معارفى از قرآن

شهيد محراب آيت الله دستغيب (ره)

- ۱۶ -


روزى يك انار و هفتاد سال عبادت

در روايت دارد عابدى بوده است هفتاد سال در گوشه‏اى مشغول عبادت بود درختى نزد صومعه‏اش بود آن درخت روزى يك ميوه مى‏داده است و آن عابد افطار مى‏كرده است تا فردايش. بعد از هفتاد سال حاجتى برايش پيش آمد هر چه گفت ديد خبرى نشد، قدرى ناراحت شد كه ما هفتاد سال عبادت كرديم ولى يك حاجت خواستيم اعتنائى به ما نشد. شب به حسابش رسيدند در عالم واقعه ديد دو ملك آمدند و گفتند آمده‏ايم به حسابت برسيم، تمام اين نمازها و روزه‏ها و ذكرهايش در برابر روزى يك انار مفتى كه به او مى‏دادند نشد(413).
اى انسان! اگر بخواهند مزدت بدهند ببين در برابرش چه چيزها داده‏اند اگر تو يك وعده نخوردى، عوضش اول افطار خدا هندوانه و انواع ميوه‏ها برايت آماده كرده است. در اين صحراهاى خشك تخمى كاشته شود، نصفش ريشه شود نصف ديگرش لاله بيندازد آن وقت هندوانه پوست ضخيمى داشته باشد كه ضايع نگردد وسطش مايعى به صورت منجمد روزه‏هاى تو در برابر حق، يك هنداونه نمى‏شود همچنين ميوه‏هاى ديگرش.

يك عمر عبادت در برابر نعمت چشم

عابد ديگرى است كه پانصد سال عمر كرده بود در عبادت، تقريباً هزار يا دو هزار سال قبل عمر بشر غير از حالا بوده است بلكه لقمان حكيم سه هزار سال عمر كرده است، عمر بشر در آن زمانها زياد بوده است آن عابد كه پانصد سال عمر كرده بود جريانش همين بوده است، از دامه كوه آب شيرين و گوارائى داشت و خواركش هم از درختى بود كه از ميوه آن استفاده مى‏كرد، بعد از پانصد سال در هنگام موازنه بين عملش و نعمتهائى كه خدا به او داده بود اول آمدند روى بدنش (موازنه آخرتى طورى است كه خود شخص هم يقين مى‏كند همينطور است) موازنه بعد از مرگ كه برايش كردند تمام پانصد سال عباداتش در برابر چشمى كه خدا به او داده بود نشد(414) واى اگر چشم درد بگيرى و خداى نكرده چشمت آب سياه بياورد و چشمت را از دست بدهى آن وقت مى‏فهمى چه نعمتى بوده است اين چشم حافظ تو از دشمن است، چشم اگر نبيند عصا را به دست مى‏گيرى، توى چاه مى‏افتى بشر سر تا پا غرق نعمت است، اى خدائى كه چشم به من دادى الله اكبر در عوض اين نعمت بايستى چند ركعت نماز بخوانى؟ باز هم نمى‏شود و كم مى‏آورى براى يك نعمت چشمى از عهده برنمى‏آئى، الله اكبر از نعمتهاى ديگر.

از دست و زبان كه برآيد بنده همان به كه ز تقصير خويش ورنه سزاوار خداونديش   كز عهده شكرش به درآيد عذر به درگاه خدا آورد كس نتواند كه به جا آورد

اگر بنا به مزد شد با نعمت موازنه بيندازند نعمتى كه خدا به تو داده است و عبادتى كه تو كردى مثلاً اين خمسى كه شما مى‏دهيد در برابر آنچه كه خدا تنها از حيث پول عطا فرمود آيا شكرش را كرده‏اى؟ يك سال خدا به تو داد خوردى و پوشيدى ووو آخر سال مى‏گويند هر چه زيادآوردى يك پنجمش را بده تمام اعضاى بدنت چنين است يا من يقبل اليسيرويعفو عن الكثير .
پس هر كه بهشت مى‏رود به فضل خداست، عمل بشر محدود است متناهى است با ثواب لايتناهى برابر نخواهد شد فضل است، بشر به عمر كوتاهش بندگى مى‏كند، خداى عالم هم به مقدار عظمتش و بى‏نهايتش پذيرائى مى‏فرمايد: والله ذوالفضل العظيم - الهى عاملنا بفضلك پروردگارا به حق محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) به فضلت با ما معامله فرما.

در كتاب الهى، همه حوادث ثبت است

آيه بعد - ما اصاب من مصيبه فى الارض و لا فى انفسكم الا فى كتاب من قبل ان نبراها ان ذلك على الله يسير ليكيلا تاسوا(415)
بحث اعتقادى كه دانستن و اثرش بسيار مهم است آسايش حقيقى براى كسى است كه اين بحث اعتقادى را بفهمد و همين قسم هم بشود.
هر حادثه‏اى كه در عالم واقع مى‏گردد چه در آفاق و چه در انفس در كره زمين حادثه آفاتى از قبيل حادثه‏اى كه در زمين واقع مى‏شود مثل زلزله، سيل، قحط و غلاها يا بلاهاى انفس، آنچه در نفوس بشرى پيدا مى‏گردد مانند انواع مرضها، بيماريها، سختيها تا برسد به مرگ. هر روز حادثه‏اى است تمام اين حوادث با كثرت و بيشمارى كه دارد تمامش در لوح، كتاب، مرتبه‏اى از عالم وجود، علم الهى ثبت قبل از حدوث موجود است.
عقيده ما مسلمانان آن است كه تمام حوادث پيش از حدوث و وقوعش در علم خدا گذشته، مثلاً كسى شصت سال عمر كرده حوادث هر روزش حتماً در كتاب پروردگار نوشته شده، مثلاً فردا كجا مى‏رود و چه معامله‏اى مى‏كند، تمام اينها قبلاً نوشته شده است ولى نوشتنش نه به وسيله قلم و مركب جسمى است نه روى كاغذ و لوح جسمى است بلكه ملكوتى است، پس نگو اين همه مطالب را اگر مى‏خواستند روى اين كاغذها بنويسد چطور مى‏شد؟ لوحى است از عالم ملكوت، مسلمانى كه مى‏گويد محمد مصطفى (صلى الله عليه و آله و سلم) پيغمبر است. ما ينطق عن الهوى‏(416) است پيش خود حرف نمى‏زند. حسين (عليه السلام) خبرى داد ما يقين داريم درست است خدا در قرآن مى‏فرمايد: ما اصاب من مصيبه فى الارض هيچ مصيبتى در زمين واقع نمى‏شود ولا فى انفسكم يعنى سختى در نفوس شما تا برسد به مرگ و مير الا فى كتاب من قبل ان نبرأها پيش از اينكه ما به مرحله ظهور بياوريم جلوتر در لوح ثبت شده است.

تقديرات الهى با حفظ اختيار

نگو اين جبر است، جبر نيست بلكه با اختيار يعنى مقدر چنين شده است كه مثلاً فلان كس در فلان تاريخ بلند مى‏شود و ماشين خودش را آماده مى‏كند در فلان جا مى‏رود، سرعت مى‏گيرد و واژگون شده و مى‏ميرد. جبر نيست تقدير با حفظ اخيتار است هر چه پيش مى‏آيد همينطور تقدير شده است يعنى خودش براى شكمش مى‏خورد و اين بلاها بر سرش خواهد آمد. انواع مرضهائى كه پيش مى‏آيد الا فى كتاب من قبل ان نبرأها ان ذلك على الله يسير مقدرات هر فردى قبلاً در لوح نقش باشد چيز سهلى است.

تا بر گذشته اندوه نخوريد

چرا مقدرات قبلاً معين شد؟ لكيلا تاسوا على مافاتكم ولا تفرحوا بما آتاكم اينكه شما اهل عقل و ايمانيد. اين مطلب امروز را از خدا و رسول شنيديد يعنى يقين كرديد درست است ديگر از امروز كه از مسجد جامع بيرون رفتيد، هيچ وقت غصه به خودتان راه ندهيد لكيلا تاسوا على مافاتكم اگر چنانچه عزيزترين مالتان گم شد، هيچ باكى نداريد زيرا مى‏گوئيد مقدرم بود عزيزترين افرادت مرد، خدا مقدر كرده است. آيه قرآن باورت بشود مثلاً اشخاصى هستند كه مى‏گويند مسلمانيم و اما قضا و قدر خدا اعتراض دارند. اگر كسى از افرادش بميرد چه اوضاعى در مى‏آورد، مى‏گويد كاش نرفته بود اين كاشكيهاى شما كفر است، در سوره آل عمران مى‏فرمايد(417): شما كافرهاى بى خبر نباشيد. مى‏گويد: اگر پيش ما مانده بود كشته نمى‏شد، اگر در ميدان نبرد نرفته بود كشته نمى‏شد، تقدريش چنين كرده است، تقدير با حفظ اختيار است فراموش نكنيد، تقدير پسر من اين بود كه در سن 24 سالگى برود ديگر من چكاره هستم، عالم صاحب دارد، مدبر دارد. مدير دارد، رب دارد، خودت هم مربوبى، خودت هم مقدر دارى، بالاخره اين قلدريها مال استقلال است، تو چه استقلالى دارى كه قلدرى مى‏كنى، مگر چيزى دست تو هست لو كانوا عندنا ماماتوا اگر پهلوى ما بودند نمى‏مردند، تو اگر پهلوى كسى باشى نمى‏ميرى؟! در هر آنى در خطر هستى نفس برود پائين و برنگردد.

شادى بر امر مادى نيز غلط است

لكيلا تاسوا على مافاتكم - اسى‏(418) يعنى حسرت كش شدن، خودتان را حسرت كش نكنيد، از اينكه ماتى پيش آمد مالك عالم خودش مى‏داند و آنچه را كه تقدير فرموده است. لكيلا تاسوا مسلمان نبايد غصه بخورد، از آنچه از او فوت شود، خواه امر عالى باشد يا جسمى يا روحى فرقى نمى‏كند، چنانچه هرگاه به ناز و نعمتى رسيدى ولا تفرحوا بما آتاكم يك دفعه غرور نكنى، رئيس جمهورى با رفتگرى چه فرقى مى‏كند؟! غرضم فرح، غلط است چه اشخاصى كه مال و ثروت به دستشان آمد ولى بهره‏اى از آن نبردند، پسرى گيرشان مى‏آيد شادى مى‏كنند مغرور نشو، چه اشخاصى كه پسرشان برايشان بلا شد، اگر مى‏خواهى شادى كنى به نعمت و امانت خدا(419) خيلى خوب است نه به خودت و به نفس نعمت معجب گردى.
ما اصاب من مصيبة فى الارض ولا فى انفسكم الا فى كتاب هر چه مى‏بينيد اينجا پيدا مى‏شود زير پرده جلو جلو نقش بوده.

رؤياى صادقانه دليل مقدرات

يكى از شواهد اين قاعده كه قرآن فرموده است خوابهاى صادقه است. شايد خود شماها هم در عمرتان برايتان پيش آمده باشد، مكرر اشخاص نقل كرده‏اند مثلاً يك سال جلوتر در خواب مى‏بينند كه به مكه معظمه مشرف شده، چنين و چنان يك سال بعدش به مكه مى‏رود اين حوادثى است كه تمامش ثبت است در عالم رؤيا ممكن است آدمى اتصال پيدا كند به آن لوح و حوادث آتيه رافى الجمله درك نمايد گاهى خواب به همان ظرافتش در ذهن مى‏ماند و بيدار مى‏گردد و گاهى به مثلش و گاهى به سندش و گاهى هم سخنش در خيال مى‏ماند، مثلاً گاهى خواب مى‏بيند رفته است در مسجدى و آن عالم به او شير مى‏دهد، شير كه همان علم باشد يادش مى‏دهد، چنانكه شير كثير النفع است ماده طبيعى غذائى آدمى است، علم هم، غذاى روح است.

داماد مرده و زيارت قبر حسين (عليه السلام)

كسى آمد پيش امام صادق (عليه السلام) گريه كرد عرض كرد آقا خواب وحشتناكى ديدم، دامادى داشتم مرده است ديشب در خواب ديدم ميت آمده عقب من، مى‏خواهد من را ببرد بعد من هم او را در بغل گرفتم حضرت تبسم كرد فرمود ليس حيث تذهب اينطورى كه تو خيال مى‏كنى نيست بلكه تعبيرش اين است كه امسال تو زيارت قبر حسين (عليه السلام) نصيبت مى‏شود روى ميزان اسم يعنى حقيقت آنچه بوده است در لوح كه قبر حسين در بغل گرفتن بوده قوه خياله اين شخص به مناسبت اسم دامادش كه حسين بوده صورت دامادش در نظر مى‏آيد و بيدار مى‏گردد(420) تا چه كسى رمز آن را بفهمد كه صورتى در زير دارد آنچه در بالاستى.
مى‏گويند كسى آمد پيش ابن سيرين گفت: من ديشب در خواب ديدم كه مهر مى‏زنم بر دهنهاى خلق، فكرى كرد گفت: جنابعالى مؤذن هستى؟
گفت بله پرسيد از كجا مى‏گوئى؟ گفت مؤذن در فجر مه رمضان تا گفت الله اكبر دهنهاى مردم را مى‏بندد چطور به مناسبت چيزى كه زير پرده است بايد به رمز پيدايش كند.

ملكوت مال يتيم و ربا خوارى

خواستم بگويم حقايق را اگر كسى بخواهد مى‏تواند پيدا كند ولى مشكل است ظاهرى دارد، باطنش چيز ديگرى است مثل خوابهائى كه مثال زديم، هر كارى كه آدمى مى‏كند يك صورت ديگرى دارد بعد از مرگ آن صورت كشف مى‏شود اگر كسى مال يتيم بخورد اين صورتش است ملكوتى داردكه آتش مطلق است‏(421).
مثال ديگرى بزنم، اينهائى كه ربا خورند صورتش دسته‏هاى اسكناس است اما ملكوتش خودش را سنگين‏تر كردن است به قدرى شكمش مى‏آيد بالا كه از سنگينى نمى‏تواند راه برود(422) ديده‏ايد بعضى جن زده‏ها وقتى بلند مى‏شود دوقدم كه مى‏رود يك دفعه مى‏افتد اين بدبخت رباخوارچين طورى به سرش مى‏آيد.
روزه ماه رمضان صورتش امساك است ولى حقيقتش از طعامهاى روحانى خوردن است الان شما در حال افطاريد، افطار در معنى چيز ديگر است.
در حال روزه هزار ملك، صورت روزه دار را مس مى‏كنند به او مرحبا مى‏گويند.
از تعبير خواب گفتم، عاشورا بود حسين (عليه السلام) سر به زانو گذاشت، خوابى عارضش شد و برخاست، خبر شهادت خودش را داد.
زينب گفت: برادر چه ديدى؟ فرمود: ديدم سگهائى به من حمله مى‏كنند ولى يك سگ ابلقى در بين آنها بيشتر به من حمله مى‏كند.
گفت: برادر تعبيرش چيست؟ فرمود تعبيرش اين است كه قاتل من پيس است (شمر صورتش آدم بود، باطنش سگ بلكه كمتر از سگ بود)

صورتش چون گور كافر پر حلل   باطنش قهر خدا عزوجل

37

بسم الله الرحمن الرحيم
ما اصاب من مصيبه فى الارض ولا فى انفسكم الا فى كتاب من قبل ان نبراها ان ذلك على الله يسير لكيلا تاسوا على مافاتكم ولا تفرحوا بما آتاكم والله لا يحب كل مختال فخور الذين يبخلون و يامرون الناس بالبخل و من يتول فان الله هو الغنى الحميد(423)

ديروز عرض شد كه در اين آيه مباركه پروردگار عالم خبر مى‏دهد از حقيقتى از حقائق عالم وجود آنچه به چشمت مى‏خورد نسبت به آنچه چشمت نمى‏بيند، قطره و درياست، آنچه به چشم ديده مى‏شود عالم ملك است آنچه را كه ماوراء حس است، عالم ملكوت است، مجردات ماوراء حس و جسم و طبيعت خداى تعالى مرتبه‏اى از مراتب هستى قرار داده كه گاهى به مرتبه علم تعبير مى‏گردد گاهى لوح گفته مى‏شود و گاهى هم كتاب و در اين مرتبه از هستى، تمام حوادثى كه در عالم ما واقع مى‏گردد، قبلاً در آن لوح نقش است جزئى و كلى. مثلاً الان چهار ميليارد بشر است تمام آتيه اين افراد پيش آمدشان تا مرگشان بر لوحى نقش است مسلمانان! بدانيد اين حقيقت است تعجب نكنيد تو خيال مى‏كنى جسم است كه محدود باشد، مى‏گويد: چطور مى‏شود اين همه حوادث را در آن بنويسند اينكه مى‏فرمايد: الا فى كتاب ثبت است نه مثل ثبت در كتاب كاغذى و جسمى هست بلكه ماوراء جسم و عالم ملكوت است چطور است؟ الان از ادراك من و تو دور است، آنها پس از مرگ معلوم خواهد شد ان كتاب الابرار لفى عليين فقط بدان قرآن درست مى‏فرمايد، قرآن كلام خدا است و خدا هم حق مى‏فرمايد ما اصاب من مصيبه نمى‏رسد، مصيبتى به شما در زمين فى الارض يعنى زلزله، طوفان، بلاها، سختيها، قحط و غلاها... ولا فى انفسكم و نه در خودتان انواع مرضها، هول و هراسها، تا مرگ و ميرها تمام اين مصيبتها الا فى كتاب من قبل ان نبراها پيش از آنكه اين مصيبتها را در عالم طبيعت آشكارش سازيد، قبلاً در كتابى كه در عالم ملكوت و مجردات است تمام ثبت و ضبط است.

تعليم قرآن، راحتى دنيا و آخرت

نتيجه اين خبر، لكيلا تاسوا تا تأسف نخوريد بر آنچه از دست داديد، دين به نفع دنيا و آخرت هر فردى است هم دنيايت و هم آخرتت تأمين خواهد شد، خبرت داديم و فهميدى كه مقدراتى دارى و مقدرات واقع مى‏گردد نسبت به آنچه ناراحت كننده است غصه كش نمى‏شوى حسرت نمى‏خورى زيرا مى‏گوئى: خدا فرموده قبلاً مقدر شده بود لابد خير است. ديروز مثالش را گفتم معنى تأسوا كه از اسى است اين نيست كه اصلاً غصه نمى‏خورى ممكن است غصه بخورد ولى غصه كش نمى‏شود اعتراض پيدا نمى‏كند، ديگر آنكه اگر به عكسش نعمتى به تو رسيد معامله‏اى كردى يك ميليون استفاده كردى يا پسرى خدا به تو داد طغيان نمى‏كنى زيرا طغيان و غرور از كفر است فرح شديد به نعمت كفر به منعم است، فعاليت خودت را مى‏بينى زرنگى خودت، اقبال خودت، بخت خودت، تمام نقل شخص خود است، اين كفر مى‏شود. اما اگر چنانچه مسلمان شدى از اين معامله‏اى كه استفاده برده‏اى فى كتاب خدا در كتابش برايت مقدر فرموده بود اين پولى كه به دست آمد مقدر خدا خواهد بود آن وقت مى‏گوئى الهى شكر. نمى‏گوئى من، غرور پيدا نمى‏كنى اگر فرح شديد آمد فخر مى‏كند و مبغوض خدا مى‏گردد و تمام اينها كفر و نكبت و حسرت و بدبختى است.
چه اشخاصى كه مال زياد نصيبشان شد و بعد كه از كفشان رفت غصه كش شدند و مردند، سراغ هم دارم، مال آمدنش چه بود كه رفتنش چه باشد، آمدنش با فخر هلاكت است و رفتنش هم هلاكت است شهيد راه پول و مال دنيا گشته، اگر از اول مى‏دانست پول مال خداست، عطاى خدا است، خيلى دلبندش نمى‏شد حياتش رابسته به او نمى‏ديد. مال را رب خودش قرار نمى‏داد و لذا اگر وقتى صبح كرد و گفتند تمام مالت از بين رفت مى‏گويد رفت كه رفت.

بيابانى، ولى دل روشن

در تفسير مقتنيات گويد: در مسافرتم در وادى نجل به صحراى وسيعى رسيدم از اول صحرا كه وارد شدم مرده شترها را ديدم، در آن نزديكى عربى روى تلى نشسته، به دستش پشم مى‏ريسيد نزديك رفتم سلام كرده احوال پرسيدم گفتم: اين شترها مال چه كسى بوده؟ گفت مال بنده بوده و تمامش از بين رفته گفتم عجب! مثل اينكه ناراحت نيستى گفت من آن وقتى كه داشتم دل به آن نبسته بودم حالا كه ندارم هم غم از آن ندارم.
اگر آدمى خدا را فراموش كرد، به مال و نعمت و ملك مغرور شد، فخر كرد، تكبر كرد وقتى كه از كفش مى‏رود سخت ناراحت و آخرش غصه كش مى‏شود لكيلا تأسوا على مافاتكم .

مرده پسرش را مى‏پيچد ولى خودش...

از خيرات حسان زنان نمونه عالم اسلام ام طلحه است اين مجلله پسرى داشت يگانه و پدر هم كمال علاقه را به پسر يگانه داشت پس از چندى اين پسر مريض شد پدر خيلى ناراحت بود مرتب احوالش را مى‏پرسيد، در غياب پدر، پسر مرد. اين مجلله مؤمنه تا ديد پسرش مرد بدون هول و هراس پسرش را پيچيد و لحافى رويش كشيد به عنوانى كه خوابيده است و رفت خودش را زينت كرد و آنچه دلربائى اثر داشت انجام داد، منتظر است كه پدر طلحه بيايد تا از در وارد شد و در همان دروازه در رهايش نكرد و با او انس گرفت پيش از آنكه اسم طلحه را بياورد، ايمان مادر داغديده چه مى‏كند؟ بالاخره مرد را به بستر كشانيد پرسيد طلحه چطور است؟ گفت طلحه خواب است بعد گفت چطور است كه طلحه بيدار نمى‏شود؟ كم كم مشكل است كه بگويد خواب است بايد حقيقت را بگويد يك دفعه هم نگفت چقدر لطيف گفت صدا زد: ابوطلحه يك نفر امانتى داده است به دست همسايه ما چندى هم نزدش بوده و از آن بهره مى‏برده حالا صاحبش آمده است امانتش را برده است صاحبخانه مى‏گويد چرا امانتت را بردى؟ ابوطلحه گفت غلط مى‏كند مال خودش بود و برد حق اعتراض ندارد، زن مجلله گفت نكند نقل من و تو باشد، در دو سال قبل خدا به ما پسرى امانت داد پيش از تشريف آوردنتان در خانه جناب عزرائيل را فرستاد، امانتش را برد جرأت دارى اعتراض بكنى؟
تتمه حديث چنين است كه فردا صبح ابوطلحه پيش رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) بشارتش مى‏دهد كه شب گذشته خدا به بركت اين زن تو را هم آمرزيد و به بركت صبر اين زن خدا همان ديشب بركتى داد در نسل تو كه الان در نظرم نيست، همان پسر كه همان شب نطفه‏اش بسته گرديد يكى از بزرگان عالم اسلام گرديد تمام به بركت صبرى كه ام طلحه كرد صبرش هم به بركت ايمان بود، ايمان به اينكه تمام كارها به دست خدا است‏(424).
مرورى است از مولى الموالى اسد الله الغالب على بن ابى طالب (عليه السلام) مى‏فرمايد كه خداى تعالى زهد را روزگار است ليكلا تا سوا على ما فاتكم صحبت امروز من سرمشقى براى يك عمر است اى جوانان عزيز اين آيه امروز را فراموش نكنيد.

مرگ براى مرده و بازماندگان خير است

در غسال خانه گاهى رفته‏ايد بعضى از زنها چقدر وحشيگرى مى‏كنند كسى از آنها كه مرده مثل اينكه تمام چيزها از كفش رفته اصلاً نه يادخدائى نه تقديراتى گويا بزرگترين بلا بر سرش آمده در حالى كه طورى نشده است كسى كه الآن مرد، مرگ نه براى او بلا هست نه براى تو بلا هست. اى بازماندگان، براى خودش بلا نيست زيرا جوانى كه مرده يا اهل تقوا بوده يا اهل معصيت، اگر اهل تقوا بوده زودتر به سعادت رسيد اين جوان صالح حيف است كه در ميان جانوران دو پا در مشقت باشد زودتر به وصال مرد تو نمى‏دانى كه خدا از تو و پدرش به او مهربانتر است. جوان صالح اگر مى‏ماند، صلاحش در خطر بود، محيط فاسد است و اگر نعوذ بالله كسى كه مرده جوان بى بند و بار و گناهكارى بود تبهتر كه زودتر مرد گناهش كمتر، آتش گورش كمتر. پس بالأخره آنكه مرده براى خودش خيلى خوب شد كه مرد. اگر براى او گريه مى‏كنى خيلى غلط مى‏كنى، اگر براى خودت بوده آيا براى چه گريه مى‏كنى؟
مى‏گوئى اميد داشتم عصا كشم باشد. اين كفر است و... و... و...
والله يرزق من يشاء بغير حساب آيا فرزند، نان به تو مى‏دهى؟ چه فرزندهائى كه والدينشان را كشند اين شدت حزن با اعتراض است، چون و چرا كردن است، اين قسم شدت حزن كه اعتراض به قضا و قدر است، كفر به خدا است، فرح شديد هم غلط ولا تفرحوا بما آتاكم اى ميليونر اگر به مالت فرحناك شدى، به فرح شديد متكبر شدى اين كفراست.
خدا دوست نمى‏دارد هر متكبرى را(425) آى متكبر تو مبغوض خدائى، اى فخور، خدا بنده‏اى را كه فخر مى‏كند بد مى‏داند. مال من، پيشرفت من، مكنت من، بچه من، لشكر من، رعيت من، فاميل من ووو تمام كفر و خلاف قرآن است - اسم فاميل را كه آوردم به اين مناسبت روايت را بخوانم.
روى منبر رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) شريفترين قبائل عرب كه قريش است و شريفترين طبقات قريش بنى هاشمى است كه يكى از آنها دختر عمه رسول الله هست، روى منبر او را عقد كرد براى مقداد كه غلام سياهى بيش نبود كه فردا كسى نگويد فاميل من، ما سفيد پوستيم او سياه پوست است، حرف خرافاتى آقايان آمريكائيها است آنها جاهلند، مسلمان اهل علم است، مى‏فهمد.

الناس من جهه التمثال اكفاه آنكه را خوابگه آخر زد و مشتى خاك است   ابوهم آدم والام حواء گوچه حاجت كه بر افلاك كشى ايوان را

از خاك آفريدتان و آخرش هم توى خاكتان مى‏كند(426).
الذين بيخلون و يامرون الناس بالبخل‏(427) واى از بخل آدم فخور متكبرى كه بخيل هم باشد يعنى نمى‏تواند از آنچه دارد به ديگرى بدهد ربطى به دارائى هم ندارد ممكن است يك نان بيشتر ندارد، ولى باز بخيل است، اگر گربه‏اى جلويش بيايد راضى نيست لقمه‏اى به آن بدهد از آنچه دارد بخيل است نمى‏تواند نفعى به ديگرى برساند اگر چنانچه كسى به صفت بخل مبتلا شد بدانيد بهشت برايش حرام است كه نمى‏تواند ببيند، كسى از او نفعى ببرد چطور به بهشت راهش مى‏دهند؟
از امام صادق (عليه السلام) است كه فرمود: البخيل من برى ما انفقه تالفاً و ما امسكه مشرفاً(428) بخيل كسى است كه چيزى را كه در راه خدا مى‏دهد به نظرش دور ريخته است لذا مى‏بيند از هر خيرى فرار مى‏كند چون خير را تلف مى‏بيند ولى اگر به سود و ربا داد زياد مى‏شود اين كفر است، آنچه را كه در بانك گذاشته شرف مى‏پندارد و آنچه مى‏دهد تلف مى‏پندارد.
الذين يبخلون و يامرون الناس بالبخل كسانى كه بخيلند و از آن بدتر مردم را به بخل وا مى‏دارند.
يكى هست كه نمى‏تواند مالش را به كسى بدهد، ديگرى هست كه نمى‏تواند ببيند كسى مالش را به ديگرى مى‏دهد. الهى مسلمان بخيل گم شود و كم شود، مسلمان بخيل كه نمى‏تواند خيرى از كسى ببيند نه از ناحيه خودش و نه از ناحيه ديگرى به كلى بهشت برايش حرام است.
به عكسش فرمود اگر جوانى گنهكار باشد اما سخى است پيش خدا عزيزتر است از پير عابد روزگار ولى بخيل. خدايا ما هم از هر چه پيغمبر، از آن به تو پناه مى‏برد، به تو پناه مى‏بريم‏555(429).
مى‏فرمايد: رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) هر روز از چند چيز پناه به خدا مى‏برد: اللهم انى اعوذ بك من الشك و الشرك والحسد و البخل بخل چيزى است كه رسول خدا از آن پناه به خدا مى‏برد.
اى كسى كه مى‏خواهى خدا به تو ببخشد، تا خودت جودى نداشته باشى خدا چطور به تو ببخشد؟ تو مى‏خواهى خدا به تو سخاوت كند تا در خودت سخائى نباشد، خدا به چه چيز تو سخاوت كند؟ منتهى تو در حد خودت، خدا هم در حد خودش.
يا ذا الجود و السخاء يا ذا العفو و الرضاء، يا ذا العز و البقاء يا ذا الفضل و القضاء يا ذاالالاء و النعماء تا با خداى خودت از در سخا پيش نيائى - سخا يعنى هر چه دارى مضايقه نكنى از مال و بدن توقع سخاوت از خدا را نداشته باش.
روايتى دارد كه مى‏فرمايد: بخيل كسى است كه اسم محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) را بشنود و صلوات را نفرستد(430) اين مصداقش است. يكى ديگر از مراتب بخل اين است كه به مسلمانى برسد و ابتدا سلام نكند(431) آن هم بخل به زبان است.

38

بسم الله الرحمن الرحيم
لقد ارسلنا رسلنا بالبينات و انزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط و انزلنا الحديد فيه باس شديد و منافع للناس و ليعلم الله من ينصره و رسله بالغيب ان الله قوى عزيز(432) .

عدل در كرات آسمانى

پس از توحيد، دومين اصل از اصول عقايد كه اعتقاد به آن واجب است عدل است، عدل، يعنى خداى عالم تمام دستگاه هستى را روى ميزان قرار داده، هر چيزى را جاى خودش قرار داده است تمام كارهاى خدا روى عدل است چه كارهائى كه در تكوين انجام مى‏دهد، چه كارهائى كه در افعال بشرى انجام مى‏گردد. قرآن مجيد چند جا اين معنى را ذكر فرموده والسماء رفعها و وضع الميزان اى خردمندان! عدل را مى‏خواهى ببينى، بالاى سرت را نگاه بكن بين چه نظمى دارد؟ گفتند ممكن است بيش از اين باشد. هزارها هزار ميليون ستاره كشف كرده‏اند باز هم مى‏گويند تمامش كشف نشده ميليونها كهكشان، هر كهكشانى ميليونها كره و ستاره و آفتاب در آن موجود است دو عدد از كره‏هاى به اين بزرگى تا به حال به هم نخورده است ميزان، در مدار و در حركت آنها الان همين كره زمين ما نسبت به كره آفتاب نود ميليون را دور است كه اگر يك ميليونش كمتر باشد يعنى هشتاد و نه ميليون ميل فاصله باشد كره زمين را كثرت حرارت قابل حيات نيست يا اگر يك ميليون ميل دورتر بود نود و ميليون بود برودت و سردى به قدرى زياد بود كه باز نمى‏شد در آن زندگى كرد. زندگى روى كره زمين متوقف است بر همين نظمى كه خدا قرار داده است.

كمربند زمين، مظهر عدل خدا

نگاه بالاى سرتان بكنيد كه اهل هيئت گفته‏اند در هر ساعتى ميليونها سنگ‏هاى آسمانى رو به كره زمين مى‏آيد تا به كمربند زمين كه صد، كيلومترى است مى‏رسد اين جائى است كه خداى تعالى به قدرت قاهره‏اش مخزن قرار داده براى نور آفتاب كه تعديل و تقسيم گردد نه يك دفعه نور آفتاب بتابد و كره زمين را بسوزاند، بلكه در اين قسمت تعديل مى‏گردد و چون حرارت اينجا شديد است هر يك از سنگهاى آسمانى كه بخواهد به كره زمين برسد در اينجا ذوب مى‏شود. بزرگترين بمبهاى اتمى اين قسم مخرب نخواهد بود، خداوند اين چنين نظم عالم را برقرار كرده است كه مبادا از اين سنگهائى كه مى‏آيد به كره زمين برسد زمين را متلاشى كند، بلكه همانجا حل مى‏شود، اين بالاى سرت.

به هر حيوانى آنچه لازم دارد داده است

پائين: اى خردمندان از كرم خاكى تا فيل، مى‏بينى عدل، آنها را فرا گرفته است روى نظم است، تمام وحوش، پرنده‏ها، انواع حيوانات، هر حيوانى هر چه لازم داشته باشد به آن داده است آنكه علفخوار است دندان علف خوارى، آنگه گوشتخوار است، دندان گوشتخوارى، آنكه استخوان خوار است، دندان استخوان نرم كنى، و معده‏اش بايد طورى باشد كه استخوان حل كن باشد و علف خوار بايد طورى باشد كه حرارت علف را تحمل كند.
اما نسبت به اعضاء بدن، همين بدن خودت را اى انسان! متوجه باش ميزان عدل، در همه اعضاء بدن نفوذ دارد، بعضى از اعضائى كه بسيار مؤثر و مهم است در زندگى آدمى، خدا جفت قرار داد كه اگر يكى از آن دو خراب شود يكى ديگر باشد، مثل كليه، چشم، دست و پا اينها بايد يدكى داشته باشد.
نظم در جاهاى اعضاء: چشم همين جائى كه هست اگر برود بالاتر يا پائين‏تر درست نيست، علاوه براى چشم چهار حركت توسط چهار عصب قرار داده كه خود تخم چشم حركت كند بدون اينكه سر حركت كند. بالا، پائين مى‏آيد نه خود سر، يا مثلاً دماغ راهش رو به پائين است اگر بالا بود چطور مى‏شد؟! دوتا باشد كه اگر يكى گرفت ديگرش باز باشد - گوش همچنين، ميزان خدا را در ابرو بنگر، علاوه بر زينتش كه قوسى مانند قرارش داد، سر يا پيشانى كه عرق مى‏كند توى چشم نيايد مثل ناودان از گوشه صورت عرق پايين برود نه اينكه در چشم بيايد از اينكه موى آن را سياه قرار داد، چون نور چشم را تقويت مى‏كند زيرا رنگ سياه قابض نور و براى چشم مفيد است، موى سياه نمى‏گذارد نور چشم پخش شود.

مژگان چشم و فوائد بسيار

اما پلك و مژگان چشم، ببين ميزان عدل چه مى‏كند، اگر اين مژه نباشد اولاً بينائى ناقص است روى همان ميزانى كه گفتم - علاوه بر آن اگر مژه نباشد وقتى كه پلك چشم، روى هم مى‏آيد نمى‏شود روزنه نداشته باشد كثافت توى چشمت مى‏رود، هر چند چشمت را روى هم بگذارى اگر مژگان چشم نباشد خواهى نخواهى روزنه هائى است كه خاك داخل مى‏شود، بنابراين بايد مژه هائى باشد آن هم چطور؟ اولاً داخل. مبادا يك وقتى مو توى تخم چشم بخورد، چون اگر موى مژه به تخم چشم بخورد ناراحت مى‏كند نمى‏تواند زندگى كند.
موقع جفت شدنش كه از سر سوزن كمتر هم روزنه پيدا نگردد در جفت كردنش يك وسط دوتاست. اجمالاً من بخواهم بساط عدل خداى را ذكر كنم نمى‏رسيم. امروز حرفها داريم مقدمتاً خواستم بگويم اصل اعقتادى ما، موحدين، مسلمانان، مؤمنين، شيعيان اهل بيت، اول توحيد، دوم عدل است، خداى عالم عادل است كارهايش روى ميزان است هر چيزى به جاى خويش قرار دادن است و از شؤون عدل اوست، بشر را مجبور نكرده است، بشر را بخود وانگذاشته است.
براى اين معنى كه بشر را به خود وانگذاشته ناچارم شرح بيشترى دهم.

قوانين الهى براى عدل بشر

خداى عالم كه همه چيز را در اين منظومه براى بشر آفريده، بشر را هم براى يك هدف كلى و حيات طيبه‏اى آفريده آيا نبايد براى زندگيش نظمى هم قرار بدهد؟ خدائى كه در دستگاه خلقت تمام چيزهايش منظم است بايد براى بشر قوانين تنظيم جعل كند كه زندگى بشر هم منظم باشد، زندگى اختياريش منظم باشد چنانى كه زندگى تكوينى منظم است افعال اختيارى بشر هم منظم باشد، زندگى هرج و مرج اگر باشد نه دنيا و نه آخرت تأمين نمى‏شود - واجب است بر پروردگار عالم به حكم عقل كه براى اين بشر مقرراتى تنظيم كند، براى نظم امورش عدل در تمام شؤونش چه امور انفرادى چه امور اجتماعى، بر خدا است قانونگذارى، چنانكه در دستگاه تكوينش كوچكترين بى نظمى نيست، تمام روى نظم و عدل است، افعال بشر هم بايد كاملاً تحت مراقبت عدل الهى باشد.

قانون گذارى شأن خدا است

زيرا قانون بشرى كه واجب الاطاعه است در وقتى است كه قانون گذارش علم ازلى و ابدى داشته باشد كسى كه مى‏خواهد قانون براى بشر درست كند كسى باشد كه مصلحتهاى نسل آخر بشر را هم بداند تا قانون كلى اختصاص به دوره‏اى نداشته باشد يك قانون كلى كه براى تمام دوره‏ها به كار بخورد يعنى الان كشورها، قانونهائى كه درست مى‏كنند هيچ كدام فايده كامل ندارد، قابل اطاعت نيست، زيرا علمشان كم هست مصالح و مفاسد را نمى‏فهمند، مگر جلوى پايش را مى‏فهمد؟ قانونگذار بايد شرايطى را دارا باشد، اول اينكه بايد به تمام مصالح و مفاسد آگاه باشد تا قيام قيامت. دوم اينكه مهربان باشد.
سوم آنكه قانونگذار بايد كسى باشد كه به حكم عقل اطاعتش واجب باشد و به حكم عقل اطاعت هيچ بشرى واجب نيست زيرا همه مثل هم هستند در عرض هم هستند به چه مناسبت كودتائى بكند و بگويد شاه مملكتم، مى‏گويم چنين بكنيد شاه مملكت يار ريئس جمهور يا نمايندگان مجلس بشر حق قانون گذاريى ندارد فرمان دهنده نبايد باشد چون بشرها همه در عرض هم هستم، هر بشرى به هر قدر كه مهم باشد حق قانونگذارى براى بشرى ديگر ندارد چون با ديگران فرقى نمى‏كند.
قانونگذار بايد كسى باشد كه اطاعتش واجب باشد و آن هم ذات اقدس احديت است.
لا اله الا الله ولا نعبد الا اياه ما غير از اطاعت رب العالمين اطاعت هيچ مقام و بشرى كائناً من كان را نمى‏كنيم. اطاعت پيغمبر و امام و نايب امام در اين دوره كه امام خمينى باشد چون امر خدا است والا اطاعت آنها را هم نمى‏كنيم. خودش فرمود: اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولى الامرمنكم‏(433) امام اولى الامر است چون خداى ما فرموده. تا بنگردد به خدا هيچ قانونى، قانونيت ندارد، هيچ حكمى نفوذ ندارد، هيچ حكمى قابل اجرا نيست؟
بگذرم - ميزان خداى حكيم، عادل، بشر را مهمل نگذاشت به حكمت بالغه‏اش به عدلش، قانونهائى براى بشر در دسترس او قرار داد، در تمام شؤون زندگى اين بشر چه معامله‏اش با خدايش چه با خانواده و بستگانش و چه با ساير مردم قانونها معين فرموده نه اينكه مهمل باشد.

پى‏نوشتها:‌


413) مصابيح القلوب - سبزوارى.
414) مصابيح القلوب - سبزوارى.
415) سوره حديد، آيات 22 - 23 .
416) سوره نجم، آيه 3 .
417) لا تكونوا كالذين كفروا و قالوالاخوانهم اذا ضربوا فى الارض اوكانوا عزى لو كانوا عندنا ماماتوا و ما قتلوا .
سوره آل عمران، آيه 156
418) لا تكونوا كالذين كفروا و قالوا لاخوانهم اذا ضربوا فى الارض اوكانوا غزى لو كانوا عندنا ما ماتوا و ما قتلوا.
419) قل بفضل الله و برحمته فبذلك فليفرحوا .
سوره يونس، آيه 58
420) دارالسلام حاجى نورى.
421) ان الذين يا كلون اموال اليتامى ظلماً انما يا كلون فى بطونهم ناراً .
سوره نساء آيه 11
422) لا يقومون الا كما يقوم الذى يتخبطه الشيطان من المس .
سوره بقره، آيه 276
423) سوره حديد، آيه 24.
424) داستان‏ام طلحه نقل به مضمون از لئالى الاخبار، ج 1، ص 302.
425) ان الله لا يحب كل مختال فخور .
سوره لقمان، آيه 17
426) منها خلقناكم و فيها نعيدكم و منها نخرجكم تاره اخرى .
سوره طه، آيه 57
427) سوره نساء، آيه 37.
428) سفيه البحار.
429) واعود بك مما استعاذ منه عبادك المخلصون .
دعاء قنوت نماز عيدين
430) سفيه البحار، ج 1، ص 60.
431) عده الداعى، ص 24، ص 14.
432) سوره حديد، آيه 25.
433) سوره نساء، آيه 59.