سيماى طبيعت در قرآن

دكتر محمّد حسن رستمى

- ۲ -


علامه طباطبائى رحمه اللّه (م 1402 ق .) نيز در تفسير گرانسنگ الميزان به مسئله جامعيت پرداخته و به دو شرط پذيرفته كه قرآن تبيان هر چيز است : 1. بيان آن مسائل مربوط به هدايت مردم باشد؛ 2. مردم نيازمند آن بيان و توضيح باشند. ايشان تاءكيد مى كنند كه قرآن آنچه را مربوط به هدايت مردم بوده ، آورده و كمال و سعادت انسان را همراه با اخلاق و تربيت جستجو كرده است .(54) بنابراين اگر مسائل از قبيل علوم تجربى يا تاريخى يا فلسفى باشد كه ارتباطى به هدايت مردم نداشته يا از امورى باشد كه اگر دين هم آنها را توضيح ندهد، باز مردم مى فهمند، از معناى ((تبينا لّكلّ شى ء)) خارج است .
البته ايشان بعد متعرض مى شوند كه اين مفهوم ، بنابر معناى ظاهرى تبيان بود كه با قواعد سخن گفتن تطبيق مى كند، امّا رواياتى هست مبنى بر اين كه قرآن علم گذشته و آينده را در بردارد. در اين صورت اگر اين روايات صحيح باشد لازم مى آيد كه در واژه تبيان تصرف كنيم و مراد از تبيان بودن قرآن را اعم از طريق دلالت لفظى و غير لفظى بدانيم ؛ چرا كه از ظواهر الفاظ چيزهايى ديگر به دست نمى آيد، ولى شايد از اشارات و علايم و مشخصات ديگرى - جدا از قواعد لفظى - بتوان مسائلى استخراج كرد كه البته ما به اين چيزها دسترسى نداريم . علّامه سپس به دلايل سياق كلمه و قراين ديگر اين احتمال را منتفى مى دانند.(55)
نويسندگان تفسير نمونه نيز نگرش منطقى و معقولى از جامعيت قرآن عرضه كرده اند. در اين تفسير نيز جامعيت دين و قرآن در راستاى وظايف مخصوص انبيا در ارائه طريق و نشان دادن راه هدايت و سعادت مردم تفسير شده است .
در اين تفسير آمده است :
قرآن كتاب تربيت و انسان سازى است كه براى تكامل فرد و جامعه در همه جنبه هاى معنوى و مادى نازل شده است و منظور از ((همه چيز)) در آيه ((تبينا لّكلّ شى ء)) همه آن چيزهايى است كه براى پيمودن اين راه لازم است نه اين كه قرآن يك دائرة المعارف بزرگ است كه تمام جزئيات علوم رياضى ، جغرافى ، شيمى ، فيزيك و گياه شناسى و مانند آن در آن آمده است ؛ هر چند قرآن يك دعوت كلى به كسب همه علوم و دانش ها كرده است كه تمامى دانش هاى ياد شده و غير آن در اين دعوت كلّى جمع شده است . به علاوه گاه به تناسب بحث هاى توحيدى و تربيتى ، پرده از روى قسمت هاى حساسى از علوم و دانش ها برداشته است ، ولى آن چه قرآن به خاطر آن نازل شده و هدف اصلى و نهايى قرآن را تشكيل مى دهد، همان مسئله انسان سازى است و در اين زمينه چيزى را فروگذار نكرده است .(56)
سيد محمد على ايازى نيز در تحليلى جامع از موضوع جامعيّت ، نظريه سوم را واقع بينانه ترين و مستندترين نظريه در اين باره دانسته است . وى مى نويسد:
از سويى قرآن جامع است به اين معنى كه به اعتقادات و روش هاى معنوى و اخلاقى مورد نياز مى پردازد، خصوصيات احكام و عبادات مثل نماز، روزه ، حج و زكات را براى رسيدن به كمال معين مى كند و طريق سعادت ابدى را به او نشان مى دهد و از سوى ديگر تصويرى عام براى عالم هستى و ارتباط آن با آفريننده موجودات و هدف از وجود انسان و ديگر موجودات بيان مى كند و به رابطه انسان با خدا، نيازها و عواملى كه موجب سعادت انسان در اين دنيا مى گردد - كه اگر آنها رعايت نشود سعادت معنوى او حاصل نخواهد شد - مى پردازد. بنابراين قرآن بر سه ركنِ عقايد، اخلاق و احكام استوار است و بنيان هاى سعادت را از بُعد فردى و اجتماعى نشان مى دهد، بنابراين جامع است . از سوى ديگر رمز جاودانگى اين كتاب روشن مى گردد كه خود را در قالب مخصوص و برنامه اى محدود محصور نمى سازد و جزئيات و برداشت متناسب با زمان و مكان را به دانشمندان دين مى سپارد كه متناسب با شرايط و دگرگونى ها، از آن قالب هاى كلى استخراج كنند. امّا اين كه بگوييم قرآن جامع علوم اولين و آخرين است و همه چيز دارد و همه دانش ها را مطرح كرده است و همه مشكل ها را متعرض شده است ، ادعايى است كه با شبهات بسيارى همراه است .(57)
نظريه برگزيده
ما نيز ديدگاه سوم را در بين نظريات گوناگون به واقع نزديك تر مى دانيم و در توضيح آن چنين مى گوييم : قرآن كتاب هدايت براى انسان ها و حاوى همه چيزهايى است كه بشر در حوزه ايمان و عمل بدانهانياز دارد. قرآن دائرة المعارف علمى نيست و نبايد لزوما قرآن را با نظريه هاى متغيّرِ علمى تطبيق داد؛ ولى از طرف ديگر نمى توان كتمان كرد كه در قرآن اشارات مكرّر به پديده هاى طبيعى شده است كه اين نه براى آموزش علوم ، بلكه هدف آن تشويق مردم به يادگيرى علوم طبيعى و در نتيجه توجه به عظمت خلقت و در نهايت نزديك شدن به خالق متعال است . پس در آيات علمى پيام هاى مهمّى وجود دارد كه دانشمندان مسلمان بايد به آنها توجه كنند، نه اين كه تمام همشان را صرف اثبات اعجاز علمى قرآن يا سازگارى آن با علم روز كنند. به عبارت ديگر قرآن كتاب فيزيك ، گياه شناسى ، زمين شناسى يا كيهان شناسى نيست ؛ قرآن كتاب انسان سازى است . گفتگو از آفرينش جهان و انواع آفريده ها براى آگاهانيدن انسان و رهنمونى او به عظمت و سترگى حكمت هايى است كه خدا در آفرينش به كار برده و اين هيچ منافات ندارد كه در اين قبيل آيات نكته هاى مهمى از قوانين حاكم بر پيكره شكوهمند طبيعت وجود داشته باشد كه تاءمل در آنها زمينه هاى پيشرفت علمى بشر را فراهم آورد و بر همين اساس تشويق به كاوش در طبيعت توجيه مى شود.
طنطاوى عبارتى در خور تحسين دارد. وى علوم طبيعى را غذا و علوم فقهى را دوا مى نامد و مى نويسد: انسان هم به غذا نياز دارد و هم به دوا؛ با اين تفاوت كه نياز به غذا هميشگى است و نياز به دوا، تنها هنگامى است كه از صحت و سلامت فاصله بگيرد. او ادامه مى دهد:
يا اءيها المسلمون اطلبوا علوم الغذاء و علوم الدواء اءى العلوم الكونية و العلوم الشرعية و جميعها يطلبها القرآن و قد اءعتنى بعلوم الغذاء اءشد من عنايته بالدواء فمالى اءراكم عما قدّمه اللّه معرضين و على ما اءخّره عاكفين (58)؛
مسلمانان ، در پى يادگيرى علوم طبيعى و نيز علوم دينى باشيد كه قرآن هر دو را خواسته است و بلكه عنايت قرآن به علوم طبيعى بيشتر از علوم دينى است . پس چرا از آنچه بايسته تقديم است اعراض كرده و بر آنچه مؤ خر آورده روى آورده ايد؟
اين سخن - كه عنايت قرآن به علوم طبيعى بيشتر است - در خور تاءمل است ؛ ولى بى شك توجه به علوم طبيعى مورد عنايت قرآن كريم مى باشد و در آيات علمى پيام هاى مهمى درباره آن وجود دارد و اساسا رمز پيشرفت دانشمندان مسلمان در قرون آغازين و شكل گرفتن تمدن عظيم اسلامى در توجه به همين پيام ها نهفته است .
متفكران مسلمان منشاء همه علوم را خداوند مى دانستند و بين علوم خاص ‍ دينى و علوم طبيعت جدايى نمى ديدند؛ و هدف هر دو را يكى مى دانستند. از نظر آنان علوم طبيعى وحدت طبيعت را نشان مى دهد كه حاكى از وحدت مبداء عالم است و به همين دليل همه اين علوم را در يك جا تدريس مى كردند و بعضى از آنان در علوم مختلف متخصص بودند و بين فلسفه و علوم طبيعى و حكمت دينى جمع مى كردند؛ براى مثال ، كندى هم رياضى دان بود و هم ستاره شناس ، هم فلسفه مى دانست و هم تفسير قرآن و هم طبيعيات را آموخته بود و نيز ابن رشد فقيه و فيلسوف و طبيب بود.
متفكران مسلمان نه تنها علوم طبيعى را جدا از دين تلقى نمى كردند بلكه در تحقيقات مربوط به اين علوم به دنبال تبيين جهان بوده اند. آنان با سخت كوشى و خستگى ناپذيرىِ زايدالوصفى توانستند تمدن عظيم اسلامى را بنا نهند و درست از زمانى كه رشد علوم طبيعى در جهان اسلام متوقف شد تمدن اسلامى رو به افول نهاد و در همان زمان توجه به دنياى غرب به آنها معطوف گشت و به توسعه و پيشبرد آنها همت گمارد و جهان اسلام را نيازمند خويش ساخت .(59)
گوستاولوبون مى نويسد:
شوق مفرط مسلمين به علوم و فنون از خصوصيات تمدن اسلامى است كه باعث شد مسلمين لياقت خود را در تمام امور ثابت كنند و در امور عام المنفعه و آبادانى در رديف روميان قرار بگيرند و اندلس را تاج افتخارى بر سرِ اروپا قرار دهند كه در مسائل علمى و مالى و بلكه در اخلاق انقلاب ايجاد شد.(60)
معناى طبيعت و تبيين موضوع بحث
طبيعت در لغت داراى معانى مختلفى است ؛ چنان كه در علوم مختلف نيز اصطلاحات گوناگون دارد. طبيعت از مادّه طبع به معناى نهاد، سرشت ، خوى ، غريزه ، سجيّه ، مادّه ، و جهان مادّى آمده است .(61)
قدماء آب ، باد، خاك و آتش را ((طبايع اربعه )) مى گفته اند.(62) فريد وجدى مى نويسد:
فلاسفه كهن طبايع اربعه را حرارت و برودت و رطوبت و يبوست مى دانسته اند.(63)
جوهرى نيز آورده است كه طبيعت همه موجودات مادّى همراه با قوانين حاكم بر آنهاست و شامل اجرام شناور آسمانى كه در بالاى سرِ ما قرار دارند و نيز تمامى اجسام پيرامون ما مى شود.(64) ابن خلف تبريزى طبيعت شناس ‍ را به طبيب و معالج ترجمه مى كند.(65)
و سرانجام ((طبيعى )) به معناى دانشمندان علوم طبيعى و نيز به معناى انسانِ داراى عقايد و تفكّر غيرالهى آمده است .(66)
مصاديق بارز طبيعت عبارت اند از: زمين ، آسمان ، كوه ، دشت ، دريا، رودخانه ها، حيوانات ، گياهان ، ابرها، بادها، رعد و برق .
به طور كلى عناصر طبيعى را به دو دسته آسمانى و زمينى مى توان تقسيم كرد كه عناصر طبيعى آسمانى شامل ستارگان ، ماه و خورشيد، افلاك و صورت هاى فلكى و... است و پرداختن به آنها در اين كتاب مورد نظر نيست و همه هدف و مقصود ما ارائه سيماى عناصر طبيعى زمينى از قبيل آب ، باران ، ابر، باد، كوه ، نهر، چشمه ، دريا، حيوانات و آبزيان و پرندگان ، گياهان و درختان و جز آنها در قرآن كريم است . البته به مناسبت بحث گاه اشاراتى به عناصر آسمانى نيز خواهيم كرد و گاه براى كامل كردن بحث از برخى روايات و سخنان معصومان عليهم السّلام نيز بهره خواهيم جست .
پيشينه بحث
دانشوران مسلمان همواره آيات قرآن را به عنوان وحى الهى مورد توجه قرار داده و حرمت آن را پاس داشته اند؛ نكات دقيق قرآن را با تاءمل نشسته و ارزش والاى آنها را گوشزد كرده اند. آيات علمى قرآن نيز در پيشِ ديدِ مفسران و عالمان وارسته بوده است كه در كتب تفسيرى به آنها توجه شده و مورد توضيح و تبيين قرار گرفته و گاه در بحث هاى اعجاز علمى به آنها اشاره شده است . دانشمندان قرن هاى نخستين اين ديدگاه قرآنى را مورد توجه قرار داده و در شناخت طبيعت ، از قرآن بهره گرفته اند.
ولى بايد اعتراف كرد كه طبيعت پژوهان مسلمان ، به ويژه در قرن هاى اخير، كمتر به اين ديدگاه قرآنى پرداخته اند و مى توان گفت درباره آن كاوش نشده و اثرى جامع در اين زمينه وجود ندارد؛ گرچه در دوران شكوفايى تمدن اسلامى گروهى از دانشمندان مسلمان در پىِ توجه به آيات علمى و پيام هاى نهفته در آنها و بهره ورى از سخنان معصومان آثار ارزشمندى در شاخه هاى گوناگون علوم طبيعى همانند گياه شناسى - به ويژه گياهان دارويى - حيوان شناسى ، هيئت و نجوم و... از خود باقى گذاشتند.
گوستاولوبون مى نويسد:
محققين اسلام در علم نباتات على الخصوص نباتاتى كه مربوط به علم طب مى باشد تحقيقات رشيقه (ارزشمند) نموده و مخصوصا در مراكز مهم هميشه باغ هايى ترتيب داده و در آن باغ ها اشجار غريبه و نايابى را پرورش ‍ مى نمودند. قرن دهم ميلادى در غرناطه و نيز زمان عبدالرحمن اول در قرطبه باغستان عالى وجود داشت ، و او متخصصين اين علم را به طرف شام و ساير بلاد آسيا روانه داشته ، انواع و اقسام نباتات و اشجار ناياب را از هر جا كه ممكن بود جمع آورى كرده و در باغ مذكور تربيت مى نمودند.(67)
استاد حسن زاده آملى نيز مى نويسد:
شيخ ‌الرئيس ابوعلى سينا رساله اى در خواص كاسنى نوشته است ؛ مرحوم استادم جناب آقاميرزامهدى الهى قمشه اى در اثناى درس حكايت فرمود كه باعث شيخ بر تصنيف اين رساله در خواص كاسنى يك حديث حضرت رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم شده است كه حضرت فرموده است ريشه كاسنى را نشوييد (اين سخن موجب اعجاب شيخ ‌الرئيس شد كه حضرت رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم آن همه سفارش در مراعات نظافت فرموده اند چرا درباره ريشه كاسنى فرموده آن را نشوييد!) پس اگر شسته شود خاصيت او زائل گردد.(68)
خوشبختانه در سال هاى اخير دانشمندان قرآنى به تحقيقاتى در مورد گياهان در قرآن ، حيوانات در قرآن ، باد و باران و ابرها در قرآن و... پرداخته اند كه مى توان ازكتاب هاى ذيل ياد كرد:
1- الطبيعة فى القرآن ، نوشته دكتر كاصد ياسر الزيدى ، بغداد: دارالرشيد، 1980 ميلادى ، 534 صفحه ؛
2- عالم النبات فى القرآن الكريم ، دكتر عبدالمنعم الفهيم الهادى و دكتر دنيا محسن بركة ، قاهره : دارالفكر العربى ، 1419 قمرى ، 220 صفحه ؛
3- گياهان در قرآن ، دكتر محمد اقتدار حسين فاروقى ، ترجمه احمد نمايى ، بنياد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى ، 1374 شمسى ، 152 صفحه ؛
4- باد و باران در قرآن ، مهدى بازرگان ، قم : مؤ سسه مطبوعاتى دارالفكر، 1344 قمرى ؛
5- القرآن و عالم الحيوان ، دكتر عبدالرحمن محمد خالد، خرطوم : دارالسودانية للكتب ، بدون تاريخ ؛
6- كشف الاسرارالنورانية القرآنيه ، محمد بن احمد اسكندرانى ، قاهره ، 1297 قمرى ؛
7- تبيان الاسرارالربانيه ، سوريه ، 1300 قمرى .(69)
تاءثير طبيعت بر جسم و جان آدمى
آب و هوا، درختان و گياهان ، غذاها و ميوه ها و به طور كلى طبيعت و محيطزيست نقشى عظيم در زندگى بشر دارند. سلامت محيط زيست برهوش و استعداد و لياقت هاى فردى اثر مى گذارد و ميانه روى در اخلاق و منش متاءثر از ميانه روى در محيط زيست است .
ساكنان مناطق معتدل كره زمين ، ويژگى ها و روحيه هاى خاصى دارند كه در مقايسه با جامعه هاى ساكن در مناطق گرم و سرد، از مزاياى بسيارى برخوردارند.
محيط زيست افزون بر تاءثير در قد و قامت و چگونگى اندام ظاهرى ، بر انديشه و رفتار انسان اثرى شگرف مى گذارد.(70) قرآن و سخنان معصومان عليهم السّلام فايده هاى بسيارى براى آب ، هوا، گياهان و درختان - با تعبيرهاى بسيار دقيق و گاه شگفت انگيز - برشمرده اند و از تاءثيرِ به سزاى آنها بر تن و روان انسان سخن گفته اند.
دانشمندان مسلمان نيز با توجه به طبيعت و محيط زيست ، از تاءثير حيرت آور آن بر جسم و جان سخن به ميان آورده و با مقايسه جامعه هاى مختلف بشرى ، تاءثير فراوان طبيعت و محيط زيست را در رفتار و انديشه و نيز خصوصيات ظاهرى آنان تبيين كرده اند.
در اين قسمت با اشاره به برخى از آيات و روايات و گفتار عالمان مسلمان ، سخن را در موضوعات زير پى مى گيريم :
الف ) تاءثير طبيعت بر جسم و جان از نگاه دانشمندان مسلمان ؛
ب ) تاءثير آب ها بر جسم و جان از نگاه قرآن و روايات ؛
ج ) تاءثير هوا بر جسم و جان در قرآن و روايات ؛
الف ) تاءثير طبيعت بر جسم و جان از نگاه دانشمندان مسلمان
د) تاءثير گياهان بر جسم و جان در منظر قرآن و روايات .
انسان موجودى اثرپذير است ؛ محيط اطراف در او اثر مى گذارد و شخصيت او در محيط زندگى اش شكل مى يابد.
تكوّن شخصيت انسان ، تحت تاءثير دو محيط قرار دارد: نخست محيط اجتماعى كه شامل خانواده و مدرسه و دوستان و همكاران و همسايگان و محيطهاى فرهنگى از قبيل مطبوعات ، وسائل ارتباط جمعى و جز آنهاست ؛ دوم محيط جغرافيايى .
وجود بلندى و پستى ها، كوه ها و دشت ها، وزش بادها و نسيم ها، چگونگى تابش نور خورشيد، كيفيت آب و هوا و خلاصه موقعيت جغرافيايى محيطزيست ، هر يك زمينه خاصى را در تن و روان آدمى فراهم مى آورد.
متفكران و دانشمندان مسلمان از ديرباز به اين نكته توجه داشته و به مناسبت هايى آن را يادآور شده اند. فيلسوف بلند آوازه مسلمان ، ابن سينا، پستى و بلندى هاى زمين را در چگونگى سامان يابى تن و روان آدمى مؤ ثر مى دانست . وى كوهستانى بودن منطقه سكونت انسان را سبب چالاكى و دليرى مى شمرد و متقابلا بر اين باور بود كه پستى و خفگى منطقه سكونت ، افسردگى و بيمارى را در پى دارد. وى در اين باره مى نويسد:
ساكنان مناطق مرتفع و كوهستانى ، نيرومند، قوى بينه ، دلير و چالاك هستند و كسانى كه در مناطق خوش آب و هوا سكنى گزيده اند از نشاط و شادابى و سلامتى خاصى برخوردارند. مردمان سرزمين هاى مرتفع ، تندرست ، نيرومند، چست و چالاك و داراى عمر زياد هستند، و ساكنان مناطق سنگلاخى داراى تن سخت و درهم فشرده و مفاصل محكم هستند، قوى بينه و در جنگ ها دليرند، در يادگرفتن حرفه ها زيرك و اغلب كم خواب و بداخلاق هستند.(71)
همان گونه كه پستى و بلندى سرزمين ها، بر ساكنان آنها اثر مى گذارد، بادها و نسيم هاى فصلى و نيز. آب و هواى مناطق گوناگون بر جسم و جان انسان داراى تاءثيرهاى متفاوتى هستند. باد پاييزى بدن را خشك و پژمرده مى كند و بر عكس نسيم دلنواز بهارى روح افزاست ، دل را جلا مى دهد، خستگى را از تن مى زدايد و آدمى از نشاط و شادابى زايدالوصفى برخوردار مى شود.
ساكن مناطق گرمسير، در قياس با مردم مناطق سردسير، داراى تفاوت هاى بسيارى در جسم و جان و تن روان هستند؛ آب و هواى مناطق مسكونى آنان نه تنها به رنگ پوست و زيبايى اندام اثر مى گذارد كه حتى خلق و خوى آنان نيز از آن متاءثر مى شود.
دانشمندان مسلمان هماره بدين نكته توجه داشته و بر آن تاءكيد كرده و از اين روى به تعريف آب و هواى خوب و بد پرداخته اند.
ابن سينا اين باور است كه ساكنان مناطق سردسير نيرومند و از دل و جراءت بيشترى برخوردارند و اگر منطقه مسكونى آنان مرطوب نيز محسوب شود مردمانش چاق و تر و تازه هستند.
وى هم چنين مردم مناطق مرطوب را به زيبارويى توصيف كرده و در عين حال به اين نكته توجه مى دهد كه آنان در ورزش زود خسته مى شوند. و نيز او متذكر مى شود كه روحيه و حالات و رفتار مردم مناطق خشك كاملا بر عكس حالات و رفتار مردم مناطق مرطوب است .(72)
ابن سينا به طور كلى در معرفى هواى خوب و بد چنين مى گويد:
هواى خوب و مطلوب هوايى است كه آزاد باشد و مواد خارجى از قبيل بخار و دود با آن نياميخته باشد و هم چنين در بين ديوارها و سقف محبوس ‍ نباشد (و آن در صورتى است كه تباهى فراگير بر هوا عارض نشده باشد وگرنه هواى جاهاى سرپوشيده سالم تر است ) و از بوى بد بدور باشد؛ هواى آزاد علاوه بر شرايط مذكور لازم است از نسيم هاى مطبوع مدد يابد، بديهى است كه بادهاى سلامت بخش غالبا در بلندى ها و جلگه هاى هموار مى وزد.(73)
به طور كلى هوايى كه بعد از غروب خورشيد زود سرد و هنگام طلوع خورشيد زود گرم شود هوايى لطيف است و به عكس ، بدترين هوا آن است كه دل را افسرده كند و نفس را تنگى بخشد.(74)
وى در مورد هواى آلوده مى گويد:
هواى آلوده تنفس را تنگ مى كند و اخلاط را فزونى مى بخشد. وجود هواى آلوده را با دو علامت مى توان تشخيص داد: نخست اين كه در چنين هوايى ستاره هاى كوچك در آسمان به زحمت ديده مى شوند و دوم اين كه درخشندگى ستارگان درخشان كاهش مى يابد و اين اجرام مرتعش به نظر مى رسند.(75)
مورّخ مشهور، ابن خلدون ، نيز در مورد تاءثير آب و هوا بر جسم و جان آدمى به تفصيل سخن گفته است . وى بر اين باور است كه ساكنان مناطق معتدل - كه از حرارت سوزان جنوب و سرماى كشنده شمال كره زمين در امان اند - از حيث خلق و خوى و صورت و سيرت در اعتدال قرار دارند و براى ايجاد تمدن و عمران ، معاش و اقتصاد و هنر و دانش مناسب ترند. وى دليل بعثت انبيا عليهم السّلام در اين منطق را - از آن رو كه خبرى از بعثت پيامبرى در مناطق قطب شمال يا جنوب به ما نرسيده است - در همين نكته دانسته و رشد علوم و صنايع و... را در اين مناطق در ارتباط با همين مطلب مى داند. او متذكر مى شود كه دورى از اعتدال در آب و هوا، موجب دورى از دانش و دين و نيز دورى از رفتارهاى انسانى مى شود.
ابن خلدون مى افزايد:
محيط زيست بر هوش ، استعداد، درايت و كفايت فردى اثر مى گذارد و سلامتى عقل و روح و ميانه روى در اعمال و رفتار در گرو سلامت محيطزيست است . ساكنان مناطق معتدل كره زمين از نشاط و شادابى ويژه اى برخوردارند. روش آنان معتدل و منشى ميانه دارند. افراط و تفريط در زندگى آنان كمتر و آبادانى و عمران در مناطق آنان بيشتر است . اعتدال بر جسم و رنگ پوست و اخلاق و عقايد آنان حاكم است . دورانديشى و تعقّل در امور شيوه آنهاست ، و سبك سَرى و شادى بيش از حد كمتر از بينشان رواج دارد. نوع قد و قامت ، رنگ و چگونگى اندام ظاهرى و درونى و حتى فكر و انديشه و اخلاق و منش هر كس به طبيعت و محيط زيست وى بستگى دارد.(76)
ابن مسكويه نيز مى نويسد:
انسان ها در اخلاق و منش هرچه به نقاط معتدل زمين نزديك مى شوند نام انسانيت را بيشتر لايق مى شوند و هرچه محل زندگى آنها به مناطق قطب جنوب و شمال نزديك مى شود به همان مقدار از اين نام فاصله گرفته ، تا آن جا كه موجوداتى نزديك به ميمون ها مى شوند.(77)
ب ) تاءثير آب ها بر جسم و جان از نگاه قرآن و روايات
آب در اسلام اهميّت خاصى دارد. به تعبير قرآن آب مايه حيات همه چيز است .(78) و به تعبير امام صادق عليه السّلام طعم آب ، طعم زندگى است :
سئل اءبوعبداللّه عليه السّلام عن طعم الماء، قال عليه السّلام : سل تفقّها و لاتساءل تعنّتا، طعم الماء طعم الحياة (79)؛
از امام صادق عليه السّلام درباره طعم آب پرسيدند حضرت فرمود: براى يادگرفتن بپرس نه براى به دشوارى انداختن ، طعم آب ، طعم زندگى است .
علامه مجلسى رحمه اللّه درباره اين حديث مى نويسد:
مراد از طعم زندگى اين است كه طعم آب با ساير مزه ها قابل مقايسه نيست و از بالاترين وسايل براى ايجاد و بقاى حيات است پس مزه آب ، مزه حيات است .(80)
نگاه مسلمانان به آب ، نگاهى سرشار از قداست و پاگيزگى و عظمت و بزرگى است . آب وسيله اى است كه زمينه ارتباط آنان با معبودشان را فراهم مى سازد. در اسلام هيچ كس نمى تواند به راز و نياز با خدا بپردازد و در آستان مقدس او به نماز ايستد مگر اين كه خود را با آب شستشو دهد(81) و شستشو با آب داراى ويژگى هايى است كه اگر درست انجام شود نام وضو و غسل به خود مى گيرد.
هيچ مسلمانى نمى تواند به طواف خانه خدا بپردازد جز اين كه زمينه آن را با آب (وضو) فراهم آورده باشد و نيز تماس باخط قرآن جايز نيست مگر آن كه قبلا با زلال آب تماس گرفته باشد.
آب نه تنها جسم ظاهرى را شستشو مى دهد، كه حالتى روحى و روانى در شخص ايجاد مى كند و به او قداست مى بخشد(82) و زمينه ساز راه يافتن به حريم مقدسات دينى مى شود.
قرآن و روايات آب را ((طهور)) مى شمرند كه به برخى از آنها اشاره مى كنيم :
- ((و اءنزلنا من السّمآء مآء طهورا))(83)؛ از آسمان آبى طهور فروفرستاديم .
مفسران عالى قدر قرآن در تبيين و توضيح طهور نگاشته اند: طهور يعنى بسيار پاكيزه كه خود به خود پاك است و غيرِ خود را پاكيزه مى كند؛ چرك را از جسم مى زدايد و پليدى هاى روحى را مى سترد.(84)
- ((و ينزّل عليكم مّن السّمآء مآء لّيطهّركم به ...))(85)؛ از آسمان آبى فروفرستاد تا شما را پاكيزه كند... .
اين آيه در سياق آياتى است كه ماجراى نبرد بدر را همراه با امدادهاى فراوان الهى متذكر مى شود كه از آن جمله بارش باران است و يكى از سودمندى هاى بسيار آن در آن موقعيت ، پاكيزه كردن رزمندگان از پليدى هاى جسمى و روانى و ايجاد نشاط در آنها بوده است .(86)
3- يكى از دستورهاى مستحبى اسلام اين است كه هرگاه براى تطهير يا وضو نگاهتان به آب افتاد بگوييد:
الحمد للّه الذى جعل الماء طهورا و لم يجعله نجسا؛ سپاس خدا را كه آب را طهور (= پاك و پاك كننده ) قرار داد و آن را پليد قرارنداده است .(87)
بدين سان آب با وصف پاك كنندگى ، چهره اى مقدس به خود مى گيرد كه رفتن به حضور خالق يكتا بدون آن ميسّر نمى شود - و آن گاه كه آب يافت نشود يا به دليلى براى شخص مضر باشد، بايد به جاى آب بر خاك تيمّم كرد-(88) و تماشاى آب ، شُكر و سپاس الهى را مى طلبد. افزون بر اين ، در اسلام نگريستن به آب جارى توصيه شده و آن را سبب جلاى چشم و افزايش روشنايى آن دانسته اند.
از امام صادق عليه السّلام نقل شده است :
چهار چيز چهره را روشن و نورانى مى كند كه يكى از آنها نگاه كردن به آب جارى است .(89)
بر پايه رواياتى ديگر از امام كاظم عليه السّلام نگريستن به آب جارى چشم را جلا مى دهد و به روشنايى آن مى افزايد.(90)
بر اساس اين قبيل روايات نظاره بر جريان آب ، خود نقشى به سزا در شادى و انبساط روحى دارد و افزون بر روشن كردن چشم دل و افزايش بصيرت آدمى ، داراى تاءثير مهمى در تقويت نور چشم ظاهرى است . توضيح بيشتر اين مطلب را در بخش گياهان خواهيم آورد.
در بيانات معصومان عليهم السّلام آب سرور و سالار نوشيدنى هاى دنيا و آخرت معرفى شده است .(91) در تفسير آيه كريمه ((ثمّ لتسئلنّ يومئذ عن النّعيم ))(92)؛ (سپس در چنين روز (قيامت ) از شما درباره نعمت ها (ى كفران شده دنيا) بازخواست شود) از على عليه السّلام گزارش شده است : يكى از نعمت هايى كه مورد سؤ ال و بازخواست قرار مى گيرد ((آب سرد)) است .
با اين همه برخى آب ها همانند آب باران ، آب جوشيده شده ، آب زمزم ، آب فرات و...بيشتر تمجيد گرديده و به آثار شگرف آن بر جسم و جان آدمى اشاره شده است .
الف ) آب باران
پيشتر گفتيم كه قرآن آب باران را با وصف ((طهور)) معرفى مى كند و اين تعبير در سخن اميرالمؤ منين على عليه السّلام گسترش مى يابد؛ آن جا كه فرموده است :
اشربوا ماء السماء فانه يطهّر البدن و يدفع الاءسقام ؛
از آب آسمانى (باران ) بنوشيد كه پاك كننده بدن و زداينده بيمارى هاست .(93)
ب ) آب جوشيده شده
امروز بر جوشاندن آب تاءكيد مى شود و بدين وسيله از نابود شدن ميكروب ها سخن به ميان مى آيد. در بيانات معصومان عليهم السّلام به اين نكته اشاره شده است :
- عن الصادق عليه السّلام : الماء المغلى ينفع من كل شى ء و لايضرّ من شى ء؛
امام صادق عليه السّلام فرمود: آب جوشيده شده تماما سود مى رساند و هيچ ضررى ندارد.(94)
- عن الامام الرضا عليه السّلام : الماء المسخن اذا غليته سبع غليات و قلّبته من اناء الى اناء فهو يذهب بالحمّى و ينزل القوة فى الساقين و القدمين ؛
از امام رضا عليه السّلام گزارش شده است : آبى كه به جوش آيد و مقدارى بجوشد و آن را از ظرفى به ظرف ديگر بريزى ، تب را زايل مى سازد و به پاها قوّت مى بخشد.
- عن السجاد عليه السّلام : شيئان ما دخلا جوفا الّا اءصلحاه : الرمان و الماء الفاتر؛
حضرت سجاد عليه السّلام فرمودند: دو چيز معده را اصلاح مى كند: يكى انار و ديگرى آبِ ولرم .(95)
ج ) آب فرات و زمزم
در بيانات معصومان عليهم السّلام از آب زمزم و آب فرات با تجليل و عظمت ياد شده است و بر پايه اين قبيل روايات آب زمزم ((بهترين آب روى زمين )) و ((شفاى هر درد)) و ((باعث امان از هر ترس )) معرفى شده است .(96) بر همان اساس آب فرات با بركت ترين رودهاى جهان معرفى و گزارش شده است كه امام صادق عليه السّلام از آب فرات شفا مى طلبد و مى فرمود كه اگر كام كودكى با آب فرات برداشته شود دوست دار اهل بيت خواهد شد.(97)
رواياتى از اين دست ، اجمالا بر اهمّيّت آب فرات و زمزم دلالت دارند و از جهتى به روايات وارد شده درباره آثار برخى غذاها و ميوه ها و گياهان دارويى در بهبود و سلامت و درمان ، شبيه اند.
در اين قبيل روايات - بر فرض صحيح بودن سند - امام عليه السّلام خاصيت گياه دارويى يا غذايى را براى منطقه اى خاص يا با توجه به مزاج شخص سؤ ال كننده بيان فرموده اند و البته برخى از آن روايات نيز صحيح است و مخصوص فرد يا مكان خاص نيست .
دانشمندان شيعه به اين نكته توجّه داشته اند؛ چنان كه مرحوم شيخ صدوق يكى از اعتقادات خود را همين نكته مى داند و مى گويد:
اعتقاد ما در روايات وارده در طب اين است كه آنها چند نوع اند: 1. برخى بر اساس آب و هواى خاص بيان شده اند؛ 2. برخى را امام عليه السّلام با توجّه به وضع مزاجى و طبيعت سؤ ال كننده فرموده اند؛ 3. برخى رواياتى جعلى است كه مخالفان شيعه با هدف مشوّه كردن چهره مذهب شيعه ، در كتب ما قرار داده اند؛ 4. برخى احاديثى هستند كه دچار سهوِ راوى يا اشتباه نسخه برداران شده اند... .(98)
ج ) تاءثير هوا بر جسم و جان از نگاه قرآن و روايات
در بيانات معصومان عليهم السّلام از تاءثير شگرف هوا بر جسم و جان سخن رفته و آثار مخصوص هواى هر فصل بيان شده است .
در روايات به سودمندى هاى فراوان گرما و سرما در طول سال اشاره شده و نيز در قرآن و روايات ((بادها)) با اهمّيّت تلقى شده است . پيداست كه باد چيزى جز هوا نيست و اگر هوا حالت وزش به خود گيرد، باد ناميده مى شود.(99)
از اميرمؤ منان على عليه السّلام درباره آثار هواى هر فصل چنين گزارش شده است :
توقّوا اءول البرد و تلقّوه فى آخره فانه يفعل فى الاءبدان كفعله فى الاءشجار، اءوّله يحرق ، و آخره يورق ؛
در اول سرما (پاييز) از آن بپرهيزيد و در آخرش (كه طليعه بهار باشد) به استقبال آن برويد (در پاييز خود را بپوشانيد و در طليعه بهار از لباس هاى خود كم كنيد)؛ زيرا سرما با بدن ها آن كند كه با درختان مى كند (سرما در بدن همان تاءثير را دارد كه در درختان ) اول سرما درختان را مى سوزاند (برگ ها را مى ريزد و درختان را خشك مى كند) و آخرش مى روياند (درختان را به برگ و بار مى آورد).(100)
حضرت در اين بيان حكيمانه به مقايسه بين سرماى پاييز و سرماى بهار پرداخته اند. به ظاهر سرماى ابتداى پاييز و سرماى ابتداى بهار از جهت درجه برودت يكسان مى نمايد و هر دو فصل را فصل اعتدال هوا به شمار مى آورند، ولى تاءثير اين دو كاملا متضاد است .
ابن ميثم بحرانى در شرح اين مطلب مى نويسد:
پرهيز از اوّل سرما كه ابتداى پاييز است به اين دليل است كه تابستان و پاييز هر دو از جهت خشكى (يبوست ) مشترك هستند و بدن ها با حرارت تابستان خو كرده اند؛ از اين رو هنگامى كه با سرما مواجه مى شوند، به سرعت از سرما متاءثر و دو نيروى برودت و يبوست كه طبيعت ضعف و فناست در بدن قوى مى شوند و به همين دليل درختان خشك مى گردد و برگ هاى آنها مى سوزد و بدن ها ضعيف و لاغر مى شود...
امّا سرما در آخر زمستان و طليعه بهار اثرى به عكس دارد؛ زيرا زمستان و بهار در طبيعت رطوبت اشتراك دارند ولى زمستان سرد است و بهار گرم و از اين رو سرماى آخر زمستان با حرارت بهارى آميخته و از شدت سرما كاسته مى شود و اين اعتدال حرارت همراه با رطوبت زمينه مناسبى براى ايجاد طبيعت حيات و زندگى است و سبب رشد گياهان و به برگ و بار آمدن درختان و تقويت بدن انسان ها مى شود.(101)
ابن ابى الحديد نيز ضمن تاءييد سخن مذكور، مواجه شدن بدن با سرماى ابتداى پاييز را به انسانى تشبيه مى كند كه ناگهان از مكان بسيار گرم به خانه بسيار سرد وارد شود، ولى مواجهه با سرماى طليعه بهار موجب ضرر نيست ؛ زيرا بدن با سرماى شديدترى در زمستان خو گرفته است .(102)
مولوى حديث مذكور را به نقل از پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم به نظم درآورده و در پايان خزان را به هواى نفس و بهار را به عقل و جان تاءويل كرده است :(103)

گفت پيغمبر ز سرماى بهار   تن مپوشانيد ياران زينهار
زآن كه با جان شما آن مى كند   كآن بهاران با درختان مى كند
ليك بگريزيد از سرد خزان   كآن كند كاو كرد با باغ و رزان
راويان اين را به ظاهر برده اند   هم بر آن صورت قناعت كرده اند
آن خزان نزد خدا نفس و هواست   عقل و جان عين بهار است و بقاست
پس به تاءويل اين بود كانفاس پاك   چون بهار است و حيات و برگ و تاك
از حديث اوليا نرم و درشت   تن مپوشان زآن كه دينت راست پشت
امام صادق عليه السّلام در گفتگو با مفضّل به سودمندىِ بسيار در وجود سرما و گرما در طول سال اشاره فرموده و آن را سبب عبرت بشر و دليلى محكم بر تدبير حكيمانه الهى دانسته اند:
اعتبر بهذه الحرّ و البرد كيف يتعاوران العالم ...؛
(اى مفضل ) به گرما و سرما با ديده عبرت بنگر كه پياپى بر اين عالم وارد مى شوند.
اين دو دما، با فزونى و كاستى و تعادل باعث شده اند كه فصول و تنوع هوا در سال پديد آيد و مصالح فراوان را در پى داشته باشند. اين (گرما و سرما) بدن ها را دباغى كرده ، باعث پايدارى و استحكام آنها مى گردند. تاءمل كن كه چگونه يكى از آن دو به تدريج وارد ديگرى مى شود و آن ديگرى اندك اندك كم و ديگرى آرام آرام افزوده مى شود تا هر يك به منتها درجه خود در فزونى و كاستى برسند؛ اگر يكى از آن دو ناگهان وارد ديگرى مى شد باعث بيمارى و زيان بدن ها مى گرديد... .(104)
در قرآن و روايات اسلامى از تاءثير مهم بادها در زندگى انسان و نقش عظيم آن در متعفن نشدن اشياى روى زمين سخن به ميان آمده است . خداوند متعال سوره مباركه ذاريات را با سوگند به بادها آغاز مى كند: ((و الذّريت ذروا)) كه همه مفسّران قرآن مراد از آن را بادها شمرده (105) و دليل آن را بيان پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم (106) و حديث اميرمؤ منان على عليه السّلام (107) در پاسخ ابن كواو... دانسته اند.
شيخ طوسى پس از بيان اين كه شايد مراد قسم به پروردگار بادها باشد مى گويد: اگر قسم به خود بادها باشد دليل آن ، عظمت مهمى است كه در سكون و وزش بادها، براى پراكندن ابرها و گردافشانى ميوه ها و غذاها نهفته است .(108) طبرسى نيز دليل قسم به بادها را دو چيز دانسته است : نخست سودمندى هاى فراوان در بادها براى بندگان ؛ دوم اين كه بادها دليلى بر وحدانيّت خداوند و نوسازى آفرينش اوست .(109)
جالب توجّه اين است كه خداوند پس از سوگند به بادها، به سه چيز ديگر سوگند خورده است : ((فالحملت وقرا* فالجريت يسرا* فالمقسّمت اءمرا)). مراد از آنها را ابرهاى حامل باران و كشتى ها و ملائكه دانسته اند، ولى بعيد نشمرده اند كه مراد از اين سه نيز بادها باشند و فخررازى اين احتمال را نزديكتر به واقع دانسته است ؛ چرا كه بادها افزون بر پراكنده كردن ابرها و گردافشانى درختان ، ابرها را حمل و جا به جا مى كنند و در فضا به آسانى جريان داشته ، ابرها را براى نقاط مختلف زمين تقسيم مى كنند.(110)
در هر صورت سوگند به بادها، نشان از نقش عظيم بادها بر زندگى بشر و تاءثير آن بر جسم و جان انسان هاست . روايات اسلامى اين نكته را با وضوحِ بيشتر بيان كرده و متذكر شده اند كه بادها باعث متعفّن نشدن اشياى روى زمين هستند و اگر بادها وجود نداشتند تعفّن اشيا و آلودگى محيط زيست بشر، مشكلات بسيارى براى انسان به وجود مى آورد.
از امام صادق عليه السّلام چنين گزارش شده است :
الريح لو حبست اءيّاما لفسدت الاءشياء جميعا و تغيّرت ؛
اگر چند روز بادها حبس گردند و وزيده نشوند همه چيز فاسد و دگرگون مى شود.
علامه مجلسى در شرح اين حديث مى گويد:
بادها باعث دفع فساد از اشياى روى زمين مى شوند و به منزله روح و بدن اند كه هرگاه روح از بدن خارج گردد، بدن متعفن مى شود؛ چنان كه اگر باد نوزد، فساد و تعفّن زمين را فراخواهد گرفت .(111)
امام صادق عليه السّلام در گفتگو با مفضّل ، به تفصيل از سودمندى هاى باد سخن گفته كه هر يك با واسطه يا بى واسطه بر جسم و جان انسان اثر مى گذارد. حضرت مى فرمايد: