بررسى نظريه «صرفه» در اعجاز قرآن

يعقوب جعفرى

- ۲ -


ج. شيعه

قول به صرفه در ميان متكلمان شيعه نيز طرفداران متعددى دارد و به طورى كه خواهيم ديد لااقل سه نسل پياپى از متكلمان شيعه معتقد به صرفه بودند. با اين وجود در بعضى از كتب متأخرين چنين قلمداد شده است كه گويا از شيعه تنها سيد مرتضى علم الهدى اين عقيده را داشته و او در ميان متكلمان شيعه متفرد در اين قول بوده است.(42) در حالى كه چنين نيست و از علما و متكلمان بزرگ شيعه، هم قبل از سيد و هم بعد از او كسانى قائل به صرفه بوده‏اند، منتهى سيد در كتاب‏هاى خود اين مسئله را با تفصيل بيشترى آورده و داد سخن را داده است و حتى كتاب مستقلى در اين باره نوشته كه معرفى خواهيم كرد.

اكنون اسامى چند تن از دانشمندان و متكلمان شيعه را كه قول به صرفه در اعجاز قرآن را اختيار كرده‏اند و يا به آن اظهار تمايل نموده‏اند ذكر مى‏كنيم:

1. شيخ مفيد.(43) اين دانشمند برجسته كه در كلام شيعى صاحب نام و صاحب نظر است و يكى از كسانى است كه مكتب كلامى شيعه را پربارتر و غنى‏تر ساخته و كلام شيعى در استوارى خود به او وامدار است، از جمله افرادى است كه قول به صرفه را در جهت اعجاز قرآن اختيار كرده است. او در كتاب كلامى معروف خود در اين باره چنين مى‏گويد:

«جهت اعجاز قرآن اين است كه خداوند اهل فصاحت و اهل زبان را منصرف كرده از اينكه با پيامبر در آوردن مانند قرآن از لحاظ نظم، هنگامى كه آن حضرت آنان را دعوت به معارضه كرد، معارضه كنند و خداوند انصراف مردم را از آوردن مانند قرآن با اينكه در مقدور آنها بود، دليلى بر نبوت آن حضرت قرار داد. لطف الهى استمرار دارد و تا پايان دنيا مردم را از آن منصرف خواهد كرد. و اين واضح‏ترين برهان و شگفت‏ترين بيان در اعجاز است و اين همان مذهب نظام مى‏باشد و البته جمهور معتزله در اين مسئله با او مخالف هستند.(44)

به‏طوريكه ملاحظه مى‏فرماييد شيخ مفيد در اين عبارت به‏گونه‏اى بسيار واضح و روشن قول به صرفه را كه همان قول نظام است، اختيار كرده و حتى آن را واضح‏ترين برهان در اعجاز قرآن مى‏شمارد. با وجود اين، بعضى از نويسندگان عرب كه قول به صرفه در نظر آنها بسيار سخيف و ركيك مى‏نمود، انتساب اين قول را به شيخ مفيد نپذيرفته و گفته‏اند: اين قول را علماى امت در كتاب‏ها و تفاسيرشان از شيخ مفيد نقل نكرده‏اند و اما مطلبى كه در كتاب «اوائل المقالات فى المذاهب المختارات» آمده، احتمال داده نمى‏شود كه چنين مطلبى از شيخى از مشايخ اماميه صادر شود، زيرا كه آن مخالف اصول مذهب است.

اين نويسنده پس از بيان مطلب بالا، گفتار شيخ مفيد در اوائل المقالات را چنين توجيه مى‏كند كه شيخ در فن جدل و مناظره بسيار قوى بود و مانند سقراط كه در مسائل دقيقه با شاگردانش گفتگو مى‏كرد، او نيز براى امتحان عقول شاگردانش و آشنا ساختن آنها با شبهات معتزله و آراء نظام و پيروانش چنين مطلبى را آورده است او در واقع گفته معتزله را تقرير كرده و كسانى پنداشته‏اند كه خود شيخ قائل به آنست.(45)

بايد بگوييم با همه احترامى كه به آقاى الفكيكى قائل هستيم، در اينجا نمى‏توانيم تعجب و تأسف خود را از اين توجيه بى دليل و اجتهاد در مقابل نص پنهان كنيم. البته ايشان و هر كس ديگرى آزادند كه در مسئله اعجاز قرآن هر نظرى داشته باشند و نظر مخالف را با دليل و برهان رد كنند اما جائز نيست كه انسان نظريه خود را به ديگرى تحميل كند و گفته صريح و روشن او را كنار بگذارد، هر چند كه اين عمل از روى حسن نيت و دفاع از آن شخص باشد.

اينكه علما در كتاب‏ها و تفاسيرشان قول به صرفه را از شيخ مفيد نقل نكرده‏اند، چيزى را ثابت نمى‏كند، زيرا همانگونه كه خواهيم گفت افراد متعددى از علماب معروف شيعه قول به صرفه را تاييد كرده‏اند اما اين قول آنها در كتاب‏ها و تفاسير نقل نشده است و قول به صرفه را بيشتر از سيد مرتضى نقل كرده‏اند و اين به‏خاطر اهتمامى است كه سيد به اين نظريه داده و در اكثر كتاب‏هايش آن را مطرح ساخته و با دفع شبهات و اشكالات مبانى آن را محكم نموده و حتى درباره اين نظريه كتاب مستقلى نوشته است كه تفصيل آن خواهد آمد.

2. سيد مرتضى علم الهدى.(46) اين عالم بزرگ و متكلم قدرتمند شيعه از جمله كسانى است كه در مسئله اعجاز قرآن قائل به صرفه است و بر آن تأكيد دارد. مرحوم سيد در اكثر كتاب‏هاى كلامى خود اين نظريه را عنوان كرده و با استدلال‏هاى متعددى در اثبات آن كوشيده است و اشكالات و شبهاتى را كه بر اين نظريه شده به تفصيل مطرح كرده و به آنها پاسخ داده است. مثلاً در كتاب «الذخيره» پس از نقل اقوال در وجوه اعجاز قرآن مى‏گويد: «من قول به صرفه را انتخاب مى‏كنم و در كتاب خود كه به نام «الموضح عن جهة اعجاز القرآن» معروف است به نصرت و تقويت آن پرداخته‏ام.»(47) آنگاه نظريات ديگرى را كه در وجوه اعجاز قرآن گفته شده يك يك رد مى‏كند و به تفصيل به توضيح نظريه صرفه و دفع اشكالات مى‏پردازد كه به زودى به نقل مطالب آن خواهيم پرداخت.

همچنين سيد كتابى به نام «شرح جمل العلم و العمل»(48) دارد كه شرح و متن هر دو از سيد است و جزء آخرين تأليفات او است، زيرا كه در اين كتاب به بسيارى از كتاب‏هاى معروف خود مانند امالى، ذخير، ملخص، شافى، المقنع، المسائل الموصليات، تنزيه الانبياء و غير آنها ارجاع مى‏دهد. او در اين كتاب نيز قول به صرف را اختيار مى‏كند و تفصيل مطلب را به كتاب ديگرش «الصرفه» كه همان «الموضح عن جهة اعجاز القرآن» است احاله مى‏دهد.(49)

نجاشى ضمن برشمردن كتاب‏هاى سيد از كتاب «الموضح عن وجه اعجاز القرآن» نام مى‏برد و مى‏گويد: اين همان كتاب معروف «الصرفه» است.(50) اين كتاب را مرحوم امين الاسلام طبرسى (كه ظاهراً در سال 548 درگذشته است) ديده و از آن بسيار تمجيد مى‏كند و آن را كتابى در نهايت تحقيق مى‏شمارد.

كتاب «الصرفه» سيد تا اين اواخر در دست نبود و تنها نام آن در فهرست مؤلفات سيد در كتب رجالى ديده مى‏شد، خوشبختانه در اين اواخر (سال 1379ش) نسخه‏اى از آن در كتابخانه آستان قدس رضوى پيدا شد و با تحقيق آقاى انصارى قمى منتشر گرديد.

سيد مرتضى آن چنان درباره نظريه صرفه تحقيق كرده و مبانى آن را محكم نموده كه در هر كتابى صحبت از اين نظريه مى‏شود، نام سيد مرتضى به ميان مى‏آيد.

در اينجا نيز مرحوم شهرستانى وارد سخن مى‏شود و شايسته نمى‏داند كه اين نظريه كه به تعير او يك نظريه اعوج و اعرجى است به شخصيتى مانند سيد مرتضى نسبت داه شود، اما چون انتصاب اين نظريه به سيد به مرحله تواتر رسيده است و نمى‏توان آن را انكار نمود، چنين اظهار مى‏دارد كه سيد معروف به قدرت جدل و تحول بود و ما نمى‏دانيم كه آيا او تا آخر در اين نظريه باقى ماند و يا از آن برگشت.(51)

اين گفته مرحوم شهرستانى، همانند سخن «الفكيكى» است كه درباره شيخ مفيد گفته و قبل از اين نقل كرديم. از آنجا كه نظريه صرفه در نظر شهرستانى مطلبى سخيف و واضح البطلان بوده، روا ندانسته است كه به شخصيت‏هاى برجسته شيعه نسبت داده شود، ولى آيا درست است كه نظريه‏اى را كه شخصى به‏طور صريح و روشن در كتاب‏هاى خود اظهار نموده و بر آن اصرار و تأكيد كرده و به طور مفصل در اثبات آن بحث كرده، به صرف اينكه مورد پسند ما نيست، به آن شخص نسبت ندهيم و دست به توجيهات بى دليل بزنيم؟

اينكه ايشان احتمال مى‏دهد كه سيد در اواخر عمر از اين نظريه برگشته باشد سخنى در نهايت سستى و ضعف است، زيرا:

اوّلا دادن يك احتمال بايد وجهى داشته باشد كه ايشان ذكر نكرده‏اند جز اينكه اصل نظريه را قبول ندارند.

ثانيا همان گونه كه گفتيم، سيد در كتاب شرح جمل العلم كه جزء آخرين كتاب‏هاى اوست قائل به صرفه است و آن را تقويت نموده و تفصيل مطلب را به كتاب «الصرفه» خود ارجاع داده است.

ثالثاً اگر سيد از نظر خود برگشته بود، حتماً شاگردانش از آن باخبر مى‏شدند، در حالى كه آنها چنين چيزى را از او نقل نكرده‏اند و حتى شيخ طوسى كه شاگرد و ملازم سيد بوده، در كتب خود قول به صرفه را از سيد نقل مى‏كند و حتى در كتاب «الاقتصاد الهادى الى الرشاد» كه بعد از فوت سيد نوشته(52) اين مطلب آمده است كه به زودى عبارت آن را نقل خواهيم كرد.

3. شيخ طوسى.(53) اين شخصيت والا مقام شيعه كه به حق لقب «شيخ الطائفه» گرفته است، در بعضى از كتاب‏هاى كلامى خود قول به صرفه را تقويت نموده و در اثبات آن كوشيده است. مثلاً در كتاب «تهميد الاصول» كه شرحى بر جمل العلم سيد مرتضى است به تفصيل دلائل قول به صرفه را ذكر كرده و از اشكالاتى كه به اين نظريه شده پاسخ داده و حتى اشكلاتى را كه ممكن است به نظر كسى برسد از باب دفع دخل پاسخ داده است(54) و ما در بحث‏هاى بعدى بعضى از آنها را نقل خواهيم كرد.

البته شيخ طوسى بعدها از قول به صرفه برگشت و شايد بتوان گفت كه از اول هم قائل به اين نظر نبوده و سخنان او در تهميد الاصول فقط به عنوان شرح كلام سيد بوده است. خود شيخ در اين باره مى‏گويد:

«قوى‏ترين اقوال نزد من قول كسى است كه مى‏گويد: قرآن از اين جهت معجزه است كه خارق العاده بوده به‏خاطر اين كه داراى فصاحت مفرطه آنهم در اين نظم مخصوص بوده است و اعجاز در فصاحت تنها و يا در نظم تنها و يا از جهت صرفه نبوده، هر چند كه من در«شرح جمل» قول به صرفه را به گونه‏اى كه سيد مرتضى به آن عقيده داشت، تقويت كردم، چون من در آنجا كتاب او را شرح مى‏كردم و مخالفت با مذهب او سزاوار نبود.»(55)

4. ابوالصلاح حلبى.(56) اين دانشمند و متكلم معروف شيعه نيز قائل به صرفه است و در كتاب خود پس از نقل اقوال در وجوه اعجاز قرآن، يك يك آنها را رد مى‏كند و وجوهى مانند فصاحت و بلاغت و يانظم و اسلوب را شايسته آن نمى‏داند كه جهت اعجاز قرآن باشد. سپس چنين اظهار نظر مى‏كند كه جهت اعجاز قرآن همان صرفه است و پس از انتخاب اين قول به توضيح آن مى‏پردازد. البته اين دانشمند علاوه بر صرفه كه آن را در رأس وجوه اعجاز قرآن مى‏داند امورى مانند خبر دادن از احوال امم گذشته و نيز اخبار غيبى و يا اخبار مربوط به كائنات را كه در قرآن آمده از جمله وجوه اعجاز آن مى‏شمارد.(57)

5. ابن سنان خفاجى.(58) اين دانشمند اديب و شاعر شيعه مذهب در كتاب «سرّالفصاحة» كه از نظر ادبى كتابى ارزشمند و مورد توجه اهل فن است، قول به صرفه را در اعجاز قرآن قولى مطابق تحقيق مى‏داند و مى‏گويد:

«اگر به تحقيق برگرديم خواهيم ديد كه اعجاز قرآن در صرف عرب از معارضه با آن مى‏باشد به اين صورت كه علومى كه آنها مى‏توانستند به وسيله آن با قرآن معارضه كنند، از آنان سلب شده است... پس صحيح اين است كه اعجاز همان صرف عرب از معارضه با آن است به‏طورى كه اگر صرف نبود فصاحت قرآن در حيطه توانايى آنان قرار داشت.»(59)

6. سديد الدين حمصى.(60) اين عالم بزرگ شيعى در كتاب كلامى خود پس از نقل اقوال در وجوه اعجاز قرآن قول به صرفه را مورد تأييد و تقويت قرار مى‏دهد و به تفصيل درباره آن بحث مى‏كند و اشكالات آن را پاسخ مى‏دهد.(61) بعضى از مطالب او را در بخش‏هاى بعدى نقل خواهيم كرد.

علاوه بر كسانى كه نام برديم، بعضى از علما و متكلمين شيعه هر چند قول به صرفه را اختيار نكرده‏اند، اما آن را به عنوان يك احتمال پذيرفته‏اند كه از جمله آنهاست امين الاسلام طبرسى صاحب تفسير معروف مجمع البيان كه در مقدمه همين تفسير پس از آنكه اقوال در وجه اعجاز قرآن و از جمله قول به صرفه را بر مى‏شمارد، توضيح مختصرى درباره صرفه مى‏دهد، سپس خواننده را به كتاب «الموضح عن وجه اعجاز القرآن» سيد مرتضى ارجاع مى‏كند و پس از تعريف و تمجيد از خود سيد مرتضى، درباره كتاب «الموضح» او مى‏گويد: سيد در اين كتاب فروع كلام را تا غايت آنچه ممكن است آورده و سخن را به نهايت آن رسانيده به‏طورى كه تا ابد غبار بر آن نمى‏نشيند.(62)

چنين تعريفى از كتاب الموضح سيد كه در تأييد و تقويت قول به صرفه نوشته شده، بيانگر تمايل طبرسى به اين قول است. هر چند كه او در تفسير آيه شريفه (فأتو بعشر سوره مثله مفتريات)(63) اظهار مى‏دارد كه وجه اعجاز قرآن همين فصاحت و بلاغت با اين نظم مخصوص است و قول به صرفه را رد مى‏كند.(64)

همچنين خواجه نصير طوسى در اعجاز قرآن سه وجه نقل مى‏كند. فصاحت قرآن، فصاحت توأم با اسلوب قرآن و صرفه. سپس مى‏گويد: هر سه قول محتمل است.(65)

با توجه به آنچه كه از دانشمندان و متكلمان اسلامى اعم از معتزله و اهل سنت و اشاعره و شيعه نقل كرديم، چنين به نظر مى‏رسد كه قول به صرفه كه اكنون مهجور و متروك شده است، در زمان‏هاى پيشين براى خود ارزش و اعتبارى داشته و افراد متعددى قائل به آن بوده‏اند. البته كتب كلامى بسيارى از متكلمين از بين رفته و يا در دسترس ما نيست و گرنه ممكن بود قائلين بيشترى براى آن پيدا مى‏كرديم.

منظور از صرفه چيست؟

اكنون كه با قائلين به صرفه آشنا شديم، بايد ببينم كه منظور آنها از صرفه به طور دقيق چيست و آنها چگونه صرفه را دليل بر اعجاز قرآن مى‏دانند؟ فهم درست اين نظريه ما را در بررسى واقع بينانه آن كمك مى‏كند و از اينكه در ارزيابى اين نظريه دچار افراط و تفريط بشويم باز مى‏دارد.

قائلين به صرفه در مفهوم صرفه اتفاق نظر دارند ولى در كيفيت آن راه‏هاى مختلفى را پيموده‏اند. آنها مفهوم صرفه را چنين توضيح مى‏دهند كه با توجه به آيات تحدى كه در قرآن كريم آمده است، خداوند مردم را به معارضه با قرآن طلبيده و از آنها خواسته است كه اگر در حقانيت قرآن و راستگويى پيامبر اسلام شك دارند ده سوره و يا حتى يك سوره از سوره‏هاى قرآن را در نظر بگيرند و مانند آن را از پيش خود بسازند. اما تا كنون كسى نتوانسته است چنين كارى را عملى كند و دشمنان اسلام از هر راهى حتى از راه جنگ براى نابودى اسلام وارد شده‏اند اما از اين راه كه به ظاهر كم خرج‏تر و آسان‏تر است وارد نشده‏اند. حال ببينم اينكه مردم نتوانسته‏اند مانند قرآن را بياورند، چه علتى داشته؟ آيا اين ناتوانى به‏خاطر فصاحت و بلاغت و يا نظم و اسلوب خاص قرآن بود كه آن چنان در درجه عالى قرار دارد كه مردم نتوانسته‏اند مانند آن را بياورند و يا عامل ديگرى در كار بوده است؟

طرفداران نظريه صرفه مى‏گويند: اينكه تا كنون مردم نتوانسته‏اند با قرآن معارضه كنند، علت آن فصاحت و بلاغت و نظم و اسلوب قرآن نبود، بلكه عامل آن اين بود كه خداوند با قدرت خود فكر آنها را از اين كار منصرف كرده و آنها را از معارضه بازداشته است، يعنى خداوند مستقيماً در مسئله دخالت كرده و از اينكه مردم درصدد معارضه با قرآن برآيند، جلوگيرى نموده است. آنها از اين عمل تعبير به «صرفه» مى‏كنند كه به معناى صرف و انصراف و منع مى‏باشد. (تاء در آخر «صرفة» تاء مصدريه است مانند رحمة)

قائلين به صرفه در اصل مفهوم اين اصطلاح كه در بالا شرح داده شد اتفاق نظر دارند، ولى در اينكه خداوند چگونه از معارضه مردم جلوگيرى مى‏كند، راه‏هاى مختلفى را ارائه مى‏دهند كه عبارتند از:

1. خداوند از مردم سلب داعى مى‏كند به اين معنى كه عقول مردم را از اينكه به فكر معارضه با قرآن بيفتند باز مى‏دارد و آنها را از انديشيدن در اين باره منصرف مى‏كند.

بنابراين، منظور از صرفه اين است كه خداوند در اراده آنها تصرف مى‏كند به گونه‏اى كه آنها داعى اين عمل را در خود نمى‏يابند و اين در حالى است كه على القاعده آنها بايد چنين داعى را داشته باشند، چون قرآن رياست‏ها و باورهاى دينى آنها را به خطر انداخته بود و از طرفى هم با آيات تحدى آنها را به مبارزه و معارضه طلبيده بود، با اين وصف آنها به فكر معارضه نيافتادند و اين نبود مگر به جهت صرف و منع خداوند كه داعى بر معارضه را از آنها گرفت و اين معجزه پيامبر بود.

نظام و ابواسحاق اسفرائينى قول به صرفه را چنين تعفسير كرده‏اند و آن را به معنى صرف داعى گرفته‏اند.(66)

2. منظور از صرفه اين است كه خداوند علومى را كه مردم براى معارضه با قرآن به آن احتياج داشتند از آنها گرفته، به اين معنى كه آنها داعى بر معارضه داشتند اما آن علومى را كه براى انجام چنين كارى مورد نياز بود از آنها سلب كرد. مرحوم سيد مرتضى در تفسير و توجيه قول به صرفه همين معنا را اختيار كرده و در توضيح آن مطالبى دارد كه خلاصه‏اى از آن را در زير مى‏آوريم:

سيد مى‏گويد: عقيده ما اين است كه خداوند، عرب را از اينكه كلامى بياورند كه در فصاحت و نظم مساوى و يا شبيه قرآن باشد باز داشته است، به اينصورت كه هر كسى را كه در صدد معارضه با قرآن برآمده از علومى كه براى انجام اين كار لازم است خالى كرده و اين علوم را از وى سلب نموده است...(67)

ابوالصلاح حلبى نيز همين وجه را اختيار كرده و گفته است، معناى صرف اين است كه علوم آنها به وسيله اضداد نفى شده و يا اين علوم در زمانى كه قصد معارضه داشتند از آنها قطع شده است به‏طورى كه اگر قطع نمى‏شد مى‏توانستند معارضه كنند.(68)

3. وجه ديگر آنكه مردم هم داعى بر معارضه داشتند و هم علوم مورد نياز آن را دارا بودند، اما قدرت و توانايى معارضه از آنان سلب شده بود. به اين معنا كه با وجود داعى و امكانات لازم، خداوند قدرت انجام معارضه را از آنها سلب كرده بود. مانند كسى كه ميل و اشتها به غذا دارد و غذا هم پيش روى او آماده است اما قدرت خوردن غذا از او گرفته شده است.

البته در ميان كسانى كه قائل به صرفه هستند كسى را نيافتيم كه صرفه را بدين گونه تفسير كند، آنها يا مانند نظام صرفه را به معنى سلب دواعى گرفته‏اند و يا مانند سيد مرتضى به معنى سلب علوم دانسته‏اند و اما اينكه صرفه به معنى سلب قدرت باشد، كسى آن را نگفته است ولى صاحب «الطراز» اين وجه را هم به عنوان يك وجه احتمالى ذكر كرده كه ما هم آورديم. البته مى‏توانيم بگوييم كه وجه دوم كه همان سلب علوم باشد در واقع به سلب قدرت باز مى‏گردد، زيرا وقتى ابزار و امكانات لازم براى انجام كارى از كسى گرفته شود، در واقع از او سلب قدرت شده است.

ادله قائلين به صرفه

طرفداران نظريه صرفه براى اثبات نظريه خود ادله متعددى ذكر كرده‏اند كه نوع آنها از سيد مرتضى است و ديگران از وى گرفته‏اند اين دلائل عبارتند از:

دليل اول اگر فصاحت و بلاغت و يا نظم و اسلوب و چيزهايى از اين قبيل دليل اعجاز قرآن بود، بايد ميان جملات قرآن و عباراتى كه از فصحاى عرب نقل شده است، تفاوت بسيار شديدى حس مى‏كرديم و به عبارت ديگر اگر خارق العاده بودن قرآن به‏خاطر فصاحت و الفاط آن بود، بايد ما خارق العاده بودن آن را هنگام مقايسه با كلام فصحاى عرب به روشنى درك مى‏كرديم در حالى كه چنين نيست. البته قرآن از لحاظ فصاحت و بلاغت بر كلمات فصحا برترى دارد ولى اين برترى در حد آن خارق العادگى كه معجزات ديگر در مقايسه با كارهاى مشابه دارند، نيست.

ما بدون آنكه فكر كنيم و بينديشيم، تفاوت ميان طبقه نخستين از شعرا را با شعراى متاخرين به وضوح درك مى‏كنيم و لازم نيست كه به متخصصان علم فصاحت مراجعه كنيم و مى‏دانيم كه تفاوت ميان اين دو در حد خارق العادگى نيست و ما در مقام مقايسه ميان بعضى از جملات سور مفصل با فصيح‏ترين كلام عرب آن تفاوت آشكارى را كه در حد خارق العادگى باشد درك نمى‏كنيم.

سيد مرتضى كه اين دليل را مى آورد، اضافه مى‏كند كه بدون شك پيامبر با همين فصاحت و نظم مخصوص قرآن تحدى كرده، زيرا كه آيات تحدى مطلق گذاشته شده و در آنها به عرف و عادت مردم كه همديگر را تحدى مى‏كردند، اعتماد شده است و عرف و عادت آنها كه گاهى يكديگر را به معارضه دعوت مى‏كردند، اين بود كه به اعتبار فصاحت و نظم كلام تحدى مى‏كردند. پس مى‏بايست تحدى قرآن نيز از همين نوع باشد و اگر مردم منظور قرآن از تحدى را نمى‏فهميدند و يا در آن شك داشتند، حتما از پيامبر مى‏پرسيدند و چون نپرسيده‏اند، معلوم مى‏شود آنها فهميده‏اند كه پيامبر مطابق عادات آنها تحدى كرده است.

حال با توجه به اينكه تحدى با فصاحت و نظم قرآن شده و از طرفى ميان بعضى از آيات قرآنى و كلام فصحاى عرب تفاوت در حد خارق العادگى و اعجاز موجود نيست، پس بايد وجه اعجاز قرآن را و اينكه چگونه اعراب نتوانستند با قرآن معارضه كنند، در جاى ديگرى جستجو كرد و آن همان صرفه است و اينكه بگوييم خداوند آنها را در مقام معارضه ناتوان ساخت و اين كارى خارق العاده و معجزه است.(69)

دليل دوم، مهمترين وجوهى كه براى اعجاز قرآن گفته شده داشتن فصاحت مفرط و نظم و اسلوب است و هيچ يك از اينها قابليت آن را ندارند كه نوع بشر از آنها عاجز باشند، زيرا كلام هر چند در اوج فصاحت باشد از كلمات و حروف متداول ميان مردم ساخته شده و كسى كه قادر به كلمات است قادر به ساختن كلام از تركيب آنها نيز هست.

سيد مرتضى در اينجا اشكالى را كه به ذهن همه مى‏رسد از قول بلخى نقل مى‏كند كه گفته است اگر چنين مطلبى درست باشد پس بايد هر كسى كه حروف را بلد است بتواند شعر بگويد، زيرا كه شعر چيزى جز تركيب همين حروف نيست. آنگاه سيد پاسخ مى‏دهد: علت آن اين است كه همه كس علوم و فنون مربوط به شعر را نمى‏دانند و گرنه شعر چيزى جز همين حروف كه بعضى بر بعضى مقدم شده است نمى‏باشد و جنس حروف در توانايى همه كسانى كه قدرت كلام دارند هست. بنابراين، گفتن شعر از اين‏جهت محال نيست، چيزى كه آن را براى شخص بى سواد و بى اطلاع متعذر ساخته، نبودن علم است و لذا مى‏بينيم همين شخص با به دست آورد علوم لازم شعر مى‏گويد.(70)

نتيجه ايكه از اين مطالب گرفته مى‏شود اين است كه به نظر سيد مرتضى، قرآن از همين حروف و كلمات تشكيل شده و حروف و كلمات هم در اختيار هم قرار دارد و چون مواد خام در اختيار است ساختن جملاتى همانند قرآن از محالات نخواهد بود و فقط احتياج به علومى دارد كه دستيابى به آن نيز از محالات نيست.

و اما در مورد نظم قرآن، سيد اظهار مى‏دارد كه نظم و اسلوب چيزى نيست كه قابل تزايد و تفاضل باشد و چون نظم جديدى در كلام ابداع شد، ديگران از آوردن مانند آن عاجز نخواهند بود و تنها امتيازى كه قابل تصور است سبقت ابداع كننده بر آن نظم است و بنابراين نظم قابل تحدى نيست.

با توجه به مطالب بالا بايد بگوييم: علت اينكه هيچ كس نمى‏تواند مانند فصاحت و نظم قرآن را بياورد، اين است كه خداوند علومى را كه براى اين كار مورد نياز است از مردم سلب مى‏كند و اين همان «صرفه» است.

دليل سوم، اگر قائل به صرفه نباشيم پاسخى براى سؤالى كه از ديرباز در مورد اعجاز قرآن مطرح شده است، نخواهيم داشت و آن اينكه از كجا معلوم كه قرآن را بعضى از نيروهاى فوق بشرى مانند جن براى مدعى نبوت القا نكرده تا خرق عادت كند و ما را گمراه سازد؟

ما به ميزان فصاحت جن احاطه نداريم و شايد از فصاحت عرب بالاتر باشد و با اين احتمال، ديگر اطمينانى بر تأييد الهى نداريم و عجز عرب از آوردن مانند قرآن از اين‏جهت كه فصاحت و نظم آن خارج از قدرت بشرى است، نمى‏تواند دليلى بر حجيت قرآن باشد.

سيد مرتضى پس از طرح مطلب بالا، پاسخ‏هايى را كه از اين اشكال داده شده نقل و سپس رد مى‏كند و در پايان نتيجه مى‏گيرد كه تنها پاسخ درست اين پرسش كه اساس اشكال را از بين مى‏برد، همان قول به صرفه است.

وقتى ما قائل شديم به اينكه خداوند همه را از آوردن مانند قرآن باز مى‏دارد و علوم لازمه را از آنها سلب مى‏كند اين صرف و منع از سوى خداوند شامل همه موجودات اعم از بشر و جن و ملك مى‏شود.

طبق اين نظر، نه تنها بشر بلكه جن و هر نيروى غيبى از آوردن مانند قرآن و معارضه با سوره‏هاى آن عاجز است زيرا «صرف» شامل همه آنها مى‏شود تا حقانيت پيامبر اسلام آشكار گردد و اين نوع صرف تنها از خداوند ساخته است و هيچ يك از موجودات محدث توانايى آن را ندارند.(71)

ادله سه گانه‏اى كه براى قول به صرفه نقل كرديم، از لابلاى سخنان مفصل و پراكنده سيد مرتضى در كتاب الذخيره او استخراج و با توضيحاتى ذكر شد، البته اين مطالب در كتاب‏هاى متكلمانى كه بعد از سيد آمده‏اند و قائل به صرفه هستند، نيز ديده مى‏شود(72) ولى در واقع آنها همان سخنان سيد را تكرار كرده‏اند و در عين حال براى كسانى كه توضيح بيشترى را در اين باره بخواهند مراجعه به آنها نيز مفيد خواهد بود.

در اينجا اين نكته را يادآور مى‏شويم كه مخالفان قول به صرفه، هنگامى كه اين قول را مطرح مى‏كنند، اظهار مى‏دارند كه قائلين به صرفه هيچ دليلى بر قول خود ذكر نكرده‏اند، تنها در بعضى از كتب كلامى علامه حلى اشاره‏اى به يكى از دلائل آنان شده(73) و آن همان است كه ما به عنوان دليل دوم آن را بيان كرديم.