگو: چه كسى زيباييهايى را كه خدا براى بندگانش پديد آورده، و خوردنيهاى خوش طعم راحرام كرده است؟

وَ لاَ يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ ءَابَآئِهِنَّ... (37)

و زنان زينتهاى خود را جز براى شوهران و يا پدران خويش آشكار نسازند...

إنّ اللَّه جميل ويحبّ الجمال ويحبّ معاليَ الأخلاق ويكره سفسافها.

خداوند زيباست وزيبايى را و نيز اخلاق و صفات عالى را دوست مى دارد و صفات رذيله و پست، مورد كراهت اوست.

قال العسكرى(ع) : حسن الصورة جمال ظاهر، وحسن العقل جمال باطن (38) .

زيبايى چهره، زيبايى ظاهرى و زيبايى عقلى، زيبايى باطنى است.

زينة البواطن أجمل من زينة الظواهر (39) .

زيبايى درون، زيباتر از زيبايى ظاهرى است.

اللّهم صلّ على محمّد وآله، وحلّني بحلية الصالحين، وألبسني زينة المتقين في بسط العدل، وكظم الغيظ، و إطفاء النائرة، و ضمّ أهل الفرقة، و إصلاح ذات البين، و إفشاء العارفة، و ستر العائبة، و لين العريكة، و خفض الجناح، وحسن السيرة، و سكون الريح، وطيب المخالقة، و السبق الى الفضيلة، و إيثار التفضّل، و ترك التعيير، و الافضال على غير المستحق، و القول بالحقّ وان عزّ، و استقلال الخير و إن كثر، من قولي و فعلي، و استكثار الشرّ و إن قلّ، من قولي وفعلي، وأكمل ذلك لي بدوام الطاعة، ولزوم الجماعة، و رفض أهل البدع، و مستعمل الرّأي المخترع (40) .

خدايا بر محمد و آل او درود فرست و مرا به زيور صالحان بياراى و جامه زينت پرهيزكاران را بر من بپوشان تا بساط عدل و داد بگسترانم و خشم خود را فرو نشانم و آتش فتنه را خاموش سازم و تفرقه امت را جمع و اختلاف بين مسلمانان را اصلاح كنم و نيكى را فاش سازم و عيب را بپوشانم و خوش خلق و متواضع و نيكو رفتار و بى تكبر و نيكو سيرت باشم و به فضل و كمال سبقت گيرم و زيادى مالم را به مستحقان ايثار كنم و سرزنش ديگران و اعطاى به غير مستحق را ترك كنم و سخن حق گويم، هرچند سخت باشد و نيكى ام را هر چند در كردار و گفتار زياد باشد، اندك شمارم و بدى هاى كردار و گفتارم را هر چند اندك باشد، بسيار بشمارم و اين اوصاف را در من، با تداوم طاعت خود و ملازمت با جماعت مسلمانان و دورى از اهل بدعت و پيروان باورهاى ساختگى تكميل فرما.

جمال الرجل حلمه (41) .

زيبايى انسان به بردبارى اوست.

جمال المؤمن ورعه (42) .

زيبايى مؤمن به پرهيز از گناه و پاكدامنى اوست.

لا جمال أزيَنُ من العقل (43) .

هيچ زيباييى نيكوتر از عقل نيست.

قال رسول اللَّه(ص) : أحسن زينة الرجل، السكينة مع الايمان (44) .

بهترين زينت انسان، آرامش در پرتو ايمان است.

ما تزيّن متزيّن بمثل طاعة اللَّه (45) .

هيچ زينت كننده اى همانند اطاعت الهى آدمى را نمى آرايد.

قال على (ع): العفاف زينة الفقر، و الشكر زينة الغنى ، و الصبر زينة البلاء، و التواضع زينة الحسب، و الفصاحة زينة الكلام، و العدل زينة الايمان، و السكينة زينة العبادة ، و الحفظ زينة الرواية، و خفض الجناح زينة العلم، و حسن الأدب زينة العقل، و بسط الوجه زينة الحلم، و الايثار زينة الزهد، و بذل المجهود زينة النفس، و كثرة البكاء زينة الخوف، و التقلّل زينة القناعة، و ترك المنّ زينة المعروف، و الخشوع زينة الصلاة ، و ترك ما لا يعنى زينة الورع (46) .

عفت و خودنگهدارى زينت فقر، و سپاسگزارى زينت ثروت، و صبر زينت بلا، و فروتنى زينت شرافت دودمان، و نيكو سخن گفتن زينت كلام، و عدالت زينت ايمان، و آرامش زينت عبادت، و حفظ كردن زينت نقل روايت، و فروتنى و افتادگى زينت علم، و ادب نيكو زينت عقل، و گشاده رويى زينت بردبارى، و ايثار زينت زهد و بى توجهى به دنيا و بخشيدن چيزى كه با زحمت بدست آمده زينت نفس، و گريه زياد زينت ترس، و كم مصرفى زينت قناعت، و ترك منّت زينت كار خير، و خشوع و فروتنى زينت نماز و ترك كار بيهوده زينت پاكدامنى و پرهيزكارى است.

گرايش فطرى به برترى جويى و عزت طلبى و هدايت قرآن در اين باره

تِلْكَ الدَّارُ الأَخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لاَ يُرِيدُونَ عُلُوّاً فِى الأَرْضِ (47) .

اين سراى آخرت (بهشت جاويد) را از آن كسانى قرار مى دهيم كه نمى خواهند در زمين گردن فرازى كنند.

مَن كَانَ يُرِيدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِيعاً (48) .

هر كس خواهان عزت است، بداند كه عزت، همگى از آن خداست.

أَيَبْتَغُونَ عِندَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِيعاً. (49)

آيا نزد آنان (كافران) عزت را مى جويند؟ در حالى كه عزت به تمامى، از آن خداوند است.

قال رسول اللَّه (ص): إنّ اللَّه يقول كلّ يومٍ: أناربّكم العزيز، فمن أرادعزّالدارين فليطع العزيز (50) .

خداوند هر روز ندا مى دهد كه من پروردگار قدرتمند و چيره دست شما هستم، پس هر كس طالب عزت و عظمت است، از من اطاعت كند.

قال على (ع): من أراد الغنى بلا مال، والعزّ بلا عشيرة، والطاعة بلا سلطان، فليخرج من ذلّ معصية اللَّه الى عزّ طاعته فانّه واجد ذلك كلّه (51) .

هر كه خواهان بى نيازى بدون مال و عزّت بدون طايفه و فرمانروايى بدون سلطنت است، بايستى از ذلت معصيت الهى به در آمده و عزت طاعت او را كسب كند؛ چرا كه در اين صورت، تمام آن امور را به دست خواهد آورد.

أوحى اللَّه تعالى الى داود(ع): يا داود إنّي وضعت العزّ في طاعتي وهم يطلبونه في خدمة السلطان فلايجدونه... (52) .

خداوند به حضرت داود(ع) وحى فرمود كه اى داود من عزّت را در طاعت خود قرار داده ام، ولى مردم آن را در خدمتگزارى سلطان مى جويند و نمى يابند...

قال رسول اللَّه (ص) : من أراد أن يكون أعزّ الناس فليتّق اللَّه عزّوجل (53) .

هر كه مى خواهد عزيزترين مردم باشد، بايد پرهيزكار گردد.

قال الصادق(ع) : اعلم أنّه لا عزّلمن لا يتذلّل للَّه، ولا رفعة لمن لايتواضع للَّه (54) .

بدان، كسى كه در برابر خداوند فروتنى نكند، عزّتى نخواهد داشت و كسى كه در برابر خداوند فروتنى نكند، برترى و عظمت نخواهد يافت.

لا عزّ كالطاعة (55) .

هيچ عزتى همچون طاعت الهى نيست.

قال على (ع) : الهي كفى بي عزّاً أن أكون لك عبداً، وكفى بي فخراً أن تكون لي ربّاً (56) .

على(ع) در مناجات خويش با خداوند مى گويد: خدايا براى عزت من همين بس كه بنده تو هستم و براى افتخار من همين بس كه تو پروردگار من هستى.

قال الصادق(ع) : من أذلّ نفسه في طاعة اللَّه فهو أعزّ ممّن تعزّز بمعصية اللَّه (57) .

هر كه خود را در راه طاعت الهى متواضع و فروتن سازد، از كسى كه بخواهد با معصيت خداوند قدرت و عزت بيابد ارجمندتر و قدرتمندتر است.

وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ لَكِنَّ المُنفِقِينَ لاَ يَعْلَموُنَ (58) .

و البته عزت از آن خدا و پيامبرش و مؤمنان است، ولى منافقان [آن را] نمى فهمند.

قال الصادق (ع) : من وصايا لقمان لابنه : «إن أردت أن تجمع عزّ الدنيا فاقطع طمعك ممّا في أيدي الناس فانّما بلغ الأنبياء والصدّيقون ما بلغوا بقطع طمعهم (59) ».

از سفارشات لقمان به فرزند خود اين بود: اگر طالب به چنگ آوردن عزت دنيا هستى، اميدت را از داشته هاى مردم قطع كن، چه اين كه انبيا و صديقان با قطع طمع به آن مقامات رسيدند.

قال على (ع) : ألا إنّه من ينصف الناس من نفسه لم يزده اللَّه إلاّ عزّاً (60) .

آگاه باشيد! هر كه با مردم از روى انصاف رفتار نمايد خداوند بر عزتش خواهد افزود.

قال العسكرى (ع) : ما ترك الحقّ عزيز إلاّ ذلّ ولا أخذ به ذليل إلاّ عزّ (61) .

هر عزيزى كه حق را ترك گويد، ذليل و هر ذليلى كه ره حق بپيمايد عزيز خواهد شد.

قال رسول اللَّه (ص) : من عفى عن مظلمة أبدله اللَّه عزّاً في الدنيا والآخرة (62) .

هر كه از ستم ديگران درگذرد، خداوند عزت دنيا و آخرت را برايش جايگزين خواهد كرد.

- قال الباقر (ع): ثلاث لا يزيد اللَّه بهم المرء المسلم إلاّ عزّاً: الصفح عمّن ظلمه، وإعطاء من حرمه، والصلة لمن قطعه (63) .

خداوند در مقابل سه عمل بر عزت فرد مسلمان مى افزايد: 1- در گذشتن از كسى كه نسبت به او ظلمى روا داشته است؛ 2-بخشش به كسى كه او را محروم كرده است؛ 3- برقرارى پيوند با كسى كه رابطه اش را با او قطع نموده است.

قال الصادق (ع) : ما من عبدٍ كظم غيظاً الاّ زاده اللَّه عزوجل عزاً في الدنيا و الاخرة (64) .

هر كه خشم خود را فرو نشاند، خداوند بر عزت دنيا و آخرتش بيفزايد.

قال رسول اللَّه (ع) : ثلاثة لا يزيد اللَّه بهنَّ إلّا خيراً : التواضع لايزيد اللَّه به إلّا ارتفاعاً، وذلّ النفس لايزيد اللَّه به إلاّ عزّاً، والتعفّف لايزيد اللَّه به إلاّ غناً (65) .

پيامبر اكرم(ص) فرمود: سه چيز است كه خداوند جز به خير آنها نمى افزايد:

1- در مقابل فروتنى، عظمت را افزايش مى دهد؛

2- در مقابل فروتنى، عزت را افزايش مى دهد؛

3- در مقابل عفت و خود نگهدارى، بى نيازى را افزايش مى دهد.

- عن عثمان بن عيسى قال : حضرت أبا الحسن - صلوات اللَّه عليه - وقال له رجل : أوصني، فقال : احفظ لسانك تعزّ، ولا تمكّن الناس من قيادك فتذلّ رقبتك (66) .

عثمان بن عيسى مى گويد: در محضر حضرت على(ع) بودم كه مردى از آن حضرت درخواست نصيحت و موعظه كرد، حضرت فرمود: زبانت را حفظ كن تا عزيز شوى و زمام امور خويش را به دست ديگران مسپار كه باعث خواريت خواهند شد.

من سلا عن مواهب الدّنيا عزّ (67) .

- هر كه از مواهب دنيا چشم پوشى كند، عزيز خواهد شد.

قال الباقر(ع) : من صبرعلى مصيبة، زاده اللَّه - عزوجل - عزّاً على عزّه وأدخله جنته مع محمّد(ص) وأهل بيته(ع) (68) .

هركه برمصيبتى صبركند، خداوند بر عزّتش مى افزايد و او را با پيامبر(ص) و اهل بيتش وارد بهشت خواهد ساخت.

الشجاعة أحد العزّين، الفرار أحد الذلين (69) .

شجاعت يكى از دو عزت و فرار يكى از دو ذلت است.

القناعة تؤدّي الى العزّ (70) .

قناعت به عزت مى انجامد.

في المناجاة : ولا ترفعني في الناس درجةً إلّا حططتني عند نفسي مثلها (71) .

در مناجات چنين آمده: خدايا! به همان اندازه كه مرا پيش مردم بالا مى برى همان قدر مرا در نظر خودم پايين آر.

قال الصادق (ع) : شرف المؤمن صلاته بالليل، وعزّه كفّ الأذى عن الناس (72) .

شرافت مؤمن به نماز شب و عزت او به آزار نرساندن به مردم است.

شرف الرجل قيامه بالليل وعزّه استغناؤه عن الناس (73) .

شرافت انسان به شب زنده دارى و عزت او در بى نيازيش از مردم است.

گرايش فطرى به خلود و جاودانگى

شيطان ازاين نيازفطرى آدم استفاده كرده و او را به جاودانه بودن دراين دنيا وسوسه كرد:

قَالَ يأَدَمُ هَلْ أَدُلُّكَ عَلَى شَجَرَةِ الْخُلْدَ وَ مُلْكٍ لَّا يَبْلَى (74) .

(شيطان گفت:) اى آدم، آيا تورا به درخت جاودانى و ملكى زوال ناپذير راهنمايى كنم؟

الَّذِى جَمَع مَالاً وَ عَدَّدَهُ * يَحْسَبُ أَنَّ مَالَهُ أَخْلَدَهُ (75) .

آن كه مالى گرد آورد و حساب آن را نگهداشت، مى پندارد كه دارايى اش جاويدانش گرداند (76) .

هدايت قرآن نسبت به گرايش فطرى خلود و جاودانگى

وَ الأَخِرَةُ خَيْرٌ وَأَبْقَى (77) .

و سراى آخرت بهتر و جاودانى است.

بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَيَوةَ الدُّنْيَا وَ الأَخِرَةُ خَيْرٌ وَ أَبْقَى (78) .

البته شما زندگانى دنيا را ترجيح مى دهيد، در حالى كه سراى آخرت بهتر و ماندنى است.

وَ مَن يُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ يُدْخِلْهُ جَنَّتٍ تَجْرِى مِن تَحْتِهَا الأَنْهَرُ خَلِدِينَ فِيهَا (79) .

هر كس از خدا و پيامبرش فرمان بَرَد، [خداوند] او را به بهشتهايى كه در آن نهرها جارى است درآورد و همواره در آن جا باقى خواهد بود.

وَ عَدَاللَّهُ المُؤْمِنِينَ والمُؤْمِنتِ جَنَّتٍ تَجْرِى مِن تَحْتِهَا الأَنْهَرُ خَلِدِينَ فِيهاَ (80) .

خدا به مردان مؤمن و زنان مؤمن بهشتهايى وعده داده است كه جويها در آن جارى است وبهشتيان هميشه در آنجا باقى خواهند بود.

يَقَوْمِ إِنَّمَا هذِهِ الْحَيَوةُ الدُّنْيَا مَتَعٌ وَ إِنَّ الأَخِرَةَ هِىَ دَارُ الْقَرَارِ (81) .

اى قوم، اين زندگانى (فانى) دنيا، متاع ناچيزى بيش نيست و سراى آخرت، منزلگاه ابدى(و حيات جاودانى) است.

پى‏نوشتها:‌


1- حجر (15) آيه 82.
2- ر.ك الميزان، ج 12، ص 186.
3- ابراهيم (14) آيه 35.
4- يوسف (12) آيه 99.
5- قريش (106) آيه
6- قال الامام علي(ع): «رفاهيّة العيش في الأمن.» (غرر الحكم)
رفاه زندگى در امنيت نهفته است.
- وقال(ع): «لا نعمة أهنأ من الأمن.» (غرر الحكم)
- هيچ نعمتى گواراتر از امنيت نيست.
- قال رسول اللَّه (ص) : «من أمّن رجلاً على دمه فقتله؛ فأنا بري ء من القاتل، وإن كان المقتول كافراً.»
(كنز العمال)
- هر كه انسانى را تأمين جانى دهد و سپس او را به قتل برساند، من از آن قاتل بيزارى مى جويم، گرچه مقتول، شخص كافرى باشد.
7- نحل (16) آيه 112 .
8- انعام(6) آيه 82.
9- روم (30) آيه 30.
10- بحار، ج 2، ص 87.
11- بحار، ج 2، ص 87.
12- بحار، ج 3، ص 278.
13- بحار، ج 2، ص 88.
14- نهج البلاغه صبحى الصالح، خطبه 110.
15- بحار، ج 3، ص 278.
16- اصول كافى، ج 2، ص 417.
17- الميزان، ج 3، ص 279.
18- الميزان، ج 3، ص 279.
19- عنكبوت (29) آيه 61.
20- نحل (16) آيه5-6 .
21- حجر (15) آيه 16.
22- صافات (37) آيه 6.
23- ميزان الحكمه، ج 2، ص 77.
24- بحار، ج 79، ص 301.
25- غرر الحكم.
26- غرر الحكم.
27- غرر الحكم.
28- نحل (16) آيه 24.
29- بقره (2) آيه 212.
30- انفال (8) آيه 48.
31- حجر (15) آيه 39.
32- من خطبة لأمير المؤمنين(ع) يذمّ فيها أتباع الشيطان : اتخذوا الشيطان لأمرهم ملاكاً... فركب بهم الزّلل، وزيّن لهم الخطل... (نهج البلاغه، خطبه 7)
در بخشى از خطبه اميرالمؤمنين(ع) كه در آن پيروان شيطان را مورد مذمت قرار داده است چنين آمده است: زشت سيرتان، شيطان را ملاك كارشان قرار داده اند... و [شيطان، آنان را] با دستياريشان برمركب گمراه كننده خويش سوار كرده و كردار ناپسند را در نظرشان زيبا جلوه داده است.
-... والشيطان موكّل به يزين له المعصية ليركبها ويمنّيه التوبة ليسوّفها. (نهج البلاغه، خطبه 64)
شيطان هميشه همراه اوست گناه و معصيت را پيش چشمش زينت مى دهد و وى را در آرزوى توبه نگه مى دارد تا آن را به تأخير اندازد.
33- آل عمران (3) آيه 14.
34- انعام (6) آيه 43.
35- حجرات (49) آيه 7.
36- اعراف (7) آيه 32.
37- نور (24) آيه 31.
38- بحار، ج 78، ص 377.
39- غرر الحكم.
40- دعاى مكارم الأخلاق امام سجاد(ع).
41- غرر الحكم.
42- غرر الحكم.
43- غررالحكم.
44- بحار، ج 71، ص 337.
45- غررالحكم.
46- بحار، ج 78، ص 80.
47- قصص (28) آيه 83.
48- فاطر (35) آيه 10.
49- نساء (4) آيه 139.
50- كنزالعمال، ح 3101.
51- تنبيه الخواطر، ص 42.
52- بحار، ج 78، ص 453.
53- كنزالعمال، ح 44101.
54- بحار، ج 78، ص 249.
55- غرر الحكم.
56- بحار، ج 77، ص 400.
57- كنزالعمال.
58- منافقون (63) آيه 8.
59- بحار، ج 13، ص 420.
60- بحار، ج 75، ص 33.
61- بحار، ج 77، ص 232.
62- بحار، ج 77، ص 121.
63- بحار، ج 71، ص 403.
64- بحار، ج 71، ص 409.
65- بحار، ج 75، ص 124.
66- بحار، ج 71، ص 296.
67- غررالحكم.
68- بحار، ج 82، ص 129.
69- غررالحكم.
70- غررالحكم.
71- صحيفه سجاديه، دعاى بيستم.
72- خصال، ح 6.
73- خصال، ح 20.
74- طه (20) آيه 120.
75- همزه (104) آيه 3-2.
76- وتَتَّخِذُونَ مَصَانِعَ لَعَلَّكُمْ تَخْلُدُونَ . (شعراء (26) آيه 129)
و بدين پندار كه همواره زنده ايد، قصرهايى بنا مى كنيد؟
...كأنّامخلدون بعدهم،ثم قدنسيناكلّ واعظ وواعظة ورمينابكل فادحٍ وجائحةٍ.(نهج البلاغه،حكمت 122)
گويى بعد از آنها [درگذشتگان ] جاودانيم؛ ما هر واعظ و اندرز دهنده اى را فراموش كرده ايم و هدف مصايب سنگين و آفاتى قرار گرفته ايم كه هر اصل و فرع را نابود مى كند.
77- اعلى (87) آيه 17.
78- اعلى (87) آيه 16-17
79- نساء (4) آيه 13.
80- توبه (9) آيه 72.
81- غافر (40) آيه 39.