نقش باورهای دینی در رفع نگرانی ها

حبیب الله طاهری

- ۳ -


1. تغییرات مغزی

هر نوع تغییری که در ساختار یا کارکرد مغز ایجاد می شود می تواند باعث بیماری روانی گردد. تغییرات بیوشیمیایی درد سطح سلول های عصبی عامل اکثر اختلالات روانی شدید و پیسکوزها است. دراین گونه مواقع مغز در معاینه طبیعی است. امروزه دلایل بسیاری وجود دارد که عامل نوروزها و سایر اختلالات روانی نیز تغییرات بیوشیمیایی است. ضایعات ساختمانی مغز به دلایل زیر نیز می تواند باعث اختلال روانی شود: عفونت، ضربه، نرسیدن خون، خون ریزی و تومور مغزی، مصرف حشیش و الکل، کمبودغذایی، صرع درمان نشده و بیماری های پیش رونده مغزی.

2. عوامل ارثی

در تعدادی از بیماری های روانی دیده می شود که افراد دیگری هم از فامیلِ بیمار، به همان بیماری مبتلا باشند. بنابراین گفته می شود که استعداد ابتلا به بیماری روانی از والدین به کودکان منتقل می شود، اما بروز و ظهور بیماری با عوامل زیادی ارتباط دارد که ممکن است فرد مستعد، مبتلا به بیماری بشود و یا نشود. به بیان دیگر استعداد زمینه ابتلا به بیماری منتقل می شود نه بیماری.

3. تجارب دوران کودکی

برای رشد سالم یک فرد محبت و عشق متعادل، راهنمایی مناسب، تشویق، نظم و انضباط از ضروریات دوران کودکی اوست. اگر در دوران کودکی چنین عواملی نباشد و یا اینکه کودک به فراوانی در برابر تجارب ناخوشایندی قرار گیرد امکان این که در آینده دچار ناراحتی روانی شود زیاد است.

4. فضای خانوادگی

نزاع خانوادگی، سوءتفاهم مستمر در بین اعضای خانواده، عدم وجود صمیمت و صداقت، باعث ایجاد آثار نامساعد بر افراد و بخصوص کودک می شود. چنین افرادی در برخورد با فشارهای روانی و مشکلات بعدی احتمال دارد دچار اختلال روانی شوند، زیرا که درطول دوران گذشته مهارت های لازم برای تطابق و کنترل هیجانات خود پیدا نکرده اند.

5. عوامل اجتماعی

اگر فرد در جامعه امکانات و واجبات یک زندگی معمولی را نداشته باشد و هم چنین نتواند خود را با فشارها و شرایط نامناست سازگار کند، دچار رنج و ناراحتی می شود و ممکن است مبتلا به بیماری روانی شود. فقر، بی کاری، بی عدالتی، ناامنی، چشم هم چشمی های شدید و نبود ارزش های معنوی، انسانی، اعتقادی و مذهبی در جامعه ممکن است باعث آشفتگی روانی افراد گردد.

6. عوامل شناختی

امروزه روان شناسان نقش عمده ای را برای عوامل شناختی در ایجاد بیماری های عصبی و روان تنی قائل هستند. آنان معتقدند وقتی در فکر، باور و شناخت های افراد انحراف پایدار و مداومی ایجاد شود، او به تدریج دچار بیماری روانی می شود. مثلاً اگر دانش آموزی به این باور رسید که معلم او را تنبیه می کند و یا در امتحان مردود می کند، او دچار اضطراب از مدرسه می گردد. یا اینکه اگر فردی به این نتیجه رسید که او توان درس خواندن یا ابراز وجود ندارد و قیافه و لباس او از دیگران زشت تر است به تدریج افسرده می شود. (56)

ب: در بعضی از کتاب های مربوطه عوامل بیماری روانی تحت عناوین ده گانه ذیل جمع آوری شده است.

1. برهم خوردن تعادل حیاتی بدن؛ به خاطر خستگی مفرط، ناخوشی، بیمارانگاری، استرس زایمان و بیماری مزمن.

2. نقش سازمانی؛ مهم ترین عوامل فشار روانی در سازمان ها و موءسسات عبارت اند از:

موقعیت شغلی، منزلت اجتماعی، پیشرفت حرفه ای و منزلت اجتماعی ناگهانی.

3. بحران های خانوادگی؛ طلاق، سوگ همسر، مرگ فرزند، سوگ والدین و مسایل اقتصادی و معیشتی.

4. عوامل محیطی؛ عوامل اضطراب و نگرانی در محیط عبارت اند از: سروصدا، آلودگی هوا، قوانین و مقررات حاکم بر زندگی، محیط کار و مهاجرت (تغییر محیط فرهنگی).

5. مسایل سیاسی؛ یکی از عوامل فشار روانی و نگرانی ها درطول تاریخ سیاست و مسایل سیاسی است، لذا عوامل اصلی استرس و نگرانی در جهان سیاست عبارت اند از: عطش قدرت و مقام، که قرار و آرامش را از سیاست مداران می گیرد، رابطه سلطه گر و سلطه پذیر، جنگ روانی و شایعه پراکنی و بحران ها سیاسی و اقتصادی.

6. ساختار شخصیتی؛ ساختار شخصیتی افراد می تواند از عوامل فشار روانی به شمار آید؛ زیرا تیپ شخصیتی انسان در برخوردها و کنش ها و واکنش ها موءثر است. تعبیرقرآن کریم در این رابطه چنین است:

«قُلْ کلٌّ یعْمَلُ عَلی شاکلَتِهِ؛ (57) هر کس بر اساس خُلق و خوی و ساختار شخصیتی خود عمل می کند».

اگر انسان شخصیت بدبین داشته باشد، هر صدایی را هر جا بلند شود علیه خود می پندارد.

«یحْسَبُونَ کلَّ صَیحَةٍ عَلَیهِم» (58) زیرا فرد بدبین از آن جهت که از رابطه خود، اجتماع و هستی، توجیهی عقلانی و منطقی ندارد، حوادث را امور تحمیلی می داند و سنگینی فشار روانی را بر وجود خود هموار می کند، و در رویارویی با مشکلات نومید می شود و توان مقاومت را از دست می دهد. چه زیبا فرمود قرآن کریم: «إذَا مَسَّهُ الشَّرُّ کانَ یوءُسَاً» (59).

در حالی که خدای مهربان می فرماید به بندگانم بگو هرگز از رحمت من نومید نشوند: «لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللّه» (60) ولی موءمنِ خوشبین در دشواری ها و بلاها، نه تنها ناامید نمی شود، بلکه مشکلات و حوادثِ به ظاهر ناخوشایند، باعث استواری و ثابت قدمی او می شود: «لِیثَبِّتَ الَّذینَ آمَنُوا...» (61).

7. شک و دودلی؛ هنگام تصمیم گیری در باره انتخاب های مهمی چون ازدواج، شغل، رشته تحصیلی و امثال اینها تردید، سبب ایجاد فشار روانی می شود، شک، علت بسیاری از بیماری های عصبی و روانی است و ریشه آن حس خود کم بینی و احساس نقص است.

8. احساس خلأ اخلاقی؛ از قبیل: احساس گناه، یادآوری خاطرات تلخ زندگی، حسادت و کینه توزی، غیبت و تهمت های ناروا از عوامل نگرانی انسانند. خداوند برای رفع این نوع نگرانی ها به پیامبر می فرماید:

«وَاصْبِرْ عَلَی مَا یقُولُونَ وَ اهْجُرْهُمْ هِجْراً جَمیلاً؛ (62) در برابر یاوه گویان شکیبا باش و از آنان دوری کن».

9. احساس خلأ معنوی؛ تمدن بشر در کنار گسترش رفاه نسبی و ارتباطات، فشار روانی و نگرانی های روحی و اضطراب را نیز توسعه داده است. احساس خلأ معنوی از عوامل هم این پدیده به شمار می آید. انسان در این جهان پهناور از بی هدفی و نداشتن تکیه گاه مطمئن رنج می برد. به هر حال مصادیق خلأ معنوی عبارت است از: خلأ وجودی، احساس پوچی و بی هدفی، احساس تنهایی و طردشدگی، احساس بی پناهی و نبود پشتیبان (ضعف ایمان)، خرافات و تصورات باطل.

10. باورهای اعتقادی و دینی؛ باورهای دینی در عین اینکه وسیله ای برای رفع نگرانی هاست، ممکن است از جهتی باعث فشار روانی نیز باشد؛ زیرا ره آورد آن عبارت است از: احساس مسوءلیت و تکلیف، ترس از مرگ و قیامت و امثال اینها که احیاناً عملی برای اضطراب و فشار روانی هستند. (63)

قسمت دوم: از دیدگاه قرآن و احادیث

چنان چه ملاحظه گردید، عوامل نگرانی، بعضی جنبه شناختی و برخی عاطفی و بخشی انسانی دارند. ما نیز با بررسی آیات و روایات وارده از طریق اهل بیت علیه السلام عواملی را می آوریم که عمدتاً جنبه شناختی دارند که اگر انسان، آگاه باشد نباید مضطرب، افسرده و نگران باشد.

در بین عوامل یادشده و آنچه بعداً یاد می شود، عوامل شناختی از اهمیت بیشتری برخوردار است؛ زیرا بیشترین عوامل موءثر در پیدایش یا تشدید بیماری های روانی عوامل شناختی هستند و یا ریشه شناختی دارند، نگرشی منفی نسبت به خود، دیگران، خدا و آینده، مطلق بینی، منفی دیدن و عدم توجه به امور مثبت، احساس را عین واقعیت دیدن و باورهای نامعقول دیگر، شناختی هستند و احساسات منفی، ناامیدی، سرزنش کردن خود، و اموری مانند آن هم ریشه شناختی دارند. هم چنین احساس گناه، احساس تنهایی و پوچی جنبه شناختی دارند. به همین علت است که در منابع اسلامی بر اصلاح معرفت ها و باورهای وهمی و تغییر آن به معارف حق و افکار رشاد تأکید شده است. روشن است که با تغییر باورهای نادرستِ شخصِ افسرده و مضطرب، احساسات، عواطف و رفتارهای نابسامانش نیز تغییر می یابد و به تدریج علایم افسردگی کاهش پیدا می کند.

بزرگان دین برای پیش گیری و درمان اختلال های روانی در زمینه شناخت و نگرش صحیح افراد نسبت به خود، هستی، خدا، زندگی، دنیا، افراد دیگر و سنت های حاکم بر جریان تکوینی، آموزش های لازم را داده اند. چنان چه اشاره شد بررسی ها نشان داده اند که شناخت درمانی بیش تر و سریع تر از روش های دیگر نظیر روان درمانی، دارودرمانی، رفتاردرمانی، شوک درمانی، و دیگر روش ها در درمان افسردگی و نگرانی های روحی و عدم عود آن تأثیر دارد. به همین دلیل است که در منابع اسلامی بر آن، بیش از سایر روش ها تکیه شده است.

به هرحال با دقت در آیات و روایات و مراجعه به منابع دینی عوامل ذیل که یکی پس از دیگری بیان می شود به عنوان علل و عوامل نگرانی، اضطراب، افسردگی و سایر بیماری های روحی، مطرح می شود که بیشتر جنبه شناختی دارند. هر چند عوامل دیگر نیز وجود دارند. که به آنها اشاره می شود.

1. کفرو بی ایمانی

هر چند کفر در بینش اسلامی خود نوعی بیماری روانی است، لکن به نوبه خود یکی از علل بیماری روانی است؛ زیرا کفر یکی از موانع شناخت و درک صحیح واقعیات و حقایق است. به واسطه کفر، ابزار اصلی شناخت یعنی قلب، چشم و گوش از کار می افتد «خَتَمَ اللهُ عَلَی قُلُوبِهِم وَ عَلی سَمْعِهِم وَ عَلی اَبْصَارِهِم غِشَاوَة؛ (64) خداوند بر دل ها و گوش ها و چشم های شان پرده افکنده است» و این یعنی ظلمت و گمراهی مطلق که در آیه دیگر فرمود: «وَ مَنْ لَمْ یجْعَلِ اللهُ لَهُ نُورَاً فَمَا لَهُ مِنْ نُورٍ؛ (65) کسی که برای خدا برای او نوری قرار نداده برای او نور نیست» و این تاریکی و ظلمت مطلق همان ایجاد زمینه بالقوه برای اضطراب، تشویش درونی و نگرانی های روحی است.

2. فراموشی یاد خدا و اعراض از آن

کسی که از یاد خدا غافل گردد و از آن دل بگرداند علاوه بر عذاب اخروی، در دنیا نیز به زندگی سختی مبتلا خواهد شد:

«مَنْ أعْرَضَ عَنْ ذِکرِی فَإنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنْکاً وَ نَحْشُرُهُ یوْمَ الْقِیامَةِ اَعْمَی؛ (66) هرکس از یاد من روی گردان شود، زندگی(سخت) و تنگی خواهد داشت و در روز قیامت هم، نابینا محشور می شود».

درهای زندگی به کلی بر وی بسته می شود و این همان معیشت سخت است؛ زیرا کسی که خدا را فراموش کند برای او چیزی غیر از دنیا نمی ماند که آن را کمال مطلوب خود سازد. قهراً همه کوشش ها معطوف به آن می شود و این نوع زندگی هیچ گاه او را آرام نمی کند و چنین کسی به آرامش نخواهد رسید؛ چرا که همیشه یا برای از دست دادن چیزی و یا برای دست نیافتن چیزی در حال افسردگی، اضطراب و نگرانی و تشویش خاطر و غمگینی بسر می برد.

3. خود فراموشی

به دنبال خدا فراموشی، انسان مبتلا به خود فراموشی می شود. «وَ لاتَکونُوا کالَّذِینَ نَسُوا اللهَ فَاَنْسَیهُمْ اَنْفُسَهُمْ؛ (67)هم چون کسانی نباشید که خدا را فراموش کردند و خدا نیز آنها را به خودفراموشی گرفتار کرد». کسانی که مبتلا به خود فراموشی هستند ارزش ها، استعدادها و لیاقت های ذاتی خود را فراموش می کنند وکسی که جز به نفس خویش بپردازد، خود را در تاریکی ها سرگردان ساخته و به هلاکت رساند.

4. دل بستگی به امور مادی و غیرالهی

دل بستگی شدید به امکانات فردی و اجتماعی از قبیل ثروت، فرزند، پست، مقام، عشیره و امثال این ها که زینت حیات دنیایی است انسان را از ذکر و یاد خدا غافل می کند، لذا قرآن در این باره هشدار می دهد و می فرماید:

«یا أیهَا الَّذِینَ آمَنُوُا لاتُلْهِکمْ اَمْوَالَکمْ وَ لا اَوْلادَکمْ عَنْ ذِکرِاللهِ وَ مَنْ یفْعَل ذَلِک فَأُولئِک هُمُ الْخَاسِرُون؛ (68)ای کسانی که ایمان آورده اید اموال و فرزندان تان شما را از یاد خدا غافل نکند و کسانی که چنین کنند، زیان کارند».

غفلت از یاد خدا یعنی از دست دادن یکی از مهم ترین ابزار آرامش انسان، چرا که آرامش انسان تنها با یاد خداست:

«ألا بِذِکرِ اللهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبِ». (69)

5. حرص و طمع

یکی از اولین انگیزه هایی که انسان را به صفات رذیله از قبیل اعراض از یاد خدا و جمع و کنز اموال وا می دارد صفتی به نام (هُلْع) است. انسان هلوع هرگاه دچار تنش و فقدانی بشود، عجز و لابه می کند و چون خیری (نفعی) به او برسد بخل می وزد و حاضر نیست دیگران از آن منافع حظی داشته باشند:

«إنَّ الإنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً إذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً وَ إذَا مَسَّهُ الْخَیرُ مَنُوعاً؛ (70) به یقین انسان، حریص و کم طاقت آفریده شده است. هنگامی که بدی به او می رسد بی تابی می کند و هنگامی که خوبی به او می رسد، مانع دیگران می شود(بخل می ورزد)».

لازمه این حرف این است که در برخورد با شداید متزلزل و مضطرب و نگران می شود.

6. بی توجهی به نماز

چنان چه در مطلب دوم گفته شد یادخدا مایه آرامش دل هاست و نماز موجب تداوم یاد خداست تا جایی که گفته شد: «أقِمِ الصَّلَوةَ لِذِکرِی؛ (71) نماز را به خاطر این که یاد من است بپا دارید» و نماز طبق صریح آیه قرآن از هر عمل عبادی دیگر برتر است: «أنَّ الصَّلَوةَ تَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنْکرِ وَ لَذِکرُ اللهِ أکبَر؛ (72) نماز فحشا و منکرات را از جامعه و از امن اهل نماز دور می سازد و هیچ فریضه ای بالاتر از نماز نیست». حال بی توجهی به برترین عامل آرامش در انسان، نتیجه آن جز اضطراب، استرس و هیجان نخواهد بود.

7. آرزوهای طولانی

هنگامی که پرده های غفلت و غرور آرزوهای دور و دراز برقلب و تمامی وجود انسان سایه افکند، دیگر توانایی درک حقایق و واقعیت را نخواهد داشت و همین باعث به فراموشی سپردن یاد خدا می شود. چه زیبا فرمود قرآن کریم درباره کافران که:

«ذَرْهُمْ یأکلُوا وَیتَمَتَّعُوا وَ یلْهِهِمُ الأمَلُ فَسُوفَ یعْلَمُونَ؛ (73)بگذار از آنها بخورند و بهره گیرند، و آرزوها آنان را غافل سازد، ولی به زودی خواهند فهمید».

یعنی نتیجه بد این آرزوهای طولانی را (چون اصل آرزو بد نیست، آرزوهای طولانی مذموم است) بزودی خواهند دید.

8. دنیاطلبی و دل بستگی به آن

انسان دل بسته به دنیا همیشه در اضطراب و نگرانی به سر می برد؛ زیرا دنیا قرین با انواع فقدان هاست و فشارهای روانی ناشی از این فقدان ها اضطراب زاست.

امیرالمومنین علیه السلام خطاب به اهل دنیا سخن زیبایی دارد که یک قسمت آن به بحث ما مربوط می شود و آن اینکه:

«مَا بَالُکمْ تَفْرَحُونَ بِالْیسیرِ مِنَ الدُّنْیا تُدْرِکونَهُ وَلایحْزُنکمُ الْکثِیرُ مِنَ الآخِرَةِ تُحْرَمُونَهُ، وَ یقْلِقْکمُ الْیسِیرُ مِنَ الدُّنْیا یفُوُکمْ حَتَی یتَبَینَ ذَلِک فِی وُجُوهِکمْ وَ قِلَّةِ صَبْرِکمْ عَمَّا زُوِی مِنْهَا عَنْکم؛ (74)چه شده است شما را، که اندکی از دنیا را که می یابید شاد می شوید، و بسیاری از آخرت که محروم مانده از دست می دهید، شما را اندوهناک نمی کند؟ و چون کمی از متاع دنیا از دستتان برود شما را مضطرب و نگران می نماید، به طوری که حالت اضطراب و بی تابی از آنچه از دست شما رفته در چهره های شما ظاهر می گردد وکمی صبر و شکیبایی تان ظهور و بروز می نماید.» این کلام نورانی امام ناظر به همین عامل است که دل بستگی و علاقه مفرط به دنیا باعث اضطراب و نگرانی است. در حدیث دیگری علی علیه السلام می فرماید:

«حُبُّ الدُّنْیا رَأْسُ الْفِتَنِ وَ أصْلُ الْمِحَنِ؛ (75) دوستی دنیا، سرِ همه فتنه ها و ریشه همه اندوه ها و محنت هاست»

یعنی عاشق دل باخته دنیا، تمامی عوامل اندوه گینی و اضطراب را دارد چون ریشه همه این نگرانی ها محبت دنیا است.

9. نداشتن خوف از خدا

کسی که از خدا و مجازات های عادلانه او نترسد تا سبب کنترل افکار، اعمال و احساسات وی شود زمینه خوف (رهبه) یعنی ترس توأم با اضطراب شدید در وی ایجاد می شود. به تعبیر بهتر هر کس از خدا بترسد از هر چیزی دچار وحشت و اضطراب می شود.

در حدیثی از امام صادق علیه السلام می خوانیم:

«مَنْ خَافَ اللهَ عزَّوجلَّ أخَافَ اللهُ مِنْهُ کلَّ شَی ءٍ وَ مَنْ لَمْ یخِفِ اللهَ عزَّوجلَّ أخَافَهُ اللهُ مِنْ کلِّ شی ءٍ؛ (76) هرکس از خدای بزرگ بترسد خداوند خوف او را در دل هر چیزی قرار می دهد یعنی همه از او می ترسند، و هر کس از خدای بزرگ نترسد، خداوند ترس همه چیز را در دل او قرار می دهد و از همه کس می ترسد».

شبیه این روایت از رسول خدا صلی الله علیه و آله و امیرالموءمنین علیه السلام نیز نقل شده است. (77)

و علی علیه السلام فرمود:

«ثَمَرَةُ الْخَوْفِ ألأمْنِ» و فرمود:« اَلْخَوُفُ أمَانٌ» و فرمود: «خِفْ تَأْمَنْ» (78) بنابراین ترس از خدا هم در دنیا و هم در آخرت آرامش و امنیت می آورد و قهراً ترک خوف از خدا، مستلزم وحشت و اضطراب خواهد بود.

10. ترک ازدواج

یکی از مواهب الهی وجود همسر شایسته برای انسان است که مایه آرامش زندگی است. چنان چه قرآن کریم در دو آیه به این جهت تصریح فرموده است «وَمِنْ آیاتِهِ أنْ خَلَقَ لَکمْ مِنْ اَنْفُسِکمْ اَزْوَاجاً لِتَسْکنُوا اِلَیهَا؛ (79)از جمله نشانه های خدا این است که از جنس خودتان همسرانی برای شما آفرید تا در کنار آنها آرامش بیابید» در آیه دیگر هم فرمود: «هُوَ الَّذِی خَلَقَکمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَ جَعَلَ فِیهَا زَوُجَهَا لِیسْکنَ اِلَیهَ؛ (80)او خدایی است که همه شما را از یک فرد آفرید و همسرش را نیز از جنس او قرار داد تا در کنار او بیاساید و آرام گیرد». این آرامش از اینجا ناشی می شود که این دو جنس، مکمل و مایه نشاط و شکوفایی و پرورش یکدیگر می باشند؛ به طوری که هر یک بدون دیگری ناقص است. طبیعی است که در میان یک موجود و مکمل وجود او، چنین جاذبه نیرومندی وجود داشته باشد. از اینجا می توان نتیجه گرفت آنها که پشت پا به این سنت الهی می زنند وجود ناقصی دارند؛ چرا که یک مرحله تکاملی آنها متوقف شده است. این آرامش و سکونت هم از نظر جسمی است و هم از نظر روحی، هم از جنبه فردی است و هم اجتماعی.

بیماری هایی که به خاطر ترک ازدواج برای جسم انسان پیش می آید قابل انکار نیست. هم چنین عدم تعادل روحی و ناآرامی های روانی که افراد مجرد با آن دست به گریبانند کم و بیش بر همه روشن است. از نظر اجتماعی افراد مجرد کمتر احساس مسئولیت می کنند و به همین جهت انتحار و خودکشی در میان مجردها بیشتر دیده می شود و جنایات هولناک نیز از آنها بیشتر سر می زند. به هر حال، وقتی وجود همسر مایه آرامش باشد قهراً فقدان آن مایه اضطراب و نگرانی است.

11. احساس فنا و نابودی،(نگرانی از مرگ)

حب بقاء و میل به زندگی جاوید، از مسایل فطری انسان است. هر کس به خود مراجعه کند، به خوبی می یابد که هیچ گاه میل به نابودی ندارد. لذا با همه عواملی که آنها را در نابودی خود موثر می پندارد، مبارزه می کند و اگر توان مبارزه نداشت حداقل از آن می گریزد. علت فرار از مرگ و وحشت از آن هم همین است؛ زیرا مرگ را فنا و نابودی خود می پندارد و خیال می کند که مرگ ضد آن خواسته فطری و درونی اوست؛ زیرا درون او می گوید: تو بایستی باشی ولی مرگ می گوید باید به دیار عدم و نابودی رهسپار شوی. اینجاست که یاد مرگ باعث اضطراب و نگرانی است. (81)البته مرگ در بینش الهی به معنای فنا و نابودی نیست، بلکه تولدی جدید است و برای نیکان پلی برای بهشت.

12. بدبینی

یکی از عوامل پیدایش اضطراب و نگرانی، سوء ظن و بدبینی است. انسان که نسبت به خود، خانواده، بستگان، دیگران، اجتماع و روند پیشرفت آن، محیط زندگی، و حتی به خدا و شمول لطف او بدبین است، نمی تواند یک زندگی آرام و مطمئنی داشته باشد؛ زیرا این نوع از بدبینی ها در روحیه آدمی تأثیر منفی برجا نهاده و دل مشغولی و وسوسه ویژه ای را پدید می آورد و این دل مشغولی و وسوسه، به نوبه خود زمینه ساز دلهره و اضطراب می گردد. در نتیجه باعث تقلیل شادابی و طراوت در زندگی می شود و زندگی را کم رنگ می کند. لذا در اسلام از آن به شدت نهی شده است:

«إجْتَنِبُوُا کثِیراً مِنَ الظَّنِّ إنَّ بَعْضَ الظَّنِّ اِثْمٌ». (82)

13. یأس و ناامیدی

ناامیدی، پدیده آورنده غم و اندوه و نیز نگرانی و اضطراب است. امام علی علیه السلام فرمود:

«وَ إنْ مَلَکهُ الْیأسُ قَتَلَهُ الأسَفُ؛ (83)آنگاه که نا امیدی بر دل غالب شود، تأسف همراه با اضطراب و نگرانی قلب، آدمی را از پای در می آورد». غم و اندوهی که از ناامیدی سرچشمه می گیرد، از توانایی روح و بدن می کاهد، چنان چه علی علیه السلام می فرماید: «

اَلْحُزْنُ یهْدِمُ الْجَسَدَ؛ (84)اندوه جسم آدمی را نابود می سازد» و بدن را ویران می کند.

انسان های ناامید در فراخنای زندگی به تاریکی ها چشم دوخته، روشنایی ها را نمی نگرند. خفاش وار زندگی می کنند، از آفتاب گریزان اند و سرانجام گرفتار انواع عذاب های مرگ آور برخاسته از تاریکی ضمیر می گردند. یأس فلسفی، از عمل و قلم چنین اشخاصی به پیروان و مخاطبانشان سرایت کرده، به دیگران هم انتقال می دهند. این ویروس خطرناک همانند خوره روز به روز توسعه می یابد و بدبختی ها، دلهره ها و بدبینی های شومی به بار می آورد. لذا در اسلام از آن به شدت نهی شد:

«لاتَیأَسُوا مِنْ رُوحُ اللهِ إنَّهُ لاییأَسُ مِنْ رُوحِ اللهِ إلاَّ الْقَومَ الْکافِروُن (85) ؛ از رحمت خدا ناامید مباشید که هرگز جز کافران کسی از رحمت خدا نومید نیست».و «لاتَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَتِ اللهِ أنَّ اللهَ یغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً؛ (86) هرگز از رحمت خدا ناامید نباشید، البته خداوند همه گناهان را (اگر توبه کنید) خواهد بخشید».

14. کفران نعمت

بکارگیری نعمت ها، امکانات و منابع مادی و معنوی که در اختیار انسان است، در مسیرهای تخریبی، گناه و ستم، کفران نعمت است که باعث از دست رفتن نعمت امنیت و آرامش و ایجاد هراس می شود. بکارگیری نعمت های الهی در مسیر صحیح آن باعث افزایش آن می شود و مصرف آن در موارد غیرمجاز باعث سلب آن نعمت است. این مسأله در قرآن کریم به صورت ضرب المثلی روشن بیان شده که قومی دارای نعمت امنیت و آرامش در کنار سایر نعمتها بودند، ولی در اثر کفران نعمت خداوند لباس گرسنگی و ناامنی را بر آنها پوشاند: «ضَرَبَ اللهُ مَثَلاً قَرْیةً کانَتْ آمِنةًً مُطْمَئِنَّةً یأْتیهَا رِزْقُهَا رَغَداً مِنْ کلِّ مَکانٍ، فَکفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللهِ فَأَذَاقَهَا اللهُ لِبَاسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ بِمَا کانُوا یصْنَعُونَ؛ (87)خداوند (برای آنان که کفران نعمت می کنند) مثلی زده است: منطقه آبادی را که امن و آرام و مطمئن بوده، و همواره روزیش به طور وافر از هر مکانی فرا می رسیده، اما نعمت خدا را کفران کردند و خداوند به خاطر اعمالی که انجام می دادند لباس گرسنگی و ترس را در اندام شان پوشانید». بنابراین از جمله عوامل ناامنی و مشکلات روانی کفران نعمت الهی است.

15. احساس گناه

منظور از احساس گناه صرفاً معنای عبادی آن یعنی پشیمانی عالمانه از ارتکاب آنچه که خداوند نهی فرموده است، نیست؛ بلکه احساس بیمارگونه از ارتکاب گناه یا خطاست که عمداً و یا با آگاهی، مرتکب نشده است و حتی اگر با اختیار، در لحظه ای از لحظات ضعف، آن را انجام داده است، می بایست به گونه ای رفتار کند تا آن احساس یا به صورت گذرا و یا به گونه ای واقعی در اعماق وجود او اثر نگذارد و سپس با تصریح به عدم ارتکاب مجدد آن، مشکل را حل کند.

اما با توجه به این که، این خلاف یا خطا از نظر اسلام و اجتماع گناه به حساب نمی آید، اگر احساس گناه در اعماق وجود فرد ریشه بدواند، به طوری که وی اقدام به موءاخذه خود کند و خود را بیش از حد سرزنش کند و بر حال خود بگرید و نسبت به خود احساس ترحم کند، چنین احساس گناهی، بیماری شمرده می شود و آثار و عوارض فراوانی بر آن مترتب است. شاید یکی از بارزترین آثار آن، خود مجازاتی باشد تا به این وسیله کفاره گناه خود را بپردازد، مانند مواردی که فرد به خود اذیت و آزار می رساند، یا اعمال ناهوشیارانه ای مانند شستشوی بدون دلیل دست و دیگر اعمالی که مباحث روان شناسی در توضیح این بیماری برمی شمرد، انجام می دهد. (88) از بارزترین اشکال احساس کمبود و احساس گناه به معنای بیماری آن، ارزش یابی منفی از خود است. به طور کلی علت هر نوع نگرش منفی فرد نسبت به خود را باید در سرزنش خود جست وجو کرد. خواه این نگرش به صورت سرزنش باشد یا دل سوزی و ترحم و خواه مربوط به احساس کمبود باشد یا احساس گناه و یا سایر اشکال نگرشی منفی نسبت به خود. به هر حال، احساس گناه یکی از عوامل اضطراب، افسردگی و نگرانی است که در اسلام برای مقابله به آن راه کارهایی ارائه شده تا از این احساس، نتیجه مثبت گرفته شود نه آن که به صورت بیماری بروز کند. (89)

16. احساس پوچی و خلأ وجودی

خلأ وجودی و یا به تعبیر دیگر احساس پوچی و نهلیستی، پدیده گسترده و شناخته شده ای در قرن بیستم است. نهلیسم و پوچ گرایی یعنی بی معنا بودن زندگی. انسان در این مکتب اگر روان درمانی خود را از قید تأثیرات روال کنون فلسفه نهلیسم آزاد نکند، تنها قادر خواهد بود به جای آن که به امکانات درمانی آن بپردازد، نشانه های این بیماری را مشخص و معرفی کند، در این صورت روان درمانی نه تنها منعکس کننده اندیشه های نهلیستی خواهد شد؛ بلکه هم چنین ناخواسته و نادانسته به جای ارائه سیمای راستین انسان، تصویری کاذب و کاریکاتوریستی در ذهن بیمار ترسیم می کند. این خلأ وجودی اغلب به شکل ملالت و بی حوصلگی پیوسته، خودنمایی می کند. به گفته «شوپنهاور» «بشر محکوم ابدی کشمکش میان دو قطب متضاد پریشانی و اضطراب از یکسو و اندوه و ملال از سوی دیگر است». در حقیقت امروزه ملالت و بی حوصلگی بیشتر از اضطراب و پریشانی مردم را راهی مطب روان پزشکان می کند. این مسأله به گونه ای روزافزون شدت می گیرد.

ماشینی شدن شکل زندگی امروزی، به بحران شدت می بخشد، نباید تنها شمار معدودی را که دست به خودکشی می زنند قربانیان این خلأ وجودی به حساب آورد؛ بلکه پدیده های بسیاری ازجمله الکلیسم و بزه کاری جوانان از عواقب همین احساس نامطبوع هستند، بحران های کهولت و دوران بازنشستگی را نیز می توان از این زاویه بررسی کرد. (90)

به هرحال یکی از عوامل اضطراب و نگرانی بلکه از مهم ترین عامل، نهلیستی و پوچ گرایی است. کسی که برای وجود خود معنا و هدفی نمی بیند حق داردکه دایم در تشویش خاطر و نگرانی به سر برد. اما اگر به تبعیت از مکتب اسلام انسان را در سطحی ببیند که کل نظام آفرینش برای او و به خاطر اوست و مرگ را نیز تولدی جدید و پلی برای رسیدن به کمال بالاتر بداند، قهراً فکر پوچی از کله اش بیرون خواهد رفت.

17. عقده حقارت

احساس حقارتِ ناشی از نواقص واقعی یا واهی یا اجتماعی، موجب تشویش و اضطراب یا واکنش های مختلف دیگر شود. (91) احساس حقارت از مظاهر ناسالم تقدیر خود است. این احساس از احساس آگاهانه یا ناآگاهانه فرد مبنی بر ناتوانی در انجام امور ناشی می شود و ریشه آن در دوره کودکی و انعکاس آن در بزرگ سالی است.

آدلر (یکی از روان کاوان معروف غرب) معتقد است که فعالیت انسان اساساً مبتنی بر احساسِ حقارت است وریشه این احساس، از دوران کودکی نضج یافته است. بدین ترتیب که کودک احساس ناتوانی وضعف می کند و به افراد بزرگ سال اتکا دارد. این احساس تا مراحل رشد با کودک همراه است. همین احساس حقارت، شخصیت وی را در زمینه های مختلف جهت می دهد. چنین احساس حقارتی، فرد را به سیطره جویی در ابعاد مختلفی که با اوضاع وی جور درمی آید، وا می دارد تا بدین ترتیب سیطره جویی را جای گزین احساس حقارت نماید، و در حالت ناکامی، این احساس به عقده حقارت تبدیل می شود. (92) آنگاه باعث پاره ای از اختلالات روانی و عصبی گردیده و انسان را به موجودی واقعاً پست، شرور و مخلّ به نظم جامعه تبدیل می نماید.

بنابراین احساس حقارت و کهتری ممکن است زمینه تکامل فرد باشد؛ زیرا تمامی فعالیت انسان مبتنی بر این احساس است، لکن در صورت شکست و ناکامی تبدیل به عقده حقارت شده که عقده حقارت به نوبه خود منشأ بسیاری از اختلالات روانی است.

18. سوء ظن و بی اعتمادی

سوءظن و بی اعتمادی یک نوع بیماری روانی خطرناک است که عوارض نامطلوبی در فرد و جامعه می گذارد و توده های مردم را به جان هم می اندازد وصفای خانواده ها را مکدر ساخته و دل های پاک را چرکین و سرانجام به کینه توزی وا می دارد. همین بیماری ممکن است در سطح کشورها وبین المللی اثر خانمان سوز به دنبال داشته و آسیب ها و خشونت های فراوانی به بار آورد. لذا در اسلام از گناهان بزرگ نامیده شده و قرآن موءمنان را از آن بر حذر داشته است. «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِجْتَنِبُوا کثِیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ (93)» و رسول خدا صلی الله علیه و آله آن را معادل آدم کشی و خون ریزی دانسته است؛ (94) زیرا سوءظن، امور اجتماعی را به هم می ریزد وآشوب و فتنه برپا می سازد. علی علیه السلام فرمود:

«سُوءُ الظَّنِّ یفْسِدُ الاُمُوَر وَ یبْعَثُ عَلَی الشُّرُورِ» (95) هر حال انسان های دارای سوءظن نسبت به دیگران حتی خانواده و عشیره خود، بی اعتماد، عقده ای و کینه توزند و در زندگی شخصی خود، دائم محزون، غمگین، تنها، مضطرب و نگرانند؛ چون به کسی اعتماد ندارند همیشه خود را در جامعه تنها حس می کنند و معلوم است که کشیدن بار زندگی به تنهایی کاری مشکل و اضطراب زا است؛ بنابر این، سوءظن و بی اعتمادی یکی از علل نگرانی ها محسوب می شود.