قصه‏هاى قرآن به قلم روان

محمد محمدى اشتهاردى‏ رحمه الله علیه

- ۱ -


1 - بصائر الدرجات،ص 192.

2 - نهج البلاغه، خطبه 18.

3 - نهج البلاغه، خطبه 176.

4 - البته ناگفته نماند كه ما در اين كتاب از روايات به وفور استفاده كرده‏ايم، به اين ترتيب كه قرآن را متن و محور قرار داده‏ايم، و براى توضيح بيشتر از روايات بهره جسته‏ايم.

5 - نهج البلاغه، خطبه 110.

6 - خصال شيخ صدوق، ج 2،ص 172 - بحار، ج 11،ص 30.

7 - نام اشموئيل عليه‏السلام، در قرآن نيامده، ولى در آيات 247 و 248 بقره، به عنوان نبى (پيامبر) ياد شده است.

8 - نام خضر عليه‏السلام در قرآن نيامده، ولى در سوره كهف در آيات 60 تا 82، سخن از او به ميان آمده است.

9 - اَلَّذِى خَلَقَ السَّموات و الارض فى ستة ايامٍ (اعراف، 57 - يونس، 3 - هود، 7 - فرقان - سجده، 4 - ق، 38 - حديد، 4).

10 - اقتباس از تاريخ انبياء، تاليف عمادزاده،ص 53.

11 - مجمع البيان، ج 10، ص 406.

12 - مشارق الانوار بُرسى، طبق نقل بحار، ج 57،ص 336.

13 - توحيد صدوق،ص 200، خصال صدوق،ص 180، تفسير نورالثقلين، ج 1،ص 16 و 59، بحار، ج 75،ص 336.

14 - از آيه 30 سوره بقره كه حاكى از سؤال اعتراض گونه فرشتگان در مورد خلقت آدم عليه‏السلام است، بعضى چنين استفاده كرده‏اند كه: قبلا نسل‏هايى از انسان‏ها وجود داشته‏اند و همواره به فساد و خونريزى سرگرم بوده‏اند و منقرض شده‏اند، و در پاسخ خداوند به فرشتگان كه در آيه 31 بقره آمده، اشاره‏اى به تكامل يافتن آخرين آدم و نسل او وجود دارد.

15 - و هشت بار ديگر با عنوان يا بَنِى آدَم.

16 - بقره، 29.

17 - بقره، 30.

18 - بقره، 32.

19 - حج 5.

20 - انعام، 2.

21 - انعام، 2.

22 - صافات، 11.

23 - الرحمن، 14.

24 - كتاب ادريس در 1895 ميلادى در لندن به زبان سريانى چاپ شده است و روايت فوق در صفحه 514 و 515 آن آمده است.

25 - علىّ و الحاكمون، تاليف استاد دكتر محمد صادقى،ص 53.

26 - ص، 71.

27 - تفسير نور الثقلين، ج 1،ص 58.

28 - تفسير نور الثقلين، ج 1،ص 58.

29 - به گفته قرآن، ابليس از نژاد جن بود، كه در جمع فرشتگان عبادت مى‏كرد. (كهف - 50).

30 - نهج البلاغه، خطبه 192.

31 - بقره، 34.

32 - سوره صاد، آيه 71 تا 83، نام ابليس حارث بود، پس از آن كه از درگاه خداوند رانده شد، به ابليس لقب گرفت، زيرا ابليس يعنى مايوس گشته از رحمت خدا.

33 - هماى سعادت،ص 206.

34 - در روايت امام صادق عليه‏السلام آمده: منظور از بهشت، بهشت دنيا بود. (نورالثقلين، ج 1،ص 62).

35 - چنان كه اين مطلب به طور سربسته، از آيه اول سوره نساء و آيه ششم سوره روم استفاده مى‏شود. آن چه در بعضى روايات آمده كه حوا از آخرين دنده چپ آدم عليه‏السلام گرفته شده، از اسرائيليات است و از فصل دوم سفر تكوين تورات تحريف يافته، وارد روايات اسلامى شده است، زيرا تعدد دنده‏هاى زن و مرد، تفاوتى ندارد، و كمتر بودن يك دنده در مردان در جانب چپ از افسانه‏ها است. [سِفر تكوين، قسمت اول اسفار موسى عليه‏السلام و يكى از كتب پنجگانه تورات است‏].

36 - تفسير نور الثقلين، ج 1،ص 430.

37 - همان مدرك.

38 - تفسير نمونه، ج 1،ص 184 و 185.

39 - بقره، 35 - اعراف، 19. در قرآن در شش مورد از درخت ممنوعه سخن به ميان آمده، ولى از چگونگى و نام آن ذكرى نشده است، و در روايات از حضرت رضا عليه‏السلام نقل شده كه آن درخت، درخت گندم بوده و علاوه بر گندم، محصول انگور نيز مى‏داده است. و آدم عليه‏السلام وقتى كه مسجود فرشتگان واقع شد، در ذهن خود به خود گفت: آيا خداوند انسانى برتر از مرا آفريده است؟ خداوند به او فرمود: سرت را به سوى آسمان بلند كن، او چنين كرد، ديد در ساق عرش نوشته شده: معبودى جز خداى يكتا و بى همتا نيست، محمد صلى الله عليه و آله و سلم رسول خدا، و على عليه‏السلام اميرمؤمنان است، و همسرش فاطمه عليهاالسلام بانوى برجسته جهانيان است، و حسن و حسين عليهماالسلام دو جوانان اهل بهشتند. آدم عرض كرد: پروردگارا! اين‏ها كيانند؟ خداوند فرمود: اينها از ذريه تو و بهتر از تو و همه خلايق مى‏باشند، اگر آنها نبودند تو و بهشت و دوزخ و آسمان و زمين را نمى‏آفريدم، از اين كه با چشم حسادت به آن‏ها نگاه كنى بپرهيز، و آرزوى وصول به مقام آن‏ها را نكن... (تفسير نورالثقلين، ج 1،ص 60، به نقل از عيون اخبار الرضا) بنابراين آن درخت ممنوعه هم جنبه مادى داشته كه همان درخت گندم باشد و هم جنبه معنوى داشت كه درخت حسد باشد. روى اين اساس آدم عليه‏السلام و حوا عليها السلام از دو درخت (يا از يك درخت داراى دو ميوه) خوردند و از دو حد مادى و معنوى تجاوز نمودند، از اين رو از بهشت رانده شدند.

40 - بقره، 36.

41 - توضيح اين كه: گناه بر دو گونه است: 1 - مطلق 2 - نسبى، گناه نسبى آن است كه عمل غير حرامى از شخص بزرگى سر زند كه با توجه به شخصيت او، شايسته او نباشد. اگر او آن را انجام داد گناه نسبى محسوب مى‏شود، مانند اين كه فرد ثروتمندى در يك امر خيرى كه سزاوار است صد هزار تومان پول بدهد، ده تومان بدهد، يا هيچ ندهد، يا اين كه اين كار از ديگران مباح و يا مستحب است و هيچگونه گناهى ندارد، براى او گناه نسبى محسوب مى‏شود. گناه آدم نيز اين گونه بود كه از آن به ترك اولى تعبير مى‏شود. در روايتى آمده: حضرت رضا عليه‏السلام فرمود: ماجراى لغزش آدم عليه‏السلام قبل از نبوت او بود، و از گناهان كوچكى بود كه قابل عفو است. (نور الثقلين، ج 1،ص 50) به عبارت روشن‏تر: نهى خدا، ارشادى بود و جنبه توصيه و راهنمايى داشت، نه تكليفى كه انجامش حرام باشد. مانند سفارش پزشك كه فلان غذا را نخور كه اگر بخورى بيمار مى‏گردى.

42 - اعراف، 22.

43 - تفسير نور الثقلين، ج 1،ص 61.

44 - اعراف، 23 - 25، بقره، 24 و 25.

45 - بقره، 37.

46 - مجمع البيان، ج 1،ص 89، (ذيل آيه 37 بقره).

47 - الدر المنثور، ج 1،ص 60 و 61 - مناقب ابن مغازلى شافعى، چاپ اسلامية،ص 63.

48 - مجمع البيان، ج 1،ص 89، - نورالثقلين، ج 1،ص 67 و 68 - منافاتى ندارد كه خداوند در عباراتى كه به آدم و حوا آموخت تا توبه كنند، هم كلمات توحيد، و هم نام پنج تن آل عبا عليهم السلام را واسطه توبه آنان قرار داده باشد.

49 - از ظاهر بعضى از آيات قرآن مانند آيه يك سوره نساء ... وَ بَثَّ منهُما رِجالاً كثِيراً وِ نِساءً استفاده مى‏شود كه در ازدواج فرزندان آدم، شخص ثالثى در كار نبوده است، و ضرورت اجتماعى چنين اقتضا داشت، ولى روايات و گفتار مفسران در اين باره گوناگون است، و در بعضى از روايات، از دواج خواهر و برادر فرزندان آدم عليه‏السلام تكذيب شده است (چنان كه در تفسير نورالثقلين، ج 1،ص 610، و بحار، ج 11،ص 226، ذكر شده) به نظر مى‏رسد بهترين قول اين است كه: قابيل و هابيل با دو دختر كه از بازماندگان نسل‏هاى در حال انقراض قبل بودند، ازدواج نموده‏اند، زيرا طبق بعضى از روايات (كه قبلا تحت عنوان سرآغاز ذكر شد) آدم عليه‏السلام اولين انسان روى زمين نيست.

50 - مجمع البيان، ج 3،ص 183.

51 - مجمع البيان، ج 3،ص 183.

52 - اقتباس از بحار، ج 11،ص 240.

53 - مائده، 27 تا 30.

54 - تفسير نورالثقلين، ج 1،ص 612.

55 - مجمع البيان، ج 1،ص 183.

56 - طبق بعضى از روايات هابيل در خواب بود، قابيل با كمال ناجوانمردى به او حمله كرد و او را كشت. (تفسير قرطبى، ج 3،ص 2123.)

57 - بحار، ج 11،ص 230؛ مجمع البيان، ج 3،ص 184.

58 - مائده، 31.

59 - مجمع البيان، ج 3،ص 185 - زاغ داراى پرهاى سياه است و به كلاغ شباهت دارد.

60 - اين زمين، در ناحيه جنوب مسجد جامع بصره قرار گرفته است. (بحار، ج 11،ص 228).

61 - تفسير نور الثقلين، ج 1،ص 612.

62 - بحار، ج 11،ص 230 و 231 - به نقل ديگر، هنگامى كه هابيل كشته شد، همسرش حامله بود، پس از مدتى پسرى از او متولد شد، آدم نام او را هابيل گذاشت و پس از مدتى، خداوند به خود آدم پسرى داد، نام او را شيث گذاشت و گفت: اين پسرم هبة الله (از عطاياى خدا) است. (همان مدرك،ص 228).

63 - عيون اخبار الرضا عليه‏السلام، ج 1،ص 243، (به نقل از حضرت على عليه‏السلام).

64 - المواعظ العددية،ص 189.

65 - بحار، ج 44،ص 245.

66 - بحار، ج 11،ص 228.

67 - عيون اخبار الرضا، ج 1، 242.

68 - اقتباس از روضه الكافى،ص 114 و 115.

69 - اقتباس از تاريخ انبياء،ص 124 و 125.

70 - - بحار، ج 11،ص 228 و 229.

71 - تاريخ انبياء،ص 125.

72 - انبياء، 85، مريم، 56.

73 - بحار، ج 11،ص 270 - 280، كامل ابن اثير، ج 1،ص 22.

74 - سعد السعود سيد بن طاووس، ص 38.

75 - اقتباس از بحار، ج 11،ص 282 - 284.

76 - همان مدرك،ص 271.

77 - اقتباس از كمال الدين شيخ صدوق،ص 76 و 77.

78 - ارشاد القلوب ديلمى، ج 2،ص 326.

79 - تفسير نور الثقلين، ج 3،ص 350 و 349.

80 - همان مدرك،ص 350.

81 - تفسير نور الثقلين، ج 3،ص 350 و 349.

82 - به مدت نبوت او كه 950 سال بوده، در آيه 14 سوره عنكبوت تصريح شده است.

83 - بحار، ج 11، ص 285؛ امالى شيخ صدوق، ص 306.

84 - تاريخ انبياء (عمادزاده)،ص 201.

85 - بحار، ج 11،ص 287.

86 - مجمع البيان، ج 10،ص 361.

87 - نوح، 8.

88 - مضمون آيات 25 تا 29، سوره هود.

89 - كامل ابن اثير، ج 1،ص 69.

90 - نوح، 5.

91 - اقتباس از آيات 8 و9 و 22 و 32 سوره نوح.

92 - كامل ابن اثير، ج 1،ص 68.

93 - هود، 33 و 36.

94 - هود، 37.

95 - اعلام قرآن دكتر خزائلى،ص 644.

96 - بحار، ج 11،ص 319 و 335.

97 - هود، 38 و 39؛ بحار، ج 11،ص 323.

98 - حياة الحيوان، ج 2،ص 219؛ بحار، ج 65،ص 52.

99 - بچريكها: مسخره‏ها.

100 - ديوان مثنوى، به خطر ميرخانى،ص 272 (دفتر سوم).

101 - لئالى الاخبار، ج 5،ص 454.

102 - هود، 40.

103 - هود، 36.

104 - هود، 26 و 27.

105 - هود، 42.

106 - مضمون آيات 42 تا 47 سوره هود.

107 - اسراء، 3.

108 - عيون الاخبار،ص 29، بحار، ج 11،ص 291.

109 - ديوان مثنوى به خط ميرخانى،ص 235 (دفتر سوم).

110 - بحار، ج 11،ص 303.

111 - - در مورد محل كوه جودى، مكان‏هاى ديگرى نيز گفته شده است. (مجمع البيان، ج 5،ص 165).

112 - اصول كافى، ج 2،ص 124.

113 - هود، 44 و 48.

114 - بحار، ج 11،ص 313.

115 - اعلام قرآن خزائلى،ص 281.

116 - تاريخ حبيب السير، ج 1،ص 31.

117 - به نقلى پانصد سال.

118 - بحار، ج 11،ص 288 - 289.

119 - كامل ابناثير، ج 1،ص 73.

120 - امالى صدوق،ص 306، بحار، ج 11، ص 286.

121 - بحار، ج 11،ص 363.

122 - همان مدرك،ص 357.

123 - الميزان، ج 10،ص 207، و 208.

124 - قبل از آن‏ها نيز قومى به نام قوم عاد اول وجود داشته‏اند كه در آيه 50 سوره نجم، به عنوان عاداً الاولى نام برده شده‏اند.

125 - چنان كه اين مطلب از آيه 8 سوره فجر استفاده مى‏شود.

126 - چنان كه اين مطلب از آيه 59 هود استفاده مى‏شود.

127 - سوره هود، آيات 50 تا 56.

128 - شعراء، آيات 123 و 135.

129 - شعراء، آيات 136 تا 139.

130 - احقاف، آيه 22.

131 - اقتباس از آيه 54 هود، و آيه 66 اعراف.

132 - اعراف، آيات 65 تا 71.

133 - ماننده سوره ذاريات آيه 41 به بعد، و سوره حاقه، آيه 6 به بعد، و سوره قمر، آيه 18 به بعد.

134 - تفسير نورالثقلين، ج 5،ص 18.

135 - تفسير فخر رازى، ج 28،ص 28.

136 - ذاريات، 42.

137 - ديوان مثنوى، به خطر ميرخانى، دفتر يك،ص 24.

138 - مجمع البيان، ج 1،ص 486 و 487.

139 - اوصاف اين بهشت بسيار پرزرق و برق در شهر ارم، در كتاب مجمع البيان، ج 10،ص 486 و 487 آمده است.

140 - آل عمران، آيه 178؛ جوامع الحكايات محمد عوفى، با تصحيح دكتر جعفر شعار،ص 365.

141 - روايت شده: حضرت على عليه‏السلام در بستر شهادت، به امام حسن عليه‏السلام چنين وصيت كرد: وقتى كه از دنيا رفتم، پيكرم را در پشت اين شهر (نجف كه پشت شهر كوفه به حساب مى‏آمد) در كنار قبر دو برادرم هود و صالح عليهماالسلام به خاك بسپاريد. (بحار، ج 11،ص 379).

142 - اقتباس از تاريخ انبياء، تاليف عماد زاده،ص 252 - 258.

143 - تفسير الميزان، ج 10،ص 318.

144 - تاريخ انبياء، از: عمادزاده،ص 263 - تفسير نورالثقلين، ج 2،ص 47.

145 - حجر، 82.

146 - نمل، 49.

147 - قصص الانبياء، عبدالوهاب نجار،ص 110.

148 - اقتباس از سوره شعراء، آيات 143 تا 152.

149 - هود، آيا 61 تا 63.

150 - اتقباس از سوره شعراء، آيات 143 تا 152، و اقتباس از سوره نمل، آيه 46.

151 - نمل، 45.

152 - روضه الكافى،ص 186 - موضوع ايمان آوردن گروهى به صالح عليه‏السلام در آيات 75 و 76 سوره اعراف، و 45 سوره نمل، و 66 سوره هود آمده است، و در آيه 75 و 76 سوره اعراف، مخالفان حضرت صالح به عنوان ملأ و مستكبران، و مؤمنان به او به عنوان مستضعفان ذكر شده‏اند، و آيه 66 هود، حاكى است عذاب سختى كه بر قوم ثمود وارد شد، همه - جز صالح و مومنان به او - را به هلاكت رسانيد.

153 - تفسير مجمع البيان، ج 7،ص 327.

154 - قمر، آيه 24 و 25.

155 - اقتباس از سوره نمل، آيات 45 تا 47.

156 - نمل، 49 و 50.

157 - نمل، آيه 50؛ تفسير نمونه، ج 15،ص 497.

158 - روضه الكافى،ص 185 و 186.

159 - شعراء، 153 و 154

160 - تاريخ انبياء،ص 263.

161 - اقتباس از روضه الكافى،ص 186، و تفسير نور الثقلين، ج 2،ص 48 و 49.

162 - قمر، 27 و 28.

163 - اعراف، 73، شعراء، 155 و 156.

164 - تفسير نور الثقلين، ج 4،ص 63، به نقل از اميرمؤمنان على عليه‏السلام.

165 - همان مدرك، ج 5،ص 183.

166 - شعراء، 155 - 157.

167 - مائده آيه 77 اعراف، و 59 اسراء و 14 شمس.

168 - اعراف، 77.

169 - تفسير نورالثقلين، ج 5،ص 183.

170 - بحار، ج 11،ص 392.

171 - اقتباس از روضه الكافى،ص 188 و 189.

172 - فَلَمّا جَاءَ اَمرُنا نَجَّينا صَالِحاً وَ الَّذِينَ آمَنُوا معهُ بِرحمَتِهِ مِنّا (هود، 66)

173 - اعلام القرآن، خزائلى،ص 292.

174 - نهج البلاغه، خطبه 201.

175 - نورالثقلين، ج 5،ص 587، بحار، ج 11،ص 393 - شواهد التنزيل، ج 2،ص 335 و 343.

176 - بحار، ج 43،ص 47.

177 - بحار، ج 43،ص 47.

178 - قصص القرآن، از: عبدالوهاب نجار،ص 70.

179 - بحار، ج 12،ص 45.

180 - اءنّ ابراهيمَ كانَ اُمَّةٌ (نحل - 12)

181 - بحار، ج 12،ص 36.

182 - اقتباس از مجمع البيان، ج 4،ص 325، بحار: ج 12،ص 41.

183 - همان مدرك.

184 - ناسخ التواريخ پيامبران، ج 1،ص 160.

185 - تاريخ طبرى، ج 1،ص 164 - 217.

186 - اقتباس از مجمع البيان، ج 4،ص 325 - تفسير جامع، ج 2،ص 319.

187 - بحار، ج 12،ص 42 و 30.

188 - اقتباس از آيات 75 تا 79 سوره انعام - عيون اخبار الرضا عليه‏السلام، ج 1،ص 197 - بحار، ج 12،ص 30.

189 - آيه 260 سوره بقره؛ مجمع البيان، ج 2، ص 273.

190 - تفسير نورالثقلين، ج 1،ص 276- بحار، ج 12،ص 61.

191 - علل الشرايع،ص 195 - بحار، ج 12،ص 61.

192 - بط: مرغابى و يا اردك، زاغ: يكنوع كلاغ سياه.

193 - انيت: آرزوى دراز (ديوان مثنوى، به خط ميرخانى،ص 423، آغاز دفتر پنجم)

194 - بحار، ج 12،ص 31.

195 - مضمون آيات 41 تا 49 سوره مريم.

196 - انعام، 74.

197 - مضمون آيات 54 تا 56 سوره انبياء.

198 - بحار، ج 12،ص 31.

199 - بحار، ج 12،ص 31 - تفسير جامع، ج 2،ص 224.

200 - مضمون آيه 257 سوره بقره.

201 - قصص قرآن صدر بلاغى،ص 58؛ بعضى اين واقعه را بعد از حادثه آتش آورده‏اند. ج 12،ص 34).

202 - انبياء، آيه 57.

203 - امام صادق عليه‏السلام فرمود: روزى كه ابراهيم عليه‏السلام بتها را شكست، عيد نوروز بود. (بحار، ج 12،ص 43).

204 - صافات، 87.

205 - انبياء، 58 تا 67.

206 - بحار، ج 12،ص 32.

207 - و مطابق بعضى از روايات امام صادق عليه‏السلام فرمود: ابراهيم عليه‏السلام در مناجات خود انوار پنج تن آل عبا عليهم السلام را واسطه قرار داد و گفت: اَلّلهُمَّ اءِنِّى اَسئَلُكَ بحقِّ محمد و على و فاطمة و الحسن و الحُسَينِ...؛ خدايا از درگاه مسئلت مى‏نمايم به حق محمد صلى الله عليه و آله و سلم و على و فاطمه و حسن و حسين عليهم السالم مرا حفظ كن. (نورالثقلين، ج 1،ص 68).

208 - قال: يا ابراهيمُ اَلَكَ حاجَةٌ؟ فقالَ اَمّا اءِليكَ فَلا. (علل الشرايع،ص 23 و 24)

209 - مجمع البيان، ج 7،ص 54 و 55، بحار، ج 12،ص 32 و 33.

210 - اعيان الشيعة،ط ارشاد، ج 1،ص 635، انوار البهية،ص 166.

211 - در آيه 76 سوره نحل به اين مطلب اشاره شده، ابن عباس گويد: خداوند با نزول اين آيه به تقويت روحيه مسلمانان مى‏پردازد كه نمايش‏هاى پوشالى طاغوت‏ها را متزلزل نسازد، به امدادهاى غيبى تكيه كنيد و با تكيه به آن به آرمان خود ادامه دهيد.

212 - اقتباس از بحار، ج 12،ص 43 و 44.

213 - اقتباس از روضه الصفا؛ ج 1؛ حيوة القلوب، ج 1،ص 175.

214 - انبياء، 70.

215 - بحار، ج 12،ص 37.

216 - همان،ص 18.

217 - جوامع الحكايات،ص 20.

218 - در ماجراى زندگى اسحاق، عوامل جمع آورى اين اموال، خاطرنشان شده است.

219 - مطابق بعضى از روايات، ماجرا را به نمرود اطلاع دادند، نمرود گفت: ابراهيم اگر چه همراه اموالش باشد، بيرون كنيد تا از اين سرزمين برود، زيرا او اگر در اين جا بماند، دين شما (بت پرستان) را فاسد مى‏كند. (اقتباس از تفسير الميزان، ج 7،ص 241.)

220 - صافات، 99.

221 - اقتباس از الميزان، ج 7،ص 241 و 242.

222 - مضمون آيه 100 صافات.

223 - مضمون آيات 69 تا 72 سوره هود - مجمع البيان، ج 5،ص 175 - امام صادق عليه‏السلام فرمود: ابراهيم در اين هنگام 120 سال و ساره 90 سال داشت. (بحار، ج 12،ص 110 و 111)

224 - بحار، ج 12،ص 8.

225 - آن‏ها مأمور رساندن عذاب به قوم لوط بودند، كه در مسير راه نزد ابراهيم عليه‏السلام آمده بودند.

226 - هود، 69، فما لَبِثَ أَن جاءَ بِعِجلٍ حنِيذٍ.

227 - بحار، ج 12،ص 5.

228 - بحار، ج 12،ص 11.

229 - بحار، ج 12،ص 13.

230 - جوامع الحكايات محمد عوفى،ص 210 - نظير اين مطلب با اندكى تفاوت، در المحجة البيضاء، ج 7،ص 266، آمده است.

231 - بحار، ج 12،ص 9و 10.

232 - بحار، ج 12،ص 76 و 81.

233 - اقتباس از معراج السعادة،ص 491.

234 - ناگفته نماند: گرچه ظاهر آيه فوق، با توجه به آيات قبل از آن، مربوط به پيروى از ابراهيم از حضرت نوح در موضوع توحيد و مبارزه با بت‏پرستى است، ولى هيچ مانعى ندارد كه طبق حديث فوق، تأويل آيه، در مورد پيروى ابراهيم از على عليه‏السلام باشد، و ابراهيم به عنوان يك مصداق روشن شيعه و پيرو راستين على عليه‏السلام به شمار آيد.

235 - مجمع البحرين، (واژه شيع).

236 - ابراهيم، آيات 35 تا 38.

237 - بحار، ج 12،ص 79.

238 - امالى صدوق،ص 270 - بحار، ج 12،ص 78.

239 - مجمع البيان، ج 6،ص 319.

240 - تاريخ طبرى، ج 3،ص 218.

241 - مضمون، آيه 100 صافات.

242 - مجمع البيان، ج 6،ص 319.

243 - هود، 69 - 74.

244 - ابراهيم، 38.

245 - بحار، ج 12،ص 111.

246 - بحار، ج 12،ص 97.

247 - ابراهيم، 35 تا 41.

248 - اقتباس از بحار، ج 12،ص 114.

249 - بنابر قول ديگر (چنان كه خواهيم گفت) هاجر پس از پايان ساختمان كعبه از دنيا رفت.

250 - ناگفته نماند كه: ابراهيم با تجربه ذب كه در مورد همسر نيز تجربه كافى داشت، در اين ملاقات با همسر اول اسماعيل، فهميد كه او شايسته نيست و قابل تربيت نمى‏باشد. لذا آن دستور را داد، وگرنه در بسيارى از موارد، زن‏ها قابل اصلاح هستند و نبايد با مختصر پيش آمدى، به فكر طلاق افتاد.

251 - بحار، ج 12، ص 84 و 85.

252 - بحار، ج 12، ص 104.

253 - آل عمران، 96.

254 - چنان كه از آيه 37 سوره ابراهيم چنين استفاده مى‏شود.

255 - بقره، 127.

256 - وَ اَذِّن فِى النَّاسِ بالحَجِّ يَأتُوكَ... لِيَشهَدُوا مَنافِع لَهُم (حج، آيات 28 - 29).

257 - مجمع البيان، ج 7،ص 80.

258 - توضيح اين كه: ابراهيم مى‏خواست قلبش مالامال از اطمينان شود، و احتياط مى‏كرد كه مبادا وسوسه‏اى در كار باشد، با توجه به اين كه پاى كشتن و قربانى كردن در ميان بود.

259 - گر چه قبلا گفتيم هاجر از دنيا رفت، ولى قول ديگر اين است كه هاجر در اين وقت، زنده بود، و اين مطلب بر همين اساس است - ضمنا بعضى معتقدند كه ذبيح، اسحاق بوده نه اسماعيل، بنابراين قول، ساره زنده بوده و در جريان ذبح بوده است، ولى اكثر علماى اسلام معتقدند كه ذبيح، همان اسماعيل بوده است و اين موضوع از امام صادق عليه‏السلام سؤال شد، فرمود: اسماعيل بود (نور الثقلين، ج 4،ص 424) و سخن معروف پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم اَنَا ابنُ الذَّبيحَينِ (من پسر دو قربانى هستم) با توجه به اين كه ترديدى نيست آن حضرت از نوادگان اسماعيل است. نيز اين مطلب را تاييد مى‏كند، (منظور از قربانى دوم، عبدالله پدر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم است) اما در تورات، اسحاق به عنوان ذبيح معرفى شده، گويى مطلب تورات وارد روايات اسلامى شده است.

260 - هم اكنون در مراسم حج در منى، سه ستون (به نامهاى جمره اُولى، و وُسطى، و اُخرى) به ياد اين خاطره سنگ باران مى‏شوند.

261 - يا اَبَت افعَل ما تُؤمَرُ سَتَجِدُنى اءن شاء اللهُ مِن الصابِرينَ (صافات - 102).

262 - مجمع البيان، ج 7، ص 252 - تفسير ابوالفتوح، ج 9، ص 320 - معراج السعادة، ص 491.

263 - معراج السعادة،ص 491؛ مجمع البيان، ج 8،ص 453.

264 - صافات، 109 - 111.

265 - تفسير ابوالفتوح رازى، ج‏9،ص 320 - 324؛ اگر چه قبلا وصيت اسماعيل را ذكر كرديم و با ترسيم فوق كمى تفاوت داشت، ولى ترسيم فوق نيز نقل شده، ما هر دو را نقل كرديم تا در اين جهت، مطلب تكميل گردد.

266 - اقتباس از تاريخ انبياء، عمادزاده،ص 315 و 316، پيامبر اسلام از نسل اسماعيل است كه (با 30 واسطه) به ابراهيم عليه‏السلام مى‏رسد.

267 - يوسف، 38.

268 - اقتباس از تاريخ انبياء، عمادزاده،ص 317 و 318.

269 - سفينة البحار، ج 2،ص 516.

270 - بحار، ج 12،ص 147 و 148.

271 - بحار، ج 12،ص 163 و 155.

272 - بحار، ج 12،ص 163 و 155.

273 - بحار، ج 12،ص 155.

274 - بحار، ج 12،ص 151 - خصال، ج 1،ص 160.

275 - سفينة البحار، ج 1،ص 597.

276 - تفسير قمى،ص 496.

277 - عنكبوت، 29.

278 - عنكبوت، 30.

279 - تفسير نمونه، ج 16،ص 254.

280 - تهذيب الاحكام شيخ طوسى (ره)،ط جديد، ج 3،ص 262.

281 - سفينة البحار، ج 2،ص 516.

282 - بحار، ج 12،ص 115.

283 - سفينة البحار، ج 2،ص 517 - در اين جا اين مطلب شايان ذكر است كه در اسلام عمل لواط از گناهان كبيره است، و حد آن براى هر دو در صورتى كه از روى اختيار بوده يا اعدام با شمشير (و اسلحه ديگر) است و يا دست و پاى او را بستن و از كوه به طرف زمين پرتاب كردن و يا در آتش، سوزاندن است، و ضمنا مادر و خواهر و دختر كسى كه لواط داده بر لواط كننده حرام ابدى مى‏شود. در حالى كه اسلام اين چنين با اين عمل زشت برخورد شديد كرده، دنياى غرب از جمله انگلستان آن چنان در شهوت‏پرستى، مسخ شده است كه همجنس بازى و حتى جواز ازدواج پسر با پسر را در مجلس شوراى خود به تصويب رسانده‏اند با توجه به اين مطلب در قرن بيستم، ديگر جاى تعجب نيست، كه در زمان لوط آن چنان غوطه‏ور و در آلودگى بودند!

284 - تفسير برهان، ج 2،ص 226 - عنكبوت، 32.

285 - بحار، ج 12،ص 156.

286 - سوره هود، آيه 77.

287 - الميزان، ج 10،ص 362.

288 - سوره هود، آيه 78.

289 - سوره هود، آيه 78 - 79.

290 - سوره هود، آيه 80 (بحار ج 12،ص 157 و 158)

291 - قصص قرآن بلاغى،ص 76.

292 - بحار، ج 12،ص 158 - تفسير برهان، ج 2،ص 228.

293 - سوره هود، آيه 81.

294 - تفسير آيه 37، سوره قمر.

295 - سوره هود، آيه 81.

296 - سوره هود، آيه 81 تا 83؛ بحار، ج 11،ص 168.

297 - مجمع البيان، ج 5،ص 49.

298 - همان،ص 185.

299 - مروج الذهب، ج 1،ص 21.

300 - بحار، ج 12،ص 152.

301 - بحار، ج 12،ص 158؛ تاريخ انبياء عمادزاده،ص 359.

302 - هود، 71.

303 - انعام/ 84.

304 - اقتباس از كتاب المعارف ابن قتيبه.

305 - طبق بعضى از تواريخ به جاى حاران حرّان يا فرّان آرام نوشته شده كه از شهرهاى بابِل در سرزمين عراق كنونى قرار داشت.

306 - اقتباس از تاريخ انبياء عمادزاده،ص 369 - 370.

307 - قصه‏هاى قرآن، ترجمه مصطفى زمانى،ص 125.

308 - قصص الانبياء: عبدالوهاب نجار،ص 155.

309 - تفسير برهان، ج 2،ص 262. با توضيحاتى از نگارنده. تفسير جامع، ج 3،ص 316، علل الشرايع، ج 1،ص 43، باب 41، اين كه در اينجا و در موارد ديگر اين كتاب به مطالبى برخورد مى‏كنيد كه نسبت گناه و لغزش به پيامبرى داده شده است، منظور ترك اولى و گناه نسبى است چه آن كه طبق ادله قوى، ما معتقديم پيامبران، معصوم از گناه مطلق هستند و يا اين كه منظور از گناه، به معنى ترك اوامر ارشادى و انجام نواهى ارشادى است نه اوامر و نواهى مولوى، و ما پيامبران را از ترك و انجام اوامر و نواهى مولوى معصوم مى‏دانيم نه ارشادى. در اين باره به تفسير الميزان، ج 14،ص 240 و كتاب تنزيه الانبياء تاليف عالم بزرگ سيد مرتضى (ره) مراجعه شود.

310 - قصص قرآن، صدر بلاغى،ص 81 - 85، 418 - 419.

311 - نور الثقلين، ج 2،ص 410

312 - يوسف/ 5 و 6.

313 - چنان كه اين مطلب در آيه 100 سوره يوسف آمده است.

314 - نورالثقلين، ج 2،ص 410.

315 - يوسف/ 8 و 9.

316 - مجمع البيان، تفسير صافى، جامع الجوامع و نور الثقلين، ذيل آيه‏9 و 10 سوره يوسف.

317 - تفسير نورالثقلين، ج 2،ص 413، تفسير جمع، ج 3،ص 320.

318 - همان مدرك.

319 - تفسير جامع الجوامع،ص 214.

320 - تفسير جامع،ص 321، حيوة القلوب، ج 1،ص 248.

321 - سوره يوسف: آيه 14.

322 - تميمه عبارت از لوله‏اى نقره‏اى بود كه عرب‏ها را به گردن فرزندان خود مى‏انداختند تا فرزندانشان از چشم بد محفوظ بمانند (المنجد - واژه تميم).

323 - تفسير جامع الجوامع،ص 214.

324 - تفسير نورالثقلين، ج 2،ص 415 و 416.

325 - يوسف/ 17.

326 - تفسير مجمع البيان، ج 5،ص 218، ذيل آيه 18 سوره يوسف.

327 - مجموعه ورام، ج 1،ص 33.

328 - اقتباس از تفسير سوره يوسف، تاليف اشراقى،ص 40 - 45.

329 - اقتباس از تفسير جامع، ج 3،ص 326.

330 - سوره يوسف، آيه 21.

331 - سوره يوسف، آيه 21.

332 - تفسير صافى، ذيل آيه 23، سوره يوسف. اين روايت از امام صادق عليه‏السلام هم نقل شده است، با اين اضافه كه يوسف گفت: چرا جامه بر روى آن بت انداختى؟ زليخا گفت: براى اين كه بت در اين حال ما را نبيند! يوسف فرمود: تو از بت حيا مى‏كنى من از خدا حيا نكنم (عيون اخبار الرضا، ج 2،ص 45)

333 - يوسف: 24.

334 - نهج البلاغه، حكمت 474.

335 - بعضى گفته‏اند: مردى بود كه پسر عموى زليخا بود و با شوهر زليخا وقت خروج يوسف و زليخا را از كاخ، جلو در كاخ نشسته بودند. ولى مشهور اين است كه اين داور، پسربچه‏اى بود كه خواهرزاده زليخا بود. خداوند در بحران محاكمه، به يوسف الهام كرد كه به عزيز بگو اين طفل شاهد من است. از اين رو يوسف از طفل استمداد كرد (بحار، ج 12،ص 226)

336 - حيوة القلوب، ج 1،ص 250 (سوره يوسف، آيات 24 تا 29)

337 - بعضى نوشته‏اند: اين بانوان، پنج نفر بودند كه عبارتند از: 1 - همسر ساقى شاه. 2 - همسر رئيس ناتوان‏ها. 3 - همسر رئيس نگهبانان چهارپايان. 4 - همسر رئيس زندان. 5 - همسر وزير دربار. (بحار، ج 12،ص 226)

338 - سوره يوسف، آيه 31.

339 - سوره يوسف، آيه 31.

340 - مجمع البيان، ذيل آيات 30 تا 33 سوره يوسف.

341 - يوسف، 33 و 34.

342 - يوسف، 38 - 40.

343 - يوسف، آيات 37 تا 41؛ مجمع البيان، ج 5،ص 232 - 234.

344 - سوره يوسف، آيه 42.

345 - مجمع البيان، ج 5،ص 235.

346 - اكثر مفسرين كلمه «بِضع» در آيه 42 يوسف را به معناى هفت گرفته‏اند.

347 - مجمع البيان، ج 5،ص 235.

348 - يوسف، 44.

349 - نكته خورد نكردن خوشه‏ها و سنبل‏ها از اين نظر است كه خوراك سوسكها و حشرات نشوند يا سبز نگردند.

350 - يوسف علاوه بر اين كه خواب را تعبير كرد، در اين باره تدبير و چاره جويى هم كرد، همين تدبير عاقلانه را كه شايد از سنبل‏هاى سبز و خشك استفاده كرد، اظهار نمود، شاه و دانشمندان، از اين تدبير، دريافتند كه يوسف عليه‏السلام داراى مقام بسيار ارجمند علمى است.

351 - يوسف، 54، تفسير مجمع البيان، ج 5،ص 237 و 240.

352 - ناگفته نماند كه مقام عزيزى غير از مقام پادشاهى است؛ اينك بعضى عنوان عزيز را با مَلِك يكى گرفته‏اند؛ چنان كه به خود آيات سوره يوسف دقت كنند خواهند دانست كه چنين نيست و عنوان عزيز حكم وزير با نخست وزير را داشت، و سپس به مقام پادشاهى رسيد، چنان كه ذكر مى‏شود.

353 - سوره يوسف، آيه 57.

354 - سوره يوسف، آيه 56.

355 - اقتباس از مجمع البيان، ج 5،ص 243 و 244.

356 - تفسير مجمع البيان، ج 5،ص 245 و 246.

357 - اقتباس و تلخيص از مجمع البيان، ج 5،ص 251 و 252.

358 - سوره يوسف، آيه 67.

359 - اءِنَّكُم لَسارِقُونَ (سوره يوسف، آيه 70) در روايت است كه بنيامين از اين توطئه خبر داشت، و اين نسبت دزدى به فرزندان يعقوب، در ظاهر بود و چون مصلحت اهمّى در پيش بود اشكال نداشت (مجمع البيان، ج 5،ص 252) ولى طبق روايت ديگر از امام صادق عليه‏السلام پرسيدند: با اين كه برادران يوسف دزدى نكرده بودند، چرا يوسف عليه‏السلام دروغ گفت؟ حضرت فرمود: مراد يوسف، دزدى ظرف نبود، بلكه (توريه كرد) مرادش دزديدن يوسف از پدرش بود. (تفسير جامع، ج 2،ص 362)‏

360 - سوره يوسف، آيه 73.

361 - سوره يوسف، آيه 75.

362 - بعضى گويند: برادران يوسف به اين خاطر نسبت دزدى به يوسف عليه‏السلام دادند كه سابقاً ديده بودند يوسف عليه‏السلام بتى از جد مادريش را دزديده و او را شكسته بود و در راهى انداخته بود.

363 - سوره يوسف، آيه 79.

364 - مجمع البيان، ج 5،ص 253 - 257.

365 - اگر سؤال شود با اين كه يوسف به مصر آمد و از كنعان تا مصر خيلى راه نيست، چگونه يعقوب عليه‏السلام و فرزندش يوسف را نجستند؟ جواب اين است كه: يوسف وقتى وارد مصر شد، مدتى غلام مخصوص عزيز بود، و مدتى در زندان، در اين چند سال با مردم تماس نداشت. بعد هم بر اثر رشد سنى و تغيير قيافه، شناخته نشد. وانگهى بين كنعان و مصر، با وسائل آن زمان، يازده يا نُه روز راه بود.

366 - سوره يوسف، آيه 87.

367 - بنابر قول به اين كه ذبيح، اسحاق بوده نه اسماعيل.

368 - مجمع البيان، ج 5،ص 261.

369 - كشكول شيخ بهايى، ج 1،ص 310؛ سوره يوسف، آيه 91.

370 - بحارالانوار، ج 12،ص 314.

371 - مجمع البيان، ج 5،ص 258.

372 - سوره يوسف، آيه 91.

373 - سفينة البحار، ج 2،ص 422 (واژه قلب).

374 - سوره يوسف، آيه 93.

375 - ظاهر قرآن دلالت دارد كه در اين موقع مادر يوسف زنده بوده است؛ ولى اكثر مفسرين گويند: كه او زنده بود خانه يوسف بوده است. و در ميان عرب معمول بود كه گاهى به خاله، مادر مى‏گفتند.

376 - سوره يوسف، آيه 100، يعقوب عليه‏السلام به يوسف گفت: اخبار خود را راجع به برادرانت براى من بگوى. يوسف عرض كرد: از من مپرس كه برادرانم با من چه كردند، از من بپرس كه خداوند به من چه (لطفها) كرد.

(سفينة البحار، ج 1،ص 412)، ناگفته پيداست كه اين پاسخ نيز حكايت از بزرگى، روح يوسف عليه‏السلام و كرم و نظر بلندى او مى‏كند.

377 - سوره يوسف، آيات 100 و 101.

378 - سوره يوسف، آيه 102.

379 - يوسف، آيه 102.

380 - سوره يوسف، 111.

381 - مجمع البيان، ج 5،ص 262 - 266.

382 - علل الشرايع،ص 107؛ بحار، ج 13،ص 127.

383 - در بعضى از روايات نقل شده كه پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم در سفرى در بيابان به چادرنشينى برخورد، چادرنشين حضرت را شناخت، بسيار پذيرايى كرد. هنگام خداحافظى، رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم به او فرمود: هرگاه از ما چيزى بخواهى از خدا مى‏خواهيم كه به تو عنايت كند؛ او در جواب گفت: از خدا بخواه شترى به من بدهد كه موقع حركت، اثاثيه خود را بر آن بگذارم و چند گوسفند به من عطا كند كه در اين صحرا آن‏ها را بچرانم، و از شيرشان استفاده كنم. حضرت آن‏ها را از خدا تقاضا نمود. خداوند هم تقاضاى حضرت را بر آورد. در اين هنگام رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به اصحاب خود رو كرد و فرمود: اى كاش اين مرد؛ نظر و همتش بلند بود و مثل عجوزه بنى اسرائيل، خير دنيا و آخرت را از ما مى‏خواست تا آن را از خدا مى‏خواستم، و خدا به او مى‏داد، اصحاب تقاضاى بيان قصه عجوزه بنى اسرائيل را نمودند. حضرت داستان عجوزه را به طور مشروح براى اصحاب شرح دادند. در اين روايت است كه آن عجوزه سه حاجت خواست و بر آورده شد: 1 - جوان شود 2 - همسر موسى گردد 3 - در بهشت هم همسر موسى باشد (به نقل از حياة الحيوان دميرى).

384 - مجمع البيان، ج 5،ص 264؛ اصول كافى، ج 2،ص 311 و 312.

385 - قالَ قائِل مِنهُم لا تَقتُلوا يُوسُفَ (سوره يوسف، آيه 10)

386 - تفسير صافى،ص 253، ذيل آيه 99 يوسف فَلمَّا دَخَل عَلى يُوسُفَ؛ مخفى نماند طبق اين حديث؛ اين شخصى كه برادران را از قتل يوسف منع كرده، يهودا يا شمعون يا روبين نبوده است كه در سابق گفته شد و طبق رواياتى يكى از آن‏ها بوده‏اند.

387 - بحار، ج 18،ص 325.

388 - رياحين الشريعه، ج 5،ص 174 و 175.

389 - بحار، ج 16،ص 193.

390 - نساء، 163؛ انعام، 84؛ انبياء، 83؛ صاد، 41.

391 - بحار، ج 12،ص 284.

392 - مجمع البيان، ج 4،ص 330.

393 - در مورد سلسله نسب حضرت موسى عليه‏السلام چنين به دست مى‏آيد كه آن حضرت با شش واسطه به ابراهيم مى‏رسد، از اين رو ظاهراً ايوب عليه‏السلام جلوتر از موسى عليه‏السلام مى‏زيست، و به همين خاطر ما در اين كتاب، شرح زندگى ايوب عليه‏السلام را بر شرح زندگى موسى عليه‏السلام مقدم داشتيم. و در تاريخ نيز آمده: ايوب عليه‏السلام قبل از موسى عليه‏السلام ظهور كرد (تاريخ انبياء عمادزاده،ص 453).

394 - به نقل بعضى: رُحْمه دختر ابراهيم بن يوسف عليه‏السلام بود، و به نقل ديگر دختر يعقوب عليه‏السلام بود. بحار، ج 12،ص 352 و 353 و در بعضى از عبارات به جاى رحمه، رحيمه آمده است. (ارشاد القلوب، ج 1،ص 336).

395 - اقتباس از تفسير نورالثقلين، ج 3،ص 445 و 446؛ تاريخ انبياء عمادزاده،ص 453 و 454.

396 - اقتباس از حديث امام صادق عليه‏السلام، تفسير نورالثقلين، ج 3،ص 447 و 448.

397 - اقتباس از تاريخ انبياء عمادزاده،ص 455، 460.

398 - بحار، ج 12،ص 354.

399 - مضمون آيه 83، سوره انبياء؛ بحار، ج 12،ص 368 و 369.

400 - سوره انبياء، آيه 83.

401 - ارشاد القلوب ديلمى، ج 1،ص 430.

402 - همان،ص 336.

403 - بحار، ج 12،ص 340.

404 - تاريخ انبياء عمادزاده،ص 456 و 459.

405 - صاد، 44.

406 - صاد، 41.

407 - بحار، ج 12،ص 351.

408 - بحار، ج 12،ص 369 - 370.

409 - اقتباس از قصص قرآن بلاغى،ص 207 - 209.

410 - سعد السعود سيد بن طاووس،ص 241، بحار، ج 12،ص 374؛ به همين دلى ما شرح حال او را بعد از شرح حال ايوب عليه‏السلام ذكر نموديم.

411 - حبيب السير، ج 1، ص 111.

412 - بحار، ج 13،ص 405.

413 - در اين باره به مجمع البيان، ج 7،ص 59 و 60 مراجعه شود.

414 - اقتباس از بحار، ج 13،ص 405 و 404.

415 - بحار، ج 13،ص 406 و 407.

416 - بحار، ج 13،ص 404 و 405.

417 - به اين ترتيب شعيب بن صفوان بن عيفا بن ثابت بن مدين بن ابراهيم بنابراين او از نواده‏هاى حضرت ابراهيم عليه‏السلام از ناحيه ثابت بود نه از ناحيه اسماعيل و اسحاق. (بحار، ج 12،ص 375).

418 - وَ اِلى مَديَنَ اَخاهُم شُعَيباً... (هود، 84، عنكبوت: 36)

419 - بحار، ج 12،ص 384.

420 - همان،ص 387 و 383.

421 - تفسير نورالثقلين، ج 2،ص 394.

422 - هود، 83 تا 86.

423 - هود، آيات 88 تا 93.

424 - تفسير نورالثقلين، ج 2،ص 392.

425 - يعنى تو يك آدم ضعيف الجثه و ناتوان هستى، به چه ديل ما كه مرفه و سرمايه‏دار هستيم، از تو پيروى كنيم. مطابق بعضى از روايات، شاه آن‏ها به كارگزاران خود دستورداد، كالاها را احتكار كنند و قيمت‏ها را بالا ببرند، و وزن و وسائل سنجش را كم نمايند (تا كم‏فروشى نمايند) و به اين ترتيب سركشى خود را به فرمان خدا آشكار نمايند، شعيب عليه‏السلام او و مردم را از اين تباهى‏ها نهى كرد، شاه شعيب عليه‏السلام را از شهر اخراج كرد، آن گاه عذاب الهى به آن شاه و پيروانش وارد گرديد. (بحار، ج 12،ص 386)

426 - هود، 87 و 91.

427 - شعراء، 177 تا 190.

428 - بحار، ج 12،ص 383.

429 - كنزالفوائد كراجكى،ص 179.

430 - همان،ص 180.

431 - ديوان مثنوى معنوى مولانا، دفتر دوم.

432 - علل الشرايع،ص 30 و 31؛ ج 12،ص 318؛ چنان كه در شرح زندگى حضرت موسى عليه‏السلام ذكر خواهد شد، حضرت موسى عليه‏السلام بيش از ده سال چوپان حضرت شعيب عليه‏السلام گرديد.

433 - مجمع البيان، ج 5،ص 188.

434 - فروع كافى، ج 5،ص 56.

435 - بحار، ج 12،ص 383.

436 - عنكبوت: 37، هود: 94 و 95.

437 - شعراء، 189؛ تفسير نور الثقلين، ج 4،ص 64. ناگفته نماند كه به گفته بعضى از محققين عذاب قوم شعيب يك بار بود. كه بر مردم مدين و ايكه وارد شد كه آميخته با زلزله و ابر صاعقه‏خيز و صيحه بود.

438 - شعراء، 190

439 - هود، 95.

440 - مجمع البيان، ج 4،ص 330.

441 - بحار، ج 13،ص 6.

442 - اقتباس از بحار، ج 13،ص 51؛ تاريخ انبياء،ص 493.

443 - بايد توجه داشت كه كارهاى سخت، مانند نگهبانى شب و... به بنى اسرائيل واگذار شده بود.

444 - تاريخ انبياء (عمادزاده)،ص 495.

445 - اقتباس از بحار، ج 13،ص 50 تا 53؛ در آيه 49 سوره بقره به شكنجه شدن بنى اسرائيل و كشته شدن پسران آن‏ها به دست فرعونيان اشاره شده است.

446 - در مورد نام خواهر موسى عليه‏السلام، دو قول است، بعضى گفته‏اند: نام او مريم بود، و به گفته بعضى نام او كلثمه بود (مجمع البيان، ج 7،ص 242، بحار، ج 13،ص 55)

447 - مجمع البيان، ج 7،ص 241؛ بحار، ج 13،ص 54.

448 - قصص، آيه 7.

449 - همان مدرك.

450 - بحار، ج 13،ص 54؛ مطابق بعضى از روايات، اين نجار همان حزقيل (يا حزبيل) بود كه همين حادثه موجب شد به موسى عليه‏السلام ايمان آورد، و بعدها به عنوان مومن آل فرعون شناخته گرديد كه ايمان خود را پنهان مى‏كرد. (بحار، ج 13،ص 162)

451 - قصص، 7.

452 - آسيه اصلا از نژاد بنى اسرائيل، و از نوه‏هاى پيامبران بود كه فرعون با او ازدواج كرد.

453 - اقتباس از بحار، ج 13،ص 54 و 55؛ مجمع البيان، ج 7،ص 241.

454 - چنان كه اين مطلب در آيه 13 قصص آمده است.

455 - بحار، ج 13،ص 56.

456 - تفسير نورالثقلين، ج 4،ص 117.

457 - مضمون آيات 14 تا 17 سوره قصص.

458 - مضمون آيه 18 تا 21 سوره قصص، و اقتباس از مجمع البيان، ج 7،ص 245 و 246.

459 - داستان‏هاى زندگى شعيب عليه‏السلام قبلا خاطرنشان گرديد.

460 - بحار، ج 13،ص 21 و 58.

461 - قصص، 26.

462 - بحار، ج 13،ص 58 و 59.

463 - قصص، 27 و 28؛ گرچه در ظاهر به نظر مى‏رسد كه شعيب عليه‏السلام برادر موسى مهريه سنگينى قرار داد (با اين كه مهريه سنگين مكروه است) ولى با توجه به اين كه همه مخارج زندگى موسى عليه‏السلام بر عهده شعيب بود، و شعيب مى‏خواست با اين كار، مهمان عزيز خود را نزد خود نگهدارد، و براى موسى عليه‏السلام مصلحت مادى و معنوى بود كه در خدمت شعيب پير تجربه، كلاس ببيند و تجربه‏ها بياموزد، پاسخ به سؤال فوق (مهريه سنگين) روشن مى‏شود.

464 - جابر بن عبدالله انصارى مى‏گويد: ما به رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم عرض كرديم: گويا چوپانى گوسفندان كرده‏اى؟ فرمود: آرى مگر پيامبرى هست كه چوپانى نكرده باشد؟ (صحيح مسلم، ج 6،ص 125)

465 - ديوان مثنوى، به خطر ميرخانى،ص 610 و 611؛ تفسير و نقد مثنوى (استاد محمدتقى جعفرى) ج 14،ص 293 تا 296.

روايت شده: آن روز هوا تابستانى و بسيار گرم بود، و آن گوسفند فرارى بز بود، موسى عليه‏السلام در بالاى كوه او را گرفت و صورتش را بوسيد و دست نوازش بر سر و پشتش كشيد و با زبان عذرخواهى به او گفت: اى حيوان امروز تو را به زحمت افكندم، ولى منظورم حفظ تو از حمله گرگ بود. سپس آن را به دوش گرفت و به گله رسانيد.

روزى موسى عليه‏السلام عرض كرد: خدايا! براى چه مرا شايسته مقام پيامبرى دانستى و هم كلام خود نمودى؟! خداوند فرمود: به خاطر مهربانيت در فلان روز به آن بز. (لئالى الاخبار، ج 2،ص 153.

466 - اين عصا در عصر نوح عليه‏السلام در دست نوح عليه‏السلام بود، و در عصر ابراهيم عليه‏السلام به دست ابراهيم افتاد، از اين رو به هر دو منسوب است.

467 - بحار، ج 13،ص 29 و 30.

468 - در حقيقت آن شعله، آتش نبود، بلكه يك پارچه نور بود كه نمايى مانند آتش داشت.

469 - مضمون آيات 29 تا 32، سوره قصص؛ بحار، ج 13،ص 61.

470 - دو معجزه عصا و بيد بيضاء، در آيه 20 تا 22 سوره طه نيز ذكر شده است.

471 - سوره طه، آيه 42 تا 46.

472 - سوره طه، آيه 56 تا 64.

473 - قصص، 38.

474 - اقتباس از تفسير ابوالفتوح رازى، ج 8،ص 464؛ تفسير نمونه، ج 12،ص 85 تا 88.

475 - بحار، ج 13،ص 151.

476 - اين استدلال، در آيه 23 تا 28 سوره شعراء آمده است.

477 - شعرا/ 29 تا 28.

478 - مضمون آيه 30 تا 38 سوره شعرا، و آيه 109 تا 111 سوره اعراف.

479 - در تعداد و چند نفر بودن ساحران اختلاف مى‏باشد.

480 - بحار، ج 13،ص 148.

481 - چنان كه در آيه 116 سوره اعراف آمده: وَ جاؤُوا بِسِحرٍ عَظيمٍ.

482 - شعراء/ 44.

483 - بحار، ج 13،ص 149.

484 - طه/ 67، اميرمؤمنان عليه‏السلام فرمود: موسى عليه‏السلام به خاطر خودش احساس ترس نكرد، بلكه از آن مى‏ترسيد كه جاهلان غلبه كنند و طاغوت‏هاى گمراه پيروز شوند. (نهج البلاغه، خطبه 6).

485 - طه / 69.

486 - طه: 70 تا 74؛ سرانجام فرعون آن ساحران مؤمن را در همان روز به دار آويخت و همه را به شهادت رسانيد. (بحار، ج 13،ص 150؛ تفسير مجمع البيان، ج 4،ص 464)

487 - در چندين روايت آمده به دستور فرعون، حزقيل را نيز به شهادت رساندند، و بدنش را قطعه قطعه كردند. (تفسير نورالثقلين، ج 4،ص 521)

488 - بحار، ج 13،ص 163.

489 - از اين رو در قرآن، فرعون به عنوان ذوالاوتاد (صاحب ميخها) ياد شده است. (فجر/ 89).

490 - بحار، ج 13،ص 164؛ مجمع البيان، ج 10،ص 319.

491 - اقتباس از تفسير نورالثقلين، ج 4،ص 522، (به نقل از امام صادق عليه‏السلام)

492 - مضمون آيات 127 تا 129 سوره اعراف.

493 - اين معجزات نُه گانه، در آيات 106. 107 و 130 و 133 سوره اعراف ذكر شده است.

494 - اعراف، 132.

495 - ديوان مثنوى، به خط ميرخانى،ص 411 (دفتر چهارم)

496 - مضمون آيه 134 تا 136 سوره اعراف.

497 - فَاَوحَينا اِلى مُوسى اَنِ اضْرِب بِعَصاكَ البَحرَ... (شعراء، 63)

498 - طه، 77.

499 - اقتباس از قصص قرآن بلاغى،ص 146.

500 - يونس، 90.

501 - مضمون آيه 90 تا 92 سوره يونس.

502 - تاريخ انبياء،ص 531.

503 - مضمون آيات 138 تا 141 سوره اعراف.

504 - نهج البلاغه، حكمت 317.

505 - اعراف، 143.

506 - اعراف، 155.

507 - اعراف، 155 و 156.

508 - اعراف، 144، 145.

509 - مضمون آيات 93 تا 90 سوره طه.

510 - آيه 92 تا 96 سوره طه.

511 - تاريخ انبياء، 551.

512 - بحار، ج 13،ص 246.

513 - مجمع البيان، ج 1،ص 128؛ در آيه 63 بقره و 171 اعراف به اين مطلب اشاره شده است.

514 - بحار، ج 13،ص 252.

515 - قصص، 70.

516 - امّا لَو استَغاثُوا بِى لَاجَبتُهُم وَ لَاَغثتُهُم (اقتباس از تاريخ طبرى،ط بيرون، ج 1،ص 262 - 265)

517 - بحار، ج 13،ص 251.

518 - درباره اين كه قارون آن همه ثروت را از كجا آورده بود، مطالب گوناگونى گفته شده است، از بعضى از آيات قرآن استفاده مى‏شود كه او همكار مخفى فرعونيان بود، و مطابق بعضى از تواريخ، او نماينده فرعون در ميان بنى اسرائيل بود و از سوى ديگر خزانه درا گنجهاى فرعون، فرعون توسط اين منافق سرشناس، ثروت بنى اسرائيل را به غارت مى‏برد و پس از هلاكت فرعونيان، مقدار عظيمى از آن گنجها به دست قارون افتاد، و موسى عليه‏السلام تا آن زمان مجال آن را نيافته بود تا آن ثروت باد آورده را، مصادره كرده و به نفع مستضعفان به كار گيرد.

519 - مضمون آيه 79. 80 سوره قصص.

520 - قصص، 82.

521 - سرگردانى چهل سال آن‏ها در بيابان، بر اثر كوتاهى و گناه خودشان بود كه ذلت را بر جهاد ترجيح دادند، اگر آن‏ها وارد شهر فلسطين مى‏شدند، و با عمالقه مى‏جنگيدند و آن ستمگران را از آن جا بيرون مى‏كردند، اين گونه گرفتار بيابان نمى‏شدند، گويى لازم بود چهل سال بگذرد تا نسل انقلابى جديد روى كار آيند و به جنگ عمالقه بروند، و خود و مردم را از حاكمان زورمند و ياغى نجات دهند.

522 - بقره، 60.

523 - اقتباس از آيه 61 بقره.

524 - مائده، 22 و 21.

525 - - مائده، 22 و 21.

526 - مائده، 24 و 23.

527 - اقتباس از بحار، ج 13،ص 374 - 375.

528 - بحار، ج 13،ص 373 و 374.

529 - سوره اعراف، 175.

530 - بحار، ج 13،ص 375.

531 - جوامع الحكايت، محمد عوفى به قلم روان از نگارنده،ص 322. در كتاب سياستنامه،ص 222، از اين شوهر و زن به نام‏هاى يوسف و كژسف ياد شده است. ناگفته نماند كه در روايات ما، آيه مذكور (175 اعراف) درباره بلعم باعورا دانشمند معروف بنى اسرائيل نازل شده كه به خاطر داشتن مقام اسم اعظم، دعايش مستجاب مى‏شد و بر اثر سازش با مخالفان موسى عليه‏السلام اين مقام از او سلب گرديد و ديگر دعايش به استجابت نمى‏رسيد. (چنان كه خاطرنشان شد.)

532 - مضمون آيات 67 و 71 سوره بقره.

533 - اقتباس از بحار، ج 13،ص 259 به بعد؛ عيون اخبار الرضا عليه‏السلام، ج 2،ص 13، مجمع البيان و تفسير قمى، ذيل آيات مورد بحث.

534 - بحار، ج 13،ص 146.

535 - اصول كافى، ج 2،ص 123.

536 - بحارالانوار، ج 64،ص 117 و 118.

537 - اعلام‏الدين ديلمى، بحار، ج 13،ص 349 و 350.

538 - بحار، ج 14،ص 489.

539 - روضه الكافى،ص 384 و 385.

540 - ديوان مثنوى، به خط ميرخانى،ص 379، (دفتر چهارم)

541 - بحار، ج 17،ص 180.

542 - به گفته اكثر مفسران، منظور از اين تنگه دو دريا، محل اتصال خليج عقبه با خليج سوئز است.

543 - بحار، ج 13،ص 278.

544 - در حديثى از پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم نقل شده فرمود: هنگامى كه موسى عليه‏السلام با خضرع در كنار دريا ملاقات كرد، پرنده‏اى در برابر آن دو ظاهر شد، قطره‏اى آب دريا با منقارش برداشت، خضر به موسى عليه‏السلام گفت: «آيا مى‏دانى اين پرنده چه مى‏گويد؟» موسى گفت: چه مى‏گويد؟ خضر گفت: مى‏گويد: وَ رَبّ السَّمواتِ وَ الأَرضِ وَ رَبِّ البَحرِ ما عِلمُكُما مِن عِلمِ اللهِ الّا قَدرِ ما اَخَذتُ بِمِنقارِى مِن هذا البَحرِ؛

«و سوگند به پروردگار آسمان‏ها و زمين و پروردگار دريا، دانش شما دو نفر (موسى و خضر) در مقايسه با علم خدا نيست مگر به اندازه آن چه از آب در منقارم گرفته‏ام نسبت به اين دريا» (بحار، ج 13،ص 302)

و در روايت يدگر آمده: «اين پرنده كوچك‏تر از گنجشك بود و از نوع پرستو بود و گفت: «علم شما در مقابل علم محمد و آل محمد صلى الله عليه و آله و سلم به اندازه مقدار آبى است كه به منقار گرفته‏ام نسبت به دريا.» (همان مدرك؛ پاورقى.)

545 - مضمون آيات 60 تا 70 سوره كهف.

546 - كهف، 71 و 78؛ بحار، ج 13،ص 280؛ روايت شده: پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: خدا برادرم موسى عليه‏السلام را رحمت كند، اگر تحمل مى‏كرد، عجيب‏ترين شگفتى‏ها را (از دست خضر) مى‏ديد و نيز فرمود: و اگر صبر مى‏كرد، هزار شگفتى مى‏ديد. (نور الثقلين، ج 3،ص 282). و از امام باقر عليه‏السلام يا امام صادق عليه‏السلام نقل شده فرمود: لَو صَبَرَ مُوسى لَاَراهُ العالِمُ سَبعِينَ اُعجُوبَةٍ؛ اگر موسى عليه‏السلام صبر و تحمل مى‏كرد، آن عالِم (خضر) هفتاد حادثه عجيب به موسى عليه‏السلام نشان مى‏داد. (بحار، ج 13،ص 284 و 310)

نيز روايت شده: از موسى عليه‏السلام پرسيدند: سخت‏ترين حادثه زندگى تو چه بود؟

موسى عليه‏السلام در پاسخ گفت: هيچ يك از آن همه مشكلات (عصر فرعون و عصر حكومت بنى اسرائيل با آن همه رنجها) همانند گفتار خضر عليه‏السلام برايم رنج‏آور نبود كه خبر از فراق و جدايى خود از من داد و مرا از علوم خود محروم ساخت. (تفسير ابوالفتوح رازى، ذيل آيه 78 كهف)

547 - كارهاى خضر عليه‏السلام به خصوص كشتن نوجوان اگر چه ظاهرى بسيار زننده داشت، ولى بايد توجه داشت كه فرق است بين نظام تشريع و تكوين، خداوند حاكم هر دو نظام است، در اين صورت هيچ مانعى ندارد كه خداوند گروهى مانند موسى عليه‏السلام را مأمور اجراى نظام تشريع كند، و گروهى يا شخصى (مانند خضر) را مأمور اجراى نظام تكوين، از نظر نظام تكوين، هيچ مانعى ندارد كه خداوند حتى كودك نابالغى را دچار حادثه‏اى كند كه جان بسپارد، چرا كه وجودش ممكن است در آينده موجب خطرهاى عظيم گردد، مانند اين كه پزشك دست يا پاى كسى را قطع مى‏كند تا ميكروب سرطان از آن به ساير اعضاء سرايت ننمايد. كارهاى حضرت خضر عليه‏السلام در ماجراى فوق در محدوده نظام تكوين بوده، ولى حضرت موسى عليه‏السلام مأمور كارها در محدوده تشريع بود، از اين رو مقام موسى عليه‏السلام در اين راستا از حضرت خضر عليه‏السلام بالاتر بود، اگر چه در محدوده نظام تكوين، مقام خضر عليه‏السلام بالاتر بود.

از سوى ديگر اين كار خضر عليه‏السلام از نشانه‏هاى رحمت الهى و پاداش او به پدر و مادر با ايمان بود، خضر به دستور خدا آن كودك كافر را - كه اگر مى‏ماند موجب كفر و انحراف پدر و مادر مى‏شد - كشت، ولى به جاى آن كودك، خداوند دخترى به آن پدر و مادر مرحمت فرمود، كه كانون ايمان و تقوا بود و به فرموده امام صادق عليه‏السلام از نسل او هفتاد پيامبر، به وجود آمد. (تفسير نورالثقلين، ج 3،ص 286).

548 - كهف، 79 تا 83.

549 - بحار، ج 13،ص 294.

550 - همان،ص 289.

551 - اصول كافى، ج 2،ص 624.

552 - تفسير روح البيان، ج 4،ص 96 و 97.

553 - ثمرات الحياة، ج 3.

554 - گلستان سعدى، باب سوم.

555 - اقتباس مجمع البيان، ج 2،ص 353.

556 - بحار، ج 13،ص 365 و 366.

557 - همان،ص 253.

558 - صافات، 120

559 - قصص، 33.

560 - فرقان، 35، طه، 30.

561 - اين حديث در كتب شيعه و سنى به طور متواتر نقل شده است.

562 - لهوف سيد بن طاووس،ص 186.

563 - اقتباس از آيه 247، بقره.

564 - در قسمت آخر داستان‏هاى زندگى موسى عليه‏السلام در مورد صندوق عهد، شرح داده شد.

565 - بقره، 249.

566 - بقره، 250.

567 - اقتباس از مجمع البيان، ج 2،ص 357، طبق بعضى از روايات، سنگ داود عليه‏السلام سينه جالوت را شكست و از پشت بيرون آمده و او را از مركب بر زمين افكند. (تفسير نمونه، ج 19،ص 237)

568 - كامل ابن اثير، ج 1،ص 76 و 78، بحار، ج 14،ص 14 و 15.

569 - بحار، ج 14،ص 14 و 15.

570 - تفسير فخر رازى، ج 26،ص 183 (با استفاده از آيات 17 تا 19 صاد)

571 - سوره ص، آيه 30 و 26.

572 - سبأ، 26.

573 - نمل، 15

574 - اسراء، 55، نساء، 163، اين كتاب در شب 28 رمضان به آن حضرت نازل شد (بحار، ج 4،ص 33)

575 - سوره ص، آيه 21 تا 24؛ تفسير نورالثقلين، ج 4،ص 245.

576 - اقتباس از عيون اخبار الرضا عليه‏السلام، طبق مدرك قبل،ص 446.

577 - اقتباس از عيون اخبار الرضا عليه‏السلام، طبق نقل نور الثقلين، ج 4،ص 246.

578 - تفسير الميزان، ج 16،ص 390.

579 - بحار، ج 14،ص 15.

580 - نهج البلاغه، خطبه 160.

581 - تفسير مجمع البيان، ج 8،ص 381.

582 - مجمع البيان، ج 8،ص 382.

583 - ديوان مثنوى، دفتر دوم.

584 - گلستان سعدى، باب 8.

585 - مجمع البيان، ج 7،ص 57 ذيل آيه 78 سوره انبياء، به نقل از امام صادق عليه‏السلام و امام باقر عليه‏السلام - ناگفته نماند كه ظاهر امر نشان مى‏دهد كه در قضاوت داوود و سليمان دو گونگى وجود دارد، ولى طبق بعضى از روايات، امام باقر عليه‏السلام فرمود: اين دوگونگى در مرحله مناظره و مشورت بود، نه در مرحله قضاوت نهايى (تفسير نورالثقلين، ج 3،ص 443).

586 - سوره ص، 26.

587 - سوره ص ، 19.

588 - نمل، 16.

589 - بحار، ج 14،ص 38.

590 - بحار، ج 14،ص 39.

591 - اقتباس از كتاب ثمرات الحيوة.

592 - من لا يحضره الفقيه،ص 471.

593 - بحار، ج 14،ص 42.

594 - شيطان آن‏ها را آن چنان به نيرنگ انداخت، كه بعضى از آن‏ها روز شنبه ماهى مى‏گرفت و نخى به دُم سوراخ شده ماهى مى‏بست، و طرف ديگر نخ را در بيرون آب به ميخى بند مى‏كرد. ماهى در ميان آب به طور محبوس مى‏ماند، فرداى آن روز، او مى‏آمد و آن ماهى را مى‏گرفت و مى‏برد.(بحار، ج 14،ص 62)

595 - اعراف، 164.

596 - اعراف، 166، مجمع البيان، ج 4،ص 493، بحار، ج 14،ص 56 و 57.

597 - بحار، ج 14،ص 58.

598 - ارشاد القلوب ديلمى، ج 1،ص 312.

599 - امالى صدوق،ص 118.

600 - همان،ص 450.

601 - بحار، ج 14،ص 16، به نقل از فروع كافى، ج 1،ص 224.

602 - كامل ابن اثير، ج 1،ص 76 - 78.

603 - سفينة البحار، ج 1،ص 60 (واژه بخت).

604 - سفينة البحار، ج 1،ص 60 (واژه بخت).

605 - سوره سبأ، 12 و 13.

606 - محاسن البرقى،ص 193؛ بحار، ج 14،ص 73. مطابق بعضى از روايات، حضرت سليمان 712 سال عمر كرد (اكمال الدين صدوق،ص 289؛ بحار، ج 14،ص 140).

607 - روضة الكفاى،ص 246.

608 - سليمان در توجه به مستضعفان به گونه‏اى بود كه وقتى صبح مى‏شد از اشراف و رجال ثروتمند روى بر مى‏گرداند و نزد مستمندان و تهيدستان مى‏آمد و با آن‏ها مى‏نشست و مى‏فرمود: مِسكينٌ مَعَ المَساكِينَ: مستمندى همراه مستمندان است. (بحار، ج 14،ص 83.)

609 - ديوان مثنوى، دفتر 1،ص 28 (به خط ميرخانى).

610 - اقتباس از بحار، ج 14،ص 79.

611 - اصول كافى، ج 1،ص 278.

612 - وسائل الشيعه، ج 19،ص 209.

613 - با توجه به اين كه سليمان عليه‏السلام در اين هنگام نوجوانى گوسفند چران بود (نور الثقلين، ج 4،ص 75).

614 - اصول كافى، ج 1،ص 383؛ بحار، ج 14،ص 68.

615 - بحار ج 14، ص 17.

616 - همان، ص 72؛ «ثواب تسبیحه واحده فی الله اعظم مما رایتم». (تفسیر نورالثقلین ج 4، 459)

617 - المحجه البیضاء ج 5، ص 355

618 - پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به اصحابش فرمود: شنیده اید که خداوند از ملک و حکومت چه اندازه به سلیمان علیه السلام داد؟ با این همه مواهب جز بر خشوع او نیفزود به گونه ای که حتی از شدت خضوع و ادب چشم به آسمان نمی انداخت. (تفسیر روح البیان ج 8، ص 39)

619 - اقتباس از آيات 30 تا 33 سوره‏ص.

620 - اقتباس از آيات 34 و 40 سوره ص، با استفاده از تفاسير از جمله تفسير مجمع البيان، ج 8،ص 475.

621 - سوره نمل، آيه 18؛ يعنى عدالت لشكر سليمان عليه‏السلام را قبول دارم، ولى ممكن است از روى جهل و نا آگاهى، ما را پايمال كنند.

622 - نمل، 19.

623 - عيون اخبار الرضا عليه‏السلام، طبق نقل تفسير نورالثقلين، ج 4،ص 82 و 83.

624 - نمل، 20 تا 26؛ تفسير القمى. اين مطلب حاكى است كه پرندگان داراى هوش و دريافت هستند.

625 - نمل، 30 تا 31.

626 - نمل، 29 تا 35.

627 - بحار، ج 14،ص 111.

628 - نمل، 36 و 37.

629 - نمل، 40.

630 - بحار، ج 14،ص 112.

631 - نمل، 41.

632 - نمل، 44 (بايد توجه داشت كه 30 آيه سوره نمل از آيه 14 تا 44 مربوط به داستان‏هاى زندگى سليمان عليه‏السلام است)

633 - ديوان مثنوى مولوى، دفتر چهارم.

634 - محاسن برقى، ج 1،ص 2 - 3.

635 - چكاوك، تاج به سر.

636 - فروع كافى، ج 2،ص 146، بحار، ج 14،ص 82.

637 - بحار، ج 14،ص 95.

638 - بحار، ج 14،ص 95.

639 - دعوات الراوندى، طبق نقل بحار، ج 14،ص 97 و 98.

640 - زهر الربيع،ص 11.

641 - اقتباس از جوامع الحكايات، محمد عوفى، با تحقيق دكتر جعفر شعار،ص 95.

642 - بحار، ج 14،ص 141 و 142.

643 - اقتباس از ديوان مثنوى، به خط ميرخانى،ص 334.

644 - عيون اخبار الرضا عليه‏السلام، ج 1،ص 265؛ در قرآن، سوره سبأ، آيه 14، به مرگ سليمان اشاره شده است.

645 - نهج البلاغه، خطبه 181.

646 - تفسير آلوسى، ج 7،ص 184؛ دائرة المعارف فريد وجدى، ج 10،ص 1055.

647 - تاريخ انبياء، عمادزاده،ص 686.

648 - بحار، ج 14،ص 393 - 395.

649 - در مورد اين ماهى بزرگ مطالبى گفته شده مانند اين كه نهنگ يا بالِن بوده است، در فرهنگ عميد آمده: بالِن ماهى بزرگى است كه درازى بدنش تا سى متر، و وزنش تا سى تُن مى‏رسد، معده‏اش بسيار بزرگ است كه چند خروار غذا در آن جاى مى‏گيرد، براى تنفس هميشه روى آب حركت مى‏كند، و بيش از يك ساعت نمى‏تواند در زير آب بماند. در روايتى آمده: خداوند به آن ماهى وحى كرد كه هيچ استخوانى را از يونس مشكن، و هيچ پيوندى را از او قطع نكن. (تفسير فخر رازى، ج 26،ص 165) ناگفته نماند كه زنده ماندن يونس در شكم ماهى به اعجاز الهى است و نمى‏توان آن را از نظر طبيعى حل كرد.

650 - صافات، 139 - 141؛ بحار، ج 14،ص 400.

651 - بحار، ج 14،ص 398.

652 - تفسير برهان، ج 4،ص 35 - 37.

653 - تلخيص از بحار، ج 14،ص 379 به بعد؛ تفسير برهان، ج 4،ص 35 - 37.

654 - تفسير برهان، ج 2،ص 200 - 202؛ بحار، ج 14،ص 384.

655 - ] تفسير قمى،ص 694، بحار، ج 14،ص 391 و 400.

656 - انبياء، 87 و 88.

657 - بحار، ج 14،ص 384.

658 - اصول كافى، ج 2،ص 581.

659 - اجتبا: برگزيدگى.

660 - اين آيه بيانگر آن است كه منظور آل ياسين نيست، بلكه الياسين است.

661 - به اين ترتيب: الياس بن ياسين بن فنحاص بن عيزار بن هارون، (مجمع البيان، ج 8،ص 457)

662 - اصول كافى، ج 1،ص 227.

663 - صافات، 124 - 127؛ بحار، ج 13،ص 392.

664 - صافات، 128.

665 - اصول كافى، ج 1،ص 227.

666 - طبق بعضى از روايات؛ چهار پيامبر، زنده هستند كه دو نفرشند در آسمانند كه عبارتند از: عيسى و ادريس عليهماالسلام، و دو نفرشان در زمينند كه عبارتند از: خضر و الياس عليهماالسلام. (بحار، ج 13،ص 402)

667 - اصول كافى، ج 1،ص 243 - 245.

668 - بحار، ج 13،ص 393 - 396.

669 - المحجة البيضاء، ج 3.

670 - المخازن، علامه سيد عباسى كاشانى، ج 1،ص 286.

671 - انعام، 6؛ صاد، 38.

672 - اعلام قرآن خزائلى،ص 225.

673 - قصص الانبياء عماد زاده،ص 681.

674 - اقتباس از حبيب السير، ج 1،ص 109.

675 - بعضى اين داستان را مربوط به خضر عليه‏السلام و بعضى مربوط به ارميا مى‏دانند. در رواياتى نيز نام ارميا آمده است (بحار، ج 14،ص 362) ولى مشهور و معروف اين است كه او عزير بوده و روايات متعددى آن را تاييد مى‏كنند (مجمع البيان، ج 1 و 2،ص 370).

676 - اقتباس از يك روايت مفصل به نقل از امام باقر عليه‏السلام؛ روضة الكافى،ص 123؛ دلائل الامامه طبرى،ص 107 و 108.

677 - بقره، 259.

678 - اقتباس از مجمع البيان، ج 1 و 2،ص 370.

679 - توبه، 30.

680 - بحار، ج 14،ص 374.

681 - همان،ص 378.

682 - بحار، ج 13،ص 299.

683 - همان،ص 286.

684 - بِوَجهِ الله لَما تَصَدقتَ عَلَى.

685 - اعلام الدين ديلمى، طبق نقل بحار، ج 13، ص 321.

686 - بحار، ج 13،ص 302.

687 - ] رياض الجنان، طبق نقل بحار، ج 13،ص 312.

688 - اصول كافى، ج 1،ص 445.

689 - ] كحل البصر،ط بيروت،ص 195.

690 - منظور مرحله‏اى از روح است، نه روح كامل.

691 - احتجاج طبرسى، ج 1،ص 396 - 398.

692 - از اين عبارت فهميده مى‏شود، كه حضرت خضر عليه‏السلام در تاسيس مسجد جمكران، همراه حرت مهدى (عجل الله تعالى فرجه الشريف) بوده، و كتابى در دست داشت و براى امام زمان (عجل الله تعالى فرجه الشريف) مى‏خوانده است.

693 - مونس الحزين شيخ صدوق، طبق نقل تاريخ قديم قم، بحار، ج 53،ص 230 و 233.

694 - بحار، ج 42،ص 9.

695 - ديوان مثنوى، به خط ميرخانى، دفتر سوم،ص 207.

696 - سفينة البحار، ج 1،ص 309، بحار، ج 39،ص 133.

697 - همان،ص 391، مناقب آل ابى طالب عليهم السلام، ج 1،ص 409.

698 - بحار، ج 39،ص 132، و نظير آن در ص 133.

699 - اءِنِّى جاعُل فِى الاَرضِ خَليفَةٌ. (بقره، 30)

700 - يا داوود انَّا جَعَلناكَ خليفَة فِى الارضِ فَاحكُم بَينَ النَّاسِ بِالحقِّ. (صاد، 26).

701 - و قالَ مُوسى‏ لِاخيهِ هارونَ اخلُفنِى فِى قَومِى وَ اَصلِح... (اعراف،: 142)

702 - وَ اذان مِنَ اللهِ وَ رَسُولِهِ الَى النَّاسِ يَومَ الحجّ الاكبَرِ اَنَّ اللهَ برى عَنِ المشركينَ وَ رَسُولُهُ. (توبه: 3).

703 - عيون اخبار الرضا عليه‏السلام، ج 2،ص 11.

704 - در بعضى از روايات او با نام حنانه خوانده شده كه مادر حضرت يحيى عليه‏السلام بود. (بحار، ج 14،ص 202)

705 - منظور از اين عمران غير از عمران پدر موسى عليه‏السلام است، و ميان آن‏ها 180 سال فاصله وجود داشت. (بحار، ج 14،ص 194)

706 - آل عمران، 35 و 36.

707 - مجمع البيان، ج 1 و 2،ص 436 (ذيل آيه 37 آل عمران)

708 - همان مدرك.

709 - آل عمران، 37.

710 - مجمع البيان، ج 1 و 2،ص 439.

711 - آل عمران، 38.

712 - آل عمران، 39.

713 - آل عمران، 41، دعاى زكريا عليه‏السلام و استجابت آن بشارت به فرزندى به نام يحيى عليه‏السلام، به طور مشروح در سوره مريم، آيه يك تا يازده آمده است.

714 - مريم، 11.

715 - بحار، ج 12،ص 178.

716 - انبياء، 89 و 90.

717 - و از بعضى از تواريخ استفاده مى‏شود كه طاغوت عصر زكريا، حضرت يحيى عليه‏السلام پسر زكريا عليه‏السلام، را به خاطر نهى از منكرى كه نموده بود، كشت (چنان كه شرح آن خواهد آمد) زكريا از قتل يحيى با خبر شد، خود احساس خطر كرد، چرا كه طاغوت مى‏خواست او را نيز بكشد، زكريا گريخت و به بوستانى كه در نزديك مسجد بيت المقدس بود وارد شد و در آن جا تنه درختى باز شد و به زكريا پناه داد، و سرانجام با راهنمايى ابليس، مأموران طاغوت آمدند و آن درخت را قطعه قطعه نموده و در نتيجه حضرت زكريا، با وضع دلخراشى به شهادت رسيد. (بحار، ج 14،ص 189 به نقل از تاريخ كامل ابن اثير) بنابراين علت قتل زكريا، تهمت مذكور نبوده است.

718 - تاريخ كامل ابن اثير، ج 1،ص 170 - 175؛ بحار، ج 14،ص 179 و 189.

719 - مجمع البيان، ج 1 و 2،ص 439.

720 - مريم، 7؛ آل عمران، 39.

721 - مريم، 15.

722 - آل عمران، 39.

723 - بحار، ج 14،ص 189.

724 - فروع كافى، ج 1،ص 72؛ بحار، ج 14،ص 187.

725 - بحار، ج 18،ص 325.

726 - نورالثقلين، ج 3،ص 325، اين قول بنابر آن است كه زكريا عليه‏السلام در اين هنگام از دنيا رفته است.

727 - مريم، 30.

728 - مريم، 12.

729 - اصول كافى، ج 1،ص 494.

730 - الكنى و الالقاب، ج 1،ص 494.

731 - تاريخ علوم پى‏ير روسو،ص 432.

732 - نمل، 36؛ اين پاسخ در قرآن، در مورد پاسخ حضرت سليمان عليه‏السلام به مأموران بلقيس است آن هنگام كه از طرف بلقيس براى سليمان عليه‏السلام هديه آورده بودند.

733 - اعراف، 26.

734 - يوسف، 80.

735 - مائده، 24.

736 - بلد، 3.

737 - قصص، 77.

738 - زخرف، 38.

739 - تغابن، 7.

740 - شورى، 37.

741 - بقره، 269.

742 - اين كودك كه اكنون هشت سال دارد، دردانشگاه حجاز در انگلستان به مدرك دكتراى افتخارى نائل شد، اساتيد دانشگاه مذكور اين مدرك را به خاطر تسلط آقاى محمدحسين طباطبايى قمى (هشت ساله) به پنج موضوع قرآنى (از جمله حفظ تمام قرآن) در تاريخ 30 / 11 / 1376 شمسى مطابق با 22 شوال 1318 ه.ق، 19 فوريه 1998 ميلادى، اعطا كردند، امتحان او سه ساعت و نيم طول كشيد، در اين مدت به 130 سؤال پاسخ داد، و از صد امتياز، داراى 93 امتياز شده، و به درجه دكتراى افتخارى دانشگاه حجاز، دست يافت‏

743 - كمال الدين صدوق،ص 91 و 95؛ بحار، ج 14،ص 179.

744 - تفسير نور الثقلين، ج 3،ص 325.

745 - بحار، ج 14،ص 165 و 166.

746 - اقتباس از بحار، ج 14،ص 166 و 167، به نقل از امالى شيخ صدوق،ص 18 - 20.

747 - بحار، ج 14،ص 189.

748 - بحار، ج 14،ص 172 و 173 (با تلخيص) به نقل از امالى ابن الطوسى.

749 - من لا يحضر الفقيه، طبق نقل بحار، ج 14،ص 188.

750 - اصول كافى، ج 2،ص 535.

751 - و طبق پاره‏اى از روايات، مادر هيروديا (كه همسر شاه بود) را وادار كرد، كه شاه را مجبور به قتل يحيى عليه‏السلام كند، به اين ترتيب كه به ذشوهرش شراب داد، و دخترش را آرايش كرده با لباس‏هاى پرزرق و برق نزد شاه فرستاد و به او گفت: اگر شاه به طرف تو آمد تمكين نكن. مگر سر بريده يحيى عليه‏السلام را در آن جا حاضر كند... (بحار، ج 14،ص 180 و 181).

752 - زيرا فتوا داده بود كه ازدواج با دختر برادر و دختر زن حرام است، از اين رو شاه او را زندانى كرده بود.

753 - اقتباس زا تاريخ انبياء عمادزاده،ص 716 و 717.

754 - تفسير نورالثقلين، ج 3، ص 324.

755 - بحار، ج 14،ص 168 و 358.

756 - همان، ج 45،ص 314.

757 - بحار، ج 14،ص 181.

758 - روايت شده: اخبار و علما و عابدان بنى اسرائيل نزد اَرميا (يكى از پيامبران) رفتند و گفتند: از خدا بخواه و بپرس كه گناه فقراء و زنها و ناتوانان چيست كه اين گونه كشته مى‏شوند؟! اَرميا هفت روز، روزه گرفت، و به او وحى نشد، هفت روز ديگر روزه گرفت باز وحى نشد، هفت روز سوم را روزه گرفت، سرانجام به او چنين وحى شد:

قُل لَهُم رَأَيتُمُ المُنكَرَ فَلَم تَنكُرُوهُ؛

به آن‏ها بگو شما منكرات را ديديد و نهى از منكر نكرديد. (بحار، ج 14،ص 356)

759 - اقتباس از بحار، ج 14،ص 182 و 356 و 358.

760 - بحار، ج 14،ص 358 و 359، معالم الزلفى‏

761 - بحار، ج 14، ص 214 (پاورقى)

762 - بحار، ج 14،ص 250 - 326.

763 - مانند آيه 42 آل عمران.

764 - سوره آل عمران، 43 - 47.

765 - بحار، ج 14،ص 223.

766 - سوره مريم، آيه 16 تا 21.

767 - اين مطلب در قرآن با تعبير فَنَفخنا فِيها مِن روحِنا آمده است. (انبيائ، 91؛ تحريم، 12)

768 - بحار، ج 14،ص 225.

769 - مريم، 23.

770 - مضمون آيات 13 تا 26 سوره مريم.

771 - مريم، 23.

772 - الغدير، ج 6، ص 23، به نقل از شانزده كتاب اهل تسنن.

773 - مريم - 27 تا 30. بحار، ج 14،ص 228.

774 - بحار، ج 14،ص 215.

775 - سوره مريم، آيه 30 تا 33.

776 - بحار، ج 14،ص 229.

777 - همان مدرك،ص 218.

778 - آل عمران، 48.

779 - توجه به اين كه در عصر عيسى عليه‏السلام علوم طب و درمان پيشرفت فوق العاده كرده بود، معجزات عيسى عليه‏السلام در اين راستا بود كه بر درمان همه اطبا، برترى داشت.

780 - آل عمران، آيه 48 و 51.

781 - تاريخ انبياء،ص 731.

782 - ديوان مثنوى به خط ميرخانى، ص 327.

783 - مضمون آيات 112 تا 115، سوره مائده.

784 - بحار، ج 14،ص 492، و صفحه 260 تا 265.

785 - اصول كافى، ج 1،ص 37.

786 - اصول كافى، ج 2،ص 306.

787 - همان مدرك،ص 318.

788 - اصول كافى، ج 2،ص 400.

789 - بحار، ج 14،ص 270.

790 - ديوان مثنوى، به خط ميرخانى،ص 117 (دفتر دوم)

791 - بحار، ج 14،ص 270.

792 - لازم به ذكر است كه حكومت اگر وسيله اجرا و انجام احكام و دستورهاى الهى باشد، نه هدف براى هوس‏هاى هوسبازان، چنين حكومتى، شايسته و لازم است. ولى اگر عاملى براى قدرت‏طلبى و انحراف و فساد گردد، از آن بايد دورى جست كه حكومت طاغوتى است. ماجرايى كه در داستان فوق آمده، بر اساس اجتناب از حكومت طاغوتى است. نقل شده: حضرت امام خمينى (ره) به يكى از دخترانش فرمود: هيچ كس در دنيا مانند حضرت سليمان عليه‏السلام داراى حكومت جهانى و مقتدر و با تمام امكانات نشد، ولى مورچه‏اى به او گفت: دنيا ارزش ندارد.

اين سخن امام، نيز بر همين اساس است كه حكومت مادى، بى ارزش است بايد از آن دورى نمود. ولى حكومت الهى و معنوى، صحيح و لازم است و بايد آن را تشكيل داد و از آن پيروى كرد.

793 - در بعضى از متون نام اين دو نفر، شمعون و يوحنا ذكر شده است. (اعلام قرآن خزائلى،ص 716).

794 - مطابق بعضى از روايات، نام او پولس بود. (همان مدرك)

795 - اقتباس از تفسير مجمع البيان، ج 8،ص 419 و 420. ذيل آيه 14 تا 21 يس، و به گفته بعضى به فرمان شاه، ه رسه نفر از رسولان عيسى عليه‏السلام را كشتند و نام رسول سوم حبيب صاحب ياسين بود. (همان مدرك).

796 - مجمع البيان، ج 1 و 2،ص 448.

797 - مجموعه ورام، ج 1،ص 224.

798 - بحار، ج 44،ص 255. نظير اين ماجرا در مورد لعن كردن يزيد، براى سليمان عليه‏السلام هنگامى كه با فضاپيماى بساط از زمين كربلا عبور مى‏كرد، و براى موسى و شمعون كه از اين سرزمين عبور مى‏كردند و براى ابراهيم عليه‏السلام كه سوار بر اسب از آن جا مى‏گذشت و نوح عليه‏السلام كه با كشتى از اين سرزمين عبور مى‏كرد و آدم عليه‏السلام هنگام عبور در اين سرزمين اتفاق افتاد. (بحار، ج 44،ص 244 تا 245)

799 - روضه الكافى،ص 337.

800 - سفينة البحار، ج 1،ص 560.

801 - فروع كافى، ج 2،ص 70؛ بحار، ج 14،ص 331.

802 - بحار، ج 14،ص 337.

803 - علل الشرايع، ص 169.

804 - الدرّ المنثور، ج 2،ص 237.

805 - بحار، ج 14،ص 324.

806 - مجموعه ورام، ج 1،ص 83.

807 - مجموعه ورام، ج 2،ص 132.

808 - همان،ص 272.

809 - تاريخ انبياء،ص 734.

810 - مصابيح القلوب.

811 - بشارت عيسى عليه‏السلام به آمدن پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم به نام احمد صلى الله عليه و آله و سلم در آيه 6 سوره صف آمده است و در كتاب انجيل اين بشارت به نام فارقليط است كه از نظر فرهنگ يونانى به معنى شخص مورد ستايش معادل احمد و محمد صلى الله عليه و آله و سلم است.

812 - تاريخ انبياء،ص 730؛ در روايات اسلامى، آمده كه هنگام ظهور حضرت مهدى عليه‏السلام، حضرت عيسى عليه‏السلام از آسمان به زمين فرود مى‏آيد و در بيت المقدس پشت سر آن حضرت نماز مى‏خواند و از ياران آن حضرت شده و پيروانش را به پذيرش رهبرى او دعوت مى‏نمايد و موجب تقويت و گسترش امر آن حضرت مى‏گردد و بر فراز گردنه افيق بيت المقدس، حربه‏اى در دست دارد و در قتل دجال شركت مى‏كند و در صف نماز، امام مهدى عليه‏السلام به او مى‏گويد: به پيش رو تا به تو اقتدا كنيم. عيسى عليه‏السلام مى‏گويد: شما خاندانى هستيد كه براى هيچكس تقدم بر شما روا نيست. (منتخب الاثر، باب 48،ص 316 و 317)

813 - اعلام قرآن خزائلى،ص 268 و 270.

814 - نساء، 157؛ قصص قرآن بلاغى،ص 252 و 253.

815 - نساء، 157؛ بَل رَفَعَهُ اللهُ اِلَيهِ - در عالم ملكوت و كروبيان، حادثه عروج عيسى عليه‏السلام به آسمان، حادثه بسيار مهمى بود كه ابليس هنگام تولد پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم به شيطان‏ها گفت: از زمان عروج عيسى عليه‏السلام به آسمان تا كنون (يعنى 537 سال) چنين حادثه‏اى رخ نداده است. اين سخن ابليس بيانگر عظمت حادثه عروج عيسى عليه‏السلام و تولد پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم است. (بحار، ج 15،ص 258)

816 - اقتباس از بحار، ج 18،ص 320.

817 - همان،ص 325.

818 - احزاب، 21.

819 - مجمع البيان، ج 10،ص 241.

820 - بحار، ج 18، ص 180.

821 - مناقب آل ابى طالب، ج 1،ص 49 - 50.

822 - آزارهاى ابولهب باعث شد كه سوره تبت (صد و يازدهمين سوره قرآن) در سرزنش او نازل گرديد، و به داستان برخورد شديد ابولهب و همسرش با پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم اشاره نمود.

823 - بحار، ج 18،ص 203.

824 - سوره شعراء، آيه 214.

825 - مقدار غذايى كه معمولا يك يا دو نفر را بيشتر سير نمى‏كرد آماده شد ولى تمام دعوت‏شدگان از آن خوردند و سير شدند اما باز هم زياد آمد، به اين ترتيب دعوت پيامبر صلى‏الله‏عليه‏وآله‏و سلم همراه با معجزه بود.

826 - تاريخ طبرى، ج 2،ص 217؛ كامل ابن اثير، ج 2،ص 24؛ بحار، ج 18،ص 191.

827 - بحار، ج 18،ص 379 - 381.

828 - نفس المهموم، ص 261.

829 - بحار، ج 68،ص 77.

830 - بحار، ج 18،ص 379؛ مجمع البيان، ج 6،ص 395.

831 - اقتباس از بحار، ج 18،ص 378؛ سخن پيرامون معراج، بسيار است، شرح آن را در كتاب معراج پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم نوشته نگارنده بخوانيد.

832 - اقتباس از سيره ابن هشام، ج 2،ص 126 به بعد؛ ناسخ التواريخ، ج 1،ص 14.

833 - تاريخ يعقوبى، ج 2،ص 23 و 29. (بقره 207).

834 - سوره انفال، آيات 5 تا 51 - سوره بقره، آيه 217 تا 218.

835 - اقتباس از كحل البصر، اعلام الورى، ناسخ التواريخ هجرت، ج 1؛ تاريخ طبرى، ج 2،ص 270 به بعد؛ ارشاد مفيد،ص 32 و... .

836 - مجمع البيان، ج 1 و 2. ص 513.

837 - مجمع البيان، ج 2،ص 539.

838 - مجمع البيان، ج 2،ص 539؛ تفسير نمونه، ج 3،ص 175.

839 - مجمع البيان، ج 2،ص 540؛ بحار، ج 2،ص 99.

840 - منتهى الامال،ص 47؛ و در بعضى نقل‏ها اين اسير گرفتن به پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم نسبت داده شده است. (كحل البصر،ص 96)

841 - بحار، ج 20،ص 99 و 111.

842 - احتمال دارد منظور از اين لشگر نامرئى، فرشتگان باشند كه در جنگ بدر نيز به كمك مسلمانان شتافتند. يا منظور تقويت روحيه مؤمنان از طرف خدا است.

843 - بحار، ج 20،ص 215.

844 - ترجمه ارشاد مفيد، ج 1،ص 89 و 90؛ تاريخ الخميس، ج 1،ص 486.

845 - ترجمه ارشاد مفيد، ج 1،ص 93.

846 - مستدرك حاكم، ج 3،ص 32؛ احقاق الحق، ج 6،ص 54 و 55.

847 - بحار، ج 20،ص 216.

848 - مجمع البيان، ج 9، ص 252.

849 - تاريخ كامل ابن اثير، ج 2،ص 120؛ بحار، ج 20،ص 208.

850 - در آيه 9 سوره احزاب، ماجراى طوفان و باد، ياد شده است.

851 - در قرآن نيز به اين مطلب اشاره شده است، چنان كه در آيات متعددى از جمله آيه 56 سوره انفال مى‏خوانيم: الَّذِينَ عاهَدتَ مِنهُم ثُمَّ يَنقُضُونَ عَهدَهُم فِى كلِّ مرَّةٍ وَ هُم لا يتَّقُونَ

(مجمع البيان، ج 4، ص 552)

852 - اين شدت عمل پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم از اين رو بود كه در برابر كارشكنى‏ها و نقض پيمان و خيانت يهود، راهى مؤثرتر از اين راه براى جلوگيرى از خطر آن‏ها نبود.

853 - اين داستان در سوره حشر آمده است؛ از حيله و كارشكنى‏هاى بنى نظير اين بود كه احزابى از قريش و بنى غطفان و قبايل ديگر را بر ضد پيامبر و اسلام تحريك مى‏كردند، آيا با اين وضع سزاوار مجازات‏هاى شديد از ناحيه حكومت اسلامى نبودند؟

854 - ولى خندق مانع ورود آن‏ها به داخل مدينه شده بود.

855 - داستان ابولبابه، بعداً ذكر خواهد شد.

856 - ترجمه و اقتباس از تفسير الميزان، ج‏9،ص 126 تا 129؛ داستان باستان،ص 206 تا 214.

857 - مهاجران: مسلمانان اهل مكه.

858 - انصار: مسلمانان اهل مدينه.

859 - ... يَقُولُونَ لَئِن رَّجَعْنَا إِلَى الْمَدِينَةِ لَيُخْرِجَنَّ الاَْعَزُّ مِنْهَا الاَْذَلَّ وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ لَكِنَّ الْمُنَافِقِينَ لَا يَعْلَمُونَ؛ مى‏گويند: هنگامى كه به مدينه برگشتيم، البته آن كه عزيز است ذليل را بيرون كند ، و حال آنكه عزت مخصوص خدا و رسول او و مؤمنان است ولى منافقان نمى‏دانند.

(منافقون، 8)

860 - ترجمه و اقتباس از تفسير مجمع البيان، ج 10،ص 293، اين واقعه در سال ششم هجرت رخ داد.

861 - اين عبارت كه ظِهار ناميده مى‏شود، طلاق مردم جاهليت بود، اسلام آن را به عنوان اين كه موجب حرمت زن مى‏شود امضاء كرد، و رجوع آن را به وسيله كفار قرار داد، ولى طلاق با اين روش را حرام نمود، و آيات اول تا چهارم سوره مجادله در اين مورد نازل شده است.

862 - اقتباس از تفسير مجمع البيان، ج‏9،ص 226.

863 - زينب دختر جحش، مادرش اميمه دختر عبدالمطلب بود، بنابراين، دختر عمه پيامبر بود.

864 - مجمع البيان، ج 8،ص 359.

865 - در آيه 137 سوره احزاب مى‏خوانيم: فَلَمَّا قَضَى زَيْدٌ مِّنْهَا وَطَرًا زَوَّجْنَاكَهَا لِكَيْ لَا يَكُونَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ حَرَجٌ فِى أَزْوَاجِ أَدْعِيَائِهِمْ؛ هنگامى كه زيد نيازش را از همسرش به سر آورد (و از او جدا شد) ما همسر مطلقه او را به همسرى تو در آورديم، تا مشكلى براى مو منان در ازدواج با همسران پسرخوانده‏هايشان - پس از طلاق - نباشد.

866 - توضيح اين مطلب، در تفسير نمونه، ج 17، از صفحه 316 تا 329 آمده است.

867 - مجمع البيان، ج 7،ص 130؛ تفسير نمونه، ج 14،ص 389 - 390.

868 - كه در سال ششم هجرت رخ داد، و ذكر خواهد شد.

869 - شرح اين نامه‏ها در كتاب مكاتيب الرسول، نوشته آيت الله على احمدى، در دو جلد و كتاب محمد و زمامداران نوشته آيت الله صابرى همدانى آمده است.

870 - اقتباس از مكاتيب الرسول،ص 90 تا 100.

871 - و مطابق نقل ديگر قبيله بنى بكر پيمان‏شكنى كرده، و با كمك قريش به طايفه خزاعه شبيخون زدند و بيست نفر از آن‏ها را كشتند. (منتهى الآمال، ج 1،ص 160)

872 - اول يا دوم رمضان سال هشتم هجرت حركت كردند دهم رمضان به مكه رسيدند و روز هفدهم رمضان مكه به دست مسلمين فتح گشت.

873 - شرح بيشتر در تاريخ طبرى، ج 3،ص 20؛ كامل ابن اثير، ج 2،ص 239 تا 372؛ اعلام الورى،ص 112 تا 118؛ تاريخ يعقوبى، ج 2،ص 43؛ بحار، ج 21 و... آمده است.

874 - نورالثقلين، ج 5،ص 150.

875 - مجمع البيان، ج‏9،ص 126.

876 - مجمع البيان، ج‏9، ص 126.

877 - اقتباس از مجمع البيان، ج‏9، ص 109؛ تفسير الفرقان، ج 26، پاورقى ص 145 و تفسير قمى آغاز سوره فتح.

878 - تفسير مراغى، ج 26، ص 85، و تفسير ابوالفتوح رازى، ج 10، ص 26.

879 - الدر المنثور، ج 6،ص 109.

880 - جوامع الجامع؛ نورالثقلين، ج 5،ص 48 (مطابق نقل تفسير نمونه، ج 22، ص 16)

881 - اقتباس از كتاب گيورگيو، ص 318 - 319.

882 - با توجه به اين كه ابوسفيان از خاندان عثمان بود، جان عثمان، طبعا بيمه مى‏شد.

883 - كحل البصر محدث قمى، ص 112 و 113.

884 - مشروح اين ماجرا در تاريخ طبرى، ج 2،ص 281، سيره ابن هشام، ج 2 و بحار، ج 20 و 21؛ نورالثقلين، ج 5،ص 53 به بعد آمده است.

885 - تلخيص و اقتباس از تاريخ طبرى، ج 2،ص 281.

886 - اعلام الورى، ص 191.

887 - مجمع البيان، ج‏9 ، ص 123.

888 - الميزان، ج 18،ص 287؛ موسوعة التاريخ الاسلامى، شماره 29،ص 6.

889 - مشروح اين مطلب در سيره ابن هشام، ج 4،ص 12، و بحار، ج 20 و 21 آمده است.

890 - كحل البصر،ص 119، مجمع البيان، ج‏9،ص 127.

891 - مجمع البيان، ج 2،ص 284، ذيل آيه مذكور.

892 - اعلام الورى، ص 112، بحار، ج 21، ص 125.

893 - سيره حلبى، ج 3،ص 281.

894 - طبق بعضى روايات، ساره كنيز آزاد شده ابولهب بود (بحار، ج 20،ص 125)

895 - اقتباس از قاموس الرجال، ج 3، ص 42؛ مجمع البيان، ج‏9، ص 269؛ سيره ابن هاشم، ج 4، ص 41، و كشف الغمه، ج 1، ص 281.

896 - ارشاد مفيد، ص 25 و 26، كشف الغمه، ج 1، ص 289.

897 - مجمع البيان، ج 7،ص 269.

898 - منتهى الآمال، ج 1، ص 63.

899 - مجمع البيان، ج 3، ذيل آيه 58 سوره نساء.

900 - بحار، ج 21، ص 117.

901 - مجمع البيان، ج‏9، (ذيل آيه 12 سوره ممتحنه)، ص 276 و تفسير القمى، ص 364.

902 - منظور اين است كه از سنت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم پيروى كنند، محرمات او را حرام بدانند و انجام ندهند؛ و مكروهات او را ناپسند بشمرند؛ و واجبات را انجام دهند؛ و در مورد مستحبات، بهتر آن است كه انجام داده شود، و هنگام بروز مصائب، مواد ششگانه فوق را كه بعضى حرام و بعضى مكروه است انجام ندهند؛ و ماده 5 و 7 از مكروهات است، بخصوص در مورد زنها كه غالباً احساساتى هستند، اگر در بعضى از اين امور افراط شود موجب گناه خواهد شد.

903 - تفسير القمى، ص 364؛ بحار، ج 41، ص 113.

904 - كامل ابن اثير، ج 20، ص 104؛ سيره حلبيه، ج 2، ص 257؛ بحار ط قديم، ج 6، ص 496.

905 - سفينة البحار، ج 2، ص 638؛ كامل ابن اثير، ص 250، ص 389.

906 - اين همان امدادهاى غيبى است كه در آيه 26، سوره توبه به آن اشاره شده است.

907 - بيابان حنين، در يك سرازيرى طولانى بود كه منتهى به سرزمين حنين مى‏شد، و سپاه اسلام شبانه از مكه حركت كرده و صبح زود پس از نماز وارد حنين گرديد.

908 - اين 9 نفر عبارت بودند از: 1 - على عليه‏السلام 2 - عباس 3 - ابوسفيان بن حارث (پسرعموى پيامبر) 4 - نوفل بن حارث 5 - ربيعة بن حارث 6 و 7 - عتبه و معيّب (دو فرزندان ابولهب) 8 - فضل بن عباس 9 - عبدالله بن زبير و بعضى ايمن پسر ام ايمن را را نيز افزوده‏اند.

909 - تفسير المنار، ج 10،ص 262 تا 265؛ بحار، ج 21، ص 150.

910 - اعلام الورى، ص 119 تا 123؛ مجمع البيان، ج 5، ص 17 - 19؛ كامل ابن اثير، ج 2، ص 239 - بحار: ج 21، ص 146.

911 - طائف در فاصله 12 فرسخى جنوب شرقى مكه قرار دارد و از شهرهاى ييلاقى حجاز به شمار مى‏آيد.

912 - اعلام الورى، ص 123.

913 - همان مدرك، ص 124؛ مورخين مى‏نويسند: كشته شدگان به دست حضرت على عليه‏السلام به چهل نفر رسيد (تفسير صافى، ص 239).

914 - تفسير صافى، ص 229، ذيل آيه 25 توبه اعلام الورى، ص 123؛ طبقات ابن سعد، ج 2، ص 152.

915 - اقتباس از بحار، ج 21،ص 78 و 79.

916 - ترجمه ارشاد مفيد، ج 1، ص 103 و 104؛ بحار، ج 21، ص 90.

917 - بحار، ج 21، ص 90؛ تفسير فرات، ص 222 و 226.

918 - مجمع البيان، ج 5، ص 72 و 73؛ و ساير تفاسير، ذيل آيات 107 تا 110 توبه.

919 - مطرحه: زباله دانى.

920 - ديوان مثنوى خط ميرخانى، ج 2، ص 175 و 176.

921 - توبه، 118.

922 - اقتباس و ترجمه از سيره ابن هشام، ج 4، ص 159 - 181، كشف الغمه، ج 1، ص 304 و 306.

923 - تفسير المنار و تفسير الدر المنثور، ذيل آيات فوق - الميزان، ج 3،ص 402.

924 - مجمع البيان، ج 1 و 2، ص 482.

925 - اَلْحَمْدُلِلَّه الَّذِى لَم يَمُتنِى حتّى اَمَرَنِى اَن اَصبِرَ نَفسى مَعَ رِجالٍ مِن اُمَّتِى، مَعَكُم المَحيا، وَ مَعَكُمُ المَماتُ. (مجمع البيان، ج 6، ص 465)

926 - مجمع البيان، ج 6، ص 23.

927 - همان، ج 8، ص 434.

928 - آل عمران، 92.

929 - اقتباس از مجمع البيان، ج 1، ص 474 و صحيح مسلم.

930 - اسد الغابه، ج 2 (شرح حال ابوطلحه).

931 - تاريخ طبرى، ج 2، 22 145؛ كحل البصر، ص 81، 84.

932 - مجمع البيان، ج‏9، ص 252، و تفاسير ديگر.

933 - نحل، 41؛ مجمع البيان، ج 6، ص 361.

934 - خصائص نسايى، ص 28؛ مغازى واقدى، ج 3، ص 1077؛ ارشاد مفيد، ص 33. حَسَكانى (متوفى بعد از سال 490 هجرى) در شواهد التنزيل (ج 1، ص 232) حدود 12 روايت در اين مورد نقل نموده است.

935 - مسند احمد، ج 1، ص 151.

936 - طبق بعضى از روايات، بزرگ اين هيئت، دو نفر به نام عاقب و سيد، معرفى شده‏اند. (مجمع البيان، ج 1 و 2، ص 452).

937 - وقت مباهله، روز 24 ماه ذيحجه سال 10 هجرت، بين الطلوعين بوده است.

938 - تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 122؛ سيره حلبى، ج 3، ص 239؛ مجمع البيان، ج 1 و 2، ص 452؛ در قرارداد صلح بنا بر اين شد كه هيئت نمايندگى نجران، در هر سال دو هزار حُلّه (لباس روپوش مخصوص) كه قيمت هر كدام معادل چهل درهم باشد، به حكومت اسلامى بپردازند، و سى زره و سى نيزه و سى اسب به عنوان عاريه در اختيار حكومت اسلامى قرار دهند. (مجمع البيان، ج 1 و 2، ص 452)

939 - احقاق الحق، ج 3، ص 46، به نقل از مدارك متعدد اهل تسنن؛ الدر المنثور، ج 2، ص 39.

940 - بحار، ج 21، ص 338.

941 - مجمع البيان، ج 1 و 2، ص 452.

942 - اين خطبه در بحار، ج 21، ص 405 آمده است، در اين خطبه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم 15 دستور مهم اسلامى را مطرح كرده است.

943 - داستان مشروح غدير، با مدارك بيشمار از كتب اهل تسنن در كتاب الغدير جلد اول آمده است.

944 - مسند احمد، ج 3، ص 17؛ صحيح مسلم، جلد 2، ص 38؛ صواعق، ص 91؛ تفسير فخر رازى، ج 3، ص 24.

945 - الغدير، ج 1، ص 11 و 47.

946 - در بعضى از عبارات، نام اين شخص، نضر بن حارث بن كلده ذكر شده است (مجمع البيان، ج 10، ص 352)

947 - بايد توجه داشت كه اين عبارت در آيه 32 انفال آمده است كه از سخنان كفار است، و نعمان بن حارث در كلام خود، همان حرف كافران را به زبان آورده است.

948 - مجمع البيان، ج 10، ص 325؛ الغدير، ج 1، ص 239 تا 246 به نقل از سى نفر از علماى معروف اهل تسنن.

949 - سوره لقمان، آيه 12 و 13.

950 - سوره لقمان، آيه 13 و 16 و 17 و 18 و 19.

951 - بحار، ج 13،ص 424؛ مجمع البحرين، ج 8، ص 315.

952 - نَوبه منطقه‏اى در آفريقا است كه داراى دو قسمت است: 1 - نوبه سفلى واقع در مصر 2 - نوبه عليا واقع در سودان.

(المنجد فِى الاعلام، واژه نوبه).

953 - سفينة البحار، ج 2، ص 515، مجمع البحرين، واژه لقم. اقتباس از تاريخ انبياء، تاليف عمادزاده، ص 61 - 655 و 672.

954 - مروج الذهب، طبق نقل بحار، ج 13، ص 425.

955 - المواعظ الحديث، ص 142.

956 - بعضى نام اين پسر را باران نوشته‏اند. (اعلام قرآن خزائلى، ص 716)

957 - بخش ديگرى از اين نصايح در كتاب بحار، ج 13، ص 408، تا صفحه 434 آمده است.

958 - درباره فضايل لقمان عليه‏السلام به كتاب مجمع البيان، ج 8، ص 317 مراجعه شود.

959 - احتجاج طبرسى، ص 139؛ بحار، ج 22، ص 330.

960 - تفسير مجمع البيان، ج 8، ص 315.

961 - بحار، ج 70، ص 242؛ كنز العمال، حديث 5271.

962 - مجمع البيان، ج 8، ص 317 و 318.

963 - لقمان، آيه 13، 16، 17، 18 و 19.

964 - مجمع البيان، ج 8، ص 315 و 316؛ در مورد صبر و سكوت پر معناى لقمان، هنگام ديدار زره بافى داوود عليه‏السلام قبلا (در ذكر داستان‏هاى جالب زندگى داوود عليه‏السلام) داستان جالبى ذكر شد، به آن جا رجوع كنيد.

965 - اقتباس از بحار، ج 13، ص 433؛ تاريخ انبياء عمادزاده، ص 663 و 664.

966 - تاريخ انبياء، عمادزاده، ص 664.

967 - مجموعه ورام، ج 1، ص 250 و 251.

968 - تفسير بيضاوى و ثعلبى، ذيل آيه 12 لقمان؛ سفينة البحار، ج 2، ص 515.

969 - مجمع البيان، ج 8، ص 317.

970 - حميم: داغ.

971 - يعنى: روز قيامت كه همه رازها فاش گردد (چنان كه اين مطلب در آيه 9 طارق آمده است) آن شخص نيز كه در ميان شما شكم به حرام پر نكرده، از ديگران مشخص مى‏گردد.

972 - يعنى: همان گونه كه زرگر طلاى سالم را از معيوب به وسيله آتش مشخص مى‏كند، كافران نيز كه معيوب هستند، به وسيله آتش دوزخ سوخته مى‏شوند (ديوان مثنوى، به خطر ميرخانى، ج 1، ص 94).

973 - كرچ: يك قطعه بريده شده از خربزه.

974 - بطيخ: خربزه.

975 - مل: مى‏

976 - سقم: بيمارى.

977 - ديوان مثنوى به خطر ميرخانى، جلد 2، ص 143.

978 - بحار، ج 13، ص 424؛ مجمع البيان، ج 8، ص 317.

979 - فتح الابواب سيد بن طاووس، به نقل از بحار، ج 13، ص 433.

980 - مجمع البيان، ج 9، ص 317

981 - بحار، ج 13، ص 433.

982 - اقتباس از روضه الكافى، ص 348 و 349.

983 - اقتباس از بحار، ج: 13، ص 428.

984 - همان، ص 425.

985 -

گفت مردى به اشترى زچرا اى بلندقد چرا چنان زشتى
داد اشتر جواب او كه بدان عيب نقاش مى‏كنى زنهار

986 - المخازن، ص 278؛ بحار، ج 13، ص 417.

987 - بحار، ج 13، 431.

988 - اصول كافى ج 3، ص 134

989 - اين سفارش از اين رو است كه در آن عصر، معمولاً چنان مأمورينى از افراد گستاخ و فاقد انضباط اخلاقى انتخاب مى‏شدند.

990 - اقتباس از جوامع الحكايات، محمد عوفى، ص 137.

991 - مجمع البيان، ج 6، ص 435.

992 - اين شش نفر با يك نفر چوپان، همان اصحاب كهف هستند كه در باطن ايمان به خدا داشتند، ولى در ظاهر تقيه مى‏كردند، چنان كه خواهيم گفت.

993 - اصحاب كهف وقتى كه وارد غار شدند، چنين دعا كردند: رَبَّنا آتِنا مِن لَدُنكَ رَحمَةً وَ هَيِّى‏ء لَنا مِن اَمرِنا رَشَداً؛ پروردگارا! ما را از سوى خودت رحمتى عطا كن، و وسيله رشد و نجاتى فراهم ساز. (كهف، 10).

994 - اقتباس از بحار، ج 14، ص 414 و 415؛ نورالثقلين، ج 3، ص 248 و مجمع البيان، ج 6، ص 460.

995 - بحار، ج 14، ص 431.

996 - بحار، ج 14، ص 416 و 417.

997 - جالب اين كه در قرآن (در آيه 25 سوره كهف) آمده: آنها در غار سيصد سال درنگ كردند و نُه سال نيز بر آن افزودند. در اين جا اين سؤال مى‏شود كه چرا از 309 سال اين گونه تعبير شده، و گفته شده اصحاب كهف 309 سال در غار درنگ نمودند، پاسخ آن كه قرآن با اين تعبير خواسته هم سال شمسى را بيان كند كه 300 سال بود، و هم سال قمرى را كه 309 سال بود، و در روايات آمده يك نفر يهودى از حضرت على عليه‏السلام پرسيد: اصحاب كهف چند سال در غار خوابيدند؟

آن حضرت همان را كه در قرآن آمده فرمود، يهودى گفت: در كتاب ما 300 سال ذكر شده، على عليه‏السلام فرمود: دركتار شما به سال شمسى، ذكر شده كه 300 سال است، ولى در قرآن ما به سال قمرى (309) سال آمده است. (نورالثقلين، ج 3، ص 256)

998 - اقتباس از العرائس ثعلبى، ص 232 - 236؛ بحار، ج 14، ص 418 و 419.

999 - رَبِّ السجنُ اَحبُّ اِلىَّ مِمّا يَدعُونَنِى اِلَيهِ (يوسف، 33)

1000 - با اين كه طبق روايات، آن‏ها جوان نبودند.

1001 - اقتباس از نورالثقلين، ج 3، ص 420، تفسير جامع، ج 4، ص 181.

1002 - بحار، ج 53، ص 90 و 91.

1003 - مجمع‏البيان، ج 6، ص 452.

1004 - تفسير نورالثقلين، ج 3، ص 249 و 250.

1005 - كامل ابن اثير، ج 1، ص 278.

1006 - الميزان، ج 13، ص 414.

1007 - كامل در اين باره به نام ذوالقرنين با كورش كبير منتشر شده است.

1008 - دانشمند محقق ابوالكلام آزاد كه روزى وزير فرهنگ كشور هند بود، با تحقيقات كافى، همين نظريه را انتخاب نموده است، علامه طباطبايى پس از نقل و بررسى گفتار ابوالكلام آزاد، مى‏گويد: گر چه اين نظريه از بعضى از جهات خالى از اشكال نيست، ولى از همه نظريه‏ها به قرآن منطبق‏تر است (الميزان، ج 13، ص 426).

1009 - كورش كبير كه به زبان فرانسه سيروس ناميده مى‏شود، در سال 529 سال قبل از ميلاد به روايتى در جنگ‏هاى مشرق كشته شد، و به روايتى در پاسارگاد فارس در 134 كيلومترى شيراز، 77 كيلومترى تخت جمشيد فوت كرد، قبرش اكنون در همانجا معروف و مشهود است، و همين قبر بيانگر آن است كه روايت دوم نزديك‏تر به واقع است (دائرة المعارف يا فرهنگ دانش و هنر، ص 761) كورش كبير سر سلسله پادشاهان هخامنشى، نخستين پايتخت خود را در چمنزارهاى پهناور پاسارگاد بنابراين نهاد.

1010 - اقتباس و تلخيص از تفسير نمونه، ج 12، ص 524؛ 552، مجمع البيان، ج 6، ص 490.

1011 - سفينة البحار، ج 1، ص 60 (واژه بخت).

1012 - و طبق پاره‏اى از روايات در دومة الجندل، منطقه مرزى شام و عراق.

1013 - اقتباس از مجمع البيان، ج 6، ص 459؛ قصص قرآن بلاغى، ص 270 - 272.

1014 - كهف، 98.

1015 - همان.

1016 - تفسير نورالثقلين، ج 3، ص 305 و ص 299.

1017 - يعنى بلندپروازى مى‏كند و مى‏خواهد بر همه كس و همه چيز چيره گردد و حريص و گرسنه افزون‏خواهى است.

1018 - به گفته سعدى در گلستان:

آن شنيدستى كه در اقصاى غور بار سالارى بيفتاد از ستور
گفت چشم تنگ دنيا دوست را يا قناعت پر كند يا خاك گور

يعنى: آن را خبر دارى كه در دورترين نقطه سرزمين غور (بين هرات و غزنه) بازرگان قافله سالارى از پشت مركب بر زمين افتاد، يكى گفت چشم حريص دنياپرست را يكى از دو چيز پر مى‏كند: يا قناعت يا خاك گور.

1019 - اقتباس از تفسير نورالثقلين، ج 3، ص 301 - 304.

1020 - بعضى احتمال داده‏اند كه منظور همان رودخانه ارس واقع در شمال آذرباييجان است.

1021 - بحار، ج 14، ص 12.

1022 - اقتباس از اعيون اخبار الرضا عليه‏السلام، ج 1، ص 207 و 208.

1023 - همان مدرك.

1024 - اقتباس از مجمع البيان، ج 10، ص 336.

1025 - ديوان مثنوى به خطر ميرخانى، ص 460.

1026 - قلم، 17 و 18.

1027 - فَاَصبَحَت كَالصَّرِيم؛ آن باغ همچون باغ سياه ظلمانى شد. (قلم، 20)

1028 - قلم، 22 تا 31.

1029 - ديوان مثنوى به خط ميرخانى، ص 213 (دفتر سوم).

1030 - قلم، 32.

1031 - مجمع البيان، ج 10، ص 337.

1032 - اصول كافى، ج 2، ص 274.

1033 - مأرِب، يكى از آبادى‏هاى مهم آن‏ها بود، كه سد آن‏ها نيز چون در آن جا قرار داشت، به اين نام معروف گرديد، سد مأرِب در بين دو كوه فاصله حدود 150 متر، و طول سد حدود هشتصد متر بود، عرض سد 150 قدم بود، و ارتفاع آن حدود بين 13 تا 19 متر بود، و در دو طرف سد بناهاى عظيم و محكمى از سنگ وجود داشت، اين سد دريچه هايى داشت كه به تناسب از آن براى خروج آب براى كشاورزى استفاده مى‏كردند. (فرهنگ قرآن بلاغى، ص 38).

1034 - سبأ، 18.

1035 - سبأ، 19.

1036 - آرى، خداوند گاهى به وسيله موريانه كه به داخل عصاى سليمان شد و درون آن را خورد، و مرگ سليمان عليه‏السلام آشكار مى‏كند و گاهى به وسيله موش‏ها، ديوار سد عظيمى را مى‏شكند، تا جهانيان مغرور نگردند و در برابر عظمت خدا، تواضع و شكر نمايند.

1037 - سبأ، 15 و 16.

1038 - سبأ، 17.

1039 - تفسير مجمع البيان، ج 8، ص 386.

1040 - محاسن البرقى، ص 586، بحار، ج 14، ص 144، و ج 80، ص 203.

1041 - در اين باره به بحار، ج 8، ص 202 تا 204، و نورالثقلين، ج 3، ص 91 و 92 مراجعه شود.

1042 - تفسير نورالثقلين، ج 3، ص 91 تا 92، به نقل از تفسير عياشى.

1043 - اعلام قرآن خزائلى، ص 714.

1044 - اقتباس از تفسير مجمع البيان، ج 6، ص 468.

1045 - همان، (به طور اقتباس).

1046 - مضمون آيات 34 تا 36 كهف.

1047 - سوره كهف، 37 تا 41.

1048 - اقتباس از مجمع البيان، ج 6، ص 472.

1049 - كهف، 42 - 44.

1050 - تفسير مجمع البيان، ج 9ص 265؛ بحار، ج 14، ص 487.

1051 - مجمع البيان، ج 1 و 2، ص 423.

1052 - اقتباس از قصص قرآن بلاغى، فرهنگ قصص، ص 325 و 326.

1053 - سحر و ساحرى و آموختن آن، حرام است، ولى ياد گرفتن آن براى خنثى سازى سحر ساحران اشكال ندارد بلكه گاهى واجب است، گويند: در زمان‏هاى قبل، يكى از علماى برجسته، در محلى براى ادرار كردن نشست، ولى طول كشيد و ديد ادرارش بند نمى‏آيد، به اطراف نگريست، شخصى را ديد كه سر از سوراخ يا پنجره خانه‏اى بيرون آورده است، دريافت كه سحر او باعث شده است، اين عالِم براى خنثى‏سازى سحر ساحران، سحر را آموخته بود، آن را به كار گرفت، سر آن شخص ساحر در بيرون ماند، او هر كار كرد كه داخل اطاق شود نتوانست، دريافت كه آن عالِم اين كار را كرده است، سرانجام صدا زد مرا رها كن، عالِم گفت: تو مرا رها كن تا من نيز تو را رها كنم، به اين ترتيب هر دو همديگر را رها كردند و از شومى سحر نجات يافتند.

1054 - چنان كه اين مطلب در آيه 102 بقره آمده است.

1055 - تفسير روح المعانى، ج 25، ص 118.

1056 - مجمع البيان، ج‏9، ص 66.

1057 - سفينة البحار، ج 1، ص 19 (واژه تبع) و طبق بعضى از روايات، نخستين كسى كه پرده براى دو درگاه كعبه دوخت و آويزان كرد، حضرت اسماعيل عليه‏السلام بود، چنان كه قبلا در شرح حال اسماعيل ذكر شد.

1058 - اعلام قرآن خزائلى، ص 259.

1059 - اقتباس از قصص قرآن صدر بلاغى، ص 289 - 283، سيره ابن هشام، ج 1، ص 35 - 37.

1060 - تفسير نورالثقلين، ج 5، ص 544، سيره ابن هشام، ج 1، ص 37.

1061 - بروج، 4 تا 8؛ درباره ماجراى اخدود، مطالب ديگرى در روايات آمده ولى معروف و مناسب‏تر همان بود كه در بالا ذكر گرديد.

1062 - سيره ابن هشام، ج 1، ص 36 و 37.

1063 - اقتباس از سيره ابن هشام، ج 1، ص 38 و 39.

1064 - چنان كه خواهيم گفت: اين پسر، عبدالله پدر پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم بود.

1065 - از ظاهر عبارت استفاده مى‏شود كه تنها يك فيل بود كه ابرهه بر آن سوار مى‏شد، و بقيه لشگرش بر اسب‏ها و شترها سوار بودند، ولى بعضى تعداد آن‏ها را هشت و بعضى دوازده نقل كرده‏اند. بنابر اين بود كه لشگر ابرهه شبانه بر كعبه حمله كرنند، ولى حركت نكردن فيل، آن‏ها را معطل كرد، به طورى كه وقت گذشت و صبح فرا رسيد.

1066 - بحار، ج 15، صص 133.

1067 - كه به گفته بعضى آن جا ((وادى مُخَسَّر)) (بين منى و مشعر) بود.

1068 - مجمع البيان، ج 10، ص 542 و 543.

1069 - همان، ص 674.

1070 - همان، ص 669 و 670 و 671.

1071 - از مولانا جلال الدين رومى در ديوان مثنوى‏