قصه‏هاى قرآن به قلم روان

محمد محمدى اشتهاردى‏ رحمه الله علیه

- ۱ -


سخن ناشر

بدانيد كه اين قرآن، همان خيرخواه و نصيحت‏گويى است كه در آن فريب و خيانت راه ندارد. راهنمايى است كه جز به راه راست و درست نمى‏رود و خبردهنده‏اى است كه دروغ نمى‏گويد. هيچ كس با اين قرآن ننشست، جز اين كه چيزى به او افزوده و چيزى از او كاسته شد؛ بصيرت و هدايتش افزون و گمراهى و نابينايى‏اش كاسته گرديد، و بدانيد كه پس از قرآن به هيچ راهنمايى نيازى نمانده و پيش از قرآن، هيچ كس از هدايت بى نياز نبوده است. پس درمان دردهاى خود را در آن بجوييد و در سختى‏هايتان از آن كمك بخواهيد، زيرا در اين قرآن، شفاى بزرگترين دردها كه همان كفر و نفاق و تباهى و گمراهى است، وجود دارد.

(نهج البلاغه - خطبه 175)

قرآن مجيد، قانون اساسى ما و سنگ بناى تمدن اسلامى است. حتى صاحبنظران بى‏غرض بيگانه، به اين نتيجه رسيده‏اند كه در فرهنگ بشرى، كتابى فرهنگ‏آفرين و زندگى‏سازتر از قرآن وجود ندارد.

همچنين هيچ كتابى اعم از كتب مقدس يا كتب ديگر نيست كه تاريخى به قدمت و در عين حال تاريخچه‏اى به روشنى قرآن داشته باشد. امروزه حتى اسلام‏شناسانى كه رقيبانه، يا به ندرت خصمانه به فرهنگ اسلام و تاريخ قرآن مى‏نگرند، به اين حقيقت كه قرآن بى افزود و كاست، همان است كه در زمان حيات رسول اكرم، صلى الله عليه و آله و سلم توسط كاتبان وحى با ابزار ساده و ابتدايى آن زمان نوشته شده و طى مراحل بعد، به اقطار و مراكز فرهنگى و سياسى مهم جهان اسلام ارسال شده است، اذعان دارند.

آرى، قرآن مجيد سر منشأ و سرچشمه اغلب علوم و معارف اسلامى است. قرآن كريم غير از آن كه وحى‏نامه الهى است، كهن‏ترين سند تاريخى اسلامى نيز به شمار مى‏آيد و در شناساندن سيره نبوى، تاريخ صدر اسلام، غزوات و تحولات مربوط به تكوين اسلام، قديمى‏ترين منبع است.

قرآن مجيد با بيان بهترين داستان‏هاى دنيا، توصيه‏هاى بسيار به فضايل اخلاقى و نهى تخطئه از رذايل اخلاقى، اساس اخلاق و حكمت عملى را بنيان مى‏نهد و خود يك رساله اخلاقى متعالى است.

تمامى فرق مسلمين معتقدند، قرآن كريم بر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم نازل شده و به حكم آيات 44 و 64 سوره مباركه نحل، پيامبر عظيم الشأن اسلام، صلى الله عليه و آله و سلم مفسر و مبين حقيقى قرآن مى‏باشند. و اين مفسر بزرگوار مى‏فرمايند: قرآن و عترت من از يكديگر جدا شدنى نيستند، و مادامى كه امت اسلام به اين دو امانت گرانقدر تمسك جويند، گمراه نخواهند شد. و معصومين عليهم السلام نيز در پاسخ اصحاب فرموده‏اند: هرگاه در فهم معانى قرآن، با اشكال مواجه شديد، از آل محمد - صلى الله عليه و آله و سلم - بپرسيد.(1)

كتابى كه پيش روى داريد، داستان‏هاى موجود در قرآن را با زبانى بسيار روان و شيوا بيان نموده است. نيز براى تكميل و گزارش جزئيات قصه‏ها، از روايات مستند معصومين عليهم السلام و نظرات برخى از مورخان و مفسران بزرگ قرآن مجيد استفاده شده است. ضمن تشكر از مؤلف گرانقدر، دانشمند محترم حجة الاسلام و المسلمين جناب آقاى /، از خداوند بزرگ مسئلت داريم همه ما را در راه تأمل و تفكر در آيات قرآن و عمل به آن‏ها در تمام مراحل و مواقف زندگى موفق بدارد و نيز توفيق خدمت به قرآن و نشر معارف آن را به ما عنايت فرمايد: انَّكَ على كل شى‏ءٍ قدير.

مؤسسه انتشارات نبوى تهران - 1378

پيشگفتار

الف: قرآن‏شناسى‏

بدون ترديد قرآن بزرگترين و آخرين كتاب آسمانى است كه بر پيامبر اكرم اسلام، خاتم پيامبران حضرت محمد بن عبدالله صلى الله عليه و آله و سلم نازل شده است.

و بدون ترديد وقتى ما مى‏توانيم از قرآن كه بزرگترين و عميقترين كتاب انسان‏سازى است بهره‏مند شويم كه آن را بشناسيم، و بهترين راه شناخت، آن است كه موضوعات آن را جدا جدا مورد بررسى قرار دهيم و با تجزيه و تحليل عميق، به اهداف آن دست يابيم.

هدف اصلى قرآن، هدايت بشر به سوى تكامل است، هدايتى كه در پرتو آن، رحمت همه جانبه مادى و معنوى براى انسان‏هاى با ايمان به دست مى‏آيد، چنان كه در آيه 57 سوره يونس مى‏خوانيم:

يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءتْكُم مَّوْعِظَةٌ مِّن رَّبِّكُمْ وَ شِفَاء لِّمَا فِى الصُّدُورِ وَ هُدًى وَ رَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِينَ؛

اى مردم! اندرزى از طرف پروردگارتان براى شما آمده است، و درمانى براى آنچه در سينه‏ها است، (شفاى دلهاى شما) و هدايت و رحمتى است براى انسانهاى با ايمان.

در اين آيه، قرآن به عنوان موعظه (نرم كننده مزرعه دل براى كشت بذرهاى معنوى) و شفاء و درمان بيمارى‏هاى معنوى، و مايه هدايت به راه راست، و سرانجام، رحمت همه جانبه براى انسان‏ها معرفى شده است.

بنابراين، قرآن را بايد به اين عنوان بشناسيم و بپذيريم كه يك كتاب كامل انسان‏سازى است و آن چه در قرآن آمده، همه به نحوى انسان‏ها را به سوى هدايت راهنمايى مى‏كند. تمام آيات، جمله‏ها و واژه‏هاى آن در مسير هدايت و ساختن انسان كامل به كار رفته است، و از آغاز تا انجام آن، كلمه‏اى نمى‏يابيم كه در راستاى هدايت و انسان سازى نباشد. از سوى ديگر قرآن در مسأله هدايت، يك كتاب كامل است و هيچگونه نقصى در آن نيست. همه ريشه‏ها، عوامل، زمينه‏ها، انگيزه‏ها و نتايج درخشان سعادت و هدايت را بيان كرده است، و شاعر چه زيبا سروده:

اول و آخر قرآن ز چه با آمد و سين   يعنى اندر ره دين رهبر تو قرآن بس

ب: موضوعات متنوع در قرآن‏

از آن جا كه انسان داراى ابعاد گوناگون است، راه‏هاى هدايت او نيز متنوع بوده و ابعاد گوناگون دارد. بر همين اساس كتابى كه به عنوان هدايت كامل انسان وضع مى‏شود، بايد از همه ابعاد انسان‏سازى بهره‏مند باشد.

قرآن يك چنين كتابى است. عوامل و راه‏هاى گوناگون هدايت، از عقايد و معارف و اصول و فروع گرفته تا اخلاق و ارزش‏هاى مختلف زندگى را با بهترين بيان شرح داده است و در اين راستا از هيچ عامل و قالب سازندگى فروگذار ننموده است. از جمله، ارزشها و ضد ارزش‏ها را در قالب داستان، تعيين نموده است.

طبيعتاً يك كتاب كامل انسان‏سازى نيز بايد اين گونه باشد، از يك سو نيروى فكر و انديشه را بپروراند و از سوى ديگر عواطف و احساسات را حركت بخشد و در آخر راه كارهاى صحيح و بهينه را ارائه دهد و همچون درياى ژرفى باشد كه داراى همه گونه ذخاير و گنجينه است.

قرآن داراى چنين ويژگى‏هايى است، چنان كه اميرمؤمنان على عليه‏السلام مى‏فرمايند:

وَ إِنَّ الْقُرآنَ ظَاهِرُهُ أَنِيقٌ، وَ بَاطِنُهُ عَمِيقٌ، لاَ تَفْنَى عَجَائِبُهُ، وَ لاَتَنْقَضِى غَرَائِبُهُ، وَ لاَ تُكْشَفُ الظُّلُمَاتُ إلاَّ بِهِ؛

همانا قرآن داراى ظاهرى زيبا، و شگفت‏انگيز و باطنى پرمايه و عميق است، نكات ژرف آور آن فانى نگردد، و اسرار نهفته آن پايان نيابد، و هرگز تاريكيهاى (جهل و گمراهى) جز در پرتو آن، برطرف نخواهد شد.(2)

و در مورد ديگر مى‏فرمايد:

وَ إِنَّ اللهَ سُبْحَانَهُ لَمْ يَعِظْ أَحَداً بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ، فَإِنَّهُ حَبْلُ اللهِ الْمَتِينُ، وَ سَبَبُهُ الاَْمِينُ، وَ فِيهِ رَبِيعُ الْقَلْبِ، وَ يَنَابِيعُ الْعِلْمِ، وَ مَا لِلْقَلْبِ جَلاَءٌ غَيْرُهُ؛

خداوند سبحان هيچكس را به مطلبى مانند آن چه در قرآن آمده، موعظه نفرموده است، زيرا قرآن رشته محكم خدا، و وسيله امين او است، بهار دلها و چشمه‏هاى دانش در قرآن است، براى قلب و دل جلاء و درخششى جز قرآن نتواند يافت.(3)

ج: نقش داستان‏ها در سازندگى انسان‏

يكى از بخش‏هاى مهم قرآن، داستان‏هاى پيامبران و پيشينيان و حوادث عصر نزول قرآن است، به طورى كه قسمت بسيار مهم قرآن به بيان سرگذشت پيشينيان اختصاص يافته است، چرا كه:

تاريخ حقيقى - دور از خرافات و هرگونه دروغ - همچون آيينه صافى است كه زشت و زيبا را نشان مى‏دهد، كاميابى‏ها و ناكامى‏ها و عوامل و نتايج آن‏ها را، و به طور خلاصه تمام قامت جوامع انسانى را منعكس مى‏نمايد.

تاريخ؛ آزمايشگاه مسايل گوناگون است، چرا كه آنچه را انسان در ذهن خود با دلايل عقلى ترسيم مى‏كند، آن را در صفحه تاريخ به صورت عينى مى‏يابد و هيچ چيزى مانند تاريخ، نشانگر واقعيات زندگى به طور ملموس نيست.

داستان‏هاى حقيقى، همان فرازهاى تاريخ است. تاريخ مجموعه‏اى از ارزشمندترين تجربيات پيشينيان را براى ما به ارمغان مى‏آورد و به همين دليل مى‏تواند نقش سازنده و بسيار اثربخشى در تربيت انسان‏ها داشته باشد.

تاريخ يكى از منابع بزرگ معرفت و شناخت است.

اهميت تاريخ از اين نظر است كه كمتر حادثه‏اى را در زندگى امروز مى‏توان يافت كه نمونه‏هايى از آن در گذشته نباشد، زيرا تاريخ همواره تكرار مى‏شود، و سعادت و شقاوت را به روشنى نشان مى‏دهد.

قرآن كه يك كتاب كامل تربيتى است، از تاريخ زندگى پيشينيان، كه وسيله مهم هدايت است، حداكثر استفاده را مى‏نمايد، و با نشان دادن الگوها، در اعماق عواطف نفوذ مى‏كند و موجب تغيير و تحول مى‏شود.

قابل توجه اين كه: داستان‏هاى قرآن در هر مورد، از بهترين نمونه‏ها استفاده كرده، و ريشه‏ها و عوامل و نتايج را همراه خود بيان نموده است و در نتيجه عالى‏ترين درسهاى ملموس و روشن را مى‏آموزد.(4)

هدف قرآن از ذكر داستان‏ها، داستان‏سرايى و سرگرمى نيست، بلكه از جاذبه داستان كه داراى كشش ويژه‏اى است استفاده كرده، تا انديشه‏ها را بارور سازد و موجب عبرت و تحول گردد.

چنان كه در آيه 176 اعراف مى‏خوانيم، خداوند به پيامبرش مى‏فرمايد:

فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ؛

اين داستانها را براى آنها بازگو كن، شايد بينديشند و بيدار شوند.

و در آيه 111 سوره يوسف مى‏خوانيم:

لَقَدْ كَانَ فِى قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لاُِوْلِي‏الأَلْبَابِ؛

قطعاً در سرگذشت آنها درس عبرتى براى صاحبان انديشه است.

بر همين اساس اميرمؤمنان على عليه‏السلام داستان‏هاى قرآن را سودمندترين داستان‏ها براى تربيت و پالايش نفوس دانسته و به فراگيرى آن‏ها تأكيد مى‏كند و در فرازى از سخنانش فرمايد:

وَ تعَلِّمُوا الْقُرآنَ فَاِنَّهُ اَحسَنَ الحَدِيثِ،... وَ اَحسِنُوا تِلاوِتِهِ، فِاِنَّهُ اَنفَعُ القَصَصِ؛

قرآن را فراگيريد كه بهترين گفته‏هاست... و آن را با نيكوترين صورت تلاوت كنيد كه سودبخش‏ترين سرگذشتها است.(5)

د: پيامبران در قرآن‏

بيشتر داستان‏هاى قرآن، از پيامبران و در رابطه با آن‏هاست.

درباره تعداد پيامبران، روايات مختلفى نقل شده، معروف اين است كه خداوند 124 هزار پيامبر، فرستاده است، اولين آن‏ها حضرت آدم عليه‏السلام و آخرين آن‏ها پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم است. در اين باره روايات متعددى نقل شده كه در اين جا به ذكر يك روايت مى‏پردازيم. حضرت امام رضا عليه‏السلام از پدران خود از پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم نقل كرد كه فرمود:

خلق الله عز و جل مأة الفٍ و اربعة و عشرين ألف نبىٍّ، انا اكرمهم على الله و لا فخر، و خلق الله عز و جل مأَة الفٍ و اربعةَ و عشرينَ الفِ وصىٍّ، فعَلِىٌّ اكرَمهُم عَلى اللهِ و افضَلُهُم؛

خداوند بزرگ 124 هزار پيامبر را آفريد كه من گرامى‏ترين آن‏ها در پيشگاه خدا هستم، و اين را از روى افتخار نمى‏گويم، و خداوند 124 هزار وصى پيامبر آفريد كه على عليه‏السلام گرامى‏ترين و برترين آن‏ها در پيشگاه خدا است.(6)

اهداف پيامبران در يك جمله خلاصه مى‏شود كه عبارت است از: پاكسازى و بهسازى. نام 26 پيامبر در قرآن به صراحت ذكر شده، و نام حضرت اشموئيل و خضر عليهماالسلام گرچه به صراحت ذكر نشده، ولى مطالبى از آن‏ها به ميان آمده است.

پيامبرانى كه - علاوه بر پيامبر اسلام - نام آن‏ها به طور صريح در قرآن آمده 25 نفر هستند، اگر به اين تعداد، حضرت اشموئيل و حضرت خضر را كه نام آن‏ها به صراحت در قرآن نيامده اضافه نماييم، بيست و هفت نفر به ترتيب زير هستند:

1 - آدم 2 - ادريس - 3 - نوح 4 - هود 5 - صالح 6 - ابراهيم 7 - اسماعيل 8 - اسحاق 9- لوط 10 - يعقوب 11 - يوسف 12 - ايوب 13 - ذى الكفل 14 - شعيب 15 - موسى 16 - هارون 17 - اشموئيل‏(7) 18 - داوود 19 - سليمان بن داوود 20 - يونس 21 - الياس 22 - اليسع 23 - عُزَير 24 - خضر(8) 25 - زكريا 26 - يحيى 27 - عيسى (عليهم‏السلام)

ما نخست داستان‏هاى زندگى 27 پيامبر مذكور را در بخش اول مى‏نگاريم، سپس داستان‏هاى پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم در قرآن، و داستان‏هاى افراد ديگر را كه در قرآن آمده در بخش دوم خاطرنشان مى‏سازيم.

به اميد آن كه زندگى سراسر درس و عبرت اين فرزانگان تاريخ و بندگان صالح خداى بزرگ و افراد مقابل آن‏ها، الگو و سرمشق سازنده‏اى براى همه ما باشد.

ه: كتاب حاضر

اين كتاب بر اساس آيات قرآن تنظيم شده، و براى توضيح، از روايات و گفتار مفسران استفاده بسيار شده است. در اين كتاب سعى شده كه داستان‏هاى قرآن از پيامبران و غير پيامبران در دو بخش با قلم روان و همگانى نگارش يابد تا همه بتوانند از فراز و نشيب‏هاى اين داستان‏هاى جالب و تكان دهنده، درس عبرت بياموزند تا در آيينه اين داستان‏ها، سرنوشت شوم متكبران و حسودان را با چشم خود ببينند و عظمت و شكوه پارسيان و پاك‏سرشتان را مشاهده كنند. حاكميت اراده خدا را در همه چيز بنگرند، منظره‏هاى زشت و زيبا را تماشا نمايند و با مقايسه عميق بين آن‏ها، از زشتى‏ها دور شده و به زيبايى‏ها بپيوندند. اين كتاب در دو بخش زير تنظيم شده است:

بخش اول: داستان‏هاى پيامبران در قرآن

بخش دوم: داستان‏هاى پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم و ديگران در قرآن

خدايا! به عظمت مقام قرآن تو را سوگند مى‏دهيم و از تو مسئلت مى‏نماييم كه گام‏هاى ما را در راستاى هدايت‏هاى روشنگرانه قرآن قرار دهى، و دلهاى ما را به نور تابان قرآن روشن فرمايى، و افكار و احوال ما را براى بهره مندى از سرگذشت‏هاى آموزنده و سازنده قرآن آماده سازى.

آمين رب العالمين

حوزه علميه قم، محمد محمدى اشتهاردى

زمستان سال 1376 شمسى

بخش اول: داستان‏هاى پيامبران در قرآن‏

سرآغاز جهان‏

در پيشگفتار ذكر شد كه در قرآن علاوه بر نام مبارك پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم، نام 25 پيامبر با صراحت آمده، و نام حضرت اشموئيل و حضرت خضر عليهماالسلام نيز به اشاره آمده است، و در مجموع نام 28 پيامبر ذكر شده. اينك در اين بخش به شرح زندگى 28 پيامبر - به جز پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم - مى‏پردازيم. قبل از شروع داستان‏ها ناگزيريم نظر شما را به طور خلاصه به سر آغاز جهان و خلقت تدريجى آسمان‏ها و زمين و آفرينش انسان‏ها جلب كنيم.

آفرينش جهان و زمين‏

در قرآن، هفت بار اين مطلب تكرار شده كه خداوند آسمان‏ها و زمين را در شش روز آفريده است.(9) منظور از يوم (روز) در اين آيات، روز معمولى نيست، بلكه منظور از آن، دوران است، خواه اين دوران كوتاه باشد يا طولانى، هر چند ميليون‏ها سال به طول انجامد.

در اين كه زمين چند سال قبل آفريده شده، روشن نيست، و آن چه دانشمندان مى‏گويند از روى حدس و گمان است.

ستاره‏شناسان تا امروز، مطابق وسايل علمى‏اى كه در اختيار دارند، به اين نتيجه رسيده‏اند كه: تمام اين دنياى عظيم از صد هزار ميليون كهكشان تشكيل يافته، و هر كهكشانى صدها ميليون خورشيد دارد، و همه آن‏ها خورشيدها در مقابل دنياى بزرگ، ذره كوچك هستند.(10)

و در مورد آفرينش زمين، تخمين زده‏اند كه 5/4 ميليارد سال از عمر آن مى‏گذرد.

آفرينش بشر

دانشمندان، امروز معتقدند: بشر، مهمان تازه‏اى است كه وارد كره زمين شده، در حالى كه از آفرينش جهان، كروبيان، فرشتگان، حيوانات و جنبندگان سال‏هاى درازى مى‏گذشت، در پايان كار، بشر آفريده شد.

در آيه نخست سوره دهر مى‏خوانيم:

هَل أَتى عَلَى الاءِنسانِ حينٌ مِنَ الدَّهرِ لَم يِكُن شَيئاً مَذكُوراً؛

آيا چنين نيست كه زمانى طولانى بر انسان گذشت كه چيز قابل ذكرى نبود؟

امام باقر عليه‏السلام در تفسير اين آيه فرمود:

كان مذكوراً فِى العِلمِ وَ لَم يَكن مَذكوراً فِى الخَلقِ؛

انسان در علم خدا، مذكور بود، هر چند در جهان آفرينش، ذكرى از او نبود.(11)

از اين بيان مى‏توان استفاده كرد، كه قبل از انسان، موجودات بسيارى آفريده شده بودند، و انسان مهمان تازه وارده زمين است.

ناگفته نماند كه مطابق پاره‏اى از روايات، حضرت آدم عليه‏السلام نخستين انسان روى زمين نبوده است، بلكه نخستين انسان نسل جديد، از حدود هفت هزار سال قبل تا آخر الزمان و تا قيامت خواهد بود.

اين مطلب، هم در روايات اسلامى ديده مى‏شود، و هم از نظر علمى ثابت شده كه انسان ميليون‏ها سال قبل، در زمين وجود داشته است، چنان كه بقاياى فُسيل شده اسكلت انسان كه در كاوشهاى زمين‏شناسى پيدا شده، بيانگر اين موضوع است.

ابوحمزه ثمالى مى‏گويد: امام سجاد عليه‏السلام فرمود:

أَتَظُنُّ أَنَّ اللهَ لَم يَخلُق خَلقاً سَواكُم؟ بَلى وَ اللهِ! لَقَد خَلَق اللهُ أَلفَ الفَ آدَمَ، و اَلفَ الفَ عالَمٍ، وَ اَنتَ فِى آخِرِ تِلكَ العَوالِمِ؛

آيا گمان مى‏كنى كه خداوند مخلوقاتى غير از شما را نيافريده است؟ آرى سوگند به خدا، خداوند هزار هزار (يك ميليون) آدم، و هزار هزار (يك ميليون) عالم آفريده، سوگند به خدا تو آخرين (نسل) از اين عالم مى‏باشى(12)

جابر بن يزيد نقل مى‏كند، امام باقر عليه‏السلام در ضمن گفتارى فرمود:

لَعلَّك تَرى أَنَّ اللهَ عز و جلَ اءنَّما خَلقَ هذا العالَمَ الواحِدَ، اَو تَرَى أنَ اللهَ عز و جل لَم يَخلُق بَشراً غَيرَكُم؟ بَلى واللهِ لَقَد خَلَق اللهُ تبارَكَ وَ تَعالى اَلفَ الفَ عالَمٍ، وَ اَلفَ الفَ آدَمَ، و اَنتَ فِى آخرِ تلكَ العَوالمِ و اُولئِكَ الآدَميّينَ؛

گويا رأى تو چنين است كه خداوند همين يك جهان را (كه نسل ما نيز جزء آن است) آفريده است؟ يا چنين مى‏پندارى كه خداوند متعال انسانى غير از (نسل) شما را نيافريده است، آرى سوگند به خدا، خداوند متعال هزار هزار عالم، و هزار هزار آدم را آفريده بو تو در (نسل) آخر اين عالم‏ها و اين آدم‏ها هستى.(13)

نتيجه و جمع بندى‏

از مطالب بالا كه نظريات علمى نيز آن را تاييد مى‏كند، چنين نتيجه مى‏گيريم كه منظور از حضرت آدم عليه‏السلام در اسلام، كه از آن به عنوان اَبُوالبَشر (پدر انسان‏ها) ياد مى‏شود، و نام او در قرآن 25 بار (كه هشت مورد آن به صورت يا بَنى آدَم است) آمده، نخستين انسان اين عالَم (كه آخرين عالم است و تا قيامت امتداد دارد) مى‏باشد، و قبل از او هزار هزار (منهاى يك) آدم و نسل، وجود داشته، كه هر آدم و نسلش در يك عالم بوده‏اند، و پس از انقراض آن نسل، عالَم آن‏ها به پايان رسيده و سپس عالَم جديد و آدم جديد براى نسل‏هاى آينده به وجود آمده‏اند.

از قرائن و نشانه‏ها استفاده مى‏شود كه آدم عليه‏السلام پدر بزرگ نسل فعلى، كامل‏ترين انسان‏ها بوده، و در نتيجه اين نسل و اين عالَم كه ما در آن هستيم و تا قيامت امتداد دارد، نسبت به نسل‏ها و عالم‏هاى گذشته، برترى دارد، از اين رو سجده فرشتگان كه مطابق فرمان خدا بر آدم عليه‏السلام انجام شد، به عنوان انجام فرمان خدا و تكريم و تجليل از اين آدم (كه آخرين آدم است) بوده و فرشتگان، خدا را سجده شكر نمودند كه پدر كامل‏ترين نسل انسانى را آفريد، ولى نسل‏هاى قبل - كه گاهى در بعضى از روايات از آن‏ها با عنوان نسناس ياد شده - از چنين تكامل و موقعيتى برخوردار نبوده‏اند.(14)

با اين اشاره و سرآغاز، كه بيشتر مبتنى بر قرائن و حدس است، ورق داستان‏ها را به روى خود مى‏گشاييم، و گوش جان فرا مى‏دهيم تا درسهايى از اين داستان‏ها بياموزيم و در راستاى تكامل خود، از آن بهره گيريم.

1-حضرت آدم عليه‏السلام‏

در قرآن 17 بار سخن از آدم عليه‏السلام به ميان آمده.(15) در اين جا نظر شما را به بخشى از زندگى او كه در قرآن آمده با توجه به روايات و گفتار مفسران، جلب مى‏كنيم:

خبر از آفرينش خليفه خدا در زمين، و پاسخ به سؤال فرشتگان‏

خداوند اراده كرد تا در زمين خليفه و نماينده‏اى كه حاكم زمين باشد قرار دهد، چرا كه خداوند همه چيز را براى انسان آفريده است.(16)موقعيت و لياقت انسان را به گونه‏اى قرار داده تا بتواند به عنوان نماينده خدا در زمين باشد.

خداوند قبل از آن كه آدم عليه‏السلام پدر انسان‏ها را به عنوان نماينده خود در زمين بيافريند، اين موضوع بسيار مهم را به فرشتگان خبر داد. فرشتگان با شنيدن اين خبر سؤالى نمودند كه ظاهرى اعتراض گونه داشت و عرض كردند:

پروردگارا! آيا كسى را در زمين قرار مى‏دهى كه:

1 - فساد به راه مى‏اندازد

2 - و خونريزى مى‏كند

اين ما هستيم كه تسبيح و حمد تو را به جا مى‏آوريم، بنابراين چرا اين مقام را به انسان گنهكار مى‏دهى نه به ما كه پاك و معصوم هستيم؟

خداوند در پاسخ به سؤال آن‏ها فرمود: من حقايقى را مى‏دانم كه شما نمى‏دانيد.(17)

خداوند همه حقايق، اسرار و نام‏هاى همه چيز (و استعدادها و زمينه‏هاى رشد و تكامل در همه ابعاد) را به آدم عليه‏السلام آموخت. و آدم عليه‏السلام همه آن‏ها را شناخت.

آنگاه خداوند آن حقايق و اسرار را به فرشتگان عرضه كرد و در معرض نمايش آن‏ها قرار داد و به آن‏ها فرمود: اگر راست مى‏گوييد كه لياقت نمايندگى خدا را داريد، نام اين‏ها را به من خبر دهيد، و استعداد و شايستگى خود را براى نمايندگى خدا در زمين، نشان دهيد.

فرشتگان (دريافتند كه لياقت و شايستگى، تنها با عبادت و تسبيح و حمد به دست نمى‏آيد، بلكه علم و آگاهى پايه اصلى لياقت است از اين رو) با عذرخواهى به خدا عرض كردند: خدايا! تو پاك و منزه هستى، ما چيزى جز آن چه تو به ما آموخته‏اى نمى‏دانيم، تو دانا و حكيم مى‏باشى(18)

به اين ترتيب فرشتگان كه به لياقت و برترى آدم عليه‏السلام نسبت به خود پى برده و پاسخ سؤال خود را قانع‏كننده يافتند، به عذرخواهى پرداخته، و دريافتند كه خداوند مى‏خواهد انسانى به نام آدم عليه‏السلام بيافريند كه سمبل رشد و تكامل، و گل سرسبد موجودات، و ساختار وجودى او به گونه‏اى آفريده شده كه لايق مقام نمايندگى خدا است.

آفرينش آدم، و نگاه او به نورهاى اشرف مخلوقات‏

آدم از دو بُعد تشكيل شده، جسم و روح. خداوند نخست جسم او را آفريد، سپس روح منسوب خود را در او دميد و به صورت كامل او را زنده ساخت.

از آيات مختلف قرآن و تعبيرات گوناگونى كه درباره چگونگى آفرينش انسان آمده به خوبى استفاده مى‏شود كه انسان در آغاز، خاك بوده است،(19) سپس با آب آميخته شده و به صورت گِل در آمده است،(20) و بعد به گِل بدبو (لجن) تبديل شده، (21) سپس حالت چسبندگى پيدا كرده،(22) سپس به حالت خشكيده در آمده و همچون سفال گرديده است.(23)

فاصله زمانى اين مراحل كه چند سال طول كشيده، روشن نيست.

اين قسمت نشان دهنده مراحل تشكيل جسم آدم است، كه همچنان تكميل شد تا به صورت يك جسد كامل در آمد.

در كتاب ادريس‏(24)آمده: روزى حضرت ادريس پيامبر، به ياران خود رو كرد و گفت: روزى فرزندان آدم در محضر او پيرامون بهترين مخلوقات خدا به گفتگو پرداختند، بعضى گفتند: او پدر ما آدم عليه‏السلام است، چرا كه خدا او را با دست مرحمت خود آفريد، و روح منسوب به خود را در او دميد، و به فرمان او، فرشتگان، به عنوان تجليل از مقام آدم عليه‏السلام، او را سجده كردند، و آدم را معلم فرشتگان خواند، و او را خليفه خود در زمين قرار داد، و اطاعت او را بر مردم واجب نمود.

جمعى گفتند: نه بلكه بهترين مخلوق خدا فرشتگانند كه هرگز نافرمانى از خدا نمى‏كنند، و همواره در اطاعت خدا به سر مى‏برند، در حالى كه حضرت آدم عليه‏السلام و همسرش بر اثر ترك اَوْلى از بهشت اخراج شدند، گرچه خداوند توبه آن‏ها را پذيرفت و آنان را هدايت كرد، و به ايشان و فرزندان با ايمانشان وعده بهشت داد.

گروه سوم گفتند: بهترين خلق خدا جبرئيل است كه در درگاه خدا امين وحى مى‏باشد. گروه ديگر سخن ديگر گفتند: گفتگو به درازا كشيد تا اين كه آدم عليه‏السلام در آن مجلس حاضر شد و پس از اطلاع از ماجرا، چنين فرمود:

اى فرزندانم! آن طور كه شما فكر مى‏كنيد، نادرست است. هنگامى كه خداوند مرا آفريد و روحش را در من دميد، بلند شده و نشستم. همينطور كه به عرش خدا مى‏نگريستم، ناگهان پنج نور بسيار درخشان را ديدم. غرق در پرتو انوار آنها شدم و از خداوند پرسيدم: اين پنج نور كيستند؟ خداوند فرمود: اين پنج نور، نورهاى اشرف مخلوقات، باب‏ها و واسطه‏هاى رحمت من هستند، اگر آن‏ها نبودند تو و آسمان و زمين و بهشت و دوزخ و خورشيد و ماه را نمى‏آفريدم.

پرسيدم: خدايا نام اين‏ها چيست؟ فرمود: به عرش بنگر. وقتى به عرش نگاه كردم، اين نام‏ها را مشاهده نمودم: بارقليطا، ايليا، طيطه، شَبَر، شُبَير (كه به زبان سريانى است، يعنى محمد، على، فاطمه، حسن و حسين عليهم السلام) بنابراين برترين مخلوقات اين پنج تن هستند.(25)

فرمان خدا به فرشتگان در مورد سجده بر آدم عليه‏السلام‏

مراحل جسمى آدم عليه‏السلام او را به مقامى نرسانيد كه لياقت يابد و به عنوان گل سرسبد موجودات و مسجود فرشتگان، معرفى شود. مرحله تكاملى بشر به آن است كه روح انسانى از جانب خدا به او دميده گردد، در اين صورت است كه آدم در پرتو آن روح ويژه انسانى، لياقت و استعداد فوق العاده پيدا مى‏كند، و خداوند به فرشتگان فرمان مى‏دهد كه به عنوان تكريم و تجليل از مقام آدم عليه‏السلام او را سجده كنند، يعنى خدا را سجده شكر به جا آورند كه چنين موجود ممتازى را آفريده است.

خداوند به فرشتگان خطاب نمود و فرمود: من بشرى از گِل مى‏آفرينم، هنگامى كه آن را موزون نمودم و از روح خودم در آن دميدم بر آن سجده كنيد.(26)

بنابراين سجده فرشتگان به خاطر آن روح ويژه‏اى بود كه خداوند در كالبد بشر دميد، و چنين روحى، به آدم لياقت داد تا نماينده خدا در زمين شود.

آدم داراى دو بُعد بود: جسم و روح انسانى. جسم او به حكم مادى بودنش، او را به امور منفى دعوت مى‏كرد و روح او به حكم ملكوتى بودنش او را به امور مثبت فرا مى‏خواند.

فرشتگان جنبه‏هاى مثبت آدم عليه‏السلام را بر اساس فرمان خدا، ديدند، و بدون چون و چرا آدم را سجده كردند، يعنى در حقيقت آدم را در راستاى تجليل از آدم سجده نمودند.(27)

ولى ابليس جنبه منفى آدم، يعنى جسم او را مورد مقايسه قرار داد، و از سجده كردن آدم خوددارى نمود، و فرمان خدا را انجام نداد.

درست است كه سجده بر آدم عليه‏السلام واقع شده و آدم عليه‏السلام قبله اين سجده قرار گرفت، ولى همه انسان‏ها در اين افتخار شركت دارند، چرا كه لياقت و استعدادهاى ذاتى آدم موجب چنين تجليلى از مقامش گرديد، و چنين لياقتى در ساير انسان‏ها نيز وجود دارد.

از اين رو در روايات معراج نقل شده: در يكى از آسمان‏ها، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به جبرئيل فرمود: جلو بايست تا همه ما و فرشتگان به تو اقتدا كنيم.

جبرئيل پاسخ داد: از آن هنگام كه خداوند، به ما فرمان داد تا آدم را سجده كنيم، بر انسان‏ها پيشى نمى‏گيريم، و امام جماعت آن‏ها نمى‏شويم.

و نيز هنگامى كه آدم عليه‏السلام از دنيا رفت، فرزندش هِبَةُ الله به جبرئيل گفت: جلو بايست و بر جنازه آدم عليه‏السلام نماز بخوان. جبرئيل در پاسخ گفت: اى هبة الله! خداوند به ما فرمان داد تا آدم را در بهشت سجده كنيم، بنابراين براى ما روا نيست كه امام جماعت يكى از فرزندان آدم عليه‏السلام قرار گيريم.(28)