معارفى از قرآن

شهيد محراب آيت الله دستغيب (ره)

- ۱۷ -


عبادات روى ميزان معينى است

معامله با خدا - نماز، روزه، خمس، زكات تا آخر تمام قانون برايش معين فرموده است تمام اينها معاملات با خداست مثلاً ميزان نماز نه اينكه هر كس هر طورى دلش خواست نماز بخواند هر كس هر سمت دلش خواست بايستد هرج و مرج نباشد ميزان دارد همه رو به يك سمت. تمام فرق اسلام بايد شبانه روز هفده ركعت نماز واجب بخوانند با كيفيتى كه ذكر شده است. جهاد كه معامله با خدا است و جان را در راه خدا دادن است چقدر قانون در قرآن و سنت پيغمبر در باب جهاد ذكر شده است.

فقه اسلامى جامعترين قوانين

معامله با خلق: چه معاملات انفرادى، چه معاملات اجتماعى تمام ميزانها قانونها در باب معاملات از كتاب بيع و متفرعات بيع و شراء، تجارت، رهن، جعاله، عاريه وديعه تا برسد به ابواب عقود تمام اينها در قرآن و سنت اين پيغمبر، ميزان و قانون بيان فرموده در باب نكاح ميزانها و قانونها دارد و در باب ارث احكامى مقرر داشته، احكام جزائى اسلام - حدود، قصاص در قرآن ميزان و قواعد و قانون دارد يك قانونى برخلاف عقل فطرى بشرى در اين ميزانها پيدا نمى‏شود است معين فرموده است وارسلنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط تا زندگى بشر زندگى ميزان وار باشد و با عدل باشد تا اينجا مطلب چنين شد كه قانون براى زندگى بشرى چه در معامله با خالق و چه معامله با مخلوق، خدا بايد براى معين كند و خدا هم معين كرده است. نيست موضوعى از موضوعات مگر اينكه در قرآن يا به عنوان خاص يا در تحت يك عنوان كلى حكمش را فرموده است. هيچ نقصى ندارد، در تمام اين چهارده قرن، فقهاى اسلام تنها اين قواعد الهى، موازين آسمانى را مشروحاً در كتب فقيهه از طريق سنت و قرآن و اخبار اهل بيت همه را منقح بيان فرموده‏اند، آن وقت چه مى‏خواهد؟ يك زمامدارى مى‏خواهد كه اين موازين الهيه را پياده كند اين عدلهاى خداى را گسترش دهد به مرحله عمل درآورد اينكه ما داد مى‏زينم حكومت اسلامى، الان چند سال است در ايران مسلمانان غيور خصوصاً نسل جوان به رهبرى اعلام بالاخص آيت الله العمظمى امام خيمنى قيام كرده‏اند و هدف واحد دارند.
حكومت اسلامى يعنى: ما فردى مى‏خواهيم كه برنامه‏هاى اسلامى را پياده كند، اين قواعدى كه در باب نظم زندگى بشر است قواعد قضائى قرآن در دادگسرتيها پياده شود ووو.
غرضم اين نهضت و قيام است كه تا به حال بحمدالله مستمر و اين چند ماه اخير هم به اوج خود رسيده در تمام شهرهاى ايران‏(434).
اللهم انا نرغب اليك فى دولة كريمة تعزيها الاسلام و اهله و تذل بها النفاق و اهله و تجعلنا بها من الدعاة الى طاعتك و القادة الى سبيلك و ترزقنا بها كرامه الدنيا و الاخرة(435) .

دعاء افتتاح در ماه رمضان

جمعه آخر ماه رمضان و روز مزد است، از اصول مسلمه ما است هر چيزى كه از عالم اعلاء به زمين برسد به وساطت ولى عصر (عج) است هر عملى كه قبول گردد به وساطت ولى عصر (عج) مى‏باشد اگر كسى مى‏خواهد روزه‏اش قبول بشود امروز دست به دامن امام زمان (عج) بزند. اگر كسى مشكلاتى دارد دست به دامن امام زمان بزند تا مشكلاتش حل گردد.

تشرف مقدس اردبيلى خدمت ولى عصر (عج)

شنيده‏ايد داستان مقدس اردبيلى اعلى الله مقامه كه واقعاً از سابقين والاحقين مثلش كم پيدا گرديده است جناب محدث جزائرى از جانب فاضل محترم ميرعلام اين داستان را نقل كرده خيلى اسباب عبرت است.
مير علام از فضلاء و تلاميذ اردبيلى است در حجره‏اى داخل صحن اميرالمؤمنين سرگرم تحصيل بوده است شب درهاى حرم را بستند، درهاى صحن هم بسته شد چراغها خاموش گرديد. گويد مقدارى از شب گذشت براى انجام حاجتى از حجره‏ام بيرون آمدم ديدم يك نفر از در قبله صحن مقدس وارد شد، رفتم نزديك ديدم استاد بزرگوار جناب ملا احمد اردبيلى است محقق روزگار، مقدس بى‏نظير ازدرى كه قفل بود و باز شد آمد من هم عقب سرش رفتم. در اول رواق كه رسيد دست به در زد در باز شد من هم حيران عقب رفتم در دوم هم باز شد. رفت توى حرم ايستاد مقابل قبر اميرالمؤمنين زمزمه كرد من نفهميدم چه گفت و چه شنيد خودم را پنهان كردم ديدم پس از لحظاتى برگشت. عقب سرش بودم آمدم توى صحن. ديدم اين دفعه از در شرقى صحن مقدس بيرون آمد تا رسيد به دروازه، دروازه كه قفل بود باز شد رفتش، من هم عقب سرش رفتم رو به كوفه تا كوفه پياده رفت تا رسيد مسجد كوفه من هم عقب سرش رهايش نكردم ديدم مستقيم به محراب على (عليه السلام) رفت آنجا زمزمه هائى داشت من هم گوشه‏اى خزيدم تا برگشت در برگشتنش عقب سرش بودم و نمى‏فهميد تا نزديك دروازه نجف، سرفه‏ام گرفت. يك دفعه مقدس اردبيلى متوجه من شد از من پرسش كرد اينجا چه مى‏كنى؟ من هم صريحاً برايش گفتم امشب از ورود به صحن تا كنون با شما بوده‏ام آقا مى‏شود منت بر من بگذارى و بگوئى با على (عليه السلام) چكار داشتى؟
اجمالاً اردبيلى خيلى متستر بوده ولى ديد گذشته است. از ميرعلام قول مى‏گيرد كه تا زنده هست به كسى نگويد بعد فرمود: حقيقتش آن است كه مشكلى داشتم رفتم با حلال مشكلات در ميان گذارم به اميرالمؤمنين عرضه داشتم حضرت فرمود (منظور من اين جمله بود) آيا نمى‏دانى امام هر زمانى مرجع اهل آن زمان است. (اى كسى كه در زمان مهدى (عليه السلام) هستى، مشكلات را بايد پيش مهدى (عج) بياورى. امام زمان است هر كس در هر دوره‏اى به امام زمان خودش بايد مراجعه كند.) عرض كردم آقا امام زمان را كجا ببينم، به من فرمود الان در مسجد كوفه است اين بود كه خودم را در مسجد كوفه به مهدى (عليه السلام) رساندم مشكلم را عرضه داشتم، آقا مشكلم را حل فرمود(436).
اين را گفتم كه شما را آماده كنم، امروز دست به دامان امام زمان بشويد. مشكلاتتان را از امام زمان بخواهيد كه نزد خدا واسطه شود خدائى كه هر مشكلى را حل مى‏كند، مشكلات فردى و مشكلات اجتماعى فعليتان، يابن العسكرى مى‏بينى كه شيعيانتان در چه گرفتارى هستند؟

39

لقد ارسلنا رسلنا بالبينات و انزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط و انزلنا الحديد فيه بأس شديد و منافع للناس و ليعلم الله من ينصره و رسله بالغيب ان الله قوى عزيز(437)

معجزه پيغمبران دليل صدق آنها است

هر آينه فرستاديم پيغمبران خود را با بينات يعنى گواه آشكار، دليل واضح، پيغمبر يعنى كسى كه از طرف رب العالمين قيام مى‏كند مى‏گويد من رسول خدايم از نزد رب العالمين. اينها همه رشحه‏اى است از قدرت بينهايت خداى تعالى. آنگاه اين بشر ضعيف ادعا مى‏كند كه من از طرف خداى شما پيغام آور هستم. صرف ادعا كه بگويد من پيغمبر از طرف خدا هستم، عقل نمى‏تواند بپذيرد. اين شخص و ساير افراد از حيث بشر بودن مثل هم هستند وقتى مثل هم شدند ترجيح بلامرجع غلط است - تا بينات، گواهيهاى حق نباشد علم آور كه آدمى يقين كند او بپذيرد. از جمله شواهدى كه دلالت مى‏كند بر اينكه اين شخص از طرف رب العالمين است. يكى آنكه رشته‏اى از رشته‏هاى قدرت وقتى كه ادعا مى‏كند از او بخواهند دليل كجاست؟ آن قدرت حق كه خرق عادت است يعنى آنچه را كه بر سبيل عادت محال است، اسباب عادى تا نباشد نمى‏شود بدون اسباب عادى خرق نواميس طبيعت كند از قبيل شق القمر به انگشت مباركش. خاتم انبياء محمد مصطفى (صلى الله عليه و آله و سلم)(438) ماه را دو نيم كرد كه از اين پيغمبر مكرم مطالبه كردند معجزات نمى‏خواهيم، آسمانى بايد باشد لذا رسول خدا در شب چهارده در وقتى كه ماه بالا آمده بود، با انگشت مبارك اشاره كرده ماه شكافته شد و بين دو قطعه‏اش فاصله‏اش فاصله افتاد بعد هم به اشاره كرد ماه شكافته شد و بين دو قطعه‏اش فاصله افتاد بعد هم به اشاره حضرتش متصل شد. شق القمر از معجزات مشهور و متواتر رسول خدا است. رشته قدرت الهيه است كه آشكار كند اين محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) بشر هست، اما بشرى كه متصل به عالم اعلا است دليلش اينكه قدرتى از قدرتهاى بى نهايت حق به دست او آشكار مى‏گردد. هر پيغمبرى معجزه‏اى داشته است يعنى رشته‏اى از قدرت خدا كه جناب موسى عصا بيندازد اژدها شود. اين خرق عادت است آن هم چه اژدهائى. عصا وقتى انداخت فرعون كه ادعاى خدائى مى‏كرد و به مصريها مى‏گفت شما بايد بنده دليلش اين است كه ملك مصر مال من است‏(439) اين فرعون كذائى كه موسى در لباس چوپانى را راه نمى‏داد كه موسى بيايد نزديكش به اين اندازه ديكتاتور(440) و بى حيا بود، جناب موسى كارى كه كرد كه عصا را در قصر فرعون انداخت اژدهاى عظيمى شد كه يك لب پايين قصر و لب ديگرش را بالا قصر گذاشت كه يك دفعه فرعون ديد از دهان اژدها التهاب مثل شعله‏هاى آتش به طرفض پرتاب مى‏شود همين قدر بدانيد در زير جامه‏اش كارى كرد كه رسوائى بار آورد فرياد كرد از موسى بخواهيد كه از من بگذرد.
اين خرق عادت است، اهل كار، يعنى ساحرهاى روزگار آنها خوب مى‏فهميدند كه خرق عادت است اين سحر نيست.

خداى موسى بيدار است

حتى نوشته‏اند شبى كه فردايش بنا بود سحره فرعون با موسى مبارزه كنند بزرگترشان گفت ما مى‏خواهيم ببينيم آيا اين موسى از خودمان است يعنى ساحر است يا نه، بلكه قدرت خدا است گفت: من يك نشانه‏اى برايتان مى‏گويم همين امشب دو نفر بروند آهسته بدون اينكه موسى خبر شود وقتى كه خواب است عصايش را بردارند و بياورند اگر توانستند عصا را بياورند يقين كنيد كه موسى مثل خودمان است و اگرنه پيغمبر است.
بالاخره دو سه نفر از ساحرها آنجائى كه موسى خوابيده بود و عصايش هم بالاى سرش بود آمدند كه عصا را بدزدند تا نزديك شدند ديدند اژدهاى عظيمى شد كه اينها همه ترسيدند فرار كردند رفتند به رئيسشان گفتند اگر موسى خواب است خداى موسى بيدار است معلوم مى‏شود كه اين عصا نقل موسى نيست نقل خداست - آنكه صاحب است بيدار است و آن خداوندگار است، اوست كه قدرت خود را آشكار مى‏فرمايد.
غرضم معنى معجزه است كه رشته‏اى از قدرت حق را آشكار فرمايد تا اينكه حجت آشكار شود فرق بين معجزه و سحر هم زياد است يكى همين تميزى بود كه خود ساحرها دادند.
ديگر از تفاوتهاى سحر و معجزه، آن است كه ساحر مادى است نفس كثيفش كافى است بر بطلانش هر طور كار غريب و عجيبى بنمايد در اثر اينكه آدمى مى‏داند براى پول است ربطى به خدا ندارند، معجزه راه خدا است، سحر، راه شيطان است.
ديگر آن است كه سحر، روى زمين بايد واقع شود، ولى در بالاى زمين كار كن نيست بر خلاف معجزه كه مثال شق القمر زده شد.

تقاضا و پيشنهادهاى مشركين به پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم)

مروى است كه وقتى رسول خدا دو سه سال آشكار بتها را سرزنش مى‏كرد بت پرستها و مشركين و رؤساى قريش شكايت كردند به ابوطالب كه برادرزاده‏ات محمد كارش رسيده است به اينجا كه بتهاى ما را آشكارا سب مى‏كند، برادرزاده‏ات را نصيحت كن، از او بپرس اگر پول مى‏خواهى ما تمام مالداران مكه (در آن زمان مكه مركز پولداران عرب در جزيرةالعرب بوده در جزيرةالعرب تنها شهرى كه قدرى متمدن بوده مكه بوده است) آن قدر اموالمان را روى هم مى‏ريزيم و به محمد مى‏دهيم كه ثروتمندترين اهالى جزيرةالعرب گردد اگر پول مى‏خواهد.
اگر رياست مى‏خواهد ما حاضريم او را رئيس مكه كنيم، سلطان مكه شود و اگر زن مى‏خواهد خوشگل‏ترين زنان را برايش مى‏آوريم و اگر اينها را قبول نكرد معلوم مى‏شود ديوانه هست پس او را تحويل ما بدهيد تا مداوايش كنيم.
ابوطالب رسيد خدمت رسول خدا گفت يا محمد اينها چنين مى‏گويند (حاصل روايت شريفه) آنگاه فرمود: اگر آفتاب را در دست راستم، مهتاب را در دست چپم قرار دهند و بگويند دست بردار از ذكر لا اله الا الله، محال است، من دست از دعوتم برنخواهم داشت‏(441). غرض ساحر عقب پول مى‏گردد پيغمبر عقب بندگى خدا مى‏گردد.

شياد با معجزه خربزه سه روزه

گويند، در زمان يكى از خلفاى عباسى، ساحرى پيدا شد سحرهائى مى‏كرد فهميد كه مردم عوامند و مى‏پذيرند، كم كم دعوى پيغمبرى هم كرد عده‏اى از آنهائى كه سحرش را ديده بودند باورشان شده بود اطرافش جمع شدند خبر دادند به خليفه كه شيادى پيدا شده دعوى پيغمبرى مى‏كند ممكن است فساد شود، خليفه او را طلبيد از او پرسيد شنيده‏ام تو ادعاى پيغمبرى مى‏كنى گفت: بله من پيغمبرم. گفت: مگر تو نمى‏دانى هر كس پيغمبر باشد معجزه دارد؟ (اولاً حرف خليفه غلط بود جوابش كشتن است نه مطالبه سند چون بالضرورة القطعيه نبوت به محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) تمام شد پس اگر كسى پيدا شد صدها سحر كرد و گفت من پيغمبرم، اصلاً سؤال دليل، از او غلط است يقيناً دروغ مى‏گويد چون قرآن فرمود: نبوت ختم شد ما كان محمد ابا احد من رجالكم و لكن رسول الله و خاتم النبيين‏(442) و همچنين آيات شريفه ديگرى كه مى‏فرمايد: اليوم اكملت لكم دينكم‏(443) - ومن يبتغ غير الاسلام ديناً فلن يقبل منه‏(444) ، هر كس غير از اسلام خواست دينى بپذيرد از او پذيرفته نمى‏شود حكمش كشتن است لكن خليفه شايد مى‏خواست سر بسرش بگذارد).
بدون اينكه حكم قتلش را صادر كند گفت: پيغمبران معجزه داشتند؟ گفت من هم معجزه داردم، گفت هر چيز دلت بخواهد برايت مى‏آورم. همان موقع هوا بسيار سرد بود خليفه گفت خربزه مى‏خواهم ساحر گفت: چشم، سه روز به ما مهلت بدهيد، گفت اين معجزه نشد اگر معجزه مى‏خواهى بكنى همين الان بياور، گفت اين معجزه نشد اگر معجزه مى‏خواهى بكنى همين الان بياور، گفت جناب خليفه بگو خدايا خربزه به من بده شش ماه ديگر به تو مى‏دهد، من يك پيغمبر ضعيفى كه بيشتر نيستم سه روز از شما مهلت خواستم زياد است؟ خليفه خنده‏اش گرفت فهميد از آن حقه بازهاى روزگار است گفت او را ببريد در آشپزخانه سلطنتى از او پذيرائى كنيد. بعد حاضرش كردند و گفتند: چطورى؟ گفت از سايه مبارك بسيار خوش گذشت گفت اين دو سه روز وحى هم بر تو نازل شد گفت: بله جبرئيل مكرر وحى آورد كه از اينجا تكان نخور.
غرض ساحرها بود كه بينه ندارند حالشان گواه بر بطلانشان هست.

معجزه پيغمبر اسلام هميشگى است

ارسلنا رسلنا بالبينات هر پيغمبرى بينه‏اش مختص به زمان خودش بود مگر خاتم انبياء محمد مصطفى (صلى الله عليه و آله و سلم) چون نبوتش به قيامت متصل و پس از خودش زمان فتره‏اى نيست نبوتش هميشگى است، خداى عالم هم معجزه او را باقى قرار داد تا قيام قيامت باشد و آن هم قرآن است قرآنى كه معجزه باقيه اين پيغمبر است، پيغمبرى كه به نص قرآن و به اتفاق و ضرورت تاريخ اسلام، محمد مكتب و استاد نديده يعنى مكتب و استاد يا به قول و امروز ما دانشگاه و دبيرستان نبوده و اگر كسانى مى‏خواستند اولادشان باسواد شود افرادى انگشت شمار را كه سواد داشتند اجير مى‏كردند كه به بچه هايشان سواد ياد دهند تا سن چهل سالگى، نه معلم استاد از خط نوشتن تا علوم فلاسفه هيچ از اين خبرها نبود.
يك دفعه وحى‏هائى بر او نازل گرديد خداى تعالى آيات قرآن مجيدى كه علوم اولين و آخرين در آن باشد هر چه بيشر رو به علم و دانش مى‏رود قرآن پيشش عظيم‏تر مى‏شود. چه بسا در اين مجلس شايد كسانى باشند كه بدانند قرآن در اين زمان ما چه در جهت علم هيئت و راجع به علم جغرافى و راجع به علم طب و خواص اشياء ووو كه از هر يك از اينها در قرآن مجيد بياناتى شده است كه تا پيش از زمان ما مجهول بوده حالا كاملاً روشن و آشكار گرديده.

نگار من كه به مكتب نرفت و خط ننوشت   به غمزه مسأله‏آموز صد مدرس شد

صدها تفسير از علماء و محققين بر آن نوشته شده است و تعجب اينجا است كه همه هم اقرار دارند كه هنوز اين درياى بى پايان الهى كسى به عمق آن نرسيده هر كس در حد خودش برداشت كرده است.
غرضم كلمه بينات بود شواهد نبوت اين پيغمبر مكرم معجزات بدنى و معجزات خارجى را صاحب كتاب انيس الاعلام جمع كرده چهار هزار معجزه براى شخص پيغمبر مكرم ضبط نموده است ولى تمام يك طرف، قرآن هم يك طرف. آن معجزات در زمان خودش بود قرآنش در دسترس جميع مسلمين است تا قيام هر وقت قرآن را بر مى‏دارى معجزه پيغمبر را برداشته‏اى اگر بخواهم كلمه كلمه توضيح بدهم ماه رمضان تمام مى‏شود و اين آيه تمام نمى‏شود، مختصر كنم.

كتاب الهى با پيغمبران

لقد ارسلنا رسلنا بالبينات و انزلنا معهم الكتاب و الميزان رسل خود را فرستاديم براى آنها كتاب هم فرستاديم.
كتاب: مراد بالقوه هست نه كتاب بالفعل يعنى اوراقى كه روى آن نوشته شده باشد و از آسمان بيفتد در دست پيغمبر. نه، قطعاً اين طور نيست بلكه آيات قرآن وحى‏هاى الهى كه قابل كتابت است در قوه اينكه نوشته گردد كتاب بشود، بر قلب محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) نازل گرديد(445) انزلنا معهم الكتاب يعنى بالقوه وحيهاى الهى كه صلاحيت براى كتاب شدن دارد چنانكه همينطور هم شد بر قلب پيغمبر نازل و از قلب پيغمبر به زبانش جارى شد و اصحاب هم ثبت مى‏كردند آيات قرآن را تا كتاب شد و در دست مسلمين قرار گرفت.
والميزان: ميزان نازل كرديم كلمه ميزان هر چند بسيارى از مفسرين ميزان را به معناى ظاهرش گرفته‏اند گفته‏اند يعنى ترازو ولكن محققينى از مفسرين اين معنى را انكار كرده‏اند و مى‏گويند كلمه الميزان در سوره الحديد كه ذكر فرموده مراد ميزان مادى نيست آن ميزانى كه عدل كتاب است او را بايد پيدا كرد. ميزانى كه با كتاب است كه تفسير كتاب است همراه كتاب است آن چيست؟
ديروز ما شرحى داديم فرمانهاى خدا است، قانونهاى الهى كه همان دين باشد ميزان براى بشر فرستاديم كه هرج و مرج نباشد ميزان دستش باشد در رابطه با خدايش - و معاملات بشر با يكديگر ميزان قرار داديم در قرآن مجيد و در قلب اين پيغمبر مكرم و بر زبان اولى الامر ميزان در معاملات كه بشر سرگردان نباشد بداند در معاملات چكار بكند كه ديروز مثال زديم قرآن مى‏فرمايد: مواظب باشيد در تمام حدود ميزان داشته باشيد بايد در تمام معاملات حدود و ميزان باشد تا برسد به قصاص و لكم فى القصاص حياه يا اولى الالباب بايد يك فرد فداى اجتماع گردد مفسد را بايد كشت كه هرج و مرج نگردد اما در كشور ما در چند ماه يادتان است ريختند اولين شهرى را كه قتل عام كردند قم بود. همان موقع من بالاى منبر داد زدم همان شخص كه قتل عام كرده بايد قصاص شود. نمى‏توانى بگوئى المأمور، معذور گوينده‏اش غلط است، امر شيطان را نبايد گوش كرد و اگر گفتى من اگر نكشم، خودم را مى‏كشند از تو پذيرفته نيست. حكم اسلام كه در دماء تقيه‏اى نيست هر چند كشته شوى.
لشكر اسلام بايد بداند، كشتن مسلمان براى جلوگيرى از كشته شدن خود حرام است نمى‏تواند چنين كارى بكند.
غرض، اگر چند ماه قبل، در قم حمله وحشيانه‏اى كه شد تمام اين مباشرين را گرفته بودند و دانه دانه به حكم قصاص شرعى با حضور اولياء دم، صاحبان خون، افسرها را تيرباران كرده بودند ديگر اين كشتارها پيش نمى‏آمد(446).

ميزان براى بسط عدل است

بعضى گفته‏اند ميزان، عدل است. بعضى گفته‏اند مراد ميزان عقل است لكن آنچه به نظر مى‏رسد كه جامع بين همه اقوال و شايد واقعاً هم همين قسم باشد. مراد از كتاب، بيان معارف است. كتاب فرستاديم بعضى دانش هائى كه سزاوار است و آمادگى براى كتاب شدن دارد از معارف الهيه.
مراد از ميزان به معناى آنچه با او سنجيده مى‏گردد حد و بسط هر شى‏ء، عدل در هر چيزى را ميزان گويند، براى سعادت بشر معامله‏اش با خدا نمونه عبادات، معامله بشر با يكديگر تا برسد به سياسات، حدود، ديات، ابقاعات، تمام اينها ميزان مى‏خواهد تا هرج و مرج نباشد تا ليقوم الناس بالقسط تا اينكه زندگى اين بشر، زندگى عادلانه باشد.
اين دو سه روز گذشته مفصل گفته‏ايم كه در دين اسلام يك موضوعى كه حكمش بيان نشده باشد نداريم، يا به عنوان خاص، يا در تحت يك عنوان كلى، به تعبير ديگر اگر حكومت اسلامى ان شاء الله برقرار شود، به احكام اسلام عمل شود كمبودى ندارند كه بخواهند دست دراز كنند و از قانونهاى شرق و غرب اقتباس كند، آنها محتاجند و اما حكومت اسلامى چيزى كه مى‏خواهد مجرى است كه اين قانون را اجرا كنند يعنى فرد زمامدار صالح بيايد اين قوانين را به مرحله اجرا درآورد.
پس اجراى حكومت اسلامى زور لازم دارد، ببيند قرآن چگونه جواب مى‏فرمايد:

بهره بردارى و دفع دشمن به وسيله آهن

لقد ارسلنا بالبينات و انزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط - و انزلنا الحديد فيه بأس شديد و منافع للناس و ليعلم الله من ينصره و رسله بالغيب .
براى اينكه نظام عالم موقوف است به اجراى قوانين عدل الهى و اجراى قوانين الهى بدون زور و اعمال قدرت نمى‏شود. بنابراين خدا مى‏فرمايد ما آهن را آفريديم كه بعضى گفته‏اند يعنى خلقنا الحديد آفريديم معدن آهن را. بعضى گفته‏اند اگر ظاهر انزلنا را بگيريم يعنى از عالم غيب به عالم شهادت با اينكه حير، همان علو ظاهرى بگيريم كه البته مفسر مصرى طنطاوى مى‏گويد: كه ممكن است همان انزال ظاهرى باشد و به اين ترتيب كه در ابتداى خلقت تمام اين معدن هائى كه الان جوف زمين است. آهن، فيروزه، مس و... و... و... به صورت گازهاى متفرق در هوا بوده است كه در وقتى كه باران در زمين مى‏ريخته آن ذراتى كه ماده پيدايش آهن و ساير معادن بوده به جوف زمين رسيده جمع و با يكديگر تركيب گرديد تا اينكه خداى تعالى آهن را در دسترس بشر قرار داد.
على اى حال، آهن موجود عظيمى است براى دو منفعت، پروردگار براى بشر آفريده است هم وسيله طلب و هم وسيله حرب هم وسيله بهره بردارى و هم وسيله دفاع از دشمن. انتفاع از آهن و منافع للناس چقدر زندگى بشر موقوف به آهن است از سوزن خياطى تا بيمهاى بالاى سرتان بگويم يا قطعات آهن هواپيما و قطار تمام از آهن است و منافع للناس بشر بدون آهن نمى‏تواند زندگى كند، زندگى آدمى حتى زراعت تا آهن مى‏خواهد، منافع زندگى آدمى به آهن است و علاوه فيه بأس شديد چنانكه آدمى در دفاع از دشمن اعم از چهار پا يا دوپا كه مى‏خواهد او را بكشد، اسلحه داشته باشد و اسلحه‏هاى سابق شمشير و نيزه و تير بوده اسلحه‏هاى حالا تفنگ و توپ و تانك است بالاخره اين آهن هم قرار داديم بأس شديد سخت تلافى كننده است و دشمن را بين برنده است براى چه چنين كرديم؟ نتيجتاً ليعلم الله من ينصره و رسله بالغيب .

مبارزه با اسلحه بر عليه دشمنان دين

يكى از منافع عظيمه آهن و اسلحه آن است كه خداى تعالى ببيند ملت اسلام كدامشان انصارالله مى‏شوند، كمك مى‏كنند، قانون عدل خدا را بپا مى‏دارند، ملت اسلام كدامشان هستند كه آماده مى‏گردند براى يارى كردن دين خدا، چون خدا گفته كمك كنيد، اسلحه دست بگيريد در برابر كفر، در برابر ظلم، در برابر ستمگر سكوت حرام است. ما ميزان داديم، بايد به ميزان خدا عمل گردد، اى ستمگر بايد مسلمان اسلحه دست بگيرد و در برابر ستمگرى كه قانون عدل خداى را زير پا گذاشته خونى كه خداى عالم ريختش را حرام كرده مى‏گويد حلال است بايد با او مبارزه كرد، سكوت در برابر ستمگر خلاف است خداى عالم آهن را آفريد تا مسلمانان از اين آهن استفاده كنند، اسلحه به دست بگيرند آن وقت يارى كنند دين خدا را.
اين آيه در سوره حديد است، گوشها باز باشد بايد قرآن را بفهميم ليعلم الله من ينصره و رسله اين اسلحه بايد باشد تا خدا بداند كيست يار و ياور محمد مصطفى (صلى الله عليه و آله و سلم) رسله كيست دشمن اسلام، دشمن قوانين اسلام اگر شناخته گرديد با اسلحه مقابلش بايستد جلوى ستمگرى كه مى‏گويد قانون اسلام را قبول نداريم، قوانين اسلام را پشت پا مى‏زنند بايد نصرت كنيد دين خداى را، دين خدا همان عدل است، دين خدا معنايش نماز تنها نيست، آن نماز رابطه‏اى است بين بنده و پروردگار.
قسمت مهم دين موازين عدل خدا است در معاملات بشر با يكديگر به اشارتى كه مكرر بيان كردم، نصرت خدا يعنى عدل را به پا كند، قانونهاى خداى را به پا كند، نصرت پيغمبر يعنى آنچه اين پيغمبر قانون معين كرده است قانون محمدى را بلند كند، هر كس خواست در قبال اين قانون عرض اندام كند مسلمين با اسلحه با او بجنگند.
مى‏گوئى اگر صدا درآوريم ما را مى‏كشند پس اسلام يعنى چه؟ دين يعنى چه؟ اگر چنانچه قرآن بخوانيم ما را مى‏كشند، مسلمان حقيقى يعنى كسى كه مال و جانش را در راه خدا بدهد پس به خيالت اسلام يعنى ختم امن يجيب بخواند، دين يعنى مال و جان در راه خدا دادن، دين يعنى بندگى، يعنى لا يملك لنفسه نفعاً ولا ضراً ولا موناً ولا حيوه ولا نشوراً بنده خدايم از خودم هيچ ندارم، هر چه هست از خدا است، و در راه خدا هم بايد صرف بشود يقاتلون فى سبيل الله قيقتلون و يقتلون .

دنيا به مراد خواهى و دين درست   اين هر دو نخواهد شد نه فلك بنده توست

در دنيا خوشگذرانى بكنى، راحت‏طلبى بكنى، يك ذره نقصى نه به مالت، نه بدنت، نه بستگانت، نرسد و فردا صاف بروى توى بهشت.

راه بهشت با زحمات همراه است

روايتى بگويم: در وقتى كه خداى تعالى بهشت را آفريد امر شد به جبرئيل كه مهمانخانه ما را تماشا كن، جبرئيل گفت: پروردگارا اين مهمانخانه تو گمان نمى‏كنم بشرى باشد كه اينجا نيايد از بس بزرگ و دلربا است آيا مى‏شود بشرى نيايد؟
ندا رسيد جبرئيل نگاه راهش بكن، نگاه جاده بهشت بكن، جبرئيل نگاه كرد ديد جاده‏اش خيلى خراب است، راه بهشت - زحمت، مشقت، گرسنگى، روزه ماه رمضان، بيدارى شب، بهشت نقل تنبلها نيست، راه بهشت سخا است، جاده بهشت پول خرج كردن مى‏خواهد، از منفعت گذشتن مى‏خواهد، اگر معامله‏اش حرام است صد ميليون استفاده هم داشته باشد نپذيرد، تا برسد به اينكه جانش را هم بدهد(447) ديد نمى‏شود گفت خدايا اگر اين راه بهشت است من گمان نمى‏كنم مردش پيدا شود.

نابرده رنج گنج ميسر نمى‏شود   مزد آن گرفت جان برادر كه كار كرد

در صدر اسلام چقدر مسلمانها دست و پاى مى‏زدند، هر چه داشتند مى‏دادند جانشان را به التماس مى‏دادند، تو مى‏گريزى، آنها استقبال مى‏كردند به اميد بهشت مى‏آمدند اجازه مى‏گرفتند يا رسول الله ما هم جزء قشون اسلام بشويم، شواهدش زياد است كه مكرر ذكر شده است، خواستم بگويم بهشت اينطور است.
جهنم هم وقتى جبرئيل ديد گفت: خدايا اگر اين عذاب است گمان نمى‏كنم هيچ كس نزديكش بيايد ندا رسيد راهش را نگاه كن جاده جهنم يك جاده آسفالت و صاف عجيبى است زيرا تمام مطابق با نفس و هوى است، مطابق ميلت است تمام گناهان و تمام شهوات جاده جهنم است.
گفت خدايا اگر اين جاده جهنم است با اين صافى گمان نمى‏كنم كسى نبايد، مى‏ترسم تمام از اين راه بيابند مرد آخربين مبارك بنده‏اى است معمولاً كسى آخرش را نمى‏يابد، اولش را نگاه مى‏كند مى‏بيند خوشى است.
راه جهنم چيست؟ سينما و مناظر مهيج شهوت است، خواندن مجله‏هاى گمراه كننده است، شراب، قمار، زنا، مال حرام جمع كردن، ظلم كردن، حقوق ديگران پايمال كردن است.
وليعلم الله من ينصره و رسله بالغيب والله قوى عزيز
تا اينجا مطلب آشكار گرديد كه خدا واجب فرمود بر عده‏اى از مسلمانان كه اينها اسلحه تدارك كنند و در برابر ظلم و ستمگرى قيام كنند و عدل خداى را به پا دارند، قوانين عدل اسلام را جارى نمايند حالا بيائيم بر سر اوضاع زمانمان، تدارك اسلحه در زمان ما(448)...

40

بسم الله الرحمن الرحيم
لقد ارسلنا رسلنا بالبينات و انزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط و انزلنا الحديد فيه بأس شديد و منافع للناس و ليعلم الله من ينصره و رسله بالغيب ان الله قوى عزيز(449)
خلاصه آيه مباركه اين شد كه فرمود: كتاب و ميزان - قرآن وحى الهى، كتاب آسمانى با ميزان عدل، عقل كه وجود خارجيش امام است. قرآن براى بسط عدل است ليقوم الناس بالقسط به تفصيلى كه ذكر گرديد اگر تمام مسلمانان كتاب و ميزان را از دست ندهند، قرآن و امام و نايب امام كه شرائط امامت در او جمع باشد قسط همه جا را مى‏گيرد در خانواده يا در احتماع يا در ادارات دولتى فرقى نيست. بالاخره در اجتماع كسانى هستند كه نمى‏خواهند قسط يعنى عدل را ميزان خود قرار دهند لذا خدا چنين مى‏فرمايد: و انزلنا الحديد كه در اين زمانها توپ و تفنگ و بمب است.
آنهائى كه ضد انقلاب اسلاميند، آنهائى كه قسط را قبول ندارند، زير بار عدل نمى‏خواهند بروند، با اينها بايد با آهن معامله كرد فيه بأس شديد در آهن نيروى سختى خدا قرار داده است براى دفع دشمن عدل.

به هر چه بيشتر نياز است، بيشتر آفريده

و منافع للناس خدا در اين آهن هم منفعت‏هاى بسيارى قرار داده براى زندگى بشر - از حيث خوراك، پوشاك و مسكن، آهن مدخليت دارد، لذا خداوند آهن بيشتر آفريد، اگر دقت كنيد در دستگاه خلقت هر چه مورد نياز بيشتر است، سعه آن هم بيشتر است، در دسترس نزديكتر است. مثلاً همين آهن در مقابل معدنهاى ديگر احتياج به آن بيشتر است، خدا هم به آن بركت داده است، از آنجمله آذوقه و آب است، چون عطش بدتر از گرسنگى است، لذا آب را بيشتر آفريد. آب شيرين، باران مى‏فرستد حتى به آن هم اكتفا نكرده، زير زمين هم آب قرار داد - از آنجمله هوا است. احتياج به هوا چندين برابر آب است. آب شبانه روزى دو سه مرتبه بيشتر لازم نيست ولى در هر دقيقه‏اى بايد چند مرتبه نفس پائين برود و برگردد، خون تصفيه بشود اگر چنانچه چند دقيقه راه نفس گرفته شود، مى‏ميرد، خفه مى‏شود چون به هوا بيش از آب احتياج است، آن را از آب فراوانتر كرد، نگذاشت جائى از كره زمين مگر اينكه هوا آنجا است. درخت هم تنفس دارد ولى كمتر از حيوان زيرا حيوان چند قسم تنفس دارد نه فقط تنفس معمولى، بلكه پوست بدن هم تنفس دارد، هوا را به خودش جذب مى‏كند كه اگر تنفس جلدى رها بشود آدمى مريض مى‏شود مثل كسانى كه بدنشان چرك بسيار گرفته، حمام نمى‏روند، روزنه‏هاى بدن بند مى‏آيد در اثر عرق ممكن است مريضش كند و لذا امر شده است كه اقلاً هفته‏اى يك روز جمعه تا جمعه، مسلمانها غسل جمعه كنند.
امر تكوينى خدا به هوا اين است كه براى بقاى بشر، حيوان، گياه، هر جا كمبود است به قوت خودش راه به آنجا برساند.

توفيق شكر هم از تو است

هر نفسى كه فرو مى‏رود ممد حيات است چون برمى‏گردد مفرح ذات، پس در هر نفسى دو نعمت موجود و بر هر نعمتى شكرى لازم . در هر نفسى دو الحمد لله بايد بگوئى، شبانه روز چند هزار مرتبه نفس مى‏كشى، كدامتان مى‏توانيد شكر نعمت بكنيد؟ پس بگو:

از دست و زبان كه برآيد   كز عهده شكرش به درآيد

خدا سريع الرضا است فقط بنده‏اش اقرار كند بگويد: خدايا من نمى‏توانم شكر كنم نعمت نفس كشيدن را و نعمت‏هاى ديگرت را آنگاه خدا از تو راضى مى‏شود الحمدلله على كل نعمته به طور كلى به عدد نفس كشيدنهاى ما، حركات چشم ما، و زبان ما حمد خداى را لازم است.
پروردگارا ما همه عاجزيم از اداى شكر نعمت تو، به عزت و جلالت تو خودت را موفق به شكرگزارى بدار.

يارى خدا درباره اسلام

وليعلم الله من ينصره و رسله بالغيب يكى ديگر از هدف‏هاى آفريدن آهن كه فيه بأس شديد است آهن را آفريديم كه از آن اسلحه درست گردد و با دشمن عدل جنگ شود، كارزار گردد ليلعم الله من ينصره تا خدا بداند چه كسانى يارى خدا مى‏كنند. اينجا ليعلم نه مراد علم بعد از جهل است. خدا پيش از خلقت هر فردى، تمام گزارشاتش را مى‏داند منتهى چيزى كه هست او را در اين عالم مى‏آورد تا آنچه دانسته شده در مرحله ظهور بيايد، استحقاق حاصل گردد.
ليعلم الله يعنى ليميز الله تا تميز داده شود كيست كه اسلحه دست بگيرد بزند بر سر كسى كه منكر اسلام است دين خدا را يارى كند. نصرت خدا منظور نصرت دين خدا است، خدا احتياجى به نصرت دينش ندارد ولكن حكمتش چنين اقتضاء كرده است كه اين بشر به اختيارش دين خدا را نصرت بكند تا مستحق ثواب گردد خدا نخواسته كه دينش را به جبر پيش ببرد. بايد بشر خودش قيام كند. خدا نمى‏خواهد به ماوراء طبيعت دست بزند و دشمنان اسلام را نابود كند هيچ وقت چنين نبوده است بلكه بايد هر كس مى‏گويد من مسلمانم، با دشمنان اسلام جنگ كند، نصرت كند، يارى كند و الا اگر دين خدا را يارى نكند، اين راه و رسم بندگى نمى‏شود. كسى كه دفاع نكند از حريم اسلام، پس چطور پيرو پيغمبر اسلام مى‏شود؟ عجب! به محمد علاقه دارى با نصارا كه با محمد مى‏جنگد هم علاقه دارى؟!

غيب مطلق خدا است

اين آيه يك كلمه دارد كه بالغيب است بالغيب يعنى چه؟ غيب يعنى نهان. دو وجه برايش ذكر شده است: يكى اينكه متعلق باشد به فاعل ينصره كه الله است يا مفعول كه ضمير است كه ديگران مراد باشد يعنى ليعلم الله من ينصره و رسله بالغيب و هو غائب عنهم يا اينكه بگوئيم: وهم غائبين عنه يا بگوئيم با اينكه خدا از آنها غائب است يا اينها از خدا غائب. در هر دو صورت مراد به غيب يعنى خدا. مسلمانان، خدا صرف شمشير زدن يا توپ و تفنگ دست گرفتن صرف اين كارها را نمى‏خواهد بلكه خدا نصرت دينش را مى‏خواهد، خدا نيت خالص تو را مى‏خواهد، خدا مى‏خواهد تو براى نصرت اسلام بگوئى جمهورى اسلامى، خدا از تو مى‏خواهد كه فقط از براى خدا براى عزت اسلام و پيشرفت اسلام بگوئى رهبر امام خمينى. غرض ديگرى نباشد اگر به غرض ديگر شد توسرى مى‏خورى.
اى كسانى كه پاسداريد شما بايد هدفتان پاسدارى اسلام باشد حفظ امنيت كشور اسلام باشد اگر خداى نكرده غرض در كار آمد، تمامتان هلاكيد. حال كه حرف اينجا رسيد، حديث كوتاهى برايتان بگويم:

در راه الاغى جان باخت

در سابق اكثراً مركبشان شتر و عده‏اى نيز اسب بوده است در يكى از جنگها يكى از مشركين الاغ سفيدى داشت با آن به جنگ آمده بود. از اين طرف در ميان مسلمين يك نفر نگاه كرد ديد يكى از مشركين خر قشنگى دارد دلباخته او شد، گفت: عجب خر قشنگى است الان مى‏روم صاحبش را مى‏كشم و خرش را برمى‏دارم من قتل قتيلا له سلبه اجمع هر كس كافرى را بكشد لباس و مركبش براى قاتل او است، لذا رفت كه مشرك را بكشد تا شميرش را بلند كرد كافر زرنگى كرد، آن مسلمان بدبخت را از پاى درآورد، لذا به خر نرسيد رفت آن جائى كه آن خر بايد برود و مشهور شده بود به قتيل الحمار، بدبخت، تو بايد بروى دشمن اسلام را بكشى نه بروى خرش را بردارى.
اى كسى كه در انقلاب بودى تو بايد براى خدا نصرت دين خدا كنى بالغيب نه براى ماديات و مال دنيا.

خدا نيازى به يارى شما ندارد

ان الله قوى عزيز خداى قوى است نه اينكه ما كه مى‏گوئيم نصرت كنيد از روى احتياج است خدائى كه كمترين ملكش مظومه شمسى است اين كره به عظمت، منظومه شمسى يكى از عائله هايش كره خاك است كه اين كره خاك در بين ساير كرات مثل ريگى در بيابانى است مع الوصف در وسط هوا چه قدرت قاهره‏اى اين كره را نگه داشته در هر دقيقه‏اى چهار فرسخ حركت مى‏كند و در هر ثانيه‏اى چهار فرسخ دور خودش مى‏چرخد، خدا قوى است.
قدرت خدا را مى‏خواهى ببينى؟ بالاى سرت را نگاه كن چه كسى اين كره‏هاى به اين سنگينى را نگهداشته بدون اينكه متزلزل گردد بدون اينكه يك لحظه سقوطى، هبوطى داشته باشد.
يا من فى الممات قدرته مى‏خواهى قدرت خدا را بدانى ساعت مرگ يكى از قدرتهاى خدا است مرگ معلوم مى‏شد قوى كيست پس بفهم خدا است، پس عزيز يعنى غالب هركه را در عالم تصور كنى غالب است آخرش بايد با توسرى توى سوراخ گور برود، عزيز و قوى خدا است و بس، در اين جمله آخر آيه ذكر مى‏كند كه وقتى مى‏فرمايد مسلمانان نصرت كنيد خدا را، يارى كنيد دين خدا را، بدانيد خدا محتاج شما نيست، خدا مى‏خواهد شما بهره ببريد يعنى شما اگر پاى بند به دينتان شديد و كمك دينتان كرديد كمك خودتان كرديد والله يثبت اقدامكم به خدا قسم مسلمانى كه كمك دينش نمى‏كند امر به معروف و نهى از منكر نمى‏كند اسلامش ضعيف است و مردنش با اسلام مشكوك است ، هر چند مكرر قرآن بخواند، اگر نصرت دين نكند و شمشير و اسلحه دست نگيرد در موقعش و در مواقع ديگرش به تطق آتشينش خرمن كفر را آتش بزند.
اميرالمؤمنين مى‏فرمايد: ميت الاحياء هست كسى كه كمك دين نمى‏كند مرده است هر چند فقيه روزگار هم باشد اگر سپردين نشد ديگر يثبت اقدامكم ندارد خدا هم ياريش نمى‏كند، وسوسه‏هاى شيطان ساعت مرگ مختصر ايمانى كه داشت از او مى‏گيرد.
ان الله قوى عزيز - لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم قوه از خدا است ان القوة لله جميعاً عزت هم از خدا است‏(450) غير از خدا همه ذليل و ضعيف‏اند.
اين شبها در مناجات مى‏خوانيد مولاى مولاى انت القوى و انا الضعيف همه و همه ضعيف هستيم مولاى مولاى انت العزيز و انا الذليل .

سخن ابراهيم ادهم زير چوب

ابراهيم ادهم كه از سلطنت فرار كرده و زهد را اختيار نموده بود وقتى در مسيرش در خارج شهرى تنها حركت مى‏كرد سرهنگ متكبرى رسيد به ابراهيم گفت آبادى از كدام راه هست؟ ابراهيم اشاره كرد كه به قبرستان، تا قبرستان را نشانش داد با چوبى كه در دستش بود توى سر ابراهيم زد اينجا نوشته شده است ابراهيم كتك مى‏خورد: بزن كه سر من خيلى گنهكار است در اين اثناء ثالثى رسيد ابراهيم را شناخت فرياد كرد آقاى سرهنگ مى‏فهمى به چه كسى دارى مى‏زنى اين سلطان بلخ بوده است تا شناخت از اسب پائين آمد عذر خواهى كرد ابراهيم گفت چيزى نشده است من مدتها گنهكار بودم توسرى نخورده بودم به دست تو قدرى تو سرى خوردم سرهنگ گفت چرا وقتى پرسيدم آبادى كجاست؟ تو، قبرستان را نشانم دادى گفت: آبادى جائى است كه تمام اقشار مردم باشند.

رو، به گورستان دمى خاموش نشين   آن سخن گويان خاموش را ببين

مستحب است هفته‏اى دو روز، دوشنبه، پنجشنبه، جمعه، هم خوب است بروند قبرستان عبرتى بگيرند، متنبه بشوند بدانند قوت و عزت كجاست، قوت و عزت نه در قبرستان است نه در شهرستان قدرت فقط از خدا است.
لقد ارسلنا نوحاً و ابراهيم و جعلنا فى ذريتها النبوة و الكتاب فمنهم مهتد و كثير منهم فاسقون - ثم قفينا على آثارهم برسلنا و قفينا بعيسى ابن مريم و آتيناه الانجيل و جعلنا فى قلوب الدين اتبعوه رأفة و رحمة و رهانية ابتدعوها ما كتبنا عليهم الا ابتغاء رضوان الله فما رعوها حق رعايتها فاتينا الدين آمنوا منهم اجرهم و كثير منهم فاسقون‏(451) .

پى‏نوشتها:‌


434) به مدت سه ربع ساعت درباره وظائف زمامدار و درباره بيت المال با توضيحات كافى و همچنين درباره دستگاه قضائى اسلام و سپس دستگاه فرهنگى كه بايد از قانون اساسى اصيل اقتباس كند و بايد فرهنگيان مسئول تربيت بچه‏ها، مسلمان رسمى باشند نه تنها اسمى، صحبت شد، همچنين مقدراى درباره جنايات سازمان امنيت و كثافتكاريهاى رژيم پهلوى تذكر داده شد.
435) مفاتيح - دعاى افتتاح در ماه مبارك رمضان.
436) قصص العلماء، در احوالات مقدس اردبيلى، و لثالى الاخبار، ج 1، ص 114.
437) سوره حديد، آيه 25.
438) اقتربت الساعه و انشق القمر .
سوره قمر، آيه 1
439) آليس لى ملك مصر .
سوره زخرف، آيه 51
440) و ان فرعون لعال فى الارض و انه لمن المسرفين .
سوره يونس، آيه 83
441) السيره النبويه، ج 1، ص 240.
442) سوره احزاب، آيه 40.
443) سوره مائده، آيه 3.
444) سوره آل عمران، آيه 85.
445) نزل به الروح الامين على قلبك .
سوره شعراء، آيات 193 و 194
446) آنگاه به مدت نيم ساعت درباره كشتار مشهد كه در سه روز قبل پيش آمده بود، صحبت شد و نيم ساعت درباره اعتصابات و تظاهرات و دعوت به اتحاد سخنرانى شد.
447) ان الله اشترى من المؤمنين انفسهم و اموالهم
سوره توبه، آيه 112
448) آنگاه به مدت سه ربع ساعت درباره اوضاع روز و كيفيت مبارزه و استقامت تا رسيدن به حكومت اسلامى سخنرانى شد.
449) سوره حديد، آيه 25 .
450) من كان يريد العزة فلله العزة جميعاً. سوره فاطر، آيه 11
451) سوره حديد، آيات 25 - 26.