درسنامه علوم قرآنى سطح ۲

حسين جوان آراسته

- ۱۶ -


بخش هفتم اعجاز قرآن (مانند ناپذيرى)(1)

 

هدف‏هاى آموزشى مورد نظر در اين بخش:

1. آگاهى از فلسفه و حكمت تنوّع معجزات پيامبران.

2. آشنايى با آيات تحدّى و نكاتى كه از اين آيات مى‏توان دريافت.

3. بررسى سير نزولى يا غير نزولى آيات تحدّى.

4. بررسى‏اجمالى ابعاد اعجازقرآن، از قبيل اعجازبيانى، اعجازمعانى، هماهنگى و عدم اختلاف در قرآن،خبرهاى غيبى، اعجازعلمى، اعجازهنرى و اعجازعددى.

برخى از منابع مهم در اين بخش:

الميزان، ج‏1؛ التمهيد فى علوم القرآن، ج‏4 و 5؛ علوم القرآن عند المفسرين، ج‏2؛ البيان فى تفسير القرآن، معترك الأقران فى اعجاز القرآن؛ مدخل التفسير.

فصل اوّل كليات

مقدمه

سخن از فلسفه اعجاز از مباحث مربوط به علم كلام، در بخش پيامبرشناسى است، و ارتباطى با بحث‏هاى علوم قرآنى ندارد. بنابراين پاسخ به اين سؤال كه چه نيازى به معجزه است و چرا پيامبران به اعجاز روى مى‏آوردند، خارج از حوزه علوم قرآنى است. در اين جا فقط به اين نكته اشاره مى‏كنيم كه يكى از راه‏هاى شناسايى پيامبران راستين از مدّعيان دروغين، اعجاز بوده است. زيرا اعطاى چنين قدرتى از سوى خداوند بر انجام كارهايى كه در توان هيچ بشرى نبوده است به كسانى كه ادّعاى دروغين نبوّت دارند به گمراهى مردم و اغرا به جهل ايشان مى‏انجاميد. و اين با هدف رسالت كه هدايت و سعادت مردم است منافات مى‏داشت.

اعجاز در لغت

در لغت براى اين واژه سه معنا ذكر گرديده است كه عبارتند از: فوت و از دست دادن؛ ناتوان يافتن و ناتوان نمودن.

قاموس مى‏گويد:

أَعْجَزَهُ الشي‏ءُ: فاتَه وفُلاناً: وجَدَهُ عاجزاً وصَيَّرَهُ عاجزاً؛ يعنى آن چيز از او فوت گرديد. أَعْجزَ فلاناً؛ يعنى او را ناتوان يافت و يا ناتوان نمود.

أعجز فى الكَلام: اَدّى‏ معانيهِ بِأَبْلَغِ الأَساليب؛ يعنى مطالب را با رساترين شيوه بيان نمود.

راغب در مفردات گويد:

ريشه و اصل واژه «عَجْز»، تأخّر از چيزى و وقوع آن به دنبال امرى است؛ ولى در عرف به معناى قصور و ناتوانى از انجام كار، متداول گرديده است.

مراد وى از اين بيان آن است كه معناى اصلى «عجْز» همان «تأخّر» است؛ ولى چون افراد ضعيف و ناتوان معمولاً متأخّر از ديگران و به دنبال آنان مى‏باشند، اين لغت مترادف با ضعف استعمال مى‏گردد.

اعجاز و معجزه در اصطلاح

«المُعْجِز الأمر الخارقُ للعادةِ، المطابق للدّعوى اَلْمَقْرونُ بِالتّحَدي.»(1) اين بيان طُرَيحى همان تعريف اصطلاحى از اعجاز و معجزه است. معجزه امرى است خارق‏العاده كه مطابقت با ادعاى نبوّت داشته همراه با تحدّى است.

آيةاللَّه خوئى در تعريف اعجاز مى‏گويد:

اعجاز كارى است كه پيامبران برگزيده الهى كه مدّعى منصب نبوّت از جانب خداوندند، ارائه مى‏نمايند به طورى كه خرق نواميس طبيعى نموده، ديگران از آوردن مانند آن ناتوان باشند و آن چيز كه معجزه ناميده مى‏شود، خود شاهدى بر صدق ادّعاى آنان است.(2)

بهترين معجزه (فلسفه تنوّع معجزات)

بهترين معجزه، معجزه‏اى است كه مشابه صنعت و فنّ رايج در زمان خود باشد. زيرا دانشمندان هر فنّ با اشراف و احاطه‏اى كه به رموز و جزئيّات و اصول كار خويش دارند، بهتر از ديگران قادر به تشخيص و تصديق معجزات پيامبران خواهند بود.

به همين جهت و با توجه به اوضاع محيطى هر پيامبر، حكمت الهى ايجاب نموده‏است كه هر پيامبرى به معجزه‏اى خاص، نظير آن‏چه در عصر و محيط خويش رايج است، مجهّز گردد.

در زمان حضرت موسى(ع) كه دوران رواج جادوگرى است، خداوند معجزه‏اى چون «عَصا» و «يد بيضا» به او مى‏دهد و ساحران كه تفاوت جادوگرى و اعجاز را بهتر از ديگران مى‏دانند، درمى‏يابند كه كار موسى(ع) قابل معارضه و مقابله نيست وازهمين رو، ساحران اولين گروهى هستند كه پس از ديدن معجزه موسى(ع) به او ايمان مى‏آورند. باز به همين دليل است كه نيرنگ فرعون براى فرار از شكست خويش -كه به آنان مى‏گويد: موسى استاد شما در جادوگرى بوده است‏(3)- هرچند در افراد معمولى، مؤثّر و كارگر افتاد، ولى بر خودِ ساحران هيچ‏گونه تأثيرى در پى نداشت.

در عصر مسيح(ع) وقتى طب در ميان يونانيان رواج پيدا مى‏كند و پزشكان در يونان و مستعمراتش مثل فلسطين و سوريه طبابت‏هاى اعجاب‏آور انجام مى‏دهند، معجزه حضرت عيسى(ع) در مقام پيامبر برگزيده الهى، بيناكردن كوران، درمان امراض غير قابل علاج و بلكه احياى مردگان است.

در عصر ظهور اسلام، آن‏گاه كه فنون ادب در ميان عرب به اوج خود مى‏رسد و خطيبان و اديبانى كه از فصاحت و بلاغت بيشترى برخوردارند، به عنوان خداوندان سخن مورد تشويق قرار مى‏گيرند و بازارهايى معيّن براى عرضه اشعار نغز و زيباى آنان به وجود مى‏آيد و تقدير از آنان تا بدان‏جا مى‏رسد كه هفت قصيده از بهترين اشعار آنان، كه با آب طلا نوشته شده است، بر خانه كعبه آويزان مى‏گردد، پيامبر اكرم با سلاحى قدم در اين كارزار مى‏گذارد كه همه ارباب سخن را به حيرت وا مى‏دارد. آن‏چه او عرضه مى‏كند در همان هيأت و قالبى است كه آنان خود را در آن سرآمد روزگار مى‏دانستند. آرى؛ عظيم‏ترين معجزه پيامبر اسلام(ص) يك «كتاب» است.

در اصول كافى روايتى از امام هشتم(ع) نقل گرديده‏است كه، حضرت در پاسخ به فلسفه اختلاف معجزات پيامبرانى چون موسى(ع) و عيسى(ع) و محمد(ص) فرموده‏است: «دليل اين اختلاف غلبه پيامبران بر فنون رايج در عصر خويش بوده است.»(4)

ويژگى‏هاى ديگر قرآن

علاوه بر ويژگى فوق‏العادگى و هماهنگى قرآن دربرابر فن رايج در محيط شبه‏جزيره عربستان، اين كتاب آسمانى، نسبت به معجزات پيامبران گذشته از امتيازات خاصى برخوردار است كه به اختصار ذكر مى‏شود:

1. فرهنگى و تربيتى (عقلى): معجزات ساير پيامبران نظير شفاى مريضان و زنده‏نمودن مردگان و غرق فرعونيان و... تنها براى اثبات حقّانيت آنان بود و ديگر جنبه هدايتگرى و تربيتى نداشت، در حالى كه قرآن با روح و روان انسان‏ها سروكار دارد و افكار بشرى را با عالى‏ترين انديشه‏هاى الهى تغذيه مى‏نمايد و به حق مى‏توان قرآن را كتابى فرهنگ‏آفرين به حساب آورد.

2. جاودانگى: قرآن تنها معجزه پايدار و جاودانه است و از اين ويژگى برخوردار است كه لزومى به همراهىِ آورنده‏اش با خود ندارد و در هر دوره و عصرى خود گوياى حقانيّت خويش است.

3. قابليّت دسترسى: معجزات پيامبران الهى فقط براى مردم زمان خود آن هم عده‏اى محدود و گاه معدود قابل رؤيت بوده است. امّا دسترسى به قرآن براى همگان ميسّر است؛ به عبارت ديگر قرآن، محدوديت زمانى و مكانى معجزات ديگر را ندارد؛ هر كسى مى‏تواند در هر زمان اين معجزه را در كنار خود داشته‏باشد.

راغب در اعجازالقرآن گويد:

معجزاتى كه پيامبران آورده‏اند دوگونه بوده‏است: حسى و عقلى. حسى همان است كه با چشم ديده شود؛ مانند ناقه صالح، طوفان نوح و عصاى موسى. معجزات حسى براى همگان، چه عوام و چه خواص، قابل درك است؛ ولى امكان اشتباه ميان معجزه حقيقى و امورى نظير جادوگرى و... وجود دارد كه چه بسا جز عالمان به اين امور قدرت تشخيص ندارند.

درك معجزه عقلى جز براى عقول برتر و انديشه‏هاى دقيق‏تر امكان‏پذير نيست. خداوند به جهت تنك‏مايگى بنى‏اسرائيل اكثر معجزات آنان را حسى و به جهت ذكاوت و فهيم‏بودن امت اسلام بيشتر معجزاتشان را عقلى قرار داده است.(5)

گزيده مطالب

1. يكى از راه‏هاى شناسايى پيامبران راستين از مدّعيان دروغين، اعجاز آنان بوده است.

2. واژه اعجاز در معانىِ فوت، ناتوان يافتن و ناتوان نمودن به كار رفته‏است. گرچه ريشه اصلى «عَجْز» به معناى تأخّر است.

3. اصطلاحاً معجزه كارى است خارق‏العاده، هماهنگ با دعوىِ نبوّت همراه با تحدّى و مصون از معارضه، كه شاهدى بر صداقت پيامبر در ادعاى خويش است.

4. بهترين معجزه، آن است كه با صنعت و فن رايج زمان خويش، سنخيّت و مشابهت داشته باشد.

5. تنوّع معجزات چون عصا و يد بيضا براى موسى(ع)، احياى مردگان از سوى عيسى(ع) و آوردن قرآن توسط محمد مصطفى(ص) به تناسب شرايط محيطى و موقعيت فنى و علمى هر عصرى صورت گرفته است.

6. علاوه بر ويژگى فصاحتى و بلاغتى قرآن‏كريم، امتيازات ديگر اين كتاب بر معجزات پيامبران ديگر عبارتند از: امتيازات فرهنگى و تربيتى (عقلى‏بودن)، جاودانگى، و قابليت دسترسى براى همگان.

فصل دوم تحدّى (مبارزه‏طلبى)

قرآن كتابى است كه به عنوان سند نبوّت پيامبر و منبع اصلى هدايت امت نازل گرديد. نزول قرآن در برهه‏اى از زمان و در منطقه‏اى از جهان رخ داد كه فنون سخنورى در ميان عرب به كمال رسيده و حجاز خاستگاه برجسته‏ترين اديبان، شاعران، خطيبان و خداوندان سخن و ادب عرب بود. در آغاز دسته‏اى از منكران قرآن آن را اسطوره و افسانه مى‏پنداشتند و بر اين پندار بودند كه اگر بخواهند مى‏توانند مانند آن را بياورند.(6)

در چنين زمان و مكانى پيامبر دعوت به «تحدّى» نمود. تحدّى همان مبارزه‏طلبى و دعوت به معارضه و مقابله است.

اين تحدّى نه از موضع انفعالى، كه با قاطعيت و صلابتى بى‏نظير صورت گرفت و از آن‏جا كه بزرگ‏ترين امتياز و افتخار عرب (سخنورى و سخندانى) را هدف قرار داده بود، بى‏نهايت تحريك‏كننده و شورآفرين مى‏نمود؛ زيرا عدمِ اقدام به مقابله با قرآن يا اقدام نافرجام نتيجه‏اى جز از دست دادن حيثيّت و موقعيت ممتاز آنان نداشت. شگفت‏انگيزتر آن‏كه مخاطبانِ تحدّى فقط مردم شبه‏جزيره و عرب‏ها نبودند، بلكه پيام اولين مبارزه‏طلبى اين بود: اگر همه جهانيان گرد هم آيند تا مانند قرآن بياورند از انجام دادن آن ناتوانند.(7)

آيات تحدّى در قرآن

آيات تحدّى در قرآن به دو صورت مطرح گرديده‏اند:

الف) تحدّى به صورت عام و كلى.

ب) تحدّى به صورت خاص و جزئى.

در زمينه تحدّى در موارد خاصِ مطرح شده در قرآن به زودى در فصل سوم سخن خواهيم‏گفت. آن‏چه در اين قسمت مورد توجّه قرار مى‏گيرد، تحدّى از نوع اول است.(8) اين آيات به ترتيب نزول از اين قرارند:

1. قُلْ لئن اجْتَمعتِ الإِنْسُ والجِنُّ عَلى‏ أَنْ يَأتُوا بِمِثْلِ هذاَ القُرآنِ لايأتُونَ بِمِثْلهِ ولوكانَ بَعْضُهُم لِبَعْضٍ ظهيراً.(9)

بگو: اگر انس و جن گرد آيند تا نظير اين قرآن را بياورند، مانند آن را نخواهندآورد؛ هرچند برخى از آنها پشتيبان برخى ديگر باشند.

2. أَمْ يَقُولونَ افْتَراه، قُلْ فأْتُوا بسورةٍ مِثْلِهِ وادْعُوا مَنِ استَطَعْتُمْ من دُونِ اللَّهِ إن كُنْتُم صادِقينَ.(10)

يا مى‏گويند: آن را به دروغ ساخته‏است؟ بگو: اگر راست مى‏گوييد، سوره‏اى مانند آن را بياوريد و هركه را جز خدا مى‏توانيد فراخوانيد.

3. أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مفترياتٍ وادْعُوا مَنِ استَطَعْتُم مِنْ دُونِ اللَّه اِن كُنْتم صادِقينَ.(11)

يا مى‏گويند: اين قرآن را به دروغ ساخته‏است. بگو: اگر راست مى‏گوييد ده سوره برساخته شده مانند آن بياوريد و غير از خدا هركه را مى‏توانيد فراخوانيد.

4. أَمْ يَقُولونَ تَقَوَّلَهُ بَلْ لايُؤمِنُون فَلْيَأتُوا بحديثٍ مِثْلِهِ إِن كانُوا صادِقينَ.(12)

يا مى‏گويند: آن را بربافته؟ نه بلكه باور ندارند. پس اگر راست مى‏گويند سخنى مثل آن بياورند.

5. وَإِنْ كُنْتُم فى‏ رَيْبٍ مِمّا نَزَّلنا على عَبْدِنا فأْتوا بِسُورةٍ مِنْ مِثْلِهِ وادْعُوا شُهداءَكُم من دون اللَّه إِن كُنْتُم صادِقينَ فَإِنْ لَمْ‏تَفْعَلُوا وَلَن تَفْعلوا فاتَّقُوا النَّار الَّتى‏ وَقُودُها النّاسُ والحجارةُ أُعدّت للكافرين.(13)

و اگر در آن‏چه بر بنده خود نازل كرده‏ايم شك داريد، پس اگر راست مى‏گوييد سوره‏اى مانند آن بياوريد و گواهان خود را از غير خدا فراخوانيد. پس اگر نكرديد و هرگز نمى‏توانيد كرد، از آتشى كه سوختش مردمان و سنگ‏ها هستند و براى كافران آماده شده بپرهيزيد.

نكاتى راجع به آيات تحدّى

1. از ميان آيات تحدّى، گسترده‏ترين نوع آن، در اولين آيه تحدّى انجام گرفته است. مخاطب اين مبارزه‏طلبى، جنّ و انس، يعنى همه جهانيانند. از اين آيه به‏خوبى استفاده مى‏شود كه ابعاد اعجاز قرآن اختصاص به فصاحت و بلاغت و زبان خاص آن، كه زبان عربى است، نداشته و از جهات مختلف مطرح است؛ وگرنه دعوت به مقابله غيرعرب با يك كتاب عربى بى‏تناسب است.

2. سه آيه نخست از آيات تحدّى، در سوره‏هايى قرار دارند كه از نظر ترتيب نزول، پى‏درپى بوده؛ يعنى پنجاهمين، پنجاه‏ويكمين و پنجاه‏ودومين سوره نازل‏شده بوده‏اند.

3. كيفيّت تحدّى در آيه دوم و سوم - به استثناى ميزان آن - كاملاً يكسان و شبيه هم است.

4. چهار آيه اول در سوره‏هاى مكى و آخرين آيه در اوّلين سوره مدنى واقع شده‏اند. اين امر نشان مى‏دهد كه بيشترين تحدّى در مكه صورت گرفته است و با توجه به جمعيّتِ اندك مسلمانان و توان ظاهرى كافران، بدون شك اعلام مكرر و قاطعانه تحدّى در ايجاد اعتماد به نفس براى مسلمانان و رخنه و تزلزل در صفوف مشركان و كافران مؤثر بوده است.

5. تفاوت لحنِ آيات تحدّىِ در سوره‏هاى مكّى با آيه تحدّىِ در سوره مدنى كاملاً مشهود است: اين تفاوت يكى در نحوه اعلام ناتوانى از معارضه است كه در سوره بقره با قاطعيّتى كه در ديگر آيات كمتر مشاهده مى‏گردد در جمله‏اى معترضه و با تعبير وَلَنْ‏تفعَلُوا، يعنى هرگز نخواهيد توانست، اعلام گرديده است. تفاوت ديگر در تهديدى است كه در پايان آيه تحدّى سوره بقره مشاهده مى‏گردد؛ در حالى كه در ساير آيات تحدّى، تهديد وجود ندارد.

و سرانجام تهديد پايانى در مورد منكران مطرح نشده‏است، بلكه براى ترديدكنندگان است، زيرا در آغازِ آيه تعبير وإِنْ كُنْتُمْ فى‏ رَيْبٍ ممّا نَزَّلْنا... به اين نكته اشاره مى‏كند كه حتى در مورد حقّانيت قرآن ترديدى نبايد داشته‏باشيد؛ به عبارت ديگر اين آيه علاوه بر انكار و افترا، شك و ترديد در مورد وحيانى‏بودن قرآن را هم روا ندانسته و در مورد آن هشدار داده است.

6. اولين آيه تحدّى از نظر وسعت تحدّى و آخرين آيه از نظر شدّت قابل ملاحظه و تأمّل است.

سير نزولى يا صعودى آيات تحدّى

بعضى از مفسّران و قرآن‏پژوهان بر اين عقيده‏اند كه قرآن در اعلام تحدّى با يك سير نزولى در سه مرحله، به مبارزه دعوت نموده است.

مرحله اول: دعوت به آوردن كتابى مانند قرآن است. آيه‏88 سوره اِسراء بيانگر اين مرحله از تحدّى است.

مرحله دوم: دعوت به آوردن ده سوره مانند قرآن است (آيه‏13 سوره هود).

مرحله سوم: دعوت به آوردن يك سوره مانند قرآن است (آيه 38 سوره يونس و آيه‏23 سوره بقره).

بدين ترتيب قرآن شرايط مبارزه را مرحله به مرحله كاهش داده است؛ تا جايى كه به آوردن حتى مثل يك سوره كوچك، از يك‏صد و چهارده سوره قرآن نيز رضايت مى‏دهد.

آيا مى‏توان نظريه سير نزولى آيات تحدّى را پذيرفت؟

به نظر مى‏رسد با توجه به ترتيب نزول اين آيات - كه قبلاً بيان گرديد - اين عقيده قابل خدشه باشد؛ زيرا ترتيب نزول اين آيات (سه آيه اوّل) تحدّى را به صورت تحدّى به مثل قرآن، تحدّى به يك سوره و تحدّى به ده سوره بيان مى‏كند. در اين صورت نمى‏توان چنان برداشتى را از آيات تحدّى، صواب انگاشت.

در مقابل نظريه فوق، نظريّه سير صعودىِ آيات تحدّى را مى‏توان مطرح‏نمود؛ زيرا آن‏چه در سوره اِسراء عنوان شده‏است، تحدّى به مثل قرآن است. «مثلِ» قرآن يك آيه را نيز شامل مى‏شود؛ زيرا بدون شك منظور از «مثل» در اين آيه نمى‏تواند كلِّ قرآن باشد. اين آيه در پنجاهمين سوره نازل شده قرار گرفته است؛ يعنى هنگامى كه هنوز كلّ قرآن نازل نگرديده بود. در سوره يونس، تحدّى به يك سوره و در سوره هود، تحدّى به ده سوره صورت گرفته است. بنابراين مراحل سه‏گانه تحدّى چنين است:

مرحله اول: تحدّى به مثل قرآن كه يك آيه را هم شامل مى‏گردد (سوره اسراء).

مرحله دوم: تحدّى به يك سوره از قرآن (سوره يونس).

مرحله سوم: تحدّى به ده سوره از قرآن (سوره هود).

در مقايسه ميان اين دو نظر، گرچه نظريّه دوم به لحاظ انطباق با ترتيب نزول، موجّه‏تر به نظر مى‏رسد، نمى‏توان نظر قاطعى ابراز نمود؛ زيرا به دنبال اين سه آيه، آيه‏34 سوره طور مجدّداً تحدّى به مثلِ قرآن و آيه‏23 سوره بقره، تحدّى به يك سوره را عنوان كرده است. از اين‏رو نظريّات ابرازشده را بيشتر بايد تفنّنى و استحسانى قلمداد كرد.

نظريّه صَرفه

با آيات تحدّى و مبارزه‏طلبى آشنا شديم. ناتوانى بشر از مقابله با قرآن و تسليم دربرابر آن اعجاز قرآن را ثابت و مبرهَن نمود. در پاسخ به اين‏كه چرا بشر نتوانست مانند قرآن بياورد، بعضى از دانشمندان شيعى و سنّى، نظريّه‏اى را به نام نظريّه صرفه‏(14) عنوان نموده و آن را يكى از وجوه اعجاز قرآن شمرده‏اند. مطابق اين نظريّه، خداوند همّت و انگيزه مردم را از معارضه با قرآن منصرف ساخته است.

طرفداران اين نظريّه در بيان آن اختلاف‏نظر دارند. عدّه‏اى مى‏گويند خداوند توان مقابله با قرآن را از بشر سلب كرده‏است؛ به‏طورى كه اگر متعرّض قرآن گردند، نمى‏توانند مانند آن را بياورند.

گروهى ديگر بر اين باورند كه خداوند اساساً توان تعرّض به قرآن را سلب كرده است. چه‏بسا بعضى توان مقابله را داشته‏اند؛ اما چون توان تعرّض از آنان سلب شده است، نتوانسته‏اند مانند آن را بياورند.

از قول سيدمرتضى نقل گرديده است كه، خداوند علومى را كه براى مقابله با قرآن نياز داشته‏اند از آنان سلب گردانيده است.(15) اگر بپرسيم چگونه اعجاز قرآن با قول به‏صرفه قابل توجيه است؟ پاسخ آنان اين است: اگر فرض كنيم مردم قادر به آوردن مثل قرآن بودند با توجه به اين كه مورد خطاب تحدّى قرار گرفتند تمام شرايط براى انگيزه مقابله با قرآن فراهم بوده است، در عين حال مى‏بينيم تمام آنان از اين معارضه امتناع ورزيده با همه انگيزه‏ها و اقتضائاتى كه در نظر آنان براى ابطال قرآن وجود دارد، قدمى در راه ابطال آن برنمى‏دارند. همين امر از شگفت‏ترين امور و خارق‏العاده است‏(16) و خارق‏العاده بودن آن بدين جهت است كه آنها هم مى‏توانستند به مقابله برخيزند (قدرت مقابله با قرآن) و هم با آيات تحدّى بر اين امر تحريك گرديده، موقعيّت و افتخارات خويش را در معرض خطر جدى ديده در پى چاره‏اى مى‏گشتند (انگيزه شديد براى مقابله) امّا در مقام معارضه و مقابله برنيامدند و اين چيزى جز صرف هِمَم آنان (به معناى سلب قدرت آنان) از سوى خداوند نبوده است و فى‏نفسه اعجاز قرآن را نمايان مى‏سازد.

نارسايى اين نظريه بسيار آشكار است؛ زيرا مطابق با اين عقيده، اعجاز قرآن را در خود قرآن و از جمله در فصاحت بى‏نظير آن نبايد جست‏وجو نمود، بلكه اعجاز در «صرف همم» صورت گرفته است؛ يعنى خداوند انديشه كسانى را كه قصد برابرى و مانندآورى با قرآنِ كريم را داشته‏اند، منصرف گردانده است. ضعف اين نظريه بدين جهت است كه ارزش ذاتى و ادبى - زبانى و محتوايى و سبكى قرآن را براى معجزه‏بودن آن كافى نمى‏داند.(17) از ميان علماى اماميه، سيدمرتضى و شيخ مفيد طرفدار اين نظريه‏اند.

معارضه با آيات تحدّى

قول به صرفه نه‏تنها از جنبه نظرى - همان‏گونه كه بيان كرديم - خدشه‏پذير است، بلكه از حيث عملى نيز بطلانش ثابت گشته است؛ زيرا تاريخ برخى از معارضه‏ها را با قرآن ثبت نموده است كه البته مايه عبرت و شگفتى است. بنابراين در مقابل تحدّى، معارضه صورت گرفته است، امّا سرانجام جز خسارت و فضاحت براى معارضه‏كنندگان حاصل نشده است.

سه نمونه از اين معارضه‏ها به قرار زير است:

مسيلمه كذّاب كه ادعاى نبوت و پيامبرى داشت در مقابل سوره فيل اين جملات را برساخت: الفيلُ ما الفيل. وما ادراك ما الفيل. له ذنب وَبيل وخرطوم طويل...(18)

يكى از نويسندگان مسيحى كه مدعى معارضه با قرآن است، در مقابل سوره حمد با اقتباسى كه از خود سوره داشته‏است، سوره خودساخته‏اى عرضه نموده است: الحمد للرّحمن. ربّ الأَكوان. الملك الديّان. لك العبادة وبك المُستعان. اهدنا صراط الإيمان.(19)

و در مقابله با سوره كوثر گفته‏است: إنّا اعطيناك الجواهر. فصلّ لربّك وجاهر ولاتعتمد قولَ ساحر! اين فرد با تقليد كامل از نظم و تركيب آيات قرآنى و تغيير برخى از الفاظ آن، به مردم چنين تلقين مى‏كند كه با قرآن معارضه نموده است. همين بافته‏هايش را نيز از مسيلمه كذّاب به سرقت برده است. مسيلمه در برابر سوره كوثر گفته بود: إنّا اعطيناك الجماهر. فَصَلِّ لربّك وهاجرْ. وانّ مبغضك رجلٌ كافر.(20)

نمونه‏هايى ديگر نيز از معارضه‏هاى واهى و بى‏اساس وجود دارد كه براى هميشه به بايگانى تاريخ سپرده شده‏اند.(21)

گزيده مطالب

1. تحدّى به معناى مبارزه‏طلبى است. خداوند به منكران وحى الهى پيشنهاد كرده است كه اگر در ادعاى خود صادقند، نظير قرآن را بياورند.

2. تحدّى در قرآن به دو صورت روى داده است: الف) عام و كلى. ب) خاص و جزئى.

3. در پنج آيه قرآن، تحدّى به صورت عام انجام گرفته است. اين آيات از نظر ترتيب نزول در سوره‏هاى اِسراء، يونس، هود، طور و بقره قرار دارند كه سه سوره اول به ترتيب پنجاهمين، پنجاه و يكمين و پنجاه و دومين سوره در ترتيب نزول بوده‏اند.

4. عام‏ترين و وسيع‏ترين نوع تحدّى در اولين آيه تحدّى در سوره اسراء قرار دارد.

5. چهار آيه تحدّى‏در سوره‏هاى مكّى و آخرين آيه تحدّى‏در اولين سوره مدنى است.

6. لحن آيات تحدّى در سوره‏هاى مكى با آيه تحدّى در سوره بقره كه مدنى است، متفاوت است.

7. اوّلين آيه تحدّى از نظر وسعت تحدّى و آخرين آيه از نظر شدّت، قابل تأمّل است.

8. بعضى، آيات تحدّى را داراى سير نزولى در سه مرحله دانسته‏اند كه عبارتند از: تحدّى به كل قرآن، تحدّى به ده سوره و تحدّى به يك سوره.

9. ترتيب نزول سوره‏هاى اِسراء، يونس و هود با سير نزولى تحدّى منطبق نيست، بلكه با عنايت به ترتيب نزول احتمال سير صعودى تحدّى تقويت مى‏گردد. تحدّى به مثل قرآن حتى يك آيه، تحدّى به يك سوره و تحدّى به ده سوره.

10. با توجه به آيات تحدّى در سوره‏هاى طور و بقره به نظر مى‏رسد تحدّى در قرآن‏كريم سير مشخصى نداشته و نظريات بالا بيشتر جنبه تفنّنى و استحسانى دارد.

11. نظريه صرفه مى‏گويد، اعجاز قرآن به اين است كه خداوند صرف هِمَم نموده‏است. مطابق اين نظريه، اعجاز قرآن را در خود قرآن نبايد جست‏وجو نمود و ارزش ذاتى، ادبى، محتوايى و سبكى قرآن براى اعجاز كافى نيست؛ بلكه اعجاز در صرف همم صورت گرفته است.

12. مواردى از معارضه با تحدّى قرآن در تاريخ ثبت شده كه نتيجه آن براى معارضه‏كنندگان، رسوايى و فضاحت و براى قرآن عزت و عظمت بيشتر بوده‏است.

پى‏نوشتها:‌


1 . مجمع‏البحرين، ماده «عجز».

2 . البيان، ص‏33.

3 . إنّه لكبيركم الّذى علّمكم السحر. طه(20) آيه 71؛ شعراء(26) آيه 49.

4 . مصطفى خمينى، تفسير القرآن الكريم، ج‏4، ص‏94.

5 . علوم القرآن عند المفسّرين، ج‏2، ص‏401.

6 . لو نشاءُ لَقُلنا مثل هذا إن هذا إلّا أَساطير الأوّلين. (انفال(8) آيه‏31) يا اين‏كه مى‏گفتند: إِنْ هذا إلّا قول البَشَر (مدثر(74) آيه‏25) و يا: ما انزل اللَّه على بَشَرٍ من شى‏ء (انعام(6) آيه‏91).

7 . اسراء(17) آيه‏88.

8 . البته بايد توجه نمود كه آياتى را كه به عنوان تحدّى از نوع اول ذكر مى‏كنيم به عنوان تحدّى به بلاغت (تحدّى به صورت خاص) نيز مطرح مى‏باشند.

9 . همان.

10 . يونس(10) آيه‏38.

11 . هود(11) آيه‏13.

12 . طور(52) آيه 33و 34.

13 . بقره(2) آيه 23 و 24.

14 . ر.ك: علوم القرآن عند المفسرين، ج‏2، ص‏430، 441، 442 و 445. در زمينه اقوال مربوط به صرفه، بحث مبسوطى توسط استاد محمدهادى معرفت (التمهيد، ج‏4، ص 190-137) مطرح گرديده است.

15 . علوم القرآن عند المفسرين، ج‏2، ص‏455.

16 . همان، ص‏431.

17 . ر.ك: بهاءالدين خرمشاهى، ترجمه قرآن، ص‏662.

18 . الميزان، ج‏1، ص‏68.

19 . ر.ك: البيان، ص‏94.

20 . توضيح كامل در زمينه بطلان اين عبارات را نك: همان، ص‏94 - 99.

21 . ر.ك: تفسير نمونه، ج‏1، ص‏134 و 135.