سر سفره خدا
آشنائى با معارف قرآن كريم به شيوه پرسش و پاسخ

محمد على محمدى

- ۱ -


پيش گفتار (1)

قرآن، سرشار از حقايقى است كه آدمى جز در پرتو وحى، از آن نصيبى نخواهد داشت. نعمت بزرگى كه پروردگار هستى، عطاى آن را بر زمينيان منتى بزرگ مى‏داند.(2)

قرآن، چشمه سار بى‏پايان و فوران آب حيات است.(3)

قرآن، شورانگيزترين نغمه‏اى است كه جانهاى مشتاق را به خويش ميخواند. آواى آسمانى‏اش در اعماق وجود حق پويان طنين انداز است و نقبى به سوى نور و آگاهى مى‏گشايد. مرواريد اشك -اين مستوره مقدس -دلهاى پاك را همچون لطافت شبنمى با طراوت بر گونه‏ها جارى مى‏سازد.(4) و سرود وجد و ابتهاج را در دلها مى‏سرايد.(5) انذارهايش تن و جان خاشعان را به لرزش و اضطراب مى‏آورد و بشارتهايش، اميد و شوق به رحمت و فضل الهى را بارور مى‏سازد.

قرآن، حزن، شادى، بيم و اميد را در هم مى‏آميزد و فروغ بى‏پايان و شور و شتاب را در دلها مى‏تاباند و در پرتو اين تحول شگرف، جانها از هدايت و ايمان سرشار مى‏شوند.(6)

قرآن از محبس ظلمانى ملك تا اوج تابناك و طربناك ملكوت، راه رستگارى و صراط مستقيم را در آيينه آيه‏هاى نور، تصوير مى‏كنند و حق پويان پاك نهاد را به ضيافت خويش فرا مى‏خواند.

چون به جان در رفت جان ديگر شود   جان كه ديگر شد جهان ديگر شود
همچو حق پنهان و هم پيداست اين   زنده و پاينده و گوياست اين‏(7)

امروزه در جهان معاصر، با تراكم دانش و انفجار اطلاعات، شاهد شبهات و پرسشهاى فراوان و موضوعات متنوعى هستيم كه جهان پر التهاب كنونى، بويژه جوامع اسلامى را به چالش فرا خوانده و دين مداران پر سوز را به دفاع از ساحت قرآن دعوت ميكند.حوزه‏هاى علميه، پاسخ گويى به سوالات و شبهات اعتقادى را از اصلى‏ترين رسالت خود دانسته و همواره اين نقش خطير را ايفا كرده‏اند.

گروه پاسخ به پرسش‏ها و شبهات قرآنى در مركز فرهنگ و معارف قرآن از زير مجموعه‏هاى دفتر تبليغات اسلامى، يكى از واحدهاى بر خواسته از حوزه علميه در سال 1377 با هدف پاسخ‏گويى به سوالات عقيدتى كار خود را آغاز كردم.

حاصل تلاش اين واحد، پاسخ‏دهى به حدود 50 هزار پرسش در زمانى كم‏تر از 8 سال بود. تنوع و گستردگى پرسشها كه از حدود دويست شهر از سراسر كشور ارسال شده است، رابطه مطلوب اين مركز با قشرهاى مختلف جامعه اسلامى را نويد مى‏دهد.

اين تلاش صادقانه كه به گسترش و تداوم ارتباطى صميمى و پرثمر، ميان حوزويان و آحاد مردم انجاميد، حاصل سفارشهاى موكد مقام معظم رهبرى، مراجع تقليد و مسئولان بلند پايه نظام جمهورى اسلامى ايران است.

از آنجا كه اين پرسشها از متن جامعه برخاسته و مى‏تواند نمايانگر شبهات و سوالات اعتقادى رايج عصر ما باشد، مركز فرهنگ و معارف قرآن تصميم گرفت، تا اين سوالات را در مجموعه‏هاى موضوعى و صنفى (8)مستقل چاپ و منتشر نمايد و در دسترس جويندگان حقايق دينى قرار دهد. در اين راستا چندين جلد از مجموعه‏ها چاپ و منتشر شد كه برخى از آنها عبارتند از: 1. پرسمان علوم قرآنى؛ 2.پرسمان قرائت قرآن؛ 3. پرسمان معاد؛ 4. امام حسين (عليه السلام) و قرآن.

قابل توجه است كه:

1. اختلاف سطح علمى، تفاوت‏هاى سنى و تنوع‏فرهنگى پرسشگران، محققان را ملزم مى‏ساخت كه پاسخها را با توجه به ويژگيهاى پرسشگر، سامان دهند؛ گاه با زبانى ساده و بيانى عاميانه، پاسخ را فهيم‏پذير مى‏ساختند و زمانى با بيان علمى تخصصى، بلاغت و مطلوبيت پاسخ فراهم مى‏شد، با اين حال در تدوين اين مجموعه سعى بر اين شدكه پاسخ‏ها تا حد امكان يكدست شود.

رسيدن به نظمى كاملا منطقى و تدوينى آرمانى با توجه به اهداف اين مجموعه، كارى بس دشوار مى‏نمود كه مهم با حساسيت فراوان و جلسات متعددكارشناسى از سوى اين مركز پيگيرى شد و تا حد امكان تامين گرديد.

3. علاوه بر پاسخ گويى بر شبهات و پرسشهاى گسترده، از اهداف ديگر اين مجموعه، ارائه گزارشى از تلاش محققان براى راهيابى به پاسخى گويا، و منطبق با سطح علمى، ويژگيهاى سنى، فضاى روحى و نيازهاى عاطفى‏پرسشگر است،.

4. ممكن است مستند، يا متن ارجاعى برخى از پاسخها در نگاه فرزانگان و استادان با كاستى هايى همراه باشد. اين ملاحظات غالبا از نگاه ناظران علمى مركز نيز دور نمانده، اما با توجه سطح مخاطبان و اصولى كه مى‏بايست در پاسخ‏دهى رعايت شود، اين پاسخها براى ارسال به پرسشگر و نيز انتشار آن براى عموم، مناسب ارزيابى شده است.

5. عطوفت، شيوايى، اتقان، سادگى، اختصار، استناد و نيز ارجاع پرسش‏

گر به نوشته‏هاى قابل فهم و در دسترس، اصول مورد توجه در مسير شكل‏گيرى اين پاسخهاست.

6. مجموعه‏اى كه هم اكنون پيش روى شماست، پاسخ به پرسشهاى مربوط به معارف قرآن است كه از سوى نوجوانان مطرح شده و به مركز فرهنگ و معارف قرآن رسيده است.

از كليه افرادى كه در تهيه اين مجموعه، مركز را يارى كرده‏اند، به ويژه آقاى محمد على محمدى كه كار بازنگارى و تدوين را عهده دار بوده‏اند و آقاى سيد مجيد پور طباطبايى كه نظارت بر طرح را بر عهده داشتند، كمال تشكر و قدر دانى را داريم.

على خراسانى

مسئول مركز فرهنگ و معارف قرآن

يك - خداشناسى‏

1) اين كه مى‏گويند: در دين اجبارى نيست يعنى چه؟

اگر كسى نقاشى كشيده باشد و به نظر شما نقاشى او زيبا نباشد آيا ميتواند شما را مجبور كند كه نقاشى او را زيبا ببينيد؟ ممكن است او شما را مجبور كند، تا بگوييد آن اثر زيباست، ولى نظر قلبى و واقعى شما با زور و اجبار عوض نمى‏شود. چنانچه كه اگركسى را دوست نداشته باشيد آيا مى‏تواند شما را آنقدر بزند تا او را واقعا دوست داشته باشيد؟ جواب روشن است. چيز هايى كه به نظر و عقيده افراد بستگى دارد مانند زيبايى، زشتى، دوستى، دشمنى و... از چيز هايى است كه با زور نمى‏توان آن را به كسى تحميل كرد. دين و خداشناسى نيز همين طور است. اگر كسى وجود داشتن خداوند برايش ثابت نشده نمى‏توان به او آنقدر كتك زد، تا برايش ثابت شود و يقين كند كه خداوند وجود دارد. چنانچه اگر كسى فكر كند در روى زمين سه خدا وجود دارد نمى‏توان با زور به او ثابت كرد كه خدا يگانه است، بلكه بايد به دليل‏هاى عقلى، نظر او را اصلاح كرد. اين كه مى‏گويند در دين اجبارى نيست، ترجمه آيه: لا اكراه فى الدين... است و معناى آن اين است كه دين از امور اعتقادى بوده و بايد با دليل و عقل ثابت شود.(9) براى آگاهى بيشتر، مطالعه كتاب آزادى از ديدگاه علامه طباطبايى، نوشته عليرضا خراباتى منش، مناسب است.

2) اگر در دين اجبارى نيست آيا هر كس مى‏تواند بگويد پس من كافر شده‏ام و قانون‏هاى اسلامى را زير پا بگذارد؟

اگر كسى وارد گل خانه يا وارد مغازه گل فروشى شد و از بعضى از گل‏ها خوشش نيامد، آيا حق دارد گلهايى را كه دوست ندارد بشكند و دور بريزد؟ اگر كسى وارد مغازه لباس فروش شد و بعضى از لباس‏ها را دوست نداشت آيا مى‏تواند آنها را آتش بزند؟

دين نيز همين طور است، در جامعه اسلامى كسى حق ندارد به بهانه آزادى، قانون‏هاى اسلامى را زير پا بگذارد و جامعه اسلامى را به تباهى بكشاند. پس هيچ مسلمانى حق ندارد كافر شود و به قانون و شريعت اسلامى پشت پا بزند؛ چنانچه خدا مى‏فرمايد: و هر كس كه به غير از اسلام دينى بر گزيند، از او پذيرفته نخواهد شد واو در آخرت از زيان كاران خواهد بود.(10)

براى كسب آگاهى بيشتر علاوه بر كتاب آزادى از ديدگاه علامه طباطبايى، مى‏توانيد كتاب قرآن و دستورات اجتماعى، نوشته سيد على كمالى دزفولى را بخوانيد.

3) چرا ما بايد خدا بشناسيم و دين داشته باشيم؟

دليل‏هاى زيادى وجود دارد كه نشان مى‏دهد ما وظيفه داريم خدا را بشناسيم و دين دار باشيم، كه فقط دو دليل آن را برايتان مى‏نويسيم:

1) براى آنكه ضرر را از خودمان دور كنيم؛ اگر روزى بخواهيد به همراه پدر و مادر يا دوستانتان به اردوى شمال برويد و قبل از حركت، راديو اعلام كند هوا در مناطق شمالى كشور سرد و برفى خواهد بود، وقتى اين خبر را شنيديد چه مى‏كنيد؟ آيا لباس گرم همراه خود بر نمى‏داريد؟ اگر وقت حركت صدها نفر ديگر آمدند و گفتند هواى شمال سرد و برف و باران بود، مطمئن نمى‏شويد كه اين افراد راست مى‏گويند؟ پس بايد خودت را مجهز كنيد. با شنيدن اين خبرها هيچ عاقلى ترديد نمى‏كند كه بايد خودش را براى سفر آماده كند و پوشاك گرم بردارد. خداشناسى و دين‏دارى نيز همين طور است، زيرا 124000 نفر از بهترين و راست‏گوترين افراد روى زمين يعنى پيامبران يكى پس از ديگرى آمده‏اند و گفته‏اند: اى مردم خدا را بشناسيد و خودتان را براى سفر آخرت آماده كنيد. اگر براى سفر آخرت، توشه و وسايل كافى برداريد، شما به سلامت به مقصد مى‏رسيد و وارد بهشت مى‏شويد، ولى اگر خدا را نشناسيد و خودتان را براى اين مسافرت آماده نكنيد به قعر پرتگاه جهنم سقوط مى‏كنيد. حالا با شنيدن حرف اين همه پيامبر راستگو، نبايد خدا و صفت‏هاى خدا را بشناسيم و خودمان را براى مسافرت آخرت آماده كنيم؟ هيچ عاقلى شك ندارد كه با ديدن اين همه آثار خداوند در روى زمين و با سخنان پيامبران راستگو همه ما وظيفه، خدا پيامبر، معاد و... را بشناسيم.

دليل دوم: آيا تا به حال فكر كرده‏ايد كه چه قدر نعمت در اختيار ماست؟ اگر هوا و اكسيژن براى تنفس ما نبود چه مى‏كرديم؟ اگر نمى‏توانستيم ببينيم، بشنويم، حرف بزنيم، فكر بكنيم، راه برويم و... چه زندگى دردآورى داشتيم؟ آيا ما نبايد كسى كه اين همه نعمت را به ما داده بشناسيم و از او تشكر نكنيم؟ اگر كسى را كه اين همه نعمت به ما داده نشناسيم و از او تشكر نكنيم، انسان ناسپاس و بدى نيستيم؟پس به خاطر اين همه نعمتى كه به ما داده شده مابايد خدا را بشناسيم و از او تشكر كنيم.

4) خدا چيست؟

اجازه بدهيد قبل از آنكه درباره خدا، كه آفريننده همه چيز است سخن بگوييم، اندكى درباره برخى از مخلوقات الهى صحبت كنيم.

1. شما با جاذبه زمين آشنا هستيد و به خوبى مى‏دانيد كه اگر جسمى را از بلندى رها كنيم به زمين سقوط مى‏كند، ولى ذات و حقيقت نيروى جاذبه چيست؟اين سؤالى است كه دانشمندان نيز نتوانسته‏اند به آن پاسخ دقيقى بدهند. پس ما از روى آثار نيروى جاذبه مى‏توانيم به وجود نيروى جاذبه اطمينان پيدا كنيم، ولى حقيقت آن را نمى‏توانيم درك كنيم.

2. مااز روشن شدن لامپ چراغ، پى مى‏بريم كه در سيم برق، نيروى الكتريسيته وجود دارد، ولى حقيقت نيروى الكتريسيته چيست؟ ما نمى‏توانيم ذات و حقيقت آن را درك كنيم. تنها با ديدن آثارش، مانند روشن شدن لامپ آن، پى مى‏بريم كه در جايى نيروى الكتريسيته وجود دارد.

اين مثال‏ها را برايت نوشتم تا توجه شما را به اين نكته مهم جلب كنم، كه چون ما انسان‏ها محدود و كم ظرفيت هستيم، نمى‏توانيم ذات خدا را بشناسيم، بلكه تنها از راه مخلوقات مى‏توانيم به وجود ذاشتن خداوند يقين پيدا كنيم؛ از آفرينش جهان پى به وجود آفريننده مى‏بريم.

از اين كه ما علم داريم مى فهميم كه خداوند عالم بوده كه به ما داده و از اينكه ما قدرت و توان داريم، مى‏فهميم كه خداوند قادر و تواناست.(11)

پس ما ذات خداوند را درك نمى‏كنيم، ولى به وجود داشتن خداوند و اين كه داراى صفت‏هاى علم، قدرت، حيات و... است يقين داريم و مطمئن هستيم كه هر جا كه باشيم او با ماست (محمد، آيه 35 / حديد، آيه 4)به همه كارهاى ما آگاهى دارد، (هود، 5/بقره، آيه 235)نسبت به ما از همه [حتى از پدر و مادرمان ]مهربان‏تر است و... (يوسف، آيه 64)

5) دو راه به سوى خداشناسى را توضيح دهيد.

از پرسش فهميده مى‏شود كه درباره پاسخ سؤال خود مطالبى مى‏دانى و حالا مى‏خواهى داشته‏هايت را تكميل كنى. بر نوجوانى اين چنين‏آفرين، صد آفرين. قرآن نيز دو راه كلى براى شناخت خدا معرفى مى‏كند كه آن دو راه در اين آيه آمده است: سنريهم ايتنا فى الافاق وفى انفسهم حتى يتبين لهم انه الحق؛ به زودى نشانه‏هاى خود را در جهان و در درون خودشان به آنهانشان مى‏دهيم تا[برايشان ]روشن شود كه به يقين خداوند حق است (فصلت آيه 53). يك بار ديگر آيه را با ترجمه‏اش بخوانيد، سپس، در زير بنويسيد كه آن دو راه خداشناسى كدامند. حالا آنچه را كه نوشته‏ايد من توضيح مى‏دهم.

فكر كنم جلوى اولى نوشته‏ايد: نشانه‏هاى خدا در جهان.

جلوى دومى مى‏بايد نوشته باشيد: نشانه‏هاى خدا در وجود انسان.

حالا ببينيم اين دو چگونه مى‏توانند دليل خداشناسى باشند.

1. انسان باديدن خورشيد، آسمان و زمين آنچه در آسمان و زمين است در مى‏يابد كه آفريدگار اين موجودات، خداى بزرگ است.

از طرفى انسان با نگاهى به ساختمان بدن خودش مى‏تواند به وجود خدا پى ببرد.دستگاههاى مختلف خارجى و داخلى بدن انسان كه هر يك به خوبى وظايف خودشان را انجام مى‏دهند، همگى نشان دهنده خداى قادر و دانا هستند؛ از پوست بدن گرفته تا نظام حيرت‏انگيز مغز و قلب و... به گونه‏اى كه بدن انسان خودش مانند يك دنيا عظمت دارد. براى آگاهى بيشتر مى‏توانيد كتاب شيرين نشانه‏هايى از او نوشته سيد رضا صدر را بخوانيد.

6) از كجا بفهيم كه خداوند وجود دارد؟

فرض كنيد در كنار خانه خودتان نسشته‏ايد، از عمو يا يكى از اقوام مى‏پرسيد: اين خانه ما را چه كسى ساخته است؟

او در پاسخ مى‏گويد هيچ كس! خانه شما خود بخود ساخته شده است. يكى بود يكى نبود زير گنبد كبود، اين جا هيچ خانه‏اى نبود. گرد بادى وزيد و پى خانه كنده شد. طوفان شديدى به پا شد و آجرها از كوره آجر پزى و سيمان‏ها از كارخانه سيمان به اين جا پرتاب شدند. باران آمد سيمان ساخته شد باد آجرهارا روى هم چيد و... و سقف زده و گچ كارى و لوله كشى شد. در و پنجره‏ها و شيشه هايش نصب شد و خانه خود به خود ساخته شد.

آيا اين داستان را باور مى‏كنيد؟ آيا امكان دارد خانه‏اى بدون بنا و كارگر ساخته شود؟ كتابى بدون نويسنده نوشته شود؟ باغى بدون باغبان كاشته شود؟ كارخانه‏اى بدون مهندسى و... ساخته شود.

وقتى وسايل بسيار كوچكى مانند خانه و كتاب و اتومبيل سوارى و... به سازنده نياز دارد، آيا آسمان و زمين با اين عظمت و نظم دقيق، به سازنده نياز ندارد؟

آيا تا به حال به وجود خودتان فكر كرده‏ايد كه چه قدر منظم و دقيق است؟ قلب نازنينتان چه قدر بادقت مى تپد! اگر تپش قلبتان صد برابر مى‏شد چه مى‏شد؟ مى‏دانيد اگر قلبتان در هر دقيقه فقط يك بار مى‏تپيد چه مى‏شد؟! آيا ممكن است چنين قلبى سازنده آگاه نداشته باشد؟ يك بار ديگر به ساختمان بدنتان نگاه كنيد و ببينيد چه قدر منظم و دقيق هريك از اعضاى بدن شما در جاى خودش قرار گرفته، چشم در كف پا قرار نگرفته، پاهاى انسان روى سرش قرار نگرفته، چشم‏هاى انسان از كمرش بيرون نزده، دست‏هاى انسان ده مترى آفريده نشده كه هنگام راه رفتن به زمين بكشد، اندازه لاله گوش يك متر و نيم نيست، تا آدمى از شر گوشهاى خودش فلج مى‏شود و... آيا اينها همه‏نشانه هايى از وجود آفريننده‏اى دانا و آگاه نيست؟ آن آفريننده دانا، آگاه، قادر و هميشگى، مهربان و بى نياز، كسى جز خدا نيست. اين نظم و دقت كه در ساختمان بدن ما هست در جهان نيز وجود دارد.

خلاصه اين كه: جهان آفرينش داراى نظم است. نظم جهان نشان دهنده ناظم براى جهان است و خدا نظم دهنده و آفريننده جهان هستى است.

خداى بزرگ و امامان معصوم (عليه السلام) نيز از مردم خواسته‏اند، با مطالعه كتاب آفرينش -كه همه صفحه‏هاى آن با نظم دقيقى طراحى شده است - به وجود خداپى ببرند، از اين در بسيارى از موارد به‏گوشه هايى از نظم هستى اشاره كرده‏اند.(12) و به گفته سعدى:

برگ درختان سبز در نظر هوشيار *** هر ورقش دفترى است معرفت كردگار

دليلى كه برايتان نوشتم برهان نظمنام دارد.

براى آگاهى بيشتر پيشنهاد مى‏كنم كتاب پايه‏هاى ايدئولوژى در اسلام را كه پاسخ‏هاى آيت‏الله محمد يزدى هست بخوانيد.

7) يكى از راه‏هاى عقلى اثبات وجود خدا را بنويسيد.

در اين پاسخ، يكى از دليل‏هاى خداشناسى كه به آن قانون عليت گفته مى‏شود برايت توضيح مى‏دهم.

بدون ترديد همه پديده هايى كه ما روى زمين با آن برخورد مى‏كنيم، علتى دارد. علت بوجود آمدن درخت، دانه آن است، علت بوجود آمدن مرغ، تخم مرغ است و علت بوجود آمدن فرزند، پدر و مادر او هستند. پس اگر فرزندى به نام حسن موجود است بايد حسن مادرى داشته باشد، مادر حسن نيز به مادر نياز دارد. (مادر مادر حسن)اين مادر، خودش به مادر نياز دارد (مادر مادر مادر حسن )و همين طور هر كدام از مادرها، به مادرى نياز دارند و اين سلسله همين طور ادامه پيدا مى‏كند. در اين صورت ما چند راه پيش رو داريم.

1- يا به مادرى مى‏رسيم كه او ديگر به مادر نياز ندارد، بلكه خدا او را آفريده است (مثل حضرت حوا) كه ثابت مى‏شود خدايى وجود داشته كه يك مادر را آفريد (يعنى حضرت حوا را) و آن مادر، فرزند به دنيا آورده و فرزندش فرزند به دنيا آورده، تا به حسن مثال ما رسيده است. پس علت آفرينش اولين مادر، خدا بوده است. همان خدايى كه درخت‏ها، گياهان و حيوانات اوليه را آفريده، سپس از تخم آن درخت‏ها و گياهان اوليه، درخت‏ها و گياهان بعدى بوجود آمده است.

2- يا بايد بگوييم آن مادر اوليه (مادر بزرگ... مادر بزرگ‏ها) بدون علت بوجود آمده، كه اين باطل است، چون محال است پديده‏اى پديد آورنده نداشته باشد.

3- يا بايد بگوييم مادر اوليه (مادر بزرگ... مادربزرگ‏ها) خودش خودش را به وجود آورده، كه اين هم ممكن نيست.

4- يا بايد بگوييم مادر اوليه‏اى وجود ندارد، بلكه اين سلسله علت و معلول تا بى نهايت پيش مى‏رود. اين هم نادرست است، زيرا، تا اولين مادرى (مادر بزرگ‏ترين مادر بزرگ‏هاى دنيا) نباشد اصولا نسل بعدى به وجود نمى‏آيد، تا به نسل بعدى برسد. پس، از اين كه نسل‏ها وجود دارند پى مى‏بريم. پس اولين مادر بزرگى وجود داشته كه بقيه از او بوجود آمده‏اند. و اولين مادر بزرگ نيازمند آفريننده است. و آفريننده‏اى كه خودش به علت ديگرى نياز نداشته باشد و هميشگى باشد و او خدا است.(13)

8) آيا برهان نظم در قرآن آمده است؟

مهمترين اصل برهان نظم اين است كه جهان نظم دقيقى دارد كه از اين راه پى مى‏بريم، خدا به اين جهان نظم بخشيده است خداى بزرگ نيز از انسان‏ها مى‏خواهد به آسمان و زمين و نظم موجود در آن بنگرند و از اين راه يقين پيدا كنند كه خداوند آفريننده جهان است، در آيه‏اى مى‏خوانيم: [خداى توانا] همان كسى است كه هفت آسمان را بر فراز يك ديگر آفريد. در آفرينش خداوند رحمان هيچ تضاد و عيبى نمى‏بينى. بار ديگر نگاه كن آيا هيچ شكاف و خللى مى‏بينى؟ (ملك، آيه 3) اين بهترين دليل بر وجود خداست.

هم چنين خداى بزرگ در برخى از آيات از انسان‏ها مى‏خواهد به برخى از موجودات و دنياى شگفت‏انگيز آفرينش آنان نگاه كنند و از اين طريق به وجود خدا پى ببرند:

آيا به شتر نمى‏نگرند كه چگونه آفريده شده است؟ و به آسمان نگاه نمى‏كنند كه چگونه بر افراشته شده؟ و به كوه‏ها كه چگونه در جاى خود نصب شده و به زمين كه چگونه گسترده و هموار گشته. (غاشيه، آيه 17-20) اين آيا همگى مى‏توانند بخشى از برهان نظم را تشكيل دهند.

9) اگر علت بوجود آمدن همه چيز خداست، علت بوجود آمدن خدا چيست؟

پيش ازاين نوشتم كه هر پديده‏اى نيازمند سه علت است؛ نه هر موجودى. پديده به موجودى گفته مى‏شود كه قبلا نبوده بعدا بوجود آمده. چنين پديده‏اى به علت نياز دارد ولى موجودى كه هميشگى باشد او پديد آورنده علت هاست و نيزى به علت ندارد. اصلا خدا يعنى خود آ يعنى كس ديگرى او را به وجود نياورده. حال اگر خدا را كس ديگرى بوجود آورده باشد ديگر خودآ نيست.

آيا مى‏توان عدد چهارى تصور كرد كه زوج نباشد؟ و عدد پنجى باشد كه فرد نباشد، يا عدد (بر دو قابل قسمت نباشد؟ پاسخ همه سؤال‏ها روشن است. حالا آيا مى‏توانيد خدايى را تصور كنيد كه علت به وجود آورنده همه چيز باشد (دقت كن!) ولى خودش را ديگرى بوجود آورده باشد؟ پاسخ روشن است اگر چيز ديگرى پيدا شود كه او خدا را بوجود آورده باشد ديگر خدا، خدا نيست. پس همه پديده‏ها به علت نياز دارند، ولى خداوند پديده نيست كه به علت نيازمند باشد.

اگر مى‏خواهيد چيزهاى بيشترى در اين‏باره بدانيد كتاب معارف قرآن، جلد1، نوشته آيت الله مصباح را بخوانيد.

10) فطرت يعنى چه و چگونه با فطرت، ثابت مى‏كنند كه خدا وجود دارد؟

فرزند عزيز! فطرت به معناى نهاد و سرشت است؛ برخى از چيزها در نهاد و اعماق جان همه انسان‏ها قرار داده شده است، به اين چيزها امورفطرى گفته مى‏شود، مثلا شما به يك گل علاقه داريد، از ديدن جنگل سرسبز خوشحال مى‏شويد، با شنيدن روضه امام حسين (عليه السلام) ناراحت مى‏شويد و ممكن است گريه كنيد، به چيزهايى مانند عشق و علاقه، خوشحالى و اندوه چيزهاى فطرى گفته مى‏شود. چيزهاى فطرى را انسان خودش درك مى‏كند و نياز نيست كسى به او بگويد و ياد بدهد. اگر شما ناراحت باشيد خودتان متوجه مى‏شويد و اگر خوشحال باشيد باز هم خودتان مى‏فهميد.

يكى از امور فطرى علاقه مذهبى و حس خدا جويى است. در نهاد همه انسان‏ها احساس و تمايلى وجود دارد كه خود به خود او را به سوى خدا مى‏كشاند.

آيه فطرت، آيه 30 سوره قرآن است؛ يعنى(30/30 =روم، آيه 30)در اين آيه مى‏خوانيم:[اى پيامبر] پس روى خودت را متوجه دين خالص پروردگار كن. اين فطرتى است كه خدا، انسان‏ها را بر آن آفريده است، دگرگونى در آفرينش الهى نيست؛ اين است آيين استوار، ولى اكثر مردم نمى‏دانند.

در اين آيه تاكيد كرده است كه: در آفرينش خداوند، دگرگونى نيست يعنى چيزى كه در اعماق وجود انسان ريشه دوانده، همواره انسان رابه سوى خدا مى‏كشاند و او را به طرف خدا هدايت مى‏كند.

ممكن است ما انسان‏ها اين جاذبه را در شرايط عادى كمتر احساس كنيم، اما در مواقع خطر به خوبى اين جاذبه را درك مى‏كنيم و متوجه مى‏شويم نيروى مرموزى ما را به سوى خدا راهنمايى مى‏كند.

11) خدا چند نام دارد و كدام يك از نام‏هاى خدا در قرآن آمده است؟

شايد شب‏هاى قدر ماه مبارك رمضان به مسجد يا حسينيه محل زندگى تان رفته باشيد.يكى از دعاهايى كه در شب قدر مى‏خوانند دعاى جوشن كبير است كه صد بند دارد. اين دعا دربردارنده هزار نام از نام‏هاى خدا است؛ يعنى در هر بند از دعا، ده نام از نام‏هاى خدا آمده است: 1000=100*10. اين دعا در مفاتيح الجنان آمده است. حتى دانشمندان علوم اسلامى معتقدند، نام‏هاى خداوند در عدد خاصى محدود نمى‏شود، بلكه هر اسمى كه بهترين نام باشد و دلالت بر هيچ نقص و كمبودى نكند از آن خداست؛ چنان كه در قرآن مى‏خوانيم: (الله لا الا هو الاسماءالحسنى) (طه، آيه 8)؛ خدايى كه جز او معبودى نيست، نام‏هاى نيكو به او اختصاص دارد.

البته معناى اينكه هر اسمى كه بهترين اسم باشد از آن خداوند است اين نيست كه ما بتوانيم هر اسمى را كه دوست داريم بتراشيم و بر خدا نسبت بدهيم بلكه بايد خدا را به نام‏هايى بخوانيم كه در قرآن يا دعاها آمده است. يكصد و بيست و هفت نام از نام‏هاى خداوند در قرآن آمده كه من چند نام از اسم‏هايى كه هم در قرآن و هم در دعاى جوشن كبير آمده برايتان مى‏نويسم.

1- الله (خدا) 2- احد(يكتا) 3- ارحم الراحمين(مهربان ترين مهربانان) 4- احكم الحاكمين (بهترين داوران (حكم كنندگان) 5- احسن الخالقين (بهترين آفرينندان) 6- بصير(بينا) 7- سميع (شنوا) 8- عزيز(تواناى بى همتا) 9- حليم (بردبار) 10- غفور (آمرزنده) 11- تواب (توبه‏پذير) 12- رحمان (بخشنده) 13- رحيم (مهربان و بخشايشگر) 14- رزاق (روزى دهنده) 15- عليم (دانا) 16- عظيم (بلند مرتبه) 17- غنى (بى نياز) 18- غفار(آمرزنده) 19- قادر(توانا) 20- كريم(بزرگوار).

12) آيا وقتى به جهان آخرت مى‏رويم مى‏توانيم خدا را ببينيم و با او سخن بگوييم؟

دعا كنيد من و شما و ساير مومنان به بهشت برويم، آن خواهيم ديد كه ديدن خدا محال است و پروردگار به هيچ وجه ديده نمى‏شود، نه در دنيا و نه در آخرت.

همين سؤالى كه شما پرسيده‏ايد را شخصى از امام صادق (عليه السلام) پرسيد كه: آيا خداوند در قيامت ديده مى‏شود، امام فرمود:

خداوند از چنين چيزى منزه است... (چنين چيزى درباره خداوند هرگز نبايد تصور شود) سپس فرمود: چشم ما نمى‏بيند، مگر چيزهايى كه رنگ و كيفيتى دارند، در حالى كه خداوند آفريننده رنگ‏هاو كيفيت هاست.(14) آيا مى‏دانيد چرا محال است خداوند را با چشم ديد؟ زيرا چشم، چيزهايى را مى‏بيند كه:

1- ماده باشد، پس اگر چيزى ماده نباشد قابل ديدن نيست. آيا تاكنون انرژى را ديده‏اى؟! الكتريسته را ديده‏اى؟! اين گونه چيزها ماده نيستند تا ديده شوند.

2- جسم باشد، اگر چيزى جسم نباشد و نور را منعكس نكند قابل ديدن نيست؛ مثلا هوا قابل ديدن نيست، بو را نمى‏توان ديد و... .

3- داراى جهت باشد؛ يعنى بتواند مقابل انسان قرار گيرد، تا با چشم ديده شود، در حالى كه خدا فقط در يك جهت محدود نيست، تا قابل ديدن باشد.

در پايان اين پاسخ توجه شما را به حديث جالبى جلب مى‏كنم.

از على (عليه السلام) پرسيدند: آيا تاكنون خدايت را ديده‏اى؟ حضرت فرمود: آيا كسى را كه نديده‏ام عبادت كنم؟ و در ادامه فرمود: چشم‏هاى ظاهرى هرگز او را نمى‏بيند، اما قلب‏ها با حقيقت ايمان او را درك مى‏كنند.(15)

پس خدا را با چشم سر نمى‏توان ديد ولى با چشم دل مى‏توان ديد.

13) توحيد يعنى چه؟

توحيد يعنى اعتقاد به اين كه هيچ آفريده‏اى جز الله وجود ندارد. يكتا پرستى و توحيد به دو بخش تقسيم ميشود:

1. نظرى يعنى اعتقادى، پس ما بايد معتقد باشيم كه ذات حق يكى است، در جهان هستى بيش از يك پروردگار وجود ندارد. پروردگارى كه عالم، قادر، با اراده، حكيم و... مى‏باشد و اعتقاد به اينكه همه كارهايى كه در جهان انجام مى‏شود بااراده و خواست الهى مى‏باشد و هر چه خدا بخواهد همان مى‏شود.

2. توحيد عملى يعنى توحيد در عبادت، پس ما بايد تنها خدا را بپرستيم و معتقد شويم هيچ معبودى جزالله نيست و اين معناى لا اله الا الله است.

ان شاءالله در سال‏هاى بعد، درباره توحيد مطالب بيشترى مى‏آموزيد؛ چنان كه مى‏توانيد در اين‏باره به مجموعه آثار شهيد مطهرى، جلد دوم، صفحه 99 تا 100 از انتشارات صدرا مراجعه كنيد.

14) چرا خداوند در قرآن فرمود: ما زمين و ستارگان را آفريديم؟ مگر خدا يكى نيست؟

اينكه در قرآن كريم در برخى از موارد مى‏فرمايد: ما آفريديم چند دليل دارد كه دو دليل آن را برايتان مى‏نويسم:

1. اگر بخواهيد با معلم يا پدر و مادرتان صحبت كنيد مى‏گوييد تو يا شما؟ روشن است كه نمى‏گوييد تو بلكه براى احترام معلم مى‏گويى شما فرموديد. پس ما در برخى از موارد براى احترام و بزرگ داشت ديگران از ضميرها و فعل‏هاى جمع استفاده مى‏كنيم. هر چند كسى كه با او سخن مى‏گوييم يك نفر بيشتر نباشد.

در مورد خداى بزرگ نيز به خاطر عظمت پروردگار در برخى از موارد از ضمير جمع استفاده شده و ماآمده است. مگر با عظمت‏تر و بزرگتر از خداوند، كسى يافت مى‏شود؟

2. در برخى از موارد كه افراد ديگرى هم در كارى همكارى كرده‏اند، گوينده، از ضمير جمع استفاده مى‏كند. فرض كنيد در كلاس شما دو تيم تشكيل شده و قرار شده هر تيم يك انشاء بنويسد، تا بهترين انشا انتخاب شود. انشاء به وسيله سرپرست تيم نوشته مى‏شود البته اعضا هم نظرى داشته باشند، نظر خودشان را مى‏گويند و سرپرست تيم، انشا را مى‏خواند. وقتى انشا برگزيده منتشر شد سرپرست تيم مى‏گويد انشا ما، برگزيده شد و نمى‏گويد انشا من. در مورد خدا نيز چنين است. در برخى از موارد، كارها به فرمان خداوند و به وسيله فرشتگان انجام مى‏شود. در اين گونه موارد نيز گاهى در قرآن از ضمير جمع مااستفاده شده؛ مثلا گرفتن جان انسانها با اراده الهى و به وسيله فرشتگان انجام مى‏شود؛ چنان كه روزى دادن، عذاب كردن و... همگى با اراده الهى و به وسيله فرشتگان انجام مى‏پذيرد.

برخى از مفسران در اين باره مى‏نويسند: آوردن ضمير ما، براى بيان عظمت و قدرت است، زيرا بزرگان هنگامى كه از خود سخن مى‏گويند، نه فقط از خود بلكه از مامورانشان نيز خبر مى‏دهند و اين، كنايه از قدرت، عظمت و وجود فرمان بردارانى در مقابل دستورهاى فرمانده است.(16)

15) بت پرستى چگونه بوجود آمده است؟

از زمانى كه خدا حضرت آدم (عليه السلام) را آفريد تا زمان قوم نوح، بت پرستى وجود نداشت. دراين فاصله زمانى (از زمان آدم تا نوح)، افراد صالح و خوبى وجود داشتند كه وقتى مردند، شيطان مردم را وسوسه كرد، تا براى آنها مجسمه هايى ساختند، تا ديگران با ديدن مجسمه‏ها به ياد آن بزرگان بيفتند(چنان كه هم اكنون مجسمه‏هاى سعدى و فردوسى و ديگران را مى‏سازند.)سال‏ها گذشت و كم‏كم علاقه مردم به اين مجسمه‏ها بيشتر و بيشتر مى‏شد؛ به گونه‏اى كه بسيارى از مردم به اين مجسمه‏اى ساخته شده احترام مى‏كردند نسل‏هاى بعدى به تدريج رابطه تاريخى و دليل وجود مجسمه‏ها در خانه‏ها و ساير مكان‏ها را از ياد بردند ( و تنها مى‏دانستند كه بايد به اين مجسمه‏ها احترام كنند، ولى احترام گذاشتن را نمى‏دانستند) و به تدريج تصور كردند، مجسمه‏هاى ساخته شده، موجودات محترمى هستند و بايد آنها را بپرستند و به اين ترتيب قوم نوح به پرستش بت‏ها سرم گرم شدند. روساى آن مردم بت پرستى برايشان فايده زيادى داشت، مردم را به بت پرستى تشويق مى‏كردند و به فرموده قرآن: و اين رهبران گمراه مگر [ و نيرنگ‏] بزرگى به كار بردند و گفتند: دست از خدايان و بت‏هاى خود بر نداريد، [بويژه‏]بت‏هاى ود، سواع، يغوث، يعوق، و نسر را رها كنيد آن گروه بسيارى را گمراه كردند... (نوح، 22). براى آگاهى بيشتر مى‏توانيد به تفسير نمونه، جلد 2، صفحه 214 و جلد 25، ص 82 مراجعه كنيد.

16) چرا در موقع مشكلات، به خداوند مراجعه مى‏كنيم و از او كمك مى‏خواهيم؟

حقيقت اين است كه ما هميشه به خداوند محتاج هستيم و در موقع خطر محتاج‏تر. درپاسخى كه درباره فطرت بود نوشتم كه حس خداجويى و خدا پرستى در درون همه انسانها وجود دارد و انسان در درون جان خود، تنها تكيه گاه مطمئن خودش را الله مى‏داند. در مواقع عادى، اين احساس گاهى كم رنگ‏تر مى‏شود و غبار غفلت و گناه بر گوش دل انسان مى‏نشيند و انسان نمى‏تواند صداى دل‏انگيز فطرت را بشنود، ولى در مواقع خطر و احتياج و كه غفلت‏ها به هشيارى تبديل مى‏شود، پرده‏ها كنار مى‏رود و آدمى با صداى بلند نداى فطرت را مى‏شنود كه را به سوى خدا مى‏كشاند. در چنين مواقعى، فطرت انسان گواهى مى‏دهد كه قدرتى مافوق همه قدرت‏ها وجود دارد، كه تنها او مى‏تواند مشكل پيش آمده را بر طرف كند. خدا خود در اين‏باره مى‏فرمايد:

و هنگامى كه به انسان زيان [وناراحتى‏]برسد ما را[در همه حال‏]درحالى كه به پهلو خوابيده، يا نشسته، يا ايستاده است مى‏خواند، اما هنگامى كه ناراحتى او را برساختيم، چنان مى‏رود كه گويى هرگز ما را براى بر طرف كردن مشكلى كه به او رسيده نخوانده است. براى اسراف‏كاران اعمالشان اين گونه زينت داده‏شده.

ما مثل كودكان شيرخوارى هستيم كه تنها در زمانى كه گرسنه است، گريه مى‏كند و مادرش را مى‏طلبد، ولى وقتى مادرش به او شير داد، ديگر مادرش را فراموش مى‏كند و به خواب عميقى فرو مى‏رود. ولى مومنان حقيقى، هميشه خدا را مى‏خوانند، چون مى‏دانند هميشه به خدا نيازمند هستند.