درسنامه علوم قرآنى سطح ۲

حسين جوان آراسته

- ۵ -


بخش سوم‏ تاريخ قرآن (2) نزول قرآن(1)

نزول قرآن(1)

هدف‏هاى آموزشى اين بخش عبارتند از:

1. طرح يك معما درباره زمان نزول قرآن و زمان بعثت و حلّ آن با نظريه نزول دفعى و تدريجى.

2. تبيين اسرار نزول تدريجى.

3. نظرى بر مسأله شأن نزول آيات در زمينه تعريف، اهميّت و كاربرد آن.

4. آشنايى با تقسيم‏بندى قرآن به سوره‏ها و آيه‏ها، تعداد سوره‏ها، كلمات و آيات.

5. آشنايى با اولين و آخرين سوره‏اى كه نازل شده است.

6. گذرى بر معيارهاى تعيين سوره‏هاى مكى و مدنى، فوايد و ويژگى‏هاى هريك و آگاهى از ترتيب سوره‏ها.

برخى از منابع مهمّ اين بخش عبارتند از:

بحارالانوار؛ الاتقان فى علوم القرآن؛ التمهيد فى علوم القرآن؛ تاريخ قرآن، دكتر محمود راميار؛ پژوهشى در تاريخ قرآن، دكتر سيد محمّد باقر حجتى؛ تاريخ القرآن، عبدالله زنجانى؛ الميزان، ج 2؛ قرآن در اسلام؛ فرهنگ آمارى كلمات قرآن كريم؛ مناهل العرفان.

فصل اول نزول قرآن و بعثت

شهرُ رمضان الذى أُنزِل فيهِ القرآنُ؛(1) ماه رمضان [همان ماه‏] كه در آن قرآن فرو فرستاده شده است.

إنّا أنزلناهُ فى ليلةٍ مباركَةٍ؛(2) ما آن را در شبى فرخنده نازل كرديم.

إنّا أنزلناهُ فى ليلةِ القدر؛(3) ما قرآن را در شب قدر نازل كرديم.

مى‏دانيم كه پيامبر در چهل سالگى (610 يا 611 م.) در شهر مكه به رسالت مبعوث گرديد. نيز مى‏دانيم كه آغاز بعثت در غار حرا با نزول آياتى از سوره مباركه علق همراه بوده است و ميان مسلمانان در اين مسأله اتفاق نظر وجود دارد. اما در اين كه بعثت در چه زمانى رخ داده است، نظرها مختلف است و همين، باعث اختلاف در زمان نزول قرآن نيز گرديده است.

آراى مختلف در زمان نزول قرآن و بعثت

1. بيست و هفتم رجب.

2. هفدهم رمضان.

3. هيجدهم رمضان.

4. بيست و چهارم رمضان.

5. دوازدهم ربيع‏الاول.(4)

6. شب نيمه شعبان.(5)

7. هشتم ربيع الاول.

8. سوم ربيع‏الاول.(6)

شيعه معتقد است كه بعثت در 27 رجب اتفاق افتاده است؛ به دليل روايات متعددى كه از عترت طاهره در اين زمينه وجود دارد. آنان كه خود اهل بيتِ نبوّتند بهتر از هركس از زمان نبوت باخبرند و در تعيين زمان و مكان آن از همه شايسته‏تر. روايات فراوانى در اين زمينه وجود دارد كه به برخى از آنها اشاره مى‏شود:

1. شيخ طوسى در امالى خود روايتى را از امام صادق(ع) نقل مى‏كند كه فرمود:

در روز بيست و هفتم رجب، نبوّت بر رسول خدا نازل گشت. هر كه اين روز را روزه بگيرد، ثواب كسى را دارد كه شصت ماه روزه گرفته باشد.(7)

2. از امام كاظم(ع) نقل است كه فرمود:

خداوند محمد(ص) را، كه رحمت براى جهانيان است، در بيست و هفتم رجب به پيامبرى برگزيد. هركه اين روز را روزه بگيرد، خداوند ثواب روزه شصت ماه را برايش ثبت مى‏كند.(8)

3. امام صادق(ع):

روزه روز بيست و هفتم رجب را ترك نكن؛ زيرا روزى است كه پيامبرى بر محمد(ص) نازل گشته و ثواب آن، مانند شصت ماه است.(9)

روايات ديگرى نيز با همين مضامين وارد شده است.(10)

دانشمندان اهل سنت براى اثبات بعثت در ماه رمضان به آيات سوره بقره، دخان و قدر استناد نموده‏اند. آنان مى‏گويند در تمام قرآن نامى از رجب و بعثت در آن وجود ندارد. آن‏چه هست، دلالت صريح و روشن آيات است‏بر اين كه: قرآن در ماه رمضان (شهر رمضان الذى...) در شب مباركى (ليلة مباركة...) كه همان شب قدر است (أنزلناه فى ليلة القدر) نازل گشته‏است، و چون بعثت هم، همراه با نزول قرآن بوده، بنابراين بعثت در ماه رمضان به وقوع پيوسته است.

در پاسخ به اين استدلال بايد گفت، اوّلاً: آيات سه‏گانه فقط به زمان نزول قرآن دلالت دارند؛ امّا محلّ نزول در اين آيات مشخص نگرديده است و اين مسأله كه مراد از اين نزول، همان نزول در غار حرا باشد، از هيچ يك از آيات فوق به دست نمى‏آيد.

ثانياً: ظاهراً آيات 185 بقره و اول سوره قدر، دلالت بر نزول همه قرآن در ماه رمضان و شب قدر دارند. دلالت آيه سومِ سوره دخان، بر نزول يكپارچه قرآن صريح‏تر و روشن‏تر است: حم والكتابِ المبين إنا أنزَلْناهُ فى ليلةٍ مباركةٍ.(11) در اين آيه، مرجع ضمير «انزلناه» «كتاب» است كه قرآن به آن سوگند خورده است و به روشنى دلالت دارد كه مجموعه آيات قرآن و كتاب الهى مورد نظر است؛ در حالى كه در آغاز بعثت تنها پنج آيه از سوره علق نازل گشته است. بنابراين نمى‏توان گفت اين آيات، ناظر به مسأله بعثت پيامبرند.

نويسنده كتاب ارزشمند التمهيد مشكل را به گونه‏اى ديگر حل نموده است. وى مى‏گويد:

براساس روايات اهل بيت بعثت در ماه رجب اتفاق افتاده، ولى نزول قرآن به عنوان كتاب آسمانى و قانون جاودانه الهى پس از سه سال فاصله بر پيامبر نازل گشته است. در اين سال‏ها پيامبر دعوت مخفيانه داشته كه روايات فراوانى در اين زمينه وجود دارد. پس از گذشت سه سال از بعثت، آيات 94 و95 سوره حجر، نازل گرديد: فاصْدَع بِما تُؤمَر وأعرِضْ عنِ المشركين إنّا كَفيناكَ المُستهزئين؛ پس آن‏چه را بدان مأمورى آشكار كن و از مشركان روى برتاب كه ما [شرّ] ريشخندگران را از تو برطرف خواهيم‏كرد.

از اين زمان به بعد، نزول پيوسته قرآن آغاز گرديد.

از طرف ديگر رواياتى وجود دارد كه مدّت نزول قرآن را بيست سال ذكر نموده است. نتيجه مى‏گيريم كه آغاز نزول قرآن از آغاز بعثت، سه سال فاصله داشته و در شب قدر ماه رمضان بوده است.(12)

آن‏چه از بيان فوق و ديگر مطالب التمهيد به دست مى‏آيد نكات زير است:

1. هيچ ارتباطى ميان مسأله بعثت و نزول قرآن وجود ندارد.

2. آيات اوليه سوره علق در آغاز بعثت، جنبه بشارت داشته به عنوان نزول به حساب نمى‏آيد.

3. آغاز نزول پيوسته قرآن به عنوان كتاب آسمانى از ماه رمضان و پس از سه سال از بعثت پيامبر بوده است.

4. مدت نزول قرآن بيست سال بوده است و روايات آن را تأييد مى‏كند.

5. مراد از نزول قرآن در ماه رمضان، آغاز نزول است؛ چرا كه مبدأ تاريخ در وقايع مهمى كه امتداد زمانى دارند از همان آغاز، ثبت مى‏شود.

آن‏چه پايه و اساس استدلال نويسنده محترم است دو گروه از رواياتند:

1. روايات تاريخى كه مدت دعوت مخفيانه پيامبر را در مكه سه سالِ اولِ بعثت ذكر مى‏كنند، تا آن كه آيه «فاصدع بما تؤمر...» نازل مى‏شود.

2. رواياتى كه مدت نزول قرآن بر پيامبر را بيست سال گفته‏اند، نه 23 سال.

امّا به نظريه التمهيد چند اشكال وارد است:

اوّلاً: آن‏چه از على بن ابراهيم قمى، يعقوبى و محمد بن اسحاق(در ص‏81) نقل‏گرديده و نيز فرمايش امام صادق(ع)، كه همگى بر دعوت مخفيانه در طول سه سال اول بعثت دلالت دارند، تنها به مسأله دعوت مخفيانه اشاره مى‏كنند و در هيچ‏يك از آنها، به عدم نزول آيات در طول اين سه سال اشاره نشده است؛ به عبارت ديگر منافات ندارد كه سه سال، دعوت مخفيانه باشد و قرآن نيز نازل شده باشد - كه البته چنين نيز بوده است - و اين ادّعا كه در طول اين سه سال فقط همان پنج آيه اول سوره‏علق نازل گشته، به نظر شگفت مى‏رسد؛ زيرا نه با واقعيت تاريخى سازگارى دارد و نه روايات فترت دعوت مخفيانه بر آن صحّه مى‏گذارد.

ثانياً: گفته شده نزول پيوسته قرآن به عنوان كتاب آسمانى، پس از نزول آيه «فاصدع بما تؤمر...» بوده است؛ در حالى كه اين آيه از آيات سوره مباركه حجر است، كه از سوره‏هاى مكى مى‏باشد و براساس جدول ترتيب نزول سوره‏ها، كه التمهيد، خود از روايت ابن عباس و جابر بن زيد و ديگران نقل كرده، سوره حجر، پنجاه و چهارمين سوره قرآن است.(13)

اگر چنين ترتيبى كه التمهيد بر صحّت آن اصرار دارد، صحيح باشد، بايد قبول نمود كه قبل از آيه «فاصدع بما تؤمر...» پنجاه و سه سوره نازل شده و اين تأييدى است بر اين كه دعوت مخفيانه منافاتى با نزول قرآن نداشته است.

ثالثاً: چه بسا، نياز پيامبر به نزول آيات قرآن، در آغاز بعثت، بيش از هر زمان ديگر بوده است؛ اين امر را كثرت سوره‏هاى مكى در مقايسه با سوره‏هاى مدنى، و همين طور فراوانى نزول در فترت سه ساله (53 سوره) در مقايسه با بقيه سوره‏هايى كه پس از آن در دوران دعوت علنى در مكه نازل گرديده‏اند، تأييد مى‏كنند.

رابعاً: روايات ديگرى داريم كه مدت نزول قرآن را 23 سال ذكر كرده‏اند.

خامساً: رواياتى كه التمهيد از كتاب كافى و تفسير عياشى براى اثبات نزول بيست‏ساله قرآن ذكر نموده دقيقاً خلاف مدّعا را ثابت مى‏كنند.

در تمام اين روايات، نزول قرآن در ماه رمضان به معناى نزول در بيت المعمور تفسير گشته است. البته در التمهيد تنها قسمتى از روايت مورد استناد قرار گرفته ولى ما متن كامل آن را ذكر مى‏كنيم:

حفص بن غياث مى‏گويد: از امام صادق پرسيدم: قرآن چگونه مى‏گويد: «شهرُ رمضان الذى اُنزل فيهِ القرآنُ» در حالى كه در طول بيست سال از اول تا آخر آن نازل شده است؟

امام فرمود:

نَزَلَ القرآنُ جملةً واحدةً إلى البيتِ المعمورِ ثم نزل فى طولِ عشرينَ سنة؛(14) قرآن يك‏مرتبه به بيت المعمور نازل شده، سپس نزولش در طول بيست سال بوده است.

نزول قرآن در بيت المعمور در روايت عياشى، كه مورد استناد التمهيد قرار گرفته، نيز وجود دارد. در اين روايات بر خلاف استفاده‏اى كه از آنها شده، تأكيد بر نزول قرآن در بيت المعمور است؛ آن هم به صورت يكپارچه، نه آن كه آغاز نزول از ماه‏رمضان بوده است.

سادساً: التمهيد در پايان بحث براى تأييد سخن خود و ردّ نزول قرآن در بيت‏المعمور، كه صدوق به آن معتقد است، به گفتارى از شيخ مفيد استناد مى‏كند كه وى گفته است:

آن‏چه را صدوق - رحمه الله - در اين باب آورده (همان روايت) اصل آن، حديث واحدى است كه نه موجب علم است و نه عمل....(15)

جالب اين‏جاست كه وقتى اثبات نزول قرآن در بيست سال مورد نياز است به ذيل همين حديث استناد مى‏شود! اما زمانى كه ابطال قول به نزول قرآن در بيت المعمور (صدر حديث) مورد نظر است، گفتار شيخ مفيد مورد استناد قرار مى‏گيرد و حديث، خبر واحدى مى‏شود كه هيچ ارزش و اعتبارى ندارد!

سابعاً: برداشت از آيات سه‏گانه نزول قرآن به اين صورت، كه مراد آن آغاز نزول قرآن است و نه نزول كل قرآن، برداشتى خلاف ظاهر است و همان گونه كه گفتيم هرسه آيه و به‏ويژه آيه سوم بر نزول جميع قرآن دلالت دارند.

در اين زمينه مطالب ديگرى وجود دارد كه در فصل آينده از آنها سخن خواهيم گفت.

گزيده مطالب

1. بعثت پيامبر اكرم(ص) همراه با نزول آياتى چند از سوره علق و در 27 رجب اتفاق افتاده‏است، و به اين امر در روايات فراوانى از ائمّه(ع) تصريح شده است.

2. آيات سه‏گانه نزول قرآن در شب قدر ماه رمضان دلالت ندارند كه محل نزول، غار حرا بوده است. بنابراين براى تعيين زمان بعثت نمى‏توان به اين آيات استناد نمود.

3. براساس روايات بسيارى، اين آيات به نزول ديگرى و در محلّى متفاوت با نزولى كه در آن بعثت رخ داده است، اشاره مى‏كنند.

4. از ظاهر آيات مورد اشاره، نزول همه قرآن استفاده مى‏گردد كه اين امر نيز بيگانگى اين آيات با مسأله بعثت و تاريخ آن را اثبات مى‏كند.

فصل دوم‏نزول: دفعى؛ تدريجى

الف) نزول دفعى

پس از آن كه معلوم شد آيات دلالت‏كننده بر نزول قرآن در ماه رمضان ارتباطى با مسأله بعثت ندارند، اين پرسش مطرح مى‏شود كه نزولى را كه قرآن از آن سخن گفته است چه نزولى بوده است؟

اين احتمال وجود دارد كه قرآن نزول‏هاى گوناگونى داشته باشد؛ چرا كه در بسيارى از روايات شيعه و سنّى چنين امرى مورد تأكيد قرار گرفته است.

جلال الدين سيوطى گويد:

در نحوه انزال قرآن از لوح محفوظ سه قول وجود دارد:

نظريّه اول: - كه از همه صحيح‏تر و مشهورتر است - قرآن به صورت يكپارچه در شب قدر به آسمان دنيا نازل شده و سپس به تدريج در مدت 20 يا 23 يا 25 سال (به حسب اختلافى كه در مدت اقامت پيامبر در مكه بعد از بعثت وجود دارد) نازل گشته است.

سعيد بن جبير از ابن عباس نقل كرده است كه: تمام قرآن، يكپارچه در شب‏قدر به آسمان دنيا در جايگاه ستارگان نازل شد، و سپس خداوند بعضى از آيات را به دنبال بعضى ديگر بر رسول خويش نازل مى‏فرمود.

عكرمه نيز نظير همين روايت را از ابن عباس نقل نموده است.

به نقل ديگرى از ابن عباس، گفته شده كه قرآن يكباره نازل شده و در بيت‏العزّه در آسمان دنيا قرار گرفته و سپس جبرئيل آن را در جواب سخن مردم و اعمال آنها بر پيامبر نازل فرموده است.

نظريّه دوم: قرآن در شب بيستم، يا بيست و سوم، يا بيست و پنجم از هر ماه رمضان به آسمان دنيا نازل شده‏است؛ به طورى كه در هر شب قدر خداوند مقدار آياتى را كه نزول آن را در طول سال مقدّر فرموده بوده نازل مى‏كرده است و بعد همين آيات به تدريج در طول سال نازل مى‏شده‏اند.

نظريّه سوم: مراد از نزول قرآن در ماه رمضان، ابتداى نزول آن بوده است كه به تدريج پس از آن به صورت متفرق، آيات قرآن نازل شده است.(16)

در رواياتى كه از طرق اماميه نقل شده است از نزول قرآن به بيت المعمور نام برده شده و در بعضى از آنها گفته شده كه بيت المعمور در آسمان چهارم قرار دارد. اين كه آسمان چهارم كجاست و واقعيتِ بيت المعمور چيست، براى ما روشن نيست. از اين روايات تنها به دست مى‏آيد كه جايى به نام آسمان چهارم و بيت المعمور وجود دارد كه قرآن در شب قدر آن‏جا نازل گشته است.

علّامه طباطبائى در اين رابطه، نظريه ديگرى دارد كه خلاصه آن چنين است:

از تدّبر در آيات مربوط به نزول قرآن در شب مبارك قدر از ماه رمضان و تعبير «انزال» در هر سه آيه در مقابل «تنزيل» برمى‏آيد كه نزول دفعى از قرآن مراد است (باب تفعيل براى كثرت به كار مى‏رود به خلاف افعال) و اين بدان خاطر است كه قرآن داراى حقيقتى فوق فهم عادى ماست. از آيه اول سوره هود چنين حقيقتى استفاده مى‏گردد آن‏جا كه مى‏فرمايد: كتاب أحكمت آياته ثم فصّلت من لدن حكيم خبير؛(17) كتابى است كه آيات آن استحكام يافته، سپس از جانب حكيمى آگاه به روشنى بيان شده است.

در آيه، اِحكام در مقابل تفصيل قرار گرفته و معناى آن عدم تفصيل است؛ يعنى قرآن در يك مرحله، اَجزا و فصول نداشته و اين تفصيل و جزئيات آيات كه اكنون در قرآن مشاهده مى‏كنيم، پس از مرحله اِحكام بوده است. آيات 53 اعراف و 39 يونس نيز به همين مطلب دلالت دارند و از همه اين آيات واضح‏تر آيات سوره زخرف است:

حم والكتابِ المبين إنا جعلْناه قرآناً عربيا لعلَّكم تعقلون وإنّه فى اُمّ‏الكتابِ لَدَينا لَعَلِىٌّ حكيمٌ.(18)

اين آيات بيانگر اين امر است كه كتاب مبين در ام الكتاب، لفظ عربى نبوده و تفصيل و اجزا نداشته و تنها براى فهم بشر به لسان عربى درآمده است. اين آيات و آياتى ديگر موجب مى‏گردد كه ما بگوييم مراد از انزال قرآن در ماه رمضان، انزال حقيقت كتاب آسمانى به قلب مبارك پيامبر به صورت يك مرتبه و دفعى مى‏باشد؛ همان گونه كه قرآن مُفَصَّل، به‏تدريج در طول مدت نبوّت، بر قلب آن حضرت نازل گشته است.(19)

علّامه، آيه ولاتعجَلْ بِالقرآنِ مِنْ قبل أن يُقْضى إليكَ وَحيُه؛(20) و در [خواندن‏] قرآن پيش از آن كه وحى آن بر تو پايان يابد شتاب مكن. و آيه لاتحرّكْ بهِ لسانَك لتعجلَ‏بهِ إنّ علينا جمعَه وقرآنَه؛(21) زبانت را به خاطر عجله براى خواندن آن [قرآن‏] حركت مده؛ چرا كه جمع كردن و خواندن آن بر ماست، را دليل بر اين مى‏داند كه چون حقيقت قرآن قبلاً بر قلب پيامبر نازل شده بوده، پيامبر نوعى آگاهى به آن‏چه بر او نازل مى‏شده داشته و به همين جهت از تعجيل در قراءت قرآن قبل از پايان يافتن وحى، نهى گرديده است.(22)

ب) نزول تدريجى

آن‏چه گفتيم مربوط به نزول دفعى قرآن و راه‏حل‏هايى درباره نزول قرآن در ماه‏رمضان بود. اما در مورد نزول تدريجى قرآن كريم، صرف‏نظر از اين كه از نظر تاريخى، بديهى و قطعى است كه آيات قرآن در زمينه‏ها و مناسبت‏هاى مختلف نازل‏گشته‏اند، آياتى از قرآن كريم نيز تدريجى بودن نزول را بيان مى‏كنند:

وقرآناً فَرقْناه لِتقرأَهُ علَى الناسِ على مُكثٍ ونزّلْناهُ تنزيلاً؛(23)

و قرآنى [با عظمت را] بخش بخش [بر تو] نازل كرديم، تا آن را به آرامى بر مردم بخوانى و آن را بتدريج نازل كرديم.

وقالَ الذين كفرُوا لولانُزّل عليهِ القرآنُ جملةً واحدةً...؛(24)

و كسانى كه كافر شدند گفتند: «چرا قرآن يك‏جا بر او نازل نشده است؟»

از اين آيات روشن مى‏گردد كه قرآن يك‏مرتبه نازل نشده و همين امر باعث اعتراض كافران گشته است.

اينك با مقايسه ميان دو گروه از آيات، يعنى آيات مربوط به نزول كلى قرآن درماه‏رمضان، و آيات مربوط به نزول تدريجى آن، معلوم مى‏گردد كه هيچ‏گونه‏تنافى‏و تضادى ميان آنها وجود نداشته بلكه هر گروه ناظر به نوعى از نزول‏قرآن مى‏باشند.

به اقتضاى مسائل روزمرّه اقتصادى و اجتماعى و يا حوادثى نظير جنگ و صلح، حكم هر حادثه‏اى در نزول تدريجى قرآن كريم بيان مى‏گرديده و ديگر نزول دفعى معنا نداشته است و وقتى حقيقت قرآن و كتاب مبين مطرح بوده نزول دفعى قرآن جلوه نموده است.

ج) رازهاى نزول تدريجى

چرا قرآن به تدريج نازل گشته است؟ كافران به خاطر همين تدريجى بودن نزول، لب به اعتراض گشودند. شايد به اين دليل كه كتاب آسمانى كه براى هدايت مى‏آيد بايد آغاز و پايانش معلوم باشد و يك مجموعه مدوّن به بشر عرضه گردد؛ يعنى اصول و فروعش، قوانين، احكام و اخلاقياتش همه در يك جا مضبوط باشد.

راستى اين فاصله‏ها در نزول آيات به چه دليل صورت گرفته است؟

بايدگفت، تدريجى بودن نزول، حكمت‏هاى متعددى داشته كه برخى از آنها عبارتند از:

1. قرآن در پاسخ به اعتراض كافران، كه گفتند: لَولا نُزّل عليهِ القرآنُ جُملةً واحدةً مى‏فرمايد: كذلك لِنُثبّتَ بهِ فؤادَك؛(25) اين گونه [ما آن را به تدريج نازل كرديم‏] تا قلبت را استوار گردانيم.

نزول تدريجى آيات، مخصوصاً در موقعيت‏هاى بحرانى و در هنگامه‏ها و جنگ‏ها و تنگناها، بهترين دلگرمى و پشتوانه براى پيامبر بود و قلب مبارك آن حضرت را قوت مى‏بخشيد. بدون شك آياتى كه به آن حضرت توصيه به صبر و پايدارى مى‏كردند، اگر همه يكباره نازل مى‏شدند، تأثير نزول همان آيات را به هنگام خطر و مواجهه نداشتند؛ مثلاً وقتى كه گفتار گمراهان ممكن بود، خاطر پيامبر را آزرده گرداند، آيه‏اى نازل مى‏شد و خطاب به پيامبر مى‏گفت: فلايحزُنْك قولُهم إنّا نعلمُ مايُسِرّون وما يُعْلِنون؛(26) پس گفتار آنان تو را غمگين نگرداند. ما آن‏چه را پنهان و آن‏چه را آشكار مى‏كنند مى‏دانيم.

و يا پيامبرش را در موقع تكذيب از سوى افراد چنين دلدارى مى‏داد: ولقد كُذّبت رسلٌ من قبلِك فصبرُوا عَلى ما كُذِّبوا وأُوذُوا حتى أَتاهم نصرُنا؛(27) و پيش از تو نيز پيامبرانى تكذيب شدند؛ ولى بر آن‏چه تكذيب شدند و آزار ديدند، شكيبايى كردند تا يارى ما به آنان رسيد.

تكرار نزول چنين آياتى براى پيامبر اطمينان‏بخش بوده است. البته همين قوت قلب و استحكام بخشيدن براى مسلمانان نيز به طريق اولى وجود داشته و نزول پيوسته و تدريجى آيات براى آنان نيز آرام‏بخش بوده است.

2. وقرآناً فرقْناه لِتقرأَهُ علَى الناسِ عَلى مكثٍ؛(28) و قرآنى [با عظمت را] بخش بخش [بر تو] نازل كرديم تا آن را به آرامى بر مردم بخوانى.

معارف اسلامى به‏ويژه آن دسته كه با عمل انسان‏ها در ارتباط است و قوانينى فردى و اجتماعى را، كه موجب سعادت انسان در زندگى است، بيان مى‏كند، هنگامى از ثبات و دوام بيشترى برخوردار است كه از شيوه تدريج استفاده شود. بهترين نحوه تعليم و كامل‏ترين شيوه تربيت همان است كه معارف دينى با بلندايى كه دارند، تدريجاً نازل گردند تا مردم آهسته اما پيوسته زندگى فردى و اجتماعى خويش را با آن هماهنگ كرده و به مرحله كمال خويش رسانند.

3. يكى از رازهاى نزول تدريجى قرآن را مى‏توان «تحريف ناپذيرى» آن دانست. نزول تدريجى قرآن اين امكان را فراهم مى‏ساخت تا اصحاب آيات قرآن را حفظ كنند. فصاحت و بلاغت قرآن از يك‏سو، و اهتمام و عنايت مسلمانان از سوى ديگر وقتى با نزول تدريجى آيات همراه مى‏گشت، صيانت و حفاظت از وحى الهى را قطعى مى‏ساخت.(29)

4. نزول بسيارى از آيات قرآن ارتباط و پيوستگى كامل با حوادث و رويدادهاى زمان پيامبر اكرم(ص) داشته و چون اين حوادث تدريجاً به وقوع مى‏پيوسته، آيات نيز همزمان با آن يا متعاقب آن نازل مى‏گشته‏اند. اين حوادث و وقايع را كه منجر به نزول آيات مى‏شده‏اند، «سبب نزول» يا «شأن نزول» ناميده‏اند.

گزيده مطالب

1. قرآن داراى دو نوع نزول است: دفعى و تدريجى. آيات مربوط به نزول در ماه رمضان بيانگر نزول دفعى قرآن است.

2. براساس روايات اهل سنّت نزول دفعى در بيت العزّه و آسمان دنيا بوده است. ولى روايات شيعه اين نزول را در بيت المعمور و آسمان چهارم دانسته‏اند.

3. علامه طباطبائى معتقد است كه نزول دفعى بر قلب پيامبر بوده است؛ زيرا براساس آيات 114 طه و 19 قيامت، پيامبر در نزول تدريجى، نوعى آگاهى از آن‏چه بر او نازل مى‏شده، داشته و به همين جهت از قراءت قرآن قبل از پايان نزول آيات نهى گرديده است.

4. برخى از رازهاى نزول تدريجى عبارتند از: تثبيت و تقويت قلب پيامبر و مسلمانان؛ تدريجى بودن تشريع و قوانين اسلامى؛ عدم تحريف در قرآن؛ سهولت يادگيرى احكام و فراگيرى قرآن و پيوستگى كامل با حوادث و رويدادهاى زمان پيامبر.

فصل سوم‏اسباب نزول

الف) تعريف اسباب نزول

همان‏گونه كه در فصل گذشته بيان كرديم آيات قرآن، تدريجاً و در مدتى نسبتاً طولانى نازل گشته‏اند. در اين فصل، بحث درباره يكى از مسائل مهمى است كه با تدريجى بودن نزول قرآن، ارتباطى تام دارد كه از آن به «سبب نزول» يا «شأن نزول» تعبير مى‏شود.

به طور كلى آيات قرآن كريم به دو دسته تقسيم مى‏گردند:

اول: آياتى كه بدون سبب خاص و تنها به خاطر هدايت و ارشاد عموم مردم نازل شده‏اند.

دوم: آياتى كه نزول آن به انگيزه‏اى خاص بوده است. بسيارى از آيات و يا سور قرآن ناظر به حوادث و اتفاقاتى بوده است كه در طول مدت بعثت پيامبر به وقوع مى‏پيوسته و يا سؤالى از آن حضرت مى‏شده و در حقيقت زمينه‏هايى به وجود مى‏آمده تا آيه يا آيات بلكه سوره‏اى نازل گردد، اين شرايط و زمينه‏ها را «سبب» يا «شأن نزول» آيه نام نهاده‏اند.

به عنوان مثال: ويَسألُونكَ عنْ ذِى القَرنينِ.(30) ويَسألُونك عَنِ الرُّوحِ....(31) يسألُونك عَنِ الساعَةِ.(32) روشن است كه در دسترس بودن واقعىِ شأن نزول آيات دسته دوم، نقش بسزايى در فهم مراد آيات دارد و از اين رو دانشمندان علوم قرآن و محدّثان، سعى فراوانى در گردآورى «اسباب نزول» داشته و تصنيفات مستقلى را در همين زمينه عرضه نموده‏اند. جلال الدين سيوطى قديمى‏ترين تأليف در اين زمينه را از على بن مدينى استاد بخارى مى‏داند، و خود وى نيز كتابى به نام اسباب النزول تأليف كرده است.(33)

ب) فوايد شناخت اسباب نزول

اول: شناخت علت و فلسفه‏اى كه باعث تشريع حكمى در قرآن گرديده است.

دوم: هر سخن در مواقع مختلف، معانى مختلفى مى‏دهد و براى درك درست سخن، فهمِ جهات خارجى و قراين ديگر نيز لازم است. تشخيص اين كه مراد از سخن، استفهام، توبيخ، سرزنش، تأكيد و يا احياناً استهزاست، بستگى به چگونگى بيان آن و قراين و اماراتِ ديگر دارد. شناسايى سبب نزول نيز مانند ديگر قراين و امارات براى درك معانى و كلام خداوند ضرورى است.

سوم: گاه در آيه‏اى و يا حكمى توهّم حصر مى‏رود و بيان سبب نزول موجب دفع چنين توهمى مى‏گردد.(34)

چهارم: اساساً تفسير آيات قرآن بدون وقوف بر داستان نزول آن امكان ندارد. درحقيقت اين فايده را مى‏توان ملخّص و نتيجه فوايد ديگر دانست. اينك به يك نمونه از آياتى كه شأن نزول در معناى آنها تعيين‏كننده است، توجه مى‏كنيم:

آيه 115 سوره بقره مى‏فرمايد: وللّهِ المشرقُ والمغربُ فأينما تُولّوا فثَمَّ وجهُ اللهِ...؛ و مشرق و مغرب از آن خداست. پس به هر سو رو كنيد، آن‏جا روى به خداست.

از ظاهر آيه چنين استنباط مى‏گردد كه در هنگام نماز، ايستادن به سوى قبله، چه‏در سفر و چه در حضر، واجب نيست و انسان به هر كجا رو كند صحيح است؛ ولى اين خلاف اجماع است؛ با رجوع به شأن نزول آيه فهميده مى‏شود كه مربوط به نافله سفر است.(35)

ج)عموميت لفظ يا خصوصيت سبب؟

گرچه اين بحث، بحثى اصولى است و بايد در جاى خود مطرح گردد، امّا مفسّران به پيروى از علماى علم اصول، در زمينه رواياتى كه براى آيات، شأن نزول خاصى را بيان مى‏كنند، گفته‏اند آن‏چه مهم است، نص قرآنى است كه معنايى عام و فراگير دارد. اگر آيه معناى عامى داشت، گرچه سبب خاصى باعث نزول آن شده باشد تنها به افراد مربوط به آن سبب محدود نمى‏گردد، بلكه شامل افراد سبب و غيرسبب نيز مى‏شود. سيوطى مى‏گويد:

عموم لفظ معتبر است؛ چرا كه آياتى در اسباب خاصى نازل شده‏اند، ولى در عموميت مفاد آن آيات اتفاق نظر وجود دارد؛ مثل نزول آيه ظهار در شأن سلمة بن صخر و آيه لعان در شأن هلال بن اُميّه.(36)

اساساً اگر مفاد آيات را مختص به مورد نزولش بدانيم، بسيارى از آيات قرآن‏كريم، كاربرد خويش را از دست مى‏دهند و قرآن كتابى مربوط به گذشته‏ها گشته پيامى براى آيندگان ندارد. قطعاً هيچ مسلمانى نمى‏تواند چنين اعتقادى داشته‏باشد. آيات مربوط به سرقت، قذف، لعان و ظهار، ساختن مسجد ضرار و ده‏ها آيه ديگر كه براى هر يك، روايات شأن نزول، سبب خاصى را ذكر نموده‏اند، احكامى را بيان مى‏كنند كه كلى و عمومى است؛ فى المثل اگر حدّ سرقت در آيه، قطع دست تعيين شده، تنها در مورد واقعه‏اى كه سبب نزول اين آيه شده اجرا نمى‏گردد، بلكه يك حكم الهى براى همگان است كه به موارد مشابه با آن سبب خاص، سرايت مى‏كند.

آيه‏اى كه درباره شخص يا اشخاصِ معينى نازل شده است، در مورد نزولِ خود منجمد نشده، به هر موردى كه در صفات و خصوصيات با مورد نزول آيه، شريك است سرايت خواهد كرد و اين همان است كه در لسان روايات «جَرْى» ناميده مى‏شود. امام باقر(ع) در روايتى مى‏فرمايد:

وقتى آيه‏اى راجع به قومى نازل شد، اگر پس از آن كه آن قوم مردند آن آيه نيز بميرد، از قرآن چيزى باقى نخواهد ماند. ولى همه قرآن، تا آسمان‏ها و زمين هست، جارى است.(37)

اعتبار عموميّت لفظ در بسيارى از موارد از لحن خود آيات قرآن روشن است؛ به‏گونه‏اى كه مى‏توان سبب خاص را تنها بهانه‏اى براى بيان حكم الهى دانست كه شامل و فراگير است؛ مثلاً:

يسألُونَك ماذا يُنفقون قُلْ ما أنفقتُم منْ خيرٍ فَلِلْوالدينِ والأقربينَ واليتامى‏ وَالمساكينَ وابْنِ السّبيلِ؛(38)

از تو مى‏پرسند: چه چيزى را انفاق كنند؟ بگو: «هر مالى انفاق كنيد به پدر و مادر و نزديكان و يتيمان و مسكينان و به در راه مانده تعلق دارد».

در آيه شريفه سؤال از چيزهايى است كه مى‏خواهند انفاق نمايند، امّا پاسخ درمورد مصارف پنج‏گانه‏اى است كه قرآن به صورت كلى بيان مى‏كند. به عبارت ديگر سؤال درباره تعيين چيزهايى براى انفاق است، ولى جواب در مورد كسانى است كه انفاق به آنان مى‏شود.

در پايان اين بحث اشاره مى‏كنيم كه مفسّران و اسباب نزول‏نويسان، گفته‏اند كه گاه اسباب نزول متعددند، ولى نزول واحد است، و گاه سبب واحد بوده ولى آيات متعددى نازل گشته است.(39)

د) ميزان اعتبار روايات اسباب نزول

واحدى گفته است:

سخن در زمينه اسباب نزول، جز به روايت و شنيدن از آنان كه شاهد و واقف بر نزول آيات بوده‏اند مجاز نيست.(40)

عموم كسانى كه روايات اسباب نزول را بررسى نموده‏اند به اين بيان از واحدى كه بر ديگران در اين ميدان برترى دارد استناد كرده‏اند. اما اين روايات كه بيشتر از طرق اهل سنّت نقل شده‏اند و شمار آنها به چندين هزار روايت مى‏رسد، غالباً غيرمسند و ضعيفند.(41)

مشكل ديگر در روايات اسباب نزول، وجود اختلافات فراوانى است كه باعث گرديده تا افرادى چون جلال الدين سيوطى در مقام حلّ اين مشكل برآمده و از اعتبار روايات دفاع نمايند.

وى مى‏گويد:

بسيارى از مفسّران براى نزول يك آيه، اسباب متعددى را ذكر كرده‏اند كه در اين مورد بايد به تعبير آنها نظر نمود.

الف) اگر روايتى بگويد اين آيه «نزلتْ فى كذا» و روايت ديگر بگويد: «نزلت فى كَذا» و مسأله ديگرى را ذكر نمايد،مراد تفسير آيه است، نه سبب نزول. و اگر لفظ آيه شامل هر دو شود، ميان دو قول تنافى وجود ندارد، اين موارد نبايد در اسباب نزول درج گردد، بلكه لازم است در تأليفات احكام‏القرآن ثبت شود.

ب) اگر يك روايت تعبير كند «نزلت فى كذا» و ديگرى به ذكر سببى خاص برخلاف آن تصريح نمايد، همين مورد اعتماد است و اولى استنباط تلقى مى‏شود.

ج) اگر روايتى سببى را و روايت ديگرى، سبب ديگرى را ذكر كنند، در صورتى كه سند يكى از آن دو صحيح باشد همان قابل اعتماد است.

د) اگر صحّت سندِ هر دو يكسان بود، به واسطه مرجّحاتى نظير شاهد ماجرا بودن يك راوى، يكى را بر ديگرى ترجيح مى‏دهيم.

ه') گاه ممكن است نزول آيه‏اى به دنبال دو يا چند سبب در زمان‏هايى نزديك به هم اتفاق افتاده باشد. در اين موارد نيز امكان صحّت روايات مختلف وجود دارد كه هر يك از سبب خاص سخن مى‏گويند.

و) اگر فاصله زمانى ميان اسباب زياد باشد، در اين صورت بايد قائل به تعدد و تكرر نزول آيه شويم.(42)

علامه طباطبائى در بررسى و تحليل روايات اسباب نزول، به دلايلى حجيّت آنها را مورد ترديد قرار مى‏دهد:

اولاً: از سياق بسيارى از آنها پيداست كه راوى ارتباط نزول آيه را در مورد حادثه و واقعه به عنوان مشافهه و تحمل و حفظ به دست نياورده بلكه قصّه را حكايت مى‏كند. سپس آياتى را كه از جهت معنا مناسب قصه است، به قصه ربط مى‏دهد و در نتيجه سبب نزولى كه ذكر شده، سبب نزول نظرى و اجتهادى است، نه سبب نزولى كه از راه مشاهده و ضبط به دست آمده باشد. گواه اين سخن آن است كه در خلال اين روايات، تناقض بسيار به چشم مى‏خورد. به اين معنا كه در بسيارى از آيات قرآن در ذيل هر آيه، چندين سبب نزول مناقض همديگر نقل شده كه هرگز باهم جمع نمى‏شوند. حتى گاهى ازيك شخص مانند ابن عباس در يك آيه چندين سبب نزول روايت شده است.

ورود اين اسباب نزول متناقض، يكى از اين دو محمل را بيشتر ندارد: يا بايد گفت اين اسباب نزول، نظرى هستند نه نقلى محض، و يا بايد گفت همه روايات يا بعضى از آنها جعل گرديده‏اند. با رخداد چنين احتمالى، روايات اسباب نزول اعتبار خود را ازدست مى‏دهد و حتى صحيح بودن خبر از جهت سند، سودى نمى‏بخشد؛ زيرا احتمال دسيسه يا اعمال نظر در جاى خود باقى است.

ثانياً: ثابت شده است كه در صدر اسلام مقام خلافت از ثبت حديث و كتابت آن شديداً منع مى‏كرد و اين ممنوعيت تقريباً تا پايان قرن اول ادامه داشت. اين رويّه راه نقلِ به معنا را بيشتر از حدّ ضرورت به روى راويان و محدّثان باز كرد. تغييرات اندك كه در هر مرتبه نقل روايت پيش مى‏آمد، كم‏كم روى هم انباشته مى‏گرديد، به طورى كه گاهى اصل مطلب از ميان مى‏رفت. انسان گاهى به رواياتى برمى‏خورد كه در قصه‏اى كه مشتركاً به شرح آن مى‏پردازند، هيچ وجه مشتركى ندارند.(43)

حال چه بايد كرد؟ آن همه فوايدى كه براى اسباب نزول ذكر كرديم با واقعيت وجود روايات جعلى و يا حدسى و اجتهادى چگونه به كار مى‏آيند؟ حق اين است كه اگر خبر و روايت، متواتر يا قطعى‏الصدور بود به مفاد آن ترتيب اثر مى‏دهيم و اگر چنين نبود آن روايت را به آيه مورد بحث عرضه مى‏كنيم و در صورتى كه مضمون آيه و قراينى كه در اطراف آيه موجود است، با آن سازگار بود به روايت سبب نزول اعتماد مى‏نماييم و بدين ترتيب اگرچه مقدار زيادى از روايات اسباب نزول از درجه اعتبار ساقط مى‏گردند، اما باقى‏مانده معتبر و قابل اعتناست.(44)

گزيده مطالب

1. بسيارى از آيات قرآن، بر اثر وجود زمينه‏ها و شرايط خاص، وقوع حوادث و يا به دنبال سؤال مردم نازل شده‏اند كه آنها «سبب يا شأن نزول» آيه ناميده مى‏شوند.

2. شناخت اسباب نزول موجب شناخت علّت تشريع احكام در قرآن و درك بهتر مقاصد آياتى كه فهم آنها با قراين خارجى همراه بوده است مى‏گردد.

3. سبب خاصى كه موجب نزول آيه‏اى گشته است، مفاد عمومى آيه را به مورد خاص خودش محدود نمى‏كند.

4. با توجه به كثرت اختلاف ميان روايات اسباب نزول، قراينى وجود دارد كه احتمال دخالت نظريات اجتهادى راويان و يا جعل روايات را تأييد مى‏كند؛ درنتيجه اعتبار بسيارى از اين روايات مورد ترديد است.

پى‏نوشتها:‌


1 . بقره (2) آيه 185.

2 . دخان (44) آيه 3.

3 . قدر (97) آيه 1.

4 . ر.ك: بحار الانوار، ج‏18، ص‏190؛ التمهيد، ج‏1، ص‏78.

5 . پژوهشى در تاريخ قرآن، ص 38.

6 . التمهيد فى علوم القرآن، ج‏1، ص‏78.

7 . وسائل الشيعه، ج‏7، ص‏330.

8 . همان.

9 . همان، ص‏357. لاتدع صوم يوم سبعة و عشرين من رجب، فإنّه اليوم الذى أنزل فيه النبوّة على محمد(ص) و ثوابه مثل ستّين شهراً لكم.

10 . ر.ك: وسائل الشيعه، ج‏7، ابواب 15 و 19 از ابواب صوم مندوب و ج‏5، باب استحباب صلوة ليلة المبعث و يوم المبعث.

11 . دخان (44) آيه 1 - 3.

12 . ر.ك: التمهيد فى علوم القرآن، ج‏1، ص‏81 و 82.

13 . همان، ج‏1، ص‏105.

14 . اصول كافى، ج‏2، ص‏269؛ الميزان، ج‏2، ص‏29.

15 . التمهيد، ج‏1، ص‏92.

16 . الاتقان فى علوم القرآن، ج‏1، ص‏131-129.

17 . هود (11) آيه 1.

18 . آيه 1 - 4.

19 . ر.ك: الميزان، ج‏2، ص‏18-16؛ و نيز زنجانى، تاريخ القرآن.

20 . طه (20) آيه 114.

21 . قيامت (75) آيه 16 و 17.

22 . الميزان، ج‏2، ص‏18.

23 . اسراء (17) آيه 106.

24 . فرقان (25) آيه 32.

25 . همان.

26 . يس (36) آيه 76.

27 . انعام (6) آيه 34.

28 . اسراء (17) آيه 106.

29 . براى توضيح بيشتر، بخش «تحريف ناپذيرى» قرآن را مطالعه كنيد.

30 . كهف (18) آيه 83.

31 . اسراء(17) آيه 85.

32 . نازعات (79) آيه 42.

33 . براى آشنايى بيشتر با «اسباب نزول» ر.ك: الاتقان، ج‏1، نوع 9؛ سيوطى، اسباب النزول؛ واحدى نيشابورى اسباب النزول. (ترجمه اين دو كتاب با عنوان شأن نزول آيات توسط دكتر محمد جعفر اسلامى چاپ شده‏است)؛ دكتر راميار، تاريخ قرآن.

34 . دكتر راميار، تاريخ قرآن، ص‏262.

35 . الاتقان، ج‏1، ص‏94.

36 . همان، ص‏97.

37 . قرآن در اسلام، ص‏71.

38 . بقره (2) آيه 215.

39 . براى توضيح بيشتر ر.ك: مناهل العرفان، ج‏1، ص‏123-116؛ موجز علوم القرآن، ص‏130 و131.

40 . اسباب نزول، ص‏12.

41 . ر.ك: قرآن در اسلام، ص‏173.

42 . الاتقان فى علوم القرآن، ج‏1، ص‏106-101.

43 . ر.ك: قرآن در اسلام، ص‏173 و174.

44 . همان، ص 176.