آفتاب مشرقين

آيت الله العظمي لطف‌الله صافي گلپايگاني

- ۱ -


مقدمه

 بسم الله الرحمن الرحيم

داستان پرشور و سوزان كربلا بزرگ‌ترين حادثة تاريخ انساني است كه جهاني شگفتي و هيجان را در جان انسان‌هاي پاك بر مي‌انگيزد و عميق‌ترين سوز و گداز را به همراه دارد.

كربلا يادآور فجيع‌ترين صحنة خونين و اسف‌انگيزي است كه به دست جنايتكاراني درنده‌خو انجام گرفت و در طي آن فاجعه، بهترينِ فرزندان پيامبر و عترت رسول‌الله با جگرخراش‌ترين وضع به خاك افتاده و به خون غلطيدند.

حادثة عاشورا نشانگر عالي‌ترين مظاهر صبر، ثبات، پايمردي، سماحت و كرامت نفس انساني است كه در آن اوج اعتلاي روح و جان آدمي به وسيلة سلاله‌هاي پاك و بي‌نظير انساني ترسيم يافت.

كوتاه سخن آنكه جريان عاشورا حماسة جاودانه‌اي است كه رشادت و جلادت را مفهوم بخشيد، آشتي ناپذيري حق با باطل را به اثبات رساند و با مركّب خون به امضا رسانيد.

امام حسين عليه السلام و ياران باوفا و فداكار او در يك نيم‌روز، اصطلاح پيچيدة فناء في الله و بقاء بالله را عملاً تفسير و تبيين‌كردند و متفكران، انديشمندان و تحليلگران را از اين ايضاح و روشنگري مبهوت و حيران ساختند.

ماهيّت اين انقلاب و حماسه، خود خاصيّت جاودانگي دارد كه از روح عبوديت و چشم پوشي از ما سوي الله در حدّ بي‌نهايت برخوردار است؛ در عين حال، انسان‌ها نيز موظفند كه در احيا و ابقاي آن از پاي ننشينند.

بر اين اساس از آغاز اين رويداد بزرگ، اين طوفان عظيم و اين حركت سيّال و موج‌افكن، گروه‌هاي مختلف براي حفظ و بزرگداشت آن، تلاش كردند و همة آنان بر گردن انسانيت حق دارند و طبعاً هر يك از آنان از اجر و ثواب فراوان الهي برخوردار خواهند بود.

مورخان و ضبط‌كنندگان حوادث، سيره نويسان، مقتل نويسان، اهل رجال، محققان و تحليل‌گران تاريخ و رويدادها، واعظان، مداحان، و شاعران همه و همه خدمت كرده‌اند و انسانيت، مديون خدمات ارزندة آنان مي‌باشد.

دراين ميان سهم بزرگي براي شاعران است‌ كه با اشعار هيجان‌انگيز خود، احساسات جوامع را به جوش آورده و به تحريك عواطف انسان‌ها از رهگذر اشعار پر مغز خود پرداخته‌اند، به ويژه شعر در اثر وزن و آهنگ مخصوصش داراي جذابيت خاصي است و سريع‌تر به اذهان راه مي‌يابد و در محفظة ضمير و حافظه‌ها پايدار مي‌ماند.

برخي از اشعار است، امّا صورتي سحرآميز، يك‌سره مستمعان را قبضه مي‌كند و تسخير مي‌نمايد، چونان آواي عشق عاشقان، نوازشگر روح لطيف انسان و ماية ترنّم در خلوت‌هاست. اين نوع از اشعار، اشعاري است عالمانه كه از ذهن جوشان يك عالم، متفكر و انديشمند، تراوش كرده مانند اشعار دعبل خزاعي، كميت، اشعار محمد اقبال لاهوري و اشعار مرحوم آيت الله شيخ محمد حسين كمپاني.

مجموعةاي كه پيش روي داريد از همين سنخ اشعار و از همان گروه شاعران ياد شده است. اين اشعار از متفكر معاصر و فقيه پر مايه حضرت آيت الله العظمي آقاي حاج شيخ لطف‌الله صافي است كه اشك و خون را با هم عجين كرده و احساس و الهام را در هم آميخته‌اند و اينك به مناسبت ايام عاشورا تقديم دل‌دادگان امام حسين عليه السلام مي‌شود.

لاهه، ششم محرّم 1413

مطابق با شانزدهم تير ماه 1371

علي كريمي جهرمي

هماي سعادت

حسين! اي همايون هماي سعادت
حسين! اي شه ملك صبر و شهامت
فروغي ز نور تو خورشيد رخشان
ز درياي جود تو كوثر حكايت
تويي نور چشمان زهرا و حيدر
گل احمر بوستان رسالت
به پا از قيام تو شد پرچم دين
نگون گشت اعلام كفر و ضلالت
رهاندي تو اسلام از چنگ اعدا
فزوديش بر عزّت و بر كرامت

جوانمردي و غيرت و همّت تو
ز ناموس دين كرد الحق حمايت
الا اي ولي خداي يگانه
خداوند اقليم مجد و جلالت
فدا كردي اندر ره دين و قرآن
جوانان و ياران به كوي شهادت
گذشتي هم از اكبر و هم ز اصغر
ز عباس، آن درّ بحر شجاعت
ز ياران نامي و صحب گرامي
شهيدان شمشير اهل شقاوت
همه عاشقان وفا و حقيقت
همه رهروان طريق ولايت
همه دشمن ظلم و طغيان و عدوان
همه پيشتازان راه ديانت
شعار همه بود الله اكبر
مرام همه قطع نخل غوايت

بنازم به آن همّت عالي تو
به آن صبر و ايمان و آن استقامت
تو اعلام كردي به آزاد مردان
كه مرگ است با سر بلندي سعادت
به لطف تو دارند چشم شفاعت
عُصاة محبان به روز قيامت
فداي سر انور بي‌تن تو
كه بر نيزه مي‌كرد قرآن تلاوت
به قربان آن كودك شير خوارت
كه تير ستم كرد او را سقايت
ايا مالك مُلك حُسن و معالي
ايا معدن جود و فيض و سخاوت
از اين وضع دوران و از شدّت دهر
مرا هست بر درگهت بس شكايت
سخن در جناب تو سربسته گويم
كه ابلغ بود از صراحت كنايت
به «لطفي» ببخشي اگر هر دو عالم
نباشد شگفت اي محيط كرامت
نباشد مرا بيم از نار دوزخ
ببيني به من گر به چشم عنايت

نور سرمد

روان عالم امكان حسين است
جهان بينش و عرفان حسين است
جمال الله و اسم الله اعظم
ظهور اسم «الرّحمان» حسين است
به ابراهيم و موسي و مسيحا
ولي صاحب الاحسان حسين است
به زهرا و علي نور دو عين است
به ختم انبيا جانان حسين است
ابوالاحرار و آقاي شهيدان
وليّ اعظم يزدان حسين است

ز بحر قدرت بي‌انتهايي
فروزان گوهر رخشان حسين است
به مُلك عشق و تجريد و توكّل
وليّ مطلق و سلطان حسين است
خدا را فيض اكمل نور سرمد
دليل و حجّت و برهان حسين است
به جمع قدسيان در عرش و كرسي
سخن از عزت و شان حسين است
نهان اسم اَلمولي و اَلحق
عيان باطن قرآن حسين است
در اوج آسمان صبر و ايثار
يگانه اختر تابان حسين است
به ماه و نيّر اعظم ضيا بخش
جمال نور افشان حسين است
به رستاخيز فرداي قيامت
شفيع معصيت ‌كاران حسين است

نداي دين و اسلام و ولايت
بلند آوا ز ايمان حسين است
الا اي دردمند خستة زار
دواي درد بي‌درمان حسين است
به صحراي بلا آن كس كه گرديد
تنش درخاك وخون غلطان حسين است
به راه حق و حفظ دين توحيد
شهيد خنجر عدوان حسين است
به ميدان ثبات و استقامت
يگانه فارِس ميدان حسين است
از آن حرّيت و از آن شجاعت
خِرد مبهوت و حيران حسين است
به لطف آن كه «لطفي» دارد اميد
اميد قلب مظلومان حسين است

سلطان عشق

هلال ماه محرّم ز نو هويدا شد
بيا كه رايت سلطان عشق بر پا شد
بيا كه رايت سلطان عشق بر پا شد
بيا كه آيت فتح و ظفر هويدا شد
درآ به مكتب حرّيت و فداكاري
بيا كه دين ز قيام حسين احيا شد
شعار باطل و شرك و فساد شد محكوم
بيا كه جلوة توحيد، عالم آرا شد
اگر كه حامي حقي و يار قرآني
بيا كه پرچم دين و جهاد برپا شد

به ملك غيرت و جانبازي و اراده وعزم
شهيد كرب و بلا قهرمان دنيا شد
به دشت ماريه از همت بلند حسين
كتاب همت و ايمان و صبر معنا شد
حسين عدل و شهامت، حسين آزادي
فداي دين خدا در هجوم اعدا شد
بزرگ‌تر سند افتخار انسان‌ها
به خون پاك حسين شهيد امضا شد
مرام نامة آزادي و حقوق بشر
از آن مجاهدة بي‌نظير انشا شد
در اين جهاد مقدّس، حسين شد پيروز
يزيد ننگ بشر گشت و خوار و رسوا شد
يزيدكيست؟ هرآن‌كس‌كه ضدآزادي است
هر آن كه دشمن قرآن و آل طه شد
فداي رهبر لب تشنه‌اي كه در ره دين
غريب و بي‌كس و تنها به سوي هيجا شد
دريغ و درد كه در كربلا ز ظلم خسان
جدا سر از تن پاك عزيز زهرا شد
به زير سمّ ستوران فتاد جسم حسين
خيام محترم اهل بيت يغما شد
نگشت تابع ظالم كه ظلم را كوبيد
اگر چه رنج و بلايش فزون ز احصا شد
بنال «لطفي صافي» كه روز عاشورا
ز خون پاك شهيدان چو عيد اضحي شد

اول محرم الحرام 1396

روز عاشورا

باز صبح روز عاشورا رسيد
شورش روز قيامت شد پديد
باز شد بر روي خلق از خاص و عام
مكتب ايمان و ايثار و قيام
مكتب تسليم و تفويض و رضا
مكتب صبر و گذشت از ما سِوا
مكتب قرب و عروج و ارتقا
بينش و آگاهي و فوز لقا
روز عاشورا بود روز خدا
روز احرار است و روز اوليا

روز احمد روز زهرا و علي است
روز فخر هر نبي و هر ولي است
روز عبّاس و عليّ اكبر است
روز جانبازان راه داور است
جلوه‌اش هر دم بود در ازدياد
روز حق است و نخواهد شد ز ياد
نور آن هرگز نخواهد شد خموش
منبع شور و قيام است و خروش
پرچم دين ز آن بود در اهتزاز
امّت اسلام از آن سرفراز
شور و شوق شيعيان از كربلاست
نفي استكبارشان از كربلاست
شيعه يعني شوق ، يعني انتظار
شيعه يعني ملّت امّيدوار
شيعه حزب‌الله و قوم رستگار
آهنين عزم و قوي و استوار

ملّت توحيد و ايمان متين
پيروان رهبران راستين
حق پرست و حق نهاد و حق مرام
مرتضي را از دل و از جان غلام
دشمن تبعيض و ظلم و قلدري
جهل و استضعاف و زور و خودسري
شيعه يعني پيرو راه حسين
رهروان غزوه بدر و حنين
شير مردان جهاد و اجتهاد
پاكبازان ره خير و سداد
يار مظلومان و خصم ظالمان
هم طراز فرقة كرّوبيان

بزم عشّاق

علي اي واقف اسرار هستي
علي اي رهنماي حق پرستي
علي اي شير يزدان شاه مردان
علي اي عروة الوثقاي ايمان
علي اي قاتل شجعان كفار
علي اي دين حق را سيف تبّار
علي اي سَرور ارباب عرفان
علي اي صاحب محراب و ميدان
تو در مُلك حقيقت پيشوايي
جدا از حق نه‌اي و حق‌نمايي

الا اي گوهر بحر ولايت
الا اي زينت عرش امامت
بيا در كربلا اي مير ابرار
ببين ميزان صبر و اوج ايثار
به بحر خون ببين نور دو عينت
شهيد خنجر عدوان حسينت
فداكاري ببين و پاكبازي
ز دنيا و ز عقبا بي نيازي
در آن دشت پر از اندوه و تشوير
همه خون بود و تيغ و تير و شمشير
در آن صحراي محنت بار دلگير
تن آغشته در خونش به برگير
در آن ميدان پرشور بلاخيز
به آن حلقوم تشنه جرعه‌اي ريز
قد سَروش ببين افتاده بر خاك
تنش از زخم دشمن گشته صد چاك

زسوز تشنگي و از قحطي آب
ز اطفال صغيرش رفته بُد تاب
گلوي نازنين شيرخواره
ز تير حرمله گرديده پاره
به عهد خويش با يزدان وفا كرد
فدا خود در ره دين خدا كرد
گذشت از اكبر و عباس و اصغر
ز قاسم نونهال سبط اكبر
بيا در كربلا از راه احسان
حسينت را ببين در چنگ عدوان
مصيباتش ببين كز حد فزون بود
دل از داغ جوانان پر ز خون بود
ولي آن كوه عزم و پايداري
نشد تسليم با صد زخم كاري
بلي مرد خدا و مرد تصميم
به خصم حق نخواهد گشت تسليم
علي اي درگهت را جمله مشتاق
بيا در كربلا در بزم عشّاق
بيا در محفل انس شهيدان
ببين حال حضور و قرب ايشان
جهاد و همت و صبر و وفا بين
خلوص نيت و صدق و صفا بين
ببين ايمان و عزم و استقامت
ثبات و رادمردي و شهامت
حسينت محو ذات ذوالجلال است
در آن غوغا مهي‍ّاي وصال است
ابوالفضل غضنفر و آن مواسات
كز آن گرديد عقل آدمي مات
عليّ اكبر آن شبه پيمبر
سُرور سينة زهرا و حيدر
وفاي اهل بيتش بين و انصار
همه اعلام دين ابطال اخيار
همه رزمنده و مرد و تهمتن
همه اخوان صدق و دشمن افكن
گذشته از زن و از مال و فرزند
ز جان خويش در راه خداوند
همه دين‌ پرور و حرّيت آموز
چراغ معرفت در عالم افروز
همه خصم ستمكار و بد انديش
همه حق‌پيشه و حق‌گو و حق‌كيش
فداكاري آن آزاد مردان
نگهداري نمود از دين و قرآن
پيام هر يك از آنها بود اين
نما تا مي‌تواني ياري دين
تحيّات فزون از حد احصا
ز سوي «لطفي صافي» به آنها

محراب حضور

كربلا! اي كربلا! اي كربلا!
قبلة احرار و مردان خدا
پايگاه عشق و جانبازي تويي
مهد ايمان و سر افرازي تويي
سرزمين غيرت و رادي تويي
مطلع انوار آزادي تويي
روشن از تو تا ابد نور هدا
خاك تو چشم ملك را توتيا
كربلا! اي عاشقان را كوه طور
منبع فيضي و محراب حضور

از تو بانگ انقلاب آيد به گوش
و از تو خون مرد حق آيد به جوش
قهرمانان تو از خُرد و كبير
در شرافت در فضيلت بي‌نظير
خفته در جسم تو هفتاد و دو تن
در بلا و در مصائب ممتحن
مالكان مُلك تسليم و رضا
صابران بحر اندوه و بلا
باده نوشان از خُم روز الست
جان به كف در راه حق، چون شير مست
جان فدا كردند و دين را داشتند
در جهان، بذر حميّت كاشتند
كربلا! اي شهر انصار خدا
بارگاه همّت و صبر و وفا
پرچم دين از تو اندر اهتزاز
عاشقان را سوي تو چشم نياز

كربلا! اي وادي لب تشنگان
در ره يزدان به خون آغشتگان
هم چو عباس تو ز اخوان صفا
كس نديده مرد ميدان وفا
كربلا! اي عرش مجد و اعتلا
مشهد قرباني راه خدا
شاه مظلومان، حسين تشنه كام
رهبر خوبان، امام ابن الامام
ديد چون دين از اثر افتاده است
وحي قرآن در خطر افتاده است
ظالمان، حاكم به هر شهر و ديار
روز مردم از ستم چون شام تار
كرد بهر حفظ دين حق، قيام
در زمين كربلا بر زد خيام
در رهش از اصغر و اكبر گذشت
از برادرهاي نام‌آور گذشت
جان نثاري كرد و دين را زنده ساخت
رسم مردي و شرف، پاينده ساخت
ظلم و استضعاف را محكوم كرد
روز ظالم را شب مظلوم كرد

پيام حسين

پيام حسين شهيد اين چنين است
كه حرّيّت و دين و ايمان قرين است
بياييد با ما به كوي شهادت
كه دين، خوار ظلم يزيد لعين است
مسلمان بود دشمن ظلم و عدوان
مسلمان، هوادار و سرباز دين است
مسلمان، شجاع و صريح و تواناست
به مال و به ناموس مردم، امين است
بياييد در ساية پرچم دين
كز اشرار و آفات، حصن حصين است

بكوشيد در حفظ احكام قرآن
كه برنامة برتر و بهترين است
دلير و فداكار و مردانه خيزيد
كه اسلام بي‌ياور و بي‌معين است
بگيريد تصميم و دشمن بكوبيد
اگر عزمتان محكم و آهنين است
به اخلاص كوشيد و حق را پرستيد
كه اخلاص سرماية سالكين است
بسوزيد بنيان كفر و ستم را
اگر ناله و آهتان آتشين است
بگيريد درس فداكاري از ما
كه مجد و نجات و ترقّي در اين است
شدم كشته تا دين حق زنده سازم
مرا اين چنين قتل، فتح مبين است
بكوبيد مستكبران را كه دنيا
خراب از ستم‌هاي مستكبرين است

نترسيد از نخوت و كبر آنان
خدا ناصر و يار مستضعفين است
چرا خفته‌اي اي مسلمان؟ بپا خيز
كه دشمن تو را روز و شب دركمين است
چرا خامشي اي مسلمان كه اسلام
گرفتار سر پنجة مفسدين است
ضعيفان، پريشان و محروم و مظلوم
زمين سر به سر طعمة مترفين است
چرا ننگ بر خود پسندي و خواري؟
تو را مُلك عالم به زير نگين است
چرا گشته تعطيل، احكام اسلام؟
پر از كفر و از جهل و بدعت، زمين است
به ذلّت چو تن داده‌اي اين چنين شد
مسلّط به تو ظلم و طغيان و كين است
اگر غيرت و همّتت هست برجا
چرا خانه‌ات در كف ملحدين است
ببين بر فلسطين كه مانند بُسني
دچار جنايات مستعمرين است
بزن چنگ بر دامن آل طه
كه عترت چو قرآنِ حبل المتين است

انقلاب محرّم

محرّم است و جهان پر ز انقلاب شده است
به شيون و غم و اندوه شيخ و شاب شده است
ز بانگ شور برانگيز القيام و جهاد
قلوب اهل ستم اندر اضطراب شده است
ز مكتب كَرَم و نهضت و عزاي حسين
الي الابد به سوي خلق، فتح باب شده است
به مُلك عزّت نفس و ثبات و قوّت دين
شهيد كرب و بلا مالك الرّقاب شده است
براي اهل بيت پيمبر كنار شطّ فرات
ز جور فرقة كفّار، قحط آب شده است

پيمبر است غمين و علي عزادار است
به روضه، حضرت زهرا در التهاب شده است
مگر حسين ز ميدان دوباره بهر وداع
به سوي خيمه‌گه زينب و رباب شده است
دريغ و درد كه از سنگ كينة دشمن
ز خون، محاسن نورانيش خضاب شده است
مگر كه حضرت عبّاس باز از پي آب
براي تشنه لبان پاي در ركاب شده است
مگر كه اصغر بي‌شير خستة مظلوم
به ضرب تير ستم پيشگان به خواب شده است
مگر يگانه شبيه نبي، علي اكبر
به عزم ياري دين، باز بر عقاب شده است
ز ظلم دشمن دين گر چه روز عاشورا
ز رحم‌ وعدل وشرف، چهره درحجاب شده است
ز قتل سبط پيمبر اگر به ظاهر حال
يزيد پست فرو مايه كامياب شده است

به رغم آل معاويه و يزيد پليد
كه كيدشان همه بر باد و در تباب شده است
ربوده است دل خلق را قيام حسين
جهان، مسخّر آل ابوتراب شده است
نصيب شيعة آل است روضة رضوان
نصيب ناصبيان، لعنت و عذاب شده است
اساس حق و حقيقت هميشه آباد است
بناي ظلم به هر بوم و بر خراب شده است
ظهور جوهر ايمان و استقامت شخص
رهين عزم وي و صبر در صعاب شده است
خموش «لطفي صافي» كه در عزاي حسين
قلوب اهل ولا از الم كباب شده است

اول محرم الحرام

آفتاب مشرقين

صلي الله عليك يا مولاي يا اباعبدالله

اشعار ذيل به عنوان زبان حال حضرت سيدالشهداء عليه‌السلام پس از شهادت، سروده و تقديم شده است و چون زبان حال آن نخبة عالم آفرينش را فقط نخبگان جهان وجود مي‌توانند بيان كنند و ما به هر زبان هر چه بگوييم اگر با صد زبان هم بگوييم ازعهدة زبان حال شخصيتي الهي كه ملائكة مقرّب را حالات و مقاماتش در شگفتي انداخته بر نخواهيم آمد از اينكه اين اشعار را به اين عنوان عرض مي‌كنيم از صاحبان بصيرت و معرفت، معذرت مي‌خواهيم و با اين شعر عذر خود را مقبول مي‌سازيم:

تو را چنانكه تويي هر نظر كجا بيند؟
به قدر بينش خود هر كسي كند ادراك

من حسين سرجدايم
شافع روز جزايم
من حسين حق‌پرستم
بر همان عهد الستم
من حسين سرجدايم
من حسينم من حسينم
آفتاب مشرقينم
من حسين سرجدايم
من حسين كربلايم
من غريب نينوايم
من حسين سرجدايم
نور عين مصطفايم
زادة خيرالنسايم
من حسين سرجدايم
بحر موّاج كمالم
سرخوش از جام وصالم
من حسين سرجدايم
درّ بحر اصطفايم
لنگر ارض و سمايم
من حسين سرجدايم
محو ذات كبريايم
شاهد بزم لقايم
من حسين سرجدايم
سبط خيرالمرسلينم
دشمن مستكبرينم
من حسين سرجدايم
شبل شير كردگارم
دين و ايمان را مدارم
من حسين سرجدايم
پاي تا سر افتخارم
عرش حق را گوشوارم
من حسين سرجدايم
عالم علم كتابم
شافع يوم‌الحسابم
من حسين سرجدايم
رونق شرع مبينم
خاتم دين را نگينم
من حسين سرجدايم
من صراط مستقيمم
عِدل قرآن كريمم
من حسين سرجدايم
داغ ياران و جوانان
ليك اندر راه يزدان
من حسين سرجدايم
دادم اندر راه داور
هم علي شبه پيمبر
من حسين سرجدايم
پيكرم گر غرق خون شد
عزّتم از آن فزون شد
من حسين سرجدايم
مكتب سرخ شهادت
دين و صبر و استقامت
من حسين سرجدايم

كشتة راه خدايم
خامس آل عبايم
من خدا را عين و دستم
تا ابد بر جاي هستم
كشتة راه خدايم
افتخار عالمينم
عرش حق را زيب و زينم
كشتة راه خدايم
ميهمان اشقيايم
كشتة تيغ جفايم
كشتة راه خدايم
يادگار مرتضايم
قبلة اهل وفايم
كشتة راه خدايم
مهر تابان جلالم
يوسف مصر جمالم
كشتة راه خدايم
معدن جود و سخايم
مرد ميدان بلايم
كشتة راه خدايم
غرقة بحر فنايم
سيّد اهل اِبايم
كشتة راه خدايم
رهبر دنيا و دينم
قهرمان ماء و طينم
كشتة راه خدايم
قدرت پروردگارم
سومين هشت و چارم
كشتة راه خدايم
مركز مجد و وقارم
دين حق را جان نثارم
كشتة راه خدايم
مقتداي شيخ و شابم
هادي راه صوابم
كشتة راه خدايم
خسرو ملك يقينم
فخر و عزّت آفرينم
كشتة راه خدايم
محور دين قويمم
من همان ذبح عظيمم
كشتة راه خدايم
گر چه سوزاند دل و جان
من گرفتم جمله آسان
كشتة راه خدايم
كودك شش ماهه اصغر
هم ابوالفضل غضنفر
كشتة راه خدايم
زخم تن از حد برون شد
دشمنم خوار و زبون شد
كشتة راه خدايم
عزم و ايثار و شهامت
زنده كردم تا قيامت
كشتة راه خدايم

 

در استقبال محرّم الحرام 1421 قمري عرض و تقديم شد.

والسلام علي الحسين و علي علي بن الحسين و علي اولاد الحسين و علي اصحاب الحسين و علي شيعته و رحمة الله و بركاته.

28 ذي الحجه 1420

اقل خدّام محبّيه

لطف الله صافي