بخش هفتم اعجاز قرآن (مانند ناپذيرى)(1)
هدفهاى آموزشى مورد نظر در اين بخش:
1. آگاهى از فلسفه و حكمت تنوّع معجزات پيامبران.
2. آشنايى با آيات تحدّى و نكاتى كه از اين آيات مىتوان دريافت.
3. بررسى سير نزولى يا غير نزولى آيات تحدّى.
4. بررسىاجمالى ابعاد اعجازقرآن، از قبيل اعجازبيانى، اعجازمعانى، هماهنگى و
عدم اختلاف در قرآن،خبرهاى غيبى، اعجازعلمى، اعجازهنرى و اعجازعددى.
برخى از منابع مهم در اين بخش:
الميزان، ج1؛ التمهيد فى علوم القرآن، ج4 و 5؛ علوم القرآن عند المفسرين، ج2؛
البيان فى تفسير القرآن، معترك الأقران فى اعجاز القرآن؛ مدخل التفسير.
فصل اوّل كليات
مقدمه
سخن از فلسفه اعجاز از مباحث مربوط به علم كلام، در بخش پيامبرشناسى است، و
ارتباطى با بحثهاى علوم قرآنى ندارد. بنابراين پاسخ به اين سؤال كه چه نيازى به
معجزه است و چرا پيامبران به اعجاز روى مىآوردند، خارج از حوزه علوم قرآنى است. در
اين جا فقط به اين نكته اشاره مىكنيم كه يكى از راههاى شناسايى پيامبران راستين
از مدّعيان دروغين، اعجاز بوده است. زيرا اعطاى چنين قدرتى از سوى خداوند بر انجام
كارهايى كه در توان هيچ بشرى نبوده است به كسانى كه ادّعاى دروغين نبوّت دارند به
گمراهى مردم و اغرا به جهل ايشان مىانجاميد. و اين با هدف رسالت كه هدايت و سعادت
مردم است منافات مىداشت.
اعجاز در لغت
در لغت براى اين واژه سه معنا ذكر گرديده است كه عبارتند از: فوت و از دست دادن؛
ناتوان يافتن و ناتوان نمودن.
قاموس مىگويد:
أَعْجَزَهُ الشيءُ: فاتَه وفُلاناً: وجَدَهُ عاجزاً وصَيَّرَهُ عاجزاً؛ يعنى آن
چيز از او فوت گرديد. أَعْجزَ فلاناً؛ يعنى او را ناتوان يافت و يا ناتوان نمود.
أعجز فى الكَلام: اَدّى معانيهِ بِأَبْلَغِ الأَساليب؛ يعنى مطالب را با
رساترين شيوه بيان نمود.
راغب در مفردات گويد:
ريشه و اصل واژه «عَجْز»، تأخّر از چيزى و وقوع آن به دنبال امرى است؛ ولى در
عرف به معناى قصور و ناتوانى از انجام كار، متداول گرديده است.
مراد وى از اين بيان آن است كه معناى اصلى «عجْز» همان «تأخّر» است؛ ولى چون
افراد ضعيف و ناتوان معمولاً متأخّر از ديگران و به دنبال آنان مىباشند، اين لغت
مترادف با ضعف استعمال مىگردد.
اعجاز و معجزه در اصطلاح
«المُعْجِز الأمر الخارقُ للعادةِ، المطابق للدّعوى اَلْمَقْرونُ بِالتّحَدي.»(1)
اين بيان طُرَيحى همان تعريف اصطلاحى از اعجاز و معجزه است. معجزه امرى است
خارقالعاده كه مطابقت با ادعاى نبوّت داشته همراه با تحدّى است.
آيةاللَّه خوئى در تعريف اعجاز مىگويد:
اعجاز كارى است كه پيامبران برگزيده الهى كه مدّعى منصب نبوّت از جانب خداوندند،
ارائه مىنمايند به طورى كه خرق نواميس طبيعى نموده، ديگران از آوردن مانند آن
ناتوان باشند و آن چيز كه معجزه ناميده مىشود، خود شاهدى بر صدق ادّعاى آنان است.(2)
بهترين معجزه (فلسفه تنوّع معجزات)
بهترين معجزه، معجزهاى است كه مشابه صنعت و فنّ رايج در زمان خود باشد. زيرا
دانشمندان هر فنّ با اشراف و احاطهاى كه به رموز و جزئيّات و اصول كار خويش دارند،
بهتر از ديگران قادر به تشخيص و تصديق معجزات پيامبران خواهند بود.
به همين جهت و با توجه به اوضاع محيطى هر پيامبر، حكمت الهى ايجاب نمودهاست كه
هر پيامبرى به معجزهاى خاص، نظير آنچه در عصر و محيط خويش رايج است، مجهّز گردد.
در زمان حضرت موسى(ع) كه دوران رواج جادوگرى است، خداوند معجزهاى چون «عَصا» و
«يد بيضا» به او مىدهد و ساحران كه تفاوت جادوگرى و اعجاز را بهتر از ديگران
مىدانند، درمىيابند كه كار موسى(ع) قابل معارضه و مقابله نيست وازهمين رو، ساحران
اولين گروهى هستند كه پس از ديدن معجزه موسى(ع) به او ايمان مىآورند. باز به همين
دليل است كه نيرنگ فرعون براى فرار از شكست خويش -كه به آنان مىگويد: موسى استاد
شما در جادوگرى بوده است(3)-
هرچند در افراد معمولى، مؤثّر و كارگر افتاد، ولى بر خودِ ساحران هيچگونه تأثيرى
در پى نداشت.
در عصر مسيح(ع) وقتى طب در ميان يونانيان رواج پيدا مىكند و پزشكان در يونان و
مستعمراتش مثل فلسطين و سوريه طبابتهاى اعجابآور انجام مىدهند، معجزه حضرت
عيسى(ع) در مقام پيامبر برگزيده الهى، بيناكردن كوران، درمان امراض غير قابل علاج و
بلكه احياى مردگان است.
در عصر ظهور اسلام، آنگاه كه فنون ادب در ميان عرب به اوج خود مىرسد و خطيبان
و اديبانى كه از فصاحت و بلاغت بيشترى برخوردارند، به عنوان خداوندان سخن مورد
تشويق قرار مىگيرند و بازارهايى معيّن براى عرضه اشعار نغز و زيباى آنان به وجود
مىآيد و تقدير از آنان تا بدانجا مىرسد كه هفت قصيده از بهترين اشعار آنان، كه
با آب طلا نوشته شده است، بر خانه كعبه آويزان مىگردد، پيامبر اكرم با سلاحى قدم
در اين كارزار مىگذارد كه همه ارباب سخن را به حيرت وا مىدارد. آنچه او عرضه
مىكند در همان هيأت و قالبى است كه آنان خود را در آن سرآمد روزگار مىدانستند.
آرى؛ عظيمترين معجزه پيامبر اسلام(ص) يك «كتاب» است.
در اصول كافى روايتى از امام هشتم(ع) نقل گرديدهاست كه، حضرت در پاسخ به فلسفه
اختلاف معجزات پيامبرانى چون موسى(ع) و عيسى(ع) و محمد(ص) فرمودهاست: «دليل اين
اختلاف غلبه پيامبران بر فنون رايج در عصر خويش بوده است.»(4)
ويژگىهاى ديگر قرآن
علاوه بر ويژگى فوقالعادگى و هماهنگى قرآن دربرابر فن رايج در محيط شبهجزيره
عربستان، اين كتاب آسمانى، نسبت به معجزات پيامبران گذشته از امتيازات خاصى
برخوردار است كه به اختصار ذكر مىشود:
1. فرهنگى و تربيتى (عقلى): معجزات ساير پيامبران نظير شفاى مريضان و زندهنمودن
مردگان و غرق فرعونيان و... تنها براى اثبات حقّانيت آنان بود و ديگر جنبه هدايتگرى
و تربيتى نداشت، در حالى كه قرآن با روح و روان انسانها سروكار دارد و افكار بشرى
را با عالىترين انديشههاى الهى تغذيه مىنمايد و به حق مىتوان قرآن را كتابى
فرهنگآفرين به حساب آورد.
2. جاودانگى: قرآن تنها معجزه پايدار و جاودانه است و از اين ويژگى برخوردار است
كه لزومى به همراهىِ آورندهاش با خود ندارد و در هر دوره و عصرى خود گوياى حقانيّت
خويش است.
3. قابليّت دسترسى: معجزات پيامبران الهى فقط براى مردم زمان خود آن هم عدهاى
محدود و گاه معدود قابل رؤيت بوده است. امّا دسترسى به قرآن براى همگان ميسّر است؛
به عبارت ديگر قرآن، محدوديت زمانى و مكانى معجزات ديگر را ندارد؛ هر كسى مىتواند
در هر زمان اين معجزه را در كنار خود داشتهباشد.
راغب در اعجازالقرآن گويد:
معجزاتى كه پيامبران آوردهاند دوگونه بودهاست: حسى و عقلى. حسى همان است كه با
چشم ديده شود؛ مانند ناقه صالح، طوفان نوح و عصاى موسى. معجزات حسى براى همگان، چه
عوام و چه خواص، قابل درك است؛ ولى امكان اشتباه ميان معجزه حقيقى و امورى نظير
جادوگرى و... وجود دارد كه چه بسا جز عالمان به اين امور قدرت تشخيص ندارند.
درك معجزه عقلى جز براى عقول برتر و انديشههاى دقيقتر امكانپذير نيست. خداوند
به جهت تنكمايگى بنىاسرائيل اكثر معجزات آنان را حسى و به جهت ذكاوت و فهيمبودن
امت اسلام بيشتر معجزاتشان را عقلى قرار داده است.(5)
گزيده مطالب
1. يكى از راههاى شناسايى پيامبران راستين از مدّعيان دروغين، اعجاز آنان بوده
است.
2. واژه اعجاز در معانىِ فوت، ناتوان يافتن و ناتوان نمودن به كار رفتهاست.
گرچه ريشه اصلى «عَجْز» به معناى تأخّر است.
3. اصطلاحاً معجزه كارى است خارقالعاده، هماهنگ با دعوىِ نبوّت همراه با تحدّى
و مصون از معارضه، كه شاهدى بر صداقت پيامبر در ادعاى خويش است.
4. بهترين معجزه، آن است كه با صنعت و فن رايج زمان خويش، سنخيّت و مشابهت داشته
باشد.
5. تنوّع معجزات چون عصا و يد بيضا براى موسى(ع)، احياى مردگان از سوى عيسى(ع) و
آوردن قرآن توسط محمد مصطفى(ص) به تناسب شرايط محيطى و موقعيت فنى و علمى هر عصرى
صورت گرفته است.
6. علاوه بر ويژگى فصاحتى و بلاغتى قرآنكريم، امتيازات ديگر اين كتاب بر معجزات
پيامبران ديگر عبارتند از: امتيازات فرهنگى و تربيتى (عقلىبودن)، جاودانگى، و
قابليت دسترسى براى همگان.
فصل دوم تحدّى (مبارزهطلبى)
قرآن كتابى است كه به عنوان سند نبوّت پيامبر و منبع اصلى هدايت امت نازل گرديد.
نزول قرآن در برههاى از زمان و در منطقهاى از جهان رخ داد كه فنون سخنورى در ميان
عرب به كمال رسيده و حجاز خاستگاه برجستهترين اديبان، شاعران، خطيبان و خداوندان
سخن و ادب عرب بود. در آغاز دستهاى از منكران قرآن آن را اسطوره و افسانه
مىپنداشتند و بر اين پندار بودند كه اگر بخواهند مىتوانند مانند آن را بياورند.(6)
در چنين زمان و مكانى پيامبر دعوت به «تحدّى» نمود. تحدّى همان مبارزهطلبى و
دعوت به معارضه و مقابله است.
اين تحدّى نه از موضع انفعالى، كه با قاطعيت و صلابتى بىنظير صورت گرفت و از
آنجا كه بزرگترين امتياز و افتخار عرب (سخنورى و سخندانى) را هدف قرار داده بود،
بىنهايت تحريككننده و شورآفرين مىنمود؛ زيرا عدمِ اقدام به مقابله با قرآن يا
اقدام نافرجام نتيجهاى جز از دست دادن حيثيّت و موقعيت ممتاز آنان نداشت.
شگفتانگيزتر آنكه مخاطبانِ تحدّى فقط مردم شبهجزيره و عربها نبودند، بلكه پيام
اولين مبارزهطلبى اين بود: اگر همه جهانيان گرد هم آيند تا مانند قرآن بياورند از
انجام دادن آن ناتوانند.(7)
آيات تحدّى در قرآن
آيات تحدّى در قرآن به دو صورت مطرح گرديدهاند:
الف) تحدّى به صورت عام و كلى.
ب) تحدّى به صورت خاص و جزئى.
در زمينه تحدّى در موارد خاصِ مطرح شده در قرآن به زودى در فصل سوم سخن
خواهيمگفت. آنچه در اين قسمت مورد توجّه قرار مىگيرد، تحدّى از نوع اول است.(8)
اين آيات به ترتيب نزول از اين قرارند:
1. قُلْ لئن اجْتَمعتِ الإِنْسُ والجِنُّ عَلى أَنْ يَأتُوا بِمِثْلِ هذاَ
القُرآنِ لايأتُونَ بِمِثْلهِ ولوكانَ بَعْضُهُم لِبَعْضٍ ظهيراً.(9)
بگو: اگر انس و جن گرد آيند تا نظير اين قرآن را بياورند، مانند آن را
نخواهندآورد؛ هرچند برخى از آنها پشتيبان برخى ديگر باشند.
2. أَمْ يَقُولونَ افْتَراه، قُلْ فأْتُوا بسورةٍ مِثْلِهِ وادْعُوا مَنِ
استَطَعْتُمْ من دُونِ اللَّهِ إن كُنْتُم صادِقينَ.(10)
يا مىگويند: آن را به دروغ ساختهاست؟ بگو: اگر راست مىگوييد، سورهاى مانند
آن را بياوريد و هركه را جز خدا مىتوانيد فراخوانيد.
3. أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مفترياتٍ
وادْعُوا مَنِ استَطَعْتُم مِنْ دُونِ اللَّه اِن كُنْتم صادِقينَ.(11)
يا مىگويند: اين قرآن را به دروغ ساختهاست. بگو: اگر راست مىگوييد ده سوره
برساخته شده مانند آن بياوريد و غير از خدا هركه را مىتوانيد فراخوانيد.
4. أَمْ يَقُولونَ تَقَوَّلَهُ بَلْ لايُؤمِنُون فَلْيَأتُوا بحديثٍ مِثْلِهِ
إِن كانُوا صادِقينَ.(12)
يا مىگويند: آن را بربافته؟ نه بلكه باور ندارند. پس اگر راست مىگويند سخنى
مثل آن بياورند.
5. وَإِنْ كُنْتُم فى رَيْبٍ مِمّا نَزَّلنا على عَبْدِنا فأْتوا بِسُورةٍ مِنْ
مِثْلِهِ وادْعُوا شُهداءَكُم من دون اللَّه إِن كُنْتُم صادِقينَ فَإِنْ
لَمْتَفْعَلُوا وَلَن تَفْعلوا فاتَّقُوا النَّار الَّتى وَقُودُها النّاسُ
والحجارةُ أُعدّت للكافرين.(13)
و اگر در آنچه بر بنده خود نازل كردهايم شك داريد، پس اگر راست مىگوييد
سورهاى مانند آن بياوريد و گواهان خود را از غير خدا فراخوانيد. پس اگر نكرديد و
هرگز نمىتوانيد كرد، از آتشى كه سوختش مردمان و سنگها هستند و براى كافران آماده
شده بپرهيزيد.
نكاتى راجع به آيات تحدّى
1. از ميان آيات تحدّى، گستردهترين نوع آن، در اولين آيه تحدّى انجام گرفته
است. مخاطب اين مبارزهطلبى، جنّ و انس، يعنى همه جهانيانند. از اين آيه بهخوبى
استفاده مىشود كه ابعاد اعجاز قرآن اختصاص به فصاحت و بلاغت و زبان خاص آن، كه
زبان عربى است، نداشته و از جهات مختلف مطرح است؛ وگرنه دعوت به مقابله غيرعرب با
يك كتاب عربى بىتناسب است.
2. سه آيه نخست از آيات تحدّى، در سورههايى قرار دارند كه از نظر ترتيب نزول،
پىدرپى بوده؛ يعنى پنجاهمين، پنجاهويكمين و پنجاهودومين سوره نازلشده بودهاند.
3. كيفيّت تحدّى در آيه دوم و سوم - به استثناى ميزان آن - كاملاً يكسان و شبيه
هم است.
4. چهار آيه اول در سورههاى مكى و آخرين آيه در اوّلين سوره مدنى واقع شدهاند.
اين امر نشان مىدهد كه بيشترين تحدّى در مكه صورت گرفته است و با توجه به جمعيّتِ
اندك مسلمانان و توان ظاهرى كافران، بدون شك اعلام مكرر و قاطعانه تحدّى در ايجاد
اعتماد به نفس براى مسلمانان و رخنه و تزلزل در صفوف مشركان و كافران مؤثر بوده
است.
5. تفاوت لحنِ آيات تحدّىِ در سورههاى مكّى با آيه تحدّىِ در سوره مدنى كاملاً
مشهود است: اين تفاوت يكى در نحوه اعلام ناتوانى از معارضه است كه در سوره بقره با
قاطعيّتى كه در ديگر آيات كمتر مشاهده مىگردد در جملهاى معترضه و با تعبير
وَلَنْتفعَلُوا، يعنى هرگز نخواهيد توانست، اعلام گرديده است. تفاوت ديگر در
تهديدى است كه در پايان آيه تحدّى سوره بقره مشاهده مىگردد؛ در حالى كه در ساير
آيات تحدّى، تهديد وجود ندارد.
و سرانجام تهديد پايانى در مورد منكران مطرح نشدهاست، بلكه براى ترديدكنندگان
است، زيرا در آغازِ آيه تعبير وإِنْ كُنْتُمْ فى رَيْبٍ ممّا نَزَّلْنا... به اين
نكته اشاره مىكند كه حتى در مورد حقّانيت قرآن ترديدى نبايد داشتهباشيد؛ به عبارت
ديگر اين آيه علاوه بر انكار و افترا، شك و ترديد در مورد وحيانىبودن قرآن را هم
روا ندانسته و در مورد آن هشدار داده است.
6. اولين آيه تحدّى از نظر وسعت تحدّى و آخرين آيه از نظر شدّت قابل ملاحظه و
تأمّل است.
سير نزولى يا صعودى آيات تحدّى
بعضى از مفسّران و قرآنپژوهان بر اين عقيدهاند كه قرآن در اعلام تحدّى با يك
سير نزولى در سه مرحله، به مبارزه دعوت نموده است.
مرحله اول: دعوت به آوردن كتابى مانند قرآن است. آيه88 سوره اِسراء بيانگر اين
مرحله از تحدّى است.
مرحله دوم: دعوت به آوردن ده سوره مانند قرآن است (آيه13 سوره هود).
مرحله سوم: دعوت به آوردن يك سوره مانند قرآن است (آيه 38 سوره يونس و آيه23
سوره بقره).
بدين ترتيب قرآن شرايط مبارزه را مرحله به مرحله كاهش داده است؛ تا جايى كه به
آوردن حتى مثل يك سوره كوچك، از يكصد و چهارده سوره قرآن نيز رضايت مىدهد.
آيا مىتوان نظريه سير نزولى آيات تحدّى را پذيرفت؟
به نظر مىرسد با توجه به ترتيب نزول اين آيات - كه قبلاً بيان گرديد - اين
عقيده قابل خدشه باشد؛ زيرا ترتيب نزول اين آيات (سه آيه اوّل) تحدّى را به صورت
تحدّى به مثل قرآن، تحدّى به يك سوره و تحدّى به ده سوره بيان مىكند. در اين صورت
نمىتوان چنان برداشتى را از آيات تحدّى، صواب انگاشت.
در مقابل نظريه فوق، نظريّه سير صعودىِ آيات تحدّى را مىتوان مطرحنمود؛ زيرا
آنچه در سوره اِسراء عنوان شدهاست، تحدّى به مثل قرآن است. «مثلِ» قرآن يك آيه را
نيز شامل مىشود؛ زيرا بدون شك منظور از «مثل» در اين آيه نمىتواند كلِّ قرآن
باشد. اين آيه در پنجاهمين سوره نازل شده قرار گرفته است؛ يعنى هنگامى كه هنوز كلّ
قرآن نازل نگرديده بود. در سوره يونس، تحدّى به يك سوره و در سوره هود، تحدّى به ده
سوره صورت گرفته است. بنابراين مراحل سهگانه تحدّى چنين است:
مرحله اول: تحدّى به مثل قرآن كه يك آيه را هم شامل مىگردد (سوره اسراء).
مرحله دوم: تحدّى به يك سوره از قرآن (سوره يونس).
مرحله سوم: تحدّى به ده سوره از قرآن (سوره هود).
در مقايسه ميان اين دو نظر، گرچه نظريّه دوم به لحاظ انطباق با ترتيب نزول،
موجّهتر به نظر مىرسد، نمىتوان نظر قاطعى ابراز نمود؛ زيرا به دنبال اين سه آيه،
آيه34 سوره طور مجدّداً تحدّى به مثلِ قرآن و آيه23 سوره بقره، تحدّى به يك سوره
را عنوان كرده است. از اينرو نظريّات ابرازشده را بيشتر بايد تفنّنى و استحسانى
قلمداد كرد.
نظريّه صَرفه
با آيات تحدّى و مبارزهطلبى آشنا شديم. ناتوانى بشر از مقابله با قرآن و تسليم
دربرابر آن اعجاز قرآن را ثابت و مبرهَن نمود. در پاسخ به اينكه چرا بشر نتوانست
مانند قرآن بياورد، بعضى از دانشمندان شيعى و سنّى، نظريّهاى را به نام نظريّه
صرفه(14)
عنوان نموده و آن را يكى از وجوه اعجاز قرآن شمردهاند. مطابق اين نظريّه، خداوند
همّت و انگيزه مردم را از معارضه با قرآن منصرف ساخته است.
طرفداران اين نظريّه در بيان آن اختلافنظر دارند. عدّهاى مىگويند خداوند توان
مقابله با قرآن را از بشر سلب كردهاست؛ بهطورى كه اگر متعرّض قرآن گردند،
نمىتوانند مانند آن را بياورند.
گروهى ديگر بر اين باورند كه خداوند اساساً توان تعرّض به قرآن را سلب كرده است.
چهبسا بعضى توان مقابله را داشتهاند؛ اما چون توان تعرّض از آنان سلب شده است،
نتوانستهاند مانند آن را بياورند.
از قول سيدمرتضى نقل گرديده است كه، خداوند علومى را كه براى مقابله با قرآن
نياز داشتهاند از آنان سلب گردانيده است.(15)
اگر بپرسيم چگونه اعجاز قرآن با قول بهصرفه قابل توجيه است؟ پاسخ آنان اين است:
اگر فرض كنيم مردم قادر به آوردن مثل قرآن بودند با توجه به اين كه مورد خطاب تحدّى
قرار گرفتند تمام شرايط براى انگيزه مقابله با قرآن فراهم بوده است، در عين حال
مىبينيم تمام آنان از اين معارضه امتناع ورزيده با همه انگيزهها و اقتضائاتى كه
در نظر آنان براى ابطال قرآن وجود دارد، قدمى در راه ابطال آن برنمىدارند. همين
امر از شگفتترين امور و خارقالعاده است(16)
و خارقالعاده بودن آن بدين جهت است كه آنها هم مىتوانستند به مقابله برخيزند
(قدرت مقابله با قرآن) و هم با آيات تحدّى بر اين امر تحريك گرديده، موقعيّت و
افتخارات خويش را در معرض خطر جدى ديده در پى چارهاى مىگشتند (انگيزه شديد براى
مقابله) امّا در مقام معارضه و مقابله برنيامدند و اين چيزى جز صرف هِمَم آنان (به
معناى سلب قدرت آنان) از سوى خداوند نبوده است و فىنفسه اعجاز قرآن را نمايان
مىسازد.
نارسايى اين نظريه بسيار آشكار است؛ زيرا مطابق با اين عقيده، اعجاز قرآن را در
خود قرآن و از جمله در فصاحت بىنظير آن نبايد جستوجو نمود، بلكه اعجاز در «صرف
همم» صورت گرفته است؛ يعنى خداوند انديشه كسانى را كه قصد برابرى و مانندآورى با
قرآنِ كريم را داشتهاند، منصرف گردانده است. ضعف اين نظريه بدين جهت است كه ارزش
ذاتى و ادبى - زبانى و محتوايى و سبكى قرآن را براى معجزهبودن آن كافى نمىداند.(17)
از ميان علماى اماميه، سيدمرتضى و شيخ مفيد طرفدار اين نظريهاند.
معارضه با آيات تحدّى
قول به صرفه نهتنها از جنبه نظرى - همانگونه كه بيان كرديم - خدشهپذير است،
بلكه از حيث عملى نيز بطلانش ثابت گشته است؛ زيرا تاريخ برخى از معارضهها را با
قرآن ثبت نموده است كه البته مايه عبرت و شگفتى است. بنابراين در مقابل تحدّى،
معارضه صورت گرفته است، امّا سرانجام جز خسارت و فضاحت براى معارضهكنندگان حاصل
نشده است.
سه نمونه از اين معارضهها به قرار زير است:
مسيلمه كذّاب كه ادعاى نبوت و پيامبرى داشت در مقابل سوره فيل اين جملات را
برساخت: الفيلُ ما الفيل. وما ادراك ما الفيل. له ذنب وَبيل وخرطوم طويل...(18)
يكى از نويسندگان مسيحى كه مدعى معارضه با قرآن است، در مقابل سوره حمد با
اقتباسى كه از خود سوره داشتهاست، سوره خودساختهاى عرضه نموده است: الحمد
للرّحمن. ربّ الأَكوان. الملك الديّان. لك العبادة وبك المُستعان. اهدنا صراط
الإيمان.(19)
و در مقابله با سوره كوثر گفتهاست: إنّا اعطيناك الجواهر. فصلّ لربّك وجاهر
ولاتعتمد قولَ ساحر! اين فرد با تقليد كامل از نظم و تركيب آيات قرآنى و تغيير برخى
از الفاظ آن، به مردم چنين تلقين مىكند كه با قرآن معارضه نموده است. همين
بافتههايش را نيز از مسيلمه كذّاب به سرقت برده است. مسيلمه در برابر سوره كوثر
گفته بود: إنّا اعطيناك الجماهر. فَصَلِّ لربّك وهاجرْ. وانّ مبغضك رجلٌ كافر.(20)
نمونههايى ديگر نيز از معارضههاى واهى و بىاساس وجود دارد كه براى هميشه به
بايگانى تاريخ سپرده شدهاند.(21)
گزيده مطالب
1. تحدّى به معناى مبارزهطلبى است. خداوند به منكران وحى الهى پيشنهاد كرده است
كه اگر در ادعاى خود صادقند، نظير قرآن را بياورند.
2. تحدّى در قرآن به دو صورت روى داده است: الف) عام و كلى. ب) خاص و جزئى.
3. در پنج آيه قرآن، تحدّى به صورت عام انجام گرفته است. اين آيات از نظر ترتيب
نزول در سورههاى اِسراء، يونس، هود، طور و بقره قرار دارند كه سه سوره اول به
ترتيب پنجاهمين، پنجاه و يكمين و پنجاه و دومين سوره در ترتيب نزول بودهاند.
4. عامترين و وسيعترين نوع تحدّى در اولين آيه تحدّى در سوره اسراء قرار دارد.
5. چهار آيه تحدّىدر سورههاى مكّى و آخرين آيه تحدّىدر اولين سوره مدنى است.
6. لحن آيات تحدّى در سورههاى مكى با آيه تحدّى در سوره بقره كه مدنى است،
متفاوت است.
7. اوّلين آيه تحدّى از نظر وسعت تحدّى و آخرين آيه از نظر شدّت، قابل تأمّل
است.
8. بعضى، آيات تحدّى را داراى سير نزولى در سه مرحله دانستهاند كه عبارتند از:
تحدّى به كل قرآن، تحدّى به ده سوره و تحدّى به يك سوره.
9. ترتيب نزول سورههاى اِسراء، يونس و هود با سير نزولى تحدّى منطبق نيست، بلكه
با عنايت به ترتيب نزول احتمال سير صعودى تحدّى تقويت مىگردد. تحدّى به مثل قرآن
حتى يك آيه، تحدّى به يك سوره و تحدّى به ده سوره.
10. با توجه به آيات تحدّى در سورههاى طور و بقره به نظر مىرسد تحدّى در
قرآنكريم سير مشخصى نداشته و نظريات بالا بيشتر جنبه تفنّنى و استحسانى دارد.
11. نظريه صرفه مىگويد، اعجاز قرآن به اين است كه خداوند صرف هِمَم نمودهاست.
مطابق اين نظريه، اعجاز قرآن را در خود قرآن نبايد جستوجو نمود و ارزش ذاتى، ادبى،
محتوايى و سبكى قرآن براى اعجاز كافى نيست؛ بلكه اعجاز در صرف همم صورت گرفته است.
12. مواردى از معارضه با تحدّى قرآن در تاريخ ثبت شده كه نتيجه آن براى
معارضهكنندگان، رسوايى و فضاحت و براى قرآن عزت و عظمت بيشتر بودهاست.
پىنوشتها:
1 . مجمعالبحرين، ماده «عجز».
2 . البيان، ص33.
3 . إنّه لكبيركم الّذى علّمكم السحر. طه(20) آيه 71؛ شعراء(26) آيه 49.
4 . مصطفى خمينى، تفسير القرآن الكريم، ج4، ص94.
5 . علوم القرآن عند المفسّرين، ج2، ص401.
6 . لو نشاءُ لَقُلنا مثل هذا إن هذا إلّا أَساطير الأوّلين. (انفال(8) آيه31)
يا اينكه مىگفتند: إِنْ هذا إلّا قول البَشَر (مدثر(74) آيه25) و يا: ما انزل
اللَّه على بَشَرٍ من شىء (انعام(6) آيه91).
7 . اسراء(17) آيه88.
8 . البته بايد توجه نمود كه آياتى را كه به عنوان تحدّى از نوع اول ذكر مىكنيم
به عنوان تحدّى به بلاغت (تحدّى به صورت خاص) نيز مطرح مىباشند.
9 . همان.
10 . يونس(10) آيه38.
11 . هود(11) آيه13.
12 . طور(52) آيه 33و 34.
13 . بقره(2) آيه 23 و 24.
14 . ر.ك: علوم القرآن عند المفسرين، ج2، ص430، 441، 442 و 445. در زمينه
اقوال مربوط به صرفه، بحث مبسوطى توسط استاد محمدهادى معرفت (التمهيد، ج4، ص
190-137) مطرح گرديده است.
15 . علوم القرآن عند المفسرين، ج2، ص455.
16 . همان، ص431.
17 . ر.ك: بهاءالدين خرمشاهى، ترجمه قرآن، ص662.
18 . الميزان، ج1، ص68.
19 . ر.ك: البيان، ص94.
20 . توضيح كامل در زمينه بطلان اين عبارات را نك: همان، ص94 - 99.
21 . ر.ك: تفسير نمونه، ج1، ص134 و 135.