ورزش در اسلام

حسين صبورى

- ۴ -


نظر كارشناسان در مورد ورزش زن
گروهى از كارشناسان ورزشى و دانشمندان ، با ورزش كردن زنان به شدت مخالفند، و گروهى نيز در نقطه مقابل آنها قرار داشته ، و آن را براى زنان و دختران لازم و ضرورى مى دانند. ما در اين جا به نحو اختصار به اين دو نظريه اشاره مى نماييم :
نظر موافقان
موافقان ورزش بانوان مى گويند:
((تامين بهداشت جسم و روان براى زنان كه در دوره ها و مراحل مختلف زندگى پر مسؤ ليت خويش ، مراحلى چون باردارى ، زايمان و از همه مهم تر، پرورش و تربيت فرزندان را پشت سر مى گذراند، از اهميتى والا برخوردار است .(146)
تحقيقات نشان داده است كه شروع عادت ماهانه در دختران و زنان ورزشكار، ديرتر از غيرورزشكار است ... اين تاءخير به نوبه خود تاءثيرات مثبتى را براى دختران دربر دارد، چنانكه رشد بيشتر اندامها را در جهت طبيعى ، بيشتر خواهد نمود.(147)
همچنين در اين دختران ورزيده و تمرين ديده ، مقدار مطلق و نسبى جرم عضلاتشان از دختران هم سن تمرين نكرده ، بيشتر بوده است .(148)
استراند، (Astrand) سى شناگر دختر را در سنين دوازده تا شانزده سالگى ، به مدت يك سال تحت تمرينات سنگين قرار داد. اين دختران ، مسافتى حدود 5500 متر تا 6500 متر را (حدود شش تا بيست و هشت ساعت ) در هفته شنا نمودند، هر هفته در تمام طول تمرين ، از نظر پزشكى نيز اين افراد، مورد معاينه قرار مى گرفتند. پس از اين مدت ، بررسى بر روى آنها نشان داد كه آنها از نقطه نظر اكسيژن مصرفى در سطح بسيار بالايى قرار دارند، كه با افراد تمرين نديده قابل مقايسه نبوده است .
براون (Brown)، نيز در يك تحقيق خود، همين تجربه را در مورد دخترانى كه دوران قبل از بلوغ را مى گذراندند انجام داد، مشاهده كرد كه حداكثر اكسيژن مصرفى آنها در شش هفته تمرين ، حدود 18 و در دوازده هفته ، حدود 26 افزايش پيدا نموده است . همچنين ضربان قلب آنها بعد از اين تمرين ، كاهش يافته و هيچ گونه اثر سوئى در اين افراد ديده نمى شود.))(149)
نظر مخالفان
شهيد دكتر سيدرضا پاك نژاد، درباره آثار منفى ورزش - به ويژه ورزشهاى سنگين و خشن - بر روى زنان مى نويسد:
((صادقانه بايد قبول كنيم زنان ورزشكار در نظر اغلب مردم ، چندان جالب نيستند... با وجودى كه آمارگيرى در اين مورد مشكل است ، ولى متخصصان امر عقيده دارند كه 50 زنان ورزشكار، روحيه زنانه خود را از دست مى دهند. چون زنهاى نامبرده براى رسيدن به مقام قهرمانى بين المللى ، متحمل ممارست و تمرينهاى مداوم و مشكلى شده اند، خواه ناخواه خشن بار آمده اند و به درشتى حرف مى زنند. براى آنها خوشايند مرد بودن مطرح نيست ، بلكه كمال مطلوب آنها، ثانيه ها و سانتى مترها و جلو افتادن ها و مدال هاست ... يك زن كوه نورد كه دايما عمرش در كوهستان مى گذرد، به تدريج صفت زنانه خود را از دست مى دهد و حتى ممكن است از زن بودن خود خجالت كشيده و روحانيت زنانه خود را از دست بدهد.
زنان نبايد فوتبال و رگبى بازى كنند. اين ورزشهاى ظريف و زنانه نيستند، و بايستى آنها واليبال و بسكتبال و اسكى بازى كنند، بدون اين كه لطف زنانه خود را از دست بدهند... به وسيله روزنامه ((ديلى ميرور)) (در انگلستان ) اعلام گرديد، از نظر علمى ثابت شد ورزش ، دختران و زنان را بد تركيب و زشت مى كند. و دخترانى كه ورزش مى كنند، صدايشان كلفت مى شود و زيبايى اندام و برجستگى هاى زنانه خود را از دست مى دهند و اندام و جثه درشت و قوى ، مانند مردان پيدا مى كنند.
كسى كه اين نظريه را از اول داشته است و اخيرا آن را به اثبات رسانيده ، پروفسور، دكتر ((لودويك پروكوپ )) كارشناس پزشكى و ورزشى است . اين پزشك معروف ، در مسابقات المپيك مكزيك ، 911 دختر ورزشكار را مورد معاينه قرار داد و مشاهده كرد كه نيمى بيشتر از اين دختران ، زيبايى اندام خود را از دست داده و شبيه مردان شده اند.))(150)
مرحوم شهيد دكتر پاك نژاد، به منظور تطبيق مطالب فوق با نظر اسلام ، به حديثى از قول پيامبر گرامى اسلام اشاره مى كند كه مى فرمايد:
المراءة ريحانة ليست بقهرمانة (151)
و آنگاه آن را چنين ترجمه مى كند:
((زن ، گل است و قهرمان نيست .))
به نظر مى رسد ايشان در ترجمه اين حديث ، دچار خطا شده اند. ايشان كلمه ((قهرمان )) را كه به عنوان يك كلمه عربى ، به كار رفته ، به معناى ((قهرمان ، و شخص نيرومند)) - كه در فارسى به كار مى رود - گرفته است ، اما اين برداشت ، صحيح نيست . اين حديث به همين شكل در نهج البلاغه نيز آمده است ، آنجا كه اميرمؤ منان در وصيت خويش به فرزندان برومندش ، امام حسن (عليه السلام ) مى فرمايد:
فان المراءة ريحانة ، ليست بقهرمانة (152)
و فيض الاسلام در ترجمه آن چنين مى نگارد:
((زن گياهى است خوشبو، نه كارفرما (پس او را از انجام امور بازدار).))
و همين ترجمه صحيح است . زيرا ((قهرمان )) در زبان عربى از ماده ((قهرم )) است كه رباعى است ، نه از ماده ((قهر)) كه ثلاثى است .
لغويان اين كلمه را چنين ترجمه كرده اند:
القهرمان : الذى يحكم فى الامور و يتصرف فيها بامره (153)
قهرمان : كسى است كه در كارها حكم كرده و به دستورش در كارها دخل و تصرف مى شود.
((قهرم - (القهرمان ): ناظر دخل و خرج ،(154)
قهرم (القهرمان ): الوكيل او امين الدخل و الخرج ،(155)
قهرمان : وكيل و نماينده امينى است كه دخل و خرج به عهده اوست .))
بنابراين ، معناى روايت چنين مى شود كه : ((زن ، همانند گل خوشبوست كه بايد در منزل يا گل خانه مانده و تحت مراقبت دقيق قرار گيرد. گل نبايد از گل خانه خارج شده و در دسترس همگان باشد، والا پژمرده و پرپر شده ، طراوت زيبايى و بوى خوش خود را از دست خواهد داد، و چون چنين است ، حتى مسؤ وليت دخل و خرج منزل و خريد مايحتاج زندگى از بازار و مغازه نيز كه مستلزم خارج شدن وى از منزل ، شاهد بر صحت اين برداشت و ترجمه ، فرمايشات آن حضرت است كه پيش از بيان اين عبارت فرمودند:
((با حجاب و پوشاندن ، چشم هاى آن ها را از ديدار بازدار (مگذار بيرون رفته ، چشمشان بر مردم افتد)، زيرا سخت گرفتن حجاب براى ايشان پاينده تر است (هر چند در حجاب باشند، از تباه كارى ها محفوظند)، و بيرون رفتن اينان بدتر نيست از آوردن تو كسى را كه از جهت ايشان اعتماد و اطمينانى به او نمى باشد. و اگر مى توانى ، كارى كن كه غير تو را نشناسند و مسلط مكن زن را به آن چه به او مربوط نيست .))(156)
جمع بندى و نتيجه گيرى
بدون ترديد، ورزش براى مردان بسيار مفيد، بلكه لازم است ، اما بايد توجه داشت كه هرگز نبايد زنان را در رديف مردان دانسته و با آنان مقايسه كنيم . مقايسه زن با مرد، و انتظار اعمال و كارهاى سنگى و خشن مردانه از زن ، ظلم بزرگى به زنان است . تفاوتهاى فراوانى در خلقت و آفرينش ، بين زن و مرد وجود دارد، و اين تفاوتهاى موجب برترى هيچ يك بر ديگرى نيست . كمال مرد در اين است كه داراى خصوصيات مردانه باشد و كمال زند نيز در اين است كه به ويژگى هاى زنانه ، آراسته باشد. زن ، ظريف آفريده شده و اين ظرافت براى زن يك كمال است . به همين جهت ، در اسلام انجام كارهاى خشن ، سنگين و طاقت فرساى خارج از منزل به عهده مردان ، و كارهاى ظريف ، دقيق حساس و عاطفى ، همچون : تربيت و پرورش كودك ، رسيدگى به وضع منزل ، پخت و پز و هنر شوهردارى ، به زن واگذار شده است . بدن زنان ، نسبت به بدن مردان ضعيف تر و ظريف تر است ، ولى اين ضعف بدنى براى آنان نقص نيست . حضرت على (عليه السلام ) در نهج البلاغه به همين مطلب اشاره كرده و مى فرمايد:
فانهن ضعيفات القوى (157)
زنان از نظر بدنى ضعيفند.
در عوض ، زنان از نظر عواطف و احساسات ، از مردان به مراتب قويترند. قوت بدنى و جسمانى براى مرد، و قوت احساسات و عواطف براى زن ، لازم و موجب كمال است .
آقاى خوزه كاليگال ، رئيس انجمن بين المللى مدارس عالى تربيت بدنى ، مى گويد:
((من با مسابقات و رقابتهاى علنى و آشكار بين زن و مرد مخالفم ، منظور من رقابتهاى سطح بالاى ورزشى است ، نه اعمال ورزش به عنوان تفريح ، گذران اوقات يا آموزش ، بلكه مسابقاتى كه با زمان سنج و سانتى متر اندازه گيرى مى شود، يا ورزشهايى كه بر حسب كارآيى ها و توانايى هاى مبتنى بر قدرت ، سرعت و استقامت ارزيابى مى گردد...
من معتقدم - ضمن اين كه به هر عقيده مخالف ديگرى نيز احترام مى گذارم - كه يكى از بزرگترين دلايل زيستن ما در اين عالم ، آن است كه زن و مرد با يكديگر تفاوت دارند.))(158)
حضرت على (عليه السلام ) با توجه به اختلاف زن و مرد در آفرينش ، قضاوت جالب و شگفت انگيزى دارد:
((مردى داراى دو زن بود كه هر دو نفر آنها باردار بودند. هر يك از آنها آرزو مى كرد، فرزندى كه به دنيا مى آورد پسر باشد، تا بدين وسيله پيش ‍ شوهرش محبوبتر گردد. در آن زمان - به دليل پايين بودن سطح فرهنگ و نقش مهمى كه مردان در تقويت بنيه نظامى داشتند - داشتن فرزندان پسر، افتخار بوده و داشتن فرزندان دختر، موجب سرافكندگى محسوب مى شد.(159)
از قضا هر دو زن در يك شب تاريك و در يك اتاق ، زايمان مى كنند. يكى از آنها دختر، و ديگرى پسر به دنيا مى آورد. زنى كه دختر زاييده بود، در يك زمان مناسب ، فرزندش را با نوزاد پسر هوويش عوض مى كند و وانمود مى كند كه او پسر زاييده و هوويش دختر. اين كار باعث اختلاف و درگيرى بين دو هوو شده و كسى نمى تواند در اين مورد قضاوت كند. طبق معمول ، براى قضاوت در اين مورد، به درياى علم و حكمت ، اميرمؤ منان ، حضرت على (عليه السلام ) مراجعه مى شود. آن حضرت دستور مى دهد، هر دو مادر، مقدار معين و مساوى از شير خود بدوشند. آنگاه آن دو شير را در ترازوى دقيق وزن مى كنند. با كمال تعجب متوجه مى شوند، وزن حجمى يكى از شيرها بيشتر از ديگرى است . آنگاه آن حضرت حكم مى كند كه فرزند پسر متعلق به همان زنى است كه شيرش سنگين تر است .))(160)
مى بينيم به دليل اختلاف ساختمان جسمانى زن و مرد، خداوند متعال حتى در تغذيه نوزادان نيز اختلاف قايل شده است . شيرى كه پسر از آن تغذيه مى كند، بايد از املاح و فلزات بيشترى برخوردار باشد، تا استخوان بندى و اسكلت و همچنين عضلات محكم تر و نيرومندترى را براى مردانى كه وظايف سنگين تر، خشن تر و خطرناكترى به عهده خواهند داشت ، فراهم سازد.
به دليل همين اختلاف جسمانى زن و مرد، ورزش نيز آثار متفاوتى در هر يك از آنان برجاى مى گذارد، بنابراين ، بهتر است زنان از پرداختن به ورزشهاى سخت ، خشن و طاقت فرسا بپرهيزند، و تنها به انجام ورزشها و نرمشهاى سبك و مفيد بپردازند، تا از ورزش نتيجه معكوس ‍ نگيرند.
به هر حال از نظر اسلام ، پرداختن بانوان به ورزشهاى گوناگون - تا آنجا كه براى آنها ضررى نداشته و مستلزم فعل حرام ديگرى نباشد - جايز است ، زيرا هر كارى ، تا زمانى كه دليل بر حرمت آن نداشته باشيم ، جايز خواهد بود. ورزش بانوان نيز مشمول همين قاعده كليه است و تا زمانى كه دليلى قاطع بر حرمت ورزش بانوان نداشته باشيم ، اصل جواز آن خواهد بود.
بايد توجه داشت ، اسلام نمى خواهد زنان را از ورزش كردن منع كند، بلكه - همانگونه كه از فرمايشات حضرت على (عليه السلام ) خطاب به امام حسن (عليه السلام ) فهميده مى شود - مى خواهد تماس زنان با مردان نامحرم را به حداقل برساند، زيرا هر چه اين تماس بيشتر باشد، خطر به فساد و سقوط كشيده شدن زنان ، و در نتيجه جامعه ، بيشتر خواهد بود. جوامعى كه در طى قرن گذشته ، هيچ گونه محدوديتى در روابط زنان با مردان ، قائل نشده و به آنان آزادى مطلق در اين زمينه داده اند، تاوان سختى پرداخته اند، در اين گونه جوامع ، فساد، فحشا، جنايت ، آدم ربايى و تجاوز به طور محسوسى افزايش يافته ، موازين اخلاقى و انسانى درهم كوبيده شده ، و روابط اجتماعى و به ويژه خانوادگى ، صميميت و گرمى خود را از دست داده و به تيرگى گراييده است .
خلاصه اين كه از نظر اسلام ، پرداختن به ورزشهايى كه به واقع براى حفظ سلامتى ، زيبايى و شادابى زن مفيد بوده و به جسم و روح او لطمه وارد نسازد، اشكالى ندارد، ولى همه اين كارها بايد در پوشش و حجاب لازم و محيط سالم و امن و تحت كنترل و مراقبت تام صورت گيرد. اگر ورزش به منظور سالم سازى فرد و جامعه صورت مى گيرد، نبايد نتيجه معكوس ‍ داده ، فرد و جامعه را به فساد و تباهى بكشد.
قوى بودن يا چاقى ؟!
به طور مسلم ، آنچه مطلوب و ممدوح است ، قوى بودن است نه چاقى . امروزه به چاقى ، با ديد بيمارى نگاه مى شود و اغلب پزشكان در مورد چاقى بيش از حد - كه در اثر انباشته شدن چربى ها در زير پوست ايجاد مى شود - هشدار داده و آن را براى سلامتى خطرناك دانسته و بسيارى از بيماريها و گاه مرگ ها را به آن نسبت مى دهند. يكى از فوايد ورزش ، اين است كه چربى هاى زايد بدن را از بين مى برد. ورزش باعث قوى شدن است نه چاقى ، و از نظر اسلام نيز آن چه مورد ستايش و تمجيد قرار گرفته ، نيرومندى و قوت بدنى است ، نه چاقى ، شهيد پاك نژاد در اين باره چنين مى نگارد:
((پروردگار، يكى از اولياى دين خود را در قرآن چنين معرفى مى فرمايد: و زاده بسطة فى العلم و الجسم ، و اشاره به بسط و فزونى وى در دانش و بدن مى نمايد. و چون آيه شريفه را در كنار سخن نبى گرامى قرار دهيم كه فرمودند: طوبى لمن اسلم و كان عيشه كفافا و قواه شدادا مطالب زير نتيجه مى شود:
((بسطة فى الجسم )) در برابر ((قواه شدادا)) (فزونى در جسم ، يعنى نيرومند بودن اعضا) قرار مى گيرد و معلوم است فزونى جسم پيامبران ، چنان نيست كه مبتلا به چاقى باشند و زير پوستشان چربى هاى فراوانى جمع شده باشد، و اين براى پيامبران نقص و مطرود است .(161) و ((بسطة فى الجسم ))، همان است كه نبى گرامى فرمودند: يعنى ((قواه شدادا)) و نيرومندى اعضا.))(162)
امام صادق (عليه السلام ) نيز پس از منع از پرخورى مى فرمايد:
و لا تسمنوا تسمن الخنازير للذبح (163)
از چاق شدن ، همانند خوك هايى كه براى ذبح نگهدارى مى شوند، بپرهيزيد!
و به طور كلى ، چنانچه انسان به دستوراتى كه در اسلام درباره كم خورى و پرهيز از پرخورى (164) وارد شده عمل كند، هرگز به چاقى غيرطبيعى و عوارض كشنده آن مبتلا نخواهد شد.
جهت ورزش
يكى از امورى كه بايد بدان توجه داشت ، ((جهت ورزش )) است . اكنون كه ما تشخيص داده ايم ورزش ، بسيار خوب است ، بايد به جهت آن نيز بينديشيم ، و اگر جهت ورزش غلط است ، براى تصحيح آن تلاش ‍ كنيم . اگر جهت ورزش غلط باشد، نه تنها آن ورزش از درجه ارزش ساقط شده ، بلكه ممكن است به ضد ارزش مبدل شود. درست همانند علم - كه بايد با ورزش قرين باشد - كه اگر در دست نااهل قرار گرفته و در مسير غلط به كار گرفته شود، همچون تيغ تيز در دست زنگى مست و يا چراغ در دست دزد خواهد بود كه :

چو دزدى با چراغ آيد   گزيده تر برد كالا
اكنون به بررسى جهت ورزش از دو زاويه ((سياست مداران و دست اندركاران ورزشى )) و ((ورزش كاران )) مى پردازيم :
گاه كارگزاران ورزشى - نه خود ورزش كاران - و يا سياست مداران يا سرمايه داران نيز در امور ورزشى دخالت نموده و جهت ورزش را تعيين مى كنند. آن ها براى رسيدن به اهداف خود، از ورزش كاران ، افرادى بى اراده ساخته و آن ها را به استخدام خويش در مى آورند؛ اين گونه ورزش كاران ، اگر چه از نظر جسمى ، قوى و نيرومندند، اما از نظر روحى و شخصيتى ، ضعيف و بى اراده اند.
استثمار ورزش كاران - و همين طور ورزش دوستان و تماشاگران مسابقات ورزشى - تازگى نداشته بلكه از دورترين زمان ها تا به امروز وجود داشته است ، گرچه ممكن است نحوه استثمار تا حدودى فرق كرده باشد.
برهنگى در ورزش ، يكى از يادگارهاى شوم استعمارگران و استثمارگران زمان هاى بسيار دور در يونان است .
برتراند راسل در كتاب تاريخ فلسفه غرب مى نويسد:
((به فرمان ليگورس يا ليگورگ ، زنان همان تعليماتى را بايد مى ديدند كه به پسران آموزش داده مى شد. نكته اى كه بيش تر از همه اين موارد، قابل تامل و دقت است ، اختلاط ورزشى دختران و پسران مى باشد. افراد در ورزش بنابه فرمان ليگورگ ، موظف بودند كه برهنه و عريان باشند، و از تعليمات دختران بدين شيوه مقاصد و اهدافى داشتند.))(165)
متاسفانه امروزه نيز برهنگى در ورزش - البته نه به آن شدت - وجود دارد، در حالى كه در اغلب موارد، اين برهنه شدن براى ورزش كردن ، چندان ضرورتى ندارد، به ويژه در مورد ورزش بانوان كه اغلب در حضور مردان يا همراه با مردان انجام مى شود.
ايجاد روح توحش و به جان يكديگر انداختن ورزش كاران ، جهت تماشا و لذت بردن گروهى و خالى كردن جيب گروهى ديگر نيز، يكى ديگر از ترفندهاى استثمار گران در وادى ورزش است ، كه هم در گذشته دور بوده و هم امروز در صحنه هاى ورزش هايى ، همچون بكس حرفه اى ، كشتى كچ ، بكس چينى و ميادين گاوبازى به چشم مى خورد.
وقتى تاريخ را ورق مى زنيم ، به صحنه هاى بسيار تكان دهنده و وحشيانه بر مى خوريم كه گروهى از سردمداران خودكامه ، جوانان را- تحت عنوان ورزش و مبارزه - به جان يكديگر انداخته و يا آنان را طعمه حيوانات درنده مى نمودند و خود به تماشاى مرگ آن ها نشسته و لذت مى بردند.
به عنوان نمونه ، در زمان قيصر، تنها در يك روز ده هزار گلادياتور شركت نموده كه بسيارى از آنها در به اصطلاح مسابقات رزمى كذايى ، جان خود را از دست دادند. همان گونه كه ويل دورانت مى نويسد:
تعداد دفعات مبارزه انسان با حيوانات درنده ، آن قدر هراسناك و هولناك است كه انسان را به اين فكر مى اندازد، چه دليلى مى تواند توجيه كننده بى ارزش بودن انسان باشد، و اين كه انسان چه مقدار از نظر مقام و منزلت تنزل كرده و تابع هواى نفس گشته است ، كه براى يك لحظه نشاط انسانهايى را به كام مرگ ناخواسته بفرستد.
آيا اين جنون نيست كه سولا صد شير، بدتر از آن قيصر چهارصد شير و از آن هم بدتر، پمپى شش صد شير درنده را در ضيافت هاى آن چنانى خود، به جان انسانهاى برده و يا آزاد كه اجير شده اند بيندازند، تا از پاره پاره شدن بدن اين انسان ها و يا تكه تكه شدن حيوانات ، كيف نموده ، حظ وافرى ببرند و در اين ميدان مرگ و زندگى ، كه مبارزه ددان با انسان و انسان با ددان بوده است ، تماشاچيان بى شمارى چشم به راه ديدار مرگ بودند.(166)
امروزه ابعاد تازه اى از استثمار ورزشكار و ورزش دوست پيدا شده است ، كه در گذشته سابقه نداشته است . براى آشنايى بيشتر شما خوانندگان گرامى با اين ابعاد، توجه شما را به گزيده اى از يك مقاله ، تحت عنوان ((شبكه اسپانسورها)) جلب مى نمايم :
((نفوذ و حضور شركتهاى فراملى در عرصه ورزش حرفه اى و بين المللى ، به طور عمده در زير صورتك فريبنده اى است كه اسپانسور (Sponsor) گفته مى شود. اسپانسور به معناى ((حامى )) و ((ضامن مالى )) است ، ولى در فضاى ورزش بين المللى ، شركتها و مؤ سسات بزرگى را در برمى گيرد كه در مقابل تبليغ نام خود و در قبال تاءمين خواسته هاشان ، با ورزش كارهاى حرفه اى و باشگاهها و سازمانهاى ورزشى قرارداد دارند، و به لحاظ مالى ، آنها را تاءمين مى كنند.
وقتى كه صحبت از درآمد ((ورزشكاران و تيمهاى حرفه اى )) دنيا مى شود، همه نظرها به تماشاگران و مردمى جلب مى گردد كه براى تماشا به ورزشگاه ها مى روند و بليتهاى گزاف خريدارى مى كنند. اين درآمد، البته به نوبه خود قابل ملاحظه است ، ولى در مقايسه با آنچه اسپانسورها مى پردازند، چندان به حساب نمى آيد.
پولهايى كه كمپانى هاى اسپانسور به پاى ورزشكاران مى ريزند، به راستى سرسام آور است .
بيش از 3400 كمپانى آمريكايى در طول سال 1987، مبلغ 485 ميليون دلار اختصاص به برگزارى مسابقات مختلف دادند، و همچنين پانصد ميليون دلار به ورزشكاران حرفه اى پرداختند، تا كالا و نام آنها را در مطبوعات ، راديو و تلويزيون ، تابلوها، پوسترها، شوها و... تبليغ كنند.
اكنون ثابت شده است كه رويدادهاى بسيار پرهزينه ورزشى (همچون بازيهاى المپيك و جام جهانى فوتبال ) را نمى توان بدون كمك مالى كمپانى هاى فراملى برگزار كرد....
اين شركتها از ورزشكاران و قهرمانان ، عروسكها و تابلوهاى سيار تبليغاتى مى سازند، تا حمل كننده علايم و نقش و نوشته توليدات و نام آنها باشند و مصرف بيش تر را به دوست داران خود تحميل كنند. سور كلانى كه از اين طريق متوجه كمپانى ها مى شود و اضافه توليدى كه پس از هر رويداد ورزشى به دست مى آيد، يك ((تضمين متقابل )) براى آنهاست ....
حاكميت دلار بر ورزش جهان و نفوذ روز افزون شركتها، بنگاههاى تبليغاتى و كمپانى ها تراست ها بر فضاى ورزش حرفه اى ، منجر به چنان حالت هاى بى حد و مرز در فرايند ورزش شده ، كه انحراف از اصول و آلودگى در ابعاد گوناگون ، از نتايج اجتناب ناپذير است . هر يك از كمپانى ها و كارخانه ها، بخشى از استثمار قهرمانان سرشناس را بر عهد دارند. تقريبا هيچ قهرمان سرشناسى نيست كه در شبكه اختاپوسى اسپانسورها گير نيفتاده باشد... نفوذ و قدرت اسپانسورها در ورزش تا آن جاست كه مى توانند مستقيما عليه اصول حاكم بر ورزش بر خيزند و مثلا در ورزشگاه ها و تالارها، به تبليغ انواع سيگار و مشروبات الكلى بپردازند!))(167)
بدون ترديد، اسلام با استعمار و استثمار مخالف است ، نه به كسى اجازه مى دهد ديگران را استثمار نموده و به بردگى بكشد، و نه به كسى اجازه مى دهد به بردگى ديگران در آمده و با خرد كردن شخصيت خود، تن به استثمار دهد. حضرت على عليه السّلام در وصيت خود خطاب به امام حسن عليه السّلام چنين مى فرمايد:
لا تكن عبد غيرك و قد جعلك الله حرا؛(168)
بنده ديگرى مباش (به طمع مال و جاه ، براى كسى سر فرود نياور!) كه خدا تو را آزاد قرار داده است .
اما خود ورزش كاران نيز ممكن است با يكى از انگيزه هاى زير به ورزش ‍ بپردازند:
1 - برخى از ورزش كاران ، براى گذران امور زندگى و رسيدن به نان و نوا ورزش مى كنند، ولى ورزش به اين منظور تاءسيس نشده است ؛ پس اينان را بايد در حاشيه ورزش دانست .
2 - برخى ديگر، براى رسيدن به مقامات ورزش و كسب شهرت و محبوبيت ، ورزش مى كنند. شهرت طلبى و مقام پرستى تا آن جا كه براى مطرح شدن ((من )) و ((خود محورى )) باشد، از نظر اسلام مذموم بوده و خطرناك نيز هست . چنين افرادى ممكن است براى رسيدن به مقام و شهرت ، از هر وسيله اى ولو نامشروع ، غير انسانى و ناجوانمردانه - استفاده كنند، ولى اگر هدف از مقام و شهرت ، خدمت بيش تر ارزش هاى واقعى و انسانى و بندگان خدا باشد - نه اين كه اين موضوع بهانه اى براى رسيدن به هواهاى نفسانى قرار گيرد - بد نيست .
3 - گروهى نيز براى اين ورزش مى كنند، تا قوى شده و سپس به زور گويى پرداخته و آن چه را كه حق آن ها نيست به دست آورند! زشتى طرز تفكر و عملكرد اين گروه ، مستغنى از بيان است .
4 - بعضى نيز به منظور وقت گذرانى و بدون هيچ هدف عقلايى ورزش ‍ مى كنند؛ مى خواهند به هر نحوى كه شده روزها را به شب و شب ها را به صبح رسانده و بزرگ ترين سرمايه خود، يعنى عمر و جوانى خود را به پايان رسانند. از نظر اسلام ، هر گونه عملى كه بيهوده بوده و تنها به منظور وقت گذرانى صورت گيرد، تحت عنوان ((لهو و لعب )) قرار گرفته ، و به عنوان مثال ، ورزش به منظور تقويت جسم ، كسب سلامتى ، تقويت بنيه نظامى و رزمى و يا فرار از عواقب زيان بخش بى كارى صورت گيرد، مجاز و گاه مستحب و مطلوب خواهد بود، زيرا در اين فرض ، از تحت عنوان ((لهو)) خارج است .
از نظر اسلام ، هيچ كدام از موارد مذكور نمى تواند به عنوان يك هدف عالى و ارزشمند براى ورزش و يا ورزشكار مطرح باشد. اين ها همه ، امور گذرا و اهداف كوتاهى هستند كه ارزش صرف سرمايه اى بى نهايت گران بها، همچون عمر و جوانى را ندارند. ورزشكار بايد داراى همتى بلند و روحى بزرگ و ديدى وسيع باشد. او بايد نيرو و توان خويش را در جهتى مصرف كند كه با گذشت زمان و بالا رفتن سن و فرا رسيدن ايام كهولت و ضعف و يا حتى مرگ ، از بين نرود. پس بايد به خاطر جلب رضاى خدا ورزش كند و از بدن نيرومند و تخصص ورزشى خود، در راهى كه مورد رضاى خدا و به نفع بندگان خدا باشد استفاده نمايد.
قوى ترين مرد تاريخ جهان ، شير خدا، حضرت على مرتضى عليه السّلام ، در راز و نيازى كه با معبود خويش دارد، عرضه مى دارد:
((الهى قو على خدمتك جوارحى ؛(169)
پروردگارا! اعضا و جوارح مرا در راه خدمت به خودت ، قوى و نيرومند گردان .))
از اين فقره دعا چنين فهميده مى شود، كه بايد ورزش ، ورزشكار و همه نيرو و توان او در جهت خدمت به خدا باشد، تا ارزشمند تلقى شود. و از آن جايى كه خدا به خدمات بندگان هيچ نيازى ندارد، پس خدمت به خدا، به معناى خدمت به بندگان خدا، دين خدا و اين ورزشكار است كه بدان محتاج است - خواهد بود. همين مضمون را در دعاى روزهاى اول ماه رمضان مى خوانيم ؛ آن جا كه عرض مى كنيم :
((اللهم قونى فيه على اقامه امرك ؛(170)
پروردگارا! مرا در اين روز براى انجام فرمانت قوت بخش .))
و باز همين مطلب از فرموده پيامبر گرامى اسلام عليه السّلام استفاده مى شود، آن جا كه فرمودند:
ان الله يحب عبده القوى ؛
خداوند بنده نيرومندش را دوست مى دارد.
همان گونه كه ملاحظه مى شود، ابتدا كلمه ((عبده )) به كار رفته و سپس كلمه ((القوى ))؛ يعنى خداوند، هر انسان قوى و نيرومندى را - ولو از انسانيت و تدين هيچ بهره اى نداشته باشد - دوست ندارد، بلكه آن فرد نيرومندى را كه قبل از نيرومندى ، بنده و فرمانبردار خدا باشد دوست دارد.
حضرت على عليه السّلام در اين زمينه ، تعبير بسيار لطيف و زيباى ديگرى نيز دارند، كه ذكر آن در اين جا، خالى از لطف نيست . آن حضرت مى فرمايد:
و اذا قويت فاقو على طاعة الله ، و اذا ضعفت فاضعف عن معصية الله ؛(171)
هر گاه توانا باشى ، بر طاعت خدا توانا باش ، و اگر ناتوان بودى ، از معصيت خدا ناتوان باش .
و در واقع ، در اين فرمايش حضرت ، يك قسم از ضعف و ناتوانى ، مورد ستايش و تحسين قرار گرفته و آن ضعف از انجام گناه و معصيت است ، ولى در واقع اين ضعف ، ضعف نبوده ، بلكه عين قوت و شجاعت است . انسانى كه گناه نمى كند، بسيار نيرومند است ، زيرا او بر هواى نفس و خواسته دل خود غلبه نموده و همان حريف و دشمنى را شكست داده كه بسيارى از قهرمانان جهانى از او شكست خورده اند. همان حضرت در اين مورد مى فرمايد:
اقوى الناس ، اعظمهم سلطانا على نفسه ؛(172)
در بين مردم ، آن كسى از همه قوى تر است كه تسلطش بر (هواى نفس ) خويش ، بيش تر باشد.
و در جاى ديگر مى فرمايد:
اقوى الناس من قوى على غضبه بحلمه ؛(173)
در بين مردم ، آن كسى از همه تواناتر است كه به فرونشاندن خشم خود، به واسطه حلم و بردبارى اش توانا باشد.
آن چنان كه از قرآن بر مى آيد، پيامبران الهى نيز همه توان و نيروى جسمانى خويش را در راه خدا و حمايت از مظلومان به كار برده و به طور كلى قوه و توان را به همين منظور مى خواسته اند. همان گونه كه پيش از اين نيز گفتيم ، حضرت موسى عليه السّلام كه مرد بسيار نيرومندى بود، از قدرت بدنى خود جهت دفاع از مظلوم استفاده كرده و به ظالم مى شورد و وى را با يك ضربه مشت از پا در مى آورد، و هم او، هنگامى كه مى بيند دختران حضرت شعيب پيامبر عليه السّلام مورد ستم قرار گرفته اند، آستين بالا زده و از زور بازوى خود، جهت گرفتن حق آن ها استفاده نموده و به تنهايى با سطلى سنگين براى همه گوسفندان آنها از چاه آب مى كشد.
حضرت سليمان عليه السّلام نيز كه با اسبان تيزتك و نيرومند علاقه فراوانى داشته و در تاريكى شب با دست كشيدن به ساق و گردن آنها از آنان سان مى بيند، درباره اين عشق و علاقه خويش مى گويد:
انى احببت حب الخير عن ذكر ربى ؛(174)
من اين اسبان را به خاطر پروردگارم دوست دارم (و مى خواهم از آنها در جهاد استفاده كنم ).
عمومى بودن ورزش
يكى از امورى كه بايد مورد توجه مسؤ ولان ورزشى باشد، اين است كه عمومى بودن ورزش به مراتب از قهرمانى بودن و اختصاصى بودن آن مهم تر است . به طور كلى بايد همه مردم از همه مزاياى زندگى ، همانند: بهداشت ، تغذيه و تحصيل ، به طور عادلانه برخوردار باشند. ورزش نيز از اين قاعده عمومى و كلى ، مستثنا نمى باشد. اين صحيح نيست كه گروهى اندك از همه مزاياى زندگى ، همچون : بهداشت ، تغذيه ، تحصيل و ورزش ، بيشترين بهره را ببرند، و قسمت اعظم جامعه حتى به مقدار اندك نيز از اين امور برخوردار نباشند.
نه اسراف و زياده روى درست است و نه محروميت مطلق . حضرت على عليه السّلام در عهدنامه خود خطاب به مالك اشتر مى فرمايد:
و ليكن احب الامور اليك اوسطها فى الحق و اعمها فى العدل ؛(175)
و كارى كه بايد بيش از هر كار دوست داشته باشى ، ميانه روى در حق است و همگانى كردن آن در برابرى و دادگرى .
شهيد پاك نژاد به همين مهم اشاره نموده ، مى نويسد:

 

next page

fehrest page

back page